مشاعره عرفاني

تب‌های اولیه

1521 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صبر و هجر عاشقان دیگر بس است
انتظار رهروان دیگر بس است
تا به کی سوز و گداز و عاشقی
گریه های بی امان دیگر بس است
کی رسد پایان بر این آخر زمان
فتنه ها در هر مکان دیگر بس است

[="Black"]

تا به کی ظلم و جنایت در زمین
ناله مستضعفان دیگر بس است
منجی حق عاقبت از در درآ
بی تو بودن در جهان دیگر بس است
[/]

تویی که واسط درگاه حقی
پناه بی کسان تنها تویی تو
رسی روزی دگر از پرده غیب
که آن گنج نهان تنها تویی تو

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی ... وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم ... که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

دل میرود ز دستم،صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان،خواهد شد آشکارا

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من


وین حرف معما نه تو خوانی ونه من




هست از پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

نسیمی پر از عطر ِکوثر زِخیبر
به چشمان ِخاموش ِکنعان بیاید
غم ِذوالفقار از نگاهش بریزد
به خونخواهی ِ نسل ِانسان بیاید

دوش ای گل تو داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

مهدیا بی رخ تو در شب هجران تا چند
بی تو ای جان جهان زار و پریشان تا چند

تا کی از دوری تو آتش و سوز و غم و هجر
خود بگو بر من مسکین دل نالان تا چند

در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش



دیـدم دو هزار کـوزه گـويا و خـموش



هــر يک به زبان حــال با مـن گفتند



کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش


شده هر سو پر از جنگ و جدلها
نمانده بر کسی آرام جانی
گرفته هر کجا را ظلم و بیداد
امان از دوره آخر زمانی
ابا صالح بیا ای حجت حق
که خواهان ظهورت شد جهانی

یا رب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه ی سحرگاهم ده

در راه خود اول زخودم بیخود کن
بیخود چو شدم زخود بخود راهم ده

هر روز در هوای تو پرواز می کنیم

هر روز می شویم چو خورشید ، سرنگون

تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد

شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ناز پرورده تنعم نبرد راه به عشق[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد[/]

دیدید که عمرمان سر آمد آقا



از غصه زوارمان در آمد آقا



یک وعده دعای ندبه با صبحانه



این کار ز دستمان بر آمد آقا

آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد(ص) نرسید

عاقبت حضرت معصومه(س) به مشهد نرسید


درديست درد عشق که هيچش طبيب نيست ... گر دردمند عشق بنالد غريب نيست
داننــد عـــاقلان که مجانين عشــــــــــق را ... پرواي قول ناصح و پند اديب نيست

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مدان عید آن زمانی را که بر تن نو کنی جامه[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بود عید آن که دور از خود نمایی خوی حیوانی

[/]


[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرا امشب دلی شاد است اندر گوشه غربت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]که می خواهد نماید هر زمان نوعی غزلخوانی[/]


چرا خـوشـدل نـبـاشـد آن کـسی کـردنـد تـقـدیـرش
کـتـاب و درس و دانـش را ز لطـف حی سبـحانـی

چــه غـم ما را کـه اندر بر نباشد شربـت و شــکـر
کــه کــام مـا بــود شیــریــن هـمـی زآیات قــرآنــی

(علامه حسن زاده آملی )

[="teal"]یک شب بیابه حرمت این چشم های خیس
بر دیدگان مانده به راهم،قدم گذار. . . [/]

[="plum"]روشن ترین ستاره این اسمان تار

بر دخمه های تیره دل روشنی ببار[/]

یادیاران یاد باد یاد آن روزگاران یادباد

دنیا چه غوغایی شده آشفته دنیایی شده
اوضاع عالم ملتهب آشوب و بلوایی شده
خاورمیانه شد کنون لبریز درد و اشک و خون
پر فتنه و غرق جنون مهد بلایایی شده
این قلب عالم را ببین آماده جنگ است و کین
خیل شیاطین در کمین آشفته سیمایی شده

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان، سینه پر دود

زبانم کن به گفتن آتش آلود

دیدار جانفزایت خواهم من از خدایت
هر لحظه بر دعایت دستی برآرم ای دوست

دلبسته ام به رویت وابسته ام به بویت
تا آستان کویت من رهسپارم ای دوست

تو دلم یه دنیا حرفه، که می خوام بگم برا تو
تو بگو به من کجائی تا ببوسم خاک پاتو


آقا جون دلم گرفته مثل آسمون پائیز

می دونم مرغ دل من دوباره کرده هواتو

وقت حضور توست، مخواه آخرین امید
بی‌قهرمان تمام شود این داستانمان

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان، بي تو

لب از حکايت شب هاي تار مي بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان، بي تو

(مقام معظم رهبري «مدظله العالي»)


وه! مگر به خواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه بچینمت

تا که آید به جهان عشق و امید آورد او
بگذرد دوره غم دور جدید آورد او
تا که آید به جهان با نفس تازه خویش
فصل زیبای بهار و دم عید آورد او
تا رسد با نفس ناب و مسیحایی خویش
مرده را زنده کند بخت سعید آورد او

[="Black"][=times new roman, times, serif] وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع [/]

[=times new roman, times, serif] شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع[/]

[=times new roman, times, serif] روز و شب خوابم نمیاید به چشم غم پرست[/]

[=times new roman, times, serif] بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع[/]
[/]

عاشقم عاشق دیدار و لقایت مهدی
رخ نما تا که کنم جان بفدایت مهدی
جان دهم تا شنوم بانگ اناالمهدی تو
عاشقم عاشق آن صوت و ندایت مهدی

[="Black"]

يا ايها العزيز به كيلي نظر نما *** بر دست هاي گرفتار بينوا

اين رسم خوبترين هاي عالم است *** تو خوب عالمي اكنون عزيز ما

دارد خداي دوست هر آنكس ادا كند *** پيمانه را ، تو هم آقا نما ادا

مثل برادران يوسف مصري نبين مرا *** دنيا به موئي از تو نيرزد براي ما

[/]

ای تو ای پیک صدیق از شه خوبان چه خبر
بگو از آمدن حضرت جانان چه خبر

کی رسد دولت او تا که رسد وعده حق
بگو از وقت ظهور رخ تابان چه خبر

[="Black"]

رسم دلدادگی به معشوق است



عاشقان رنگ یار میگیرند


در همان لحظه های آخر هم


نام او روی دار میگیرند

[/]

داد میزد: حسین آقا جان



راهِ خود کج نما کنون برگرد




تا نبیند به کربلا زینب


پیکرت رابه خاک وخون برگرد


دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند


وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دردم از یار است و درمان نیز هم ... دل فدای او شد و جان نیز هم

می دهد یاد بر کمانداران



حرمله فن تیر اندازی


فکر پنهان نمودن و چاره


بر سفیدی آن گلو سازی ؟

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت


خاک ره آن یار سفرکرده بیارید

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت


فریاد که از شش جهتم راه ببستند

آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت


امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

تشنه ات میکشند بر لب آب



گو به سقا که مشک بر دارد


طفلکی پا برهنه مگذاری


خار صحرایشان خطر دارد

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا

ای که بستی ره به زهرا در میان کوچه ها
گردنت را میشکست انجا اگر عباس بود

در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

خداوندا

مگر نه ‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

پس مرا دریاب

و به سوی خویش بازگردان

دستان مهربانت را بگشا

که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...

[="Tahoma"][="Black"]


من اینجا، روزی آخر، از دلِ این خاک* با دستِ تهی گل بر می افشانم...
[/]

[="Black"]ای بابااااا !
دوستان تورو خدا درست مشاعره کنید.بابا شعر بذارید تو تاپیک نه دلنوشته و متن !!!! :Narahat az:
[/]


من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

مثل مولا سه روز مانده به خاک


پیکر بی سرش نشد عریان




مثل مولا که پیکرش اما


نشده پایمال از اسبان

ندارد راه فکرم روشنایی


ز لطفت پرتوی دارم گدایی



اگر لطف تو نبود پرتو انداز


کجا فکر و کجا گنجینه ی راز؟