۩✿۩ اشعار عاشورایی ۩✿۩

تب‌های اولیه

501 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عزرائیل;587100 نوشت:
سلام
ببخشید این نوحه صوتی هست؟
ما مسجد مون اینو بعضی شبا زمزمه می کنه نمی دونم همینه یا نه ولی اول جملش همین کلابلا یعنی هست ...همینه؟

اگه هست بزارین من دانلود کنم

تشکر

سلام بر عزرائیل میکائیل صفت .
این سروده جدید است .

[=Times New Roman]

کربلا یعنی شهود لاله ها

کربلا یعنی عروج ناله ها




کربلا یعنی نوای العطش

روی لبها رد پای العطش[=Times New Roman]

کربلا یعنی سراپا سوختن تشنه

لب بین دو دریا سوختن



کربلا یعنی که سقای ادب

در کنار شط بیفتد تشنه لب




بــا مـن کـه از کـربلا حـرف مـی زنـی،مـراقـب بـاش...

مـن بـه تـمـام مـاجـرا حـسـاسـم....مـخـصـوصا بـه آخـرین وداع عـمـه و بـابـا.....

عـمـه بـر تـلی از خـاک و بـابـا در مـیـان خـاک قـتـلگاه . . .:geryeh:

:Sham:السلام عـلیـک یـا ابـاعـبـدالله .:Sham:

کربلا یعنی کمال بندگی

کربلا
یعنی رها درزندگی

کربلا
یعنی عطش درموج خون

کربلا
یعنی طپش، مستی ،جنون

کربلا یعنی به هراحوال عشق
کربلا یعنی هزاران سال عشق

کربلا یعنی کرامت داشتن

رفتن وبا خون خود گل کاشتن


کربلا یعنی ره سرگشتگی

کربلا تفسیر زخم وتشنگی

کربلا یعنی زدل یاهوزدن

برسر نعش جوان زانو زدن


کربلا دیبا چه فرزانگی

یک زن وهفت آسمان مردانگی


کربلا یعنی نرفتن زیر بار

کربلا یعنی دویدن روی خاک...

کربلا یعنی عشق
عشق یعنی حسین
وحسین تمام عاشقی هاست

دلــم تــو را می خـواهــد ♥•٠·˙ از امام صادق علیه السلام روایت شده: ✔ هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم ... ... آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند و چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند. ┘◄ زائر امام بودن لزوما به معنی کربلا رفتن نیست، اگه توانایی کربلا رفتن نداریم .. زیارت از دور هم قبول درگاه اون کریمان بزرگوار هست.

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

حتی عبور ثانیه ها فرق می کند

این روزها که بغض، دلم را گرفته است

با روزهای قبل چرا فرق می کند؟

این پرچم سیاه همین بیرق و علم

حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند

دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند

حتی سروده ی شعرا فرق می کند

یک راست می روم سر اصل مصیبت ام

آقای من عزای شما فرق می کند

هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است

اما هوای کرببلا فرق می کند

آقا نگیر خرده اگر شور می زنند

عشق تو با همه به خدا فرق می کند

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

آقا ببخش حال خودم هم عوض شده

این است جای قافیه ها فرق می کند

تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد

سوز صدا و سوز صدا فرق می کند

بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود

اینجا غروب با همه جا فرق می کند


کربلا یعنی دو صد اخلاص و دین

حامی قرآن و عترت با یقین

کربلا
یعنی عطش با بود آب
اصغرم بیدار مانده شد کباب

[=times new roman]می کنم تشریحی از یک ماجرا
ماجرای پر بلای کربلا



[=times new roman]کربلا یعنی که قرانی شدن
در ره معبود قربانی شدن



[=times new roman]کربلا یعنی که در راه خدا
بر سر نیزه سر از تن جدا

[=times new roman]کربلا یعنی که یک تاریخ غم
یک جهان لبریز از ظلم و ستم

[=times new roman]کربلا یعنی تبری داشتن
بغض دشمن را به دلها داشتن

[=times new roman]کربلا یعنی علیکم بالصلات
خوردن از سر چشمه ی آب حیات

[=times new roman]کربلا یعنی نماز با ولی
کربلا یعنی مدد از یا علی (ع)

[=times new roman]هست منظور حسین (ع) سر جدا
زندگی زیر ولای مرتضی (ع)

[=times new roman]امر بر معروف امر یا علی (ع) است
یاری اسلام و قران و ولی است

[=times new roman]کربلا یعنی که زیر آفتاب
پیکر دور از سر ام الکتاب

[=times new roman]کربلا یعنی ولایت محوری
طاعت محض از ولای حیدری

[=times new roman]کربلا یعنی علی اکبر(ع) شدن
در شجاعت حیدر صفدر شدن

[=times new roman]کربلا یعنی که عباس (ع) علی (ع)
کربلا یعنی اطاعت از ولی

[=times new roman]کربلا یعنی صبوری در عزا
زینب کبری (س) و سر های جدا

[=times new roman]کربلا یعنی که قران زنده است
حیدر(ع) خیبر شکن پاینده است

[=times new roman]کربلا یعنی همه اهل کساء
خیمه گاه زینب است اینجا عبا

[=times new roman]کربلا بی شک غدیر دیگر است
گرچه اینجا راس نیزه منبر است

[=times new roman]کربلا یعنی اسارت تا به شام
سنگ خوردن ها ز روی پشت بام

[=times new roman]کربلا یعنی که تکرار غدیر
تا به پای جان اطاعت از امیر

[=times new roman]جان خود در راه حیدر(ع) می دهند
دست بیعت همره سر می دهند

[=times new roman]کربلا یعنی ولایت داشتن
در ره مولا قدم بر داشتن

[=times new roman]حیدرکرار(ع) ما را رهبر است
جان شیرینم فدای حیدر(ع) است

[=times new roman]من نمی خواهم که شرح غم دهم
شرح تاریخ غم و ماتم دهم

[=times new roman]کربلا درس صبوری می دهد
درس صبر از رنج دوری می دهد

[=times new roman]درس ایثار و شهادت می دهد
درس یک دنیا شهامت می دهد

[=times new roman]یا حسین(ع) چون زینت عرش علاست
در زمین مصداق مصباح الهداست

[=times new roman]هر کسی تصویری از غم می کشد
کربلا را غرق ماتم می کشد

[=times new roman]خاک و آب و نخلها را غرق خون
آسمان را هم به شکلی واژگون

[=times new roman]چند زن با کودکانی خردسال
در کنار اسب خونین گشته یال

[=times new roman]آنطرفتر خیمه هایی سوخته
خواهری سر را به محمل کوفته

[=times new roman]نقشی از سر بر سر نی می کشد
کودکانی را هم از پی می کشد

[=times new roman]خواهری داغ برادر دیده را
می کشد آنجا کنار نیزه ها

[=times new roman]می کشد همرنگ خون او آب را
در کنارش تشنه لب مهتاب را

[=times new roman]در کنار ساقی بی دست و سر
این حسین(ع)است و دو دست بر کمر

[=times new roman]خواهری را می کشد بالای تلّ
بر سر نیزه سری را از بغل

[=times new roman]می کشد در زیر نور آفتاب
پیکر هفتاد و دو خورشید ناب

[=times new roman]می کشد طفلی به روی دست باب
خورده بر حلقوم تیرش، جای آب

[=times new roman]دختری هم گشته نیلی صورتش
بسکه خورده ضرب سیلی صورتش

[=times new roman]می کشد پای برهنه روی خار
کودکان با چشمهای اشکبار

[=times new roman]راس خونینی درون طشت زر
پیش چشم خواهری با چشم تر

[=times new roman]زینب کبری امیری می کند
از یتیمان دستگیری می کند

[=times new roman]قتلگاه کربلا کوه حراست
درد دلهای پیمبر(ص) با خداست

[=times new roman]کربلا یعنی که ایمان داشتن
بر سر نی ذکر قران داشتن

[=times new roman]معنی قران چو ذکر یا علی (ع) است
هست قرانی هر آنکس با ولی است

[=times new roman]کربلا یک آسمان باران خون
یک جهان سر مستی و شور و جنون

[=times new roman]کشته ی اشک است ای یاران حسین(ع)
در غمش جاری است اشک از هر دو عین



شبیه حسرت پروانه هاست این بانو
سفیر واقعه ی کربلاست این بانو

همیشه حک شده نامش به روی دوران ها
غریب غربت دیر آشناست این بانو

کسی شنیده زنی لشکری به هم ریزد؟؟
به حق که دختر شیر خداست این بانو

سکوت میکنم و شعر میشود اینجا
مفاعلن فعلاتن ...صداست این بانو

کم است واژه ی "بانو" برای تعریفش
که اسوه ی همه ی مردهاست این بانو


سر نی را سریر سر جدا کن
خدا را با
سر بی تن صدا کن
زاشک دیده در عشق حسینی
دوچشمت را دو نهر کربلا کن

[=arial, helvetica, sans-serif]بوی محرم که میاد خیمه و پرچمش میاد


[=arial, helvetica, sans-serif]فرشته از تو آسمون برای ماتمش میاد
[=arial, helvetica, sans-serif]مسافرهای کربلا دارن میرن به مهمونی
[=arial, helvetica, sans-serif]دل رو بزن به قافله اگه میخوای جا نمونی
[=arial, helvetica, sans-serif]توی صف زنجیر زنها آقا تماشات میکنه
[=arial, helvetica, sans-serif]اگه یه قطره عاشقی وصل به دریات میکنه
[=arial, helvetica, sans-serif]کنار هر سقا خونه به تشنه ها آب بنوشون
[=arial, helvetica, sans-serif]بچه های کوچولو رو لباس سقا بپوشون
[=arial, helvetica, sans-serif]وقتی که مشکی میپوشی فاطمه از راه میرسه
[=arial, helvetica, sans-serif]میگه فرشته ها بیاین داره میره حسینیه

اشک زینب کربلا را زنده کرد
خاطراتش در جهان پاینده کرد
شام وکوفه شاهد فریاد او
آفتاب سرخ را تابنده کرد

چرخید شمر تعزیه، شاعر دلش شــــکـست
یک قطره اشک آمد و پـــــــــای غزل نشـست

مردم گریســـتند و

« لب تشنه » روی خــاک
دور امــــــــــــــام نعره زد و خنجری به دســت

این بار کاش حرف روایـــــــــــت عوض شـــود
این بار کاش... کاش ببینــــــــیم آب هــست

باران برای تشنگی عشــــــــق گــل کنـــــــد
یا کاش بشنویم کســــــــــی آب را نبــست

چرخید شمر، مردم محـــــــــــزون گریســـتند
انگار بند از دل «یــک طفـــل» میگــســـست

دیدند دختــــــری که به غم گــــریه میــــــکند
دارد برای اهـــــــل حــــــرم گریــــــــه میکـــند

در دســــــــت قمقمه ودر آغوش عروســــکی
از پله ها قدم به قدم... گریـــــــــــــه میــــکند

مولای من نبود پدر این چنــــــــین! ببخــــش
آقا ببخش تاج ســــــــرم... گریه میکـــــــــــند

آورده ام بـــــــرای شـــــــما آب را، بنــــــــوش
یکباره مشک ودست و علم گریــــه میکـــــند

پس روبروی شــــمر چنـــــــــین داد میـــــزند:

« بابای بد! »... نگــــــــاه قلم گریه میـــکند

این بار جمعیت همه بر ســـــــــینه میــــــزنند
این بار شمر تــــــــــــــعزیه هم

گریه میـــکند..


اسوه ی سیاه :

جَون ای نام آور سودای عشق
ای غلامت گشته صد شهر دمشق
چهره ات رنگین ولی خونت چو نور
می درخشد در دو عالم مثل طور
عشق
ثارالله چو در جانت دمید
جام جانت شد پر از شهد
شهید
ای گل زیبا در باغ وچمن
برده عشقت هزاران مرد وزن
کربلا از
خون توزیبا شده
شور وغوغا تا ابد بر پا شده
مثل قطره غرق دریا گشته ای
اسوه ی صد پیر وبرنا گشته ای
طور سینا کوه ایمانت بود
چون بلال عشق اذانت بود

*****
ارزگانی

[=&quot]

حسین بابا ، حسین بابا

[=&quot]حسین بابا ، حسین بابا

[=&quot]
اگر نازی کند دختر ، خریدارش بود بابا

[=&quot]بزرگی کن ببوس این دخترکوچکتر خود را

[=&quot]
نهان از چشم طفلان آمدم تا در برم گیری

[=&quot]بگیر یک بار دیگر در بغل این دختر خود را

[=&quot]
به گهواره نظر انداختم دیدم بود خالی

[=&quot]کجا بردی نیاوردی علی اصغر خود را

[=&quot]
زِ دیرادیر دیدم عمه ام بوسید گلویت را

[=&quot]تو که می ری به کی وا می گذاری دختر خود را



السلام علیک یا ثارالله


اگر كه سر بدهم پای پرچم تو كم است

هزار بار بمیرم هم از غم تو كم است

اگر تمامی عمرم فقط نفس بزنم

به پای اشك تو و نوحه و دم تو... کم است

هزار سال برای زیارتت كوتاه

برای درك عزایت محرم تو كم است

اگر تمامی انگشتها بریده شوند

به پای روضه انگشت و خاتم تو... كم است

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]

[=arial]پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است

گفتم : که چیست محرم ؟ باناله گفت : ماه عزای اشرف اولادآدم است

روضه خوان :

هلا عباس وش در ایل عشاق
عَلَم بردوش وساغرنوش ومشتاق
تویی مشعل بدست وکربلایی
عزامند شهیدان خدایی
دو دریا معرفت ره توشه ی توست
چو زینب
غمگساری پیشه ی توست
دو اقیانوس می اندر سبویت
خروش و موج خیزد از گلویت
دو جیحون اشک جاری دیدگانت
غم
خون خدا ورد زبانت
قبول حق شود این ناله نی
گوارا باد این جام پیا پی

***********
ارزگانی

[=times new roman]

بارد چه؟ خون! كه؟ ديده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟
از غم، كدام غم؟ غم سلطان كربلا!



[=times new roman]



[=Times New Roman]


[=times new roman]
نامش چه بود؟ حسين! ز نسل كه؟ از على!
مامش كه بود؟ فاطمه! جدش كه؟ مصطفى‏
چون شد؟ شهيد شد! به كجا؟ دشت ماريه
كى؟ عاشر محرم! پنهان؟ نه، بر ملا
شب كشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بريده سرش؟ نى، نى، از قفا!
سيراب كشته شد؟ نه! كسى آبش نداد؟ داد!
كه؟ شمر، از چه چشمه! از سر چشمه فنا!
مظلوم شد شهيد؟ بلى! جرم داشت؟ نه!
كارش چه بد؟ هدايت! يارش كه بد؟ خدا
اين ظلم را كه كرد؟ يزيد! اين يزيد كيست؟
ز اولاد هند، از چه كس؟ از نطفه زنا
خود كرد اين عمل؟ نه، فرستاد نامه‏اى
نزد كه؟ نزد زاده مرجانه دغا
ابن زياد، زاده مرجانه بد؟ نعم
از گفته يزيد تخلف نمود؟ لا!
اين نابكار كشت‏ حسين را به دست‏خويش؟
نه، او روانه كرد سپه سوى كربلا
مير سپه كه بد؟ عمر سعد! او بريد
حلق عزيز فاطمه؟ نه، شمر بى‏حيا
خنجر بريد حنجر او را نكرد شرم؟
كرد، از چه پس بريد؟ نپذيرفت از او قضا
بهر چه؟ بهر آنكه شود خلق را شفيع
شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بكا
كس كشته شد هم از پسرانش؟ بلى، دو تن
ديگر كه؟ نه برادر!ديگر كه؟ اقربا
ديگر پسر نداشت؟ چرا داشت، آن كه بود؟
سجاد! چون بد او؟ به غم و رنج، مبتلا
ماند او به كربلاى پدر؟ نى، به شام رفت
با عز و احتشام؟ نه، با ذلت و عنا!
تنها؟ نه با زنان حرم، نامشان چه بود؟
زينب، سكينه، فاطمه، كلثوم بينوا
بر تن لباس داشت؟ بلى، گرد روزگار
بر سر عمامه داشت؟ بلى، چوب اشقيا
بيمار بد؟ بلى! چه دوا داشت؟ اشك چشم
بعد از دوا غذاش چه بد؟ خون دل غذا
كس بود همدمش؟ بلى اطفال بى‏پدر
ديگر كه بود؟تب، كه نمى‏گشت از او جدا
از زينت زنان چه به جا مانده بد؟ دو چيز
طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا!
گبر اين ستم كند؟ نه! يهود و مجوس؟ نه
هندو؟ نه! بت پرست؟ نه! فرياد از اين جفا
«قاآنى‏» است قايل اين شعرها؟ب لى
خواهد چه؟ رحمت.از كه؟ ز حق! كى؟صف جزا

[=Times New Roman]

[=times new roman]

بار بلا به شانه کشیدم به کودکی..

از صبح تابه عصر چه دیدم به کودکی..

ازخیمه گاه تا ته گودال قتلگاه..

دنبال عمه ام دویدم به کودکی..

آن شب که درمقابل من عمه را زدند..

فریاد الفرار شنیدم به کودکی..

عمه اگرچه درهمه جا شد سپر ولی..

من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی...؟

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین...

چلچراغ معرفت کوی حسین
چون که وجه الله بود روی حسین
خوش بحال مسلم وجَون وحبیب
چون به جان گشتند دلجوی حسین

نفـــــس میـــره پاییـــــن

با گریـــــــه هام میــــــاد

از توی قتلگـــــــــاه " صـــــــدا بابام میــــــاد "

عمـه بذار بــــــــــــــــرم

داره میــــلرزه پیــــــــــکرم

عمــو تنـــها تو میــــــــــدونه

بــــــرم بیارمــــــــش حـــــــرم

عمـه بذار بــــــــــــــــرم

نزدیـــــــکه دیـــــر بشـه

من میـمیرم اگـــــــــــــــــــــه

عمــــــــه اســـــــیــــــــــر بشــــــــــه

*السلام علیـــــک یا علـــــــــی اکبــــــــــــــــر(ع)*

دو دریا اشک در چشم عزا مند
چو مروارید در جام طلا وند
خوشا بر دیدگان ماه وخورشید
که از باران اشک اند پر جلا بند

[=&quot]چون بشد نا خالصی ها ، از سپاه حق جدا

[=&quot]این بفرموده حسین ، بر یاوران با وفا

-

[=&quot]یاوران دین حق ، فردا شهادت بهر ماست

[=&quot]شکر حق کردند و گفتند ،این سعادت از خداست

-

[=&quot]حضرت قاسم بگفتا ، ای عمو برمن بگو

[=&quot]اینکه آیا می شوم من ،کشته در میدان عمو

-

[=&quot]ای برادر زاده اول گو ، چه شد طعم اجل

[=&quot]گفت قاسم بر عمو ، شیرین ترم شد از عسل

-

[=&quot]آری ای جان برادر که ، تو هم گردی شهید

[=&quot]بعد از آنی که بیافتی ، در بلایی بس شدید

-

[=&quot]شکر حق می گفت قاسم ، شاد ازین فرموده شد

[=&quot]گوئیا جانش رها از غصه ، روشن دیده شد

-

[=&quot]روز عاشورا ، چو اذن رفتن میدان گرفت

[=&quot]گوئیا ، از پیکر مولا عمویش جان گرفت

-

[=&quot]گاه دستش را ببوسد ، گاه بوسد پای او

[=&quot]تا اجازه بهر میدان ، گیرد از دست عمو

-

[=&quot]اشکهای هر دو گردیده روان ، در این وداع

[=&quot]هم عمو باشد شجاع و ، مجتبی زاده شجاع

-

[=&quot]کوچک است و با شجاعت ،عزم میدان کرده است

[=&quot]بی زره این شیر بچه ، هم فدا جان کرده است

-

[=&quot]بی کلاهخود است و ، بر سر جای آن عمامه بود

[=&quot]بر تنش جای زره ، تنها و تنها جامه بود

-

[=&quot]حمله اش سوی عدو ،چون شیر نر ، این ماه بود

[=&quot]چهره و رخسار زیبا ، چون ولی الله بود

-

[=&quot]جمع کافر گر نمی دانید منرا ، کیستم

[=&quot]غیر فرزند حسن پور علی ، من نیستم

-

[=&quot]این عموی من بُوَد ، پور علی مرتضی

[=&quot]چهره اش از نور حق ، شد منجلی و جانفزا

-

[=&quot]جنگ پر شوری نمود این نازنین ، در معرکه

[=&quot]کرده بسیاری هلاک ، اندر زمین معرکه

-

[=&quot]لشکری دورش گرفتند ، از برای کشتنش

[=&quot]زیر سم اسبها ، افتاده جسم اطهرش

-

[=&quot]گفت عمو جانم عمو جانم به فریادم برس

[=&quot]بر زمین افتاده ام آقا ، به بالینم برس

-

[=&quot]قاسم از بهر عمویش ، گشته آندم بی قرار

[=&quot]کل لشکر از عمو ، در وحشت و کرده فرار

-

[=&quot]بر نمی آید ز من ، کاری کنم جان عمو

[=&quot]ای برادر زاده ، من یاری کنم جان عمو

-

[=&quot]ناله دارد بر عمو ، از اینکه او تنها شده

[=&quot]زین سبب وقت شهادت ، مونس غمها شده

-

[=&quot]شد در آغوش عمو ، قاسم شهید و جان بداد

[=&quot]جان خود را عاقبت ، او در ره جانان بداد


[=&quot] عمه جان زینب ،عمویم مانده تنها ، مانده تک

[=&quot]می روم شرمنده سازم ، دشمنان را تک به تک

-

[=&quot]عمه در، تاب و تبم ، جان من ، شد برلبم

[=&quot]عمه جان ، عبدُ للَهَم ، عاشق ِ ثارُ اللهَم

-

[=&quot]این ستمکاران نموده ، قصد جانش عمه جان

[=&quot]می نمایم من ولی ، جانم فدایش عمه جان

-

[=&quot]عمه در، تاب و تبم ، جان من ، شد برلبم

[=&quot]عمه جان ، عبدُ للَهَم ، عاشق ِ ثارُ اللهَم

-

[=&quot]این منم عَبدالَه ام ، در راه دین سرمی نهم

[=&quot]در ره اسلام و قرآن ، دست و پیکر می دهم

-

[=&quot]عمه در، تاب و تبم ، جان من ، شد برلبم

[=&quot]عمه جان ، عبدُ للَهَم ، عاشق ِ ثارُ اللهَم

-

[=&quot]کوچکم اما سِپَر ، بنموده ام من دست خود

[=&quot]من گذشتم در ره ، حق از تمام هست خود

-

[=&quot]عمه در، تاب و تبم ، جان من ، شد برلبم

[=&quot]عمه جان ، عبدُ للَهَم ، عاشق ِ ثارُ اللهَم

-

[=&quot]من چگونه باشم و ، بینم عمو تنها شده

[=&quot]دین حق بازیچه ی یک قوم بی پروا شده

-

[=&quot]عمه در، تاب و تبم ، جان من ، شد برلبم

[=&quot]عمه جان ، عبدُ للَهَم ، عاشق ِ ثارُ اللهَم

در دشت بلا تیر و سنان می بارد

گویی که فلک خون به زمین می کارد

ای کاش کسی ز حرمله می پرسید (لعنت الله علیه)

نوزاد ، گلو ، تیر ، چه نسبت دارد؟



باز محرم شد و دلها شکست/

از غم زینب دل زهرا شکست.

باز محرم شد و لب تشنه شد/

از عطش خاک کمرها شکست.

آب در این تشنگی از خود گذشت/

دجله به خون شد دل صحرا شکست.

قاسم و لیلا همه در خون شدند/

این چه غمی بود که دنیا شکست؟

عـــرش بـــر جــلـوۀ رخـــسـار حــسیـن(ع) مــی نـازد
عـرش بــــر اشــک عــــزادار حــسیـن(ع) مـــی نــازد

قــبـر شـش گـوشـه بـــه زوّار حـسین(ع) مـــی نــازد
کــربــلاء هــــم بـــه عـلـمـدار حـسیـن(ع) مــی نــازد

فاطـمـه(س) ام ابــیـهــا ، بــه حـسین(ع) مــی نــازد
هــمــه جــا زینب کبری(س) بـه حسین(ع) مـی نـازد

ایــن حـسین(ع)کـیسـت کـه مـحبوب تـــمام دلهاست
او حـسین(ع)است حـسین(ع)،مـیـوۀ قلب زهراء(س)

[b]content[/b]

اى که دل ها همه از داغ غمت غمگین است

وى که از خون تو صحراى بلا رنگین است

نرود یاد لب تشنه ات از خاطره ها

هر که را مى نگرم از غم تو غمگین است . . .


دریای من ! به ساحل چشمم کران بده



بر خاکِ تشنه کامِ عطش خیز ، جان بده


یک عمر از نگاه تو نیرو گرفته ام


این بار هم تو خواهر خود را توان بده


ای من فدای اشک غریبانه ات حسین !


سهم مرا از این فیض بیکران بده


بگذار پیش مرگ تو باشم عزیز دل !


دیگر کسی نمانده به جز من؛ امان بده


جانم به لب رسیده و بشکن سکوت را


از مهر و لطف ،گوشه ی چشمی نشان بده


سهم کبوتران مرا هم از این عروج


پرواز تا کرانه هفت آسمان بده


احرامیان پور


گلوی ناز مند شیر خوارش
دوعالم را نموده اشک بارش
شگفتا غنچه ی شش ماهه اصغر
که شد پژمرده در فصل بهارش
چو سرو نازمند اکبر عشق
دو عطشان در کنار شهریارش
یکی سرو ودیگر نوغنچه ی ناز
فرو غلطید هر یک برگ وبارش
فرات ودجله مالا مال از آب
ولی خشکیده گل ها در کنارش

*******
ارزگانی

دل مردان خدا راست ز تو نور حیات


یا قتیل العبرات

شده محکم ز مناجات تو ارکان صلات

یا قتیل العبرات

بابی انت و امی گل گلزار رسول

راحت جان بتول

مرتضی سیرت و صورت حسن و حمزه صفات

یا قتیل العبرات

ما ز نور تو رسیدیم به سر منزل عشق

ای قرار دل عشق

چون تو مصباح هدی هستی و کشتی نجات

یا قتیل العبرات

شاعر: عباس خوش عمل کاشانی


محمدرضا شمس

ز بس که نیزه نشسته به جسم پرپر تو
ورق ورق شده در قتلگاه دفتر تو

چقدر نیزه شکسته کنارت افتاده
چقدر تیر فرو رفته بین پیکر تو

هنوز از گلویت خون تازه می آید
هنوز بر سر نی جاری است کوثر تو

سر شکسته عباس آب آور را
نشانده اند سر نیزه ای برابر تو

چقدر لطمه زده روی گونه اش امروز
نمانده سوی نگاهی به چشم خواهر تو

زدند بر رخ ماه تو هیجده ضربه
که نیست نقطه سالم به صورت و سر تو

غروب گوشه گودال روضه می خواند
برای این همه زخم تن تو مادر تو

شعری از پدر مرحوم آیت الله العظمی بهجت

شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقة یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

این حسین است که عالم همه دیوانة اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست
شرف میکده از مستی پیمانة اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
قل هوالله بزاید زلبش، رمز احد
لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد
این تمنا ز احد در دل او رفته زحد:
می وصلی بچشان - تا در زندان ابد
بشکنم - از خم وحدت که چنین جوشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدة فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

«هان و هان ناقة حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینة صدق، غباری گیرند
صحنة مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
داشت آن شب همه گیسوی پریشان، زینب»
این چه خوابی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع، مکن ای

او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

علی اکبر لطیفیان

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال،مادرت افتاد

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تورا بردند
میان راه،النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

ای تو دریای ادب ، عباس جان
ابن ِ مولا شیر ِ رب ، عباس جان
-
دست و چشمت آب را ،دید و نخورد
زان گذشتی خشک لب ، عباس جان
-
از وفایت ، بی وفایان ِ زمان
ازخجالت گشته آب،عباس جان
-
روی خود ای حضرت فضل و کرم
از من عاصی متاب ، عباس جان

فرامرز فرخ
------------------------------------------------------------------

درنگی کن درنگی کن ،علی جان
تو هستی بر تن بابای خود ، جان
-
چو اذن رفتن ِ ، میدان گرفتی
بدان این را که از من ،جان گرفتی
-
جوانی و ، تو هستی اکبر من
برو دیگر علی ، تاج سر من
-
برو اما کمی آهسته ، جانم
نخواهی داشت برگشتی جوانم
-
مگر حق نیست با ما ، ای پدر جان
که فخر است این و باکی نیست از آن
-
شبیه خاتم و نامت علی شد
که کین کوفی از ، این دو ولی شد
-
تمام کینه ها خالی نمودند
که درنده تر از ، درنده بودند

فرامر فرخ

وقتی برای گریه دلم تنگ می‌شود




لب با دم حسین هماهنگ می‌شود


تن‌ها نه دل به یاد تو می‌سوزد‌ای حسین!


از روضه‌هایت آب دل سنگ می‌شود


ای بهترین بهانه برای گریستن


بی‌تو حنای گریه چه بیرنگ می‌شود


کافی ست لحظه‌ای دلم از تو جدا شود


دیگر کُمیت زندگی‌ام لنگ می‌شود


جز در مسیر هیئت تو پا نمی‌نهم


وقتی برای گریه دلم تنگ می‌شود

شاعر:حسين آذري

حسین جان؛ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام،با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد..

مــدعـــیـان گــــر زنـنـد دعـــوی بـــــــالاتـری
پــرچـــــم ❤اربـــــــابــــ❤ مــا از هـمــه بـــالاتـر اســت

رباب!
کم کم برای دلت روضه ای بخوان...
دارند برای گل پسرت نقشه ای میکشند...
.
.
برای دفن جگر گوشه ام شتاب مکن حسین...
زیر عبایت همه ی امید من است ....
بمیرم برای اضطراب دلت یا ابا عبدالله...

➣ حالامیفهمم امان از دل زینب یعنی چه ➣

"زهرا داغ علی را ندید ...
" علی " داغ حسن راندید...
" حسن " داغ حسین را ندید...
" حسین "داغ رقیه راندید...
" عباس "داغ علی اصغر را ندید...

چه کشید "زینب"که داغ تک تکشان را به عینه دید....

هر که گفت نام حسین نام دگر را نبرد
هیچ ذکری بخدا ذکر حسین جان نشود
درد ما داغ حسین است دوایش گریه ست
با طبابت جگر سوخته درمان نشود
گریه ی چشم مرا فاطمه باید بخَرَد
اشک کالای گرانیست که ارزان نشود

عشق یعنی اتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن های حج تمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه بر قبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یااباالفضل ویاحسین والسلام

ای شهید قل هو الله احد ؟
ای فروغ نور الله الصمد ؟
ای حسین ای عشق خوش سودای من
عشق تو سر مایه ی فردای من

بصیرت های تان بیمار گردید
تمرد های تان بسیار گردید
بدا روزی که آید پای میزان
تُهی دست از صفا و نور ایمان
بدست چپ بگرید نامه ی تان
سر شک آلود گردد خامه ی تان

[=arial]درس عرفان را الفبا زینب است/
عشق را با عشق معنا زینب است/

کی توان توصیف آن فرزانه کرد/
اسوه ی نسوان دنیا زینب است/

اهل دل در عاشقی گر قطره اند/
بی گمان گویم که دریا زینب است/

همت و آزادگی را در جهان /
آنکه با خون کرده امضا زینب است/

روی محملها سر خودرا شکست/
داغدار داغ مولا زینب است/

تیغ بران بر سر عریان زدن/
ارتباط عشق ما با زینب است/

مدعی دست از جسارت بازدار/
ذکر خنجرهای ما یا زینب است/ ....


دیده به تیغ دوختم، تا مگر از دعای تو
تو نگه افکنی و من، سر فکنم به پای تو
مرگ بود سعادتم که لحظه ی شهادتم
سایه فکنده بر سرم، قامت دلربای تو
گه بدنم به عشق تو، کوچه به کوچه می رود
گاه سر بریده ام گریه کند برای تو
روی کبود دخترم، هدیه به نازدانه ات
جان دو ماه پاره ام، هردو شود فدای تو
ای نفست روان من، کوفه میا به جان من
ورنه به نوک نی رود، رأسِ زتن جدای تو
چنگ زنند گرگ ها، بر تن پاره پاره ات
شسته زخون سر شود، روی خدا، نمای تو
ای که همه وجود من درغم توست نی نوا
بوده به گوشم از ازل قصه ی کربلای تو
کاش به دشت کربلا بودم و کشته می شدم
با شهدای نی نوا، در صف نی نوای تو
روز ازل شنیده ام، می نگرد دو دیده ام
پنجه ی قهر قاتل و طرهّ ی مشک سای تو
آنچه که می کنم نظر، خورده گره به یکدگر
سوز درون میثم و زمزمه ی عزای تو
استاد غلامرضا سازگار

نظر بدهيد
نوشته شده در 92/07/21 در موضوع اشعار مناسبتی - لينک ثابت

[/HR]
به اقتدای امام بهشت - شعر حضرت حر (ع) - شعر ورود کاروان اهل بیت به کربلا - ترکیب بند - شور محرّم 34

بسم الله الرّحمن الرّحیم
شبیه سایه به دنبال شاه می آمد
ز شهر کوفه دمادم سپاه می آمد
حسین معنی آزادی است، این حر بود
که در محاصره ی اشک و آه می آمد
ارادتی که ز عمق دلش به زهرا داشت
عزیز فاطمه را در نگاه می آمد
بدون جذبه ی مولا به قهقرا می رفت
اسیر او شد و خواهی نخواه می آمد
ز خیل بی ادبان گر کسی به جایش بود
به طعن و زخم زبان و گناه می آمد
قرار بود بماند که احترام کند
وگرنه لحظه ی اوّل به راه می آمد
به نام فاطمه لب بسته از تفاخر شد
ز غیر حق که شد آزاد، تازه حر، حر شد
اگر قدم به قدم با حسین حرکت کرد
ز دور فاصله را با حرم رعایت کرد
علیِّ اکبر اذان گفت، گفت: بسم الله
امام کلِّ جهان نیّت جماعت کرد
حسین رحمت خود را به دشمنان هم داد
ز اهل کوفه برای نماز دعوت کرد
دوید حرّ و کنار بُرِیر قامت بست
به اقتدای امام بهشت نیّت کرد
نماز چون که به پایان رسید حر برخاست
وداع کرد و به سمت سپاه رجعت کرد
ز دور دید که آل علی سوار شدند
و او قدم به قدم با حسین حرکت کرد
به عبد رو سیه اثبات کرد حرِّ شهید
به توبه می شود از نار هم به نور رسید
به روی چهره ی حر، هرم شمس می تابید
به دشت از زه خورشید تیر می بارید
نمود دست دمی سایه بان چشمانش
میان هاله ی گرما امام را می دید
سوال کرد ز خود: پس چرا توقّف کرد؟
کجاست این برهوتی که اهل بیت رسید؟
غریبه ای به حضور امام دیدم، کیست؟
همان که آمده آن پیرمرد موی سفید
اشاره کردن او را به دور می بینم
ولی نمی شنوم این چه گفت و او چه شنید
امام دست به روی محاسنش دارد
مگر چه گفت که رنگ از جمال ماه پرید؟
ندای هاتفی آمد ز عالم بالا
رسید قافله ی عاشقان به کرب و بلا
حسین مشتی از آن خاک در برابر خود
گرفت و گفت به عباس -میر لشگر خود- :
تمام مقصد ما از سفر همین صحراست
علم بکوب به دستان همچو حیدر خود
رباب داد به آغوش زاده ی لیلا
به گاهواره ای از نور علی اصغر خود
پیاده کرد ز محمل امام جانش را
گرفت گرد سفر از لباس دختر خود
همین که خیمه علم شد تمام صف بستند
شنید بانوی عصمت صدای اکبر خود
که عمّه دست خودت را بنِه به شانه ی من
وَ دست دیگر بر شانه ی برادر خود
همین که لحظه ی شور نزول زینب شد
به پیش دیده ی نامحرم آسمان شب شد
به دور محمل خورشید عشق محشر بود
حسین محو جلال و شکوه خواهر بود
ز پشت پرده ی محمل مهی که می تابید
نه اینکه دختر مولا نبود مادر بود
نهاد پای خودش روی زانوی عباس
رکاب دختر زهرا همین دلاور بود
ترنّم صلوات از حرم به گوش رسید
به دور زینب کبری طواف آخر بود
تمام کرب و بلا در برش پر از خون بود
به یاد دست علمدار و تیغ و خنجر بود
حسین خواهر خود را به سمت مقتل برد
به خیمه گاه چو برگشت فکر معجر بود
نوای نوحه ی اهل سماست: یا زینب
تمام روضه ی کرب و بلاست: یا زینب
به گریه گفت ببین طفل کوچک آوردیم
حسین جان عزیزت بیا که برگردیم
من از شراره ی این آفتاب می ترسم
من از تلذّی طفل رباب می ترسم
تو از شهادت شش ماهه گفتی امّا من
ز بند بسته به دست رباب می ترسم
تو از فراق خودت کرده ای حکایت و من
ز ترک جسم تو در آفتاب می ترسم
بیا بزن به کنار فرات خیمه که من
زمرگ ساقی و قحطی آب می ترسم
از اینکه بعد تو با آستین پاره ی خود
به روی چهره بگیرم حجاب می ترسم
تو غیرت الله و من عصمت اللَّهم جانا
ز یاد کوچه و بزم شراب می ترسم
به روی نیزه سری چون رود برابر من
خدا کند که نباشد سر برادر من