تعویق ازدواج تا بهبود وضع مالی به خاطر فرار از منت گذاشتن های پدرم
تبهای اولیه
سلام
من یک سال پیش تاپیکی باز کردم (اینجا) در مورد تردید در انتخاب بین دو فرد برای ازدواج که البته هیچ کدوم به نتیجه نرسید .. که شرحش مفصله و دردی دوا نمیکنه. بعد از اون قضایا یک خواستگاری بی سرانجام دیگه هم رفتم و بعدش تا حالا نزدیک به یک ساله که بی خیال این قضیه شدم فعلاً.
حالا چرا بی خیال؟ من بعد از این همه خواستگاری و رفت و آمد به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که به استقلال و اوضاع مالی خوب نرسم ازدواج نکنم. چرا که اولا در حال حاضر با توجه به درآمد کمی که دارم نمی تونم از پس تمام هزینه ها بر بیام . و ثانیا نمی خوام از پدرم در این زمینه هیچ کمکی دریافت بکنم. علی رغم اینکه پدرم اصرار داره که پشتیبانیت می کنم میدونم که این حمایت مالی برام گرون تموم میشه. چون پدرم همیشه در تمام شؤون زندگی ما اعمال نظر میکنه یا دوست داره اعمال نظر کنه و وای به حال ما (و بیشتر از بقیه من!) اگه دقیقا طبق نظر ایشون رفتار نکنیم : کلا از هر حیث ساقط می شیم و سالها چوبشو میخوریم و سرکوفت و تخریب شخصیت و ...
حالا مگه پدرم چی میگن؟ ایشون به خاطر شخصیت وسواسی جبری که دارن فقط نظر خودشون رو قبول دارن و هر کی هم خلاف نظرشون رو داشته باشه هیچی! مثلا توی پول خرج کردن .. توی انتخاب و خرید لباس ، همه مون باید اصول ایشان را رعایت کنیم و الا بی فرهنگ و فلانیم! شغل باید حتما استخدام میشدیم تا یه باریکه حلال گیرمون بیاد و الا بازنده بودیم .(توی تاپیک قبلی گفتم که کارمند بخش دولتی هستم با یه حقوق کم. پس انداز زیادی هم ندارم).
توی انتخاب همسر چی؟ فقط خونواده ش خوب باشن (بخوانید وضعت مالی خوب داشته باشن) .. خود دختره شل حجاب هم بود اشکالی نداره . توی این دوره و زمونه همه اینجورین. اصل خونواده ست. صحبت با دختر توی خواستگاری فقط 5 دقیقه! بیشتر حرف بزنی دختر ازت زده میشه! مگه من و مادرت چقدر حرف زدیم؟ بعدشم هر چقدر حرف بزنی نمی تونی بشناسیش . (حالا هر بار من کم کمش 1 ساعت میحرفیدم و هر بار که میومدم خونه کلی سرزنشم میکردن وقتی هم که جواب خونواده دختر منفی میشد ربطش میدادن به این قضیه!) مشاور؟ حرفشم نزن! قرتی بازیه. پول حروم کردنه....
اینایی که این بالا نوشتم خلاصه ای از افکار و عقاید پدرم بود که در زمینه ازدواج باهاشون مواجه بودم. موردی هم که پارسال دربارش تاپیک زدم با اینکه تا دو قدمی عقد پیش رفته بودم به خاطر اصرار پدرم به هم خورد . (بماند که چه خون دلی خوردم تا حالم بهتر شد . جالبه بدونید شب همون روزی که اون مورد رو کنسل کردم، با اون حال من، پدرم یکی دو نفر دیگه رو بهم پیشنهاد کرد! )
الان من دارم نهایت سعیم رو می کنم که وضعیت مالیم رو سر و سامون بدم. دلم می خواد علاوه بر خونه و ماشین اون قدری پول داشته باشم که دیگه کسی نتونه برام تصمیم سازی کنه.
توی یک سال اخیر هر مورد جدیدی که خونوادم پیشنهاد کردن جوابم این بود که : بی خیال ، از خیرش گذشتم، فعلاً نه. اوایل زیاد مشکلی نبود اما چند ماهیه که به شدت تحت فشارم از جانب پدر و مادرم برای ازدواج . از یه طرف حس ازدواج رو ندارم و حوصله دردسر و بحث و اینا رو دیگه ندارم. از طرف دیگه دارم به 30 سال نزدیک میشم و این کمی نگرانم کرده . از یه طرف فشارهای پدر و مادرم و تصمیم سازی های پدرم رو نمی تونم بپذیرم و از طرف دیگه وقتی یادم میاد اون زمونی که چقدتور دلم میخواست ازدواج کنم و خونواده مانع بودن و یا اینکه زمانی که یه دختری پیدا شد که همون منو قبول کرد و هم من اونو، با اون وضعیت بهم خورد ، یه جورایی دچار لج بازی شدم . البته برای این لجبازی دلایل معقول و منطقی هم دارم که بعضیاش رو نوشتم. یک دلیل دیگه هم اینه که اگه الان بخوام ازدواج کنم باید طبق نظر پدرم انتخاب کنم، طبق نظر پدرم عقد و عروسی کنیم، طبق نظر پدرم بریم و بیایم و کلا طبق نظر پدرم زندگی کنیم.
حالا سوالی که از مشاوران محترم سایت دارم اینه که آیا به نظرتون در شرایط فعلی تصمیم درستیه به تعویق انداختن ازدواج حداقل تا 2 سال دیگه که به بعضی چیزایی که میخوام برسم؟
از کارشناس محترم ارجاع سوالات خواهش می کنم موضوع رو از اول باز بگذارند تا زمانی که مشاور محترم جواب بدن بتونم از نظر دوستان اسک دینی هم مطلع بشم. (وجداناً نبندین تاپیک رو!)
سلام
با توجه به مشکلاتی که گفتید به تعویق انداختن ازدواج مشکل چندانی از شما حل نمی کند؛ چون نهایتش این است که شما الان مثلا هیچ چی پس انداز نداری و دو سال دیگر شاید یک ماشین و کمی پس انداز هم داشته باشی؛ تازه همینش هم با هزار اما و اگر است؛ چون پول جمع کردن و پیشرفت در دوران مجردی حتی با درآمد بالا از شاخ فیل شکستن هم سخت تر است. اینکه چرا؛ دلایل مختلفی دارد که به نظرم قبلا در موردش بحث شده باشد؛ در حالی که مشکلات مطرح شده صرفا با پول حل نمی شود و برای حل هر کدام باید از راه خودش وارد شد.
بنابراین پاسخ کلی شما این است که چنین کاری در این شرایط چندان عاقلانه نیست و بهتر است هم برای ازدواج و هم برای رفع مشکلات مطرح شده با ساز و کاری جدید اقدام کنید تا مشکلاتتان از این بیشتر نشود؛ چون اگر بخواهید ازدواج را عقب بیندازید، نه تنها ضمانتی برای حل مشکلات فعلی وجود ندارد؛ بلکه مشکلات جدید هم مثل بالا رفتن سن و بی حوصلگی بیشتر و کم شدن موردهایی که با شما تناسب داشته باشند و فشار تنهایی و آدم حساب نشدن در جو خانواده و اطرافیان و ... هم به مشکلات فعلی اضافه می شود.
من بعد از این همه خواستگاری و رفت و آمد به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که به استقلال و اوضاع مالی خوب نرسم ازدواج نکنم. چرا که اولا در حال حاضر با توجه به درآمد کمی که دارم نمی تونم از پس تمام هزینه ها بر بیام . و ثانیا نمی خوام از پدرم در این زمینه هیچ کمکی دریافت بکنم. علی رغم اینکه پدرم اصرار داره که پشتیبانیت می کنم میدونم که این حمایت مالی برام گرون تموم میشه. چون پدرم همیشه در تمام شؤون زندگی ما اعمال نظر میکنه یا دوست داره اعمال نظر کنه و وای به حال ما (و بیشتر از بقیه من!) اگه دقیقا طبق نظر ایشون رفتار نکنیم : کلا از هر حیث ساقط می شیم و سالها چوبشو میخوریم و سرکوفت و تخریب شخصیت و ...
هزینه های ازدواج را باید به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش آن مربوط به هزینه های اولیه مثل مخارج ازدواج و خرید کالا و ... است و بخش دیگر آن مخارج مربوط به بعد از ازدواج و هزینه های روزمره زندگی است. به نظر می رسد با توجه به اینکه شاغل هستید مشکلی در مخارج روزمره وجود نداشته باشد؛ البته به شرطی که مثل خیلی ها که حتی درآمدشان از شما هم کمتر است قناعت به خرج دهید. اگر اینطور باشد مشکلات بعدی هم حل می شود؛ چون معمولا زمانی کمک گرفتن از پدر منجر به مشکلات مطرح شده از جانب شما می شود که هزینه های روزمره را هم از ایشان بگیرید؛ وگرنه در غالب موارد بخش عمده ای از خرج های اولیه ازدواج را پدر خانواده تقبل می کند و معمولا هم منتی نمی گذارد و در مقابلش هم چیزی طلب نمی کند. به عبارتی اگر پدر شما در هزینه های ابتدایی به شما کمک کند و در هزینه های روزمره، خودتان از پس زندگی بر بیایید، دیگر آنگونه که شما می گویید دستتان زیر سنگ ایشان نخواهد بود.
همه اینها در کنار این مسئله است که اولا استفاده از نظرات پدر و مادر در طول زندگی کارساز و مفید است و نباید اسم هر مشورت و دلسوزی را دخالت بگذارید؛ چون حتی اگر پدر و مادر به شما کمک مالی هم نکنند باز هم دلسوز شما هستند و قطعا دوست دارند هر طور شده به شما کمک کنند. حتی اگر آنها به سراغ شما نیایند شما نباید هیچ وقت خودتان را مشورت و تجربه آنها محروم کنید چون این شما هستید که در این صورت ضرر خواهید کرد نه آنها و ثانیا در مواردی که احساس می کنید بوی دخالت می دهد، می توانید مدیریت کنید و به مرور، جریان زندگی را به سمتی هدایت کنید که نه تنها دخالتی از جانب آنها در زندگی شما صورت نگیرد بلکه آنها برای زندگی خود از شما مشورت بگیرند که این مسئله خود بحث مفصلی می طلبد که انشاء الله بتوانیم در یک فرصت مناسب جوانب و چگونگی آن را بررسی کنیم.
بنابراین اولا برای هزینه های ابتدایی روی کمک پدر حساب کنید و به نگرانی های گفته شده توجه نکنید و ثانیا سعی کنید خود را به درجه ای برسانید که آنها به شما اعتماد کنند و روی شما حساب باز کنند و حتی از شما مشورت بگیرند. یکی از راه های رسیدن به این مرتبه، ازدواج است. تا زمانی که شما مجرد باشید تقریبا همین آش و همین کاسه است.
ایشون به خاطر شخصیت وسواسی جبری که دارن فقط نظر خودشون رو قبول دارن و هر کی هم خلاف نظرشون رو داشته باشه هیچی! مثلا توی پول خرج کردن .. توی انتخاب و خرید لباس ، همه مون باید اصول ایشان را رعایت کنیم و الا بی فرهنگ و فلانیم! شغل باید حتما استخدام میشدیم تا یه باریکه حلال گیرمون بیاد و الا بازنده بودیم .(توی تاپیک قبلی گفتم که کارمند بخش دولتی هستم با یه حقوق کم. پس انداز زیادی هم ندارم).
این نگاه فقط برای پدر شما نیست و در غالب بزرگتر ها وجود دارد و تا حدودی طبیعی هم هست؛ چون آنها فکر می کنند تجربه بیشتری دارند که دارند و می خواهند با تحمیل این تجربه ها به شما سود برسانند. قصد و نیست آنها درست است؛ اما این شیوه آنهاست که درست نیست. بخشی از آن را می شود حل کرد؛ اما در بعضی موارد که قابل حل نیست باید ساخت؛ مگر اینکه خلاف شرع باشد. این کمترین کاری است که می شود در قبال زحمات آنها انجام داد و احترامشان را حفظ کرد.
فقط خونواده ش خوب باشن (بخوانید وضعت مالی خوب داشته باشن) .. خود دختره شل حجاب هم بود اشکالی نداره . توی این دوره و زمونه همه اینجورین. اصل خونواده ست. صحبت با دختر توی خواستگاری فقط 5 دقیقه! بیشتر حرف بزنی دختر ازت زده میشه! مگه من و مادرت چقدر حرف زدیم؟ بعدشم هر چقدر حرف بزنی نمی تونی بشناسیش . (حالا هر بار من کم کمش 1 ساعت میحرفیدم و هر بار که میومدم خونه کلی سرزنشم میکردن وقتی هم که جواب خونواده دختر منفی میشد ربطش میدادن به این قضیه!) مشاور؟ حرفشم نزن! قرتی بازیه. پول حروم کردنه....
در این مسئله باید به طور جدی ایستاد و نباید شل گرفت؛ یعنی اگر خانواده به چیزی اهمیت نمی دهند که برای شما قابل اهمیت است مثل حجاب، تحت هیچ شرایطی نباید تسلیم خواست آنها شوید؛ به خصوص مواردی که خلاف شرع است. اما باید به دو نکته مهم توجه کرد:
1- گاهی اوقات مسئله کاملا واضح و روشن است که حق با کیست؛ مثل همین مسئله حجاب؛ اما گاهی ممکن است به این وضوح نباشد و جوان فکر کند نظر خودش درست است ولی در واقع اینطور نباشد. لذا بهترین راه این است که شما یک مرجع و یک معیار برای درست و نادرستی نظرات خود داشته باشید تا اگر احیانا در مواردی با پدر و مادر خود دچار اختلاف شدید، بتوانید نظر درست را جویا شوید. سوال کردن از مشاور و افراد با تجربه و اهل تدین می تواند مرجع خوبی باشد.
2- درست است که گاهی نظر خانواده اشتباه و حتی خلاف شرع است؛ اما این مسئله مجوزی برای بی احترامی به والدین نیست؛ چون احترام به والدین تحت هر شرایطی از ضروریات است. لذا تمام سعی و تلاش شما این باشد که با حفظ احترام آنها را متقاعد کنید که مطابق خواست شما عمل کنند.
مثلا در مورد شما که می گویید تنها ملاکشان وضعیت مالی دختر است و به دیگر موارد توجهی ندارند، شما می توانید مستقیم و غیر مستقیم در مورد ملاک های ازدواج خود با آنها صحبت کنید و بگویید که چنین ملاک هایی دارید و دلیل عقلی و شرعی و عرفی هر کدام را هم بیان کنید.
اگر حرف شما خریدار نداشت از واسطه کمک بگیرید. این واسطه می تواند یک فرد صاحب نفوذ در خانواده شما باشد یا یک کتاب یا حتی یک کلیپ. مهم این است که شما از هر راه نفوذی استفاده کنید.
نهایتا اگر نتوانستید به طور منطقی آنها را قانع کنید، استفاده از احساسات و عواطف آنها می تواند مشکل شما را بدون ایجاد ناراحتی حل کند. مثلا شرایط فعلی شما مساعد این است که به آنها بفهمانید تصمیم گذشتشان اشتباه بوده؛ یعنی به آنها بگویید اینکه از ازدواج زده شدید به خاطر این است که به هیچ وجه به نظر شما اهمیت نمی دهند و اگر بنا باشد شما به سلیقه خودتان کسی را انتخاب کنید، بهتر است به جای من خودتان با او زندگی کنید. البته این را هم بگویید که نظرات شما برای من محترم و قابل استفاده است و اعتراف می کنم که تجربه ای که شما دارید من ندارم؛ اما شما هم کمی به من حق بدانید و بپذیرید کسی که بناست با دختر مورد نظر عمری زندگی کند من هستم. بهترین کمک شما به من این است که کسی را برای من پیدا کنید که با افکار و عقاید و خلقیات من سازگار باشد؛ چون شما مرا از خودم هم بهتر می شناسید و اگر بنا باشد من اشتباه کنم، در این تطبیق اشتباه می کنم که شما با تجربه تان می توانید مانع اشتباه در این تطبیق شوید. ولی اگر شما بخواهید به جای فکار و عقاید من، افکار و عقاید خودتان را ملاک قرار دهید و بعد بگویید من با او زندگی کنم، مثل این است که شما بروید برای درد خودتان که مثلا دلدرد است قرص بخرید و بعد به من که سردرد دارم بگویید همین را بخور خوب می شوی!! اینجوری نه تنها خوب نمی شود بلکه ممکن است دلدرد هم به دردهای من اضافه شود.
پیروز و سربلند
سلام ...
می تونین به پدرتون به جای یه ادم خود رای به چشم یه ادم دلسوز نگران نگاه کنین! اونوقت دیگه کارهاشو دخالت تلقی نمیکنین و مطمئنا نگرانی بیش ازحد معنی میکنین!!
اینکه مشاور گفتن خودتونو به حدی برسونین که روتون حساب باز کنن خیلی درسته!! وقتی این اتفاق بیفته راحتتر تصمیم گیری ها رو میزارن به عهده خودتون و بهتون اعتماد میکنن...
گاهی رفتارای خودمون باعث بی اعتمادی والدین میشه یه کارایی میکنیم فکرمیکنن هنوز از پس زندگیمون نمیتونیم بربیایم اینکه اعتمادشونو جلب کنین خیلی مهمه...
بهتره ملاکاتونو دقیقا به خونواده تون بگین اولویت هاتونو مشخص کنین و ازشون بخواین برای زندگی شما به جای شما تصمیم نگیرن
یه سوال چرا نمیرین دنبال دختری که هم شرایط شمارو داشته باشه هم خونواده رو؟؟
دنبال دختری بگردین که هم وضعیت مالی ش خوب باشه هم وضع حجاب و ایمان و ...
به نظر منکه الان اکثرا میدونن طرف بعد چندسال درس و دوسال سربازی ونهایت دوسال کار نمیتونه خونه وماشین داشته باشه و به داشتن کار بسنده میکنن و رو بقیش (اخلاق ایمان و...) فکرمیکنن ...
شمام بگردین دنبال دختر باخانواده خوب مطمئن باشین قبول میکنه!!
من بعد از این همه خواستگاری و رفت و آمد به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که به استقلال و اوضاع مالی خوب نرسم ازدواج نکنم. چرا که اولا در حال حاضر با توجه به درآمد کمی که دارم نمی تونم از پس تمام هزینه ها بر بیام . و ثانیا نمی خوام از پدرم در این زمینه هیچ کمکی دریافت بکنم.
یعنی شما باوجود یه شغل به نظرتون نمی تونین از پس مخارج یه زندگی دونفره بربیاین؟؟؟ فکر میکنین باوجود شغل باز به پدرتون نیاز دارین؟؟؟
مگه میخواین چیکار کنین؟؟؟ در حد زندگی دونفره که دیگه یه کارگرم درمیاره!!!!
سلام
خیلی ممنون از پاسخ شما
بیشتر حرفهاتون رو قبول دارم اما...
بنابراین اولا برای هزینه های ابتدایی روی کمک پدر حساب کنید و به نگرانی های گفته شده توجه نکنید
ببینید من نتونستم تموم مسائل رو بگم. مثلا در همین موردی که پارسال یه تاپیک براش باز کردم و در پست اولم بهش لینک دادم، بعد از بهم خوردن قضیه و حتی همون موقع که پدرم مشغول قانع کردن من برای بهم زدنش بودن، و در طی همین یک سالی که گذشته، در بحث هایی که با ایشون داشتم شونصد دفعه به اون ماجرا ریفرنس میدادن که من میدونستم خونواده اون دختر مناسب ما نبودن و زندگیت تباه میشد و یه جمله تکرارشونده که نمیشه هم پول من بره هم اعصابم و هم آبروم!
[SPOILER]جالبه توی این مدت چند بار بهم گفتن که اگه دلت پیش اون دختره گیر کرده بگو من برم دوباره درست کنم کلا موضع ایشون رو نمیشه ثابت فهمید.[/SPOILER]
خب این یعنی منت گذاشتن دیگه . (اگه هنوز قبول ندارین کلی مثال عجیب و غریب دارم براتون بگم) اونم وقتی که عملا هیچ اتفاقی نمی افته!
من الآن نمیتونم اعتماد کنم واقعا . چرا که توی دو سال گذشته بارها مواردی پیش اومده که به اصرار پدرم قصد خواستگاری کردم و ایشون صرفا برای تحمیل نظرش یه روز من رو منع میکرد یه روز هل میداد ! یه روز خونواده دختر بهترین خونواده بودن (و وای بر من اگه دخترشون منو نمیپسندید!) و یه روز خونواده همون دختر به درد نخور بودن ( و وای بر من اگه روی اون دختر اصرار کنم!)
از اینها گذشته بحث منطقی و واسطه و تحریک عواطف تقریبا منتفیه. تنها چیزی که برای پدرم اهمیت داره نظر خودشون و تحمیل اون به دیگرونه (دیگران شامل خوانواده و فامیل و کل عالم).
بنابراین در حال حاضر دو راه بیشتر ندارم : یا هر چی ایشون بگن بگم چشم و کل عقل و احساس و شخصیت و استقلال خودم رو ندیده بگیرم و یا اینکه از این ماجرا دوری کنم و پول و اعصاب و آبروی پدرم رو حفظ کنم.
سلام
ممنون از نظرتون
می تونین به پدرتون به جای یه ادم خود رای به چشم یه ادم دلسوز نگران نگاه کنین! اونوقت دیگه کارهاشو دخالت تلقی نمیکنین و مطمئنا نگرانی بیش ازحد معنی میکنین!!
من فرق دخالت و حمایت رو می دونم . اما ایشون دارن توی تمام شؤون زندگی ما (و بیشتر از بقیه بچه ها من) کنترل و برنامه ریزی و تصمیم سازی میکنند.
مثلا اینکه کدوم مسجد برم عزاداری . چرا مسجدی که ایشون میرن نمیرم و اون مسجدی که من میرم چه خبره مگه؟ کی میاد کی میره کی میخونه ؟ اگه یه وقتی به تماس تلفنی همکار سابقم (در مورد یه کار خصوصی نه اداری) جواب ندم میگن چرا جواب نمیدی؟ شکایتتو میکنه رو پدرتو درمیارنا! یه بار سررسیدم روی میزعسلی پذیرایی منزل جامونده بود بازش کرده بودن و توش رو میگشتن و اتفاقا 2 تا کاغذی که نمیخواستم کسی ببینه رو دیده بودن و چند روز بعد در موردش می پرسیدن!
مثلا یه بار که بهشون گفتم رفتیم پیش مشاور اصرار داشتن که بگو چقدر پول گرفت؟ (در مورد دختری که هنوزم گهگاهی سرش باهام دعوا میکنند ، از من میخواستند که به دختره بگم دانشگاهی که شهر دیگه قبول شده نره! چون ممکنه زمستون راه بندون بشه ! )
کلا می خوان بدونن من دقیقا و توی هر لحظه چی کار میکنم
یه سوال چرا نمیرین دنبال دختری که هم شرایط شمارو داشته باشه هم خونواده رو؟؟
دنبال دختری بگردین که هم وضعیت مالی ش خوب باشه هم وضع حجاب و ایمان و ...
اولا همون طور که در ضمن پست های قبلیم عرض کردم اگه با وضعیت فعلی دوباره بخوام وارد میدون بشم چاره ای ندارم که خواسته های ایشون رو بدون چون و چرا بپذیرم چون هم پول هم اعصاب و آبروی پدرم در خطره! و نظر پدرم بهم تحمیل خواهد شد و احیاناً اگه خدای نکرده دختره از من خوشش نیومد من باید سرکوفت بشنوم (چرا که عرضه نداشتم دختره رو گول بزنم)
ثانیا شرایط پدرم با اینکه تقریبا ثابته اما صدق کردنش در مورد یه دختر و خانوادش مثل موج سینوسی دائم در حال تغییره (از نظر پدرم البته)
ثالثا من این توصیه رو که خانواده و اطرافیان بهم میکنن (دنبال دختر پولدار یا شاغل باش) یه جورایی توهین به خودم و عرضه خودم تلقی می کنم و بهم بر میخوره.
رابعا به فرض که دختری پیدا شد که پولدار بود و پدرم هم پسندید (خودم که هیچی) آیا به من با شغل کم درآمد فعلیم جواب مثبت میده؟ تجربه م چیز دیگه ای رو میگه.
------------
راستی صبح که پست ویرایش نشده تون رو دیدم نوشته بودین که با یه حساب سرانگشتی خرج زیادی نداره ازدواج بنده (حالا نمیدونم چرا اون قسمت رو حذف کردین). مثلا جهیزیه که با دختره و ... دوباره تاکید میکنم که من نمی تونم بپذیرم زیر بار منت جهیزه و کمک عروسی و ... رفتن رو.
سلام
خیلی ممنون از پاسخ شمابیشتر حرفهاتون رو قبول دارم اما...
ببینید من نتونستم تموم مسائل رو بگم. مثلا در همین موردی که پارسال یه تاپیک براش باز کردم و در پست اولم بهش لینک دادم، بعد از بهم خوردن قضیه و حتی همون موقع که پدرم مشغول قانع کردن من برای بهم زدنش بودن، و در طی همین یک سالی که گذشته، در بحث هایی که با ایشون داشتم شونصد دفعه به اون ماجرا ریفرنس میدادن که من میدونستم خونواده اون دختر مناسب ما نبودن و زندگیت تباه میشد و یه جمله تکرارشونده که نمیشه هم پول من بره هم اعصابم و هم آبروم!
[SPOILER]جالبه توی این مدت چند بار بهم گفتن که اگه دلت پیش اون دختره گیر کرده بگو من برم دوباره درست کنم کلا موضع ایشون رو نمیشه ثابت فهمید.[/SPOILER]
خب این یعنی منت گذاشتن دیگه . (اگه هنوز قبول ندارین کلی مثال عجیب و غریب دارم براتون بگم) اونم وقتی که عملا هیچ اتفاقی نمی افته!
من الآن نمیتونم اعتماد کنم واقعا . چرا که توی دو سال گذشته بارها مواردی پیش اومده که به اصرار پدرم قصد خواستگاری کردم و ایشون صرفا برای تحمیل نظرش یه روز من رو منع میکرد یه روز هل میداد ! یه روز خونواده دختر بهترین خونواده بودن (و وای بر من اگه دخترشون منو نمیپسندید!) و یه روز خونواده همون دختر به درد نخور بودن ( و وای بر من اگه روی اون دختر اصرار کنم!)از اینها گذشته بحث منطقی و واسطه و تحریک عواطف تقریبا منتفیه. تنها چیزی که برای پدرم اهمیت داره نظر خودشون و تحمیل اون به دیگرونه (دیگران شامل خوانواده و فامیل و کل عالم).
بنابراین در حال حاضر دو راه بیشتر ندارم : یا هر چی ایشون بگن بگم چشم و کل عقل و احساس و شخصیت و استقلال خودم رو ندیده بگیرم و یا اینکه از این ماجرا دوری کنم و پول و اعصاب و آبروی پدرم رو حفظ کنم.
باسلام
چیزی که تو ازدواج برادرم تجربه کردیم
شاید پدرتان نگران شما هست که از پس زندگی بر نیاین و هدفش دخالت نیست بلکه حمایت
ولی درست بروز نمیدن
مطمئنا هر چقدر شما تو تصمیماتتان مصمم و حساب شده رفتار کنید به قول شما دخالت پدرتان کمتر میشه
البته خیلی از رفتارها بعد از ورود فرد جدید تو خانواده تغییر میکنه چون شاید برای شما تعیین تکلیف کنند برای عروسشون نمیتونند:Nishkhand:
این تجربه ای بود که کردیم :ok:
پیش داوری نکنید
[="Purple"]
من فرق دخالت و حمایت رو می دونم
سلام...من نگفتم شما نمی دونین ... من گفتم سعی کنین به چشم دیگه ای ببینین!
ثالثا من این توصیه رو که خانواده و اطرافیان بهم میکنن (دنبال دختر پولدار یا شاغل باش) یه جورایی توهین به خودم و عرضه خودم تلقی می کنم و بهم بر میخوره.
بازم اینو من نگفتم:Nishkhand: گفتم دنیال دختری باوضعیت مالی خوب وهم سطح خودتون باشین ضمن اینکه معیارای خودتونم داشته باشه!!
لابد وضعیت مالی تون متوسط دیگه هست که پدر میتونن ساپورت کنن دنبال خانواده هم سطح خودتون بگردین!
درضمن در مورد شاغل بودن هیچ نظری ندارم ... چون کلا به نظرمن وظیفه مرده و اگه کسی به خاطر این بخواد ... بگذریم
راستی صبح که پست ویرایش نشده تون رو دیدم نوشته بودین که با یه حساب سرانگشتی خرج زیادی نداره ازدواج بنده (حالا نمیدونم چرا اون قسمت رو حذف کردین). مثلا جهیزیه که با دختره و ... دوباره تاکید میکنم که من نمی تونم بپذیرم زیر بار منت جهیزه و کمک عروسی و ... رفتن رو.
چون دیدم به من ربطی نداره حذفش کردم:ok:
جهیزیه و کمک عروسی اصلاااا زیربار منت رفتن نیست به نظرم!!
اینجوری بخواین فکرکنین تا50بمونین شاید بتونین پول جهیزیه و مراسمو جورکنین! اونوقتم که دیگه عروس خانم نه جهیزیه میخواد نه مراسم :))[/]
با سلام و سپاس از نظر شما
شاید پدرتان نگران شما هست که از پس زندگی بر نیاین و هدفش دخالت نیست بلکه حمایت
در پاسخ به خانم ترگل نوشتم که پدرم دوست داره در تمام شؤون زندگی بنده نظرش رو تحمیل کنه . ابراز نظر خوبه اما تحمیل نه . اگه من خلاف نظر تحمیلی ایشون کاری رو انجام بدم تا مدتها سرکوفت و متلک می شنوم و تحقیر میشم . اگه به خاطر ایشون کاری رو برخلاف میل خودم انجام میشم پسر خوب بابا! نه فقط بنده تمام اطرافیان ایشون باید طبق میل و سلیقه شون رفتا رکنند. حتی مادربزرگم (مادر پدرم)! وگرنه به قول غیاث فلان و فلان!
البته خیلی از رفتارها بعد از ورود فرد جدید تو خانواده تغییر میکنه چون شاید برای شما تعیین تکلیف کنند برای عروسشون نمیتونند
مثال نقضش رو در پاسخ به خانم ترگل نوشتم که ایشون اصرار داشتن که اون دختره به عنوان مثال سراغ فلان کار نره (چون به نظر پدرم سبکه چه برای مرد چه زن) و دانشگاه هم اون شهری که فقط یه ساعت فاصله شه نرن (چون پدرم عقیده دارن سالی 2-3 بار برفی که میاد اتوبان بسته میشه یا ماشین پیدا نمیشه) .
سلام...من نگفتم شما نمی دونین ... من گفتم سعی کنین به چشم دیگه ای ببینین!
سلام مجدد
من نظر شما رو با حسن خوندم و اصلا برداشت توهین ازش نکردم . چون شما که منو نمیشناسین . لذا اصلا نگران نباشین . منظورم به خانواده و اطرافیان خودم بود که من رو میشناسن و همچین اصراری رو میکنند.
جهیزیه و کمک عروسی اصلاااا زیربار منت رفتن نیست به نظرم!!
درسته جهیزیه کمک و هدیه است از جانب دختر یا خانواده دختر . اما یکی از مشکلات بنده نحوه مواجهه پدرم و خانوادم با این مساله است (که بخشی از نظرشون رو من قبول دارم و بخشی رو نه). اگه خواستید و وقتش رو هم داشتید تاپیک سال گذشته بنده رو مطالعه بفرمایید تا متوجه جریان بشین.
چون دیدم به من ربطی نداره حذفش کردم
نه اتفاقا چیز خوبی نوشته بودین و البته قابل بحث بود
با سلام و سپاس از نظر شمادر پاسخ به خانم ترگل نوشتم که پدرم دوست داره در تمام شؤون زندگی بنده نظرش رو تحمیل کنه . ابراز نظر خوبه اما تحمیل نه . اگه من خلاف نظر تحمیلی ایشون کاری رو انجام بدم تا مدتها سرکوفت و متلک می شنوم و تحقیر میشم . اگه به خاطر ایشون کاری رو برخلاف میل خودم انجام میشم پسر خوب بابا! نه فقط بنده تمام اطرافیان ایشون باید طبق میل و سلیقه شون رفتا رکنند. حتی مادربزرگم (مادر پدرم)! وگرنه به قول غیاث فلان و فلان!
مثال نقضش رو در پاسخ به خانم ترگل نوشتم که ایشون اصرار داشتن که اون دختره به عنوان مثال سراغ فلان کار نره (چون به نظر پدرم سبکه چه برای مرد چه زن) و دانشگاه هم اون شهری که فقط یه ساعت فاصله شه نرن (چون پدرم عقیده دارن سالی 2-3 بار برفی که میاد اتوبان بسته میشه یا ماشین پیدا نمیشه) .
سلام مجدد آیا با گذشت زمان این اخلاق تغییر خواهد کرد؟
یک مقدار هم باید تحمل خودتون رو بالا ببرید
در ازدواج انتخابی داشته باشید که نیاز به هزینه های زیاد نداشته باشید
هدف شما در زندگی فقط راضی کردن پدرتان و پسر خوب بودنه؟ منظورم بی احترامی نیست
شما برای خودتان آینده و اهدافی را مشخص کنید و دنبال آن بروید
گوش بدید به حرفهای پدر ، بله هم بگوید سبک سنگین کنید اگه حرف حق میزنند استفاده کنید
در آخر به هدفتان فکر کنید و تلاش برای رسیدن بهش
چون در مورد همون تجربه که گفتم کاملا متفاوت با اون چیزی که فکر میکردیم اتفاق افتاد البته نظر شخصی هست و نمیشه یک نسخه رو برای همه پیچید
ولی کاملا ایشون هم منتظر تغییر شرایط مالی یا تغییر رفتار پدر بودند اما کاملا زمانی که تصمیم گرفتند برای ازدواج نه شرایط مالیشون جور شده بود نه تغییر در رفتار پدر ولی الان بعد ازدواج تغییر ایجاد شده تو رفتار و همچنین صاحب یه زندگی شدن
البته بنده فقط توضیحات شما رو تو این تایپک خوندم
در هر صورت توکلتون به خدا باشه
انشاءالله که هر چه زودتر مشکلتون حل بشه
[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]سلام دوست عزیز:Mohabbat:
.
من کوچیکتر از اونی هستم که بخوام نظری بدم ولی به احترام شما نظرمو میگم:Nishkhand:
.
اول اینکه... دقیقا چند خط قبل از اینکه شما حرفی از لج و لج بازی بزنید... با خودم گفتم چرا داره با خودش لج بازی می کنه:khandeh!: . آخه این حالت رو تو خیلی از پسرا و حتی خیلی وقتا تو خودم دیدم،
البته خودم که هر وقت صحبت از یه خواستگاری دیگه میشه، کلا خون به مغزم می رسه و کلی مشتاق میشم
.
به نظرم شاید قضیه دخالت پدر محترمتان رو خیلی بزرگش کردین، بالاخره هر کس ازدواج میکنه، از دخالت و اعمال نظر بزرگتر ها بی نصیب نیست.
این تا حدی برای من بوده که حتی یه بار با.خانواده اتمام حجت کردم و گفتم به فلان دلیل فلان دختر مناسب من نیست... اما دو یا سه بار دیگه بدون اطلاع من به خونه اون دختره، که حتی جواب رد داده بود ، زنگ زدن...
.
اینکه بخوای از خانواده مستقل بشی خیلی خوبه.. اما بنظرم چارش هدر رفت عمر نیست، یه کسی رو پیدا کن که با کم و زیادت بسازه،
.
من از متنت احساس کردم که شغل و درآمد داری و بازم میخوای صبر کنی... با خودم می گم پس من چقدر دل گنده هستم که نه خانواده توان حمایت دارن و نه خودم کار و درامد:Narahat az: تازه سربازیم باس برم:Moteajeb!:
.
حاجی بیخیال... هر چی فک می کنم باید زود تر ازدواج کنی ..
دخترهای بنده خدایی که به سن شما می خورن، چه گناهی دارن که باید همچنان منتظر واستن تا شما از راه برسی:hamdel:[/]
سلاممن یک سال پیش تاپیکی باز کردم (اینجا) در مورد تردید در انتخاب بین دو فرد برای ازدواج که البته هیچ کدوم به نتیجه نرسید .. که شرحش مفصله و دردی دوا نمیکنه. بعد از اون قضایا یک خواستگاری بی سرانجام دیگه هم رفتم و بعدش تا حالا نزدیک به یک ساله که بی خیال این قضیه شدم فعلاً.
حالا چرا بی خیال؟ من بعد از این همه خواستگاری و رفت و آمد به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که به استقلال و اوضاع مالی خوب نرسم ازدواج نکنم. چرا که اولا در حال حاضر با توجه به درآمد کمی که دارم نمی تونم از پس تمام هزینه ها بر بیام . و ثانیا نمی خوام از پدرم در این زمینه هیچ کمکی دریافت بکنم. علی رغم اینکه پدرم اصرار داره که پشتیبانیت می کنم میدونم که این حمایت مالی برام گرون تموم میشه. چون پدرم همیشه در تمام شؤون زندگی ما اعمال نظر میکنه یا دوست داره اعمال نظر کنه و وای به حال ما (و بیشتر از بقیه من!) اگه دقیقا طبق نظر ایشون رفتار نکنیم : کلا از هر حیث ساقط می شیم و سالها چوبشو میخوریم و سرکوفت و تخریب شخصیت و ...
حالا مگه پدرم چی میگن؟ ایشون به خاطر شخصیت وسواسی جبری که دارن فقط نظر خودشون رو قبول دارن و هر کی هم خلاف نظرشون رو داشته باشه هیچی! مثلا توی پول خرج کردن .. توی انتخاب و خرید لباس ، همه مون باید اصول ایشان را رعایت کنیم و الا بی فرهنگ و فلانیم! شغل باید حتما استخدام میشدیم تا یه باریکه حلال گیرمون بیاد و الا بازنده بودیم .(توی تاپیک قبلی گفتم که کارمند بخش دولتی هستم با یه حقوق کم. پس انداز زیادی هم ندارم).توی انتخاب همسر چی؟ فقط خونواده ش خوب باشن (بخوانید وضعت مالی خوب داشته باشن) .. خود دختره شل حجاب هم بود اشکالی نداره . توی این دوره و زمونه همه اینجورین. اصل خونواده ست. صحبت با دختر توی خواستگاری فقط 5 دقیقه! بیشتر حرف بزنی دختر ازت زده میشه! مگه من و مادرت چقدر حرف زدیم؟ بعدشم هر چقدر حرف بزنی نمی تونی بشناسیش . (حالا هر بار من کم کمش 1 ساعت میحرفیدم و هر بار که میومدم خونه کلی سرزنشم میکردن وقتی هم که جواب خونواده دختر منفی میشد ربطش میدادن به این قضیه!) مشاور؟ حرفشم نزن! قرتی بازیه. پول حروم کردنه....
اینایی که این بالا نوشتم خلاصه ای از افکار و عقاید پدرم بود که در زمینه ازدواج باهاشون مواجه بودم. موردی هم که پارسال دربارش تاپیک زدم با اینکه تا دو قدمی عقد پیش رفته بودم به خاطر اصرار پدرم به هم خورد . (بماند که چه خون دلی خوردم تا حالم بهتر شد . جالبه بدونید شب همون روزی که اون مورد رو کنسل کردم، با اون حال من، پدرم یکی دو نفر دیگه رو بهم پیشنهاد کرد! )
الان من دارم نهایت سعیم رو می کنم که وضعیت مالیم رو سر و سامون بدم. دلم می خواد علاوه بر خونه و ماشین اون قدری پول داشته باشم که دیگه کسی نتونه برام تصمیم سازی کنه.
توی یک سال اخیر هر مورد جدیدی که خونوادم پیشنهاد کردن جوابم این بود که : بی خیال ، از خیرش گذشتم، فعلاً نه. اوایل زیاد مشکلی نبود اما چند ماهیه که به شدت تحت فشارم از جانب پدر و مادرم برای ازدواج . از یه طرف حس ازدواج رو ندارم و حوصله دردسر و بحث و اینا رو دیگه ندارم. از طرف دیگه دارم به 30 سال نزدیک میشم و این کمی نگرانم کرده . از یه طرف فشارهای پدر و مادرم و تصمیم سازی های پدرم رو نمی تونم بپذیرم و از طرف دیگه وقتی یادم میاد اون زمونی که چقدتور دلم میخواست ازدواج کنم و خونواده مانع بودن و یا اینکه زمانی که یه دختری پیدا شد که همون منو قبول کرد و هم من اونو، با اون وضعیت بهم خورد ، یه جورایی دچار لج بازی شدم . البته برای این لجبازی دلایل معقول و منطقی هم دارم که بعضیاش رو نوشتم. یک دلیل دیگه هم اینه که اگه الان بخوام ازدواج کنم باید طبق نظر پدرم انتخاب کنم، طبق نظر پدرم عقد و عروسی کنیم، طبق نظر پدرم بریم و بیایم و کلا طبق نظر پدرم زندگی کنیم.
حالا سوالی که از مشاوران محترم سایت دارم اینه که آیا به نظرتون در شرایط فعلی تصمیم درستیه به تعویق انداختن ازدواج حداقل تا 2 سال دیگه که به بعضی چیزایی که میخوام برسم؟
از کارشناس محترم ارجاع سوالات خواهش می کنم موضوع رو از اول باز بگذارند تا زمانی که مشاور محترم جواب بدن بتونم از نظر دوستان اسک دینی هم مطلع بشم. (وجداناً نبندین تاپیک رو!)
سلام
ایا اطاعت از والدین واجب است؟
شما سریال و فیلم خارجی تماشا کردید.
ایا شما و دوستان موافق هستید که یک مسیحی زاده و کافر زاده خارجی خیلی راحت تر میتواند اظهار نظر در خانواده داشته باشد و این استقلال را کسی به پای بی احترامی نمیگذارد.
اما متاسفانه در برخی جوامع از جمله ایران هر مخالفتی به حساب بی احترامی گذاشته میشود و میفرمایند
و بالوالدین احسانا
رسانه ها نیز به کوب میفرمایند به حرف پدر و مادر گوش کنید اونها چند تا پیراهن بیشتر و ...
بنده هم کلا نمیفرمایم بی احترامی کنیم اما وقتی از یک حکم سو استفاده شود خیلی چیزها قربانی میشود.
ابرهیم نبی ع با شیوه آدر مخالفت کرد اما بی احترامی نکرد.
اما در فرهنگ ما انچه مادون شرک باشد تنها تبعیت لازم است. تنها کافی است با زبان خوش به پدر بفرمایید پدر جان هر جوانی نیازمند استقلال است و هر کس زندگی خصوصی دارد. اصلا شما موضوع را پیچ و تاب بدهید و با هر زبانی بگویید
بعضی از این پدرهای گرامی بهشان بر میخورد اگر نگویند فلان فلان شده و مانند اینها و کمتر از اینها
حالا تو میمانی با چه زبانی مرزی برای خودت و خواسته هایت ترسیم کنی که حمل بر بی ادبی نشود و تازه اگر هم بی ادبی نشود دلیل نمیشود حرفتان حق باشد . عموما حرفتان ناحق است چرا؟ چون پدرن.. میفهمی!
طرف اومده بود تو برنامه ماه عسل و میگفت با خوندن قران مسلمون شده. نمیدانم ان برنامه را که شب قدر پخش شد به یاد دارید یا خیر.
انجا کمی از فرهنگ مسلمانی کفار امریکایی گفت که چگونه بعد از 18 سالگی باید به فکر مستقل شدن و کار بیفتند. اصلا خانواده ها و سیستم اموزشی و فرهنگی اینگونه است.
حالا فرهنگ نامسلمانی اینجا به این شیوه است که فرزندان در عین اینکه استقلال ندارند باید استقلال داشته باشند زن بگیرند خانواده اداره کنند مرد باشند و ...
بیشتر حرفهاتون رو قبول دارم اما... ببینید من نتونستم تموم مسائل رو بگم. مثلا در همین موردی که پارسال یه تاپیک براش باز کردم و در پست اولم بهش لینک دادم، بعد از بهم خوردن قضیه و حتی همون موقع که پدرم مشغول قانع کردن من برای بهم زدنش بودن، و در طی همین یک سالی که گذشته، در بحث هایی که با ایشون داشتم شونصد دفعه به اون ماجرا ریفرنس میدادن که من میدونستم خونواده اون دختر مناسب ما نبودن و زندگیت تباه میشد و یه جمله تکرارشونده که نمیشه هم پول من بره هم اعصابم و هم آبروم! از اینها گذشته بحث منطقی و واسطه و تحریک عواطف تقریبا منتفیه. تنها چیزی که برای پدرم اهمیت داره نظر خودشون و تحمیل اون به دیگرونه (دیگران شامل خوانواده و فامیل و کل عالم). بنابراین در حال حاضر دو راه بیشتر ندارم : یا هر چی ایشون بگن بگم چشم و کل عقل و احساس و شخصیت و استقلال خودم رو ندیده بگیرم و یا اینکه از این ماجرا دوری کنم و پول و اعصاب و آبروی پدرم رو حفظ کنم.سلام
خیلی ممنون از پاسخ شما
[SPOILER]جالبه توی این مدت چند بار بهم گفتن که اگه دلت پیش اون دختره گیر کرده بگو من برم دوباره درست کنم کلا موضع ایشون رو نمیشه ثابت فهمید.[/SPOILER]
خب این یعنی منت گذاشتن دیگه . (اگه هنوز قبول ندارین کلی مثال عجیب و غریب دارم براتون بگم) اونم وقتی که عملا هیچ اتفاقی نمی افته!
من الآن نمیتونم اعتماد کنم واقعا . چرا که توی دو سال گذشته بارها مواردی پیش اومده که به اصرار پدرم قصد خواستگاری کردم و ایشون صرفا برای تحمیل نظرش یه روز من رو منع میکرد یه روز هل میداد ! یه روز خونواده دختر بهترین خونواده بودن (و وای بر من اگه دخترشون منو نمیپسندید!) و یه روز خونواده همون دختر به درد نخور بودن ( و وای بر من اگه روی اون دختر اصرار کنم!)
سلام
نه این درست نیست که شما فکر می کنید غیر از این دو راه راه دیگری ندارید. همانطور که دوستان هم اشاره کردند این مسئله فقط منحصر به شما و پدرتان نیست و متاسفانه در خیلی از خانواده ها وجود دارد؛ هم منت گذاشتن در مقابل کاری که انجام می شود و هم تحمیل نظرات شخصی. البته همش هم مقصر والدین نیستند و بخشی از آن هم به خاطر لج بازی و قد بازی جوانان است که تا سر بلند می کنند و کمی قد می کشند، فکر می کنن هیچ کس بیشتر از آنها نمی فهمد و تنها کسی که صلاحشان را می داند خودشان هستند؛ در حالی که این تفکر نادرست است. اساسا تاکید دین بر استفاده از مشورت والدین و بزرگترها بر همین مسئله استوار است.
لذا در چنین شرایطی دو طرف مقصر هستند. منتها برای حل این مشکلات باید با تدبیر اقدام کرد. پذیرش بی چون و چرای حرف بزرگترها و استقلال صد در صد در مقابل آنان، افراط و تفریط است و هر دوی آن خسارت به بار می آورد. لذا بهترین کار این است که راه میانه را انتخاب کرد.
انتخاب این راه هم نیاز به کمی صبر و تحمل دارد و نباید انتظار داشته باشید یک روزه همه چیز تغییر کند. لذا به نکاتی که در پاسخ اولیه خدمت شما عرض کردم با دقت بیشتری توجه کنید و سریع نگویید همه این موارد منتفی است. نشانه آن هم تجربه ای بود که خانم اللیل و النهار مطرح کردند. این فقط یک نمونه بود و نمونه های زیادی رو هم خود بنده به عینه مشاهده کرده ام. اگر در این سایت متاهل ها به خصوص آنهایی که سالهای زیادی است ازدواج کرده اند هم بیشتر حضور داشتند شاید نمونه های عینی را هم بیشتر می دیدید. البته شرایط همه یکسان نیست و برای بعضی ها هم تا آخر عمر این مسئله آزاردهنده خواهد بود و علتش هم درست عمل نکردن خود آن ها است. به عنوان مثال تجربه ما می گوید زن و شوهر هایی که در کارهای مهم خود با خانواده مشورت می کنند نسبت به آنهایی که از مشورت کردن و در جریان قرار دادن خانواده فراری هستند، احساس رضایت بیشتری داشته اند و شکایت کمتری نسبت به دخالت والدین کرده اند. یا آنهایی که از موفقیت های اجتماعی بیشتر برخودارند نسبت به افرادی که در این مسئله ضعیف عمل می کنند کمتر با این مشکل مواجه اند. لذا راهکار وجود دارد. فقط باید آنها را جست و عملی کرد.
مثلا یکی از کارهایی که خود شما برای فرار از منت پدرتان می توانید انجام دهید این است که قبل از اینکه ایشان به خرج هایی که کرده اشاره کند، خود شما به آنها اشاره کنید و تشکر کنید. هر چه بیشتر تکرار کنید، کمتر با منت مواجه خواهید شد؛ چون معمولا منت گذاشتن برای زمانی است که طرف مقابل فکر می کند شما قدرشناس زحمت های او نیستید و نمی بینید. اما اگر چنین احساسی نداشته باشد، منتی هم در کار نخواهد بود. در کنار این مسئله شما باید تمام تلاش خود را بکنید که تا حد امکان از جیب خودتان مایه بگذارید؛ تا حدی که پدرتان به این مسئله برسد که شما تا وقتی داشته باشید خرج می کنید و حتی حاضرید به پدرتان کمک کنید. تقویت چنین نگاه هایی در ذهن پدرتان به مرور انشاءالله مشکلات گفته شده را حل می کند.
یا در مورد تحمیل نظر در مورد انتخاب همسر بها دادن به نظر آنها و جدی گرفتن نظرشان هر چند به ظاهر، زمینه را برای ابراز نظر شما و ارزش قائل شدن برای نظرات شما فراهم می کند.
لذا رَه هست، رهرو نیست:Gol:
ایا اطاعت از والدین واجب است؟سلام
شما سریال و فیلم خارجی تماشا کردید.
ایا شما و دوستان موافق هستید که یک مسیحی زاده و کافر زاده خارجی خیلی راحت تر میتواند اظهار نظر در خانواده داشته باشد و این استقلال را کسی به پای بی احترامی نمیگذارد.
اما متاسفانه در برخی جوامع از جمله ایران هر مخالفتی به حساب بی احترامی گذاشته میشود و میفرمایند
و بالوالدین احسانا
رسانه ها نیز به کوب میفرمایند به حرف پدر و مادر گوش کنید اونها چند تا پیراهن بیشتر و ...
بنده هم کلا نمیفرمایم بی احترامی کنیم اما وقتی از یک حکم سو استفاده شود خیلی چیزها قربانی میشود.
ابرهیم نبی ع با شیوه آدر مخالفت کرد اما بی احترامی نکرد.
اما در فرهنگ ما انچه مادون شرک باشد تنها تبعیت لازم است. تنها کافی است با زبان خوش به پدر بفرمایید پدر جان هر جوانی نیازمند استقلال است و هر کس زندگی خصوصی دارد. اصلا شما موضوع را پیچ و تاب بدهید و با هر زبانی بگویید
بعضی از این پدرهای گرامی بهشان بر میخورد اگر نگویند فلان فلان شده و مانند اینها و کمتر از اینها
حالا تو میمانی با چه زبانی مرزی برای خودت و خواسته هایت ترسیم کنی که حمل بر بی ادبی نشود و تازه اگر هم بی ادبی نشود دلیل نمیشود حرفتان حق باشد . عموما حرفتان ناحق است چرا؟ چون پدرن.. میفهمی!
سلام
البته نباید از این نکته غافل شد که این مشکل ناشی از اسلام نیست؛ بلکه ناشی از درست عمل نکردن افراد به اسلامه؛ چون اسلام در کنار اینکه برای والدین ارزش زیادی قائله و احترام به اونها رو واجب می دونه، حیطه ولایت اونها بر فرزندان رو مطلق اعلام نکرده و محدوده اون رو هم بیان کرده.
نکته بعدی اینکه اهمیت ندادن به نظر والدین به قول شما در فیلم های خارجی به معنای این نیست که نظرات مخالف والدین همیشه درست تر بوده. اگه بخوایم فقط در همین مسئله ازدواج مقایسه کنیم، اونایی که با مشورت پدر و مادر همسری رو انتخاب کردن به مراتب زندگی بهتر و موفق تری نسبت به اونایی که خودشون رو از این مشورت محروم کردن دارن. لذا اگر استفاده از تجربه و مشورت بزرگترها با عقل و تدبیر و مشورت با متخصص همراه بشه، احتمال موفقیت به مراتب بیشتر خواهد شد.
سلام مجدد آیا با گذشت زمان این اخلاق تغییر خواهد کرد؟
یک مقدار هم باید تحمل خودتون رو بالا ببرید
در ازدواج انتخابی داشته باشید که نیاز به هزینه های زیاد نداشته باشید
هدف شما در زندگی فقط راضی کردن پدرتان و پسر خوب بودنه؟ منظورم بی احترامی نیست
شما برای خودتان آینده و اهدافی را مشخص کنید و دنبال آن بروید
گوش بدید به حرفهای پدر ، بله هم بگوید سبک سنگین کنید اگه حرف حق میزنند استفاده کنید
در آخر به هدفتان فکر کنید و تلاش برای رسیدن بهشچون در مورد همون تجربه که گفتم کاملا متفاوت با اون چیزی که فکر میکردیم اتفاق افتاد البته نظر شخصی هست و نمیشه یک نسخه رو برای همه پیچید
ولی کاملا ایشون هم منتظر تغییر شرایط مالی یا تغییر رفتار پدر بودند اما کاملا زمانی که تصمیم گرفتند برای ازدواج نه شرایط مالیشون جور شده بود نه تغییر در رفتار پدر ولی الان بعد ازدواج تغییر ایجاد شده تو رفتار و همچنین صاحب یه زندگی شدن
البته بنده فقط توضیحات شما رو تو این تایپک خوندم
در هر صورت توکلتون به خدا باشه
انشاءالله که هر چه زودتر مشکلتون حل بشه
سلام
نه این درست نیست که شما فکر می کنید غیر از این دو راه راه دیگری ندارید. همانطور که دوستان هم اشاره کردند این مسئله فقط منحصر به شما و پدرتان نیست و متاسفانه در خیلی از خانواده ها وجود دارد؛ هم منت گذاشتن در مقابل کاری که انجام می شود و هم تحمیل نظرات شخصی. البته همش هم مقصر والدین نیستند و بخشی از آن هم به خاطر لج بازی و قد بازی جوانان است که تا سر بلند می کنند و کمی قد می کشند، فکر می کنن هیچ کس بیشتر از آنها نمی فهمد و تنها کسی که صلاحشان را می داند خودشان هستند؛ در حالی که این تفکر نادرست است. اساسا تاکید دین بر استفاده از مشورت والدین و بزرگترها بر همین مسئله استوار است.لذا در چنین شرایطی دو طرف مقصر هستند. منتها برای حل این مشکلات باید با تدبیر اقدام کرد. پذیرش بی چون و چرای حرف بزرگترها و استقلال صد در صد در مقابل آنان، افراط و تفریط است و هر دوی آن خسارت به بار می آورد. لذا بهترین کار این است که راه میانه را انتخاب کرد.
انتخاب این راه هم نیاز به کمی صبر و تحمل دارد و نباید انتظار داشته باشید یک روزه همه چیز تغییر کند. لذا به نکاتی که در پاسخ اولیه خدمت شما عرض کردم با دقت بیشتری توجه کنید و سریع نگویید همه این موارد منتفی است. نشانه آن هم تجربه ای بود که خانم اللیل و النهار مطرح کردند. این فقط یک نمونه بود و نمونه های زیادی رو هم خود بنده به عینه مشاهده کرده ام. اگر در این سایت متاهل ها به خصوص آنهایی که سالهای زیادی است ازدواج کرده اند هم بیشتر حضور داشتند شاید نمونه های عینی را هم بیشتر می دیدید. البته شرایط همه یکسان نیست و برای بعضی ها هم تا آخر عمر این مسئله آزاردهنده خواهد بود و علتش هم درست عمل نکردن خود آن ها است. به عنوان مثال تجربه ما می گوید زن و شوهر هایی که در کارهای مهم خود با خانواده مشورت می کنند نسبت به آنهایی که از مشورت کردن و در جریان قرار دادن خانواده فراری هستند، احساس رضایت بیشتری داشته اند و شکایت کمتری نسبت به دخالت والدین کرده اند. یا آنهایی که از موفقیت های اجتماعی بیشتر برخودارند نسبت به افرادی که در این مسئله ضعیف عمل می کنند کمتر با این مشکل مواجه اند. لذا راهکار وجود دارد. فقط باید آنها را جست و عملی کرد.
مثلا یکی از کارهایی که خود شما برای فرار از منت پدرتان می توانید انجام دهید این است که قبل از اینکه ایشان به خرج هایی که کرده اشاره کند، خود شما به آنها اشاره کنید و تشکر کنید. هر چه بیشتر تکرار کنید، کمتر با منت مواجه خواهید شد؛ چون معمولا منت گذاشتن برای زمانی است که طرف مقابل فکر می کند شما قدرشناس زحمت های او نیستید و نمی بینید. اما اگر چنین احساسی نداشته باشد، منتی هم در کار نخواهد بود. در کنار این مسئله شما باید تمام تلاش خود را بکنید که تا حد امکان از جیب خودتان مایه بگذارید؛ تا حدی که پدرتان به این مسئله برسد که شما تا وقتی داشته باشید خرج می کنید و حتی حاضرید به پدرتان کمک کنید. تقویت چنین نگاه هایی در ذهن پدرتان به مرور انشاءالله مشکلات گفته شده را حل می کند.یا در مورد تحمیل نظر در مورد انتخاب همسر بها دادن به نظر آنها و جدی گرفتن نظرشان هر چند به ظاهر، زمینه را برای ابراز نظر شما و ارزش قائل شدن برای نظرات شما فراهم می کند.
لذا رَه هست، رهرو نیست:Gol:
سلام
خیلی ممنونم از راهنمایی تون . تقریبا قانع شدم به جای پاک کردن صورت مسأله میتونم مثل یه مرد برم جلو و با حفظ مواضع خودم با خواسته ها و مواضع پدرم هم کنار بیام.
(البته فکر می کنم امتناع و ناز کردنم توی چندماه اخیر بتونه کمی دستم رو برای اعمال نظرم باز بذاره ) .
به هر حال بازم ممنونم از راهنماییتون. احیانا اگه به مشکل برخوردم بازم از تون میپرسم.
من کوچیکتر از اونی هستم که بخوام نظری بدم ولی به احترام شما نظرمو میگم
سلام. دمتون گرم. شما بزرگواری
بالاخره هر کس ازدواج میکنه، از دخالت و اعمال نظر بزرگتر ها بی نصیب نیست.
این جمله تون صد تا لایک (صلوات) داره!
یه کسی رو پیدا کن که با کم و زیادت بسازه،
کاشکی پیدا میشد!
من از متنت احساس کردم که شغل و درآمد داری و بازم میخوای صبر کنی... با خودم می گم پس من چقدر دل گنده هستم که نه خانواده توان حمایت دارن و نه خودم کار و درامد تازه سربازیم باس برم
بالاخره درجه ایمان و اراده آدمها و خونواده هاشون متفاوته . مطمئنم که شما ان شاء الله بهترین ازدواج رو میکنی با اراده و ایمانی که داری.
دخترهای بنده خدایی که به سن شما می خورن، چه گناهی دارن که باید همچنان منتظر واستن تا شما از راه برسی
این دخترهای بنده خدا که فقط الان به سن من نخوردن! خب چند سال پیش هم به سن من و خیلی از پسرهای دیگه میخوردن ! فتأمل!
سلامایا اطاعت از والدین واجب است؟
شما سریال و فیلم خارجی تماشا کردید.
ایا شما و دوستان موافق هستید که یک مسیحی زاده و کافر زاده خارجی خیلی راحت تر میتواند اظهار نظر در خانواده داشته باشد و این استقلال را کسی به پای بی احترامی نمیگذارد.
اما متاسفانه در برخی جوامع از جمله ایران هر مخالفتی به حساب بی احترامی گذاشته میشود و میفرمایند
و بالوالدین احسانا
رسانه ها نیز به کوب میفرمایند به حرف پدر و مادر گوش کنید اونها چند تا پیراهن بیشتر و ...
بنده هم کلا نمیفرمایم بی احترامی کنیم اما وقتی از یک حکم سو استفاده شود خیلی چیزها قربانی میشود.
ابرهیم نبی ع با شیوه آدر مخالفت کرد اما بی احترامی نکرد.
اما در فرهنگ ما انچه مادون شرک باشد تنها تبعیت لازم است. تنها کافی است با زبان خوش به پدر بفرمایید پدر جان هر جوانی نیازمند استقلال است و هر کس زندگی خصوصی دارد. اصلا شما موضوع را پیچ و تاب بدهید و با هر زبانی بگویید
بعضی از این پدرهای گرامی بهشان بر میخورد اگر نگویند فلان فلان شده و مانند اینها و کمتر از اینها
حالا تو میمانی با چه زبانی مرزی برای خودت و خواسته هایت ترسیم کنی که حمل بر بی ادبی نشود و تازه اگر هم بی ادبی نشود دلیل نمیشود حرفتان حق باشد . عموما حرفتان ناحق است چرا؟ چون پدرن.. میفهمی!
طرف اومده بود تو برنامه ماه عسل و میگفت با خوندن قران مسلمون شده. نمیدانم ان برنامه را که شب قدر پخش شد به یاد دارید یا خیر.
انجا کمی از فرهنگ مسلمانی کفار امریکایی گفت که چگونه بعد از 18 سالگی باید به فکر مستقل شدن و کار بیفتند. اصلا خانواده ها و سیستم اموزشی و فرهنگی اینگونه است.
حالا فرهنگ نامسلمانی اینجا به این شیوه است که فرزندان در عین اینکه استقلال ندارند باید استقلال داشته باشند زن بگیرند خانواده اداره کنند مرد باشند و ...
سلام و سپاس از نظرتون
من فکر می کنم اگه سیستم تربیتی خانواده های ایرانی هم مثل گذشته اسلامی تر از حالا بود دیگه مشکل استقلال و ... رو نداشتیم.