ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بیشتر از پیش، حالم را مراقب می شوم
نَفْسِ بد افسار را اینگونه صاحب می شوم

هر چه می شد بر سرم آورد، اما بعد از این
اولِ ماه است و در این جنگ غالب می شوم

مرکبش بودم مرا این سو و آن سو می کشید
دیگر از امروز مرکب نه، که راکب می شوم

توبه هایم را شکستم راهم از تو دور شد
بنده بودن را از اول باز راغب می شوم

لذت دنیا ز من حجب و حیایم را گرفت
توبه خواهم کرد بعد از این و تایب می شوم

رشوه دادن بر گناه و، هرزه چشمی و ریا
دور از این حرفها و این مطالب می شوم

گفته بودی توبه کن، من هم تو را می بخشمت
توبه کردم امشب و، بر عفوْ واجب می شوم

در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده

شرمنده اش نکن که گرفتار میشود
خط و نشان نکش که دلش زارمیشود

غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟
با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟
مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟
رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟

مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی
با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی

رویم نمی شود که صدایت کنم خدا
در کوله بار بندگی ام نیست جز خطا
با این دلی که نیست درونش به جز ریا
یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا

من از خودم به خاطر معصیت عاصی ام
شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام

در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا
بغض شکسته ؛حال بکا میدهی مرا
بی قیمتم اگر چه ؛ بها میدهی مرا
با یاد خود به سینه صفا میدهی مرا

میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی
روشن ترین ضمیر دل بنده ها تویی

غفلت حصار بسته به دور و بر دلم
رحمی نما به گریه و چشم تر دلم
مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم
نامت نوشته ام به روی سر در دلم

راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند
با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند

حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات
شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات
آشفته حالی و دل بیمار بنده ات
تنها تو هستی با خبر از کار بنده ات

پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش
در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش

خدايا!
در قربانى شدن مان، نلرزيدن و نلغزيدن را عنايت فرما!
پروردگارا!
فکرهای پشت خاکریزمان را از وسوسه های شیطان درامان بدار...

دیگر بس است دربه در این و آن شدن
هر دم اسیر کوی فلان و فلان شدن

وقتش رسیده است نگاهی کنی مرا
تا کی معطل نگه دیگران شدن

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
افتاده ام زپا،من از این ناتوان شدن

گاهی دلم هوایی تو هست و گاه نیست
خسته از این چنین شدن و آنچنان شدن

من هر چه می کشم همه از درد دوری است
جرم فراق توست ،چنین خون فشان شدن

بی امتحان بیاو مرا هم قبول کن
رسوا شود دل من از این امتحان شدن

بیمار می شوم که پرستاری ام کنی
خود را زمین زدم که هواداری ام کنی

گوشم پر از نصیحت و حرف است ای رفیق
من آمدم که رفع گرفتاری ام کنی

گفتی تو سنگ دل شده ای خب شدم ولی
نزد تو آمدم که قلم کاری ام کنی

اصلاً مرا به چوب ادب بستنت چه بود؟
اصلاً که گفته بود فلک کاری ام کنی؟

نانی ز من بگیری و نانی دگر دهی
بر تو نیامده که دل آزاری ام کنی

رو دست خوردم از همه حتی ز دست خویش
کی خواستم که کاسب بازاری ام کنی

فریادم از قلیلی آب و طعام نیست
من جار می زنم که شبی جاری ام کنی

با من دوباره قصۀ شاه و گدا مخوان
حیف است صرف غصه ی تکراری ام کنی

من اختیار خویش به دست تو داده ام
حیف است وقف آتش اجباری ام کنی

فردا بیا و نامه ی ما را به آب ده
زآن پیش تر که مجرم طوماری ام کنی

اوقات خویش ز ناله ام اعلام می شوند
وقتش رسیده ساعت دیواری ام کنی

دعوای ما به قوت خود باقی است و باز
من بر همان سرم که سحر یاری ام کنی

[="Navy"]

الهی ...

اگر درمان تویی دردم فزون باد ... وگر معشوقه ای سهمم جنون باد

تویی تنها تویی تو علت من ... تو بخشاینده ا ی بی منت من

صدایم کن صدای تو ترانه است ... کلامت آیه هایی عاشقانه است

تو را من سجده سجده می پرستم ... که سر بر خاک بر زانو نشستم

مولانا

[/]

خدايا از تو درخواست می كنم به حق همه مراتب نشانه هايت.
خدايا از تو درخواست می كنم به حق آنچه از جاه و جبروت كه در آنى، و از تو می خواهم به حق هر جاه به تنهايى و به حق هر جبروت به تنهايى، خدايا از تو درخواست می كنم به حق آنچه اجابت می كنى مرا به آن هنگامى كه از تو درخواست می كنم پس مرا اجابت كن اى خدا.

خدايا از تو درخواست می كنم به حق شريف ترين مرتبه از شرفت، و همه مراتب شرف تو شريف است، خدايا از تو درخواست می كنم به حق همه مراتب شرفت.
خدايا از تو درخواست می كنم به حق پايدارترين مرتبه از سلطنتت و همه مراتب سلطنت تو پايدار است، خدايا از تو درخواست می كنم به حق مراتب سلطنتت.

خدای مهربانم ...!

‌ خدایا

الهی

ای عشق من
چون تو محبوب و معشوق منی
چگونه دل به دیگری ببندم؟

ای صاحب اختیار من
چگونه با داشتن همچون تو خدایی
نگران فردا باشم؟

ای مولای من
چون تو پادشاه و فرمانروایی دارم
چگونه از غضب دیگران بهراسم؟

ای بزرگ و بزرگوار
چون تو خدایی بخشنده بی منت دارم
نگران چه باشم؟

ای خدای حی و حاضر
چون در هر دمی و لحظه ای در حضور تو هستم
چگونه احساس رخوت و ناخوشی داشته باشم؟

ای حلال مسائل و مشکلات من
چون تو مسئولیت رزق و روزی مرا بر عهده داری
چگونه از دیگری طلب نمایم؟

ای همدم و مونس من
چگونه وقتی چون تویی را در کنار خود دارم به غیر تو گوش و هوش بسپارم؟

الهی ای خدای مصور و نقاش
چون نقاشی ها و تصاویر تو حقیقی و واقع شدنی است
چگونه غیر تو را معیار و شاخص قرار دهم؟

الهی
مرا دریاب و رهایم مکن.

آن چنان درگیر خود شده ام که لحظه هایم دلتنگ حضورت شده اند...♥️

آن چنان سخت دنیا را می نگرم..
که نگاهم از نور رحمت تو خالی شده است...

آن چنان بی صبرانه گوش به دنیا سپرده ام
که دیگر نجوای رحیمانه ی تو را نمی شنوم...

تو خود از همه کس به من آگاه تری
و نزدیکتر!

پس تو را به خودت قسم!

ببخش بر من همه ی گناهانم را...

و بگذر از من ، اگر ندانسته در میان تمام مشغولیت های دنیا ، لحظه ای تو را فراموش کرده ام!
آمین.

آن چنان درگیر خود شده ام که لحظه هایم دلتنگ حضورت شده اند...♥️

آن چنان سخت دنیا را می نگرم..

#الهی!
گرفتار آن دردم که تو داروی آنی،
بندة آن ثنایم که تو سزاوار آنی. من در تو چه دانم؟
تو دانی.
تو آنی که مصطفی گفت. من ثنای تو را نتوانم شمرد،
آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی

پروردگارا!

خواسته‌ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که:
گناهان گذشته‌ام را بیامرزى،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،
و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاک‌ها خفته‌اند، ببخشى .
تنهایى‌شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه‌هاى بخششت به انس بدل کن،
و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،
تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،
به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،
تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.

خدایا چی میشه من بهت وابسته بشم؛بدون ادعا،بی غل و غش دوست داشته باشم؟
نمیاد روزی که با شنیدن نام تو، قلبم به تپش بیفته؟
بدنم سرد بشه؟
بغض کنم و اشکم جاری بشه؟

دلم بی تو تمنای آرام شدن ندارد...

من آمده ام با دل بی تاب، ببخشی
بر خشکی چشمم ز کرم آب ببخشی

من آمده ام تا به دلم نور بپاشی
جریان به دل مرده ی مرداب ببخشی

با روی سیه آمده ام نیمه ی شب تا
بر رویِ سیه جلوه ی مهتاب ببخشی

خدايا!

ما را در خانه اى جا داده اى كه سر راه ما گوداله اى نيرنگ را كنده،
و در دام هاى فريب خود ما را به چنگال هاى مرگ آويخته،
از دام هاى فريبش به تو پناه می ‏آوريم،
و به تو نگهدارى جوئيم از مغرور شدن به زر و زيور آراسته اش،
كه اين دنيا خواهندگانش را هلاك می ‏سازد،
و واردينش را نابود مى‏ كند،
آكنده به آفتهاست، انباشته از نكبتهاست،

پروردگارا؛

الهی!...

‌ اي آنکه رحم ميکني بر کساني که بندگانت به آنها ترحم نمي کنند ،

و اي آنکه مي پذيري بنده اي را که هيچ شهري او را نمي پذيرد ؛

و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمي سازي ،

و اصرار کنندگان را نا اميد نمي کني ،

و گستاخان را از آستانت نمي راني ؛

و تحفه هاي ناچيز بندگان و کارهاي نيک ولي کوچک آنها را رد نکرده و جزاي آن را مي پردازي

و اي آنکه نه تنها از عمل کم تشکر مي کني بلکه پاداش بزرگي بر آن در نظرمي گيري ؛

اي آنکه به هرکه به تو نزديک شود نزديک گردي ،

و هرکه را به تو پشت کند به سوي خود مي خواني ...

و اي خدائي که نعمتت را تغيير نمي دهي و در عذاب ما شتاب نمي نمايي ،

[=&quot]اولِش شکر می کنم از دل[=&quot]
[=&quot]چون رسیدم به ماه مهمونی[=&quot]
[=&quot]شک ندارم که بنده هاتو خودت[=&quot]
[=&quot]میاری پای سفره می شونی[=&quot]

[=&quot]من رسیدم، ولی با حال خراب[=&quot]
[=&quot]با خودم اشک نم نم آوردم[=&quot]
[=&quot]هر کجا یاد تو نبود با من[=&quot]
[=&quot]میدونم زود زود کم آوردم[=&quot]

[=&quot]باز که رام دادی توی مهمونی ت[=&quot]
[=&quot]تو بگو اینکه لایقت هستم؟؟[=&quot]
[=&quot]خیلی بد کردم اما اینو بدون[=&quot]
[=&quot]مهربون! خیلی عاشقت هستم[=&quot]

[=&quot]باز هم توبه کنان پشت درت آمده[=&quot]‎[=&quot]ام

[=&quot] شب به امید عطای سحرت آمده[=&quot]‎[=&quot]ام[=&quot]

[=&quot]نظری کن که پی یک نظرت آمده[=&quot]‎[=&quot]ام

[=&quot] نفس آلوده به سوی گذرت آمده[=&quot]‎[=&quot]ام[=&quot]

[=&quot]یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم

[=&quot]زشت این است رخ از روی تو برگردانم

[=&quot]حاصل ابر که باران بشود می ارزد

[=&quot]بر تن دشت اگر جان بشود می ارزد

[=&quot]کاش این دل بشود فرش به زیر قدمت

[=&quot]دل ما قالی کرمان بشود می ارزد

[=&quot]"واسعُ المَغفِره" یعنی که کرمخانه ی دوست

[=&quot]وسعتش ملک سلیمان بشود می ارزد

[=&quot]بین هر چیز که خوب است در این ماه خدا

[=&quot]بنده مأنوس به قرآن بشود می ارزد

[=&quot]نفس اماره که شیطان درون است، اگر

[=&quot]یک سحر راهی زندان بشود می ارزد

[=&quot]برگه ی رفتن تا کرب و بلا در این ماه

[=&quot]صادر از سمت خراسان بشود می ارزد

[=&quot]سفره گسترده و نعمت چه فراوان، اما

[=&quot]بنده بر روضه که مهمان بشود می ارزد

[=&quot]بر لب آب اگر ساقی عطشان حرم

[=&quot]یاد ارباب پریشان بشود می ارزد

که مستحق کرامت گناه کارانند !

پروردگارا! همه عوالم بیکران هستی را مملو از آیات الهی‌ات ساخته‌ای تا هر یک موجبات بیداری‌ام را فراهم نموده، مرا به سمت بارگاهت رهنمون سازند، از عادات و تعلقات بیرونم کشانند و چشم بصیرت زنگار یافته‌ام را بگشایند.

گاه سرنوشتم را به زهر شکست رقم می‌زنی تا با همتی مضاعف قصد کویت کنم.
گاه مرا گرفتار نااهلان و نامردمان سازی تا از اغیار چشم فرو بسته،خواهش و امید بدیشان نداشته باشم.
گاه به خویشم واگذار نمایی تا به عجز و کاستی‌ام اعتراف و به غنا و رفعتت اقرار نمایم.
گاه به درد و مرض، علیلم سازی تا با دلشکستگی به سویت آیم.
گاه به ترس و وحشت اندازیم تا با خروج از عادات به مشاهده اوصاف جلالت درآیم.
گاه به تنگدستی و نداری مبتلایم کنی که فقر ذاتی خویش را دریافته و چشم به عطایت دهم.
گاه به فغانِ مرگِ عزیزان دچارم کنی تا درک معنای تنهایی و بی هم نوایی جز تو را بیشتر نمایم.
گاه به زمینم زنی تا به یُمن جراحتش از زمینیان دل کنده، ره به آسمانت برم.
گاه ظلم و جور دشمنان و خونریزی و جنایتشان را به روی دیدگانم مصوّر نمایی تا با جهاد اصغر و مقابله با ایشان عزم کویت کنم.
گاه به تهمت و سخن ناروای دوستانم، اشک از دیدگانم روان سازی تا لذت همنشینی تو را بیش از پیش برم.
و گاه نوازشم کنی که از درک لذتش معنای حقیقی کامیابی را در یافته و از هرچه لذت خیالی است دل برکنم.

آری ای آن که نیک خوانده ای مرا به سوی خود! تو تمامی زمین و آسمانهایت را لشکر فرمان برت ساخته ای تا این کور و کر افتاده در چاه غفلت را ره به آستانت دهی و او را از هر چه غیر توست نا امید و بی نصیب نموده، چشمه خشکیده جانش به آب حیات جاویدان خود جوشان سازی.

بسمه العلیم

شادی92;810959 نوشت:
الهی ...

اگر درمان تویی دردم فزون باد ... وگر معشوقه ای سهمم جنون باد

تویی تنها تویی تو علت من ... تو بخشاینده ا ی بی منت من

صدایم کن صدای تو ترانه است ... کلامت آیه هایی عاشقانه است

تو را من سجده سجده می پرستم ... که سر بر خاک بر زانو نشستم

مولانا

عرض سلام و ادب

سه بیت آخر نمی تواند سروده ی مولانا باشد

با نوع شعر مولانا بسیار متفاوت به نظر می رسد

نظر اساتید محترم چیست؟

با تشکر

الهی!
فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می نگرید ، بدرویشان و مسکینان نگرید.
الهی!
تو کریمی را والاتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری در عاصیان نگری!

#خواجه_عبدالله_انصاری

سرآغاز صحبت به نام خداست
كه بخشنده و مهربان كبریاست

ستایش بُوَد خاص آن كردگار
كه باشد دو گیتى از او برقرار

كه بخشنده و مهربان است نیز
بود صاحب عرصه رستخیز

تو را مى پرستیم تنها و بس
نداریم یاور به غیر از تو كس

مرا كن هدایت به راه درست
به آن كس كه مُنعَم ز نعمات تُست

نه آنان كه خشمت برآنان رواست
نه آنان كه هستند گمره ز راست

خدایا


سلام خدا جونم

[SPOILER]..........................................................[/SPOILER]

[=SYekan]الهی...
[=SYekan]
دردهايي هست كه نمي توان گفت

[=SYekan]و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست!
[=SYekan]الهي...
[=SYekan]اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت
[=SYekan]و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد....
[=SYekan]و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند!
[=SYekan]الهي...
[=SYekan]پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست؛
[=SYekan]درهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايدو
[=SYekan]قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود!
[=SYekan]الهي...
[=SYekan]تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد؛
[=SYekan]تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
[=SYekan]و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود!
[=SYekan]الهي...
[=SYekan]قدم هاي گمشده اي دارم كه تنها هدايتگرش تويي
[=SYekan]و به آزمون هايي دچارم كه اگر دستم نگيري و مرا به آنها محك بزني، شرمنده خواهم شد.
[=SYekan]الهي...
[=SYekan]با اين همه باكي نيست
[=SYekan]زيرا من همچو تويي دارم!
[=SYekan]تويي كه همانندي نداري
[=SYekan]رحمتت را هيچ مرزي نيست...
[=SYekan]اي تو خالق دعا و مالك " آمين"...

وقتي ردپای خدا را در زندگی پيدا كردم...

خدايا

سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "

وای بر من اگر قدر ندانم

خدایا بابت همه نعمتهایی که به من عطا کردی.شکر.شکر شکر.

پروردگارا

اِلهى اَشْكُو اِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنى وَشَيْطاناً يُغْوينى قَدْ مَلاَ

خدايا به تو شكايت آورم از دشمنى كه گمراهم كند و شيطانى كه مرا از راه بدر برد سينه ام را پر از

بِالْوَسْواسِ صَدْرى وَاَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبى يُعاضِدُ لِىَ الْهَوى

وسوسه كرده و تحريكات زهرآگينش قلبم را احاطه كرده به هوا و هواسم كمك كند

وَيُزَيِّنُ لى حُبَّ الدُّنْيا وَيَحُولُ بَيْنى وَبَيْنَ الطّاعَةِ وَالزُّلْفى اِلهى

و دوستى دنيا را پيش چشمم آرايش دهد ميان من و فرمانبردارى و تقرب به درگاهت حائل گردد خدايا

اِلَيْكَ اَشْكُو قَلْباً قاسِياً مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً وَبِالرَّيْنِ وَالطَّبْعِ مُتَلَبِّساً

پيش تو شكوه آرم از دلى كه سخت شده و بدست وسوسه ها بگردد و به زنگ (خودبينى ) و خوى زشت پوشيده شده ،

وَعَيْناً عَنِ الْبُكاَّءِ مِنْ خَوْفِكَ جامِدَةً وِ اِلى ما تَسُرُّها طامِحَةً

و از ديده اى كه به هنگام گريه كردن از خوف تو خشك است ولى براى نگريستن به مناظر خوش آيندش خيره و حريص است

حواسم هست؟
خدا نه تنها من رو میبینه بلکه هر چی تو دل و فکرم میگذره رو هم داره میبینه!

روزی فیلم زندگیمان را نشانمان خواهند داد. خدا کند آبی آسمان بوده باشیم نه برهوت و بیابان!

هیچ گناهی را کوچک نشمارید، ممکن است خدای سبحان از خیلی از گناهان بگذرد ولی گاهی ممکن است از یک گناه نگذرد. اگر خواست بگیرد چه کنیم؟

زندگی همچون رودی بزرگ
که به دریا می رود
دامان خدا را می جوید...

[=arial, helvetica, sans-serif]دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]رسیدم اول کاری که معترف بشوم
[=arial, helvetica, sans-serif]نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
[=arial, helvetica, sans-serif]میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
[=arial, helvetica, sans-serif]قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
[=arial, helvetica, sans-serif]ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم
[=arial, helvetica, sans-serif]فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
[=arial, helvetica, sans-serif]چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم
[=arial, helvetica, sans-serif]شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
[=arial, helvetica, sans-serif]خودم که خسته ام از این همه گناه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]تمام ترس من این است مرگ من برسد
[=arial, helvetica, sans-serif]که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]به دست های خودم ساختم قفس ها را
[=arial, helvetica, sans-serif]ببین که حبس شدم در میان چاه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]" بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "
[=arial, helvetica, sans-serif]بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم
[=arial, helvetica, sans-serif]میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
[=arial, helvetica, sans-serif]دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

[=arial, helvetica, sans-serif]الهی بنده ای گم کرده راهم

بده راهم که سر تا پا گناهم

الهی بی پناهان را پناهی

پناهم ده پناهم ده پناهم

[=arial, helvetica, sans-serif]
تو از سوز دل زارم گواهی

که من از رحمت عامت گواهم

الهی هر جه هستم هر که هستم

تویی بخشنده ومن عذر خواهم

زبار معصیت خم گشته پشتم

ترحم کن تو بر حال تباهم

[=arial, helvetica, sans-serif]
به اب رحمتت کن رو سپیدم

که من از فرط عصیان رو سیاهم

اگر عمری خطا کردم الهی

کنون پی بر ده ام بر اشتباهم

پشیمانم ز اعمال بد خویش

نجاتم ده که من در قعر چاهم

شده روزم سیه تر از شب تار

به غفلت رفته از کف سال و ماهم

کسی غیر توام فریاد رس نیست

به فریادم برس چون بی پناهم

نخواهد کرد کس بر من نگاهی

تو از راه عطو فت کن نگاهم

دعایم را اجابت کن خدایا

که عالم تیره شد از دود اهم

مدتی است خود را به آن راه زده ام
می خواهم ندیده و نشنیده بگیرم تمام این دلشوره ها و دلواپسی ها را...
نه اینکه این ها آرامم کند..نه هرگز...
اما دیگر کاری از دستم بر نمی آید...
چه کنم که این نادیده گرفتن ها هم مرهم نشد که هیچ، شد نمک روی زخم...
نمیدانم با خود قهر و خود را رها کرده ام
از خودم خسته شدم ، همچون کسی که تمام راه ها را رفته درها را کوبیده
اما دستش همچنان خالی ست...
خدایا ، من اینجا و تو آنجا...

خدایا...

کفایت می کند ذکرت بی قراریم را

سپری ست که تمام دردهایم را پس می زند...

تمام نداشته هایم را پایان می دهد...

و تمام داشته هایم را اعتبار...

لحظه به لحظه
نفس به نفس

می خوانمت

ان ربی قریب مجیب...

پروردگارم به بندگانش نزدیک و اجابت کننده دعاهای آنهاست.

الهی نگاهی...

سلام که تکرار شود،