آهای آدمها، در همین نزدیکیها، خدایی است
که اشک ها را....میسترد،
به زلف بندگانش شانه میزند،
دلهای شکسته را خودش با دقت و وسواس ترمیم میکند،
و به دلهای خالی از مهر، بارانی از محبت
میبارد.
غبار پریشانی ازچهرهها میروبد،
و به لبهای ترک خورده از اندوه، لبخند مینشاند ،
و بر زبانهای ساکت و منزوی، کلمات محبت.آمیز جاری میکند
خداییکه به یک بهانه، خستگان راه را در چشمهای از نور تن میشوید، و زیرتابش انوار خداوندیاش گرمشان میکند.
بکجا میروید ای تشنگان؟!!
چشمه اینجاست، آب اینجاست، خدا اینجاست
مهربانا...وقتی تو از جنس بی نهایتی،
پس من چگونه محدود شوم در خود
و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی
به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت
غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن
میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها،آرامش ...
خدایا ...!دنیای محدودم را با حضور خودت
وسعــت ببخش تا بدانم وقتی پا به پای
تو قدم بردارم؛ به آرامشی خواهم رسید که
دیگر بیقراریها سهمِ روزهایم نمیشود
خدایا!
تورا سپاس که زیباییهای آفرینش را ،
برای ما برگزیدی و مواهب پاک خود را،
به سویمان روان داشتی ...
سپاس تو را که درِ تمامی نیازهای ما
را از غیر خود ببستی.
پس چگونه ما را توان سپاس توست، یا چه
هنگام یارای بجا آوردن شکرت؟ هیچگاه!
مهربانا !
دستان نیازمندمان خالی به سویت بلند شده
آنها را از نعمت، رحمت و لطفت پر کن ...
دل نا آراممان را آرام کن ای ارامش دهندهی
دلهای بیقرار وگرفتاریهای ما را برطرف بفرما
و نور ایمانت را در قلب ما منور بفرما،
ما را زیر سایه خودت قرار ده و باران
رحمتت را بر ما ببار ......آمین
هر انسان پاکدلی در هر مکانی
که قرار دارد میتواند با صفا و پاکی دل
و نوری که در دل دارد برای دیگران
شمعی بیافروزد ........
پروردگارا ....!
باشد این شمعی که برافروخته ام،
نور بپراکند، و آنگاه که در سختی ها
تصمیم میگیرم روشنم کند.
باشد که آتش بر افروزد ....
تا بتوانی نخوت ،غرور ، و ناپاکی ام را
بسوزانی...
باشد که شعله برافروزد...
تا بتوانی قلبم را گرم سازی و عشق ورزیدن
را به من بیاموزی....
من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم .
همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد،می آیدسراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند .
و چشم هایش را می بندد و می گوید :
من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند!
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد !!
همانی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زند !
گاهی بدجنس می شود ، البته گاهی هم خودخواه !
حـالا یـادت آمـد مـن کـی هـستم ؟!معبود من !
ساليانيست مرا راهي صحراي پر از رنگ و فريب كرده اي
تا در آن سير كنم و تو را بيابم و با تو عاشقي و بندگي كنم .
آن وقت كه مرا فرستادي پاك و سبحان بودم
اما حال پر از رنگ دنيا شده ام.۱
آن روز خود به من گفتي تا هميشه كنار تو
هستم مرا فراموش نكن .
اما امروز ياد همه هستم جز تو ..
خداي من !پشيمـانم حلالم كن✨
خدایا...
وقتی تو از جنس بی نهایتی، پس من
چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی
به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکران رحمتت
غرق میشوم که تمام ناممکن ها برایم
ممکن میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها، آرامش ...
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعت
ببخش ...
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم؛
به آرامشی خواهم رسید که دیگر
بی قراریها سهم روزهایــم نمیشود ...
و من می مانم و خدایــی که بودنش حال
دلم را خوب خوب میکند ..
خدایا شکر بخاطر بودنت
بخاطر شنیدنت، بخاطر اینکه میشه بهت تکیه کرد
بخاطر گذشت های بی مثالت
بخاطر اینکه از وجود تو ام وبا تو آروم میشم
خدایا شکر که هستی
چقدر خوبه که هستی
خدایا شکر بخاطر بودنت
بخاطر بودنت...
خدایا......
قصه وکالت را زیاد شنیدهام، اما قصه وکیلی
چون تو را نه.....
تو که وکیل باشی همه حقها گرفتنی است
پروندهای که تو وکیلش باشی قصه اش
ستودنی است ...
از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی
و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی, پرده از رازی بزرگ
برداشتی ،
رازی که اسمش را میدانستم اما رسمش را...
رازی بنام "توکل"
"توکل"قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی
وگفتی در هر تاریکی وپیچ وخم دنیا و حتی
در تمام لحظات روشنایی
دستانت در دست من است...
بنده من نگران نباش وبه من اعتماد کن....
"توکل"
و فهمیدم:
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
بنده ای که غبار گناهان بر رخسارش عیان و زنگار عصیان بر قلبش نشسته
دستم تهی ست حتی از بضاعتی مزجاة
بر جاده ای ایستاده ام که راه رفته ام را ویران و راه رفتنم را گم کرده ام
نه توان بازگشت دارم تا از نو بنیانش سازم و نه از سرگشتگی رها شده ام که فقط راه تو را يابم
و ددهایِ وحشیِ هوس، چنگ بر جسم ناتوانم افکنده و دندانهای خود را بر شریان وجودم، تا حبل المتینی را که در وجودم به ودیعه نهاده ای از هم بگسلند(قطع گردانند)
در این میدانِ جدالِ عشقِ تو و هوسِ دیوان، منِ ناتوان پناهی جز امانِ آغوشِ تو نخواهم.....پس رهایم مکن
.....در این گرداب عقده ها و بازیهای هوس، دلم را به تو می سپارم که نگاهبانی امین تر نمی شناسم
دلم که چون بلوریست که هر لحظه ممکن است با آماج تَرکِشِ یک نگاه، ترک برداشته و فرو ریزد
عزیزی که عزَت فقط از آنِ توست و به هر که خواهی آن را به ودیعه می سپاری، دلم را ظرفِ عشقی تنها برای خود ساز و تا اوج انسانیتم بار ده تا به حقیقتِ وجودی ام پیوسته..... و همه وجودم فقط ترا خواند
پس مرا.....تا اوج آسمانها بالا بر، و وجودم را یک صدا خدایی کن
ای خدایی که آسمان عزت در دست توست
خدایا تو شاهدی که محرمی که بتواند مرا در این سفر همراهی کند پیدا نکردم
و تو شاهدی و از حال زارم با خبری
حال که توفیق پیاده روی اربعین را نیافتم
پس تو ای مولای من
آیا منت میگذاری و سلام های خالصانه و گرم مرا با اشکان چشمم و سوز دلم به آقای بی سرم میرسانی؟
من که برایت بنده خوبی نبودم اما تو همیشه برایم خدایی کردی اینبار هم خدایی کن و پیغامم را برسان@};-
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !!!
ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺩﻋﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻋﻄﺎﯾﻢ ﮐﻦ ...
ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻋﺎﻟﻢ؛
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﻣﺎ ..
ﺧﺪﺍﯾﺎ !!!
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻦ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩﻡ؛ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻃﻐﯿﺎﻥ ﻣﭙﻨﺪﺍﺭﺵ !
ﮐﺮﯾﻤﺎ !!
ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭﻡ ، ﺗﻮ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ !
ﺑﮕﻮ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺨﺸﺸﻢ ﺑﯿﺠﺎﺳﺖ ؟
ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻤﺖ ﺍﯾﻨﮏ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﯾﺎﺏ .....
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ؛ ﻧﻮﺭﯼ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﮐﻦ ...
ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺭﺣﻤﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ ..
آهای آدمها، در همین نزدیکیها، خدایی است
که اشک ها را....میسترد،
به زلف بندگانش شانه میزند،
دلهای شکسته را خودش با دقت و وسواس ترمیم میکند،
و به دلهای خالی از مهر، بارانی از محبت
میبارد.
غبار پریشانی ازچهرهها میروبد،
و به لبهای ترک خورده از اندوه، لبخند مینشاند ،
و بر زبانهای ساکت و منزوی، کلمات محبت.آمیز جاری میکند
خداییکه به یک بهانه، خستگان راه را در چشمهای از نور تن میشوید، و زیرتابش انوار خداوندیاش گرمشان میکند.
بکجا میروید ای تشنگان؟!!
چشمه اینجاست، آب اینجاست، خدا اینجاست
✨خدایا!
✨چقدر با تو بودن را دوست دارم!
✨تمام لحظه هایی که با تو سپری می کنم؛
آن دقائق کوتاهی که برای صحبت با تو می گذارم،
حتی آن لحظه های سردرگم و پر از فکر و خیال را، با تو دوست دارم
✨خدای من!
در امتحان بندگی اش اشتباه كرد
برگ سپيد دفتر دل را سياه كرد
حتی به رازِ عطرخوش سيب پی نبرد
در محضر امام زمان هم گناه كرد
بيچاره آن كسی كه جوانیِ خويش را
در راه سركشی و معاصی تباه كرد
امثال من،مسبب اين روضه ها شدند
یک عمر مرتضی سر خود را به چاه كرد
كو رزق گريه؟ دخل دلم خاک می خورد
اين كسب را چگونه شود رو به راه كرد؟
با اين همه گناه، قيامت نمی شود
در چشم های حضرت زهرا نگاه کرد
#وحید_قاسمی
#مناجات_با_خدا ﷻ
دوباره آمده ام ، بنده ای گنهکارم...
تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم...
قبول کن عملم را ، بضاعتم این است
قبول دارم همیشه وبال و سَربارم...
ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره ی عشق
شبیهِ ابر ، برای حسین میبارم...
حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین ، یا اللّٰه!
ببخش معصیتم را ، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد ، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه ، گرفتارم
میان روضه دلم میرود همان جا که ،
دو دست بر کمرش گفت : «ای علمدارم...
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم ، ای همه کس و کارم
بلند شو ، کمرم تیر میکشد عباس...
ببین که خنده کنان ، میدهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش
که ناله میزند: عباس... میر و سردارم»
#پوریا_باقری
به تو من خیره می گردم ؛
به این جنگل ...
به این برکه ...
به خط نور ...
به این دریا ...
به رقص آب ...
به این افسون بی همتا ...
چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛
بگویم لحظه ای از تو ...
از این زیبائی روشن ،
از این مهتاب ...
بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛
بخندم با تو لختی در کنار آب ...
زبانم گنگ و ذهنم کور ،
تنم خسته ، دلم رنجور ...
تمام واژه ها قامت خمیده ،
ناتوان ...
بی نور ....
پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار
سکوت واژه ها درهم تنیده ،
مثل یک آوار ...
من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :
" خـدایــا دوسـتـت دارم "
به تو من خیره می گردم ؛
#خدای_من
مرا به خودم وامگذار
و از پیش خود رها مساز
همچون رها ساختن کسی که هیچ خیری در او نیست
و هیچ نیازی به او نداری
و هیچ توبه و بازگشتی برایش وجود ندارد...
مرا دریاب یا ارحم الراحمین
مرا دریاب و از قفسم بیرون بر
مرا دریاب تا اوج حضورت
دریاب این دلتنگِ اسیرِ بی نوا را
این گمگشته در غبار هوس را یا ربّـــــــــــم دریابـــــــــــــــم
که بی تو یک سرابـــــــــــــم
مهربانا...وقتی تو از جنس بی نهایتی،
پس من چگونه محدود شوم در خود
و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی
به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت
غرق میشوم که تمامِ ناممکن ها برایم ممکن
میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها،آرامش ...
خدایا ...!دنیای محدودم را با حضور خودت
وسعــت ببخش تا بدانم وقتی پا به پای
تو قدم بردارم؛ به آرامشی خواهم رسید که
دیگر بیقراریها سهمِ روزهایم نمیشود
پروردگارا❤️
کسی که در دامان تو پناه گرفت
طعم بی پناهی را نمی چشد
هر کس که مددازتوگرفت،بی یاور نمی ماند
آن که به توپیوست،تنها نمیشود
ازتومددمیخواهم خدای من،پناهم باش
پروردگارا❤️
ﺧﺪﺍی مهربانم !
ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ
ﻫﺮﺭﻧﺠﯽ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ، ﻫﺮﻏﺼﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ
ﻫﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ..
ﻫﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﯾﺶ ﻭ آﺳﺎﻧﯽ ..
ﻫﺮ ﻓﺮﺍﻗﯽ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ .. ﻫﺮ ﻗﻬﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﯽ ..
ﻫﺮ ﺯﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ..ﻫﺮ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ..
ﻫﺮ ﻧﺎﻣﻤﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ ..
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ هستی دوستان و عزیزانم و
.... آﺭﺯﻭﻫﺎیشان ﺭﺍ ، ﻏﺮﻕ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﻌﺠﺰﻩﮔﺮﺕ بفرما... آمین یا رب العالمین
✨﷽✨
الهی !
وقتی تو با منی، هیچ غمی نیست
وقتی تو در منی، هیچ منی نیست
وقتی تو بر منی، هیچ کمی نیست
پس آنگونه در برم گیر،
که تنها اراده تو جاری باشد و بس...
خدایا!
تورا سپاس که زیباییهای آفرینش را ،
برای ما برگزیدی و مواهب پاک خود را،
به سویمان روان داشتی ...
سپاس تو را که درِ تمامی نیازهای ما
را از غیر خود ببستی.
پس چگونه ما را توان سپاس توست، یا چه
هنگام یارای بجا آوردن شکرت؟ هیچگاه!
مهربانا !
دستان نیازمندمان خالی به سویت بلند شده
آنها را از نعمت، رحمت و لطفت پر کن ...
دل نا آراممان را آرام کن ای ارامش دهندهی
دلهای بیقرار وگرفتاریهای ما را برطرف بفرما
و نور ایمانت را در قلب ما منور بفرما،
ما را زیر سایه خودت قرار ده و باران
رحمتت را بر ما ببار ......آمین
خدايابحق اين ماهِ عزيز
به ابروےزینب
به بےقرارےرقیه
به غیرت عباس
به حرمت موی سفیدارباب
هردستےبه سوےتوبلندشد
خالےبرنگردان
آمــــــين يا رّب العالمين
خدايابحق اين ماهِ عزيز
به ابروےزینب
به بےقرارےرقیه
به غیرت عباس
به حرمت موی سفیدارباب
هردستےبه سوےتوبلندشد
خالےبرنگردان
آمــــــين يا رّب العالمين
✍ کاش میشد تا خدا پرواز کرد
پای دل از بند دنیا باز کرد
کاش میشد از تعلق شد رها
بال زد همچون کبوتر در هوا
کاش میشد این دلم دریا شود
باز عشقی اندر او پیدا شود
کاش میشد عاشقی دیوانه شد
گرد شمع یار چون پروانه شد
کاش میشد از خدا غافل نبود
کاش در افکار بی حاصل نبود
کاش میشد بر شیاطین چیره شد
تا رها از بند با این شیوه شد
کاش میشد مست باشم تا ابد
سر بر آرم دست افشان از لحد
کاش میشد تا که در روز جزا
شاد باشم از عمل پیش خدا
کاش میشد یک نفس دیدار یار
تا شوم مدهوش ؛ گردم بیقرار
کاش میشد با خدا شد همنشین
جنت و دوزخ ؛ یا اندر زمین ....
هر انسان پاکدلی در هر مکانی
که قرار دارد میتواند با صفا و پاکی دل
و نوری که در دل دارد برای دیگران
شمعی بیافروزد ........
پروردگارا ....!
باشد این شمعی که برافروخته ام،
نور بپراکند، و آنگاه که در سختی ها
تصمیم میگیرم روشنم کند.
باشد که آتش بر افروزد ....
تا بتوانی نخوت ،غرور ، و ناپاکی ام را
بسوزانی...
باشد که شعله برافروزد...
تا بتوانی قلبم را گرم سازی و عشق ورزیدن
را به من بیاموزی....
سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار و تفکراتی
که جز خستگی چیزی برایت ندارد...
آنقدر خسته...
که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که
نمک به زخم لحظه های تنهاییت می پاشند...
و گاهی در حسرت لحظه ها...
آنقدر آه می کشی و بغض می کنی
تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده...
خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرند
و تو هیچ نقش و سهمی در ثبت و گذر این لحظه ها نداری...!
و همچنان خسته و دردمند
از روزهای خوبی که با یک دنیا امید...
رسیدنش را ب انتظار می کشیدی...
میدانی!
ـ خدایا!
❣پروردگارا ❤️
خـدایـا !❤️
من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم .
همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد،می آیدسراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند .
و چشم هایش را می بندد و می گوید :
من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند!
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد !!
همانی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زند !
گاهی بدجنس می شود ، البته گاهی هم خودخواه !
حـالا یـادت آمـد مـن کـی هـستم ؟!معبود من !
ساليانيست مرا راهي صحراي پر از رنگ و فريب كرده اي
تا در آن سير كنم و تو را بيابم و با تو عاشقي و بندگي كنم .
آن وقت كه مرا فرستادي پاك و سبحان بودم
اما حال پر از رنگ دنيا شده ام.۱
آن روز خود به من گفتي تا هميشه كنار تو
هستم مرا فراموش نكن .
اما امروز ياد همه هستم جز تو ..
خداي من !پشيمـانم حلالم كن✨
الهی!❤️✨
خواندی تاخیر کردم
خدای من !...
✨
بارالها...❤️
دیده دل هایمان را از آنچه
مخالف دوستی توست، کور گردان....❤️
آمین یا رب العالمین✨
✨
بارالها...❤️
دیده دل هایمان را از آنچه
مخالف دوستی توست، کور گردان....
خدایا...
وقتی تو از جنس بی نهایتی، پس من
چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی
به ناامیدی های این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکران رحمتت
غرق میشوم که تمام ناممکن ها برایم
ممکن میشوند ...
و تمام قفلــها کلیــد ...
و تمام آشوبــها، آرامش ...
خدایا ...
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعت
ببخش ...
تا بدانم وقتی پا به پای تو قدم بردارم؛
به آرامشی خواهم رسید که دیگر
بی قراریها سهم روزهایــم نمیشود ...
و من می مانم و خدایــی که بودنش حال
دلم را خوب خوب میکند ..
خدایا...❤️
خدایا
خدایا شکر بخاطر بودنت
بخاطر شنیدنت، بخاطر اینکه میشه بهت تکیه کرد
بخاطر گذشت های بی مثالت
بخاطر اینکه از وجود تو ام وبا تو آروم میشم
خدایا شکر که هستی
چقدر خوبه که هستی
خدایا شکر بخاطر بودنت
بخاطر بودنت...
[="Blue"]
[/]خدایا......
قصه وکالت را زیاد شنیدهام، اما قصه وکیلی
چون تو را نه.....
تو که وکیل باشی همه حقها گرفتنی است
پروندهای که تو وکیلش باشی قصه اش
ستودنی است ...
از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی
و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی, پرده از رازی بزرگ
برداشتی ،
رازی که اسمش را میدانستم اما رسمش را...
رازی بنام "توکل"
"توکل"قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی
وگفتی در هر تاریکی وپیچ وخم دنیا و حتی
در تمام لحظات روشنایی
دستانت در دست من است...
بنده من نگران نباش وبه من اعتماد کن....
"توکل"
و فهمیدم:
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
[=#0000cd][=113]خدای خوب من
[=#800080][=114]✨ﺍﮔﺮ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﯼ ، ✨
خدا مرحم
تمام دردهاست..
هر چه عمق
خراش های وجودت
بیشتر باشد،
خدا برای
پر کردن آن بیشتر،
در وجودت جای می گیرد ..
خدایا
دردهایم دلنشین میشود،
وقتی درمانم " تویی "
[=#0000cd][=115]خدایا❤️
در دو راهی زندگی ام
[=#0000ff][=114]خدایا !
[=#ee82ee][=114]خدای من..❤️
ببخش گناهانی را که امید من را از تو قطع میکند...
[=#2f4f4f][=113]بار خدايا...
[=#40e0d0][=114]ﻣﯿﻨﻮیسم "ﺳﺮﺷﺎﺭﺍﺯ ﻋـﺸــﻖ"❤️
خدایا تو می دانی آن چه را که من نمی دانم...
در دانستن تو آرامشی ست و در ندانستن من تلاطم ها...
توخود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز!
آمین...
[=#0000ff][=114]
الهی
در سکوت شب ذهنم را آرام کن
و مرا در پناه خودت به دور از
هیاهوی این جهان بدار...
بیقرار بودم و تو قرارم دادی
الهی شبم را با یادت بخیر کن
خدا کنه، هیچ انسانی
به ته خط نرسه،
امّا اگه رسید؛
خدایا خداوندگارا!
تو کمکش کن با یادت دوباره شروع کنه یعنی:
نقطه سر خط...
خدایا من بنده ات هستم و تو می دانی
بنده ای که غبار گناهان بر رخسارش عیان و زنگار عصیان بر قلبش نشسته
دستم تهی ست حتی از بضاعتی مزجاة
بر جاده ای ایستاده ام که راه رفته ام را ویران و راه رفتنم را گم کرده ام
نه توان بازگشت دارم تا از نو بنیانش سازم و نه از سرگشتگی رها شده ام که فقط راه تو را يابم
و ددهایِ وحشیِ هوس، چنگ بر جسم ناتوانم افکنده و دندانهای خود را بر شریان وجودم، تا حبل المتینی را که در وجودم به ودیعه نهاده ای از هم بگسلند(قطع گردانند)
در این میدانِ جدالِ عشقِ تو و هوسِ دیوان، منِ ناتوان پناهی جز امانِ آغوشِ تو نخواهم.....پس رهایم مکن
.....در این گرداب عقده ها و بازیهای هوس، دلم را به تو می سپارم که نگاهبانی امین تر نمی شناسم
دلم که چون بلوریست که هر لحظه ممکن است با آماج تَرکِشِ یک نگاه، ترک برداشته و فرو ریزد
عزیزی که عزَت فقط از آنِ توست و به هر که خواهی آن را به ودیعه می سپاری، دلم را ظرفِ عشقی تنها برای خود ساز و تا اوج انسانیتم بار ده تا به حقیقتِ وجودی ام پیوسته..... و همه وجودم فقط ترا خواند
پس مرا.....تا اوج آسمانها بالا بر، و وجودم را یک صدا خدایی کن
ای خدایی که آسمان عزت در دست توست
ز.ا. الحسینی
سلااااا م خدای مهربانم❤️
✨در سمت تــــــــــــــوام❤️
دلم باران
دستم باران
دهانم باران
چشمـــــــــــم باران...✨
روزم رابا بندگی تو پاگشا می کنم...❤️
هراذانـــــــــی که می وزد، پنجره هــــــا باز می شوند...✨❤️
یاد تو کوران می کند...✨❤️
هر اسم تو را که صدا می زنم....✨❤️
مــــــاه در دهانم هزار تکه می شود.✨
کاش من ،همـــــــــــــه بودم...✨❤️
باهمه ی دهان ها ترا صدا می زدم✨❤️
کفش های ماه را به پا کرده ام...✨
دوباره عـــــــازم توام...✨
تا بوی زلف یاردر آبادی من است...✨❤️
هرلب که خنده ای کند...✨
از شادی من است...✨❤️
زندگی باتوست...زندگی همین حالاســــــــــت...✨❤️
[="Blue"] [/]
خدایا تو شاهدی که محرمی که بتواند مرا در این سفر همراهی کند پیدا نکردم
و تو شاهدی و از حال زارم با خبری
حال که توفیق پیاده روی اربعین را نیافتم
پس تو ای مولای من
آیا منت میگذاری و سلام های خالصانه و گرم مرا با اشکان چشمم و سوز دلم به آقای بی سرم میرسانی؟
من که برایت بنده خوبی نبودم اما تو همیشه برایم خدایی کردی اینبار هم خدایی کن و پیغامم را برسان@};-
ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم........