ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

الهی ضعیفان را پناهی.
قاصدان را بر سر راهی.
مومنان را گواهی.

چه عزیز است آن کس که تو خواهی...

الهی در جلال رحمانی،
در کمال سبحانی،

نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی،
نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی.
پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی

الهی!
چو پاکان را استغفار باید کرد،
ناپاکان را چه شاید کرد؟

الهی!
آتش دوری داشتی،
با آتش دوری چه کار داشتی؟

الهی!
چون سگ را بار است و سنگ را دیدار است،
اگر من ز سگ و سنگ کم آیم، عار است!
عبدالله را لا ناامیدی چه کار است؟

الهی!
هر که را خواهی براندازی، با ماش در اندازی.

✨ _ خـــــداونـــدا

✨ _ در تنگنای_گناهان

✨ _ و فاصله گرفتن از تو

✨ _ تنها نور حضور تو میتواند

✨ _ این ظلمت_گناهان را پایان بخشد.


[=book antiqua]دیوارهای دنیا بلند است،دیوارها و من گاهی دلم را پرت می کنم آن
[=book antiqua]طرف دیوار.مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به
[=book antiqua]خانه همسایه می اندازد. به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود.
[=book antiqua]گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.
[=book antiqua]آن طرف حیاط خانه خداست.
[=book antiqua]و آن وقت هی در می زنم، در می زنم، در می زنم و می گویم:
[=book antiqua]«دلم افتاده توی حیاط شما،می شود دلم را پس بدهید...»
[=book antiqua]کسی جوابم را نمی دهد.کسی در را برایم باز نمی کند.
[=book antiqua]اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار،همین.
[=book antiqua]و من این بازی را دوست دارم.
[=book antiqua]همین که دلم را پرت می کنند این طرف دیوار همین که...
[=book antiqua]من این بازی را ادامه می دهم و آن قدر دلم را پرت می کنم، آن قدر دلم
[=book antiqua]را پرت می کنم تا خسته شوند،تا دیگر دلم را پس ندهند.
[=book antiqua]تا آن در را باز کنند و بگویند:
[=book antiqua]«بیا خودت دلت را بردار و برو.»
[=book antiqua]آن وقت می روم و دیگر هم بر نمی گردم.
[=book antiqua]من این بازی را ادامه می دهم...!

ای خداوند مُثیب!
مردم چه در دست دارند، که آدمی دل به پاداششان خوش کند؟!
کار مردم را هم برای تو باید کرد.
تویی که مالک همه چیزی و بهترین پاداش دهنده و سپاسگذار.
تویی که برای در گذشتن و پوشاندن، دنبال بهانه می گردی و برای بخشیدن و پاداش دادن نیز ... دنبال بهانه.

خدایا!
امان از این همه حجاب! حجاب جهل، حجاب علم، حجاب عمل، حجاب عُجب، حجاب نان و نام و مقام، حجاب آبرو...
تا وقتی که این پرده ها هست، دیدار تو ممکن نیست.
ما عاجزیم از دیدن این پیله ها که به دور خود تنیده ایم. خودت ما را برهان.
خدایا!
همه ی عشق ها، جاده ها منتهی به توست. موانع را از پیش پای وصال بردار.
خدایا!
سبک آمده ام و با دست های تهی، سنگین بازم گردان.
خدایا!
سنگین آمده ام و با کوله باری از گناه، سبک بازم گردان.
خدایا!
بازم مگردان!

خدایــا!
به یأس بگو که رهایمان کند، به خستگی بگو که دست از سرمان بردارد و به شیطان بگو که ما از آن توایم، امید نبندد.
خدایــا!
ما را گرفتار فتنه های آخر الزمان و مکر لیل و نهار مساز.
خدایــا!
خسته ایم. دلگشاتر از تو کیست؟!
در مانده ایم. کریم تر از تو کجاست؟!
خدایــا!
گفتی که دل شکسته باید آورد.
یعنی دل از این شکسته تر می خواهی؟
خدایــا!
بسته به یک گردش نگاه توست، کمال ما ...

خدایا!
ما درد مشترک داریم
من هم مثل خودت، تنهای تنهام
خدایا!
این همه لایک تو کیسه من ریختی
شرمنده ام که آن ها را خرج همه کرده ام
الا تو
خدایا!
ممنونم که اسمت دواست و ذکرت شفا
استامینوفن کیلویی چند؟!
خدایا!
همشه حق با توست
نه با مشتری

الهی!
کدام زبان به ستایش تو رسد؟
کدام خرد صفت تو برتابد؟
کدام شکر با نیکوکاری تو برابر آید؟
کدام بنده به گزاردِ عبادت تو رسد؟

الهی!
از ما هر که را بینی، معیوب بینی.
هر کردار که بینی،همه با تقصیر بینی.
با این همه، نه زبان برّمی باز ایستد
نه جز گل کَرَم می روید!

الهی!
چون با دشمن به سخط چندین بِریّ،
پس سود پسندیدگان را چه اندازه،
و آیین محبّان را چه پایان؟
مقام عارفان را چه حدّ؟
و شادی دوستان را چه کران؟

خدا در هر لحظه در حال کامل کردن ماست
چه از درون چه از بیرون.

هر کدام از ما اثر_هنری نا تمامی است.

هر حادثه ای که تجربه میکنیم، هر مخاطره ای که پشت سر میگذاریم، برای رفع نواقصمان طراحی شده است.

پروردگار به کمبودهایمان جداگانه میپردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است

برای_رسیدن_به_خدا_پرواز_را_بیاموز

الهی!
یادت چون کنم که من، خود همه یادم!
من، خرمن نشان خویش، فرا باد نهادم.

الهی!
درد و درمان، فقر و غنی، غم و شادی،
ایه همه صفت سالکان است، در منازل راه!
اما مرد که به مقصد رسید،
او را نه مقام است نه منزل،
نه وقت نه جان نه وقت و نه دل....!

الهی!
وقت را به درد می نازم و زیادتی را می سازم،
به امید آنکه چون در این درد بگذارم،
در دو راحت، هر دو براندازم.

خـدایـا کـمـکـم کـن، دیگـه گـنـاه نکـنـم…
یا هر معصیت و خطا یی ، که بین من و تو فاصله می اندازه؛ خدایا لذت بدکاری زودگذره … و لذت تو ابدی است.
چه میشود که این قوم ، زودگذر را با تو ابدی معامله می کنند؟
۵۰ ٪ عمرم یعنی نیمی از فرصتی که دادی رفته و چیز زیادی باقی نمانده، خوشحالم که به لحظه های ملاقاتت نزدیک می شوم؛ هر چند که در برابر تو ، حرف زیادی برای گفتن ندارم، باید پیشرفت کنم…
با تمام عیب و تقصیر ، که بر صورتم نقش بسته، با کوله باری از گناه و جرم… خدایا با پر رویی تمام به درگاه تو پناه می آورم و بسویت باز می گردم…
جای دیگری ندارم جز خاک پای تو… بدکرداری ام را ببخش، فساد کردم ببخش ای پاک منزه…

وقتی تو گفتی برخی کارها غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد:«همه چیز ممکن است»،
وقتی گفتی«هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»،
خداوند پاسخ داد:«من تو را دوست دارم»،
وقتی گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد:«من به تو آرامش خواهم داد»،
وقتی گفتی«من توان ادامه دادن ندارم»،خداوند پاسخ داد:«از رحمت من غافل نشو »،
تو گفتی«من نمی‌توانم مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد:«من گامهای تو را هدایت خواهم کرد»،
تو گفتی«من نمی‌توانم آن را انجام دهم»
خداوند پاسخ داد:«تو هر کاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،
تو گفتی«من نمی‌توانم خود را ببخشم»،خداوند پاسخ داد:«من تو را ‌بخشیده ام»،
تو گفتی« شاید من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد:«من به همه به یک اندازه ایمان داده ام»،
وقتی تو گفتی«من احساس تنهایی می‌کنم»،
خداوند پاسخ داد:«من هرگز تو را ترک نخواهم کرد»
...حال تو بگو برای خدا چه کرده ا
❤️✅

هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا
خالص نبوده است که محکم نمی شود
نامردی است بندگی لحظه ای ما
شوق گناه و نافله با هم نمی شود
باید برای خشکی چشم التماس کرد
این چاه خشک یک شبه زمزم نمی شود
ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:
من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟

ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
قساوت دل آلوده کار دستم داد
دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
همه جوارح من با گناه مانوس است
گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست

بسمه السمیع

الهی سینه ام تنگ و حزین است

ولی دنیا و ما فیها همین است

نمی نالم از این آلوده مسکن

که دنیا با کدورتها قرین است

دلی خواهم که فارغ گردم از آن

نفهمم آنچنان یا اینچنین است

الهی!
تا سه چیز بشناختیم، هول سه چیز از ما بشد:
تا ز هز فراق و دوری از تو بشناسیم،
تلخی دوزخ فراموش شد!

تا عیش صحبت با یاد و ذکر تو بشناختیم،
عیش بهشت فراموش شد!

تا بهای نزدیکی قرب تو بشناختیم،
هول عرصات فراموش شد!

الهی!
باک نداریم به هر صفت که ما را بداری!
اما ما را به آوردن طاعت خود توفیق بده
و هر گونه خواهی دار!
و روزی من از حلال بده و هر چه خواهی ده!
و مرا به هر صفتی که خواهی، میران،
ولیکن مسلمتن میران.

الهى لست أتکل فى النجاه من عقابک على أعمالنا
خدا! ما براى نجات خود از عذاب ها، بر کارهاى خویش ‍ تکیه نداریم. این کارها ما را به این عذاب کشانده اند. تمام تکیه بر فضل توست، لأنک أهل التقوی و أهل المغفره
چون تو اهل نگهدارى و اهل غفران و آمرزش هستى.

الهی

گر از درگاه رحمتت برانی صلاح مملکت خویش دانی

اما بفرما کجا روم که مملکت تو نباشد؟

ایت الله قاضی می فرمایند: دنیا می خواهی نماز شب ; اخرت می خواهی نماز شب

خدایا@};-
هر چه فکر می کنم تو مرا بیشتر دوست داری یا من تو را ، نتیجه ای نمی گیرم
درست است که من تو را دوست دارم چون به تو نیاز دارم و تو مرا در کمال بی نیازیت دوست داری
اما
اما من تو را به اندازه عظمتت دوست دارم
مگر از عظمتت بالاتر هم هست ؟؟

اما نه.....
یک فرقهایی بین دوست داشتن های من و دوست داشتن های تو هست
تو به خاطر عشقت به من هرگز خلف وعده نکردی و همیشه سر قرار حاضر بودی اما من شب ها و روزهای بسیاری را در تاریکی غفلت سپری کردم و خلف وعده کردم
تو مرا برای خودم می خواهی و من نیز تو را برای خودم
بله تو مرا بیشتر دوست داری@};-
اکنون که به قلب خود نگاه میکنم می بینم می خواهد از عشق تو از جا کنده شود، و روحم نزدیک است که از جسمم دست بکشد
اکنون می بینم چیزی را خوشتر از این ندارم که هر لحظه هزاران بار جان ناقابلم را در راهت تقدیم کنم بلکه تو از من خوشنود گردی
خدایا حالا که تو مرا بیشتر دوست داری بگو آیا بر این بنده بیچاره مسکین آتش فراقت را حرام می کنی؟؟
آیا حالا که مرا بیشتر دوست داری ممکن است مرا از خودت برانی؟ در حالی که من به سبب عشقم به تو شدیدا به تو رغبت دارم

نه
نه
آنچه از تو به ما گفته اند این نیست و من با این دید به تو نگاه نمی کنم


گفتم منم اهل خطا، گفتي که بخشيدم، بيا
گفتم شکستم توبه ها، گفتي که بخشيدم، بيا
گفتم که اي ستّار من، اي حضرت غفّار من
من بر خودم کردم جفا، گفتي که بخشيدم، بيا
گفتم ز خوبي خالي ام، من دانه اي پوشالي ام
بنگر تهيدستم خدا، گفتي که بخشيدم، بيا
گفتم که احوالم بد است، از بس گناهم بي حد است
بخشيده اي اين بنده را؟! گفتي که بخشيدم، بيا
گفتم که نفسم سرکش است، جايم درون آتش است
أِغفرلنا، أِغفرلنا، گفتي که بخشيدم، بيا...
http://labkhandkhoda7172.blogfa.com/

امیرالمومنین علی ( ع ) فرمودند :
خطبه 91
. خدايى كه پديده ها را از هيچ آفريد، نمونه اى در آفرينش نداشت تا از آن استفاده كند، و يا نقشه اى از آفريننده اى پيش از خود، كه از آن در آفريدن موجودات بهره گيرد، و نمونه هاى فراوان از ملكوت قدرت خويش، و شگفتى هاى آثار رحمت خود، كه همه با زبان گويا به وجود پروردگار گواهى مى دهند را به ما نشان داده كه بى اختيار ما را به شناخت پروردگار مى خوانند. در آنچه آفريده آثار صنعت و نشانه هاى حكمت او پديدار است، كه هر يك از پديده ها حجّت و برهانى بر وجود او مى باشند، گرچه برخى مخلوقات، به ظاهر ساكت اند، ولى بر تدبير خداوندى گويا، و نشانه هاى روشنى بر قدرت و حكمت اويند

✨ _ ‌خدایا
گاهی فراموش میکنم که تنها و تنها باید تو را بپرستم

_ نه هوای نفسم را و نه خواهش‌های تمام نشدنی دنیا را یگانه معبودم
کمکم کن از راستگویان
باشم وقتی می‌گویم
ایاک نعبد

● الهـــــے بہ عزت و جلالــت قسم ...
کہ اگر منو با گناهام مطالبہ کنے،
منم بخشش و مهربونے تو رو مطالبہ مے کنم ...

● اگر منو با وجود پستے ام بطلبے ؛
منم تو رو با کـــــرمت میطلبم ...

● اگر منو وارد آتش کنے،
منم اهل دوزخ رو با خبر مے کنم کہ چقدر دوســـــت دارم و عاشـــــقتم ...

ای یار مهربان!
بارَم دِه تا قصه درد خود به تو پردازم!
و بر درگاه تو می زارم
و در امید بیم آمیز می نازم!

الهی!
بپذیرم تا با تو پردازم!
یکی نظر در من نگر تا در دو گیتی به آب اندازم!

الهی!
به بهشت و حورا چه نازم!
اگر مرا نَفَسی دهی،
از آن نفس، بهشتی سازم!

_کشف الاسرار، ج۸، ص۴۴۱و۳۶۴
#خواجه_عبدالله_مناجاتنامه

☘خدایا

ببخشاے آنچہ را ڪہ با زبان بہ تو نزدیڪ شدم

ولے با قلب آن را ترڪ ڪردم.

خداے من

میان این همہ چشم
نگاه تو تنھا نگاهے ست ڪہ

مرا از هر نگهبان و محافظے
بے نیاز مےڪند

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
لطفا کلیپهای این سایت را ببینید
www.zekra1.ir
تجربه مشاهده جهنم
لطفا نشر دهید
یا علیم
[/]

در کلیپ پنجم هشداری برای گناهکاران آمده :

من به خدا ایمان داشتم اما این کافی نبود.سوال کردم چکار کنم تا دیگر به اینجا باز نگردم؟صدایی شنیدم: مرا بشناس.

بدون اینکه روی جزئیات این کلیپ ها وسواس داشته باشیم و بخواهیم آن را به تجربه ی شخصی نسبت دهیم میشود واقعیاتی بزرگ را از آن باور کرد.

وجود مبارك امام سجاد سلام الله علیه عرض می كند: تو اگر بر كُرسی كَرم و حِلم بنشینی و در ساهره قیامت افراد را احضار كنی، حلم و كرم تو هرگز كُفو ندارد، همتا ندارد؛ تا ما بگوئیم برابر با كرم عدّه ای را كیفر دادی، چون چیزی برابر كَرم تو نیست! لذا عرض می كند: خدایا ! آن كَرم تو اَجلّ از مجازات مجرمین است و حلم تو بزرگتر از آن است كه همتا و كُفو تقصیر مقصّران باشد. و من هم به فضل تو پناهنده شدم.

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]الهی! خود را شکر کن. الهی! تو می دانی که عاجزم از شکر. تو به جای من شکر کن خود را، که شکر آن است و بس.

الهی!
نسیمی دمید از باغ دوستی،
دل را فدا کردیم.
بویی یافتیم از خزانه دوستی،
به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم.

برقی یافت از مشرق حقیقت،
آب و گلِ کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم،
یک نظر کردی،
در آن نظر، بسوختیم و بگداختیم.

بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز،
و غرق شده را دریاب که مِی زده را هم،
به مِی دار و مرهم بود.

نمی خواهم چیزی بدانم.
میخواهم فقط تو را بدانم.تو هم که راه را میدانی.
پس دیگر تمام است.میخواهم فقط چشمم به تو باشد و تو چشمت به راه.

الهی!
از حسرت چنان اشک باریدم
که با آب چشم خویش، تخم درد بکاریدم.
اگر سعادت از لی دریابم،
این همه درد پسندیدم.
بر دیده من به یک بار بر تو آید،
در آن دیده، خود را نادیدم.

چون من کیست که این را سزیدم؟
اینم بس که صحبت تو را ارزیدم.
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام، کسی را که غلام تو بُوَد.

_ کشف الاسرار، ج۲، ص۵۴۹ و ۵۵۰
#خواجه_عبدالله_مناجاتنامه

من ازعمق وجود خود خدایم را صدا کردم

نمیدانم چه میخواهی ولی
براي تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعاکردم
ومیدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد

الهی!
این سوز ما امروز دردامیز است!
نه طاقت سر برردن و نه جای گریز است!
این چه تیغ است که چنین تیز است!
نه جای ارام و نه روی پرهیز است!

الهی!
کان حسرت این تن من!
مایه درد و غم است این دل من!
می نیارم گفت کاین همه چرا بهره ی من!
نه دست رسد بر معدن مرا چاره ی من!

الهی!
بنده با حکم ازل چون بر آید؟
و آنچه ندارد چه باید؟
جهد بنده چیست؟
کار خواست تو دارد،
بنده به جهد خویش، نجات خویش، کی تواند؟

الهی!
ای سزای کرم و ای نوازنده عالم،
نه با جز تو شادی است نه با یاد تو غم،
خصمی و شفیعی و گواهی و حکم،
هرگز بین ما نفسی با مهر تو به هم.

آزاد شده از بند وجود عدم،
باز رسته از زحمت لوح و قلم،
در مجلس انس،
قدح شادی بر دست نهاده دمادم.

_کشف الاسرار، ج۱، ص۱۲۹
#خواجه_عبدالله_مناجاتنامه

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

بارالها برسان صاحب کار را......
[/]

الهی نور خود را بر من بنما و شناختم را از خود کامل کن

" اللهم طهر عملنا من الریا
خداوندا عملمان را از ریا و دورویی پاکساز
تا تنها برای تو زندگی کنیم
برای تو هجرت کنیم
و برای تو بمیریم...
زیرا که غایت همه تویی
و تویی مظهر هستی و قدر و کرم..."