چشمهایت تلاوت محبت
و لبهایت بارانی بهارانه
و پایان خشکسالی دلهاست
و دستهایت سخاوت همه خورشیدها
تو به آسمان از همه نزدیکتری
دعا کن دمی با تو با شم
آنگاه سیر همه کهکشانها دشوار نیست
واقعامادرنعمتیه.خدایاهمه مادراروحفظ کن.من یکی که خاک پای مادرام.چقدصبورن برای بچه هاشون چقدرقشنگ عاشق بچه هاشونن.هیچکی مامان نمیشه.خدایامامانایی که هستن درپناه خودت حفظ کن اگرم سفرکردن همنشین حضرت فاطمه سلام الله علیها باشن
سلامی به صلابت البرز کوه ....به نجابت دشت پر شقایقش
....وبه قداست پروانه های واله اش
به تمامی مادران داغدیده و منتظران فرزند،حتی به امیدپاره ای استخوان
که نشانی از جگرگوشه شان باشد.مادرانی که اشک به آنان رشک برد ودیگر در آسمان چشم هایشان نبارید وخشکید.
مادرانی بسیار شکیبا که از پس سالیان دراز پایان جنگ،
آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود
نقل شده است که در زمان حضرت موسی(ع) جوانی بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.
بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.
برای پسرش چنین دعا کرد!:
خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن، تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!
از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت، و وقتی که مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است5
خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم!!!
نتیجه گیری: احساس و عاطفه بر مادران غلبه دارد وحاضر نیستند فرزند خود را به سختی بیاندازند،اما مهربانی خداوند همراه با حکمت و مصلحت اندیشی برای افراد است برای همین،خداوند انسان ها را در سختی های دنیا قرار می دهد تا در این میان پخته شوند و رشد یابند،اگر انسان ها در مشکلات صبوری در پیش گیرند و درآن شرایط درست رفتار کنند،آنگاه است که موفقیت از آنِ آنهاست
شعر مادر مادر بهشت من همه آغوش گرم تست گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست مادرحيات با تو بهشت است و خرّم است ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است ما را عواطف اين همه از شير مادر است اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند در كودكي محبّت مــــادر نديده اند امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست
مادر من فقط يك چشم داشت . من از اون متنفر بودم . اون هميشه مايه خجالت من بود اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه اي ها غذا مي پخت.يك روز اومده بود دم در مدرسه كه منو با به خونه ببره خيلي خجالت كشيدم . آخه اون چطور تونست اين كار رو بامن بكنه ؟ روز بعد يكي از همكلاسي ها منو مسخره كرد و گفت مامان تو فقط يك چشم داره فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم . كاش زمين دهن وا ميكرد و منو كاش مادرم يه جوري گم و گور ميشد...روز بعد بهش گفتم اگه واقعا ميخواي منو بخندوني و خوشحال كني چرا نميميري ؟اون هيچ جوابي نداد....دلم ميخواست از اون خونه برم و ديگه هيچ كاري با اون نداشته باشم سخت درس خوندم و موفق شدم براي ادامه تحصيل به سنگاپور برم ،اونجا ازدواج كردم ،واسه خودم خونه خريدم ، زن و بچه و زندگي... از زندگي ، بچه ها و آسايشي كه داشتم خوشحال بودم تا اينكه يه روز مادرم اومد به ديدن من اون سالها منو نديده بود و همينطور نوه ها شو وقتي ايستاده بود دم در بچه ها به اون خنديدند و من سرش داد كشيدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بياد اينجا ، اونم بي خبرسرش داد زدم :چطور جرات كردي بياي به خونه من و بچه ها رو بترسوني؟ گم شو از اينجا! همين حالااون به آرامي جواب داد :اوه خيلي معذرت ميخوام مثل اينكه آدرس رو عوضي اومدم و بعد فورا رفت و از نظر ناپديد شد .يك روز يك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور، براي شركت درجشن تجديد ديدار دانش آموزان مدرسه ولي من به همسرم به دروغ گفتم كه به يك سفر كاري ميرم .بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قديمي خودمون ؛ البته فقط از روي كنجكاوي .همسايه ها گفتن كه اون مرده اونا يك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه بدن به مناي عزيزترين پسرم ، من هميشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،خيلي خوشحال شدم وقتي شنيدم داري ميآي اينجا ولي من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بيام تورو ببينم وقتي داشتي بزرگ ميشدي از اينكه دائم باعث خجالت تو شدم خيلي متاسفم آخه ميدوني ... وقتي تو خيلي كوچيك بودي تو يه تصادف يك چشمت رو از دست دادي به عنوان يك مادر نمي تونستم تحمل كنم و ببينم كه تو داري بزرگ ميشي با يك چشم بنابراين مال خودم رو دادم به توبراي من افتخار بود كه پسرم ميتونست با اون چشم به جاي من دنياي جديد رو بطور كامل ببينه .
[="]مادر عزیزم :
[="]وقتی چشم به جهان گشودم قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.دیدم زمانی را که با لبخندم ، لبخند زیبایی بر چهره خسته ات نشست . و دنیایت با گریه ام لرزید و طوفانی گشت.
[="]از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پر مهر و محبّت است که احساس آرامش و خوشبختی می کنم.
به مادر کم طاقت باید دروغ گفت :
باید بهش بگی حالم خوبه
غذا خوبه
هوا خوبه
دلمون خوشه
وقتی مادر خوب باشه یعنی همه چیز خوبه …
.
[="Tahoma"][="Black"]خدایا[=Aparajita] می[=Aparajita] خوام[=Aparajita] غرق[=Aparajita] شم[=Aparajita] فنــــــا[=Aparajita] شم[=Aparajita] منو[=Aparajita] غرق[=Aparajita] در[=Aparajita] دریای[=Aparajita] محبتش کن
مادر:چندتا دوسم داری ؟؟؟؟
بچه :پونزده تا
مادر :پونزده تا؟چه کم
بچه:هفتا آسمون ......هفتا دریا .........یه دنیا .........مامانمو دوسسسسسسسسس دارم ....
:goleroz:
مـــــادرم
چشمهایت تلاوت محبت
و لبهایت بارانی بهارانه
و پایان خشکسالی دلهاست
و دستهایت سخاوت همه خورشیدها
تو به آسمان از همه نزدیکتری
دعا کن دمی با تو با شم
آنگاه سیر همه کهکشانها دشوار نیست
پیر شدم پیرِ تو ای جوانی ...
جوانی کجایی؟
برای سلامتی تموم مادرای مهربون ..
اللهم صل علی محمد و آل محمد
یک نفر منتظرم هست که باید بروم
عاشق و دربه درم هست که باید بروم
به خدا او همه سالار دل و روح من است
غیرت و تاج سرم هست که باید بروم
دردو داروی دلم اوج خیال غزل است
سایه اش دو رو برم هست که باید بروم
او که پیغام فرستاد که کی میایی
هر نفس یاور من هست که باید بروم
پا اگر نیست مرا با دل و جان خواهم رفت
مادرم منتظرم هست که باید بروم ......
باغ ایمان دلم رنگ خزان می گیرد
با تو سرسبزتر از فصل بهارم مادر
عشق در زندگی من جریان می گیرد
واژه ها در شب میلاد تو هییت دارند
وزن شعرت دم «یا فاطمه جان» می گیرد
کوثرم، سوره ی قرآن شدنت حکمتی است
این عیانی است که حجت به بیان می گیرد
برکت گندم ما بسته به دستاس شماست
سفره ی مردم ری،کی غم نان می گیرد!؟
مادری کن! پسرت خورده زمین،زود بیا
دستم از گرمی دست تو توان می گیرد
تیرابلیس مرا از تو نگیرد خوب است!
بال ایمان مرا فقر نشان می گیرد
اشک هایم به هوای نخی از چادرتان
سربازار ولای تو دکان می گیرد
در شلوغی قیامت تو فقط فکر منی
دستم از دامنتان برگ امان می گیرد
در رکوعت همه ی عرش به هم می ریزد
سجده را طول نده ! پهلویتان می گیرد
چه قنوتی!؟ سرسجاده ات ای حضرت صبر
درد انگشت تعجب به دهان می گیرد
ای قلم صحبتی از رفتن وتابوت نکن!
دل مظلوم ترین مرد جهان می گیرد
شعر از : وحید قاسمی
روزشـون مبـارک
مــــــ♥ـــــادر را مـی گـویَـــــم ...! گــــاهی هَـــم بـــرای " مــــــادر " ، "مـــــــادری" کُــــــنیـد ........
[=arial]
چشمانم را به تو مي دوختم،
از عمق نگاهت مهرباني را درك مي کردم
وقتي سر بر دامانت مي گذاشتم و تو با تمام وجود نوازشم مي کردی
به رويايي شيرين فرو مي رفتم ،
چه خوب بود هميشه سرشار از تو بودم مــادر :goleroz:....
ولی افسوس که امروز سرم رو سنگت میذارم و از نامردمیها گله میکنم
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:واقعامادرنعمتیه.خدایاهمه مادراروحفظ کن.من یکی که خاک پای مادرام.چقدصبورن برای بچه هاشون چقدرقشنگ عاشق بچه هاشونن.هیچکی مامان نمیشه.خدایامامانایی که هستن درپناه خودت حفظ کن اگرم سفرکردن همنشین حضرت فاطمه سلام الله علیها باشن
سلامی به صلابت البرز کوه ....به نجابت دشت پر شقایقش
....وبه قداست پروانه های واله اش
به تمامی مادران داغدیده و منتظران فرزند،حتی به امیدپاره ای استخوان
که نشانی از جگرگوشه شان باشد.مادرانی که اشک به آنان رشک
برد ودیگر در آسمان چشم هایشان نبارید وخشکید.
مادرانی بسیار شکیبا که از پس سالیان دراز پایان جنگ،
جنگی دیگر با ناصبوری خودداشتند.
تعظیم وتکریمی از عمق وجود من کمترین ....
وبوسه ای بردستان مقدس مادران شهید و به ویژه
مفقودالاثر(جاویدالاثر)که هیچ زمانی ،
قادر به درک و سپاس از ایثار و کرامتشان
نیستم ونخواهم بود:geryeh:.....
شمارا...نمی دانم.
بازتاب عشق و ایمان من است
به افتخااااار همه ی مامانا:Kaf::Kaf:
بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم
مثل راه بی مقصد / مثل عکس بی قابم
بی محبت مادر / از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال / یک چراغ بی نورم
بی محبتِ مادر / چون لبان بی لبخند
ساکتم و غمگینم / مثل بلبلی در بند
بی محبت مادر / در دلم صفایی نیست
از بهار در قلبم / هیچ رد پایی نیست
مادر،ای معنای عشق شاپرک . . .
ای تمام ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا . . .:hamdel:
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
چای دم می کنم
چای را با قند های متبرک شده به دست های مادر می نوشم
هر چند چای دگر آن طعم زندگی را ندارد
اما دلخوشی ام همین قندهای مادر است که تلخی روزگار رابرای لحظاتی شیرین می کند
[=arial, helvetica, sans-serif]مادرم، دوستت دارم..........:hamdel:می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود
مادرم تو تنها ستاره ای هستی که در شب و روز می درخشی
که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد
و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عــ♥ــشق است،
مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق
میورزم ....
به موی سپیدت مرا ببخش ، مادر ، ای تمام هستی من !
:madar:
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی و به من خندیدی
من بدهکار توام ای مادر
[=lucida grande]
گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم
[=lucida grande]
گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم
[=lucida grande]
گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم
[=lucida grande]
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم
[=lucida grande]...
اما یک بار نگفتم:
مادر من خوبم
شادم...!
همیشه از درد گفتم
و از رنج.....!
... مادر دوستت دارم ...
:hamdel:
هیچی از دنیا نمیخوام وقتی میخندی کنارم
من تموم شادی هامو واسه تو کنار میزارم
دعای خیر مادر
[=arial]
در کنج خانه ی سالمندان . . .:geryeh:
با نام خدا
نقل شده است که در زمان حضرت موسی(ع) جوانی بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.
بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.
برای پسرش چنین دعا کرد!:
خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن، تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!
از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت، و وقتی که مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است5
خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم!!!
نتیجه گیری: احساس و عاطفه بر مادران غلبه دارد وحاضر نیستند فرزند خود را به سختی بیاندازند،اما مهربانی خداوند همراه با حکمت و مصلحت اندیشی برای افراد است برای همین،خداوند انسان ها را در سختی های دنیا قرار می دهد تا در این میان پخته شوند و رشد یابند،اگر انسان ها در مشکلات صبوری در پیش گیرند و درآن شرایط درست رفتار کنند،آنگاه است که موفقیت از آنِ آنهاست
ای رنجیده بهر من،
ای غمگسار من
در شام تار،تا برود چشم من به خواب
بودیهمیشه همدم وشب زنده دار من
در کوره راه تیره ظلمانی حیات
هستیچو شمع زندگی پاسدار من...
فرزندانت کردی.
(مادرم دوستت دارم ولی هیچوقت نمیتوانم
خوبیهایت وزحماتت رو جبران کنم بابت تمام زحماتت متشکرم..)
:goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz:
گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست
مادرحيات با تو بهشت است و خرّم است
ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف اين همه از شير مادر است
اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست
اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند
در كودكي محبّت مــــادر نديده اند
امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست
فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست
//بکش بر دیده ، خاک زیر گامش//
//مکن بر روی او تندی که بر تو//
//خدا فرموده واجب احترامش//
بسلامتی مادر …
که حتى از شیرینی روز خودش نمیتونه بخوره …
قند خون داره …
ولی می خنده تا دلمون شاد باشه …
عاشقتم مادر !!! ♥
:goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz:
[="]مادر عزیزم :
[="]وقتی چشم به جهان گشودم قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.دیدم زمانی را که با لبخندم ، لبخند زیبایی بر چهره خسته ات نشست . و دنیایت با گریه ام لرزید و طوفانی گشت.
[="]از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پر مهر و محبّت است که احساس آرامش و خوشبختی می کنم.
:goleroz::dosti::goleroz::dosti::dosti::goleroz::dosti::dosti::goleroz::dosti:
خواستم جسارت کنم یه قطره از بینهایتت رو توصیف کنم .
واژه هایم کم اوردند شکستند ...
دلم به مهربانیت ایستاد و سکوتش نشکست
...
.
.
:Gol:
که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم
***************
مادرم
طلایی ترین روزها
ارزانی نگاه مهربانت
وهزارگل مریم پیشکش قلب باصفایت
:goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz: