۩✿۩ اشعار عاشورایی ۩✿۩

تب‌های اولیه

501 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

يا حضرت رقيه (س)

از راه رفتنم تو تعجب نکن که من

طعم بَدِ شکستن ِ پهلو چشیده ام

پاهای من همه تاول زده ببین

خیلی به روی خار مغیلان دویده ام

چادر ز عمه قرض گرفتم که زیر آن

پنهان کنم ز روی تو گوش دریده ام

بشنو تمام خواهشه این پیر کودکت

من را ببر که جان تو دیگر بریده ام

عمه که پاسخی به سوالم نمیدهد

آیا شبیه مادر قامت خمیده ام؟

پاهای من همه تاول زده ز بس

از ترس او میان بیابان دویده ام

يا بنت الحسين (س)

تا گوشواره را کشید دو چشمم سیاه رفت

بابا ز دخترت به خدا اشک و آه رفت

یا اسب بود...یا یکی از دشمنان تو

از روی پیکرم که زمین خورد راه رفت

***

یک لحظه دید عمه مرا ، اشکباره شد

داغ مدینه در دل زارش دوباره شد

نامرد سیلی اش دو هدف داشت همزمان

هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد

(مهدی صفی یاری)

داغ بابا به شانه ي کودک بحث دنباله دار فدک
شب نخوابی ز درد و کتک
دست سنگین و صورتی کوچک
از رقیه بپرس یعنی چه

در دل شعله وای وای یتیم
خنده کردن به گریه های یتیم
بستن آبله به پای بتیم
زیر شلاق ها صدای یتیم
از رقیه بپرس یعنی چه

محترم بودن و حقیر شدن
پیش چشم همه اسیر شدن
اول زندگیت سیر شدن
زود تر از همیشه پیر شدن
از رقیه بپرس یعنی چه

پیکری پشت کاروان افتد
تازه خوابیده ناگهان افتد
گیسویی دست این و آن افتد
خارجی زاده بر زبان افتد
از رقیه بپرس یعنی چه

سنگ از دست رهگذر خوردن
جای نان غصه ی پدر خوردن
تازیانه ز پشت سر خوردن
یک نفر پا ز صد نفر خوردن
از رقیه بپرس یعنی چه

حنجر خشک و زخم سر نیزه
چشم حیران به سوی هر نیزه
رفته درخاک تا کمر نیزه
رأس خورشید و ماه بر نیزه
از رقیه بپرس یعنی چه

خسته ماندن غریب در صحرا
بی کس و غم نصیب در صحرا
عطر جان بخش سیب در صحرا
ذکر امن یجیب در صحرا
از رقیه بپرس یعنی چه

پای در سلسله هراس شتاب
سینه ي بی قرار و حالِ خراب
غصه ي زینب و نوای رباب
قاری تشنه لب کنار شراب
از رقیه بپرس یعنی چه

[=arial narrow]سموم باد خزان

محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین


گریست ابر خزان هم به باغ و راغ حسین

هزار و سیصد و اندی گذشت سال و هنوز

چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین

به هر چمن که بتازد سموم باد خزان

زمانه یاد کند از خزانِ باغ حسین

هنوز ساقی عطشان کربلا گویی

کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین

اگر چراغ حسینی به خیمه شد خاموش

منوّر است مساجد به چلچراغ حسین

خدا به نافه خلدش دماغ جان پُر داشت

که بوی خون نکند رخنه در دماغ حسین

فراغ از دو جهان داشت با فروغ خدای

خدای را چه فروغی است در فراغ حسین

یزید کو که ببیند به ناله قافله ها

گرفته از همه سوی جهان سراغ حسین


محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)



سلام بر آن طفل شیرخوار

شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد
با این زمان کم محرم را بسازد
شش ماه...اما نه! همان یک روز بس بود
پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد
حتماً دلیل محکمی داردکه طفلی
شش گوشه ای اینقدر محکم بسازد
گهواره اش با خود جهانی را تکان داد
منظومه ای اینسان منظم را بسازد
معروف کرده مادر خود را، قرار است

عیسی دمی این بار مریم را بسازد
فرصت برای کودکی هایش نمانده
این مرد باید ذبح اعظم را بسازد
یک روز را با تشنگی سر کرد اما
فرزند هاجر رفت زمزم را بسازد
دست پدر تخت سلیمان شد پسر را
بر دست بابا رفته خاتم را بسازد

این مرد اگر کوچک! علمداری بزرگ است

بر نیزه ها رفته پرچم را بسازد

اینجا غزل هم دست و پا گم کرد، بگذار

آتش ردیف اشتباهم را بسوزد...


محسن ناصحی

خدا کند برسد خیمه تاب داشته باشد

برای مادر اصغر جواب داشته باشد

:Sham:
گمان نمی کنم از این به بعد مادر تنها

بدون کودک و گهواره خواب داشته باشد

:Sham:
عمود خیمه ی او را به حالتی بگذارید

که روز دورو برش آفتاب داشته باشد

:Sham:
به خیمه ای ببریدش رباب را که در آنجا

نه شیر خواره ببیند نه آب داشته باشد

:Sham:
گذشت واقعه آنجا رسیده ایم که باید

غزل زمان بیانش حجاب داشته باشد

:Sham:
یزید بود ولیکن رباب فکر نمی کرد

که ظرف داخل دستش شراب داشته باشد...


علی زمانیان

بی گهواره


[=book antiqua]اولین روز است که بی گهواره می گردی علی[=book antiqua]

[=book antiqua]
[=book antiqua]یک شبه مادر برای خود شده مردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
آخرین باری که بستم بند این قنداق را


[=book antiqua]
[=book antiqua]بر دلم افتاده دیگر بر نمی گردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
بیشتر شرمنده میسازی پدر را گریه کن


[=book antiqua]
[=book antiqua]بس کن این لبخند اشکم را در آوردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
زانویت را جمع کردی بس که پیچیدی به تیر


[=book antiqua]
[=book antiqua]دست را جمع کردی بس که پر دردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
باز کن از ساقه ی این تیر انگشتان خود


[=book antiqua]
[=book antiqua]نیست هم بازی تو بی چاره ام کردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت


[=book antiqua]
[=book antiqua]حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua]:Sham:
می زنی لبخند پیدا می شود سرهای تیر


[=book antiqua]
[=book antiqua]عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی

[=book antiqua]
[=book antiqua] حسن لطفی

:Sham:
ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا

صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا

تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه

ای منتهای آرزوی اولیا بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را

ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا

فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ایم

دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا

از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار

بر دست های توست فقط چشم ما بیا

هفته به هفته می گذرد با خیال تو

پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا

بیش از هزار سال تو خون گریه كرده ای

ای خون جگر ز غربت زینب بیا بیا

عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن

امسال هم محرم ما را قبول كن

:Sham:


ز بس که نیزه نشسته به جسم پرپر تو

ورق ورق شده در قتلگاه دفتر تو

چقدر نیزه شکسته کنارت افتاده

چقدر تیر فرو رفته بین پیکر تو

هنوز از گلویت خون تازه می آید

هنوز بر سر نی جاری است کوثر تو

سر شکسته عباس آب آور را

نشانده اند سر نیزه ای برابر تو

چقدر لطمه زده روی گونه اش امروز

نمانده سوی نگاهی به چشم خواهر تو

زدند بر رخ ماه تو هیجده ضربه

که نیست نقطه سالم به صورت و سر تو

غروب گوشه گودال روضه می خواند

برای این همه زخم تن تو مادر تو

[=book antiqua][=comic sans ms]به نام خدا
هفتاد و دو آسمانی خونین بال

یاران عطش سرشت خورشید خصال

مهمان فرشتگان شدند و رفتند
آن شام فراق بود یا صبح وصال

به نام خدا
نگاهش کهکشان را تاب می داد
شب تاریک را مهتاب می داد
اگر یک دست در تن داشت عباس!
تمام کربلا را آب می داد

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد،سرخ شود چهرهء آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریهء گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
روی دست تو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

سید حمید رضا برقعی

این اشک ها به پای شما آتشم زدند


شکرخدا برای شما آتشم زدند


من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!


معراج چشم های شما آتشم زدند


سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم

هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم،ازاین طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم کجاست خانه خورشید شعله ور
گفتند بوریای شما، آتشم زدند

مربع

دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر وعمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند...


سید حمیدرضا برقعی

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

شهریار

تقدیم به جوانان حضرت زینب (س)
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده­ اند
«آیینه ­ایی که آه نسازد مکدّرش»
واحیرتا! که این دو جوانان زینب­ اند
یا ایستاده تیغ دوسر در برابرش
با جان و دل دو پاره جگر وقف می­کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم­هاش
مشغول عطر و شانه­زدن دست دیگرش
چون تکیه­ گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده­است
از بس که رفته این­همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته ­بود دگر آب از سرش

سید حمید رضا برقعی

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد
و قطره قطره تمام فرات را گل کرد

لبان ماهی تشنه درون گهواره
میان شرم نگاهش دوباره دل دل کرد
نشست پای عطش تا که دل به دریا زد
قنوت آب خودش را شبیه ساحل کرد
دعا نمود و نگاهی به خیمه ها انداخت
و مشک خالی خود را پر از فضائل کرد
لبان تشنه و چشمان آب دیده او
به چشمهای همه آب دیده نازل کرد
و من به دست تو ایمان می آورم عباس...
خدا نوشت و خودش را ضمیر فاعل کرد
:Gol:

صد شکر دارد گریه آقا بر غم تو م
شکی زده بر عرش زهرا مادر تو
یک سال این دوری مرا آزرده کرده
آقا صفایی دارد این محرم تو
وقت نشستن در عزای تو همیشه
بوسیده ام با اشکهایم پرچم تو
جان می دهم هر شب میان روضه هایت
تا صبح می گیرم نفسها با دم تو
من خواهشی دارم ز تو ارباب خوبم
تا زنده ام باشم اسیر ماتم تو
زهرا دعا کرده گرفتار تو باشم
یک خلق روزی می خورند از این کم تو
حتی کلیسا هم برایت دم گرفته
ناقوس غم سرکرده آقا در غم تو
:Gol:

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده استدر دل ، غم سنگین فراق افتاده استیک قصه ی عاشقانه در این صحرا

هفتاد و دو بار اتفاق افتاده است
سید حبیب حبیب پور

از هرم عطش لبان گلها تشنه
از شرم فرات مانده اینجا تشنه
اینجا چه عجیب داستانی شده است
هفتاد و دو زمزمند اما تشنه !
سید حبیب حبیبپور

شب سرخ ، ناله سرخ ،دل بی قرار سرخ

سر سرخ ، نی سیاه ، ولی نی سوار سرخ

هرجای دشت ، عطر فشانی کند به خون

هر دانه از بدن این انارِ سرخ

نی تیغ تاب زخم و نی زخم تاب تیغ

صد روضه خواند ه گشت در این گیر و دار سرخ

شد بوی سیب غالب و گودال پر زخون

دشتی پر از شکوفه از این نوبهار سرخ

دستار سبز ، غارت و انگشتر عقیق

بردند چون کلاب ، در این انفجار سرخ

چون گرگهای مست به حرص از تن انار

کندند قطعه ای که شود یادگار سرخ

آقا غریب و قوم قریبش به هلهله

هرکس پی ادای فریضه ، به کار سرخ
محمدعلی رضاپور

:Gol:

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض، دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند؟
این پرچم سیاه همین بیرق و علم
حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده ی شعرا فرق می کند
یک راست می روم سر اصل مصیبت ام
آقای من عزای شما فرق می کند
هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است
اما هوای کرببلا فرق می کند
آقا نگیر خرده اگر شور می زنند
عشق تو با همه به خدا فرق می کند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آقا ببخش حال خودم هم عوض شده
این است جای قافیه ها فرق می کند
تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد
سوز صدا و سوز صدا فرق می کند
بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود
اینجا غروب با همه جا فرق می کند
مهدی صفی یاری
:Gol:

ای بر لب تو زمزمۀ ماه محرّم
بنهاده سر از شوق به درگاه محرّم
از حنجر گلگون شهیدان خدایی است
پیغام تو را: گم نکنی راه محـرّم
بر گنبد افلاک ملک برد و برافراشت
پرچم ز کف قائد خونخواه محرّم
با فوج ملک همدل و همراه و هم آواز
شد خیل عزادار دل آگاه محــرّم
این قافله در قافله آتشکده دل هاست
افروخته از غصّۀ جانکاه محرّم
در خشک و تر عالم و آدم زند آتش
گر شعله کشد از سر نی آه محرّم
جز غنچۀ لب های علی اصغر گلپوش
بر خنده نشد باز لبی گاه محرّم
ما خیل گدایان سر کوی حسینیم
باشد نظر لطف کند شاه محرّم
:Gol:

خواهر حلالم کن عازم به میدانم
ــــــــــــــــــ
دلتنگ دیدار خیل شهیدانم
ــــــــــــــــــ
خواهر تو در هرجا همسنگرم بودی
هم خواهرم بودی ، هم مادرم بودی
هم مونسم بودی ، هم یاورم بودی
خواهر به خون بینی اینجا تو غلطانم
ــــــــــــــــــ
خواهر تنم گردد درخاک وخون ، غلطان
در قتلگه افتد این پیکرم عریان
بر روی نی گردم من قاری قرآن
من معنی سرخ آیات رحمانم
ــــــــــــــــــ
ای خواهرم دیگر روز جدایی شد
این لحظة سخت دردآشنایی شد
از غربتم دیگر وقت رهایی شد
من راهی باغ دیدار جانانم
ــــــــــــــــــ
خواهر تو خود دیدی رنج وبلا دیدم
هم لاله ها پرپر هم کشته ها دیدم
بر خاک این صحرا دست جدا دیدم
لب تشنه جان داده شش ماهه عطشانم
ــــــــــــــــــ
باکا م خشکیده باید دهم سر را
با خون کنم برپا آیین داور را
باید کنم احیا دین پیمبر راگردم شهید آری با کام عطشانم
ــــــــــــــــــ
دیدار جانانه شد آرزوی منمن عاشق حق ، او مشتاق روی مندشت منا گشته این خاک کوی من
این روز عاشورا شد عید قربانم
ــــــــــــــــــ
خواهر به جای من خود یار طفلان باش
همصحبت و مونس بهر یتیمان باش
ماه دل افروز شا م غریبان باش
من بر فراز نی همراه طفلانم
ــــــــــــــــــ
خواهر پذیرا شو از من سلامم را
کن منتشر هرجا خونین پیامم را
جاوید کن در این عالم قیامم را
آیات قرآن را بر نیزه می خوانم
ــــــــــــــــــ
خواهر تو بعد از من پیک شهیدانی
تو حنجر سرخ یاران قرآنی
من باشما هستم تنها نمی مانی
در هر کجا خواهر من با یتیمانم
سیدحبیب حبیب پور
:Gol:

بی قرار روی بابایم عمو


------------


بهر جانبازی مهیّایم عمو
------------


سیزده ساله منم در کربلا
نوجوان و یادگار مجتبی
ای عمو اذن شهادت ده مرا
عاشق آن یار یکتایم عمو


------------ای عزیز جان خیرُالمرسلین
سر به زیر افکنده ای ای ماه دین
با دل افسرده اشکم را ببین
عشق می سوزد سراپایم عمو
-----------ای عمو تو جای بابایم حسن
می زدی صد بوسه بر رخسار
من
قامتم زیبا شده با این کفن
سِیر کن دیگر تماشایم عمو
------------ای عمو در راه تو سر می دهم
جان خود در راه داور می دهم
زیر سُمّ اسب ، پیکر می دهم
لحظه ای دیگر به صحرایم عمو
----------ای عمو ای کاش صد جان داشتم
یا که صدها تیغ بُرّان داشتم
کاش از تو اذن میدان داشتم
تا ببینی شور هِیجایم عمو
-----------تشنه ام من تشنۀ جام حضور
راهی ام من راهی گلزار نور
می کنم از جان تو هر فتنه دور
رو به سوی خیل اعدایم عمو
-----------ای عمو از عاشقان جا مانده ام
وادریغا من به دنیا مانده ام
اکبرت رفته من اما مانده ام
کاروان رفته است و تنهایم عمو
----------جان و سر قربان کنم در راه تو
سر نهم بر لاله گون درگاه تو
کعبۀ من گشته روی ماه تو
هم پدر هستی و مولایم عمو
سیدحبیب حبیب پور
:Gol:


:Sham:
باز از راه محرم غم رسید
بر زمین و آسمان ماتم رسید
این هلال قد کمان دیگر است
"لیتنا کنا معک" اندر سر است
خرقه ها را بار دیگر تن کنید
آتشی در قلب این خرمن کنید
طبل و شیپور عزا را سر دهید
هفت اقلیم عطش را در دهید
ورد صوفی حا و سین و یا و نون
فاعلات فاعلات فاعلون
"حای" آن حامیم ذات کبریا
"سین" آن سرها ز پیکرها جدا
"یای" آن یکتا پرست و یذکرون
"نون" آن باشد قسم بر یسترون
سینه از درد فراغت خسته است
دل به روی غیر تو او بسته است
هیچ دانی در دلم جا کرده ای؟
عرش حق شش گوشه بر پا کرده ای؟
عشق بازی با تو معنا می شود
نور حق با تو هویدا می شود
السّلام ای شاه مظلوم و غریب
السّلام ای آیه ی "امن یجیب"
السّلام ای نور چشم مصطفا
السّلام ای "خامس آل ابا"
کاروان آهسته ره تا کربلا
دشت خون و دشت درد و نینوا
خیمه ها در دشت خون بر پا شود
صوت قرآن در فضا آوا شود
گویی آن شب آسمان خون گریه کرد
در میان خیمه ها حق مویه کرد
گویی یا حق چشم خود را بسته است
طاقت دیدن ندارد خسته است
عرش فلک و ملک حق اندر عزا
روز دیگر سر جدا , پیکر جدا
این همان میعادگاه محشر است
قتلگاه زاده ی پیغمبر است
:Sham:

این حسین نامی بلند آوازه بود
این حسین کامش به جنان تازه بود
این حسین پایان حجش کربلاست
این حسین روح تمام انبیاست

چرا خاکت ز بی مهری بلا شد
به فرزندان زهرا زین جفا شد
عدو تیر از کمان خود رها کرد
دو دست عاشقان از تن جدا کرد

فرات آکنده از خون حسین است
طریق عشق مدیون حسین است

بیا بنگر در این وادی چه ها شد
که خاکت پر زخون اولیا شد
چرا راس علی بر نیزه ها شد
چرا سبط پیمبر بی صدا شد
چرا اصغر ز گهواره جدا شد
چو مرغی در میان خون رها شد

چرا ای خیزران شرمنده هستی
لبان تشنه و دندان شکستی

خود شکستن باوریست بی انتهاست
ذکر یاهو گفتن از این مدعاست

زینبم بر تل مرا معنا کند
زین حدیث عاشقی افشا کند
او که تفسیر حدیث عاشقیست
او که ژرفنای دل و دلدادگیست

زینبـــــــــم....
آنکه عرش را می کند معنا تویی
آنکه در عشق حسین تنهاست تویی

شاعر حاج حسن قطبی متخلص به خسته
:Sham:

[=arial] فرموده است حضرت صادق هر آنکسی
گریان جدّ ما شده با من برادر است

در حج و در عبادت و در سجده‌های شب
گریه کن حسین شریک پیمبر است .

[=microsoft sans serif]منزلگه عشاق دل آگاه حسین است
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است

[=microsoft sans serif]از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله حسین است . . .

[=arial] تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز

همه ماه است محرم ، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز . . .
[=Microsoft Sans Serif]

[=microsoft sans serif]دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

محرمت هم [=microsoft sans serif]ای حسین جونم [=microsoft sans serif]دوباره رسید

[=microsoft sans serif] قلب عاشقات توی سینه ها دوباره طپید

[=microsoft sans serif]
موهام از هجرت
[=microsoft sans serif]آقاجون[=microsoft sans serif] همه شد سپید

[=microsoft sans serif] عمر من گذشت و چشمام[=microsoft sans serif] کربلا[=microsoft sans serif] ندید


آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)

از راز شهادتش خبر داشت
حسین (ع)

از بهر سرودن یکی قطعة سرخ

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)

عالم همه قطره و دریاست حسین

[=Microsoft Sans Serif]خوبان همه بنده و مولاست حسین

[=Microsoft Sans Serif] ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

[=Microsoft Sans Serif]از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین

[=microsoft sans serif]یا حسین

[=microsoft sans serif]پیچیده شمیت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گمشده باشد
[=microsoft sans serif]

صلی الله علیک یا مولا یا ابا عبدالله

[=microsoft sans serif]یا حسین

[=microsoft sans serif]عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
فکر عود و چای و اسپند وگلاب افتاده اند

این فراخوان محرم , مرزها راهم شکست
ارمنی ها هم به فکر مشک و آب افتاده اند[=microsoft sans serif]

بابی انت و امی یا حسین شهید

[=arial]:Sham:حضرت عبدالله ابن حسن مجتبی(ع):Sham:

این هم از جنس آسمانی هاست


[=arial]حیدری از عشیره ی زهراست

[=arial]یاکریم است و با کریمان است

[=arial]رود نه برکه نه خودش دریاست

[=arial]خون خیبر گشا به رگ هایش

[=arial]او که هست؟ از نژاد شیر خداست

[=arial]با حوانان هاشمی بوده

[=arial]آخرین درس خوانده ی سقاست

[=arial]می نویسد عمو و بر لب او

[=arial]وقت خواندن فقط فقط باباست

[=arial]مجتبی زاده ای شبیه حسن

[=arial]شرف الشمس سید الشهداست

[=arial]عطری از کوی فاطمه دارد

[=arial]نفسش بوی فاطمه دارد

[=arial]کوه آرامشی اگر دارد

[=arial]آتشی هم به زیر سر دارد

[=arial]موج سر میزند به صخره چه باک

[=arial]دل به دریا زدن خطر دارد

[=arial]پسر مجتبی است می دانم

[=arial]بچه ی شیر هم جگر دارد

[=arial]همه رفتند او فقط مانده

[=arial]حال تنهاست و یک نفر دارد

[=arial]آن هم آن سو میان گودالی

[=arial]لشگری را به دور و بر دارد

[=arial]آرزو داشت بال و پر بشود

[=arial]دست خود را رها کند بدود

[=arial]جگرش بی شکیب میسوزد

[=arial]نفسش با لحیب میسوزد

[=arial]می وزد باد گرم صحرا و

[=arial]روی خشکش عجیب میسوزد

[=arial]بین جمع سپاه سیرابی

[=arial]یک نفر یک غریب میسوزد

[=arial]دست بردار از دلم عمه

[=arial]که تنم عنقریب میسوزد

[=arial]روی آن شیب گرم میبینی؟

[=arial]روی شیب الخضیب میسوزد

[=arial]سینه اش را ندیدی از زخمِ...

[=arial]...نوک تیری مهیب میسوزد

[=arial]چشم بلبل که خیره بر گل شد

[=arial]ناگهان دست عمه اش شل شد

حسن لطفی

ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی ...

در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند

در دل هر عاشقی عباس ماوا می کند

هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین

ثبت نامش را فقط عباس امضا میکند

:Sham:
تا حشر از لب تو بود شرمسار آب
زینروست همچو عاشق تو بیقرار آب
بر تشنه کامی تو نه تنها گریست ابر
این ماجرا نمود، دل کوهسار آب
از کین گهی مزار تو بر آب بسته شد
گه بسته شد بروی تو در کارزار آب
اطفال بی پناه تو از از سوز تشنگی
شیون کنان و موج زنان بر کنار آب
سقای باوفای تو لب تشنه شد شهید
زین غصه تا همیشه بود سوگوار آب
در قتلگاه بر لب خشک تو قطره ای
ایکاش می نشست به جای غبار آب
بعد از تو شیعیان ترا آب آتش ست
تا می زند به قلب محبان شرار آب
در ماتم تو رود، گل آلود می رود
با بانگ رود رود نماید گذار آب
جبران آنکه از تو جدا گشت مدتی
همراه نام تست کنون سایه وار آب
آن ظلمها که بر لب شط بر تو رفته است
یک یک کند شماره به روز شمار آب
«مهدی» چو یاد از لب خشک تو می کند
می بارد از دو دیده چو ابر بهار آب
:Sham:


ای اهل حرم دست علمدار جدا شد

این دسته گلی بود که تقدیم خدا شد

:Sham:مظلوم ابوالفضل:Sham:

افسوس که سقّا به حرم آب ندارد

افسوس که اصغر ز عطش تاب ندارد

:Sham:مظلوم ابوالفضل:Sham:

سوزد جگر دسته گل باغ مدینه

این زمزمه آید ز لب خشک سکینه

:Sham:مظلوم ابوالفضل:Sham:

گرید ز عطش طوطی بستان رسالت

از دیده عباس چکد اشک خجالت

:Sham:مظلوم ابوالفضل:Sham:

بر دین سقّا ز جنان فاطمه آید

این ناله زهرا ست که از علقمه آید

:Sham:مظلوم ابوالفضل:Sham:

ای اهل حرم چشم خود از آب بپوشید

دیگر عوض آب روان اشک بنوشید

:Sham:مظلوم ابوالفضل

:Sham:



تا تو بودي خيمه ها آرام بود:Sham:

دشمنم در كربلا نا كام بود:Sham:

تا تو بودي من پناهي داشتم:Sham:

با وجود تو سپاهي داشتم:Sham:

تا تو بودي خيمه ها پاينده بود:Sham:

اصغر شش ماهه من زنده بود:Sham:

تا توبودي خيمه ها غارت نشد:Sham:

بعد تو كس حافظ يارت نشد:Sham:

تا تو بودي چهره ها نيلي نبود:Sham:

دستها آماده سيلي نبود:Sham:

تا تو بودي دست زينب باز بود:Sham:

بودنت بهر حرم اعجاز بود:Sham:

تا كه مشكت پاره و بي آب شد:Sham:

دشمن بر كينه ات شاداب شد

:Sham:


:Sham::Sham::Sham:

جمال حق ز سر تاپاست عباس

به يكتايى قسم ، يكتاست عباس (ع )

شب عشاق را تا صبح محشر

چراغ روشن دلهاست عباس (ع )

خدا داند كه از روز حوادث

امام خويش را مى خواست عباس (ع )

اگر چه زاده ام البنين است

وليكن مادرش زهراست عباس (ع )

بنازم غيرت و عشق و وفا را

از آن دم علقمه تنهاست عباس (ع )

كه در دنيا بُوَدْ باب الحوائج

شفيع عاصيان فرداست عباس (ع )

:Sham::Sham::Sham:


چشمم از اشك پر و مشك من از آب تهي است:Sham:

جگرم غرق به خون و تنم از تاب تهي است:Sham:




گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش:Sham:

پر زخوناب بود چشم من از آب تهي است:Sham:

بروي اسب قيامم بروي خاك سجود:Sham:

اين نماز ره عشق است از آداب تهي است:Sham:

جان من مي برد آن آب كزين مشك چكد:Sham:

كشتي‌ام غرق در آبي كه زگرداب تهي است:Sham:

هر چه بخت من سرگشته به خواب است حسين:Sham:

ديده اصغر لب تشنه‌ات از خواب تهي است:Sham:

دست و مشك و علمي لازمه هر سقا است:Sham:

دست عباس تو از اين همه اسباب تهي است:Sham:

مشك هم اشك به بي‌دستي من مي‌ريزد:Sham:

بي سبب نيست اگر مشك من از آب تهي است:Sham:

شعر آن است شهابا كه زدل برخيزد:Sham:

گيرم از قافيه و صنعت و القاب تهي است:Sham:

سید شهاب الدین موسوی (شهاب)

کربلا یعنی...


زنگ اشتر ساز ماتم میزند* شعله بر هستی عالم می زند


در صدای زنگ او ساز بلاست
* صحبت از ماهِ غم و کرب و بلاست

گوش کن تا بابی از آن وا کنم * کربلای عشق را معنا کنم

کربلا
یعنی تولی داشتن* مهر حیدر عشق زهرا داشتن

کربلا
یعنی تبری شدید* از پلیدی های دوران و یزید

کربلا
یعنی اطاعت از امام* گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا
یعنی که یار رهبری* از حسین عصر خود فرمانبری

کربلا
یعنی تحول در وجود* جامه ی زهد و حیا در تار و پود

کربلا
یعنی به حق واصل شدن * یار حقّ و دشمن باطل شدن

کربلا
یعنی بیا جانانه شو* گِرد شمع عشق حقّ پروانه شو

کربلا
یعنی کتاب عشق حق * از الف تایای او سر مشق حق

کربلا
یعنی که اُنسی با نماز * روی بر در گاه ربِّ بی نیاز

کربلا
یعنی که خون آب وضو * با خدا بی واسطه در گفتگو

کربلا
یعنی همیشه مکتبی * تو حسینی، خواهرم تو زینبی

کربلایعنی سرا پا جان شدن* در منای عاشقی قربان شدن

کربلا یعنی سر و جان باختن * پُل به معراج شرافت ساختن

کربلایعنی که عاشورای خون * موسم انّا الیه راجعون

کربلا یعنی گل احمر شدن * روی دست باغبان پرپر شدن

کربلا
یعنی هم آغوش اجل * تلخیِ مرگش نکو تر از عسل

کربلا
یعنی بهار تشنگی * شعله بر دل از شرار تشنگی

کربلا
یعنی چو گل افروختن * پیش آب از تشنه کامی سوختن

کربلا
یعنی که در دریای آب * تشنه امّا آب کردن را جواب

کربلا
یعنی فغان و زمزمه * خنجر و حنجر، نگاه فاطمه

کربلا
یعنی،عطش یعنی شراب * خیمه و طفلانِ در حال فرار

کربلا
یعنی که نیلی روی ماه * صورت طفلان و سیلی آه آه

کربلا
یعنی که حق در سلسله * پاسخ اشک غریبان هلهله

کربلا
یعنی شب و اخت الامام * در نماز امّا نماز بی قیام

کربلا
یعنی که آیات حکیم * یک زن و هفتاد و دو داغ عظیم

زن مگو زهرای ثانی بود او * در حسین خویش فانی بود او


یک شب بی نافله زینب نداشت * غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت



کربلا سجاده ی مولای عشق

روی دوشش آتشین شولای عشق


قدسیان آسمانی سوختند

چشم بر مولای محشر دوختند

می کنم تشریحی از یک ماجرا

ماجرای پر بلای کربلا


کربلا
یعنی که قرانی شدن

در ره معبود قربانی شدن


کربلا
یعنی که در راه خدا

بر سر نیزه سر از تن جدا


کربلا
یعنی که یک تاریخ غم

یک جهان لبریز از ظلم و ستم


کربلا
یعنی تبری داشتن

بغض دشمن را به دلها داشتن


کربلا
یعنی علیکم بالصلات

خوردن از سر چشمه ی آب حیات


کربلا
یعنی نماز با ولی

کربلا
یعنی مدد از یا علی (ع)

هست منظور حسین (ع) سر جدا

زندگی زیر ولای مرتضی (ع)


امر بر معروف امر یا علی (ع) است

یاری اسلام و قران و ولی است


کربلا
یعنی که زیر آفتاب

پیکر دور از سر ام الکتاب


کربلا
یعنی ولایت محوری

طاعت محض از ولای حیدری


کربلا
یعنی علی اکبر(ع) شدن

در شجاعت حیدر صفدر شدن


کربلا
یعنی که عباس (ع) علی (ع)

کربلا
یعنی اطاعت از ولی

کربلا
یعنی صبوری در عزا

زینب کبری (س) و سر های جدا


کربلا
یعنی که قران زنده است

حیدر(ع) خیبر شکن پاینده است


کربلا
یعنی همه اهل کساء

خیمه گاه زینب است اینجا عبا


کربلا
بی شک غدیر دیگر است

گرچه اینجا راس نیزه منبر است


کربلا
یعنی اسارت تا به شام

سنگ خوردن ها ز روی پشت بام


کربلا
یعنی که تکرار غدیر

تا به پای جان اطاعت از امیر


جان خود در راه حیدر(ع) می دهند

دست بیعت همره سر می دهند


کربلا
یعنی ولایت داشتن

در ره مولا قدم بر داشتن


حیدرکرار(ع) ما را رهبر است

جان شیرینم فدای حیدر(ع) است


من نمی خواهم که شرح غم دهم

شرح تاریخ غم و ماتم دهم


کربلا
درس صبوری می دهد

درس صبر از رنج دوری می دهد


درس ایثار و شهادت می دهد

درس یک دنیا شهامت می دهد


یا حسین(ع) چون زینت عرش علاست

در زمین مصداق مصباح الهداست


هر کسی تصویری از غم می کشد

کربلا
را غرق ماتم می کشد

خاک و آب و نخلها را غرق خون

آسمان را هم به شکلی واژگون


چند زن با کودکانی خردسال

در کنار اسب خونین گشته یال


آنطرفتر خیمه هایی سوخته

خواهری سر را به محمل کوفته


نقشی از سر بر سر نی می کشد

کودکانی را هم از پی می کشد


خواهری داغ برادر دیده را

می کشد آنجا کنار نیزه ها


می کشد همرنگ خون او آب را

در کنارش تشنه لب مهتاب را


در کنار ساقی بی دست و سر

این حسین(ع)است و دو دست بر کمر


خواهری را می کشد بالای تلّ

بر سر نیزه سری را از بغل


می کشد در زیر نور آفتاب

پیکر هفتاد و دو خورشید ناب


می کشد طفلی به روی دست باب

خورده بر حلقوم تیرش، جای آب


دختری هم گشته نیلی صورتش

بسکه خورده ضرب سیلی صورتش


می کشد پای برهنه روی خار

کودکان با چشمهای اشکبار


راس خونینی درون طشت زر

پیش چشم خواهری با چشم تر


زینب کبری امیری می کند

از یتیمان دستگیری می کند


قتلگاه
کربلا کوه حراست

درد دلهای پیمبر(ص) با خداست


کربلا
یعنی که ایمان داشتن

بر سر نی ذکر قران داشتن


معنی قران چو ذکر یا علی (ع) است

هست قرانی هر آنکس با ولی است


کربلا
یک آسمان باران خون

یک جهان سر مستی و شور و جنون


کشته ی اشک است ای یاران حسین(ع)

در غمش جاری است اشک از هر دو عین

کربلایعنی تـَوَ لا داشتن

مهر حیدر عشق
زهراداشتن


کربلا
یعنی تبرّای شدید

از پلیدی‌های دوران و یزید


کربلا
یعنی اطاعت از امام

گه به حکم او نشستن گه قیام


کربلا
یعنی که یار رهبری

از
حسین عصر خود فرمانبری

کربلا
یعنی تحول در وجود

جامه زهد و حیا را تار وُ پود

کربلا
یعنی به حق واصل شدن

یار حق ، دشمن ِ باطل شدن


کربلا
یعنی بیا جانانه شو

گِرد ِ شمع عشق ِحق ، پروانه شو


کربلا
یعنی کتاب عشق حق

از الف تا یای او سرمشق حق


کربلا
یعنی که انسی با نماز

روی بر درگاه ربّ بی نیاز

کربلا
یعنی که خون ، آب وضو

با خدا ، بی واسطه در گفت وُ گو


کربلا
یعنی همیشه مکتبی

تو
حسینی ، خواهر تو زینبی


کربلا
یعنی سراپا جان شدن

در منای عاشقی قربان شدن


کربلا
یعنی که عاشورای خون

موسم انا الیه الراجعون


کربلا
یعنی گل ِ احمر شدن

روی دست باغبان پرپر شدن


کربلا
یعنی هم آغوش عجل

تلخی مرگش نکوتر از عسل


کربلا
یعنی بهار ِ تشنگی

شعله ور دل از شرار تشنگی


کربلا
یعنی که در دریای ِ آب

تشنه اما ، آب کردن را جواب


کربلا یعنی فغان و زمزمه

خنجر و هنجر نگاه

فاطمه


کربلا
یعنی که تیـغ وُ جسم یار

یک هزار و نهصد و پنجاه بار


کربلا
یعنی عطش یعنی شرار

خیمه و طفلان در حال ِ فرار


کربلا
یعنی سراپا عشق و شور

گه به نیزه ، گاه در کنج تنور


کربلا
یعنی که نیلی روی ماه

صورت طفلان و سیلی آه! آه

!


کربلا
یعنی که حق در سلسله

پاسخ اشک یتیمان هلهله


کربلا
یعنی که در بازارها

کعبه اما کعبهء آزارها


کربلا
یعنی که آیات ِ حکیم

یک زن و هفتاد وُ دو داغ عظیم

زن مگو

زهرای ثانی بود او

در

حسین ِ خویش فانی بود او

یک شب بی نافله

زینب نداشت

غیر ذکر یا

حسین بر لب نداشت

کربلا یعنی شهادت نامه ها
کربلا یعنی جمال پر جلا
کربلا یعنی شکوه زندگی
کربلا یعنی فروغ بندگی
کربلا یعنی دو صد سینا وطور
کربلا یعنی تجسم گاه نور
کربلا یعنی یعنی حسین تشنه لب
کربلا یعنی جهان در تا ب و تب
کربلا یعنی سر حق روی نی
کربلا یعنی قدح لبریز می
کربلا یعنی که زینب شد اسیر
کربلا یعنی که زینب گشت پیر

سلام
ببخشید این نوحه صوتی هست؟
ما مسجد مون اینو بعضی شبا زمزمه می کنه نمی دونم همینه یا نه ولی اول جملش همین کلابلا یعنی هست ...همینه؟

اگه هست بزارین من دانلود کنم

تشکر