ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حبیبه;892294 نوشت:
از تعاریفی که شایستگی آن را ندارم شرمنده ام.

بزرگوارید. بنده فقط بخشی از آنچه را که شایسته بودید و هستید عرض کردم
ان شاءالله با مدیریت شما خواهر بزرگوارم تاپیک مذکور به کمال آنچه شایسته است دست یازد
موفق و موید باشید

قصه تن نازی عشاق
دیشب سپیداری به گوش یاس، با شوق میخواند
آن قصه تن نازی عشاق را باز

روزی در این دشت پر از گل
صدها شقایق باز از خاک رویید
آلاله ای شور رهایی را زنو برخواند
زد تیشه ای بر قلب نازک و پاکش
پرپر شد و رودی زخونش گشت جاری
گلهای دیگر را زخون خود بیدار می کرد

با جانفشانی پرکشیدند تا آسمان آبی دیدار

صدها سبک بار و سبک پیکر

وانگه رعدی بر آشفت آسمان را
سیلی زد و گلبانگ او پیچید
در خاکیان شوری بپا گردید
تا آسمان لاجوردی را چنین می دید
بارانی از اشک شقایقها
ریزان شد و مشق رهایی را زنو سر داد

طومار ظلم بدمستان درهم پیچید
و ظلمشان را از بیخ و بن برکند

آری نفس را باید تا در زلال عشق معنا کرد
رنگی کمالی را به او بخشید
تا نام یکتا را صدا می کرد

یکتا پرستوی بهاری بانگ برداشت
آری که تا معشوق باید در خون دویدن
وز بهر رهایی از بند ضلالت در خون طپیدن
تا چشمه های آفتاب او را باز دیدن

ز.ا.الحسینی


باسمه الستّار

منتظر باید که صالح باشد

صبح جمعه باز شد دل تنگ شد دل تنگ شد

چشمه ی چشمم به رود خون دل همسنگ شد

کاشکی این لحظه ها با هم شود روزی ز عمر

تا بدانم روزی از عمرم به او همرنگ شد

رنگ خون دارد دل صاحب زمان از فعل ما

فاصله از رسم ما با رسم دین فرسنگ شد

انتظار ار این بُوَد که جمعه ها نالان شویم

دین ما با دین آن یکشنبه ها یکرنگ شد

ذکر یا مولا ظهورت دیر گشته باز آی

گر نباشد در عمل رنگی ز آن خود ننگ شد

منتظر باید که صالح باشد از بهر ظهور

مهدی صاحب الزمان بر صالحان سرهنگ شد

ای "نسیم" اول به خود گو صالحه باش و سپس

ادعا کن نزد آقا جمعه شد دل تنگ شد

زنــــدگی

زندگی چیست ؟

زندگی چیز عجیبی ست !!
داغ یک خاطره در قلب زمان است

قامتِ خمِ یک مــرد
در گردش دوران است

زندگی باور یک رویاست
ساده اما زیبا

زندگی نقاشی زیباییست!
به دستان خدا . . .

زندگی آماده شدن بر سفری دور
که باید رفت

زندگی پایان خوشی دارد . .

دلِ من رنگین است

خدا منتظر هست

باید رفت . . .

#ابوالفضل

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

پای رفتن سست است
کاش در این بین عصایی باشد
عصایی به زیبایی برگهای خزان
به ترنم سرایی باد صبا
به مسیری روشن
به طنابی که آویزان است از قله کوه

پای رفتن سست است
اندکی ایستادن سمت جویبار
زل زدن به بازی بین آبها
به چمن ها نظر انداختن
به لب سرخ ماهی ها
پای رفتن سست استب
یه نگاهی به نوک بال پرنده بنداز
یه نگاه از سر زیبایی خلق
یه نگاه از جنس وجد
یه نگاه گذرا
پای رفتن سست
پای را باید بست
سوی قله باید رفت
بال بگشا و پرواز کن
آفرینش تو آغاز کن
پای رفتن سست است
اما قله جای سیمرغ است و بس
بال بگشا و سماوی شو
پای رفتن سست است
لیک پروازی شو
این زمین جای فقس ساختن نیست
جای باختن
جای آب بازی نیست
آن سر قله چه ها خواهد بود
پای رفتن سست است
با نسیم سحری همراه شو
به نو ک قله نظر انداز و در افق پیدا شو

یا علی(ع)@};-

[="Tahoma"][="DarkGreen"][h=1]گنه كرد سوزن چي راه آهني
به تهران زدند گردن پيراهني[/h]
[/]

حامی;892861 نوشت:
گنه كرد سوزن چي راه آهني
به تهران زدند گردن پيراهني

به بستند دست وپایش بر تیر آهنی

به ضرب تبر زدند آن گردن پیراهنی

باسمه الحکم العدل

باز شد روز غم و هجران روی مصطفی

باز شد فصل حزین خاطرات مجتبی

زهر تزویر و خیانت از سوی همسر که خورد؟

یا ربّ این عرض شکایت جز تو باید با که برد؟

تیر باران پیکر آنکه حَسن در خُلق بود

خُلق نیکویش گرفته از محمد تار و پود

من تعجب می کنم از خلق در این ماجرا

در تخیل هم نگنجد اینچنین جور و جفا

أُمهاتُ المؤمنین بودند گویا در زمین

تو کجا دیدی که أُمی رسمِ کین دارد چنین؟!

در کجا دیدی که مادر تیر بارد بر پسر

من چه می گویم دهان بربند ای خاکت به سر

مادر آل رسول الله تنها فاطمه است

الغرض یک شمه ای بود از جفا و خاتمه است

تقدیم به ساحت قدسی اش با ...

الحق که روا باشد گر جان دهم از غم من
از نام مسلمانی بر خویش بلرزم من

روزی که جهان خود را از نور جدا میکرد
آن گوهر یکدانه از بند رها میکرد

می خواست چراغ حق بر بام جهان باشد
آن سان بفروزد نور تا کور امان باشد

امر ازلی اش را بر خاک بیفکندند
در دایره هستی ظلمت بپراکندند

کوته نظری میخواست تا شبهه دراندازد
بنیان حقایق را از ریشه براندازد

ای مدعیان دانید حق است چنان تابان
کو کاغذ و قرطاسش سوزد خود از این اعلان

گر حق مجلی را میخواست نگارد جان
خود با قلم ننگت تحریر نمودی آن

اعمال تو در آن روز،بر ناصیه ی تاریخ
ثبت است که بنماید کو حق و کجا توبیخ

-----------------------------------
پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر فرمودند: برای من کنف و دواتی بیاورید تا برای شما متنی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.(صحیح بخاری، ج 1، باب کتاب العلم، ص 30 – حنبل در مسند، ج 1، ص 325 - صحیح مسلم، ج 2، ص 14)- عمر گفت: «بیماری بر پیامبر(ص) غالب آمده، کتاب خدا ما را بس است!»، اختلاف، فراوان شد، پیامبر(ص) فرمود: «از کنار من برخیزید، نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.» (صحیح بخاری ج 1، باب کتابت العلم حدیث 3 ص 37 دارالفکر)

باسمه الباطن

یکی دیگه.;893711 نوشت:
ای مدعیان دانید حق است چنان تابان
کو کاغذ و قرطاسش سوزد خود از این اعلان

طیّب الله انفاسک

@};-@};-@};-

باسمه المدبّر

با عرض سلام و ادب و تسلیت ایام

همراهان گرامی با موضوع "وحدت شیعه و سنی"

برای سرودن شعر، در هفته ی پیش رو موافقید؟

ماهی فتنه

چشم دشمن تیزتر گشته زشمشیر سخن

اتحاد مسلمین مشتی بود بر آن دهن

کو بخواهد تفرقه اندازد اندر مسلمین

ماهی فتنه بگیرد زآب نادانی و کین

یا عالی;892288 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و الرحمه
ضمن تشکر بسیار از شما خواهر بزرگوارم سرکار شهره 22
به نظرم شخصی باید بانی این تاپیک باشد که تبحر بسیاری در سرایش اشعار و شناخت اوزان و نوع آن و آنچه مرتبط به شعر است را داشته باشد
و از بین خواهران بزرگواری که تا کنون تا حدودی با وجود مبارکشان آشنایی و شناخت پیدا کرده ام خواهری به توانمندی حضرتتان سراغ ندارم

پس لطف نموده و زحمت ایجاد تاپیک را نیز متقبل گردید که در اینصورت تاپیکی اطمینان بخش(از نظر بار علمی شعری) خواهد بود
و مکانیست مناسب برای سنجش توانایی های ذهن در مجال سرودن شعر، تا به مثابه ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی نگردد
سپاس بیگران از تمامی بزرگواران
و آرزوی عاقبتی خوش برای همه شما گرامیان
التماس دعا


سلام استاد عرض ادب
من رو حسابی در یک پرانتز بسته قرار دادید
و نمیتونم چیزی بگم و چاره ای جز تسلیم برام نزاشتید خب چشم
بی زحمت به جمعیت نسوان سایت بگید همشون فردا ساعت 7صبح بیان سایت
و دیوان ابیات شاعران رو هم همراه داشته باشن
شعر بگن متن بنویسند و
در کارهای ادبی فعالیت خودشون رو شروع کنن
هر کی نیومد اخراجش کنید
هر کی اومد 4 تا ستاره بهش بدید
فقط خانم لیل و نهار نیاد که میاد گیر میده و میره منم مدیر بد اخلاق در تیم مدیریتی خودم راه نمیدم حله؟

حبیبه;893765 نوشت:
همراهان گرامی با موضوع "وحدت شیعه و سنی"

برای سرودن شعر، در هفته ی پیش رو موافقید؟

شیعه با دست تهی بر غافلان تازد همی
کوربادا چشم اهریمن که بد بادا همی

جلوه گاه روح معنی در توافق های ماست
شیعه و سنی ندارد هر که حق خواهد همی

شیعه هرگز ره به یاغی و به طاغی کی دهد
شیعه کی در خواب باشد تا که دد باشد همی

دیو دد همراه ما هستند نا غافل بدان
ماهی از آب گل آلودی بگیرد هر دمی

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بیداری صبح

شب را در انتظار بنشین بنشین بنشین
این شب می گذرد در کنار ره یار بنشین بنشین
روز با تمام طلوعش گرم است و پر فروغ
در انتظار عبور قافله ها بنشین بنشین بنشین
شب با تمام سردی و سوت و کوری اش
با عشق کنار آب روان تو بنشین بنشین بنشین
جامه تن کن غسل زیارت بنما
تو اینگونه بی مهابا ننشین ننشین ننشین
چه توصیه ایی کردند و تو گوش کن
میان دو طلوع * بر رختخواب خویش ننشین ننشین ننشین
شب با تمامی تنهایی هاش سحر را نوید دهد
با شاخه گلی از وفا کنار ره یار بنشین بنشین
بنشین

شاعر: یه نفر
پ ن: توصیه می شود در بین الطلوعین نخوابید.

یا علی(ع)@};-

باسمه المدبّر

حکمت وحدت

گفت قران سوی حبل الله چنگ

جمله اندازید از هر قوم و رنگ

در زبان و رنگ و ملّت دیگرید

لیک در معنا همه یک پیکرید

هر مسلمان عضوی از این امت است

گرچه او شیعی و اهل سنت است

چون خدا و دین و پیغمبر یکی است

پس تفاوت در میانه اندکی است

هر که آرد بین ما کینه پدید

اختلافُ أُمتی رحمة ندید(1)

دشمنان مشترک داریم ما

آرزو دارد که بیندمان جدا

زانکه از این افتراق او سود بُرد

از مسلمانی ما او چوب خورد

اختلاف انداز و حاکم شو ببین

حیلتی باشد علیه مسلمین

سنگ فتنه باز گردان سوی او

گوهر وحدت در این میدان بجو

وحدت شیعی و سنی حکمت است

راه پیروزی ما در وحدت است

پ.ن

1-حدیث مروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

"اختلاف امتی رحمة"

اختلاف امت من رحمت است.

شرح مختصر:

"اختلاف امت"یعنی رفت آمد امت من بر من و بر جانشینان من رحمت است

چرا که وقتی رفت و آمد می کنند رنگ می گیرند ، حرف می شنوند ،علم می گیرند .

منبع شرح:

پایگاه تحقیقاتی غدیر

باسمه النور

نور زهرا(س)

نور زهرا بود در پرده ی نهان(سکون یاء)

اشرقت ارض بنورش ناگهان

چون سماوات از شروقش نور یافت

جلوه ای از نور وی را حور یافت

شد جمالش را نشانی بی فروغ

حور یک پرتو نباشد زان شروق

دیده ای کو تا تواند بنگرد

نور چشمِ غیر نورش می بَرد

فاطمه دانی چرا پنهان بُوَد؟

دیدن خورشید کی آسان بُوَد؟

یک نظر گر دیده بیند روی او

خیره ماند چشم معنا سوی او

هیچ ظرفی را نباشد طاقتش

در نگنجد در زمان یکساعتش

هیجده ساله عجب دارم جهان

که چگونه داشتش در خود نهان

او نهان از چشم هر نامرد بود

پیش إجلالش جَبَل هم گرد بود

حیف معنایی که خواهم در بیان

ناتوانم از بیانش این زمان

شرح این اقوال را پایان دهم

مهلتی خواهم که آن را جان دهم

جان معنا کی بگنجد در رقم

مستمر باشد نباشد بیش و کم

کم مگو از آن همه درّ و گهر

کیسه ای بستان صله، آن را ببر

من صله از شعر می خواهم چکار؟

فاطمه جان ابر معنا را ببار

این زمین دل شده خشک و خزان

دخترت را از در لطفت مران

بی شکیبم رنجه ام مضطر منم

این چه تقصیر است من را که زنم؟!(1)

من کجا باید روم اندر جهان

نزد که جویم همان گنج نهان؟

نیست در دنیا مرا آرامشی

دارم از تو مادرم یک خواهشی

دیده بگشا از کرم دستم بگیر

دل شده از اینهمه اغیار سیر

محرمی کو تا بگویم شرح غم؟

نیست این دردی که گیرد بیش و کم

باز افتادی به شرح و گفتگو

گفتمت بس کن برو دیگر ز رو

تو نسیمی یا که نسیان نفس من

گفته بودم بر زبانت مُهر زن!(2)

پ.ن

1-لزوم داشتن استاد سلوکی و سختی یافتن استاد برای بانوان

2-مراقبه بر صمت


باسمه الحق

دست بردار از جدایی و نفاق
............................................

وحدت امّت که را بد می شود؟

راه فتنه بر چه کس سدّ می شود؟

چه کسانی ز اتّحاد مسلمین

می خورند با سر به شدت بر زمین؟

کمر دیو و دد است از ما دو تا

یا شکسته کمر است دین خدا؟

گر مسلمانی مسلمانی کُشد

محنتش را چه کسی باید کِشد؟

گر بیفتد ثلمه ای اندر میان

چه کسی بیند در این میدان زیان؟

گر مسلمانان به هم یاری کنند

دوست یا دشمن، چه کس زاری کنند؟

گر بِبُرّد رشته ی وحدت ز بیخ

جگر که می کشد دشمن به سیخ؟

چون تو فحش و ناسزا گویی چه کس

می شود بر تیر دشمن تیر رس؟

سینه ی شیعه به پاکستان دَرند

چون به بد نام فلانی می بَرند

با زبانت می فرستی قتلگاه

کودک و پیر و جوانِ بی گناه

دست بردار از جدایی و نفاق

حفظ کن اسلام را با اتفاق

"قسمتِ بعضی ها"

بنام خدا

خاکِ بعضی ها سرشته با غم است
دیده هاشان بی توقف پر نم است

هر چه غم ریزد به دلهاشان فلک
باز از دید فلک گویی کم است!

در سرای قلبشان عفریت غم
آن قَدَر مانده ، که دیگر مَحرم است!

جای باران ، آسمان بر رویشان
پِشک می بارد! چه شیرین مَقدَم است!

حاصل یک باغ بر بعضی طلاست
قسمت بعضی دگر هم شلغم است!

سهم بعضی ها ندارد روی خوش
هم چه کس گفته که "قسمت" دَرهم است؟!

سرزنش کم کن ، که یک شوریده بخت
از برای غصــه خوردن مُلزم است

رازِ این تبعیض باشد سر به مُهـــر
علتش بر اهل دنیا مبهم است

سلام و عرض ادب سرکار "حبیبه" گرامی

حبیبه;896011 نوشت:
چه کسانی ز اتّحاد مسلمین
می خورند با سر به شدت بر زمین؟
دشمنان از اتحاد مسلمین
از فراز آیند با سر بر زمین

حبیبه;896011 نوشت:
کمر دیو و دد است از ما دو تا
یا شکسته کمر است دین خدا؟
دیو و دد را ما کمر بشکسته ایم
شیعه و سنی همه یک دسته ایم

حبیبه;896011 نوشت:
گر مسلمانی مسلمانی کُشد
محنتش را چه کسی باید کِشد؟
گر مسلمانی ، مسلمانی کُشد
محنتش را گو چه کس باید کِشد؟

حبیبه;896011 نوشت:
گر بیفتد ثلمه ای اندر میان
چه کسی بیند در این میدان زیان؟
گر بیفتد ثلمه ای اندر میان
هیچکس هم غیر ما بیند زیان؟

حبیبه;896011 نوشت:
گر بِبُرّد رشته ی وحدت ز بیخ
جگر که می کشد دشمن به سیخ؟
گر بِبُرَّد رشتهء وحدت ز بیخ
قلب مسلم میشود روزی به سیخ!

حبیبه;896011 نوشت:
دست بردار از جدایی و نفاق
حفظ کن اسلام را با اتفاق
دست بردار از جدایی وز نفاق

باسمه الشکور

Reza-D;896112 نوشت:
سلام و عرض ادب سرکار "حبیبه" گرامی

دشمنان از اتحاد مسلمین
از فراز آیند با سر بر زمین

دیو و دد را ما کمر بشکسته ایم
شیعه و سنی همه یک دسته ایم

گر مسلمانی ، مسلمانی کُشد
محنتش را گو چه کس باید کِشد؟

گر بیفتد ثلمه ای اندر میان
هیچکس هم غیر ما بیند زیان؟

گر بِبُرَّد رشتهء وحدت ز بیخ
قلب مسلم میشود روزی به سیخ!

دست بردار از جدایی وز نفاق

با سلام و احترام و تشکر از وقتی که گذاشتید.

ابیاتی را که زحمت کشیده و تغییر دادید اشکال وزنی و یا فنی دارند؟

یا پیشنهادی است در جهت زیبا شدن ابیات و معنای آن؟

حبیبه;896150 نوشت:
ابیاتی را که زحمت کشیده و تغییر دادید اشکال وزنی و یا فنی دارند؟
یا پیشنهادی است در جهت زیبا شدن ابیات و معنای آن؟

در بعضی موارد ایراد وزنی و فنی بود ، در بعضی موارد هم صرفاً پیشنهاد برای بهتر شدن بود
الان کمی کار دارم. در اولین فرصت بطور کامل موارد را عرض خواهم کرد

حبیبه;896011 نوشت:
اشکال وزنی و یا فنی یا پیشنهاد

سلام و عرض ادب
خواهر گرامي ، شما يك شاعر قابل هستيد و اگر هم نقدهاي بنده را ميشنويد از فروتني شماست
اين را براي تعارف نگفتم ، حرفم اين است كه با توجه به سطح بالاي شاعري در وجود شما
ايرادي كه چند بار است در اشعار شما ديده ام
(و يكي دو بار هم اشاره كرده ام) ايراد فني نيست
يعني مشكل شما ندانستن مطلب نيست

آنچه به ذهن من ميرسد اين است كه توجه اصلي شما بر روي خود موضوعات متمركز است ، به عبارتي دغدغهء معنا داريد
به همين دليل گاهي آنقدر حواستان به مفهوم و معناست ، كه بدون آنكه متوجه شويد ، وزن شعر را فراموش ميكنيد
در نتيجه وزن هاي متفاوتي كه خيلي به هم شبيه هستند را در يك شعر به كار مي بريد

نمونه هايي از وزن هاي شبيه را كه شما گاهاً با هم اشتباه مي گيريد عرض ميكنم (چه نوع با چه نوع)

((فاعلاتن فاعلاتن فاعلات)) - با - ((فعلاتن فعلاتن فعلات)) - با -((فاعلاتن فعلاتن فعلات))

((فعلاتن
(1) فعلاتن(2) فعلات)) - با - ((فعلاتن(1) فعلاتن(2) فعلاتن(3) فعلات))


روي خود ابيات بيشتر توضيح خواهم داد

حبیبه;896011 نوشت:
وحدت امّت که را بد می شود؟
راه فتنه بر چه کس سدّ می شود؟

با ديدن بيت اول از شعر شما
مشخص ميشود كه وزن شعرتان اين است:
"فاعلاتن فاعلاتن فاعلن"

اما به اين بخش ها توجه بفرمائيد:


حبیبه;896011 نوشت:
چه کسانی ز اتّحاد مسلمین
چِكَ ساني = فعلاتن
البته ميشود آن را با توقف خواند (اختيارات شاعري) به اين صورت: ((چِه كساني =فاعلاتن))
مشكل وزن حل ميشود اما اشباع آن خيلي زياد است

حبیبه;896011 نوشت:
کمر دیو و دد است از ما دو تا
كَمَ رِ*دي / وُدَ دَس تَز / ما دو تا = فعلاتن / فعلاتن / فاعلن!
* = اشباع


1 - با وزن اصلي شما جور نيست

2 - حتي اگر همين وزن را جدا هم در نظر بگيريم ، چون با فعلاتن شروع كرده ايد ، آخرش بايد فعلن ميشد ، نه فاعلن!

حبیبه;896011 نوشت:
یا شکسته کمر است دین خدا؟
باز هم تغيير وزن از فاعلاتن به فعلاتن
يا شكسته كمر است.... = فعلاتن فعلا....
ضمن اينكه
"است" چون قبل از "دين" آمده ، اگر بخواهيد وزن خراب نشود بايد بصورت "اَس" ، خوانده شود
درحاليكه
"ت" را نميشود حذف كرد

حبیبه;896011 نوشت:
محنتش را چه کسی باید کِشد؟

حبیبه;896011 نوشت:
چه کسی بیند در این میدان زیان؟
مجدداً تغيير وزن

حبیبه;896011 نوشت:
جگر که می کشد دشمن به سیخ؟
مي دانيد كه در تقطيع بايد اينطور بنويسيم:
جِ گَ رِ كِ = يعني 4 هجاي كوتاه
در حاليكه وزن شعر شما چيست؟
=> فا عِ لا تن

باسمه الشکور

Reza-D;896375 نوشت:
با ديدن بيت اول از شعر شما
مشخص ميشود كه وزن شعرتان اين است:
"فاعلاتن فاعلاتن فاعلن"

اما به اين بخش ها توجه بفرمائيد:


چِكَ ساني = فعلاتن
البته ميشود آن را با توقف خواند (اختيارات شاعري) به اين صورت: ((چِه كساني =فاعلاتن))
مشكل وزن حل ميشود اما اشباع آن خيلي زياد است

كَمَ رِ*دي / وُدَ دَس تَز / ما دو تا = فعلاتن / فعلاتن / فاعلن!
* = اشباع


1 - با وزن اصلي شما جور نيست

2 - حتي اگر همين وزن را جدا هم در نظر بگيريم ، چون با فعلاتن شروع كرده ايد ، آخرش بايد فعلن ميشد ، نه فاعلن!

باز هم تغيير وزن از فاعلاتن به فعلاتن
يا شكسته كمر است.... = فعلاتن فعلا....
ضمن اينكه
"است" چون قبل از "دين" آمده ، اگر بخواهيد وزن خراب نشود بايد بصورت "اَس" ، خوانده شود
درحاليكه
"ت" را نميشود حذف كرد

مجدداً تغيير وزن

مي دانيد كه در تقطيع بايد اينطور بنويسيم:
جِ گَ رِ كِ = يعني 4 هجاي كوتاه
در حاليكه وزن شعر شما چيست؟
=> فا عِ لا تن

با سلام و احترام

از زحمت تقطیع و توضیح حضرتعالی متشکرم.

حقیقتش گاهی متوجه تغییر وزن می شوم ولی مانند حضرتعالی قادر به تشخیص اوزان شعری نیستم

البته اگر روی تقطیع آن وقت می گذاشتم شاید به زحمت چیزکی می فهمیدم.

درک حقیر از صحت وزن، بیشتر مربوط به آهنگ و موسیقی کلام و روانی و نظم آن می شود و گاهی

که متوجه تغییراتی در موسیقی کلام می شوم ظاهرا زیاده از حدّ از مقوله ی اختیارات شاعری استفاده می کنم.

حبیبه;896443 نوشت:
البته اگر روی تقطیع آن وقت می گذاشتم شاید به زحمت چیزکی می فهمیدم
لزوماً خیر!
اتفاقاً گاهی (فقط گاهی) توجه زیادی به تقطیع کردن است که باعث بروز اشتباه میشود
پیشنهاد من این است که از بیت اول ، به وزنی که انتخاب کرده اید توجه کنید
و سعی کنید ادامهء ابیات را با همان آهنگ تطبیق بدهید

مثلاً شما بیت اول را اینگونه می سرائید:

عاشقان معشوق خود را یافتند

همین که این را سرودید ، وزنش را در ذهنتان مرور کنید:

عاشقان معشوق خود را یافتند = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

و ادامهء شعر را در ذهنتان با این آهنگ هماهنگ کنید


حبیبه;896443 نوشت:
گاهی که متوجه تغییراتی در موسیقی کلام می شوم ظاهرا زیاده از حدّ از مقوله ی اختیارات شاعری استفاده می کنم
فکر میکنم (شاید هم اشتباه کنم) دلیلش فلسفه خواندن شما باشد
خواندن منطق و فلسفه ، انسان را مقید به چهارچوب میکند
این خصوصیت در وجود شما ناخواسته باعث میشود وقتی یک بیت را سرودید ، ناخودآگاه تلاش میکنید چهارچوب آن را بر هم نزنید
لذا سعی میکنید با کم و زیاد کردن حروف و صداها وزن را درست کنید ، بی آنکه به ساختارِ
"اولین چیزی که به ذهنتان رسیده" دست بزنید!

پیشنهاد من:
هر وقت دیدید وزن جور نمیشود ، ساختار مصرع مربوطه را بر هم بزنید و از نو آن را بسازید

باسمه المؤمن

از این نشود بدتر

من پشت درم اینجا پشت در این دنیا

با چشم پر از باران با قلب پر از غمها

این در بگشا بر من آهنگ رحیلم زن

ترسانم و لرزانم در نزد توأَم ایمَن

سرگشته شده انسان از دل بشده ایمان

بیچاره و آواره،شیطان شده این انسان

هر کس به دلیلی خوش با ربّ جلیلی خوش

با عشق خدایانش در خواب شد و بیهُش

بد مستی انسان بین،زور و زر و قدرت دین

فرهاد مگو دیگر قاتل شده بر شیرین

هر چیز به جای خود در جای دگر بنگر

سر رفته به جایِ پا،پا رفته به جای سر

شایسته شده آخر نا اهل شده برتر

بس کن تو دگر دنیا از این نشود بدتر

باسمه الباقی

زخمي بر دل

علم تو را فضل تو را خویِ خوش بذل تو را

از هوس و حبِّ هوی کرده خدا عزل تو را

عالِم و فرزانه بُدی گنج به ویرانه بُدی

عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه بُدی

ای تو ز ما گشته نهان یادِ خوشت در دل و جان

نامِ نکو زنده شود در گذر و گشتِ زمان

علم و عمل داشته ای بذرِ کرم کاشته ای

توشه ی تقوی زجهان نیک تو برداشته ای

تا که برفتی ز میان ثُلمه فتادی به جهان

فاضلِ وارسته ی ما زخم زدی بر دل و جان

ای که مزارِ تو نجف آینه ی فضل و شرف

لؤلؤ غلتان شده اي، نیک بیاسا به صدف

@};-درزی شو و بدز ز پرهیز جامه ای *** کاین جامه ایست که خلقان نمی شود@};-


حبیبه;896711 نوشت:
عالِم و فرزانه

حبیبه;896711 نوشت:
بُدی گنج به ویرانه بُدی

عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه

بُدی

سلام عليكم
بود به ضرورت شعري بُد شده الان
سه تا بعد در يك بيت تو ذوق نمي زد؟
حداقل رديف ها باشه او يكي اصلاح بشه بهتر نيست؟

مثلا

پدر شهيد و باصفا گنج به ويرانه بدي

بيت اول از علم و فضل او سخن به ميان آمد در اينجا دو صفت ديگر او شمرده شود بد نيست

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حبیبه;896711 نوشت:
علم تو را فضل تو را خویِ خوش بذل تو را

از هوس و حبِّ هوی کرده خدا عزل تو را

عالِم و فرزانه بُدی گنج به ویرانه بُدی

عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه بُدی

ای تو ز ما گشته نهان یادِ خوشت در دل و جان

سلام
يك سؤال
آيا همه ابيات بايد مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن شود
مثلا اين مصرع زير كه وزنش متفاوت است مشكل ايجاد نمي كند؟

عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه بدی[/]

حامی;896902 نوشت:
سه تا "بُد" در يك بيت تو ذوق نمي زد؟
حداقل رديف ها باشه او يكي اصلاح بشه بهتر نيست؟

سلام استاد عزیز
نه اتفاقاً برعکس ، کار سرکار "حبیبه" کاملاً درست و با برنامه است
اگر به نوع شعر ایشان دقت کنید ، هر یک مصرع ، خودش شبیه به یک بیت است و انصافاً زیبا انجام داده اند
در حقیقت شعر ایشان دو قافیه دارد. یکی در انتهای مصرع ها و دیگری در وسط هر مصرع :ok:
دقت بفرمائید:

علم تو را

فضل تو را
خویِ خوش
بذل تو را

از هوس و حبِّ هوی
کرده خدا

عزل تو را

عالِم و

فرزانه بُدی
گنج به
ویرانه بُدی

عشق خدا در دل تو
شمع و تو

پروانه بُدی

ای تو ز ما گشته

نهان
یادِ خوشت در دل و
جان

نامِ نکو زنده شود
در گذر و گشتِ

زمان

علم و عمل

داشته ای
بذرِ کرم
کاشته ای

توشه ی تقوی ز جهان
نیک تو

برداشته ای

تا که برفتی ز

میان
ثُلمه فتادی به
جهان

فاضلِ وارسته ی ما
زخم زدی بر دل و

جان

ای که مزارِ تو

نجف
آینه ی فضل و
شرف

لؤلؤ غلتان شده اي
نیک بیاسا به

صدف

حامی;896907 نوشت:
آيا همه ابيات بايد مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن شود
مثلا اين مصرع زير كه وزنش متفاوت است مشكل ايجاد نمي كند؟
عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه بدی

قربان آن قد و بالای شما بروم استاد ، این مصرع دقیقاً کجایِ وزنش متفاوت است؟! :Gig:

عشق خدا = مفتعلن

در دل تو = مفتعلن

شمع و تو پر = مفتعلن

وانه شدی =
مفتعلن

حله برادر؟ :Nishkhand:

Reza-D;896912 نوشت:
حله برادر؟

البته من خودم تقطيع نكردم
سريع گذاشتمش تو اين نرم افزار آنلاين
http://www.prosody.ir/index.php?option=com_wrapper&view=wrapper&Itemid=27

پس رو اين نرم افزار حساب باز نكنيم؟

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;896911 نوشت:
سلام استاد عزیز
نه اتفاقاً برعکس ، کار سرکار "حبیبه" کاملاً درست و با برنامه است
اگر به نوع شعر ایشان دقت کنید ، هر یک مصرع ، خودش شبیه به یک بیت است و انصافاً زیبا انجام داده اند
در حقیقت شعر ایشان دو قافیه دارد. یکی در انتهای مصرع ها و دیگری در وسط هر مصرع
دقت بفرمائید:

سلام
ممنون از توضيح مو شكافانه شما
منظورم اينه كه بُدي چندبار از حالت اصلي خود تغيير كند تو ذوق نمي زند (ضرورت شعري زياد نبايد استفاده شود)[/]

حامی;896921 نوشت:
منظورم اينه كه بُدي چندبار از حالت اصلي خود تغيير كند تو ذوق نمي زند (ضرورت شعري زياد نبايد استفاده شود)
خب این میتواند به سلیقهء افراد هم برگردد
به نظر من نه ، چون یک سری از کلمات در شعر نهادینه شده اند ، از جمله همین کلمهء "بُد"
و نکتهء مهمتر اینکه اگر این تکرار زیاد اگر در میان بیت استفاده میشد ، آن وقت من هم احتمالاً آن را ایراد می دانستم
اما
در اینجا "بُد" به عنوان ردیف استفاده شده و اصلاً خصوصیت ردیف ، تکرار است
ولی خب باز این نظر من است گل

حامی;896920 نوشت:
پس رو اين نرم افزار حساب باز نكنيم؟
والا من حتی روی بعضی اصول هم حساب باز نمیکنم! :Nishkhand:
اما جدی ، به نظر من خیر!

اول اینکه این نرم افزارها قطعاً احتمال خطا دارند ، به دلایل مختلف که اگر خواستید عرض خواهم کرد

دوم اینکه به نظر من قرار دادن شعر در نرم افزار برای به دست آوردن وزن آن
مانند آن است که برای یادگیری زبان انگلیسی ، متون انگلیسی را در نرم افزارهای دیکشنری قرار بدهیم!
خب این کار چه فایده ای دارد و چه چیزی به دانش ما اضافه خواهد کرد؟
خود من بخشی از دانسته هایم را مدیون تبادل نظر با دوستان شاعر در این سایت هستم
لذا به نظرم اگر خودمان وزن را پیدا کنیم ، تاثیرش در ارتباط عمیق ما با شعر و قواعد آن خیلی بیشتر خواهد بود

حبیبه;896697 نوشت:
هر چیز به جای خود در جای دگر بنگر
سر رفته به جایِ پا،پا رفته به جای سر

شایسته شده آخر نا اهل شده برتر
بس کن تو دگر دنیا از این نشود بدتر

این شعر زیبا که سرودید ، مرا یاد شعری انداخت که آن را بسیار دوست دارم
بخصوص ابیاتی که با رنگ قرمز مشخص کرده ام:

این چه شوری ست که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

هرکسی روز بهی می طلبد از ایام
علت آنست که هر روز بتر می بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
قوت دانا همه از خون جگر می بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم

دختران را همه جنگست و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر می بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از در و گوهر می بینم

حبیبه;896711 نوشت:
باسمه الباقی

زخمي بر دل

علم تو را فضل تو را خویِ خوش بذل تو را

از هوس و حبِّ هوی کرده خدا عزل تو را

عالِم و فرزانه بُدی گنج به ویرانه بُدی

عشق خدا در دل تو شمع و تو پروانه بُدی

ای تو ز ما گشته نهان یادِ خوشت در دل و جان

نامِ نکو زنده شود در گذر و گشتِ زمان

علم و عمل داشته ای بذرِ کرم کاشته ای

توشه ی تقوی زجهان نیک تو برداشته ای

تا که برفتی ز میان ثُلمه فتادی به جهان

فاضلِ وارسته ی ما زخم زدی بر دل و جان

ای که مزارِ تو نجف آینه ی فضل و شرف

لؤلؤ غلتان شده اي، نیک بیاسا به صدف

تشكر از سر كار خانم حبيبه
اين شعر در رثاي آيت الله فاضل استرآبادي سروده شده
است و ان شاالله در كانال ايشان بارگذاري مي شود.

خانم باغ بهشت هم دو عكس طراحي شده فرستادند كه در كانال بارگذاري شده است

https://telegram.me/beyt_ayatollahfazel

حامی;896976 نوشت:
اين شعر در رثاي آيت الله فاضل استرآبادي سروده شده

نماي داخل منزل آيت الله فاضل استرآبادي
بعد از يك عمر زحمت علمي و پرورشي و پژوهشي
زندگي عرفاني = زندگي آرام

جالب توجه اين كه ايشان برنامه دارويي نوشته اند و بالاي برنامه بسم الله الرحمن الرحيم نوشته يعني شفا به دست خداست



حبیبه;896711 نوشت:
علم تو را فضل تو را خویِ خوش بذل تو را
از هوس و حبِّ هوی کرده خدا عزل تو را

سلام به شما
در بخشي كه مشخص كردم ، به نظرم ميرسد حرف يا صدايي جا افتاده باشد

باسمه الشکور

Reza-D;897009 نوشت:
سلام به شما
در بخشي كه مشخص كردم ، به نظرم ميرسد حرف يا صدايي جا افتاده باشد

با سلام و احترام

از زحمات و توضیحات حضرتعالی در باره نکات فنی شعر متشکرم.

خیر چیزی جا نیفتاده است،لطفا دوباره به شکل زیر قرائت بفرمائید:

"خویِ خوشِ بذل،تو را"

راه لذت از درون دان نه از برون
ابلهي دان جستن از قصر و حصون
آن يكي در كنج مسجد مست و شاد
وآن دگر در باغ ترش و بي مراد

باسمه الشکور

حامی;896976 نوشت:

تشكر از سر كار خانم حبيبه
اين شعر در رثاي آيت الله فاضل استرآبادي سروده شده
است و ان شاالله در كانال ايشان بارگذاري مي شود.

خانم باغ بهشت هم دو عكس طراحي شده فرستادند كه در كانال بارگذاري شده است

https://telegram.me/beyt_ayatollahfazel

عرض سلام و ادب

بنده هم از زحمات و راهنمایی ها،همینطور نقدهای

حضرتعالی متشکرم.

حامی;897198 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط حبیبه نمایش پست ها
ای که مزارِ تو نجف آینه ی فضل و شرف

لؤلؤ غلتان شده اي، نیک بیاسا به صدف

خدا اجرتون بده
كه شعر را در مسير صحيحش استفاده مي كنيد
اگر خدمت بزرگان بوديم مي فرمودند:
براي اين كارها نيت كنيد و وضو بگيريد
حتما در زندگي بركت خواهد داشت

بسم الله الرحمن الحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

پی چشمان پر از نور تو می گردم***در انتظار رخ تو در پی آب زلال می گردم

آب بر رخ خویش و وضو کامل کنم****در پی قد قامت الصلاه تو می گردم

یه نفر

یا علی(ع)@};-

باسمه الحبیب

یا حبیبی یا محمد(ص)

دوش در مجلس ما گفتگوی روی تو بود

صحبت حُسن و جمال و خم ابروی تو بود

ناگهان جلوه بکردی و دل و دین بردی

دل و دین بردن از عشاق مگر خوی تو بود؟

شب میلادِ تو گمگشته دلان را چه دهند؟

از ازل هادی گمگشته دلان بوی تو بود

پس نسیمی بوزان از سر کوی کرمت

که طریق دل من سلسله موی تو بود

حبیبه;897491 نوشت:
دوش در مجلس ما گفتگوی روی تو بود

صحبت حُسن و جمال و خم ابروی تو بود


[TD="class: b"] دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
[/TD]
[TD="class: b"]تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود[/TD]
[TD="class: b"] دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت
[/TD]
[TD="class: b"]
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

[/TD]


دوش سر تا قدمم جمله پر از عطر تو بود @};-همه جا همره و همراه مرا یاد تو بود

دل دیوانه من بین که در این محنت گاه گل استراحتگه و زندان و چَهم یاد تو بود

من مسکین می آلوده گناهی نکنم @};-مگر آندم که خیالم همه بر یاد تو بود

نه حریفی نه کلامی نه مرامی که مرا @};-سوی اقلیم بقا جز هوس روی تو بود

لاجرم ای شه والا گهرِ صلح طلب گل همه جا مونس و همراه خیالات تو بود

زین سبب مانده و مقهور و شکسته به گناه @};-مانده اینجا به نگاهی که هَوَس کوی تو بود

جز سر کوی تو هرگز نروم کوی دگر @};-تا سخن ساز و سخن فهم من از موی تو بود

طالب دوست نظر کن به همه پاک دلان تا بدانند حریفان که خداجوی تو بود

باسمه الرقیب

خانه دل

سر بزن بر خانه ی دل بیشمار

تا شناسی رومیَش از زنگبار

چهره ی دل باطنِ روی تو است

نقش آن از خُلق و از خویِ تو است

گر محبت داری و صلح و صفا

معرفت داری و آئین وفا

از سخاوت وز کرم داری نشان

چهره ای داری منوّر چون مهان

ور حسد می ورزی و کین و غرور

از بد مردم شوی اندر سرور

از جفا کاری و خسّت گر پُری

نان مردم را به حیله می بُری

یا که از بالا ببینی خلق را

پر کنی از خشم و نفرت حلق را

چهره ی جانت چو شب ظلمانی است

عقل در دست هوی زندانی است

پس بیا فکری کنیم از بهر خویش

گِرد دل گردیم زین پس بیش بیش

سلام و عرض ادب
باز هم تغییر وزن خواهرم؟!

سر بزن بر خانهء دل بیشمار = فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
چهرهء دل باطن روی تو است =
فاعلتن فاعلتن فاعلات (مگر اینکه چندین بار از اختیارات شاعری استفاده کنیم :ok:)

حبیبه;899299 نوشت:
سر بزن بر خانه ی دل بیشمار
تا شناسی رومیَش از زنگبار

این بیت عالی است. یا زنگیِ زنگ ، یا رومیِ روم
:Kaf:

حبیبه;899299 نوشت:
چهره ی دل باطنِ روی تو است
نقش آن از خُلق و از خویِ تو است

"تو است" ، اگر بشود "توست" زیباتر خواهد بود

دوستان گرامی ؛ امیدوارم اگر در این چند وقت نقدی به اشعار شما داشته ام جسارت بنده را ببخشید
قطعاً معنایش تواضع شما بوده ، نه سواد من

دست همسرم که بر اثر بریدگی عفونت شدید کرده بود به لطف خدا و دعای شما بزرگواران بعد از عمل جراحی خیلی بهتر شده
اما شیمی درمانی همچنان ادامه دارد و نیاز است تا حضوری کنار ایشان باشم
انشاالله هر جا که هستید موفق باشید
حلال بفرمائید و ما را دعا کنید

یا حق
گل