۩✿۩ اشعار عاشورایی ۩✿۩

تب‌های اولیه

501 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

محمدرضا سروی

برآستان عباس
بـر آستـان عبـاس نهـم سـر ارادت به نـام یا ابالفضـل لبـم نمـوده عـادت
به بام قلب و جانـم نشسته با رشادت به مهـر سینه سوزم زبان دهد شهـادت

به دام دل اسیـرم به روی ماه عبـاس دلم به سینـه لـرزد به یک نگـاه عباس
خـدا کنـد کنم طی، همیشه راه عباس بـر آستـان عبـاس نهـم سـر ارادت

شمیـم عطـر نابش همیشه دل نواز است در کرامتـش بر قلـوب شیعـه بـاز است
گره گشا به لطف دو دست چاره ساز است به فضـل حـق نصیبـم پرنده ی سیادت

کتاب عشـق مصوّر به بازوی جـدا شد وفـای او بنـازم که اسـوه ی وفـا شد
امیــر جــاودان قیــام نیـنـــوا شـد ز نام او برم فیض چو فیض صدعبادت

نمـوده عشق عبـاس درون سینه منزل نسیـم یا ابالفضـل وزد به خانـه ی دل
میـان بحر ماتـم رسانـدم به سـاحـل ز جـام او بنـوشم مِی خوش سعـادت

نشانده نام عبـاس به دشت دل طراوت گرفتـه کام جانـم به لطـف او حـلاوت
سرای دل مصفّاست به یمن این سخاوت به عشـق یا ابالفضل دلم نموده عادت

به هیبـت و صلابت نشستـه در دل مـا محبـت ابالفضل سـرشتـه با گـل مـا
همـآره با کرامـت گشـوده مشکـل مـا برای سـروری این عنایت است زیادت

نمی دانم چه گفت عباس با آب
که لرزید و پریشان گشت و بی تاب
صدایی از عطش لبریز می گفت
عمو جان تشنه ام بشتاب بشتاب

دستی بلند می‌شود این نوحه‌ها کم است
ای عشق شیعه باش که ماه محرم است

در عاشقانه‌های خودش شاعری نوشت
حتی تمام سال برای عزا، کم است

سوگند می‌خورم به فراوانی شما
این سایه شمر نیست ،نه این ابن‌ملجم است

سهم شما همیشه تاریخ از فدک
یک پهلوی شکسته و یک آسمان غم است

هیأت سکوت می‌کند و ناله کسی
در حلقه‌های ممتد زنجیر مبهم است

محکم بکوب و جام بلا را نگاهدار
پیمان مشک تشنه و عباس محکم است

تمام قافیه ها واژه واژه در تحلیف

قسم به نون و قلم عاجزند از توصیف

تو مصحفی و وجودت تقدسی چون وحی

کدام واژه به وصفت نباشدت تحریف

چقدر قافیه الماس،یاس یا احساس

چقدر نام شما بی قرینه در تألیف

حدیث صعب خجالت به آب دادن هات

هنوز مرثیه هایی فراتر از تصنیف

عروج مان به بلندای قامتت در چاه

هبوط کن غزلی بی مثال در تلطیف

هنوز حسرت باقی به آب ها را نهر

به طوف نعش شما با ضجه می کند تعریف

سیاه رو شده شاعر،تغزلش تحقیر

به التماس که نامت بیاورد تشریف

قلم بگیرد وعباس را به خطی سرخ

نگار شعر کند تا ادا شود تکلیف

تو می خواهی پر از اخلاص باشی
نگهبان حریم یاس باشی
اگر یار حسینی، می توانی،
برای تشنه ها عباس باشی؟!

آن راستی و صفای انفاس کجاست؟
انصاف و جوانمردی و احساس کجاست؟
در همهمه ی ریا و نیرنگ و دروغ
جای قسم حضرت عباس کجاست؟!

مشک بر دوش سوی علقمه رفت
تا که شق‌القمر نشان بدهد

تا که چشمش هزار معجزه را
بین خوف و خطر نشان بدهد

شیهه در شیهه اسب و گرد و سوار
آسمان مکث کرده تا چه کند؟

خیمه در خیمه گریه می‌شنود
آب را شعله‌ور نشان بدهد؟!

مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد
گریه‌های رقیه در گوشش

تا که یک دشت لاله‌عباسی
غرق خون جگر نشان بدهد

قبضه‌ی ذوالفقار در مشتش
خشم دریاست در سر انگشتش

کربلا قلعه قلعه خیبر شد
رفت مثل پدر نشان بدهد

با خودش فکر می‌کند که فرات
عطش باغ را نمی‌فهمد

می‌رود معنی شکفتن را
فوق درک بشر نشان بدهد

همه خشم خونفشان علی
در صدایش وزیده، می‌خواهد

خطبه شقشیقه‌ای دیگر
با رجز‌ها مگر نشان بدهد

ساعتی بعد آفتاب گرفت
لحظه بعثتی شگفت آمد

سوره‌ای قطعه قطعه در دستش
رفت شق‌القمر نشان بدهد

قبیله صد پسر از دست داده ---------- پسر یک سو ، پدر از دست داده
عجب شام غریبانی است ، گویا ----- بنی هاشم قمر از دست داده

تو اهل گریه و زاری نبودی ------------- دل من! اهل غمخواری نبودی
عزاداری عزادار ابوالفضل (ع) ---------- تو که اهل وفاداری نبودی

گلچرخ
وقتی علم بر دوش توست آری علمدار
بی دست هم یک پا علمداری علمدار
ای ابر رحمت یاس‌ها چشم‌انتظارند
کی بر سر این باغ می‌باری علمدار
مشکی پر از آب حیات اما تو بی‌دست
باید به دندان برد... ناچاری علمدار
خورشید را در گود خون شرمنده کردی
روشن‌ترین گلچرخ ایثاری علمدار
دریا هم از امواج روحت ملتهب شد
تا از کدامین شعله سرشاری علمدار
یک‌سوی، نامردان و دیگرسوی، مردان
در این میان تنها تو معیاری علمدار

السّــلام ای رایتِ خـونِ حسین

السّــلام ای بیــدِ مجنـون حسین


آمــدی تفسیـــر نـابِ فـاتـِحَـه ؟

عِنــدَکَ اِنّــی اَشُــــمُّ رائـِحَـه


لالــه از کـوی حسیـن آورده ای؟

بـا خـودت بـوی حسین آورده ای؟


ای علــم عطـرِ شقــایق می دهی

عطــر هفتـاد و دو عــاشق می دهی


در دل دیــوانــه ام ای بغضِ غم

می گـذاری داغ هــا را روی هم


ای پُـــر از اَســــرارِ میــدانِ بلا

سینــه ســــرخ آسمـان کــربلا


شوق من زانو زدن بــرخاکِ اوست

آرزویم خــوشه ای از تاکِ اوست


خوش به حالت کربلا را دیده ای

مـرقد شش گـوشه را بوسیـده ای


آمـــدی از دور ای روحِ بهـــار

آمــدی تا کوچــه های سـوگوار


ای عَلم پس کـو علمدارت بگـو ؟

من فــدای سینـه ی زارت بگـو


بـر تـنِ گُل زخـم های داس کو ؟

یاس کو؟ احساس کو؟ عبّـاس کو ؟


ای علم زینب چه شد؟ سجّــاد کو؟

کـودکـان تشنــه از بیــداد کو ؟


وای من خاکستر م از داغ تـــو

گُر گرفته حنجـرم از داغ تـــو


آی مَـردُم این عَلـم آگاهی است

این محک بر عشق ثـارُاللّهی است


آی مَــردُم جلـوه ی ماهست این

آری آری پـیــکِ اَللّهَ سـت این

در روز عطش تو ساقی ما بودی
دلسوزترین یاور بابا بودی
امروز تمام بچه ها می دانند
تو ماه ترین عموی دنیا بودی

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف
کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه­گاه سر شوریده من، بازوهاش
کیست این عطر غزل می­وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش
این که می­خندد و می­خواند و می­رقصد و مست
می­رود بوی خوش پیرهنش دست به دست
نازپرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه­لبان تشنه­ترین
نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته­دلان بی‌ دستیش
کیست این سروقدِ تشنه­لبِ مشک به دوش؟
این‌که بی ­اوست چراغ شب مستان خاموش
این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟
گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی­هاشم نیست
"دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس"

به دندانت کشم از خوش خیالی
ببین ای مشک این آشفته حالی
اگرچه دست هایم از تن افتاد
نمی خواهم بیایم دست خالی !

تضمین غزل حافظ

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل ها

در آن وادیّ پر خوف و خطر کردند منزل ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها

چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها

زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها


شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله

بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها


سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم

سپهسالار اردو ؛ شمس دین ؛ ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم

علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها


علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قدر و بالای علی اکبر

رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها


نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها


مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی

نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی

هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها


رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها


شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر

نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث ، عمامه ختم رسل بر سر

عصای موسوی در کف ، ردای احمدی در بر

همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها


صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها

حتی خدا میان حسینیه ء غمش
سوگند خورده به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلت اند
اما نمی رسد به شبهای ماتمش
چشمی که برای تو گریان نمی شود
باید حواله داد به دست جهنمش

از بس که اشک بر رخ تاریخ شیعه ریخت
دنیا تمام چهره ما را ندیده است

چشمان شیعه با همه مهربانیش
رنگی به غیر رنگ عزا را ندیده است

انسان به اوج غربت انسان نمی رسد
تا آسمان کربلا را ندیده است

وقتی زمین به غربت خود چنگ می زند
کور است هر که اشک خدا را ندیده است

مستضعفین ! زمانه به پایان نمی رسد
تا انتقام رنج شما را ندیده است

چشم انتظار رجعت سرخ امامتیم
دنیا حکومت شهدا را ندیده است

سلام من به محرم محرم گل زهرا

به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا

سلام من به محرم به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش

سلام من به محرم به غصه و غم مهدی

به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی

سلام من به محرم به كربلا و جلالش

به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش

سلام من به محرم به حال خسته زینب

به بینهایت داغ دل شكسته زینب

سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل

به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل

سلام من به محرم به قد و قامت اكبر

به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر

سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم

به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم

سلام من به محرم به گهواره اصغر

به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر

سلام من به محرم به احترام سكینه

به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه

سلام من به محرم به عاشقی زهیرش

به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش

سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش

به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش

سلام من به محرم به زنگ محمل زینب

به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب

سلام من به محرم به انتظار رقیه

به پای آبله بسته به چشم تار رقیه

سلام من به محرم به شور و حال عیانش

سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش

سلام من به محرم به حزن نغمه هایش

به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش

عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن ها وحج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه برقبر حسین
عشق را گویم فقط در یك كلام
یا اباالفضل وحسین و والسلام

او دور من می گشت و من هم دور زهرا
من تشنه بر لبهای او ،او آب دریا

باز باران با ترانه

مي خورد بر بام خانه

يادم آيد كربلا را

دشت پر شور و نوا را

گردش يك روز غمگين

گرم و خونين

لرزش طفلان نالان

زير تيغ و نيزه ها را

*

باز باران با صداي گريه هاي كودكانه

از فراز گونه هاي زرد و عطشان

با گهرهاي فراوان

مي چكد از چشم طفلان پريشان

پشت نخلستان نشسته

رود پر پيچ و خمي در حسرت لب‌هاي ساقي

چشم در چشمان هم آرام و سنگين

مي چكد آهسته از چشمان سقا

بر لب اين رود پيچان

باز باران

*

باز باران با ترانه

آيد از چشمان مردي خسته جان

هيهات بر لب

از عطش در تاب و در تب

نرم نرمك مي چكد اين قطره ها روي لب

شش ماهه طفلي

رو به پايان

مرد محزون

دست پر خون مي فشاند

از گلوي نازك شش ماهه

بر لب هاي خشك آسمان با چشم گريان

باز باران

*

باز هم اينجا عطش

آتش شراره جسمها

افتاده بي سر پاره پاره

مي چكد از گوشها باران خون و كودكان بي گوشواره

شعله در دامان و در پا مي خلد خار مغيلان

وندرين تفتيده دشت و سينه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سيلي

چهره ها از بارش شلاق‌ها گرديده نیلی

دراين صحراي سوزان

مي دود طفلي سه ساله

پر زناله

پاي خسته

دلشكسته

روبرو بر نيزه ها خورشيد تابان

مي چكد از نوك سرخ نيزه ها

بر خاك سوزان

باز باران باز باران

*

قطره قطره مي چكد از چوب محمل

خاك‌هاي چادر زينب به آرامي شود گل

مي رود اين كاروان منزل به منزل

مي شود از هر طرف اين كاروان هم سنگ باران

آري آري

باز سنگ و باز باران

آري آري

تا نگيرد شعله ها در دل زبانه

تا نگيرد دامن طفلان محزون را نشانه

تا نبيند كودكي لب تشنه اينجا اشك ساقي

بر فراز خيمه برگونه ها

بر مشك ساقي

كاش مي باريد باران.

علي اصغر كوهكن

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
[=microsoft sans serif] این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] اینجا گدا همیشه طلبکار می شود
[=microsoft sans serif] اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] شاعر شدم برای سرودن برایشان
[=microsoft sans serif] این خانواده، محتشمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] “صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”
[=microsoft sans serif] عیسای خانواده دمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
[=microsoft sans serif] معلوم می شود حرمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
[=microsoft sans serif] حتی سیاهی علمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] با پای نیزه روی زمین راه میرود
[=microsoft sans serif] خورشید کاروان قدمش فرق می کند
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] من از حسینُ منی پیغمبر خدا فهمیده ام
[=microsoft sans serif] حسین غمش هم با همه عالم فرق می کند






[=Microsoft Sans Serif]از دیدن لبهای ترک خورده ی اصغر جگرم سوخت
رخساره ی زرد گل نورسته ی پرپر جگرم سوخت

آوای عطشناکی شش ماهه شنیدن نتوانم


از ناله ی آن کودک و بی شیری مادر جگرم سوخت

من ساقی دربار حسین ، هستم و آبی به کفم نیست


از آه رقیّه در دردانه ی حیدر جگرم سوخت

با دیدن آشفتگی تشنه لبان حرم یار


از بانگ عطشهای سکینه گل مضطر جگرم سوخت

طفلان حرم را چو بدیدم پی مشک تهی خویش


وللّه که از این صحنه ی جانسوز غم آور جگرم سوخت

این درد گران را نتوان چاره نمود جز به نمی اشک


از قصّه ی شرمندگی ساقی و ساغر جگرم سوخت

عمّو و لب خشک و عطشناکی گلهای برادر


از خشکیّ گلخانه ی زهرای مطهّر جگرم سوخت

من گوش به فرمان حسینم که سراپا همه عشقست


آری ، آری ، شرمندگی از روی برادر جگرم سوخت

با مهر حسین مادر من داده مرا شیره ی جانش


زین رو ز لب آن مه خشکیده ی حنجر جگرم سوخت

از دامن مادر به سرم عشق حسین بوده همیشه


از اشک حسین بر تن صدپاره ی اکبر جگرم سوخت

مُردم به خدا این همه با چشم تر خویش بدیدم


برحال حسین پادشه بی کس و یاورجگرم سوخت

پیمانه ی جانم شده لبریز مِی درد و مصیبت


ازاین همه داغی که به جانم زده آذر جگرم سوخت

بغضی به گلو دارم از این شرح جگر سوز غریبی


چون سروری از مصرع اول هم از آخر جگرم سوخت



[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]شب یازدهم
[=Microsoft Sans Serif]کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟
[=Microsoft Sans Serif] قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟
[=Microsoft Sans Serif]افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته
[=Microsoft Sans Serif] خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره
[=Microsoft Sans Serif]پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده
[=Microsoft Sans Serif] گه می کند زیارت، گه می کند نظاره
[=Microsoft Sans Serif]سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون
[=Microsoft Sans Serif] کز زخم سینه دارد گل های بی شماره
[=Microsoft Sans Serif]از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند
[=Microsoft Sans Serif] دارد به گوش خونین خون جای گوشواره
[=Microsoft Sans Serif]یک کودک سه ساله خفته کنار گودال
[=Microsoft Sans Serif] ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره
[=Microsoft Sans Serif]درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند
[=Microsoft Sans Serif] سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره
[=Microsoft Sans Serif]مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت
[=Microsoft Sans Serif] آب فرات می زد بر حنجرش شراره
[=Microsoft Sans Serif]چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!
[=Microsoft Sans Serif] جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره
[=Microsoft Sans Serif]یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی
[=Microsoft Sans Serif] میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره

[=Microsoft Sans Serif]کربلا ای عاشقان چشم انتظار زینب است
راههای شام و غربت شرمسار زینب است

تا قیامت آسمانیها عزادار حسین
رودها تفسیر اشک بی‏شمار زینب است

نهضت سرخ حسینی گرچه در یک روز بود
همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است

ای علمها سر فرود آرید بهر احترام
رایت عباس اینک بی‏قرار زینب است

این محرّمها که پی‏درپی شکوفا می‏شود
حکمتش تا صبح محشر یادگار زینب است

نهضت سرخ حسینی گرچه در یک روز بود
همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است

اسداللّه‏ خدّامی
[=Microsoft Sans Serif][CENTER]


[/CENTER]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]در بیت وحی با لب عطشان خوش آمدی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای العطش ترانهء قبل از ولادتت
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]گریه مکن که کشتهء اشک خدا شوی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]خون خدا، به جمع شهیدان خوش آمدی
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

[=Times New Roman]

[=Microsoft Sans Serif]بر گلستان ولایت تاختند،‎
[=Microsoft Sans Serif] غنچه را با لاله پرپر ساختند،
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] غنچه زیرخاروخس افتاده بود،‎
[=Microsoft Sans Serif] باغبان هم از نفس افتاده بود‎،
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] ظلم و طغیان و جنایت زاده شد
[=Microsoft Sans Serif] این چنین مزد رسالت داده شد
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif][CENTER]


[/CENTER]


[=Microsoft Sans Serif]
چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت اینجا
کور می کند شب را زخم خنجرت اینجا

چشمه چشمه می جوشد از دل زمین هر شب
خون اصغرت آن جا، خون اکبرت اینجا

می‏رسد به گوشم گرم بانگ خطبه‏ای پرشور
خطبه‏‏ای که بعد از تو خوانده خواهرت اینجا

از فرات می‏جوشد موج و می‏زند بوسه
بر کرانة خشکِ حلق و حنجرت اینجا

کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب می‏شود از تو سهم مادرت اینجا

یک نهال بارآور غَرس می‏شود در خاک
قطع می‏شود دستی از برادرت اینجا

این فرشتة وحی است وحی تازه آیا چیست؟
روی نیزه می‏خواند آیه‏ای سرت اینجا

این ضریح شش گوشه، حج پاکبازان است
آب می‏شوم از شرم در برابرت اینجا


[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]از کوفه خبر می‌رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می‌رفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که می‌چرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های




[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]دریا و عباس

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم
[=Microsoft Sans Serif]آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم
[=Microsoft Sans Serif]آید صدای ناله‎ی اصغر به گوشم
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده؟!
[=Microsoft Sans Serif]ای بحر را هم داده آب از اشک دیده
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفت ای آب آتش شو به کامم
[=Microsoft Sans Serif]پیداست در تو عکس لب‎های امامم
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد تا کنی یاریّ عترت
[=Microsoft Sans Serif]از من دهانی تَر کن ای دریای غیرت
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم
[=Microsoft Sans Serif]آخر نگاه فاطمه باشد به دستم
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد تو همه هستِ حسینی
[=Microsoft Sans Serif]نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفتا اوست مولا، من غلامم
[=Microsoft Sans Serif]بی او بُوَد آب روان آتش به کامم
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد ای زده آتش به هستم
[=Microsoft Sans Serif]من چون تو بر داغ لب تو تشنه هستم
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفتا تشنه‎تر از تو رباب است
[=Microsoft Sans Serif]در سینه‎اش آتش به جای شیر ناب است
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد گر نمی‎نوشی ز من آب
[=Microsoft Sans Serif]آب از چه همره می‎بری با این تب و تاب
[=Microsoft Sans Serif]عباس گفتا وعده دادم بر سکینه
[=Microsoft Sans Serif]تا آب آرم بهر گل‎های مدینه
[=Microsoft Sans Serif]دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت
[=Microsoft Sans Serif]زیبد که تا محشر بگردم دور قبرت
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]پس از مرگ غریب تو، غریب است
[=Microsoft Sans Serif]تو مثل دست خود افتاده بودی
[=Microsoft Sans Serif]به قدر مهربانی ساده بودی
[=Microsoft Sans Serif]در آن هنگامه از خود گذشتن
[=Microsoft Sans Serif]عجب دستی به دریا داده بودی
[=Microsoft Sans Serif]پریشان یال و بی‏زین و سوارم
[=Microsoft Sans Serif]غریب کوچه‏های انتظارم
[=Microsoft Sans Serif]صدای «العطش آقا» بلند است
[=Microsoft Sans Serif]به خیمه روی برگشتن ندارم
[=Microsoft Sans Serif]سر خورشید برنی آشیان زد
[=Microsoft Sans Serif]علم بر بام قلب عاشقان زد
[=Microsoft Sans Serif]غروب کربلا رنگ فلق بود
[=Microsoft Sans Serif]مگر خورشید را سر می‏توان زد
[=Microsoft Sans Serif]بیا و حاجت ما را روا کن
[=Microsoft Sans Serif]دو دستت را ستون خیمه‏ها کن
[=Microsoft Sans Serif]به دریا می‏روی یادت بماند
[=Microsoft Sans Serif]لبی با سوز دریا آشنا کن
[=Microsoft Sans Serif]نمی‏دانم چرا اکبر نیامد
[=Microsoft Sans Serif]چراغ خانه مادر نیامد
[=Microsoft Sans Serif]نمی‏دانم چرا بانگ عطش از
[=Microsoft Sans Serif]گلوی نازک اصغر نیامد؟
[=Microsoft Sans Serif]نمی‏دانی چه بی‏تابم عموجان!
[=Microsoft Sans Serif]غمت را برنمی‏تابم عموجان!
[=Microsoft Sans Serif]هلاک دیدن روی توام من
[=Microsoft Sans Serif]که گفته تشنه آبم عموجان؟
[=Microsoft Sans Serif]مدد کن عشق، دریا یار من نیست
[=Microsoft Sans Serif]فلک در گردش پرگار من نیست
[=Microsoft Sans Serif]مدد کن دیده از دنیا ببندم
[=Microsoft Sans Serif]عموی آب بودن کار من نیست
[=Microsoft Sans Serif]عموی مهربان من کجایی؟
[=Microsoft Sans Serif]الهی بشکند دست جدایی
[=Microsoft Sans Serif]بیا با تشنگی‏هامان بسازیم
[=Microsoft Sans Serif]عموجان، آب یعنی بی‏وفایی
[=Microsoft Sans Serif]علم از دست و دست از من جدا شد
[=Microsoft Sans Serif]و مشک آب از دندان رها شد
[=Microsoft Sans Serif]قیامت را به چشم خویش دیدم
[=Microsoft Sans Serif]دمی که قامت خورشید تا شد
[=Microsoft Sans Serif]کریم رجب‏زاده

[=Microsoft Sans Serif]ای یاس چیده

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی!
[=Microsoft Sans Serif]قرآن آیه آیه‎ی پامال من، علی
[=Microsoft Sans Serif]مانند قلب من دهنت پر ز خون شده
[=Microsoft Sans Serif]خون گلوت گشته روان از دهن، علی
[=Microsoft Sans Serif]چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو
[=Microsoft Sans Serif]با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
[=Microsoft Sans Serif]لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو
[=Microsoft Sans Serif]زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
[=Microsoft Sans Serif]تو مثل لاله‎ای که همه گشته برگ برگ
[=Microsoft Sans Serif]من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
[=Microsoft Sans Serif]جایی برای بوسه نمانده به قامتت
[=Microsoft Sans Serif]از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
[=Microsoft Sans Serif]ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند
[=Microsoft Sans Serif]از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
[=Microsoft Sans Serif]لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه
[=Microsoft Sans Serif]زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
[=Microsoft Sans Serif]در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد
[=Microsoft Sans Serif]ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
[=Microsoft Sans Serif]فریاد من بلند ز اشعار میثم است
[=Microsoft Sans Serif]سوزد ز سوز او دل هر مرد و زن، علی
[=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]فرزندیِّ دو فاطمه
[=Microsoft Sans Serif]خورشید بَرَد سجده به خاک در عباس
[=Microsoft Sans Serif] مه جلوه ای از حسن خدامنظر عباس
[=Microsoft Sans Serif]هر سینه ی افروخته یک علقمه فریاد
[=Microsoft Sans Serif] هر دیده ی پر اشک بود کوثر عباس
[=Microsoft Sans Serif]هر زخم بدن، آیه ای از مصحف ایثار
[=Microsoft Sans Serif] هر خون جگر، قطره ای از ساغر عباس
[=Microsoft Sans Serif]فرزندیِّ دو فاطمه، سقایی عترت
[=Microsoft Sans Serif] سرداری لشگر، شرف دیگر عباس
[=Microsoft Sans Serif]زیبد که شهیدان همه خیزند به تعظیم
[=Microsoft Sans Serif] فردای قیامت همه در محضر عباس
[=Microsoft Sans Serif]با راس حسین ابن علی بود برابر
[=Microsoft Sans Serif] تاشام بلا بر سر نیزه سر عباس
[=Microsoft Sans Serif]ایثار و فداکاری و ایمان سه چراغند
[=Microsoft Sans Serif] در بزم دل از مکتب روشنگر عباس
[=Microsoft Sans Serif]عباس به تعداد همان باب حسین است
[=Microsoft Sans Serif] یعنی که بیا سوی حسین از در عباس
[=Microsoft Sans Serif]در علقمه چون عطر گل آید به مشامم
[=Microsoft Sans Serif] بوی نفس فاطمه از پیکر عباس
[=Microsoft Sans Serif]مارا نبُوَد زهره که گوییم ثنایش
[=Microsoft Sans Serif] تا یوسف زهراست ثنا گستر عباس
[=Microsoft Sans Serif]در دامن صحرای بلا خون خدا ریخت
[=Microsoft Sans Serif] از بازو و ازدیده و از حنجر عباس
[=Microsoft Sans Serif]افسوس که شد همسفر قاتل عباس
[=Microsoft Sans Serif] از علقمه تا شام بلا خواهر عباس
[=Microsoft Sans Serif]باسوز دل و اشک روان و شررِ شعر

[=Microsoft Sans Serif] میثم شده پیوسته پیام آور عباس


من اگر نقاش بودم...


مــن اگر نــقــاش بودم،کربـــــلا را میـکشیدم

یـک بـیابان ســــرخ لاله، نینوا را میـکشــیـدم

دشتی از گلهای پر پر،نقشی از حلقوم و خنجر

نقشـی از عبــاس حیدر،اشکی از طفلان زینب

منــظــر نــور هـــدایت، کربـــــلا را می کشیدم

لبیکـــــ یا حــســـیـن(ع)


[=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif]

شه فرود آمد به دشت كربلا
گفت پس با آن زمین پُربلا:

[=Microsoft Sans Serif]

ای زمین! ای تربت عنبرسرشت!
ای به رتبت، برتر از خاك بهشت!

بعد از این، خاك تو باشد مدفنم
تا قیامت در تو باشد مسكنم

خرّمی كن، ای زمین! شاهت رسید
فخر كن بر آسمان، ماهت رسید

سوی تو از مكّه، تازان آمدم
خود نه تنها با جوانان آمدم

آمدم تا در تو جان، فانی كنم
در تو هفتاد و دو قربانی كنم

این من و این اكبر و این اصغرم
قاسم و عبّاس و عون و جعفرم

حالیا برگو مرا مدفن كجاست
مدفن قربانیان من كجاست

راست برگو، ای زمین! اندر كجا
دست عبّاسم شود از تن، جدا

در كجا بر جان من، آذر زنند
تیر بر حلق علی‌اصغر زنند

بس كن، ای «ذاكر»! مگو دیگر سخن
كه زدی آتش به جان مرد و زن

ذاکر، سیّد عبّاس حسینی جوهری"



[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]


دل، پشتِ حصار حَرَمت خسته ترین است
[=microsoft sans serif]
در سایه دیوار تو بنشسته ترین است

[=microsoft sans serif]

بگشا گِره از بال فرو بسته پرواز

[=microsoft sans serif]کاین خیل کبوتر به تو دل بسته ترین است

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]سازی است شکسته، دلِ آیینه تباران [=microsoft sans serif]
بنواخته ای آنچه که بشکسته ترین است

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]زنجیر غلامان تو تا نوحه گری کرد [=microsoft sans serif]
چشمان به خون تر شده سر دسته ترین است

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]عمری است که در دیده ما شور فُرات است [=microsoft sans serif]
تا دیده به تاریخ تو پیوسته ترین است

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]پیشانی عُشّاق تو را مِهر تو مُهر است [=microsoft sans serif]
این نقش جبینی است که برجسته ترین است

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]نذرت چه کُنم؟ غیر نَفَس های بریده [=microsoft sans serif]تا هست
تاهست در اندوه تو بگسسته ترین است


[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

مجتبی طهمورثی


[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]نام جانبخش تو چون بر دهنم مي‌آيد
عطر فردوس برين از سخنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif] زمزم اشک ز چشم تر من مي‌جوشد


[=Microsoft Sans Serif]نام شيرين تو چون بر دهنم مي‌آيد[=Microsoft Sans Serif]

اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت


[=Microsoft Sans Serif]روح ايمان و يقين بر بدنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا

[=Microsoft Sans Serif] ز تو هر غم که به جان و به تنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز

[=Microsoft Sans Serif] ناله و گريه ز بيت‌الحزنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] از شرار غم تو سوختم اما شادم

[=Microsoft Sans Serif] که به سويت خبر سوختنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] گر پس ازمرگ ببويند مرا در دل خاک

[=Microsoft Sans Serif] نکهت مهر حسين از کفنم مي‌آيد

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] گرچه خارم چو «وفايي» ولي از لطف حسين

[=Microsoft Sans Serif] روز محشر خبر گل شدنم مي‌آيد





[=Microsoft Sans Serif]سيد هاشم وفايي

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
کشتي شکست خورده ي طوفان کربلا

[=microsoft sans serif] در خاک و خون طپيده به ميدان کربلا
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] گر چشم روزگار براو زار مي گريست
[=microsoft sans serif] خون مي گذشت از سر ايوان کربلا
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif] نگرفت دست دهر گلابي به غير اشک
[=microsoft sans serif] زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] از آب هم مضايقه کردند کوفيان
[=microsoft sans serif] خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif] بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکند
[=microsoft sans serif] خاتم ز قحط آب سليمان کربلا
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] زان تشنگان هنوز به عيوق مي رسد
[=microsoft sans serif] فرياد العطش ز بيابان کربلا

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] آه از دمي که لشگر اعدا نکرد شرم
[=microsoft sans serif] کردند رو به خيمه ي سلطان کربلا
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] آن دم فلک بر آتش غيرت سپند شد
[=microsoft sans serif] کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد


[=microsoft sans serif]آری شده برپا به قیامت ، یکبار دگر هیئت عبّاس

[=microsoft sans serif]« بسم رب العباس (علیه السلام) »

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


[=microsoft sans serif]اذا زلزلت الارض زمین محشر عظمی ست،

[=microsoft sans serif]چه شوری ست ، چه غوغاست ؛

[=microsoft sans serif]از این حال زمین لرزه به دلهاست

[=microsoft sans serif]نه پستی ، نه بلندی وَ نه دریاست!

[=microsoft sans serif]رسیده ست همان روز قیامت ، همان لحظه موعود؛

[=microsoft sans serif]که فرمود خدا : زود رسد زود...

[=microsoft sans serif]خلایق همه در حال فرارند وَ بی تاب و قرارند

[=microsoft sans serif]آرام ندارند ؛ که این روز ، همان روز حساب است

[=microsoft sans serif]همان روز سوال است و جواب است ،

[=microsoft sans serif]که مردم ، همه اینگونه پریش اند

[=microsoft sans serif]نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند ، همه در پی خویشند

[=microsoft sans serif]و مردم همگی مست ، همه بی خود و مدهوش

[=microsoft sans serif]که ناگاه رسید از سوی حق نغمه چاووش

[=microsoft sans serif]الا اهل قیامت همه ساکت و سرها همه پایین

[=microsoft sans serif]و ای جمله خلایق همه خاموش ، شده گوش

[=microsoft sans serif]سراسر همه ی عرصه ی محشر ، پر از آیه ی کوثر

[=microsoft sans serif]ملائک همه در شور ،

[=microsoft sans serif]غزل خوان ، همه سرمستِ شمیم گل حیدر ،گل یاس پیمبر(صلی الله)

[=microsoft sans serif]چه حالی است ؟ خبر چیست ؟ مگر کیست ، قدم رنجه نموده ست به محشر؟

[=microsoft sans serif]یگانه گهر حضرت داور

[=microsoft sans serif]الله ُ اکبر ،‌ اللهُ اکبر !

[=microsoft sans serif]یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، صدیقه اطهر

[=microsoft sans serif]ملائک همگی بال گشودند

[=microsoft sans serif]و فرش قدم مادر سادات نمودند

[=microsoft sans serif]آری خبر این است : امید همه آمد

[=microsoft sans serif]جبریل صدا زد که : خلایق ، انگیزه خلق دو جهان فاطمه(سلام الله علیها) آمد

[=microsoft sans serif]و مبهوت جلالش همه ی ناس

[=microsoft sans serif]پیچید به محشر ، همه جا عطر گل یاس

[=microsoft sans serif]زهراست و آن وعده شیرین شفاعت ؛

[=microsoft sans serif]بر چشم ترش اشک نشسته ست چو الماس

[=microsoft sans serif]بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ، همان دست جدا از تن عبّاس(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]و زهرا (سلام الله علیها) شده گریان ابالفضل(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]همه گریه کن و نوحه سرای غمِ چشمان ابالفضل(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]مردم همه ساکت همه مبهوت و حیران ابالفضل(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]که این فاطمه(سلام الله علیها) ابر کرم و رحمت و عشق است

[=microsoft sans serif]که از او شده جاری به لبِ خشک زمین بارش باران ابالفضل(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]ناگاه همه از دهن یاس شنیدند:

[=microsoft sans serif]« الله ، قسم میدهمت جان ابالفضل

[=microsoft sans serif]سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل

[=microsoft sans serif]بر فاطمه ات بار اِلها تو ببخشا

[=microsoft sans serif]هرکس که زده دست به دامان ابالفضل »

[=microsoft sans serif]و یاران ابالفضل همگی مات ، از هیبت عبّاس(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]انگار نه انگار که این روز حساب است؛

[=microsoft sans serif]یکبار دگر روضه و گریه ،یکبار دگر سینه زنی، غربت عبّاس(علیه السلام)

[=microsoft sans serif]زهراست کند نوحه سرایی،

[=microsoft sans serif]آری شده برپا به قیامت ، یکبار دگر هیئت عبّاس(علیه السلام) !!

[=microsoft sans serif]عبّاس(علیه السلام) همانی که قتیل العبرات است

[=microsoft sans serif]هر قطره ی مشکش ، آبی ز حیات است

[=microsoft sans serif]شرمنده ز شرمندگیَش ، آب فرات است

[=microsoft sans serif]با گریه ی زهرا(سلام الله علیها) ،‌ دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت

[=microsoft sans serif]با نام ابالفضل(علیه السلام) وَ دستان شفیعش، ترس از جگر اهل ولا ریخت

[=microsoft sans serif]ناگاه در آن حالِ پریشانِ دلِ مادر سادات

[=microsoft sans serif]آمد ز سوی حضرت موعود ندایی : که زهرا تو همه کاره ی مایی !

[=microsoft sans serif]تا باز به چشم همه ی خصم رود خار

[=microsoft sans serif]تا باز ببینند همه وعده ی دادار

[=microsoft sans serif]تا کور شود هر که به دنیا ز حسد کرد ، حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار

[=microsoft sans serif]بخشم به تو هرکس که توئه فاطمه گویی

[=microsoft sans serif]ای شیر زن حیدر کرار ،

[=microsoft sans serif]خود دانی و چشمی که شده خیس ،به اندازه ی بال مگسی ، بهر علمدار !

[=microsoft sans serif]از وصف چنین قصه به محشر ، یکپارچه در شورم و شینم

[=microsoft sans serif]یکپارچه سرمست غرورم ، من گریه کن شیر زن شیر حنینم

[=microsoft sans serif]بی خود شدم از خود و چنین نعره کشیدم

[=microsoft sans serif]الله ، الله ، الله منِ زار ،‌

[=microsoft sans serif]مست و خراب علمدار حسینم

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


بر گلستان ولایت تاختند

غنچه را با لاله پرپر ساختند

غنچه زیرخاروخس افتاده بود‎

باغبان هم از نفس افتاده بود

ظلم و طغیان و جنایت زاده شد

این چنین مزد رسالت داده شد



[=Century Gothic]سِر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=Century Gothic]قادر طهماسبی

[=Century Gothic][=arial]زبان حال حضرت زینب کبری(س) در غروب عاشورا[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial]
[=Century Gothic] [=arial] به دشت کربلا، جمعی پریشان ماند و من ماندم
[=Century Gothic] [=arial] فراز نیزه‌ها، آوای قرآن ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] من غارت‌زده خسته، ز هر سو راه من بسته
[=Century Gothic] [=arial] ز یاران خیمه‌ها خالی، بیابان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] به گوش من طنین‌افکن، صدای اکبر و قاسم
[=Century Gothic] [=arial] که دائم اشک‌ریزانم، به دامان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] دلم خون شد خداوندا، از این اشک عزاداران
[=Century Gothic] [=arial] به دنبال پدر یک طفل گریان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] به خاک و خون دو بازوی بلند و پرچم و مَشکی
[=Century Gothic] [=arial] میان شعله‌ها یک فوج عطشان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] ز تیری بسته شد راه گلوی تشنه‌لب اصغر
[=Century Gothic] [=arial] رباب از این جفای خصم، حیران ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] ز طوفان بلا گل‌های سرخ من همه پرپر
[=Century Gothic] [=arial] از این طوفان مرا یک سرو عریان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] به‌هم پیوست جوشان چشمه‌‌های خون و دریا شد
[=Century Gothic] [=arial] از این طوفان هایل موج و طوفان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] نمانده طاقتم دیگر که بینم قتلگاهش را
[=Century Gothic] [=arial] برفت و این دل بی‌تاب و سوزان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] [=arial] "حسان" گویی که این مصرع زبان حال زینب بود
[=Century Gothic] [=arial] تهی شد باغم از گل، عطر جانان ماند و من ماندم
[=Century Gothic]



[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]جاده و اسب مهیاست،بیا تا برویم
[=Microsoft Sans Serif] کربلا منتظر ماست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] ایستاده ست به تفسیر قیامت زینب
[=Microsoft Sans Serif] آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] خاک -درخون خدا - می شکفد می بالد
[=Microsoft Sans Serif] آسمان،غرق تماشاست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] تیغ - درمعرکه - می افتد و بر می خیزد
[=Microsoft Sans Serif] رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] از سراشیبی تردید اگر بر گردیم
[=Microsoft Sans Serif] عرش،زیر قدم ماست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] دست عباس، به خونخواهی آب آمده است
[=Microsoft Sans Serif] آتش معرکه برپاست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان
[=Microsoft Sans Serif] راه ما، از دل دریاست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] کاش،ای کاش! که دنیای عطش می فهمید
[=Microsoft Sans Serif] آب، مهریۀ زهراست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] چیزی از راه نمانده ست چرا برگردیم
[=Microsoft Sans Serif] آخر راه، همین جاست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif] فرصتی باشد اگر - باز درین آمد و رفت -
[=Microsoft Sans Serif] تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم

[=Microsoft Sans Serif]

یکی دریا یکی دریاچه ی خون
شمار زخمها افزون افزون

محرم می زند آرام آرام
زچشمان دوبیتی هام بیرون

چه قبولت افتد؟گركه جان ندهم بپاى تو ياحسين
من و زيستن چكنم اگرنشوم فناى توياحسين
تو چو آفتاب برآمدى ز كران مشرق هستيم
منم آن ستاره كه دل نهاده روشناى تو ياحسين
تو مرابه جذبه كشانده اى تومرا زغير رهانده اى
به اشارتى كه توخوانده اى شدم آشناى توياحسين
به قنوت نافله غمت چه شبانه ها كه نخوانده ام
كه به استجابت بيكران رسم از دعاى تو ياحسين



عشق تو در سينه دارم ياحسين
از فراقت بى قرارم ياحسين
نوكرى بردرگهت عمرى بحق
شد كمال افتخارم ياحسين
مهر تو داده مرا عزّ وشرف
هرچه دارم از تو دارم ياحسين
برتو و راه تو و نام توشد
عشق ورزيدن شعارم ياحسين
از در لطفت نگردم نا اميد
من گدائى كهنه كارم ياحسين
چونكه دردنيا به عشقت زنده ام
خوفى از عقبا ندارم ياحسين
تانهى يكدم قدم برديده ام
سالها چشم انتظارم ياحسين
بس كه دارم جرم و عصيان و گناه
از حضورت شرمسارم ياحسين
گرتوهم رانى مرا از درگهت
روبدرگاه كه آرم ياحسين

[=Microsoft Sans Serif]شعر عاشورايي


[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]ياران
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان
فرياد و فغان دارم دورديکش ميخانه
هر سو نظر اندازي صد خاطره مي سازي
زآنها که سفر کردند دلشاد از اين خانه
تا سر به بدن باشد اين جامه کفن باشد
فرياد اباذرها ره بسته به بيگانه
اي واي که يارانم گلهاي بهارانند
رفتند از اين خانه رفتند غريبانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان
فرياد و فغان دارم دورديکش ميخانه
هر سو نظر اندازي صد خاطره مي سازي
زآنها که سفر کردند دلشاد از اين خانه
تا سر به بدن باشد اين جامه کفن باشد
فرياد اباذرها ره بسته به بيگانه
اي واي که يارانم گلهاي بهارانند
رفتند از اين خانه رفتند غريبانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

بشنو از ني چون حکايت ها کند


بشنو از ني چون حکايت ها کند
از سر ببريده اي هر دم حکايت ها مي کند
بشنو از ني چون شکايت ها کند
وز لب خشکيده اي هر دم حکايت ها کند
بشنو از ني در ره دلدادگي
در زه دلدادگي فرزانگي
بشنو از ني آن به غايت راستين
حامل راس حسين اندر زمين
بشنو از ني از زمين کربلا
ناله و نفرين و آه و نينوا
بشنو از ني چون حکايت ها کند
از بدي هاي زمين هر دم شکايت ها کند
بشنو از ني از زبان اهل دل
راستگويان در سراي اهل دل
بشنو از ني واقعه از کربلا
کاروان کي ميرسد در نينوا ؟
بشنو از ني ، آن زمان سلطان حسين
بي بدن قرآن قرائت مي کند راس الحسين

خزانِ محرم


شرمنده شد بهار ، ز گلزار کربلا
بلبل کند نوا که خزانِ محرم است
ما عاشقانِ لاله ي سرخِ پيمبريم
کز عطر او بهشتِ خداوند ، خرم است
صد مرده زنده مي شود از ذکرِ يا حسين
مولاي ما معلمِ عيسي بن مريم است
عيسي اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت
قُنداقه حسين شرفِ عرشِ اعظم است
با يوسفش مقايسه کردم نگار گفت
او شاهِ مصر باشد و اين شاهِ عالم است
ما را نيازِ صيد چمن نيست در بهار
روي حسينيان ، گل و اين اشک شبنم است
اي صاحب عزا به عزا خانه ها بيا
ياران سينه زن همه در زير پرچم است
گر وعده ي بهشت ، به ما مي دهد بهار
ما نيستيم طالبِ رضوان مسلم است
بر عاشقان ، سياحتِ گلشن حرام شد
خاکم به سر ، که قامت سروِ علي خم است
اي آب ، بس کن اين همه جوش و خروش را
در پيش چشم ما علي اصغر مجسم است
سقا ز تشنگانِ حرم شرمسار شد
شرمنده ي خجالت او نهرِ علقم است
ساقي تشنه تا که برون آمد از فرات
قربان غيرتش شود عالم ، اگر کم است
چون محتشم بخوان به پيمبر ز سوز دل
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است

جلوه رنگين کمان


کربلا بيت الحرامي ديگر است
حاجيانش را مقامي ديگر است
نيت اش ترک سر و تن گفتن است
در پي اش تکبير در خون گفتن است
شيعه گي آيا شکم پروردن است
يا به روز جنگ عذر آوردن است ؟
شيعه يعني امتزاج نار و نور
شيعه يعني راس خونين در تنور
شيعه يعني باز تاب آسمان
بر سر ني جلوه رنگين کمان
شيعه بايد آبها را گل کند
خط سوم را ز خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولياست
کربلا بار ز ترين منظور ماست

نشانه زيبايي


عباس براتي‌پور
هر چند كه گل نشانه زيبايي است
بي‌عشق حسين هيچ گل، زيبا نيست
زيباست حسين و عشق شورانگيزش
هر كس كه بدان ز پرده دل نگريست
در معبد عشق چون حسين است، دل و جان
جان كرده فداي حضرت جانان، كيست؟

فصل عزا


اشعاري از مرحوم محمد رضا آقاسي
سلام بر تو و نيزه اي که حامل توست
به محملي که درونش تمامي دل توست
سلام بر تو بر زلف عنبر افشانت
نگاه غم زده ي زينب پريشانت
دشت پر از ناله و فريادبود
سلسله بر گردن سجاد بود
فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خيمه دل بوي محرم گرفت
زهره منظومه زهرا حسين
کشته افتاده به صحرا حسين
دست صبا زلف تورا شانه کرد
بر سر ني خنده مستانه کرد
چيست لب خشک و ترک خورده ات
چشمه اياز زخم نمک خورده ات
روشني خلوت شبهاي من
بوسه بزن بر تب لبهاي من
تا زغم غربت تو تب کنم
ياد پريشاني زينب کنم
آه از آن لحظه که بر سينه ات
بوسه نشاندند لب تيرها
آه از آن لحظه که بر پيکرت
زخم کشيدند به شمشيرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگير ها
آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس ناله زنجير ها
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بي تو در اين باديه کج رفته اند
کعبه تويي کعبه به جز سنگ نيست
آينه اي مثل تو بي رنگ نيست
آينه رهگذر صوفيان
سنگ نصيب گذر کوفيان
کوفه دم از مهر و وفا مي زدند
شام تو را سنگ جفا مي زدند
کوفه اگر آينه ات را شکست
شام از اين واقعه طرفي نبست
کوفه اگر تيغ و تبرزين شود
شام اگر يکسره آذين شود
مرگ اگر اسب مرا زين کند
خون مرا تيغ تو تضمينکند
آتش پرهيز نبرد مرا
تيغ اجل نيز نبرد مرا
بي سر و سامان توام ياحسين
دست به دامان تو ام يا حسين
جان علي سلسله بندم مکن
گردم از خاک بلندم مکن
عاقبت اين عشق هلاکم کند
در گذر کوي تو خاکم کند
تربت توبوي خدا مي دهد
بوي حضور شهدا مي دهد
مشعر حق عزم منا کرده
ايکعبه ي ششگوشه بنا کرده اي
تير تنت را به مصاف آمدست
تيغ سرت را به طواف آمدست
چيست شفابخش دل ريش ما
مرحم زخم و غم و تشويش ما
چيست به جز ياد گلروي تو
سجده به محراب دو ابروي تو
بر سر ني زلف رها کرده اي
با جگرشيعه چه ها کرده اي
باز که هنگامه برانگيختي
بر جگر شيعه نمک ريختي
.....

دورباعي قيصرامين پور براي امام حسين و يارانش


آيين
اين خاک به خون عاشقان آذين است
اين است در اين قبيله آيين ، اين است
زاين روست که بي سوار برمي گردد
اسب تو که زين و يال آن خونين است
آن حادثه
خود را چو ز نسل نور مي ناميدند
رفتند و به کوي دوست آراميدند
سيراب شدند زآن که در اوج عطش
آن حادثه را به شوق آشاميدند

تضمين غزل حافظ


مرحوم چلويي
سبکباران به سوي کربلا بستند محمل ها
در آن وادي پر خوف و خطر کردند منزل ها
جوانان بني هاشم به پا کردند محفل ها
چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ي دل ها
زدند آسان و ليکن عاقبت افتاد مشکل ها
شترها زير بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار مغيلان چون گل و لاله
زنان در محمل عصمت روان از ديدگان ناله
بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله
فرو بردند سر خورشيد و مه در برج و محمل ها
سپاه شاه مظلومان بسوي کربلا عازم
سپهسالار اردو ؛ شمس دين ؛ ماه بني هاشم
سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم
علي اکبر بذکر يا قدير و قادر و قائم
که ما رفتيم سوي دوست بشتابيد مايل ها
علي اصغر به خواب ناز روي دامن مادر
نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر
سکينه بنگرد بر قدر و بالاي علي اکبر
رقيه بي خبر از زجر راه و خشت زير سر
جوانان مي روند با پاي خود بر سوي قاتل ها
نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور
غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر
علم افراشته جولان دهد در ميمن و ميسر
ز سقايي برد ارث البته از ساقي کوثر
الا يا ايها الساقي ادر کاساً و ناول ها
مسلمانان کوفه شاه را کردند مهماني
و ليکن کافران دارند ننگ از اين مسلماني
نوشته نامه ها آن فرقه ي بدتر ز نصراني
نمي دانم چه بنوشتند خود نا گفته مي داني
هم آن هايي که مي کردند قرآن را حمايل ها
رسيد اردو به دشت کربلا شهر حسين آباد
حسين آباد بود آن سرزمين از اول ايجاد
عزيز حضرت باري در آن جا بارها بگشاد
براي نصرت دين اهل عالم را ندا در داد
به جان و دل بلي گفتند کوشيدند از دل ها
شه ملک امانت فيض بخش مومن و کافر
نشسته بر سرير معدلت با صولت حيدر
به پا نعلين شيث ، عمامه ختم رسل بر سر
عصاي موسوي در کف ، رداي احمدي در بر
همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها
صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را
که شاه دين دهد خون از گلو نخل رسالت را
به پايان مي رساند حضرتش کار شفاعت را
بزن " ساعي " به چوگان عمل گوي سعادت را
که همچو شمع مي سوزند و مي گريند ناقل ها

پرسيدم از هلال چرا قامتت خم است
آهى كشيد و گفت كه ماه محرم است
گفتم كه چيست ماه محرم بناله گفت
ماهى كه خلق جمله افلاك در غم است
گفتم براى كه بفغان داد اين جواب
ماه عزاى اشرف اولاد آدم است
اينماه گشته كُشته به صحراى كربلا
سبط رسول تشنه لب اين غم مگر كمست
آيد بسوى خلق ز يزدان همى پيام
نيلى ببركنيد كه ماه محرم است
در خلد حوريان همه سيلى بروزنند
در عرش قدسيان همه چشمان پر از نم است
زهرا سياه بر سر وحيدر زند بسر
در اين عزا رسول خدا قامتش خم است
در كربلا به چشم بصيرت نظر نما
بنگر هنوز زينب و كلثوم در غم است
گويد سكينه گشته يتيمى نصيب ما
در روزگار درد يتيمى مگر كم است

اين چه غوغائى است جبريل از پرش خون مى چكد
حضرت زهرا ز چشمان ترش خون مى چكد
يا رسول اللّه بدشت كربلا بنما نظر
بين چسان خون خدا از پيكرش خون مى چكد
چشم حق باشد اميرالمؤ منين كز ديدگان
از براى نوگلان پرپرش خون مى چكد.

ورود کاروان به کربلا

باز از راه محرم غم رسید
بر زمین آسمان ماتم رسید

این هلال قد کمان دیگر است
"لیتنا کنا معک" اندر سر است

خرقها را بار دیگر تن کنید
آتشی در قلب این خرمن کنید

طبل و شیپور عذا را سر دهید
هفت اقلیم عطش را در دهید

ورد صوفی حا و سین و یا و نون
فاعلات فاعلات فاعلون

"حای" آن حامیم ذات کبریا
"سین" آن سرها زپیکرها جدا

"یای" آن یکتا پرست و یذکرون
"نون" آن باشت قسم بر یسترون

سینه از درد فراغت خسته است
دل به روی غیر تو او بسته است

هیچ دانی در دلم جا کردی؟
عرش حق شش گوشه برپا کردی؟

عشق بازی با تو معنا می شود
نور حق با تو هویدا می شود

اسّلام ای شاه مظلوم و غریب
اسّلام ای "آیهء امن یجیب"

اسّلام ای نور چشم مصطفا
اسّلام ای "خامص آل ابا"



کاروان آهسته ره تا کربلا
دشت خون و دشت درد و نینوا

خیمه ها در دشت خون برپا شود
صوت قرآن در فضا آوا شود

گویی آن شب آسمان خون گریه کرد
در میان خیمه ها حق مویه کرد

گویی یا حق چشم خود را بسته است
طاقت دیدن ندارد خسته است

عرش فلک و ملک حق اندر عذا
روز دیگر سر جدا , پیکر جدا

این همان میعارگاه محشر است
قتلگاه زادهء پیغمبر است