ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=arial]22 اردیبهشت ساعت 6/37 دقیقه صبح
اصلا عاشق اینم که هر چی مینویسم تاریخ بزنم خیلی دوست دارم این کار رو .
سلام دوست عزیزم
حال من که بهتره ، راستی این تکلیف ارشد من چی میشه ؟
حافظ که میگه همه چی دست خداست و باید تسلیم اراده ی تو باشم . حالا نمیشه خودت تصمیمی رو که گرفتی رو علنی کنی ؟
راستی خدایی تو بهترین دوستم هستی ، اخه آدم دوست میخواد که باهاش حرف بزنه و درد و دل کنه و چیزی هایی رو که توی دلش سنگینی می کنه رو بگه بعدش آروم بشه ، من هر وقت باهات حرف می زنم و زدم همه ی این اتفاق ها برام افتاده .
خب بهترین قسمتش هم مربوط به این قسمت مذاکره هستش ها ، که وقتی باهات سر میز می شینم و از چندتا مشکل و غم و غصه این دنیا بهت می گم و نشونت می دم و میگم این چندتا هم برای من زیادی هستش اینارو هم بگیر و عوضش شادی بهم هدیه بده و از این هم مطمن هستم که اونقدر بخشنده و مهربون هستی که محاله کسی ازت چیزی بخواد و تو بهش ندی ک.
دوست خوبم خیلی خیلی دوست دارم .

[="Indigo"]

[=microsoft sans serif][=lucida console][=microsoft sans serif][=arial][=courier new]بدترین احساس زمانیست که خودت هم میفهمی از خدا دور شده ای ...

خدایا ! از این حس بیزارم

بگیرش

[=arial,helvetica,sans-serif]خالق هر وجود
[=arial,helvetica,sans-serif]
رازق هر موجود

[=arial,helvetica,sans-serif]
و لایق هر سجود...

[=arial,helvetica,sans-serif]
فقط
[=arial,helvetica,sans-serif]خداست[=arial,helvetica,sans-serif]...


سلام خدای خوبم.تازگیادقت کردم امتحانات خیلی سخت ترشده.تواین هفته این دومین امتحانته که داره ازپامی اندازتم.امروزداشتم باخودم صحبت میکردم که ای باباتوکل کن بخداهرچی اون بخواد.تازه گریه هام داشت بیرون ازخونه تموم میشدومیذاشتمش فقط برای خلوتم که غروب...اخه خدا...غروبی تازه پام داشت جون راه رفتن میگرفت که خبر دادن مادربزرگم جواب آزمایشش اومده وجواب قطعی سرطان معده اس.ای خدادیگه انگاراشکی برای ریختن ندارم.شایدهنوزماتم.قوربونت برم یه چندوقتی عزمتوجزم کردی منوازپادربیاریا.شب مامادربزرگم شبی رفت دکترتومطب فهمیده بودیحرفایی زده دل سنگ آب میشه.خدایا...نمیدونم چراسختمه حرف بزنم دلم میخواد بشینم یگوشه زل بزنم یجایی یکی بیادبکوبه توگوشم بگه بسته خواب پاشووقت نمازه.خدایادته اولا فقط درحدخواب بود؟خداجونم یسوال من مرگ خودمو ازت خواستم چراعزیزمو گرفتارکردی؟البته کسی چه میدونه میگن اجل گشته میمیره نه بیمارسخت.دلم اومدن پیشتومیخواد ولی هنوزجیگرشوندارم.یعنی میدونم گناهام پوستمو میکنن ولی هرچی باشه میگم سزای عملمه مات دلیلش نمیمونم.خدامیدونم بایدقدرنعمتاتوبدونم میدونم بایدنیمه پرلیوانوببینم ولی نگاه دیگه یواش یواش داره لیوانم خالی میشه.نمیدونم اگه اسک دین نبودالان درحال دق کردن بودم یادق کرده بودم.خدایامیدونی سختی کارکجاس؟اونجاس که بایدیکی پیدابشه یتنه غصه هاشوبدوش بکشه وبهمه بگه غصه نخورید.درحالی که ازدرون درحال سوختنه لبخندبزنه که بقیه روحیه بگیرن.بس که زندگی روشوخی گرفتم همه فکرکردن من یه آدم نازنازوولوسم ولی نفهمیدن هروقت من غصم بیشتره مسخره بازیم بیشتره.اشکال نداره فدای یه تارموی عزیزای همه فقط خدایابه همه سلامتی بده.خواهش میکنم.خدایادودستی دارم درخونتومیکوبم میدونم انقدکرممت زیاده کسی رودست خالی ردنمیکنی.منم یه گداببین دستام خالیه فقط گناه دارم یذره دلت برام بسوزه یذره.خدایابهت امیددارما.میدونم بایدبزرگ شم میدونم بایدصبوری رو یادبگیرم قول میدم یادم بیادکه صبرم چقدبوده وباروزای خوش نبایدکم شه.قول قول.باشه خدا؟باشه؟دوستت دارم میدونم که میگی باشه.مگه نه؟چراگفتی باشه دلم روشنه


● ✿ خـدایـا !


دلـم ، مـُعجـزه میــ ــخـواهـَـد .



از آن مـعـجـزه ـهایــی کـ ه ،



بــ ه هنـگامـ ه ے وقـوعـَش ،




" خـدایـا دوسـتــتــــ دارم"



و




" خـدایـا شـکـرتــــ " ،



میـان ِ هـِق هـق ِ گـریـ ه ـهایـم



گـم شَـود .



٠•● ✿ دلـم ، مـُعجـزه میــ ــخـواهـَـد . . .




┘◄ معـجـزه اے ،



در حـَدّ ِ "خــُــدا "بـودنـتــــ

[=franklin gothic medium]الهـی العـفو...

[=franklin gothic medium]بـوی ِ نـاب ِ بهشـت می دهـد همـۀ نام های ِ قشـنگ ِتـو
[=franklin gothic medium]می گذارمشان روی ِ زخــم های ِ د ِ لَ م ..
[=franklin gothic medium]گفته بودی اَلجَبّـار
[=franklin gothic medium]یعنی کسی که جُبران می کند همـۀ
[=franklin gothic medium]شکستگی هایِ د ِ لَ ت را
[=franklin gothic medium]گفته بودی اَلمُصَـوِّر

[=franklin gothic medium]یعنی کسی که از نُـو می سازد
[=franklin gothic medium]همـۀ آنچه را ویـران شده است درون ِ د ِ لَ ت
[=franklin gothic medium]گفته بودی الشّافـی
[=franklin gothic medium]یعنی کسی که شفا می دهد تمـام ِ

[=franklin gothic medium]زخم هایِ عمیق و نا علاج را
[=franklin gothic medium]هوای ِ دلـم سبک می شود با زمزمـۀ نام هایِ زیبایت
[=franklin gothic medium] نَفـَس میـکِشَم در هوایِ مهـربانی هـایِ نابت

[=courier new]خدایـــــــــــــا


[=courier new]بابتذهرشبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم


[=courier new]بابت هرصبحی که بی سلام به تو اغاز کردم


[=courier new]بابت لحظات شادی که به یادت نبودم


[=courier new]بابت دردسرهایی که فقط به یاد توافتادم


[=courier new]بابت هر قفلی که دردست دیگری به دنبال کلیدش گشتم


[=courier new]بابت هردلی که شکستم


[=courier new]بابت هر گره که به دست توباز شدومن به شانس نسبتش دادم


[=courier new]بابت هرگره که به دستم کور شدومقصر تورا دانستم

[=courier new]منو ببخش خـــــــــــدا




سلام صبح رفته بودم بیرون دیروزدکترمادربزرگم به دایی ام گفته بودکه امروزخودش بره تاباهاش صحبت کنه وکسی باهاش نره.اومدم خونه همه بابغض حرف میزنن.دیگه پام نمیکشه برم جلو وبرم خونه دایی ام ازش بپرسم اینجام هیچکی هیچی نمیگه.اسک دینیا توروخدادعاکنید.خواهش میکنم.خدایادست ردبه سینه هیچکس نزن.

[=Georgia]در این تاپیک عزم آن داریم آیینه ای زلال و بی غبار بر مقابل دیدگانمان نهاده و خویشتنِ گریزان از بند بندگی را مورد عتاب عقل خود قرار دهیم. پس تو نیز اگر با خویشتنت کلامی داری در این آئینه صافی به تماشای یاران گذار شاید که این عتاب و حساب، هم تو را هم مرا از این سراب عیش بی نوش هشیار نموده و به جمع عیاشان همیشه مست بزم طاعت و بندگی رهنمون سازد.


هان ای بگریخته از طوق بندگی ... یاد داری دو روز پیشتر را که از قرار مجالست و موانست با حضرت پروردگار در اعتکاف سه روزه ایام البیض به بهانه کار و درس و مشکلات زندگی کناره گرفتی؟ امروز واپسین لحظات آخرین روز اعتکاف رجبیون یعنی غروب روز پانزدهم ماه رجب است که عمری سه روزه را از کف داده و هزاران سال حسرت جاماندگی از غافله صاحبدلان را به جان خریده ای. به راستی ندانم روى از چه تافتى كه در این بزم عشاقان به دیدار دوست نشتافتى؟
خوشا آنان که منادى حق را لبيك گفتند و طبيب را طلبیدند و درد خويش را بدو گفتند و درمان جستند و واحسرتا بر این وامانده در بیابان سرگشتگی که عمری در طلب آبِ بی غش از بند بندگی، به دنبال سراب شتافت و چون رسيد جز حرمان چيزى نديد و مصداق کریمه«كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا» شد.
آری به قول آن پیر طریقت نعمت بيدارى روزى هر بى سر و پا نمى شود و اين پيك كوى وفا با هر دلى آشنا نمى گردد و هر مشامى اين نسيم صبا را بويا نمى شود و هر زبانى به ذكر آن گويا نمى گردد. بيدارى مى تلخ وش است و با هر كامى سازگار و گوارا نيست .
خوشا آنان که مصداق اتمّ کریمه «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة » قرار گرفته اند و متنعم به نزول ملائکه و رشک بی بدیلشان گشته اند. آری ایشان همان متقینی هستند که به سودای دیدار یار از هرچه اغیار چشم و گوش بستند و در زمره «ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» قرار گرفته اند.
ای کاش مرا نیز از نسیم جان فزای همنشینی یاران با جان جانان نصیبی ولو به کوتاهی نفسی بود...

[="Indigo"]

امشب شده آروم جونم . . .

إنا الیه راجعونم . . .

آره خدا . . . باز دلم قرصه و دستام خالی . . .

چقد سختی مونده تا رسیدن به تو ؟

:hey:


[=Times New Roman]

[="Arial"]یا ربی
خدا جان
با دیدن نشانه ها عجیب دلم هوایت را کرد.......
[=Times New Roman]

[="Arial"]سر به سجده شکر گذاردم........
[=Times New Roman]

[="Arial"]چه خوب است که میگویند در سجده به تو نزدیک ترم.......
[=Times New Roman]

[="Arial"]انگار ابرها سجاده ام شده اند و باد چادرم......
[=Times New Roman]

[="Arial"]مهربان پروردگارم دوستت دارم
[=Times New Roman]

[=Calibri]
[=Times New Roman]

:Sham:پروردگارا...:Sham:

چه عزتی فراتر از اینکه بنده ی تو باشم

و چه فخری بالاتر ازاین که تو خدای من باشی......

مناجات امام علی (ع)



الهي ! بنده اي گم كرده راهم * * * بده راهم كه سرتاپا گناهم

اگر عمري به غفلت زيست كردم * * * تمام هستيم را نيست كردم


به هر در ، حلقه كوبيدم خدايا * * * لباس يأس پوشيدم خدايا


اسير نفس هر جايي شدم من * * * مقيم شهر رسوايي شدم من


نچيدم گل زشاخ آرزويي * * * ندارم پيش مردم آبرويي


كنم با عجز و لابه بر تو اظهار * * * گنه كارم گنه كارم گنه كار


تو رحمان و رحيم و مهرباني * * * منم مهمان تو ، تو ميزباني


تو سوز سينه ام را ساز كردي * * * در رحمت به رويم باز كردي


تو گفتي توبه كن ، من مي پذيرم * * * ترحم كن اميرا من فقيرم


الهي ! هرچه هستم هر كه هستم * * * سر خوان عطاي تو نشستم


يقين دارم كه با اين شرمساري * * * نجاتم مي دهي از خوار و زاري


اگر كوه گنه گرديده بارم * * * يقين دارم علي را دوست دارم


ببخشا اي همه آگاهي من * * * گناهم را به خاطرخواهي من


الهي ! گرچه هستم غرق عصيان * * * پشيمانم پشيمانم پشيمان

نیشابوری


بازآ بازآ، هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صدبار اگر توبه شکستی بازآ

ابوسعیدابوالخیر

خدا میداند ولی

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد
دیگر نه میشود تقلب کرد
و نه میتوان سر کسی را کلاه گذاشت
آن روز تازه می فهمیم که دنیا عجب سوال

سختی بود...
سوالی که بیش از یک بار نمیتوان به آن پاسخ داد
و آن روز تازه میفهمیم که دنیا با تمام بزرگی اش از یک
جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود....
خدا کند ان روز که آخرین زنگ دنیا میخورد روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگ های تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات از یادمان رفته باشد
خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم
و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کرده باشیم
و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست
چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است....


خدایا
لحظات لحظات سنگی خواهد بود
آنگاه که تو در یاد نباشی
چگونه؟
حال این همه به خود ببالم
هر چه هستم از توست
خدایا ندیدمت خیلی از جاها
فراموش کردم که کیستم از چه هستم برای چیستم
خدایا اگر نباشد توجهت چه کنم
اگر نباشد لطف و کرمت چه کنم
میدانی معصوم نیستم
سرا پا گناهم
چه کنم

[=verdana]خدایا دوستت دارم
[=verdana]نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه

به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا

تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی

خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم : خدایا دوستت دارم . . .


بسم الله الرحمن الرحیم

هان ای بگریخته از طوق بندگی به کجا چنین شتابان ؟

هر کجا رَوی حاکم مطلق اوست ؟ به کجا چنین شتابان ؟

.
.

بهوش باش که تو بنده ای !!! گر بنده ی او نشوی به طور قطع بنده ی چیز دیگری خواهید شد ...

پس تا دیر نشده و فرصت هست خود را بنده ی او معرفی کن تا بنده غیر نباشی ...

سینه ام خسـته ی آه اسـت الهی العفو

حـاصـلم بـار گــــــنـاه اســت الهی العفو


پشــتـم از بار گنه خم شده و باز مرا

بـه عـطای تو نـگاه است الهی العفو



کـارم از اول ره بـوده گــنـه روی گـنـه

وای مــن آخـر راه اسـت الهی العفو



آنچه آورده ام امـشـب بـه در خانه تو

گــریه و نـاله و آه اسـت الهی العفو



یأس بر دل ندهـد راه و نگــردد نومـید

آنکه را چـون تو اله است الهی العفو



وای از آن روز که هــر عضـو تنم بر گنهی

در حـضـور تـو گــــــواه اسـت الهی العفو


این روزها که که گویا طاق غصه ها بر سر آوارم شده، آنچه به من امید زندگی می دهد طوق بندگی توست...
هرچند که نه این طاق، طاق بزرگی ست و نه آن طوق، طوق حقیقی.
ولی چه کنم که راه فراری جز به سوی تو نیست!

[="Times New Roman"]

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

26 اردیبهشت ساعت 23:27
سلام خداجونم
اصلا حوصله ندارم , باز الان نگی ها این هم هر وقت حوصله اش سر میره یاد من میفته , اصلا نیومدم که دعوا کنم که , حوصله قهر کردن رو هم ندارم , خودم رو دوست ندارم , دلم واسه خود واقعی ام تنگولیده میخوام خودم زودتر به خودم برسم , میدونی که هیچ کاری برام سخت نیستش اگه بخوام انجامش میدم, اما خودت بهتر میدونی که یه کاری هست که نمیتونم ولش کنم , ازش خسته شدم نمیذاره به کار و زندگی ام برسم همش منو مشغول می کنه , تو که همش کمکم می کنی , یه کمی هم اینجا کمکم کن دیگه
میدونی الان سختتر از همه چی چیه؟
اینه که دلت میخواد با یه نفر دعوا کنی و بعدش قهر کنی اما چون تصمیم گرفتم دیگه عصبانی نشم و دعوا نکنم مجبور میشم این چرت و پرت ها رو بنویسم , حداقل خوبه یدونه این کار رو بلدم و دلم با اینا خوشه
میگم که حالا که من نمیتونم برم مسافرت , اصلا ام هم رفتن یا نرفتن اش برام مهم نیستش , عیب نداره اسم من رو تو دوره های گل گشتی بهشت ثبت نام کن ,
اصلا نمیدونم بهشت چه شکلیه ولی میگن جای قشنگیه انگار , خب شنیدن کی بود مانند دیدن ????
اصلا نمیدونم میخوام چیکار کنم , فکر کنم تو این دنیا گم شده ام اینطوری نیستش ?
ولی میترسم یه روزی خودم رو پیدا کنم که دیر شده باشه،
بابت همه چی ممنونم ازت بخاطر اینکه همون لحظه که دعا می کنم همون لحظه هم برآورده اش می کنی .
اصلا دلم تنگ شده چیکار کنم خب :-s
هیچکی که به من نمیگه شبم نقره ای باشه , مجبورم خودم بگم به خودم شبم نقره ای و پر از آرامش
همینا دیگه , خیلی خیلی دوست دارم
23:43

سلام
مرسى خدایی که صبح اول وقتی هنوز بیدار نشده، ضد حال زدی و گفتی دیدی ? هر کاری رو که من بخوام رو می تونی انجام بدی , نه اینکه هر کاری که خودت بخوای ,
یه عالمه ممنون بابت ضایع شدنم .
حالا واقعا واقعا لازم بود صبح حالمو اینجوری بگیری ?
چجوری اصلا دلت اومد اینکار رو باهم کنی???
منکه شب یادم بود گفتم بهت .

خداوندگار مهربانم!

شرمسارم از تو...

تو که تاج بندگی بر سرم نهادی از ازل و مرا از زلال عبودیت نوشاندی که بنده ی من مرا بنگر،مرو که شیطان دشمن اشکار توست.

شرمسارم از تو،انگاه که از من فراموشکار عهد ستاندی - چه کسی پرورگار توست؟ـ گفته ام الله ولی نمیدانم چه شد...

نمیدانم چه شد که اکنون من مانده ام و طوق بردگی شیطان و پای در بند گناه...

کجاست تاج بندگیم....!!!!!!!!

شرمسارم باور کن...

بسمه تعالی

با اجازه استاد اویس گرامی

از تذکرات حضرت آیت الله استاد محمد شجاعی مد ظله العالی

بی ذوقی و بی حالی ها، معلول و نتیجه یک عمر حجاب هاست که ما کسب کرده ایم؛ نتیجه آن حجاب ها، آن است که، ما منجــذِب به معنویات و خدا نیستیم؛ از معاصی کبیره، تا غفلـت و معاصی جزئی تر از آن. این یک مسئله کلی است. چه باید کرد؟ ... در جبران گذشته باید تلاش کرد؛ استغفار، آن هم با شرایط استغفار؛ پشیمان شدن نسبت به گذشته، اصرار کردن، با مسکنت استغفار کردن، از طرف دیگر از آن ها که حجاب شده، باید جلوگیـری کرد؛ تصمیم بر ترک غفلت و مراقب حرکات خود بودن.
در هر قطعه از عبادات که بی حالی هست، در هر قدمـی، اول باید چند جمله ای استغفار با مسکنت و بعد، استمداد از خدا، و بلند شدن و شکستن تنبلی و کسالت، (در این صورت) انسان متوجه می شود، آنوقت حال هم پیدا می کند؛ البته استغفار مقطعی، غیر از آن استغفار کلّـی است. اگر شما بیایید و فرش مرا بسوزانید، بعد بگویید که من به شما ارادت و علاقه دارم و باز، بار دوم کتاب هایم را از بین ببرید و بار سوم به اهل من، بی احترامی کنید، اگر بار اول چیزی نگویم، بار دوم و سوم، آیا نمی گویم که خودت را مسخره کرده ای؟! ؛ دروغ می گویی و... ؟!! . چگونه خدای متعال، بدی های ما را ببیند، و باز راه دهد؛ ما که موجود ناچیز و کوچکی هستیم، این چنین. او چگونه به ما راه بدهد ... بی حالی در اعمال یعنی اینکه، خدا به ما راه نمی دهد.

[=arial]با نام خدا

[=arial]بنظر من آدم باید سعی کنه خودش رو مثل فصل بهار کنه ، چرا ؟ چونکه بعد تحمل کردن جفای روزگار و سختی سرمای زمستان آخرش اونقدر صبر و تحمل نشون میده ( گر صبر کنی ز غوره حلوا سازند ) که زمستون آخرش تسیلم مقاومت بهار میشه و میذاره که بهار خانوم همه جا رو سرسبز کنه . بهار با گذشتی که از خودش نشون می دهد و با روح بزرگی هم طبیعتا داره؛ زشت و زیبا برایش فرق نداره و اونقدر مهربونی میکنه که آخرش ابرها رو تشویق به باریدن میکنه و لبخندهایی که من و شما به خدا و بالعکس خدا بهمون زده رو بر روی زمین میریزه و باعث میشه همه جا از شوق لبخندهای عاشق و معشوق سرسبز شه و به هر طرفی که نگاه کنی بوی زندگی بده . الان یاد این دو بیتی زیبا افتادم
class: mceItemTable

[TD="align: center"][=arial]تا در نرسد وعده ی هر کار که هست
[/TD]
[TD="width: 236 align: center"][=arial]سودی ندهد یاری هر یار که هست[/TD]
[TD="width: 240 align: center"][=arial]تا سردی سرمای زمستان نکشد [/TD]
[TD="width: 236 align: center"][=arial]پر گل نشود دامن هر خار که هست [/TD]


[=arial]
[=arial]اگر کمی با دقت به زندگی نگاه کنیم می بینیم که تو زندگی هم همچین شرایطی هستش یعنی اینجوری که هر چقدر که بد باشیم و کار های بد بد انجام داده باشیم زمانی که نماز بخونیم و اجازه بدیم که رحمت خدا شامل حالمون میشه و بارون رحمتش بر روی قلب سخت و سنگی ما میریزه و اینطوری مثل عکس زیر قلبمون از سخت و سنگی بودن خالص در بیاد و یه کمی به خودش بیاد و ببینه هنوز هم زیر اون همه کارهای بد هنوزهم یه حس به خدا وجود داره .

[=arial]

[=arial]اونوقت چون خدا میبینه تو به درگاهش دعا کردی و خیلی وقته که منتظر مونده تا بسویش دستت رو دراز کنی و ازش بخوای که بهت کمک کنه و عشقش رو در درونت جاری کنه خداجون اینطوری عشق و محبتش رو بر زندگی سیاهت جاری می کنه و باعث میشه زیبایی های درونت رو به رخ همه بکشی . مثل این لاله
[=arial]

[=arial]
[=arial]و بعدش هم اونقدر دوستت داره زیباترین چیز ها رو در درون قلبت قرار میده و زیبایی ها رو به سویت رها می کنه.

[=arial]

[=arial]
این پروانه خوشبختیه ها ، اگر تقلا نکنی اگر صبر و تحمل داشته باشی میاد میشینه رو شونه ات .
(اینطوری نیستش؟)




[="Indigo"]

این دستا چه مشت بشه رو به آسمون ... چه قنوت بشه لابه لای خشوع و خضوع یک نماز ، اونقدر کوچیکه که تو بزرگی تو گم میشه ....

این دستا حتی اگه یک عمرم بشینه و ساز مخالف و بزنه ... بازم نمیتونه ساز زندگیشو کوک کنه ...

این دستا .... بی التماس و پر التماس ... سنگین و سبک ...

خالیه خالیه بی تو ...

باور کن ...

[/]

[="Indigo"]ورودم رو به این تاپیک زیبا هم خوش امد میگم ... :khandeh!: ( به جان خودم استاد اویس مونده کجا تاپیک بزنه فقط که من نتونم ردشو بزنم و چتر شم توش ... :khaneh: )

****


هان ای بگریخته از طوق بندگی . . .

به کجا چنین شتابان . . . ؟؟؟؟؟


[/]

خدایا امروز سخنی از مرحوم" علامـه انصـــاری «ره » " شنیدم که فرموده‌اند:

آن علمی که انسان را بر تهجد و شب زنده داری بر نمی انگیزاند علمی است که نور و بهره و خیری در آن نیست و علم واقعی آن علمی است که بفرموده

"امام صادق علیه السلام" ملازم با خشیت باشد و صاحب خشیت نمی‌تواند ترک شب زنده داری کند و همان بیم و ترس او را به انجام این عمل وا میدارد !!!

خدایا از علمم شرمند‌ه ام
!!

خدایا شرمنده‌ام از اینکه قلبم را به بازاری تبدیل کرده‌ام که در آن کالای خشیت نایاب است!

آه ........ ؟ :geryeh:

[="RoyalBlue"]

استاد;516888 نوشت:
این چنین. او چگونه به ما راه بدهد ... بی حالی در اعمال یعنی اینکه، خدا به ما راه نمی دهد.

:geryeh::hey:[/]

[=Times New Roman] [="B Zar"]خدا جان سلام!
[=Times New Roman] [="B Zar"]دلم گرفته و مقداری امید میخواهم....
[=Times New Roman] [="B Zar"]امید به مردمانی که قلبشان پاک است ولی چهره از نور حقیقت میپوشانند
[=Times New Roman] [="B Zar"]دلم شدیدا گرفته است....
[=Times New Roman] [="B Zar"]یاریم ده
[=Times New Roman] [="B Zar"]ای مهربان ترین مهربانان
[=Times New Roman]

سلام خدای خوشکلم.قوربون مهربونیت برم که یکی ازآرزوهامو برآورده کردی ومامانبزرگم عملشوباموفقیت انجام داد.خداجونم دوستت دارم.آخیش دلم یکم اروم شد.خدایانمیخوام پروبشماقوربون چشات برم بازم نگام کن باشه؟دوستت دارم.:hamdel:

سلام خدای خوبم
میشه ازت خواهش کنم خیلی خیلی کمکم کنی تا بخاطر کار هایی درستی که بهم گفتی انجام بدم بخاطر اینکه تو هوام رو داشته باشی انجام بدم نه بخاطر اینکه بخاطر بنده های دیگرت ازت دور بشم و کارهایی رو کة انجام میدم رو ول کنم .
خداجونم ازت خیلی خیلی ممنونم بابت همه چیز بابت هدیه های قشنگی که تو تک تک لحظات عمرم بهم دادی و من تازه دارم قدرشون رو میدونم , خدای خوبم خیلی خیلی حس قشنگیه که خدای مهربونی مثل تو دارم و کنارت هستم .
خدایی هميشه باهام مهربون باش و هیچوقت حالم رو نگیر .
خداجونم خیلی خیلی دوست دارم . میخوام به همه ی اطرافیانم نشون بدم که لذتی که تو بندگی تو هست تو هیج کاری نیست .
میدونم که کمکم میکنی .
یه عالمه ازت ممنونم , ممنونم که من رو اینقدر دوستم داری ,
عاشقتم خدای خوبم .

[=Verdana]صدایی آشنا از دور می آید
[=Verdana]
ومن با عشق می جویم
[=Verdana]
تو را گویم
[=Verdana] خدای من[=Verdana] تو را باعشق می جویم[=Verdana]

تو در رگهای من جریان سرخ انتظاری

[=Verdana]
تو معبود منی از من به من عاشق تری
[=Verdana]

در قلب و جانم خانه داری

[=Verdana]

خدایا

[=Verdana]ربنا[=Verdana] پروردگارا
[=Verdana]
جهان را آفریدی
[=Verdana]

زمان را آفریدی

[=Verdana] تو من را آفریدی
[=Verdana]
ومن این بنده ی عاصی
[=Verdana]تمام عمر با فرمان تو

از روی جهل خویش جنگیدم

[=Verdana]
ورنجیدم
[=Verdana] ورنجیدم[=Verdana] ورنجیدم...
[=Verdana]
ولی امروز میخواهم که باز آیم
[=Verdana]

خدایا از صمیم قلب میگویم:

ببخشایم

[=Verdana]

خداوندا ببخشایم


:Graphic (61):

الهـي
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي



الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني

الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم



الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني


الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران



الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت



الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم

الهـي

بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن



الهـي
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر

الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت


التماس دعا

[="Indigo"]

SH!SH-GoOoSHe*;517025 نوشت:
این دستا چه مشت بشه رو به آسمون ... چه قنوت بشه لابه لای خشوع و خضوع یک نماز ، اونقدر کوچیکه که تو بزرگی تو گم میشه ....

این دستا حتی اگه یک عمرم بشینه و ساز مخالف و بزنه ... بازم نمیتونه ساز زندگیشو کوک کنه ...

این دستا .... بی التماس و پر التماس ... سنگین و سبک ...

خالیه خالیه بی تو ...

باور کن ...

این دستا ضریح میخواد . . .

دلم مشهدی شده خدا . . . راهیم کن برم :hey:

[/]

الهی
همه ی دار و ندار من!


چوبی که برای تمام اشتباهاتم بر قلب و روح و جانم می زنی را عاشقانه با همه ی دردهایش می پذیرم و برایم شیرین است و بر این زدنت شکر می کنم.



شکر می کنم که هنوز هم مرا بنده ات می دانی. شکر می کنم که هنوز هم دوستم داری و تنبیهم می کنی تا من هم بدانم و باور کنم که دوستم داری، چرا که خوب می دانم اگر دوستم نداشته باشی رهایم می کنی.



می زنی تا به یادم بماند خطاهای حال و گذشته را. تا خط قرمزی بکشم دور خطاهای آینده را. تا بدانم آینه ای از وجودم را در برابرم گذاشته ای که حتی اشتباهات کودکی ام را برایم به نمایش خواهد گذاشت.


معبود من! بر تمامی آنچه با من می کنی تو را شکر و سپاس می گویم چرا که نشانم می دهی من نیازمندترین موجود به تو هستم و تو هنوز هم مرا با همه ی اشتباهاتم دوست داری حتی اگر مرا این گونه نپسندی اما مرا ،همین وجودی که هستم را، باز هم دوست داری


یا اله العاصین! دست های نیازمندم را بگیر که هر بار بر زمین می افتم بیشتر از قبل محتاج یاری ات می گردم.


یا لطیف! دست های مهربانت را، نگاه عاشقانه ات را، مهر خداوندی ات را، راهنمایی های دلسوزانه ات را، تشویق و تنبیه های همیشگی ات را می طلبم برای خودم، برای دوستانم، برای خانواده و پاره های تنم!


لحظه ای هم رهایمان مکن که بی تو پیچیده در عدمیم و با تو ماندگار در ابد. امروز بین بنده هات دلتنگ تر و دلشکسته تر و خسته جان تر از من هم داشتی؟ پس به شکسته دل ترین ِ اونها قسم دلهامون رو دریاب!


التماس دعای خیر از همگی دوستان دارم
در پناه حق

ای خدا ملاقاتت نور دیده می‏خواهد



نیمه شب مناجاتت دل بریده می‏خواهد



ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم



التجای کوی تو اشک دیده می‏خواهد



دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین



این دل سیه، وصلت در سپیده می‏خواهد



ای بهار فرجامم منکه خارم و خامم



گلشن بهارت را گل رسیده می‏خواهد



شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش



آبیاری سرخ یاس چیده می‏خواهد



روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست



این دلم دو عالم را زین عقیده می‏خواهد



راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق



حالتی مشابه با آن شهیده می‏خواهد



هر غم و بلایش را می‏خرم به جان اما


درک روضه‏هایش را غم کشیده می‏خواهد



ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن



امتحان عشقت را برگزیده می‏خواهد



با ابوتراب امشب می‏کنم نوا یارب



عبد خسته زینب سر بریده می‏خواهد



ای امید افطارم وی نوید اسحارم


طلعت رشیدت را دل ندیده می‏خواهد

معبود من ، همان گونه که می پسندی با حجب و حیا بر سر آستان ات بیایم


همان گونه نیز در جامعه حضور دارم



چون آنچه را که تو می پسندی ؛ من نیز به آن عشق می ورزم

خدای مهربان غریب است دلم و تنها ،

کجایی که جا مانده دلم اینجا ،


دلم
امشب صدا می زند تو را


مبادا غریبی کند ببا ،


بینوا شده در این دنیا به دادش رس خدا.

[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]خدایا:

[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]
امروز هوای چشمانم بسیار ابری بود با وزش بادی شروع به باریدن گرفت

[=IranNastaliq]
اما چون حرفهایم را بر سر سجاده بندگی ام شنیدی

[=IranNastaliq]
سبک شدم

[=IranNastaliq]
خدایا:

[=IranNastaliq]
مراقبم باش

[=IranNastaliq]
بیشتر از دیروزو بیشتر از امروز

سلام خدای مهربونم
ممنوم ازت بخاطر اینکه نماز رو برای اینکه بهمون آرامش رو هدیه بدی از کارهای واجب هر روزمون قرار دادی
خداجونم میخوام برم حافظ باز کنم ولی میدونم جوابش چیه میگه باید صبر کنم و همه چی رو به دست خودت بسپارم .
چاره چیه دیگه صبر می کنیم .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام الله علیکم
با عرض معذرت از تمامی شما بزرگواران
نوشته ای که ملاحظه می فرمایید دلنوشته ایست داستان وار
وچون چاپ شده برای اینکه مواجه با مشکلی برای سایت نشود اصل آنرا قرار داده
و اگر نیازی بود ترجمه آن را نیز حضورتان ارائه خواهم داد لیکن بر این باورم
که شما فرهیختگان نیازی به ترجمه اش و
قبلا از شما بزرگواران سپاسگذارم

[=Times New Roman]

[="Arial"]محادثه بین الروح والنفس

[=Times New Roman]

[="Arial"]

[=Times New Roman][="Arial"]
[=Times New Roman]
[="Arial"]اغمضت عینی للنوم لیله ولکن لم استطع بالنوم لا[="Arial"] [="Arial"]ادری کم کنت فی هذهالحاله حتی سمعت همسه[="Arial"] [="Tahoma"]
[=Times New Roman][="Arial"]فبداتبسماعها[="Arial"] ...[="Tahoma"]

[="Arial"]و اذا بی ادرکت ان الکلمات کانت تتردد بین جسمی و روحی[="Arial"] وهما یقولان[="Arial"]:[="Tahoma"]

[="Arial"]الجسم[="Arial"]- یا روح انا اکون دوما فی التعب.[="Tahoma"]

[="Arial"]الروح[="Arial"]- لماذا؟[="Tahoma"]

[="Arial"]الجسم[="Arial"]- لاننی کنت مجبور بحملک من مکان الی اخر...فتضجرنی و تزعجنی...لماذا لاتفارقنی لارتاح ؟ [="Tahoma"]

[="Arial"]الروح[="Arial"]- کیف افارقک و انت مسبب حبسی وابتهاجی وابتسامی و مشقتی...فاذا لایمنحنی اللهلک فلن تکن لک حرکة وانا احب الهجرة و التحرر منسجنک حبا لله و شوقا الیه...[="Tahoma"]

[="Arial"]............[="Tahoma"]

[="Arial"]و استمر[="Arial"] هذا البحث و شیئا فشیئا کانت یرتفع الصوت بینهما وکنت اسمع الهتافات حتی بدءا بالجدل و فقدت راحتی و اضطرب قلبی و ضاق صدری... فحیرت وشعرتبالخوف و القلق ......فکرت ماذا اعمل؟[="Tahoma"]

[="Arial"]حتی ذکرنی الله سبحانه[="Arial"] کلماته التی کنت قراتها من قبل فی کتابه الکریم[="Arial"]...[="Tahoma"]

[="Arial"]فآنستهما و ساهمت فی الکلام و[="Arial"] قلت[="Arial"]:[="Tahoma"]

[="Arial"]اسکتا[="Arial"] ...[="Tahoma"]

[="Arial"]فقلیل من اللحظات خیم[="Arial"] صمت ثقیل بیننا ....ثم قلت[="Arial"]:[="Tahoma"]

[="Arial"]انتما من نعم الله سبحانه و تعالی التی وهبها الی و انا محتاج بکم فی مسیرة [="Arial"]حیاتی لانجازاعمالی و فرائضی[="Tahoma"]

[="Arial"]وهذا الذنب علی بما اننی لم اهتم بحفظکما......کنت اود لو ارافقکما حتی[="Arial"] لا تشعرا بقلق...لیتنی ربی اذا نادانی فکنت البیه ولکن... نسیته علی مهل حتی وصلت الی دروب بعیدة ...و اکاد ان اضیعکما دون ای وعی ...و حجبت عن نظری ربوبیته[="Tahoma"]
[="Arial"]اذا رایت امرا دون قیمه[="Arial"] کنت قائمه به و اداومه و وضعت علی عاتقی اوزاراکثیرة ولفت مرآة وجودی سمیکة سوداء [="Tahoma"]
[="Arial"]فالحق غاب عن نظری و غیوم سوداء[="Arial"] سترت فؤادی فغفلت عنکم لنیلی الی مغزای الخطا .بهذا السبب رحلت حملة البهجة واصبتما بالملل والعناء[="Arial"] ...[="Tahoma"]

[="Arial"]فحدیثکما ادهشنی و ادرکت[="Arial"] انی لست بمفردی...فربما حیاتنا تستغرق وقتا طویلاوطرقها وعرة[="Arial"].......[="Tahoma"]

[="Arial"]حینما خلق الله[="Arial"] الانسان فنفخ فیه من روحه ثم اخذ منه عهدا و جعلهخلیفته فی الارض [="Tahoma"]

[="Arial"]و[="Arial"] [="Arial"]قال[="Arial"] للملائکه اسجدوا لآدم [="Tahoma"]

[="Arial"]فما ترکنا ربنا[="Arial"] لوحدنا[="Tahoma"]

[="Arial"]فان الله قال[="Arial"]: [="Tahoma"]

[="Arial"]یا[="Arial"] ابناءالبشر انا ربکم و رب ابائکم الاولین....ربالمشرقین و رب المغربین[="Arial"]...فاین تذهبون...و این تفرون...[="Tahoma"]

[="Arial"]فروا[="Arial"]... ولکن[="Arial"] الی الله سبحانه[="Arial"]...لان ملجا مطمئنا عنده فقط...[="Tahoma"]

[="Arial"]و اذا[="Arial"] انزلق الانسان لابد ان یحافظکما فی اطر زمنیة مختلفة للحیاة[="Tahoma"]

[="Arial"]فلهذا یجب علیه ان یتوب[="Arial"] و یبتهل الیه و یشکره علی الودائع التی منحته حتیتهدیه الی مستوحیات الایمان و مدالیل التوحید[="Tahoma"]
[="Arial"]......[="Tahoma"]

[="Arial"]فقلت فقلت حتی[="Arial"] سادت السکینة علی جسمی و روحی فراود الکری الیاجفانی[="Arial"] ....[="Tahoma"]

[="Arial"]و اذا بامی ربتت علی کتفی[="Arial"] و قالت[="Arial"]:[="Tahoma"]

[="Arial"]یا ابنتی قومی للصلاه[="Arial"] قبل فواتها.....و حان الوقت ألهم الی[="Arial"] :[="Tahoma"]

[="Arial"]و عجلوا بالتوبه قبل الموت[="Arial"] [="Tahoma"]

[="Arial"]فقلت[="Arial"]: "[="Arial"] [="Arial"]فتبارک الله احسن الخالقین[="Arial"]" [="Tahoma"]
کاتبه:الحسینی
الجریده : الوفاق

ای مهربان ترین مهربانان


آسان کن سطح امتحانات بندگی را


مرا ببخش


و همه چیز را رو به راه کن


همه چیز را رو به راه کن


ای مهربان ترین مهربانان

[=arial]وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم


[=arial]بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم



[=arial]و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود

[=arial]بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند

[=arial]خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت

[=arial]اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت

[=arial]ولی نظرت را از من مگیر

[=arial]یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی

الــهــی دلی ده که شـوق طاعـت افـزون کنـد و تـوفیق طاعـتی ده کـه ببهشـت رهنمون کند.


الــهــی دلـی ده کـه در کــار تــو جــان بــازیـم و جــانـی ده کـه کــار آن جـهــان بـسـازیـم.


الــهــی نفسـی ده کـه حلقـه بنـدگـی تـو گـوش کند . جـانی ده کـه زهر حکمـت تـو نـوش کند.



الــهــی دانـــایــی ده کـــه در راه نـیـفـتـیـم و بـیـنـــایــی ده کـــه در چــــاه نـیـفـتـیـم.



الــهــی پـایی ده کـه با آن کـوی مهـر تـو پوئیم و زبانی ده کـه با آن شکـر آلای تـو گـوئیم

عذر خواهی ام را پذیرا باشید
ترجمه تقدیم شما بزرگواران .ناموزونی اش را به عالی همتی خود عفو نمایید:

گفتگوی روح وکالبد (جسم)
شبانگاهی چشمانم بربستم تا خواب روم لیکن خواب نمی بردم. نمیدانم چه مدت در این حال بودم که صدای زمزمه ای (پچ پچی)
به گوشم رسید پس گوش سپردم .....
وناگاه دریافتم سخنانی است بین کالبد و روحم .آنان با یکدیگر میگفتند:
کالبد: ای روح من همیشه در زحمتم.
روح: برای چه؟
کالبد:زیرا من مجبور به حمل تو از مکانی به مکانی دیگرم ......پس آزارو رنجم را سبب هستی ..... چرا ترکم (رهایم) نمیکنی تا آسوده گردم؟
روح: چگونه چنین کنم که تو حبس ، شادی ،خنده و رنجم در توست.....واگر خدامرا به تو ارزانی نمی کرد هرگز توان حرکت نمی یافتی و من نیز خواهانرهایی از زندان تو بعشق خدا و رسیدن به اویم
......
واین صحبت همچنان ادامه یافت و لحظه به لحظه بر تنین صدای خود را می افزودند و این فریادهارا می شنیدم تا اینکه نزاع را شروع کردند ومن آرامش خویش از کف نهادم و قلبم مضطرب و صبرم پایان پذیرفت ....حیران گشتم واحساس ترس و اضطراب وجودم را فراگرفت ..... و از پی چاره ای که چون کنم؟
تا اینکه خداوند سبحان کلماتی را که از پیش درکتاب کریمش خوانده بودم به یادم باز آورد .....
پس با آنان همنشین شده و در صحبت همراهیشان نمودم و گفتم:
آرام باشید....
پس اندک لحظاتی سکوتی سنگین میان ما خیمه افکند....سپس گفتم:
شما هردو از مواهب خداوند سبحان هستید که آنرابه من به ودیعه داده و من در مسیر زندگی ام و برای انجام کارها و فرائض دینی ام محتاج شمایانم
و این گناه بر من است که برایحفظ شما کوششی ننمودم .....دوست داشتم ، کاش شما را همراهی کرده بودم تا احساس نگرانی نکنید.....ای کاش آن هنگام که پروردگارم مرا خواند لبیک میگفتم ولیکن...... آهسته آهسته اورا از یاد بردم تا اینکه از او دور گشتم .....و دور نبود تا بی اختیار شما را از دست دهم ..... و ربانیت او از نظرم پوشیده گردد
وهنگامی که عملی بی بها را شاهد بودم به آن پرداخته و بر آن اصرار می ورزیدم و بر دوش خود گناهان بسیاری نهادم و آینه وجود مرا زنگاری تیره پوشاند و حق از نظرم پنهان گشت و ابرهای تیره قلبم را .
و برای رسیدن به مقصود نا صوابم از شما غافل گشتم.
برای همین شادیها از شما رخت بر بست و به رنج و مشقت دچارتان نمودم.....
پس سخنانتان به شگفتم آورد و دانستم که "من تنها" فقط نیستم .... چه بسا زندگی ما طولانی گردیده و راهایش دشوار....
آن هنگام که خدا انسان را خلق نموده و در روح خود بر وی دمید سپس عهدش را ستاند و خلیفه اش بر زمین نمود و فرمود
ملائکه اش را که آدم را سجده گر باشند.
پس پروردگارمان ما را به خود وا نگذارده
و به یقین فرمود:
ای فرزندان آدم من پروردگارتان و پروردگارپدرانتان هستم ......خدای مشرق ها و مغرب ها .......پس به کجا می روید..... و به کدامین مکان می گریزید ......بگریزید .....اما به سوی پروردگار سبحان .....زیرا که پناه اطمینان بخش فقط اوست .....
و اگر انسان لغزش یافت بر اوست که از شما (روح وکالبد) در مراحل گوناگون زندگی نگاهبانی کند
وبه همین سبب بر او است که توبه نموده و به درگهش نیایش برد و شکرش را نماید بر این امانتهایی که بدو سپرده تا با الهامات ایمان به او و علامات توحید هدایتش نماید.....
.......
پس گفتم و گفتم تا اینکه آرامش بر کالبد و روحم حاکم گردید و چشمانم را خواب در ربود....
وناگهان مادرم دستی بر شانه ام نهاد و گفت:
دخترم قبل از دست رفتن فرصت برای نماز برخیز.....
و در آن هنگام بر من الهام شد:

و قبل از رحلت به سوی توبه شتابان شوید
پس گفتم "فتبارک الله احسن الخالقین"

خدایا مرا


در آغوشت بستری کن


درد لاعلاجم را


خودت فقط دوایی


خدایا کاری کن که حاجت دلم با حکمت تو یکی شود
:Sham::Sham:

[="Tahoma"][="Black"]

يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ..!!!

بی آنکه نامم را بپرسی

و دفترهای دیروزم را ورق بزنی،

اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيَّاكَ، جَميعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَ جَميعَ خَيْرِ الْأخِرَةِ،

وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنْيا، وَ شَرِّ الْأخِرَةِ

[/]