ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="DarkGreen"]الهي حاميت پر عيب
تو عيب او رفو مي كن
بپوشان زشتي او را
چروك او اتو مي كن
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]اعتياد سفيد
ترك اين اعتياد همت مشتي مي خواد:happy

داش داش داش داش داشم من
لب تاب گوشي تب لت كُشم من
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

گهی با قاصدک کن تو پرواز
رهی بر قلب کوک کن تو باز

سخن گو با او کودکانه
دلش را دست آر با نیک بهانه

چو کودک مثل یک آب روان است
دل و جانش نشان از بی نشان است

نشانش ده تو آن گوهر نشان را
همان گوهر که هست در جان ماها
کسی گوید که نام اوست فطرت(فطرت: امری درونی که آدمی را به سوی خدا دعوت می کند)
که ره پوید به سوی حق هر دم
سخن گو از کلام ناب عترت(ع)(عترت:خاندان مطهر حضرت رسول الله(ص))
که حق با ایشان است هر دم
سخن از تو از حبل المتین گو(حب المتین :ریسمان محکم)
که این حق است حق بر جان هر دم

کلامم اینگونه تمام است
که راه حق صراط راست و جمله تمام است(راه حق یکی است صراط المستقیم)

(دوستان اگر نکته ایی بنظرتون اشتباه است یا نظری دارید بگویید )

یا علی(ع)@};-

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;887190 نوشت:
ترك اين اعتياد همت مشتي مي خواد:
داش داش داش داش داشم من
لب تاب گوشي تب لت كُشم من

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

استاد ببخشید این شعرتون سکت هم داره؟:-/

الان وزن این شعرتون بر چیست؟;;)

یا علی(ع)@};-[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

داش داش داش داش داشم من
لب تابْ گوشيْ تب لتْ كُشم من

[/]

باسمه القدّوس

حامی;887182 نوشت:

سلام عليكم
به نظرم مي رسد منظور بنده را متوجه نشديد يا اين كه عبارت بنده خلاصه است و نارسا.
ببينيد بايد فرق بگذاريم بين دلبستگي و وابستگي
در دلبستگي فرد قدرت خودكنترلي قوي دارد و مي تواند با خويشتنداري خود را از موضع گناه اخلاقي و شرعي دور كند
ولي در وابستگي عاطفي قدرت خودكنترلي فرد به شدت پايين مي آيد كه اين امر ريشه در اختلالات ذهني اين بيمار دارد يعني تصور مي كند از روي كره زمين تنها فردي كه او را درك مي كند معشوق مجازي او است
گاهي خود اين افراد هم مي گويند مي خواهيم خود را كنترل كنيم نمي توانيم. بنابراين تمركز روي بينش افزايي اين افراد ناموفق است و گاهي اصلا لازم است ابتدا دارودرماني را مقدم كرد تا فرد به آرامش نسبي برسد. تمركزش زيادتر شود.
فردي كه منطقي با اين افراد صحبت مي كند راه به جايي نمي برد چون او مي گويد تو اصلا حال و روز من را نمي فهمي. چه طور مي خواهي كمكم كني؟
اين كه گفتم به بينش رنگ عاطفي بزنيم از اين جهت بود تا بينش براي او خشك نباشد و احساس كند از ديد او دنيا را مي بينيم ( همدلي) البته همدلي با همدردي و تأييد متفاوت است.

سلام علیکم و رحمة الله

از توضیحات حضرتعالی متشکرم.

استاد بزرگوار اگر ممکن است این بحث را به تاپیک"صد هزاران دام....."منتقل بفرمائید

سؤالاتی دارم که طرح آن در این تاپیک موجب انحراف از موضوع آن است.

با تشکر

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حبیبه;887222 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله

از توضیحات حضرتعالی متشکرم.

استاد بزرگوار اگر ممکن است این بحث را به تاپیک"صد هزاران دام....."منتقل بفرمائید

سؤالاتی دارم که طرح آن در این تاپیک موجب انحراف از موضوع آن است.

با تشکر


سلام عليكم
بله حق با شماست
البته ممنون ميشم بعد از اين بخش در آت تاپيك يادآوري كنيد چون بعد از مباحث هر بخش مباحث آزاد بحث مي شود
موفق باشيد[/]

حامی;887200 نوشت:
داش داش داش داش داشم من
لب تابْ گوشيْ تب لتْ كُشم من

سال اول طلبگي به هر حال دوستان خيلي از فضاي دبيرستان و شيطنت هم دور نشده اند و با معارف آشنا نشده اند همين كه كه نرود ميخ آهنين در فولاد مي بينيد كه بنده هم بعد از سال ها تكاني نخورده ام
خب بگذريم
يكي از طلاب نامش حكيم پرخاش بود. دوستان به شوخي به او مي گفتند:
داش داش داش داش داشم من حكيم پرخاش من.
اين از اين.
يكي از اساتيد خيلي باصفا كه به رحمت خدا رفته اند داشتند روز اول حضور و غياب مي كردند بعد يكي يكي با طلاب سلام و تعارف مي كردند و احوالپرسي مي كردند و مي پرسيدند اهل چه شهري هستيد؟
وقتي به نام حكيم پرخاش رسيد از بالاي عينكش نگاه كرد و لبخندي زد و به شوخي گفتند جامع اضداد شده ايد آقا حكمت را با پرخاش جمع كرده ايد. بعد از كمي حال و احوال حضور و غياب را ادامه دادند تا رسيد به نام يكي از دوستان كه آشتي جويي بود. استاد باز از بالاي عينكشان نگاهي كردند و با لبخند گفتند شما با جناب پرخاش دوست صميمي شويد تا هر جا ايشان پرخاش كردند شما آشتي دهيد.
شادي روح استاد علوي خوراسگاني و همه اموات و شهدا و سلامتي بزرگان وارسته حوزه دانشگاه و دانشگاه حوزه (علم و دين) و خودتان و عزيزان تان صلوات

ملورين;887156 نوشت:
بخشيد خانوم يا رب يه چي نگم دق ميكنم
يه جا هم غيبتتون رو كردم راضي باشيد

سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما خواهر خوب و بزرگوارم

استادی بودند ازاساتید محترم حوزه ،ایشان تکه کلام خاصی داشتند،و طلاب وقتی درسشان را مباحثه میکردند تکه کلام ایشان را هم میگفتند،یک روز رفتند به ایشان گفتند استاد ما تکه کلام شما را میگوییم گفتیم یه موقع غیبت نشود،ایشان با لبخند گفته بودند ،تهمت نشود هرچه خواستید غیبتم راکنید

حالا هم تهت نشود،هرچه خواستید پشت سر بنده بگویید،راضی هستمhappy@};-

ملورين;887156 نوشت:
اينجور نظرات و دفاع جانانه شما از تعدد زوجات به خواننده اين رو القا ميكنه كه شما مرد هستيد
نخواستم فقط پشتتون بگم
خيلي اين مدل دفاعتون تو ذوق ميزنه فكر كنم حس زنانگي نداريد كلا!!!! قصدم به خدا توهين نيست فقط حسم رو گفتم:/
ديگه ام كش نميدم موضوع رو !

نه عزیز دلم،بنده خانم هستم ،با نهایت احساس و عوطف زنانگی،مطمئن باشیدhappy
این شعر هم تقدیم به شما@};-(شرمنده باید میرفتم سرکار باعجلگی شعر را سرودم )

ماغافل از این نکته نباید باشیم
جز آنچه خدا گفته نباید باشیم
احساس زنانگی جنون میخواهد!
در وقت رسیدنش فنون میخوهد!
احساس زنانگی به عشق است عزیز
در کرببلا،نجف،دمشق است عزیز
احساس زنانگی به زینب(س) باشد
درپشت در خانه حیدر(ع) باشد
احساس زنانگی دفاع زهراست(س)
جایی که علی (ع) میان دشمن تنهاست

بایدمن و تو ز حکم حق دم بزنیم
جانانه و کوبنده و محکم بزنیم
هرجا که شود دین خدایت تنها
مردی و زنی دگر ندارد معنا!

حالا که چنین دین خدیت تنهاست
هل ناصر من ینصرنی پابرجاست

یازهراسلام الله علیها

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]

یارب;887229 نوشت:
احساس زنانگی به زینب(س) باشد
درپشت در خانه حیدر(ع) باشد

سلام و عرض ادب
شعرتون خیلی زیبا بود با اجازتون یه اصلاح کوچیک زدم قافیه اصلاح بشه.

احساس زنانه صبر زینب (س) باشد
در اوج بلا اطاعت از رب باشد

پهلو شکستیدن مادر باشد
در پشت در خانه حیدر (ع) باشد[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]عشق سر اللهی به هر کس ندهند
جام معشوق به ناکس ندهند
هرکس از عطر اللهی به گریبان نزند
چه گران است به گرانی نبرند

تو که از عشق اللهی همه دم،دم می زنی

عشق عزیز است و به تاراج نزنند

یا علی(ع)@};-[/]

یارب;887229 نوشت:

سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما خواهر خوب و بزرگوارم

استادی بودند ازاساتید محترم حوزه ،ایشان تکه کلام خاصی داشتند،و طلاب وقتی درسشان را مباحثه میکردند تکه کلام ایشان را هم میگفتند،یک روز رفتند به ایشان گفتند استاد ما تکه کلام شما را میگوییم گفتیم یه موقع غیبت نشود،ایشان با لبخند گفته بودند ،تهمت نشود هرچه خواستید غیبتم راکنید

حالا هم تهت نشود،هرچه خواستید پشت سر بنده بگویید،راضی هستمhappy@};-

نه عزیز دلم،بنده خانم هستم ،با نهایت احساس و عوطف زنانگی،مطمئن باشیدhappy
این شعر هم تقدیم به شما@};-(شرمنده باید میرفتم سرکار باعجلگی شعر را سرودم )

ماغافل از این نکته نباید باشیم
جز آنچه خدا گفته نباید باشیم
احساس زنانگی جنون میخواهد!
در وقت رسیدنش فنون میخوهد!
احساس زنانگی به عشق است عزیز
در کرببلا،نجف،دمشق است عزیز
احساس زنانگی به زینب(س) باشد
درپشت در خانه حیدر(ع) باشد
احساس زنانگی دفاع زهراست(س)
جایی که علی (ع) میان دشمن تنهاست

بایدمن و تو ز حکم حق دم بزنیم
جانانه و کوبنده و محکم بزنیم
هرجا که شود دین خدایت تنها
مردی و زنی دگر ندارد معنا!

حالا که چنین دین خدیت تنهاست
هل ناصر من ینصرنی پابرجاست

یازهراسلام الله علیها

حيف كه شعر بلد نيستم بگم Smile
ولي مضمون شعري كه تو ذهنمه اينه حكم خدا شرط و شروط داره يه مصرعم در باب شروطش ميگفتين بد نبود
يه نكته هم اينكه شما خيلي برخوردت خوبه من حرفم رو پس ميگيرم

حق دوست;887231 نوشت:
سلام و عرض ادب
شعرتون خیلی زیبا بود با اجازتون یه اصلاح کوچیک زدم قافیه اصلاح بشه.

احساس زنانه صبر زینب (س) باشد
در اوج بلا اطاعت از رب باشد

پهلو شکستیدن مادر باشد
در پشت در خانه حیدر (ع) باشد


سلام علیکم
باعرض ادب و احترم به محضر شما

بسیار لطف فرمودید،همه شعر را هم تصحیح بفرمایید سپاسگزار خواهم بود

بنده اکنون که مجدد شعر را خواندم دیدم چقدر از نظر وزنی مشکل دارد ،بنده اینقدر با عجله امروز صبح شعر را سرودم و در تاپیک قرار دادم که اصلا فرصت نکردم بازبینیش کنم
ان شاءلله اگر فرصت شد تصحیحش میکنم و با اجازه از این دو بیت زیبای شماهم استفاده میکنم

یازهراسلام الله علیها

باسمه الذی علّم البیان

یارب;887303 نوشت:
بنده اکنون که مجدد شعر را خواندم دیدم چقدر از نظر وزنی مشکل دارد

عرض سلام و ارادت

شعر زیبا و پرمحتوایتان را چند مرتبه مرور کردم خیلی روان است

اصلا متوجه اشکال وزنی آن،آنهم زیاد نشدم!

گل

[=Microsoft Sans Serif]

یارب;887303 نوشت:
سلام علیکم
باعرض ادب و احترم به محضر شما

بسیار لطف فرمودید،همه شعر را هم تصحیح بفرمایید سپاسگزار خواهم بود

بنده اکنون که مجدد شعر را خواندم دیدم چقدر از نظر وزنی مشکل دارد ،بنده اینقدر با عجله امروز صبح شعر را سرودم و در تاپیک قرار دادم که اصلا فرصت نکردم بازبینیش کنم
ان شاءلله اگر فرصت شد تصحیحش میکنم و با اجازه از این دو بیت زیبای شماهم استفاده میکنم

یازهراسلام الله علیها

سلام و عرض ادب
خواهش میکنم اگر هم جسارتی برای تصحیح شد به خاطر عجله ای بود که فرمودید .

البته مشکل وزنی در صورتی که درست بخوانید نداره (شعر شماست بهتر از من میدانید بر وزن [=arial]مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فع) بعضی وقت ها پیش میاد آدم وزن شعری که موقع سرودن در نحوه خواندن مد نظرش هست موقع خواندن فراموش میکنه . کافیه بعد از هر مصرعتون یه لا حول ولا قوة الا بالله بگید میبنید که مشکلی نداره.

اون بیت هم از باب قافیه عرض کردم .
در هر حال شعر شماست و قابل بدونید باعث افتخاره.

و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

دست بر دستِ همُ گل به گلستان ببریم

دردِ این قلب ِشِکسته به نیستان ببریم

چشمُ مژگان به هم آریم و غزل خوان بشویم

قامت خویش به سجود آریم و حیران بشویم

اشک بر دیده برانیم و سخن تام کنیم

عشق بر ذکر لبُ ، جان و دل آرام کنیم

یا علی(ع)@};-

حبیبه;887306 نوشت:
باسمه الذی علّم البیان

عرض سلام و ارادت

شعر زیبا و پرمحتوایتان را چند مرتبه مرور کردم خیلی روان است

اصلا متوجه اشکال وزنی آن،آنهم زیاد نشدم!

@};-


سلام علیکم خواهر خوب و‌بزرگوارم

شما لطف دارید استاد محترم

اما واقعا شعرم خیلی اشکال وزنی دارد!

وزن ابیات به ترتیب:

اول: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بیت دوم: فعولن فعولن فعولن فعولن
بیت سوم: مفعول فاعلات مفاعیلن فاعلن
بیت چهارم :مفعول مفاعلن مفاعیلن
بیت پنجم: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بیت ششم: مفعول مفاعلن مفاعیلن
بیت هفتم: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

بیت اول و آخرش هم وزن است ، بیت سوم و‌پنجم ، بیت چهارم و‌ششم، یکی در میان وزن ها مشکل داردhappy

نکته: وزن اشعار را از طریق نرم افزار تشخیص دادم

یازهراسلام الله علیها

یارب;887327 نوشت:
واقعا شعرم خیلی اشکال وزنی دارد
سلام بزرگوار
خیر ، هیچ اشکال وزنی ندارد گل

ملورين;887268 نوشت:
حيف كه شعر بلد نيستم بگم Smile
ولي مضمون شعري كه تو ذهنمه اينه حكم خدا شرط و شروط داره يه مصرعم در باب شروطش ميگفتين بد نبود
اگر اجازه بدهید این را من می نویسم @};-

Reza-D;887329 نوشت:
سلام بزرگوار
خیر ، هیچ اشکال وزنی ندارد گل

اگر اجازه بدهید این را من می نویسم @};-




سلام علیکم

باعرض ادب و احترام به محضر شما

شرمنده استاد شما و سرکار محترم حبیبه دارید به این شاگرد ناخلف در شعر ، امید میدهید.؟
آخر اشکالاتش که خیلی مشهود است؟!

همینجوری هم که رویش میخوانم برخی بیت ها یک حرف و ودو حرف کم و زیاد دارد که!

یازهراسلام الله علیها

باسمه الکریم

یارب;887327 نوشت:
اما واقعا شعرم خیلی اشکال وزنی دارد!

عرض سلام و ارادت

البته شعر شماست خواهر هنرمند و متواضعم

امّا حقیقتا اشکالی ندارد بسیار روان قرائت می شود!

گل

ملورين;887268 نوشت:
حيف كه شعر بلد نيستم بگم Smile
ولي مضمون شعري كه تو ذهنمه اينه حكم خدا شرط و شروط داره يه مصرعم در باب شروطش ميگفتين بد نبود
يه نكته هم اينكه شما خيلي برخوردت خوبه من حرفم رو پس ميگيرم

از لطف وبزرگواری شما سپاسگزارم

بله کامل صحیح است و یکی از شروط مهمش هم عدالت است وبنده هرکجا دفاع کرده ام منظورم با رعایت تمام شرایط بوده است

چشم ان شاءالله اگر توفیقی شد و شعری در این زمینه سرودم حتما نکته ای که فرمودید را مد نظر قرار خواهم داد@};-

شرمنده بزرگوار مطلبی را هم صبح میخواستم بگویم اما فرصت نداشتم پست را ویرایش کنم، و آن اینکه بنده برای درست شدن آهنگ شعر مجبور شدم از ضمائر مفرددر مورد شما استفاده کنم که از محضرتان عذرخواهی میکنم

یازهراسلام الله علیها

ملورين;887268 نوشت:
حكم خدا شرط و شروط داره


بنام خداوند بخشندهء مهربان

ای مرد که از حق ، تو سخن میگویی
از شهـــوت و الــــزامِ بــــدن میگویی

هر دم تو زنی دم ز تـأهـل تا چـــار

(ازدواج تا چهارتا)
کردی تو بسی همسر خود دل افگار

آنجــا که زنت کُنَد غــــذا آمــــاده
یا آنکه کُنَد سر ، به لباسی ساده

آنجا که بشوید همه شب رخت تو را
یا پاک کند فرش و موکت ، تخت تو را

آنجــا که نگیــرد زن تو مَـهــرش را
در پیش اجــاق ، حس کند آتش را

آنجا که به حرف تو بگیرد او گوش
هنگام ورود ، می برت در آغوش

(در وقت ورود مرد به خانه)

آیا تو چنین ز حق سخن میگویی؟
از خستگی و درد بدن میگویی؟

ای مرد بگو کجاست دلدادگیت؟
در رسم وفا کجاست مردانگیت؟!

بشکستن دل ، رسم مسلمانی نیست
زن همسر توست ، شکل قربانی نیست

احکـام خــدا بهــر ضرورت باشد
لغو است اگر نافی وحدت باشد!

احکام بُوَد ریشه و ، تن اخلاق است
هم مایهء رشد مرد و زن اخلاق است

گفت است رسولِ حق ، جدا از احکام
مبعـــوث شدم برای اتمـــام کــــلام (*)

اتمام کلام بی گمان اخلاق است
داروی تمام مردمان اخلاق است

(*) = إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق

(سریع نوشتم اگر ایراد دارد به بزرگی خودتان ببخشید)

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه اله وبرکاته

زن عزیز است و گل است و برگ گل
مرد عزیز است و قوی است و کمی هول
اندکی صبر و کمی گوش بده
کم تنی با برگ گل آغوش بده
زن حریم عشق است و گل و بو
کم تو به قلب او آزار بده
گرچه چند گل به گلستان بدهی
خاک گل باید محیا یکنی
گرچه گل ها در گلستان تو اند
اندکی کود نثارش بکنی
ای که مایل به گلستان داری
اندکی عدل به گلستان بنهی

گوش باید بدهی حرف خدا
گر تو عزم گلستان داری

عدل را بنشان بین گلها
هرچند فرق باشد در میان گلها

ببخشید اگر بده بگویید حذفش کنم

یا علی(ع)

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]سلام و عرض ادب مجدد

یارب;887331 نوشت:
امید میدهید.؟

در وقت تعلم و خطایابی ها
جایز نبود ستر خطا از پروا

امید به ذکر حسن کافی باشد
جز این که بود عمل شود ظلم و جفا

البته حالا که خیلی دنبال ایراد میگردید الف خدا جا افتاده

یارب;887229 نوشت:
حالا که چنین دین خدایت تنهاست
هل ناصر من ینصرنی پابرجاست

یه نکته دیگه هم بیت بالا داره که احتمال میدم با علم بوده برای موزون کردن.

[SPOILER]هل من ناصر ينصرني[/SPOILER]

و من الله توفیق

یارب;887229 نوشت:
ما غافل از این نکته نباید باشیم
جز آنچه خدا گفته نباید باشیم

احساس زنانگی جنون میخواهد!
در وقت رسیدنش فنون میخوهد!

احساس زنانگی به عشق است عزیز
در کرببلا،نجف،دمشق است عزیز

احساس زنانگی به زینب(س) باشد
درپشت در خانه حیدر(ع) باشد

احساس زنانگی دفاع

از زهراست(س)
جایی که علی (ع) میان دشمن تنهاست

بایدمن و تو ز حکم حق دم بزنیم
جانانه و کوبنده و محکم بزنیم

هرجا که شود دین خدایت تنها
مردی و زنی دگر ندارد معنا!

حالا که چنین دین خدایت تنهاست
هل ناصر من ینصرنی پابرجاست

بیت اول:
ما = مف
غا = عو
فِ = لُ
لَ = مَ
زین = فا
نُک = عی
تِ = لُ
نَ = مَ
با = فا
یَد = عی
با = لَن
شیم = فَع
(چون آخر مصرع است زیاد مهم نیست)

بیت دوم:
اِح = مف
سا = عو
سِ = لُ
زَ = مَ
نا = فا
نِ = عی
گی = لُ
جُ = مَ
نون = فا
می = عی
خوا = لَن
هد = فَع

بیت سوم:
اِح = مف
سا = عو
سِ = لُ
زَ = مَ
نا = فا
نِ = عی
گی = لُ
بِ = مَ
عِش = فا
قَس = عی
تِ = لَن
عَ = فَع
زیز
این یکی ایراد داشت :Nishkhand:


بیت چهارم:
اِح = مف
سا = عو
سِ = لُ
زَ = مَ
نا = فا
نِ = عی
گی = لُ
بِ = مَ
زِی = فا
نَب = عی

با = لَن
شَد = فَع

بیت پنجم:
اِح = مف
سا = عو
سِ = لُ
زَ = مَ
نا = فا
نِ = عی
گی = لُ
دِ = مَ
فا = فا
عَز = عی
(فاع از = فاعَز)
زَه = لَن
راست = فَع

بیت ششم:
با = مف
یَد = عو
مَ = لُ
نُ = مَ
تُ = فا
زِ = عی
حُک = لُ
مِ = مَ
حَق = فا
دَم = عی
بِ = لَن
زَ = فَع
نیم
این هم ایراد دارد

بیت هفتم:
هَر = مف
جا = عو
کِ = لُ
شَ = مَ
وَد = فا
دی = عی
نِ = لُ
خُ = مَ
دا = فا
یَت = عی

تَن = لَن
ها = فَع

بیت هشتم:
حا = مف
لا = عو
کِ = لُ
چُ = مَ
نین = فا
دی = عی
نِ = لُ
خُ = مَ
دا = فا
یَت = عی

تَن = لَن
هاست = فَع

نتیجه:
فقط در انتهای ابیات "سوم" و "ششم" ایراد کوچکی وجود داشت و به اندازهء یک هجا اضافه بود که البته این هم زیاد به چشم نمی آید. سایر ابیات صحیح هستند

Reza-D;887336 نوشت:

بنام خداوند بخشندهء مهربان

ای مرد که از حق ، تو سخن میگویی
از شهـــوت و الــــزامِ بــــدن میگویی

هر دم تو زنی دم ز تـأهـل تا چـــار

(ازدواج تا چهارتا)
کردی دل همسرت ، به حرفت بیمار

آنجــا که زنت کُنَد غــــذا آمــــاده
یا آنکه کُنَد سر ، به لباسی ساده

آنجا که بشوید همه شب رخت تو را
یا پاک کند فرش و موکت ، تخت تو را

آنجــا که نگیــرد زن تو مَـهــرش را
در پیش اجــاق ، حس کند آتش را

آنجا که به حرف تو بگیرد او گوش
در وقت ورود ، می برت در آغوش

(در وقت ورود مرد به خانه)

آیا تو چنین ز حق سخن میگویی؟
از خستگی و درد بدن میگویی؟

ای مرد بگو کجاست دلدادگیت؟
در رسم وفا کجاست مردانگیت؟!

بشکستن دل ، رسم مسلمانی نیست
زن همسر توست ، شکل قربانی نیست

احکـام خــدا بهــر ضرورت باشد
لغو است اگر نافی وحدت باشد!

احکام بُوَد ریشه و ، تن اخلاق است
هم مایهء رشد مرد و زن اخلاق است

گفت است رسولِ حق ، جدا از احکام
مبعـــوث شدم برای اتمـــام کــــلام (*)

اتمام کلام بی گمان اخلاق است
داروی تمام مردمان اخلاق است

(*) = إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق

(سریع نوشتم اگر ایراد دارد به بزرگی خودتان ببخشید)

به به چه ذوق شعري
حرصمون خالي شد
بيشتر در اين باب بسراييد Smile

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

یارب;887327 نوشت:
نکته: وزن اشعار را از طریق نرم افزار تشخیص دادم

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

نام این صالح چه باشد بانو
نام این مصحح چه باشد نیکو؟

یا علی(ع)@};-[/]

[=Microsoft Sans Serif]سلام جناب رضا

شعر عالی بود فقط یه سوال

Reza-D;887336 نوشت:
کردی دل همسرت ، به حرفت بیمار

وزن این مصرعتون درسته؟

گردیده همی همسر تو دل افگار

بنده در برابر شمااساتید بزرگوار تسلیمم

از لطف و وقتی که برای تصحیح شعر گذاشتید واقعا سپاسگزارم

حال با مجموع نکاتی که بزرگواران فرمودند ان شاءالله تغیراتی اعمال میکنم ببینید چگونه میشود

(به دفترم که نگاه کردم دیدم صبح که شعر را میسرودم یه بیت دیگر هم داشته که کلا جاانداخته ام!

این بیت بوده

امروزه زمانه عجیبی باشد
مولای من و تو در غریبی باشد

باید من و‌تو ز حکم حق دم بزنیم
جانانه و کوبنده و محکم بزنیم
.......)

یازهراسلام الله علیها

چه جور شعر ميگيد ؟ چرا ما هر چي زور ميزنيم نميتونيم
منم دلم ميخواد شعر بگم
حتما بايد استعداد خدادادي داشته باشيم؟

ملورين;887365 نوشت:
چه جور شعر ميگيد ؟ چرا ما هر چي زور ميزنيم نميتونيم
منم دلم ميخواد شعر بگم
حتما بايد استعداد خدادادي داشته باشيم؟

در گام اول باید شعر زیاد بخونید

ملورين;887365 نوشت:
چه جور شعر ميگيد ؟ چرا ما هر چي زور ميزنيم نميتونيم
منم دلم ميخواد شعر بگم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اول جملات که می خواهید را بنویسید یا به آن فکر کنید بعد سعی کنید بخوانیدش و به آن وزن دهید(موزونش کنید) و در آخر سعی کنید وزن شعراتون و مصراع هاتون بهم بخورد

بداهه سرایی هم خوبه

یا علی(ع)

رستگاران;887369 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اول جملات که می خواهید را بنویسید یا به ان فکر کنید بعد سعی کنید بخوانیدش و به ان وزن دهید(موزونش کنید) و در آخر سعی کنید وزن شعراتون و مصراع حاتون بهم بخورد

بداهه سرایی هم خوبه

یا علی(ع)

خب برادر من مشكل همون وزن دادنه
شما بلدي ميتوني
من فقط تو سرودن مصرع اول استعداد دارم مصرع دوم رو گير ميكنم:)
فكر كنم همون كه رهگذر گفت بهتره

ملورين;887370 نوشت:
فكر كنم همون كه رهگذر گفت بهتره

صد در صدlaughing

حق دوست;887363 نوشت:
وزن این مصرعتون درسته؟
گردیده همی همسر تو دل افگار
سلام برادر
گفتم که این شعر را سریع نوشتم
کلاً ایراد زیاد دارد داداش :ok:

بله ، وزن مصرع شما صحیح است گل

ملورين;887360 نوشت:
به به چه ذوق شعري
حرصمون خالي شد
بيشتر در اين باب بسراييد :)

:pirooz:

یارب;887327 نوشت:
نکته: وزن اشعار را از طریق نرم افزار تشخیص دادم

بیخیالش بشوید
به شخصه اصلاً توصیه نمی کنم (نظر خودتان مهم است)

نرم افزار هم درصد خطا دارد و هم اینکه ذهن را در تشخیص کند میکند
از طرفی من خیلی به مقید بودن صددرصد (در حدی که گرفتار قیود بشویم) اعتقاد ندارم. البته نظر شخصی است

ملورين;887365 نوشت:
منم دلم ميخواد شعر بگم

هعیییییییییی......
یک زمانی ما استاد بودیم برا خودمان. کاربران هم هندوانه زیربغلمان می گذاشتند هِی میگفتند استاد استاد
البته با این قیافه می گفتند:
استاد! ;))

این هم تاپیکش
http://www.askdin.com/showthread.php?t=52862&p=759384&viewfull=1#post759384

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

ملورين;887370 نوشت:
خب برادر من مشكل همون وزن دادنه
شما بلدي ميتوني
من فقط تو سرودن مصرع اول استعداد دارم مصرع دوم رو گير ميكنم:)
فكر كنم همون كه رهگذر گفت بهتره

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

خواندن شعر فضای ذهنی تون رو اماده می کنه اما الزام ندا البته هرکس ممکنه یک جور شعر بگوید

مثلا همان شعری که می خوانید در وزن ان شعر بگویید(شعر رو که می خوانید با شعر مبدا در یک سبک باشد.)

مصرع اول رو می گویید سعی کنید با مصرع دوم هم خوانی داشته با شد (در ابتدا بگویید بداهه بگویید بعد هم رضای گرامی موضوعی رو معرفی کردند وزن ها رو گفته)

برای بهتر فهمیدم شعر هجی کنید مصرع اولتون رو

البته این ها تئوریه تو عمل با تمرین متوجه می شوید و یک نظم دارد

اصلا شعر سپید بگویید

شعر نیمایی بگویید
دل نوشته بنویسید بگذارید ذهنتون باز شود

ان شاء الله وزن رو هم لحاظ می کنید

یا علی(ع)@};-[/]

Reza-D;887336 نوشت:
در وقت ورود ، می برت در آغوش

"هنگام ورود می‌برت در آغوش"

حق دوست;887363 نوشت:
وزن این مصرعتون درسته؟

رهـگذر;887389 نوشت:
هنگام ورود می‌برت در آغوش

.
.
.
ویرایش شد

باسمه الموجود

طپش قلب زمین ذکر حسین(ع) است یقین

تو چه دانی که چه حالی است دل زار زمین

در بغل رأس حسین دارد و تن در دل خویش

شبنم است آن عرق شرم که دارد به جبین

هروله می کند از یادِ همان قطعه ی خویش

که بُوَد نام مسیحاش به هر اشک رهین

زلزله می شود از هروله اش وقت سحر

تا شکافد سر خویش و بدهد داد که هین

هر که دارد هوس سیر و سلوک و جبروت

حق بگفته است برو مرقد مولات ببین

ای "نسیم" از پی چه در همه جا می گردی؟

از حسین(ع) خواه مدد آخرِ حرف است همین

باسمه الهادی

خاموش باش تا ببینی

رفت در پیش مرادی یک مرید


کای تو دیده آنچه را چشمی ندید


من قریب هشت سالی از طلب


در بلا افتادم و اندر تَعَب(رنج)


رفته ام هر راه را گویی شما


از عبادت از سجود و از دعا


ذکر یونس گفته ام من روز و شب


بوده ام من روزها در سوز و تب


در سحرها از فغان نَغنوده ام


روزها را جمله روزه بوده ام


در تفکر راه بی چون رفته ام


صد هزاران راه افزون رفته ام


هر چه از خوبیّ دنیا دیده ای


گوئیا هر گز چو کر نشنیده ای


کور گشتم از جمال حوریان


منفرد گشتم چونان کرّوبیان


از خور و خواب و شراب و از زنان


دست شستم همچو وقت رهزنان


مست و مدهوش و چلیپا گشته ام


در نظر بودم که زیبا گشته ام


سیرتم را فرض کردم نور هست


حال فهمیدم که از حق دور هست


هیچ راهی سوی غیبم باز نیست


گوش جانم محرم آن راز نیست


تو بفرما مشکل من چیست آن


قبض مطلق گشته ام وردی بخوان


بسط می خواهم فتوح و کشف راز


دیده ی دل کی شود بر غیب باز؟


کی ببینم آنچه خوبان دیده اند؟


از میان ما که را بُگزیده اند؟


همچنان می گفت آن سالک فزون


جمع گشتند آن مریدان همچو نون


منتظر ماندند تا گوید سخن


پیر و مرشد آن خدا گونه دهن


گفت آن پیر ار شوی ساکت خوشست


هر کرامت از زبانِ خامُش است


تو همه گامی زدی اندر طلب


گام اول رفته ای اندر حَطَب(هیزم)


گامهای بعدیَت آتش زدی


گوئیا هرگز به میدان نامدی


تو مگر نشنیده ای قول خدا؟


"إِتَقُوا اللهَ و قولوا" مؤمنا(1)


یا که خاموشی گزین از هر سخن


یا سدیداً گوی و خوش کن این دهن


چیست آن قول سدیدت ای مرید؟


کم بگو و دست شو از ما یَزید(سخن اضافه)


گر نمی گویی زبانم را مبند


دست بردار از چرند و از پرند


عقل را زائل کند گفتِ فزون


پس مپرس از هر کسی چندی و چون؟


بیشتر اندر تفکر صرف کن


ذکر حق را خود بَدَل از حرف کن


رو که دیگر غیر این چاره نبود


من دعا کردم که گیری زان تو سود

پ.ن
1-"یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا...."

ای اهل ایمان از خدا پروا کنید و سخن درست و استوار بگوئید.

حبیبه;887661 نوشت:
رو که دیگر غیر این چاره نبود

من دعا کردم که گیری زان تو سود

سود ما بینی و آه دیگران
کس ندارد فکر عیش دیگران

اینکه میفهمی مرا هم چاره ایست
اینکه میدانی فنای دیگران

من نگویم که تو از من بهتری
لیک میدانم بهی از دیگران!

حیف و صد ها حیف کاندر روز حشر
تو شوی ضرب المثل بر دیگران

حاش لله گر ملک خوانم تو را
هر چه گویم بهتری از دیگران

تو بسی بی ما بسر می برده ای
لیک یکجا نیز بهر دیگران

سر بزن وبلاگ ما را و ببین
گشته

شهره سر ور بازیگران!

باسمه الملک الدیّان

امتحان

روزگاری در دیاری دورتر

از مه و خورشید هم پر نورتر

بود اندر خانه ای از کاه و گل

رادمردِ روشنی از اهل دل

روزها در حلقه ی اصحاب خویش

بود وی را درس عرفان درس کیش

درس اخلاق و شریعت داشت او

بذر دین در جان و دل می کاشت او

جمله یارانش ورا از چشم خویش

دوست تر می داشتند و باز بیش

بوسه بر دست و سرش می کاشتند

پیر را چون قبله می پنداشتند

تا که روزی مرد حق بیمار شد

چهره اش چون جان کافر خوار شد

صورت چون ماه او زرد و نزار

زان سپس تاریک گشته همچو غار

بر رخش زخم و دُمَل آمد پدید

هیچکس رویی به سان او ندید

جمله ی یاران در اندیشه شدند

بر پیِ استاد چون تیشه شدند

آن یکی می گفت اخلاصش نبود

از سخن چون بی عمل باشد چه سود؟

آن دگر می گفت این خود ابتلاست

سوء باشد یا حَسَن از ماوراست

پچ پچی افتاده بود اندر میان

که زبانم شرم دارد از بیان

مرد حق را هر چه پیش آید خوشست

اندر آتش گر بیفتد خامُش است

تیغ عالم چون بر آید بر رگش

سر گذارد از اطاعت در رهش

ور ببرّد رگِّ او را بی امان

بر قضای دوست کی آرد فغان؟

گر بر ایّوب نبی بیماری است

حکم صبّاری حق زو جاری است

جلوه ی صبّاری حق خود در اوست

از پس آئینه دیدن هم نکوست

الغرض بشنو تو باقی را کنون

دست بردار از خیال و از ظنون

جز یکی از مخلصان اوستاد

باقی شاگردها را ظنّ فتاد

که نباشد او یقین پیر و مراد

باید از وی سوی دیگر رو نهاد

جمله یاران پیر را بگذاشتند

عهد خدمت از ولی برداشتند

هر یکی سویی به دنبال مراد

از مریدی به مُریبی در فتاد(1)

غافل از اینکه اگر هم ابتلاست

آن محک بر کشف عیّار شماست

گر زر خالص بوَد جان شما

کی گریزد وقت سخت ابتلا؟!

امتحان را شیخ خود بر پا نمود

تا بداند مسلم از جود و یهود

از میان آن همه یار و مرید

خود یکی شد ز امتحانش رو سپید

باقی یاران همه ردّ ز امتحان

مرد باید نیست این راهِ زنان

ردّ نه از جنس زنی و مردی است

بلکه از بد عهدی و نامردی است

در "ألست ربّکم" آری بُدید(2)

پس چرا در عهد خود یاغی شدید

گر وفا می داشتید اندر بلا

جمله تان بودید اکنون ز اولیا

پ.ن

1-مُریب=شکاک

2-وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ

أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلي‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ(172/اعراف)


و ( به خاطر بیاور ) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ، ذریه آنها را برگرفت

و آنها را گواه بر خویشتن ساخت ( و فرمود: ) «آیا من پروردگار شما نیستم؟»

گفتند: «آری ، گواهی می دهیم!» مباد که در قیامت بگوئید ما از این امر غافل بودیم.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

«خدا در شعر کودک» عنوان مجموعه‌ای از اشعار درباره خداوند و برای سه گروه سنی خردسال، کودک و نوجوان است که توسط یحیی علوی فرد گرداوری و از سوی نشر جمال منتشر شده است.
یحیی علوی‌فرد در گفتگو با خبرنگار مهر از انتشار کتاب «خدا در شعر کودک» خبر داد و افزود: این کتاب مجموعه شعرهای توحیدی برای سه گروه سنی خردسال، کودک و نوجوان است.
به گفته گردآورنده کتاب «خدا در شعر کودک»، هدف از تالیف این کتاب کمک کردن به مربیان، اولیا، مولفان و پژوهشگران در زمینه چگونگی گفتن از خدا برای خردسالان و کودکان و نوجوانان است.
علوی فرد همچنین بیان کرد: در این کتاب حدود ۲۵۰ قطعه شعر توحیدی در سه رده سنی، از چهل شاعر کودک و نوجوان گردآوری و این کتاب به سفارش دومین کنگره سراسری شعر توحیدی که در میبد یزد برگزار شد، نوشته شده است.
در کتاب «خدا در شعر کودک»، شعرها در سه بخش خردسال، کودک و نوجوان آمده و ترتیب اشعار بر اساس حروف الفبای نام خانوادگی شاعران تنظیم شده است.

منبع[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]نوگرایی از امتیازات کتاب «وزن ارزشی در شعر کودک» است

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، دکتر علیرضا فولادی، استاد دانشگاه و کارشناس عرصه ادبیات و شعر فارسی، امروز در نشست نقد و بررسی کتاب وزرن ارزشی در شعر کودک (رویکردی نوین برای شناخت، بررسی و گسترش وزن های شعر کودک) که در مرکز آموزش های کاربردی دفتر تبلیغات اسلامی قم برگزار شد، مبحث عروض را از علوم دقیقه در شعر دانست و گفت: شعر امری ذوقی است؛ اما زمانی که می خواهد به وسیله عروض بررسی شود، نگاه علمی و دقیق را طلب می کند آن چنان که قدما مبنای عروض را ریاضی می دانستند.

وی با اشاره به اهمیت دقت در بحث عروض ورود به این عرصه را نیازمند شجاعت ادبی دانست و خاطر نشان کرد: ورود آقای علوی فرد به بحث عروض ارشمند است، ایشان دیدگاه های نوینی در این بحث مهم و علمی وارد کرد که راهگشای فعالیت در عرصه های شعری است.

فولادی به بهره گیری مبانی نوین از سوی نویسنده کتاب برای نگارش اشاره کرد و ابراز داشت: با توجه به وجود وزن های متعدد در عرصه شعر، نویسنده با بهره گیری مبنایی جدید در نگارش کتاب وزن ارزشی در شعر کتاب که این مبنا بر اساس وزن کمی و تکیه ای است و به همین دلیل رویکردی نوین به روش این نویسنده ارزشمند ارائه می کند و ورود به شعر کودک از بحث عروض جای تقدیر دارد.

شعر کودک نیازمند ورود متخصصان شعر به این عرصه است

استاد دانشگاه با اشاره به وسعت فعالیت در شعر کودک و اهمیت فعالیت در این عرصه تصریح کرد: به دلیل عدم وجود دانش کافی در بحث عروض و وسعت شعر کودک، فعالیت متخصصان و محققان برای ورود در شعر کودک خصوصا مبحث عروض را می طلبد.

وی به استفاده وزن یک هجایی و دو هجایی نویسنده را دلیل آشنایی با شعر کودک دانست و یادآور شد: نویسنده با بهره گیری از وزن های یک هجایی و دو هجایی، ارکانی را برای شعر کودک رسم و اشعار مناسب را بیان کرد که با این روش 425 وزن را در شعر کودک معرفی کرد.

معادل نویس از امتیازات کتاب وزن ارزشی در شعر کودک است

فولادی معادل سازی وزن های شعر غیر بومی را به شعر فارسی از ابداعات نویسنده کتاب وزن ارزشی در شعر کودک بیان کرد و اظهار داشت: نویسنده با معادل سازی و معدل نویسی وزن های غیر بومی به بومی روشی را به عرصه شعر کودک وارد کرده است که به فعالان در عرصه شعر کودک کمک زیادی می کند.

وی پیچیدگی مبحث عروض در شعر را علت فاصله گرفتن برخی هنرجویان از بحث عروض بیان کرد و ایجاد وزن های جذاب تر را راهی برای حل این مشکل شاعران دانست.

علوی فرد به خوبی اوزان شعر کودک را طبقه بندی کرده است

فولادی مهم ترین قسمت موجود در کتاب وزن ارزشی در شعر کودک را طبقه بندی اوزان دانست و گقت: طبقه بندی اوزان از مهم ترین کارهای نویسنده در نگارش کتاب است وکه این کار را با کدگذاری عددی انجام داده است و علت موفقیت این کد گذاری هم مبنای علمی آن است.

استاد دانشگاه پیچیدگی های موجود در بحث عروض مانع پیشرفت درست در طبقه بندی این بحث شده است که یحیی علوی فرد به خوبی از پس این کار بر آمده است.

وی در ادامه با نگاهی ناقدانه کتاب وزن ارزشی در شعر کودک را دارای مشکلاتی دانست و ابراز داشت: کار ابداعی باید با ارائه منبع آن نوشته شود و نخست باید سابفه کار ارائه شود و در ادامه سخن جدید را مطرح کرد و این از مشکلاتی است که نویسنده این کتاب به خوبی رعایت نکرد.

فولادی از لحظ علمی به عدم پیشرفت درست وزن تکیه ای و کمی در کتاب اشاره کرد و اظهار داشت: از نظر علمی وزن تکیه ای و کمی طرح شده در کتاب به نتیجه نرسیده است و برای حل این مشکل نویسنده نیازمند مبنا سازی دارد و باید کاملا به آن بپردازد.

استاد دانشگاه انتخاب واژه ارزشی را برای نام گذاری کتاب دارای ابهام دانست و گفت: زمانی کلمه ارزشی استفاده می شود، غالبا ذهن خواننده را به سمت واژه دینی و مذهبی می برد در صورتی که هدف نویسنده از انتخاب ارزش به معنای ارزش گذاری عددی بر اوزان شعری است.

وی در پایان نوگرایی و نگاه نو را از ارزش ها و امتیازت کتاب وزن ارزشی در شعر کودک بیان کرد و این نگاه را برای ادامه در این عرصه راهنمایی برای دیگران دانست.

وجوه اصلی ورود به شعر کودک رعایت شود

در ادامه این نشست محمود پور وهاب پژوهشگر و شاعر کودک و نوجوان با تجلیل از کتاب وزن ارزشی در شعر کودک، توجه به سه وجه را از ارکان فعالیت در شعر کودک بیان کرد و گفت: ملاحظه کودکان در طول شعر، رعایت محتوا و زبان برای انتقال به کودکان و عدم سنگینی مصراع ها و وزن شعر از وجوهی است که شاعر کودک باید به آن ها توجه خاصی داشته باشد.

وی افزود: اگر می گوییم در اوزان شعر کودک باید ملاحظه سن آن ها شود به این معنا است که وزن شعر باید همسنگ با محتوای آن باشد که برای کودک قابل درک شود.

پور وهاب با نگاه به آموزشی بودن کتاب وزن ارزشی در شعر کودک به جنبه های دیگر این کتاب اشاره کرد و ابراز داشت: این کتاب جنبه آموزشی دارد اما باید از نگاه پژوهشی به آن هم غافل نبود زیرا امتیازاتی دارد که برای ادامه کار در این عرصه مناسب است./1322/پ201/س[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

«وزن ارزشی در شعر کودک»

https://telegram.me/vaznearzeshi/3

[/]

تحليل روان شناختي دو وزن اتل متل تتوله و زير گنبد فيروزه اي
نظر خود را مي تواند با تلگرام براي استاد علوي فرد بفرستيد

حبیبه;887499 نوشت:
ای "نسیم" از پی چه در همه جا می گردی؟

از حسین(ع) خواه مدد آخرِ حرف است همین

گر نسیم از مدد تو بشود دمسازم
یار را در همه دهر جدا نگذارم8->

چون من خامِ طمعکار، نباشد جایی
لیک نقش هنرم بر سر راه اندازم

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند!
چون ندانم هنرم را به که وا بگذارم!؟

شعر تو حَب نباتی است خودم میدانم
شعر من قافیه را در هیجان اندازد@-)

چون حریف تو نباشم که حبیبه ای کاش
دست من بود بزندان و فنا اندازم:-$

کاش روزی بشوم لایق تقدیس ولی
ترسم آنروز تو را هم به فغان اندازم

کاش آنجا که مدیریت سایتم بدهند!!
نوبت ارشدیم را به شما اندازم:-w

کاش یکروز فقط ساعت واندی کمتر!
محض دیدار رضا دست به وب اندازم!^:)^

یا اگر حوصله باشدهمه ایام به عمر
شعر گویم و تو را در هیجان اندازم

کاش آنجا که مدیریت تفتیش دهند!!
همه دست و دل و پا را به سنان اندازم!

یا به مقراض جوانی ببرم هر چه که هست
دفتر و درس و هم اندیشه بدور اندازم:-"

لیک در ذائقه من نتوان شکی برد
گر که ادمین بشوم قفل به در ندازم!!=D>

یا مدیران همگی جنس بد و خوب برون
از اسک دین و خودم را چو مُغان اندازم

شهره از بی هنری دست به این غائله زد
ور نه در پیش ادیبان به کجا اندازم

غزل هاي فراقي
..........
رود خاموش
موج ساكت
قايق در خواب
بي هيچ مشغله اي
مشعل مناجاتم مي سوخت
شب سردي بود
مي ريختم هيزم تفكر در كرسي انديشه
گرم شد نم نمك پاي مكاشفه ام
لحاف شهود برايم سنگين بود.
غمزه اي زد،
رخ الهام و ببردم با خود
كلبه تعلقم بست محكم
قفل زد صندوق فراخ دهنِ و دُهْن خواه و مداهنه گرم
سبك شدم همچون پَر و پري
بي پرا پر تحسس گشودم
نمي دانم خواب بودم يا بيدار
اما
مي گويم چه يافتم نزد آن ديوار
واي چه شكوه
داشت و عظمتي
آي نفس
حواست با من است؟
مي شنوي قصه داستانمان را؟
چه بگويم از آنچه ديدم؟
و تو
چه يابي از آنچه گويم؟
همين قدر دان

************
برايت دارم خبري خوش
باورت مي شود
مسافر اين ويرانه ايم
چند روزي هستيم و بعد هم روانه ايم؟
ديدم در آينه سلوك
محل صدور سجلد و كارت اقامتم
منِ بي مقدار جا مانده از يار
اصلا بگذار تا فاش بگويم
فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

بعد از اين داستان عجيب
به خداوندي دادار!
نشانم داد الهام
طاووس زيباي اهل بهشت (عج) را
نصاب حُسنش تمام بود
براي گرفتن زكات، من مسكين
شدم غرق در درياي جمالش
كيش و مات رخ تمام عيارش
و چه دُري سفته
آن شاعري كه چنين گفته

از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

مي شد اي كاش
بچشيم شراب لذت ترك لذت
مي شد اي كاش
چو حافظ شاهنده
شويم

مي شد اي كاش
در كشور حضور مقيم و پناهنده شويم

«حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
«متی مَا تلقَ مَن تَهوی دعِ الدنیا و أهملْها»

*****************

باز شد و گل،
..... غنچه غمناك دلم
ذوب شد و سيل،
.... قالب يخ زده اشكم
يكه و تنها بود
زده بود تكيه بر ديوار بلند غربت
و جاري بود
رود غم و سيل اشكش
گفت تا ابد به خدا
گريه مي كند بر حسينش
آنگاه
ز جام لعل لب هايش
نوشاند به من شراب كربلايش
«شيدا» شدم و سر آسيمه سرودم
شعر شمع و شاهد و شهودم

*************************
كه آي مردم!
قسم به جنون!
قسم به ياس(عليهااسلام)
قسم به گل نرگس
قسم به خون خدا!
قسم به معناي زندگي!
قسم به لطافت و مردانگي عباس،
قسم به ابا عبدالله و غلامش، جون
قسم به عشق دمشق (عليها السلام)!
قسم به زينب و شكوه «ما رأيتُها الا جميلايش»!
و قسم به نغمه شيدايي حسين و سكينه و ربابش!
كه من...
آري من در مثنوي مشهور جنون
نمي بينم شر و شوري در ليلي و مجنون

*********************
ثانيه هاي تند پا
يكايكمي رسيدند به آن مكان
بي رمق،
خسته
و دلشكسته
مي افتادند از درخت زمان
مي رسيد به گوش عالم
تاپ تاپ تپش اقبالم
نگران گذر وقت بودم
كم بود، وقت ملاقاتم، با دوست خدا،
ابر فرصت ها مي‌گذشت
تب داشت روح تنم
تن روحم بود مغموم
بي خود از خويشتن حود شدم و خويش
تو بگو مست حيران ديوانه و درويش
من بودم و زمين و صاحب الزمان
چون گدايان كاسه نياز بردم پيش
پر شد كاسه چشم اشك و ان ماه وش

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم: «ای بخت! بِخُسبیدی و خورشید دمید»
گفت: «با این همه از سابقه نومید مشو
در نامه اي كوتاه هل هلكي
جا دادم خواسته هايم زوركي
گفتم با صداي لرزان و اشكي ريزان:

يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ

****************************
و لختي بعد
بشكفت وجدان وجودم
ژاله نارس اشكم بغلتيد
و آن دُر گران
روي صفحه رويم سُر خورد
و سريع سِرّي گفت
و من غايب
بي هيچ زحمتي
به خود آمدم
تا سر جاده حضور
پياده شدم از اسب شهود زفت
كرد الهام بيدار مرا و برفت
چو طفلي كه جا مانده از مادرش
گرفتم دامن بهانه آن ماه وش
من كجا هستم؟
پس چه شد شاهد و شمع و شراب و شهود؟!
آن جوانمرد نكو رو ك
جا رفت؟

**********************************

آمد فرود
شاهينِ قوي پنجه غم ها
بر سر قله قلبم
چرخي زد و آمد و نشست
و من باز
گيج و مبهوت به تنماي وصالش گفتم:

تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

واي بر من
تاجر كشتي شكسته
نالايق بي قايق
دور افتاده از ساحل
آشفته، ورشكسته خسته
با نشتر گناه
زخم عميق فراق به خود زده
عاشق دعاي عهد و تعهد نخوانده
***
پاي اميدم پر شده بود از خار انتظار
تا بن دندان
مجهز بود لشكر بي رحم غم و غربت
و من بي يار
در لاك تأمل ايام خزيدم
در افق غيبت و حسرتم
غرق تماشا
گشتم و تمنايش

***
اما...
واي خداي من!
مچاله مي كند دست قوي فراقش قلبم
واي خداي من!
بي نمك حضور او
چه بد مزه است غذاي زندگي
چه تلخ است فيلمنامه دنياي دني

وه!
چه سرد بود پاييز وصال و خزان جدايي

جوشيد زلال اشك از چشمه قلبم
بي پيرايه و ريا چنين زمزمه كردم:

«جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد»

***********************
پوشيدم پوستين شيدايي
بر سر نهادم كلاه تدبير و اميد
و به خود پيچيدم شال شرم حضور
و هق هق كنان زمزمه مي كردم:

[=&quot]سُلَیمی مُنذُ حَلّتْ بِالعِراق
[=&quot]ألاقی مِنْ نَواها ما اُلاقِیالا
[=&quot]ای ساروان منزل دوست
[=&quot]اِلی رَکَبانِکُمْ طالَ اشتیاقی
[=&quot]رَبیعُ العُمرِ فی مَرعی حِماکُم
[=&quot] حَماکَ اللهُ یا عَهدَ التّلاقِی
[=&quot]بیا ساقی بده رطل گرانم
[=&quot] سَقاک اللهِ مِنّ کَأسٍ دهاقِ
[=&quot]می باقی بده تا مست و خوشدل
[=&quot]به یاران برفشانم عمر باقی
[=&quot]درونم خون شد از نادیدن دوست
[=&quot]اَلا تَعساً لِأیّامِ الفِراق
[=&quot]دُمُوعی بَعدَکُم لا تَحقِروُها
[=&quot] فَکُمْ بَحرٍ عمیقِ مِنْ سَواقی
[=&quot]وصال دوستان روزی ما نیست
[=&quot]بخوان حافظ غزل‌های فراقی

سرباز فراري

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;889174 نوشت:
غزل هاي فراقي
..........
رود خاموش
موج ساكت
قايق در خواب
و من اسير امواج شهود
غمزه اي زد رخ وهم و ببردم با خود
واي چه شكوهي
مهدي فاطمه را ديدم من بي مقدار
آري ديدمش يكه و تنها،
تكيه زده بر ديوار غربت
جاري بود رود غم و سيل اشكش
گفت تا ابد به خدا:
هست گريان زماتم جدش حسين
كيش و ماتش شدم و غرق حضورش
باز شد و گل،
..... غنچه غمناك دلم
ذوب شد و سيل،

من كه نفهميدم چي گفته نمي دونم خودش فهميده!!
ممنون ميشم شما نظر بدهيد[/]