اعتراف می کنم برای داشتن تو هیچ کاری نکرده ام..
اماتوبرای برگرداندن من به سوی خودت هرکاری میکنی..
اگر
تنهای تنهابشوم
بی کس ورسوابشوم
بازهم آرامم...
چون خدایی چون تودارم...
خدارا سپاس میگویم بخاطر تمام نعمت هایی که داده است گاه ما بندگان از خداچیزی میخواهیم که شاید به صلاحمان نیست نمیدهد چون حکمت دارد شاید زمان ان نرسیده باشد باید به خداوند توکل کنیم وایمان داشته باشیم انچه خدامیخواهد ان خواهد شد خدای مهربانم دوستت دارم اگر گاهی صبرم را از دست دادم من را ببخش ،خدای مهربانم.
ای پروردگار عزیز من! من شخص مفلسی هستم، بیچاره و #معصیتکار؛ تو هم: «عَادَتُکَ الإحسَانُ إلَی المُسِیئینِ»، من این وقت شب برای این بیدار شدم، چون شنیدم که احسان عادت توست! تو محسنی و من #خطاکارم!
تو به محسنین امر فرمودی که از #بدکاران بگذرند؛ من هم امشب آمدهام.
«ما لي سِویٰ فقری الَیک وسیلَةٌ
بِاالاِفتِقار اِلیکَ فَقری أدفَعُ»
ای پروردگار عزیزمن! من #فقیرم، با روی نیاز به درگاه تو، میخواهم #بیچارگیهای خود را برطرف کنم.
بین یه دو راهی موندم ....... اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.......
یا
و ان لیس لِلأنسان ألاّ ما سَعی؛
نمیدونم اینجای قصه باید صبر کنم یا تلاش کنم ؟؟؟
خدایااااااااااااااا
"اهدنا الصراط المستقیم.......
راهو بهم نشون بده ....
مادر بزرگ می گفت:
رد پای عشق را دنبال کنی می رسی آخر دنیا - نوک کوف قاف؛
به شهری که همه آدم هایش خوشبختند!
رد پای
عشق را دنبال می کنم
اما انگار آخرش به آسمان رسیده
خوب شد مادر بزرگ دیگر نیست
که ببیند شهر خوشبختی را به آسمان برده اند
و دیگر هیچ جای زمین جای خوشبختی نیست حتی، نوک کوه قافخدایا عشقی زمینی نمیخواهم!
اما دو عشق میخواهم که هر دو به تو ختم شود.
یکی
عشق من به تو دیگری عشق همسفرم به تو
تا عارفانه روز ها را به سوی تو پرواز کنیم و شب ها را زیر سایه تو عاشقانه بگذرانیم...
خدا را دوست بدار
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی...
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت، سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
[=arial]از روی اعتراض بهش میگم : ما حتی وقتی میخوایم خدا رو هم صدا کنیم میگیم خدای من ![=arial]
بنظرت این خودخواهی نیست ؟ و مگه خدای من و خدای تو داره که میگیم خدای من ![=arial]
تبسمی کرد و دستی بر روی شونه ام گذاشت و گفت : البته که در یگانگی خدا شکی نیست ، ولی وقتی با خدا صحبت میکنی ،
[=arial]چنان مهربانانه به حرفهات گوش میده که انگار فقط همین یک بنده رو داره و عشق هم احساسیه که منتقل میشه ![=arial]
چون صبح کردی، منتظر شام مباش؛ گویا فقط امروز زندگی خواهی کرد، نه دیروزی که با خوب و بدش تمام شده و نه فردایی که هنوز نیامده است.
امروز فقط روز توست؛ عمر تو، فقط یک روز است؛ پس ذهن و خاطرت را فقط به زندگی امروز معطوف بدار؛ گویا امروز بدنیا آمدهای و امروز خواهی مرد. اگر چنین باشی، دیگر زندگی تو در میان خاطرات تلخ و اندوه و ناراحتی گذشته و میان توقع آینده و شبح ترسناک و خیزش وحشتناک آن از هم نخواهد پاشید.
توجه و تلاش و ابتکار خود را فقط صرف امروز بگردان. پس امروز باید نمازی درست و خاشعانه بخوانی و با تدبر، قرآن را تلاوت کنی؛ با حضور دل به ذکر بپردازی، کارها را سنجیده انجام دهی، اخلاقی زیبا ارائه نمایی، به بهره و قسمت خویش راضی باشی، به ظاهر خود توجه نمایی و به جسم و تن خویش اهتمام بورزی و به دیگران فایده برسانی.
ساعتهای امروز را تقسیم کن و از دقیقههای آن به اندازه سالها و از ثانیههای آن به اندازه ماهها استفاده کن؛ امروز نهال خوبی و مهر بکار و کارهای زیبا انجام بده. از پروردگارت آمرزش بخواه و پروردگارت را به یادآور و برای سفر از این جهان، خودت را آماده کن.
بدین سان امروز با شادمانی و سرور و در امنیت و آرامش زندگی بسر مینمایی و از روزی و همسر و فرزندان و شغل خود و از خانه و دانش و جایگاه خود راضی خواهی بود؛ ﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤﴾ [الأعراف: 144] «پس آنچه را به تو عطا کردهام، بگیر و از شکرگزاران باش».
خلاصه اینکه اگر رویهای را که گفتم، در پیش بگیری، امروز را بدون ناراحتی و پریشانی و بدون حسد و کینه و ناخرسندی میگذرانی.
یک جمله باید بر لوح قلبت نقش ببندد؛ این جمله را در دفتر خود با خطی درشت بنویس و آن اینکه (امروز فقط امروز).
اگر امروز نانی گرم و گوارا بخوری، آیا نان خشکی که دیروز خوردهای یا نانِ فردا که هنوز معلوم نیست چه باشد، به تو زیانی میرساند؟
وقتی امروز آبی شیرین و گوارا مینوشی، چرا برای آب تلخ و شوری که دیروز نوشیدهای، غم میخوری و چرا خودت را از ترس اینکه شاید فردا آبی آلوده و گرم بهره تو باشد، ناراحت و افسرده میکنی؟
اگر ارادهای آهنین و قاطع داشته باشی، خودت را به این نظریه که: فقط امروز زندگی خواهم کرد، قانع مینمایی. وقتی این تئوری در ذهن و وجودت جای بگیرد، آنگاه میتوانی از هر لحظه امروز برای ساختن خود، شکوفایی استعدادهایت و سامان دادن کارهایت استفاده کنی؛ در این صورت خواهی گفت: امروز باید سخنانی درست به زبان بیاورم؛ پس سخن بیهوده و ناسزا و غیبت به زبان نمیآورم.
امروز باید خانه و کتابخانهام مرتب باشد؛ پس هیچ در هم بر همی نخواهم گذاشت و بلکه همه چیز باید منظم و مرتب باشد. فقط امروز زندگی میکنم؛ پس به نظافت و قیافه ظاهری خود اهتمام میورزم و میکوشم رفتار و سخنان و حرکتهای سنجیده و درستی از من سر زند.
فقط امروز زنده هستم؛ پس در عبادت پروردگارم و خواندن نماز به کاملترین شکل تلاش میکنم و سعی مینمایم با خواندن نوافل، توشهای برای آخرت خود بیندوزم و نکته مفیدی حفظ کنم و کتابی مفید مطالعه نمایم.
زندگی من فقط امروز است؛ پس نهال فضیلت و خوبی را در قلب خود میکارم و درخت شر و بدی را به همراه شاخههای خاردارش که کینه، خودپسندی، ریا و بدگمانی است، از ریشه باغ دلم در میآورم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ از اینرو به دیگران سود میرسانم و به مردم نیکی میکنم، به عیادت بیمار میروم، در تشییع جنازهای شرکت میکنم، آدم گمشده و سرگردانی را راهنمایی مینمایم، به گرسنهای خوراک میدهم، مشکل کسی را حل میکنم، در کنار ستمدیدهای میآیستم و او را زیر چتر حمایتم قرار میدهم؛ برای فرد ضعیف و ناتوانی سفارش میکنم، با انسانی مصیبت زده و رنجدیده همدردی میکنم، به عالم و دانشمندی احترام میگذارم، دست شفقت و مهربانی بر سر کوچکترها میکشم و بزرگترها را گرامی میدارم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ پس ای گذشتهای که رفته و پایان یافتهای! همانند خورشیدت غروب کن؛ من هرگز برای تو نخواهم گریست وحتی لحظهای هم برای به یاد آوردن تو درنگ نمیکنم. چون تو، ما را ترک گفته واز کوی ما رخت بر بستهای و هرگز به سوی ما باز نخواهی گشت.
و ای آینده! تو در عالم غیب و دنیای پنهان هستی؛ من، با خیالات تعامل نمیکنم و خودم را به اوهام نمیفروشم و برای تولد چیزی که وجود ندارد، شتاب نمیورزم؛ چون فردا، هنوز به وجود نیامده و آفریده نشده است. ای انسان! امروز، فقط امروز. در فرهنگ خوشبختی، این، زیباترین واژه برای کسی است که زندگی را در زیباترین و درخشندهترین صورت آن میخواهد.
[=arial]
کسی غیر از تو با من نیست [=arial]
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست [=arial]
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته [=arial]
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته [=arial]
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم [=arial]
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم [=arial]
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
امام باقر عليه السلام :
[=IRMitra] [=IRMitra]خداوند عزیز و با جلال از بنده مؤمنش با رنج و بلا دلجویی می کند، همچنان که شخص با هدیه ای که از سفر آورده، از
خانواده اش دلجویی می کند و خدا مومن را از دنیا پرهیز می دهد، همچنان که طبیب بیمار را (از بعضی خوردنی ها و
ما آيات (خود) را براي شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد...(حدید آیه 17) ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16) مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60) من نزديکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)
بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانید...(بقره آیه 216) از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153)اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده اید!
از رحمت
خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53) آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36)خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6)
تاجری چهار رفیق صمیمی داشت. از میان آنها، رفیق چهارم را بیشتر از همه دوست
داشت.
تاجر با خرید هدایای فراوان، دوستی خود را به او ابراز می کرد و با احترام بسیار با وی
رفتار می نمود. او بهترین هر چیز را برای این دوست خود کنار می گذاشت.
تاجر، رفیق سومش را هم دوست داشت؛ چنان که همه جا به داشتن چنین رفیقی افتخار
می کرد و همواره وی را به دیگران نشان می داد؛ اما ترسی همواره بر دل تاجر بود که مبادا او ترکش
کند و به سراغ رفاقت با دیگران برود.
رفیق دوم تاجر خیلی قابل اعتماد و صبور بود. تاجر هرگاه با مشکلی رو به رو می شد به سراغ
او می رفت و او هم به تاجر اعتماد به نفس می داد و موجب دلگرمی او می شد.
رفیق اول تاجر، فردی بسیار وفادار بود. اما مرد تاجر به ندرت به او توجه می کرد و پاسخ
محبت های بی دریغ او را می داد.
روزی، تاجر به شدت بیمار شد و دریافت که رفتنی است. زندگی مرفه و اشرافی خود را از
جلوی چشمانش گذراند و با خود گفت:
اگر چه در این دنیا چهار دوست صمیمی دارم؛ اما اگر بمیرم تنهای تنها خواهم شد.
از این رو، رفقایش را به نزد خود فراخواند. ابتدا روبه رفیق چهارم خود کرد و گفت: من
در این دنیا بیش از حد تو را دوست داشتم و برای تو بهترین ها را فراهم کردم؛ حالا که من در حال
مرگ هستم، آیا با من می آیی و مرا در این سفر همراهی می کنی؟
رفیق چهارم گفت: به هیچ وجه، و راه خود را گرفت و رفت.
با دلی شکسته درخواستش را با رفیق سومش در میان گذاشت؛ اما او هم بلافاصله گفت:
نه، نمی توانم. تصمیم دارم پس از مرگت با کس دیگری طرح رفاقت بریزم.
تاجر رو به رفیق دومش کرد و مصرانه گفت: من هرگاه کمک خواسته ام، تو یاورم بوده ای.
آیا این بار هم مرا یاری می کنی؟
رفیق دوم با ناراحتی گفت: این بار نمی توانم؛ اما برای تو هر هفته خیرات می دهم و طلب
آمرزش می کنم.
حرفهای رفیق دوم مانند صاعقه، قلب رنجور تاجر را درید و ویران کرد.
ناگاه ندایی شنید: من با تو می آیم، من تو را همراهی می کنم، هر جا که بروی با توام.
تاجر گریست؛ این صدای رفیق اولش بود که تکیده و رنجور در گوشه ای نشسته بود. تاجر
با شرمساری دست نحیف او را گرفت و گفت: حالا می فهمم که باید در تمام این مدت، قدر تو را
می دانستم و همهٔ دارایی ام را به پای تو می گذاشتم.
٭٭٭
این داستان واقعی زندگی همهٔ ما انسان هاست:
رفیق چهارم ما، جسم ما است که همه چیز را برای زیبایی و تغذیه او صرف می کنیم؛ اما پس از مرگ، خیلی زود ما را ترک می کند.
رفیق سوممان، ثروت و اموال ماست. وقتی ما می میریم، بلافاصله به دیگران می رسد.
رفیق دوم ما، خانواده، فرزندان و دوستان ما هستند که به رغم نزدیکی و همراهی با ما در زمان حیات، پس از مرگ فقط تا قبر ما می توانند بیایند.
و رفیق اول ما، که ما آن را فراموش کرده ایم و در پی کسب ثروت و رفاه و لذایذ جسمانی،
هیچ گاه به فکرش نبوده ایم و فقط اوست که ما را در این سفر، همراهی می کند. او کسی
نیست جز
« خدا »
بیاد داشته باشیم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : [=IRMitra] [=IRMitra]خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای که گمشده اش را پیدا می کند خوشحال می شود.[=IRMitra]
ما آيات (خود) را براي شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد...(حدید آیه 17) ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16) مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60) من نزديکم وبه ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)
بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانید...(بقره آیه 216) از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153)اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده اید!
از رحمت
خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53) آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36)خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6)به کجا میریم،خدا که انقدر مهربونه!
براستی،
کجا میرویم!؟!؟
امام صادق عليه السلام: [=IRMitra] [=IRMitra]شما را سفارش مى كنم به دعا كردن، زيرا با هيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمى شويد و دعا كردن براى هيچ امر كوچكى را، به خاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجتهاى كوچك نيز به دست همان كسى است كه حاجتهاى بزرگ به دست اوست.[=IRMitra]
حضرت محمد صلی الله علیه و آله : [=IRMitra] [=IRMitra]هر كس دوست دارد خداوند هنگام[=IRMitra] سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت كند، در هنگام آسايش، دعا بسيار كند.[=IRMitra]
[=IRMitra] [=IRMitra]هيچ دعايى زودتر از دعايى كه انسان در غياب كسى مى كند، مستجاب نمى شود.[=IRMitra]
قال الحسين عليه السلام : [=IRMitra] [=IRMitra]شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ يَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛[=IRMitra] [=IRMitra] [=IRMitra]شكر تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمت آينده است.[=IRMitra]
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص80
✍ هرگاہ دلت پر شد از غم و غصہ ها؛ خم شو و بہ خاڪ بیفت. بہ آنچہ ڪہ از آن آفریدہ شدہ اے و چہ آرامشے بالاتر از سجدہ براے خداے بخشنده ے مهربان
ماه خوب عاشقی دارد به پایان می رسد
لحظهی تودیع مهماندار و مهمان می رسد
آسمان چشم های عاشقان ابری شده
مثل این سی شب دوباره بوی باران می رسد
پشت پایش از دو چشمم رودی از خون می رود
از هراس دوری اش دارد به لب جان می رسد
گوئیا دیروز بود این سفره را انداختند
طرفة العینی گذشت و وقت هجران می رسد
با مجیر و با ابو حمزه چه حالی داشتیم
زود دارد افتتاح ما به پایان می رسد
بی سر و پا آمدم ، حالا سراپا ثروتم
آری آری بر فقیران لطف سلطان می رسد
مثل من بی آبرویی را به کویش راه داد
این فقط از خلق نیکوی کریمان می رسد
آنقَدَر بخشید از خیل گناه آلوده گان
تا که آوای فغان از بند شیطان می رسد
تا به قدر ذره ای مژگان من نمناک شد
دیدم از دریای رحمت موج غفران می رسد
اعتراف می کنم برای داشتن تو هیچ کاری نکرده ام..
اماتوبرای برگرداندن من به سوی خودت هرکاری میکنی..
اگر
تنهای تنهابشوم
بی کس ورسوابشوم
بازهم آرامم...
چون خدایی چون تودارم...
فلانی که خیلی بهت نزدیک بود: دروغگو بود
فلانی که دوستت بود: حسود بود
اون یکی مغرور بود
اون یکی کینه ای
همه هستند!
با این وجود:
یکم بخودمون فکر کردیم؟؟
که همیشه به جاست،تا کی؟؟
تا کی فقط زندگی کنیم؟
تا کی ؟؟
✨یا مومن یا مهیمن.....!
نه آستانه پرست بودم و نه هر جایی !
من فقط تورا و فقط به دروازه تو تکیه می کنم.
پس غمی نیست.
خدارا سپاس میگویم بخاطر تمام نعمت هایی که داده است گاه ما بندگان از خداچیزی میخواهیم که شاید به صلاحمان نیست نمیدهد چون حکمت دارد شاید زمان ان نرسیده باشد باید به خداوند توکل کنیم وایمان داشته باشیم انچه خدامیخواهد ان خواهد شد خدای مهربانم دوستت دارم اگر گاهی صبرم را از دست دادم من را ببخش ،خدای مهربانم.
خدایا بی دلیل و با دلیل دوستت دارم
آخر دوست داشتنت دل می خواهد نه دلیل
دل اگر گاهی کم آورد با بودنت دلیلم باش
تو که باشی کافیست، تو فقط باش.
ای پروردگار عزیز من! من شخص مفلسی هستم، بیچاره و #معصیتکار؛ تو هم: «عَادَتُکَ الإحسَانُ إلَی المُسِیئینِ»، من این وقت شب برای این بیدار شدم، چون شنیدم که احسان عادت توست! تو محسنی و من #خطاکارم!
تو به محسنین امر فرمودی که از #بدکاران بگذرند؛ من هم امشب آمدهام.
«ما لي سِویٰ فقری الَیک وسیلَةٌ
بِاالاِفتِقار اِلیکَ فَقری أدفَعُ»
ای پروردگار عزیزمن! من #فقیرم، با روی نیاز به درگاه تو، میخواهم #بیچارگیهای خود را برطرف کنم.
☘«... بارالها؛ من امروز را صبح نمودم در حالى كه معتمد و امید و پناه و گریزگاه و محل نجاتی غیر از كسانى که به ایشان متوسّل شدهام ندارم.
بین یه دو راهی موندم ....... اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.......
یا
و ان لیس لِلأنسان ألاّ ما سَعی؛
نمیدونم اینجای قصه باید صبر کنم یا تلاش کنم ؟؟؟
خدایااااااااااااااا
"اهدنا الصراط المستقیم.......
راهو بهم نشون بده ....
مادر بزرگ می گفت:
رد پای عشق را دنبال کنی می رسی آخر دنیا - نوک کوف قاف؛
به شهری که همه آدم هایش خوشبختند!
رد پای
عشق را دنبال می کنماما انگار آخرش به آسمان رسیده
خوب شد مادر بزرگ دیگر نیست
که ببیند شهر خوشبختی را به آسمان برده اند
و دیگر هیچ جای زمین جای خوشبختی نیست حتی، نوک کوه قاف خدایا عشقی زمینی نمیخواهم!
اما
دو عشق میخواهم که هر دو به تو ختم شود.
یکی
عشق من به تو دیگری عشق همسفرم به توتا عارفانه روز ها را به سوی تو پرواز کنیم و شب ها را زیر سایه تو عاشقانه بگذرانیم...
خدا را دوست بدار
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی...
باور نمیکنم که خدا هیچگاه به ما بگوید نه!
خدا سه گزینه دارد:
آری ؛
باشه ولی الان نه ؛
پیشنهاد بهتری برات دارم... فقط صبور باش.
اما
مهم نیست.
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را !!!
فقط زمزمه می کنه...
فقط یه باره، تو مجبوری، راه دیگه ای نیست، ولش کن (یاد خدا) رو حالا و...
کافیه نفس ات رو باهاش همآهنگ کنی
اونوقت می تونه تو رو عروسک خیمه شب بازی اش کنه!
...
اما یادمون باشه اگه یه وقت به خودمون اومدیم
اگه فهمیدم یک عروسک بد شدیم!
اگه یه لحظه یه فکری پس ذهنمون به شیطان گفت نع!
اگه وجدانمون بیدار شد
یادمون باشه همیشه راه برگشت به خدا بازه!
خدامون خیلی مهربونه
فقط باید پشیمون باشی
باید قبول کنی با تمام خوبی هایی که فکر میکنی داری این بار رو اشتباه کردی
فقط باید دلت بخواد که خوب باشی و ازش عذر خواهی کنی و بعد
توکل کن
با من بگو:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
حالا در پناه خداییم! شک نکن!
او با ماست!
ما می تونیم...فقط یک قدم بردار ...
همه چی درست میشه!
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
[=byekan]یا رب گناه جمله جهان را به ما ببخش / ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش
هر چند ما نه ایم سزاوار رحمتت / ما را بدانچه نیست سزاوار ما ببخش . . .
[=arial]از روی اعتراض بهش میگم : ما حتی وقتی میخوایم خدا رو هم صدا کنیم میگیم خدای من ![=arial]
بنظرت این خودخواهی نیست ؟ و مگه خدای من و خدای تو داره که میگیم خدای من ![=arial]
تبسمی کرد و دستی بر روی شونه ام گذاشت و گفت : البته که در یگانگی خدا شکی نیست ، ولی وقتی با خدا صحبت میکنی ، [=arial]چنان مهربانانه به حرفهات گوش میده که انگار فقط همین یک بنده رو داره و عشق هم احساسیه که منتقل میشه ![=arial]
چون صبح کردی، منتظر شام مباش؛ گویا فقط امروز زندگی خواهی کرد، نه دیروزی که با خوب و بدش تمام شده و نه فردایی که هنوز نیامده است.
امروز فقط روز توست؛ عمر تو، فقط یک روز است؛ پس ذهن و خاطرت را فقط به زندگی امروز معطوف بدار؛ گویا امروز بدنیا آمدهای و امروز خواهی مرد. اگر چنین باشی، دیگر زندگی تو در میان خاطرات تلخ و اندوه و ناراحتی گذشته و میان توقع آینده و شبح ترسناک و خیزش وحشتناک آن از هم نخواهد پاشید.
توجه و تلاش و ابتکار خود را فقط صرف امروز بگردان. پس امروز باید نمازی درست و خاشعانه بخوانی و با تدبر، قرآن را تلاوت کنی؛ با حضور دل به ذکر بپردازی، کارها را سنجیده انجام دهی، اخلاقی زیبا ارائه نمایی، به بهره و قسمت خویش راضی باشی، به ظاهر خود توجه نمایی و به جسم و تن خویش اهتمام بورزی و به دیگران فایده برسانی.
ساعتهای امروز را تقسیم کن و از دقیقههای آن به اندازه سالها و از ثانیههای آن به اندازه ماهها استفاده کن؛ امروز نهال خوبی و مهر بکار و کارهای زیبا انجام بده. از پروردگارت آمرزش بخواه و پروردگارت را به یادآور و برای سفر از این جهان، خودت را آماده کن.
بدین سان امروز با شادمانی و سرور و در امنیت و آرامش زندگی بسر مینمایی و از روزی و همسر و فرزندان و شغل خود و از خانه و دانش و جایگاه خود راضی خواهی بود؛ ﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤﴾ [الأعراف: 144] «پس آنچه را به تو عطا کردهام، بگیر و از شکرگزاران باش».
خلاصه اینکه اگر رویهای را که گفتم، در پیش بگیری، امروز را بدون ناراحتی و پریشانی و بدون حسد و کینه و ناخرسندی میگذرانی.
یک جمله باید بر لوح قلبت نقش ببندد؛ این جمله را در دفتر خود با خطی درشت بنویس و آن اینکه (امروز فقط امروز).
اگر امروز نانی گرم و گوارا بخوری، آیا نان خشکی که دیروز خوردهای یا نانِ فردا که هنوز معلوم نیست چه باشد، به تو زیانی میرساند؟
وقتی امروز آبی شیرین و گوارا مینوشی، چرا برای آب تلخ و شوری که دیروز نوشیدهای، غم میخوری و چرا خودت را از ترس اینکه شاید فردا آبی آلوده و گرم بهره تو باشد، ناراحت و افسرده میکنی؟
اگر ارادهای آهنین و قاطع داشته باشی، خودت را به این نظریه که: فقط امروز زندگی خواهم کرد، قانع مینمایی. وقتی این تئوری در ذهن و وجودت جای بگیرد، آنگاه میتوانی از هر لحظه امروز برای ساختن خود، شکوفایی استعدادهایت و سامان دادن کارهایت استفاده کنی؛ در این صورت خواهی گفت: امروز باید سخنانی درست به زبان بیاورم؛ پس سخن بیهوده و ناسزا و غیبت به زبان نمیآورم.
امروز باید خانه و کتابخانهام مرتب باشد؛ پس هیچ در هم بر همی نخواهم گذاشت و بلکه همه چیز باید منظم و مرتب باشد. فقط امروز زندگی میکنم؛ پس به نظافت و قیافه ظاهری خود اهتمام میورزم و میکوشم رفتار و سخنان و حرکتهای سنجیده و درستی از من سر زند.
فقط امروز زنده هستم؛ پس در عبادت پروردگارم و خواندن نماز به کاملترین شکل تلاش میکنم و سعی مینمایم با خواندن نوافل، توشهای برای آخرت خود بیندوزم و نکته مفیدی حفظ کنم و کتابی مفید مطالعه نمایم.
زندگی من فقط امروز است؛ پس نهال فضیلت و خوبی را در قلب خود میکارم و درخت شر و بدی را به همراه شاخههای خاردارش که کینه، خودپسندی، ریا و بدگمانی است، از ریشه باغ دلم در میآورم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ از اینرو به دیگران سود میرسانم و به مردم نیکی میکنم، به عیادت بیمار میروم، در تشییع جنازهای شرکت میکنم، آدم گمشده و سرگردانی را راهنمایی مینمایم، به گرسنهای خوراک میدهم، مشکل کسی را حل میکنم، در کنار ستمدیدهای میآیستم و او را زیر چتر حمایتم قرار میدهم؛ برای فرد ضعیف و ناتوانی سفارش میکنم، با انسانی مصیبت زده و رنجدیده همدردی میکنم، به عالم و دانشمندی احترام میگذارم، دست شفقت و مهربانی بر سر کوچکترها میکشم و بزرگترها را گرامی میدارم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ پس ای گذشتهای که رفته و پایان یافتهای! همانند خورشیدت غروب کن؛ من هرگز برای تو نخواهم گریست وحتی لحظهای هم برای به یاد آوردن تو درنگ نمیکنم. چون تو، ما را ترک گفته واز کوی ما رخت بر بستهای و هرگز به سوی ما باز نخواهی گشت.
و ای آینده! تو در عالم غیب و دنیای پنهان هستی؛ من، با خیالات تعامل نمیکنم و خودم را به اوهام نمیفروشم و برای تولد چیزی که وجود ندارد، شتاب نمیورزم؛ چون فردا، هنوز به وجود نیامده و آفریده نشده است. ای انسان! امروز، فقط امروز. در فرهنگ خوشبختی، این، زیباترین واژه برای کسی است که زندگی را در زیباترین و درخشندهترین صورت آن میخواهد.
[=arial]
خدایا!
من دلم قرصه!
[=arial]کسی غیر از تو با من نیست
[=arial]
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
[=arial]
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
[=arial]
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
[=arial]
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
[=arial]
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
[=arial]
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
happyهر چه عمق خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای میگیرد ...
ای زنده ! ای پاینده ! از مهربانی ات ، فریادرسی می خواهم . مرا چشم بر هم زدنی ، به خودم وامگذار و
کارهایم را همه به سامان آر.
[=IRMitra]
إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی إذا أحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالبَلاءِ ثَجّاً فإذا دَعاهُ قالَ لَبَّیکَ عَبدی لَئِن عَجّلتُ لَکَ ما سَأَلتَ إنّی علی ذلِکَ لَقادرٌ و لَئِنِ ادَّخرتُ لَکَ فَما ادَّخرتُ لَکَ فَهُوَ خَیرٌ لَکَ .
خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست دارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و
آنگاه که این بنده خدا را بخواند فرماید :
[=IRMitra]لبیک بنده ی من ! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم
این برای تو بهتر است
[=IRMitra].[=IRMitra]المومِنُ لَا یَمضِی عَلَیهِ اربَعُونَ لَیلَه الَا عَرَضَ لَهُ امرُ یَحزُنُهُ یُذَکَرُ بِهِ.[=IRMitra]
چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن ، متذکر
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 254 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 11)
گردد.[=IRMitra]
امام حسین علیه السلام:
[=IRMitra]گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است.[=IRMitra]
امام حسین عليه السلام :
[=IRMitra]
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
[=IRMitra]
امام باقر عليه السلام :
[=IRMitra]
[=IRMitra]خداوند عزیز و با جلال از بنده مؤمنش با رنج و بلا دلجویی می کند، همچنان که شخص با هدیه ای که از سفر آورده، از
خانواده اش دلجویی می کند و خدا مومن را از دنیا پرهیز می دهد، همچنان که طبیب بیمار را (از بعضی خوردنی ها و
آشامیدنیها) پرهیز می دهد.
[=IRMitra]
ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16)
مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60)
من نزديکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)
بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانید...(بقره آیه 216)
از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153) اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده اید!
از رحمت
خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53)آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36) خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6)
تاجری چهار رفیق صمیمی داشت. از میان آنها، رفیق چهارم را بیشتر از همه دوست
داشت.
تاجر با خرید هدایای فراوان، دوستی خود را به او ابراز می کرد و با احترام بسیار با وی
رفتار می نمود. او بهترین هر چیز را برای این دوست خود کنار می گذاشت.
تاجر، رفیق سومش را هم دوست داشت؛ چنان که همه جا به داشتن چنین رفیقی افتخار
می کرد و همواره وی را به دیگران نشان می داد؛ اما ترسی همواره بر دل تاجر بود که مبادا او ترکش
کند و به سراغ رفاقت با دیگران برود.
رفیق دوم تاجر خیلی قابل اعتماد و صبور بود. تاجر هرگاه با مشکلی رو به رو می شد به سراغ
او می رفت و او هم به تاجر اعتماد به نفس می داد و موجب دلگرمی او می شد.
رفیق اول تاجر، فردی بسیار وفادار بود. اما مرد تاجر به ندرت به او توجه می کرد و پاسخ
محبت های بی دریغ او را می داد.
روزی، تاجر به شدت بیمار شد و دریافت که رفتنی است. زندگی مرفه و اشرافی خود را از
جلوی چشمانش گذراند و با خود گفت:
اگر چه در این دنیا چهار دوست صمیمی دارم؛ اما اگر بمیرم تنهای تنها خواهم شد.
از این رو، رفقایش را به نزد خود فراخواند. ابتدا روبه رفیق چهارم خود کرد و گفت: من
در این دنیا بیش از حد تو را دوست داشتم و برای تو بهترین ها را فراهم کردم؛ حالا که من در حال
مرگ هستم، آیا با من می آیی و مرا در این سفر همراهی می کنی؟
رفیق چهارم گفت: به هیچ وجه، و راه خود را گرفت و رفت.
با دلی شکسته درخواستش را با رفیق سومش در میان گذاشت؛ اما او هم بلافاصله گفت:
نه، نمی توانم. تصمیم دارم پس از مرگت با کس دیگری طرح رفاقت بریزم.
تاجر رو به رفیق دومش کرد و مصرانه گفت: من هرگاه کمک خواسته ام، تو یاورم بوده ای.
آیا این بار هم مرا یاری می کنی؟
رفیق دوم با ناراحتی گفت: این بار نمی توانم؛ اما برای تو هر هفته خیرات می دهم و طلب
آمرزش می کنم.
حرفهای رفیق دوم مانند صاعقه، قلب رنجور تاجر را درید و ویران کرد.
ناگاه ندایی شنید: من با تو می آیم، من تو را همراهی می کنم، هر جا که بروی با توام.
تاجر گریست؛ این صدای رفیق اولش بود که تکیده و رنجور در گوشه ای نشسته بود. تاجر
با شرمساری دست نحیف او را گرفت و گفت: حالا می فهمم که باید در تمام این مدت، قدر تو را
می دانستم و همهٔ دارایی ام را به پای تو می گذاشتم.
٭٭٭
این داستان واقعی زندگی همهٔ ما انسان هاست:
رفیق چهارم ما، جسم ما است که همه چیز را برای زیبایی و تغذیه او صرف می کنیم؛ اما پس
از مرگ، خیلی زود ما را ترک می کند.
رفیق سوممان، ثروت و اموال ماست. وقتی ما می میریم، بلافاصله به دیگران می رسد.
رفیق دوم ما، خانواده، فرزندان و دوستان ما هستند که به رغم نزدیکی و همراهی با ما در زمان
حیات، پس از مرگ فقط تا قبر ما می توانند بیایند.
و رفیق اول ما، که ما آن را فراموش کرده ایم و در پی کسب ثروت و رفاه و لذایذ جسمانی،
هیچ گاه به فکرش نبوده ایم و فقط اوست که ما را در این سفر، همراهی می کند. او کسی
نیست جز
« خدا »
بیاد داشته باشیم:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
[=IRMitra]
[=IRMitra]خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای که گمشده اش را پیدا می کند خوشحال می شود.[=IRMitra]
نهج الفصاحه ص 620 ، ح 2199
[=IRMitra]
صدای خدا رو نمی شنویم؟؟؟
ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16)
مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60)
من نزديکم وبه ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)
بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانید...(بقره آیه 216)
از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153) اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده اید!
از رحمت
خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53)آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36) خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6) به کجا میریم،خدا که انقدر مهربونه!
براستی،
کجا میرویم!؟!؟
امام صادق عليه السلام:
[=IRMitra]
[=IRMitra]شما را سفارش مى كنم به دعا كردن، زيرا با هيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمى شويد و دعا كردن براى هيچ امر كوچكى را، به خاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجتهاى كوچك نيز به دست همان كسى است كه حاجتهاى بزرگ به دست اوست.[=IRMitra]
حضرت محمد صلی الله علیه و آله :
[=IRMitra]
[=IRMitra]هر كس دوست دارد خداوند هنگام[=IRMitra] سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت كند، در هنگام آسايش، دعا بسيار كند.[=IRMitra]
[=IRMitra]
[=IRMitra]هيچ دعايى زودتر از دعايى كه انسان در غياب كسى مى كند، مستجاب نمى شود.[=IRMitra]
قال الحسين عليه السلام :
[=IRMitra]
[=IRMitra]شُكرُكَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ يَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛[=IRMitra]
[=IRMitra]
[=IRMitra]شكر تو بر نعمت گذشته، زمينه ساز نعمت آينده است.[=IRMitra] نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص80
گاهی می بینیم، همیشه همه چیز بر وفق مراد بوده لااقل تا حدودی، اما یهو یه جای کار گیر
میکنیم، هر کاری میکنیم نمیشه که بشه؛ اینجور مواقع حواسمون به حرفای خدا باشه، یادمون
باشه، خدا به ما گفته:
سوره نحل آیه ۹۶:
آنچه [از ثروت و مال و مقام] نزد شماست پایان پذیر و ازدست رفتنی است، و آنچه [از ثواب و
رحمت] نزد خداست ماندنی و اَبدی است، مسلّماً به آنان که [برای دینشان و عملِ به آن] صبر
کردند، پاداششان را بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می دادند عطا می کنیم.
سوره فرقان آیه ۲۰:
ما پیش از تو هیچ یک از پیامبران را نفرستادیم مگر آن که آنان [نیز] غذا می خوردند و در
بازارها راه می رفتند، ما برخی از شما را وسیلۀ آزمایش برخی دیگر قرار دادیم، [امت را
به پیامبر، توانگر را به تهیدست و مؤمن را به کافر،] آیا [نسبت به انجام مسئولیت ها در حوزۀ
آزمایش] شکیبایی می ورزید؟ پروردگارت همواره [به همۀ امور] بیناست.
بزرگ شدن کار سختی است!
هر گاه مرا لایق بزرگ شدن دانستی، به من دانشی ببخش
تا رویای هیچکس را نابود نکنم
و برای قلب تمامی انسان ها ارزش قایل شوم تا بزرگتر شدنم به انسانتر شدنم معنا دهد.....
خدایا حجم دلتنگی هایم وسیع است
و پر و بالم بسته...
اینگونه بگویم
اسیر وابستگی های دنیا شده ام...
دلم آرامش میخواهد
ذره ای... لحظه ای... آغوشی بی دغدغه تر از آغوشت سراغ ندارم...
مرا در حریم آغوشت جا کن ...
که بسیار محتاج تسکینم ؛
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
[=IRANSans]
در این سراب فنا چشمه حیات منم
[=IRANSans]وگر به خشم روی صد هزار سال ز من[=IRANSans]
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
[=IRANSans]نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
[=IRANSans]
که نقش بند سراپرده رضات منم
[=IRANSans]نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
[=IRANSans]
مرو به خشک که دریای باصفات منم
[=IRANSans]نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
[=IRANSans]
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
[=IRANSans]نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
[=IRANSans]
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
[=IRANSans]نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
[=IRANSans]
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
[=IRANSans]نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
[=IRANSans]
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
[=IRANSans]اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
[=IRANSans]
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
عکس نوشته:
امام علی علیه السلام :
[=IRMitra]
[=IRMitra]بنده اى نيست كه به خداوند خوش گمان باشد مگر آن كه خداوند نيز طبق همان گمان با او
رفتار كند.[=IRMitra]
تفسیر قمی ج 2 ، ص 265 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 67، ص 384، ح 42