از همکاران محترم و کاربران گرامی تقاضا دارم که بحث را در فضایی منطقی تر و به دور از هر گونه سطحی نگری و با سعه صدر بیشتر و همچنین بدون حذف و ویرایش های بی مورد بحث را پیش ببرند . البته کاربران گرامی از طرح بحث های بی مورد و غیر مرتبط با موضوع تاپیک خود داری کنند تا همکاران ما ناچار به حذف نشوند
به نظرم بحث دلایل عدم تحریف قرآن بحث قشنگ و جذابی هستش
البته این پاسخ ها را هم ببینید خواهید دید که بارها به این شبهه پاسخ داده شده است
بزرگترين و علمي ترين تفسير در بين ما شيعيان تفسير شريف الميزان به قلم تواناي علامه طباطبائي اعلي الله مقامه الشريف است بنا براين به مطالبي كه در اين كتاب شريف است توجه فرمائيد
اما نظر علامه طباطبایی راجع به جا به جایی قرآن را ببینیم:
[spoiler]ترجمه الميزان، ج16، ص: 466 باشد، و روايات مذكور مخالف قرآن است، براى اينكه آيه مورد بحث دنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا (ص) است، پس بايد خطاب در اين آيه نيز به ايشان باشد.
در پاسخ مىگوييم: همه حرفها در همين است، كه آيا آيه مورد بحث متصل به آن آيات، و تتمه آنها است يا نه؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين را منكر است، و مىفرمايد آيه مورد بحث به تنهايى، و در يك واقعه جداگانه نازل شده، و حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيه شريفه دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) نازل شده، و حتى احدى هم از مفسرين اين حرف را نزدهاند، حتى آنها هم كه گفتهاند آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا (ص) است، مانند عكرمه و عروه، نگفتهاند كه: آيه در ضمن آيات نازل شده.
پس آيه مورد بحث از جهت نزول جزو آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نيست، حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آيات قرارش دادهاند، و يا بعد از رحلت رسول خدا (ص) اصحاب در هنگام تاليف آيات قرآنى در آنجا نوشتهاند، مؤيد اين احتمال اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزو آيه" وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ" است، از آن حذف شود، و فرض كنيم كه اصلا جزو آن نيست، آيه مزبور با آيه بعدش كه مىفرمايد:" و اذكرن" كمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش بهم نمىخورد. پس معلوم مىشود جمله مورد بحث نسبت به آيه قبل و بعدش نظير آيه" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" «1» است كه در وسط آياتى قرار گرفته كه آنچه خوردنش حرام است مىشمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب در سوره مائده گفتيم كه: چرا آيه مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته، و اين بى نظمى از كجا ناشى شده است.[/spoiler]
بنا بر این این مفسر بزرگ شیعه این احتمال را می دهد که صحابه آیات را جا به جا کرده باشند و این سخن خلاف آیه لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ می باشد! پس یا علامه اشتباه کرده و یا این آیه تحریق شده!
رحیق مختوم;333607 نوشت:
و نيز مىبينيم كه در آيه" أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً" «1» به اختلاف نداشتن قرآن تحدى نموده و اين خصوصيت در قرآن عصر ما نيز هست، هيچ ابهام و يا خللى در آيهاى ديده نمىشود مگر آنكه آيهاى ديگر آن را بر طرف مىسازد، و هيچ تناقض و اختلافى كه در بدو نظر تناقض و اختلاف باشد، پيش نمىآيد، مگر آنكه آياتى آن را دفع مىسازد
عدم وجود اختلاف در اکثر کتب وجود دارد و فقط مربوط به قرآن نیست بر فرض اینکه بپذیریم قرآن اختلافی ندارد
رحیق مختوم;333610 نوشت:
باز مىبينيم كه با معارف حقيقى و كليات شرايع فطرى و جزئيات فضائل عقلى كه مبتكر آن است تحدى نموده، و عموم دانشمندان عالم را نه تنها اهل لغت و ادبيات را به آوردن مانند آن دعوت كرده و از آن جمله فرموده است:" قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً" «1» و نيز فرموده:" إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ" .
یکی از موارد اختلاف همین است یک بار به کل قرآن تحدی کرده یک بار به ده سوره یک بار به یک سوره و ...!! بالاخره کدام یک درست است!! اگر بگویید آن آیات نسخ شده و تحدی به یک سوره است می گویم این هم دلیلی دیگر ،اگر قرآن از جانب خداست چه نیازی به نسخ دارد!؟؟ نسخ مربوط به بشر است که احکامی را می آورد برای زمان کوتاه اما بعد به دلیل وجود مشکل ان را نسخ می کند:آیه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
سوال:مگر قرآن بهترین نبود،چطور پس از نسخ بهتر از آن آورده شد؟؟ لابد می گویید أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
برادر گرامی شما نه میذارید ثابت کنم و نه تاپیک رو پاک میکنید
دوست گرامی تاپیک چرا پاک بشه؟ فعلا که در حال بحث هستیم.
pc1371;333642 نوشت:
اینطوری غیبت حساب نمیشه که من نتونم از خودم و ادعام دفاع کنم؟
من دارم از ادعای خودم دفاع می کنم و شما هم می توانید!
pc1371;333642 نوشت:
من راضی نیستم در غیابم تاپیکم باشه
من هم به اهل سنت با روایات و اعتقادشان و هم به شیعیان با روایات و اعتقادشان ثابت خواهم کرد که قرآن از منظر روایاتشان تحریف شده!
و شما هم اگر دلیلی دارید بیان کنید.
اما نظر علامه طباطبایی راجع به جا به جایی قرآن را ببینیم:
ترجمه الميزان، ج16، ص: 466 باشد، و روايات مذكور مخالف قرآن است، براى اينكه آيه مورد بحث دنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا (ص) است، پس بايد خطاب در اين آيه نيز به ايشان باشد.
در پاسخ مىگوييم: همه حرفها در همين است، كه آيا آيه مورد بحث متصل به آن آيات، و تتمه آنها است يا نه؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين را منكر است، و مىفرمايد آيه مورد بحث به تنهايى، و در يك واقعه جداگانه نازل شده، و حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيه شريفه دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) نازل شده، و حتى احدى هم از مفسرين اين حرف را نزدهاند، حتى آنها هم كه گفتهاند آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا (ص) است، مانند عكرمه و عروه، نگفتهاند كه: آيه در ضمن آيات نازل شده.
پس آيه مورد بحث از جهت نزول جزو آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نيست، حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آيات قرارش دادهاند، و يا بعد از رحلت رسول خدا (ص) اصحاب در هنگام تاليف آيات قرآنى در آنجا نوشتهاند، مؤيد اين احتمال اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزو آيه" وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ" است، از آن حذف شود، و فرض كنيم كه اصلا جزو آن نيست، آيه مزبور با آيه بعدش كه مىفرمايد:" و اذكرن" كمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش بهم نمىخورد. پس معلوم مىشود جمله مورد بحث نسبت به آيه قبل و بعدش نظير آيه" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" «1» است كه در وسط آياتى قرار گرفته كه آنچه خوردنش حرام است مىشمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب در سوره مائده گفتيم كه: چرا آيه مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته، و اين بى نظمى از كجا ناشى شده است.
بنا بر این این مفسر بزرگ شیعه این احتمال را می دهد که صحابه آیات را جا به جا کرده باشند و این سخن خلاف آیه لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ می باشد! پس یا علامه اشتباه کرده و یا این آیه تحریق شده!
جناب عقل بزرگوار اولا متني كه از جناب علامه آورديد اصلا مربوط به بحث ما نحن فيه نيست ( اون متن مربوط به اثيات كلمه اهل البيت در خصوص خمسه طيبه است ) و دلايل عدم تحريف قرآن در پست هاي قبلي حقير از زبان علامه آورده شده است خواهشم از شما اين است كه آنچه كه مربوط به بحث مذكور هست را بيان كنيد و از به انحراف كشاندن موضوع خودداري فرمائيد ثانيا سلمنّا كه جناب علامه قائل به جابجايي آيات قرآن باشند همچنانكه معتقديم آيات قرآن به فرمان خود پيامبر جابجا شده است آيا شما به جابجايي قرآن ميگوييد تحريف ؟؟؟ و اين چه ربطي به تحريف قرآن دارد ؟؟؟ تحريف مسئله ايست جدا و جابجايي موضوعي است جداگانه
جواب پست 45 شما هم با دلايل قطعي داده خواهد شد لطفا عجله نفرمائيد
برادر گرامی شما نه میذارید ثابت کنم و نه تاپیک رو پاک میکنید اینطوری غیبت حساب نمیشه که من نتونم از خودم و ادعام دفاع کنم؟ الان دوستانم بعد از دیدن این تاپیک چه فکری میکنند؟ بعد اسم خودتون رو میذارید مسلمون؟ میدونید چرا به غیبت میگن گوشت مرده برادر .چون به معنای واقعی من رو دور از دوستانم همانند یک تیکه گوشت مرده بی ارزش میکنید. من راضی نیستم در غیابم تاپیکم باشه .
دوست عزیز شما در مورد اصل موضوع تاپیک(دلایل عدم تحریف قرآن )
یکی از موارد اختلاف همین است یک بار به کل قرآن تحدی کرده یک بار به ده سوره یک بار به یک سوره و ...!! بالاخره کدام یک درست است!! اگر بگویید آن آیات نسخ شده و تحدی به یک سوره است می گویم این هم دلیلی دیگر ،اگر قرآن از جانب خداست چه نیازی به نسخ دارد!؟؟ نسخ مربوط به بشر است که احکامی را می آورد برای زمان کوتاه اما بعد به دلیل وجود مشکل ان را نسخ می کند:آیه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ سوال:مگر قرآن بهترین نبود،چطور پس از نسخ بهتر از آن آورده شد؟؟ لابد می گویید أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
باز هم كلامي از جناب علامه رحمه الله عليه
با اينكه خود قرآن كريم در آيه (ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها، هيچ آيهاى را نسخ نمىكنيم، مگر آنكه آيهاى بهتر از آن مىآوريم،) «1» و همچنين در آيه: (وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ، و چون آيتى را در جاى آيتى ديگر عوض مىكنيم، بارى خدا داناتر است بآنچه نازل مىكند) «2»، اعتراف كرده: به اينكه در آن نسخ و تبديل واقع شده، و بفرضى كه ما آن را تناقض گويى ندانيم، حد اقل اختلاف در نظريه هست.
در پاسخ مىگوييم مسئله نسخ نه از سنخ تناقض گويى است، و نه از قبيل اختلاف در نظريه و حكم، بلكه نسخ ناشى از اختلاف در مصداق است، باين معنا كه يك مصداق، روزى با حكمى انطباق دارد، چون مصلحت آن حكم در آن مصداق وجود دارد، و روزى ديگر با آن حكم انطباق ندارد، براى اينكه مصلحت قبليش به مصلحت ديگر مبدل شده، كه قهرا حكمى ديگر را ايجاب مىكند، مثلا در آغاز دعوت اسلام، كه اكثر خانوادهها مبتلا بزنا بودند، مصلحت در اين بود كه براى جلوگيرى از زناى زنان، ايشان را در خانهها زندانى كنند، ولى بعد از گسترش اسلام، و قدرت يافتن حكومتش آن مصلحت جاى خود را باين داد: كه در زناى غير محصنه تازيانه بزنند، و در محصنه سنگسار كنند.
و نيز در آغاز دعوت اسلام، و ضعف حكومتش، مصلحت در اين بود كه اگر يهوديان در صدد برآمدند مسلمانان را از دين برگردانند، مسلمانان بروى خود نياورده، و جرم ايشان را نديده بگيرند، ولى بعد از آنكه اسلام نيرو پيدا كرد، اين مصلحت جاى خود را بمصلحتى ديگر داد، و آن جنگيدن و كشتن، و يا جزيه گرفتن از آنان بود.
و اتفاقا در هر دو مسئله آيه قرآن طورى نازل شده كه هر خواننده مىفهمد حكم در آيه بزودى منسوخ ميشود، و مصلحت آن حكم دائمى نيست، بلكه موقت است، در باره مسئله اولى مىفرمايد: (وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ، فَإِنْ شَهِدُوا، فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ، حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ، أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا و آن زنان از شما كه مرتكب زنا ميشوند، از چهار نفر گواهى بخواهيد، اگر شهادت دادند، ايشان را در خانهها زندانى كنيد، تا مرگ ايشان را ببرد، و يا خداوند راهى براى آنان معين كند) «1»، كه جمله اخير بخوبى مىفهماند: كه حكم زندانى كردن موقت است، پس اين حكم تازيانه و سنگسار، از باب تناقض گويى نيست.
و در خصوص مسئله دوم مىفرمايد: (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ، لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا، حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، بسيارى از اهل كتاب دوست دارند بلكه بتوانند شما را از دين بسوى كفر برگردانند، و حسادت درونيشان ايشان را وادار ميكند كه با وجود روشن شدن حق اين چنين بر خلاف حق عمل كنند، پس شما صرفنظر كنيد، و به بخشيد، تا خداوند دستورش را بفرستد) «2»، كه جمله اخير دليل قاطعى است بر اينكه مصلحت عفو و بخشش موقتى است، نه دائمى. ______________
ترجمه الميزان، ج1، ص: 106
عدم وجود اختلاف در اکثر کتب وجود دارد و فقط مربوط به قرآن نیست بر فرض اینکه بپذیریم قرآن اختلافی ندارد
و باز هم كلامي از جناب علامه رضوان الله تعالي عليه
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا اين آيه شريفه تحريك و تشويقى به صورت استفهام است و كلمه" تدبر" كه فعل" يتدبرون" مشتق از آن است به معناى اين است كه چيزى را بعد از چيز ديگر بگيريم و در مورد آيه شريفه به معناى تامل در يك آيه بعد از آيهاى ديگر و يا تامل و دقت بعد از دقت ديگر در آيه است، ليكن از آنجا كه غرض آيه شريفه بيان اين جهت است كه در قرآن كريم اختلافى نيست و قهرا بود و نبود اختلاف در بيش از يك آيه تصور دارد، لذا احتمال اول يعنى تامل در يكا يك آيات منظور عمده است، هر چند كه اين معنا احتمال دوم را هم نفى نمىكند. [پى بردن به حقانيت قرآن با تدبر در آن و نيافتن اختلاف و تفاوت در بيانات آن] و مراد آيه اين است كه مخالفين قرآن را تشويق كند به دقت و تدبر در آيات قرآنى و اينكه در هر حكمى كه نازل مىشود و يا هر حكمتى كه بيان مىگردد و يا هر داستانى كه حكايت مىشود و يا هر موعظه و اندرزى كه نازل مىگردد، آن نازل شده جديد را به همه آياتى كه مربوط به آن است عرضه بدارند چه آيات مكى و چه مدنى، چه محكم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا كاملا بر ايشان روشن گردد كه هيچ اختلافى بين آنها نيست. و متوجه شوند كه آيات جديد آيات قديم را تصديق و هر يك شاهد بر آن ديگرى است، بدون اينكه هيچگونه اختلافى در آن ديده شود، نه اختلاف تناقض، به اينكه آيهاى، آيه ديگر را نفى كند و نه اختلاف تدافع كه با هم سازگار نباشد و نه اختلاف تفاوت به اينكه دو آيه از نظر تشابه بيان و يا متانت معنا و منظور مختلف باشند و يكى بيانى متينتر و ركنى محكمتر از ديگرى داشته باشد،" كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ ..."، كتابى است كه الفاظش شبيه به هم، هر جزء آن با جزء ديگر شبيه است، كتابى است كه از شنيدن آياتش پوست بدن جمع مىشود. همين نيافتن اختلاف در قرآن كريم، آنان را رهنمون مىشود به اينكه اين كتاب از ناحيه خداى تعالى نازل شده، نه از ناحيه غير او، چون اگر از ناحيه غير او بود، سالم از اختلاف نمىبود، آن هم اختلاف زياد، چون غير خداى تعالى از اين موجودات كه در عالم هست و مخصوصا انسانها كه اين كفار احتمال مىدهند قرآن از ناحيه آنان نازل شده باشد، هر چه و هر كس باشد، بالآخره از چهار ديوارى عالم كون بيرون نيست و محكوم به طبيعت اين عالم است و طبيعت اين عالم بر حركت و دگرگونى و تكامل است، و هيچ واحدى از آحاد موجودات اين عالم نيست مگر آنكه اطراف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است. هيچ انسانى نيست مگر آنكه او احساس مىكند در امروز عاقلتر از ديروز است و هر عملى كه امروز مىكند، هر چيزى كه امروز مىسازد، هر تدبيرى كه مىكند، رأى و نظرى كه مىدهد و حكمى كه مىكند، پختهتر و متينتر و محكمتر از كار و صنعت و تدبير و رأى ديروز است، حتى يك عمل از قبيل كتابت و گفتن شعر و ايراد خطبه و امثال آن كه امتداد زمانى دارد، آخر آن بهتر از اول آن و بعضى بهتر از بعض ديگر خواهد بود. پس يك فرد از انسان، نه در نفس خود و نه در آنچه كه مىكند، سالم و خالى از اختلاف نيست و اين اختلاف هم يكى دو تا نيست، بلكه اختلاف بسيار است. و اين خود قاعدهاى طبيعى است و كلى كه در نوع بشر و در موجودات پايينتر از بشر جريان دارد، چون همه در تحت سيطره تحول و تكامل عمومى قرار دارند و هيچ موجودى از اين موجودات را نخواهى ديد كه در دو آن پشت سر هم يك حالت داشته باشد بلكه لا يزال ذات و احوالش در اختلاف است. از اينجا روشن مىشود كه چرا در آيه شريفه اختلاف را مقيد به قيد" كثير" كرد و نيز روشن شد كه اين قيد توضيحى است نه احترازى، مىخواهد بفرمايد: اگر اين قرآن از ناحيه خداى تعالى بود، در آن اختلافى مىيافتند و اين اختلاف هم بسيار بود، عينا نظير اختلاف بسيارى كه در هر موجود كه از ناحيه غير خداى تعالى و به دست غير او درست شده باشد، هست و نمىخواهد بفرمايد: اختلافى كه در قرآن يافت نمىشود، اختلاف بسيار است نه اختلاف اندك. و سخن كوتاه اينكه آنهايى كه اهل تدبر هستند اين معنا را از قرآن بطور ملموس و مشاهد مىيابند، كه تمامى شؤون مرتبط به انسانيت يعنى در مرحله عقائد معارف مبدأ و معاد و خلقت و ايجاد و در مرحله اخلاق فضائل عامه انسانى و در مرحله عمل، قوانين اجتماعى و فردى حاكم در نوع را در بر دارد و هيچ خرد و كلانى را فروگذار نكرده است و در مرحله قصص و آنچه مايه عبرت و اندرز است، بياناتى دارد كه همه اهل دنيا را دعوت كرده است به اينكه اگر شك دارند كه اين كتاب از ناحيه خداى تعالى است، مثل اين بيان را بياورند. __________ ترجمه الميزان، ج5، ص: 27 و 28
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»
ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري ميكنيم.
سوره الحجر (15) - آیه 9
این جواب خود قرآن به شماست.
اعتقاد ما (شیعیان) اینه که پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انّی تارکٌ فیکم الثِّقلَین کتاب اللهِ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»
بنابراین در صورت تمسک به این دو،مسلمان ها منحرف نمی شن.اما اگر تحریفی در قرآن صورت بگیره در اینصورت تمسک به قرآن ممکن نیست و طبق آیه تمسک نیافتن همون گمراهیه و در صورت این که قرآن مسلمان ها رو گمراه کنه،پس برای هدایت مردم و نجات اون ها از ضلالت به یک پیامبر دیگه نیاز خواهد بود که چون خداوند هادی ماست (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- سوره توبه،آیه 33)
و خلف وعده نمی کنه (أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ سوره یونس،آیه 55)،پس در هدایت هم خلف وعده نمی کنه.
بنابراین در صورت تحریف قرآن که همون ضلالت مسلمینه خداوند باید پیامبری بفرسته مثل امت های پیشین تا تحریفات رو از بین ببره.
واضحه که چنین پیامبری نیومده.پس فرض اولیه ما که تحریف قرآن بود باطله.
به صورت تحلیلی:
1-فرض می کنیم قرآن تحریف شده است (فرض خلف).
2-لازمه گمراه نشدن،تمسک به قرآن و اهل بیت است (طبق حدیث ثقلین).
3-تمسک به قرآن در صورت تحریف قرآن ممکن نیست (نتیجه عقلی از تحریف قرآن و این که بعد از تحریف قرآن الهی نخواهد بود و الهی-بشری و یا کاملاً بشری خواهد بود).
4-انسان های فعلی گمراه هستند (نتیجه از مورد 2 و 3؛چون قرآن تحریف شده است،تمسک به آن ممکن نیست و چون طبق حدیث ثقلین شرط لازم و کافی برای گمراه نشدن تمسک به قرآن و اهل بیت است،پس وقتی این شرط محقق نشود انسان ها گمراه خواهند شد).
5-خداوند پیامبران را می فرستد تا انسان ها را از گمراهی نجات دهد (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- سوره توبه،آیه 33).
6-خداوند خلف وعده نمی کند (أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ سوره یونس،آیه 55). 7-خداوند وعده هدایت را عملی می کند (نتیجه از 5 و 6).
8-وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی می شود تا تحریفات را از بین ببرند (چون عقل قادر به از بین بردن تحریفات نیست و اگر از بین ببرد،تحریفات را بر مبنای وحی از بین نبرده و باز هم قرآن بشری می شود).
9-خداوند باید پیامبری بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده باشد (نتیجه از تمامی موارد بالا).
10-مورد 9 خلاف واقعیت است و ما پس از حضرت محمد پیامبری نداشته ایم.بنابراین فرض خلف باطل و حکم ثابت است.یعنی طبق عقیده ما شیعیان و با تمسک به قرآن و روایات اهل بیت پی می بریم که فرض تحریف شدن قرآن باطل است.
جناب "عقل"، بی صبرانه منتظریم تا دلایل شما در اثبات تحریف قرآن که ادعا می کنین طبق عقاید خود ما شیعیانه رو ببینیم!!!
آیا کتاب های دیگر کلام خدا و معجزه نبودند که تحریف شدند؟
اگر اون دنیا خدا بهت گفت که تو حتی حاضر نشدی روی کلام من تحقیق و تفکر کنی چه پاسخی خواهید داد؟
میخوای بدون مدرک بهش بگی خوب کلام خودت بود؟
کی گفته من تحقیق نکردم ؟ من میگم همینکه اثبات بشه معجزه جاویده خود بخود اثبات میشه که قابل تحریف نیست . یعنی اول اثبات اعجاز قران لازمه تا بعد به این نتیجه برسی هیچوقت تحریف نشده و نمیشه . اینو گفتم چون میدونم خیلیا هم به اسلام ایمان دارن و هم میگن قران تحریف شده !
این کتابایی که شما میگی تحریف شده معجزه نبوده ینی تا جایی که من میدونم فقط پیامبر اسلام معجزش در قالب کتاب بوده و جایی نشنیدم مثلا تورات و انجیلم معجزه باشه !
معجزاتی که پیامبران اوردن مربوط به زمان خودشون بوده و هیچ کس هم توانایی مقابله با اون رو نداشته و کسی نتونسته بهشون دخل و تصرفی داشته باشه قرانم اکه معجزه باشه پس یه همچین خاصیتی داره .
دوست عزیز شما در مورد اصل موضوع تاپیک(دلایل عدم تحریف قرآن )
بحث کنید انشا الله کسی دیگه حذف نمیکنه
اصل موضوع؟
اگر منظورتون از اصل موضوع اینه که نصفش عربی باشه و نصفش سخن ، اشتباه میکنید من با دلیل و برهان میخوام ثابت کنم .
حتی این حرفم هم به تاپیک مربوطه چون میخوام بقیه هم با دلیل و برهان اثبات کنند. از این به بعد باید دلیل کامنت هام رو بگم که برای پاک کردنش بهانه جور نکنید .
کی گفته من تحقیق نکردم ؟ من میگم همینکه اثبات بشه معجزه جاویده خود بخود اثبات میشه که قابل تحریف نیست . یعنی اول اثبات اعجاز قران لازمه تا بعد به این نتیجه برسی هیچوقت تحریف نشده و نمیشه . اینو گفتم چون میدونم خیلیا هم به اسلام ایمان دارن و هم میگن قران تحریف شده !
این کتابایی که شما میگی تحریف شده معجزه نبوده ینی تا جایی که من میدونم فقط پیامبر اسلام معجزش در قالب کتاب بوده و جایی نشنیدم مثلا تورات و انجیلم معجزه باشه !
معجزاتی که پیامبران اوردن مربوط به زمان خودشون بوده و هیچ کس هم توانایی مقابله با اون رو نداشته و کسی نتونسته بهشون دخل و تصرفی داشته باشه قرانم اکه معجزه باشه پس یه همچین خاصیتی داره .
حالا شد!!! بعد از 7 صفحه یکی پیدا شد که فارسی بلده ، خوب ببین معجزه دلیل نمیشه که غیر قابل تحریف باشه چرا؟ الان یه مثال میزنم تا روشن بشی :
همون زمانی که حضرت عیسی بدون پدر به دنیا اومد چقدر تحریف های عجیب غریب شد که میگن حضرت عیسی پسر خداست و یا چیز های دیگر .مگه به دنیا اومدن حضرت عیسی معجزه نبود؟
اولا متني كه از جناب علامه آورديد اصلا مربوط به بحث ما نحن فيه نيست ( اون متن مربوط به اثيات كلمه اهل البيت در خصوص خمسه طيبه است ) و دلايل عدم تحريف قرآن در پست هاي قبلي حقير از زبان علامه آورده شده است خواهشم از شما اين است كه آنچه كه مربوط به بحث مذكور هست را بيان كنيد و از به انحراف كشاندن موضوع خودداري فرمائيد
قصدم فقط این بود که بیان کنم علامه این احتمال را داده که آیات قرآن توسط صحابه جابه جا شده.
ایشان احتمال داده اند که قرآن توسط صحابه جا به جا شده!و شما طوعا و کرها باید قبول کنید.
رحیق مختوم;333673 نوشت:
همچنانكه معتقديم آيات قرآن به فرمان خود پيامبر جابجا شده است آيا شما به جابجايي قرآن ميگوييد تحريف ؟؟؟
خیر.جا به جایی توسط پیامبر فرق می کند چون پیامبر وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلّا وَحْىٌ يُوحى
سخن پیامبر وحی است و با وحی حتی آیات نسخ می شود و جا به جایی کلمات توسط پیامبر خواست و رضای خداوند در آن است و کاملا فرق می کند با اینکه احتمال ان داده شود که صحابه آیات را جابجا کرده اند.
رحیق مختوم;333673 نوشت:
تحريف مسئله ايست جدا و جابجايي موضوعي است جداگانه
نکته همین جاست! یک وقت به دستور خدا و یا پیامبر کاری انجام می شود،یعنی آیات جابجا یا نسخ شود و یا انجام آن به تعویق بیفتد مساله ای جداست
اما قرآن می گوید:إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
سوالی دارم:آیا اینجا می گوید قرآن از تحریف (کم یا زیاد شدن) حفظ می شود؟و یا به طور کلی بیان می کند که ما حافظ قرآن هستیم؟ مشخص است که به طور کلی بیان شده یعنی حتی از جابجایی بدون دستور خدا هم حفظ می شود. ولی آیا علامه همین را می گوید!؟
رحیق مختوم;333673 نوشت:
و اين چه ربطي به تحريف قرآن دارد ؟؟؟
اگر احتمال این باشد که صحابه آیات را جابجا کرده اند آیا این احتمال وجود ندارد که بخشی از آن که مخالف میل آنهاست حذف شود! چون خدا وعده کلی به حفظ آن داده،یعنی هم از جابجایی توسط غیر خدا و هم تغییر به حذف توسط غیر خدا و هم سایر تغییرات
رحیق مختوم;333673 نوشت:
جواب پست 45 شما هم با دلايل قطعي داده خواهد شد لطفا عجله نفرمائيد
لازم است یک نکته دیگر درباره آن پست اضافه کنم:[spoiler][="]مجلسی به هنگام شرح خودش بر کتاب الکافی در توضیح روایت هشامبن سالم از صادق که میگوید: آن قرآنی که جبرئیل امین بر محمد[/][="] نازل کرده، هفده هزار آیه است، میگوید: این خبر صحیح است، پوشیده نماند که این خبر و بسیاری از اخبار صحیح دیگر دربارهی نقص و تغییر قرآن صریح هستند؛ و به نظر من اخبار منقول در این باب به حد تواتر معنوی رسیدهاند و نادیده گرفتن تمام این اخبار سبب بیاعتمادی به همهی اخبار در تمامی زمینهها میشود، بلکه به گمان من اخبار در این مورد کمتر از اخبار دربارهی امامت نیستند، پس چگونه امامت را با خبر ثابت میکنند [/][="]مرآة العقول: (12/525)، فصل الخطاب: (353). [/][/spoiler] سوال از دوستان:اخبار در باره تحریف قرآن به گفته علامه مجلسی کمتر از اخبار درباره امامت نیست.آنان که این خبر (درباره تحریف قرآن) را رد می کنند چطور می توانند امامت را با احادیث ثابت کنند؟؟
رحیق مختوم;333692 نوشت:
و مراد آيه اين است كه مخالفين قرآن را تشويق كند به دقت و تدبر در آيات قرآنى و اينكه در هر حكمى كه نازل مىشود و يا هر حكمتى كه بيان مىگردد و يا هر داستانى كه حكايت مىشود و يا هر موعظه و اندرزى كه نازل مىگردد، آن نازل شده جديد را به همه آياتى كه مربوط به آن است عرضه بدارند چه آيات مكى و چه مدنى، چه محكم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا كاملا بر ايشان روشن گردد كه هيچ اختلافى بين آنها نيست.
دوست بزرگوار سخن من این بود ضعیف ترین نویسنده که تمام سخنانش مخالف یکدیگر است اگر این سخن را در کتابش بیاورد مشکلش حل شده و دیگر اختلافی در آن نخواهد بود ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
چون اگر شما دو سخن متعارض از کتابش پیدا کنی سریعا می گوید یکی از آن ها به وسیله دیگری نسخ شد! بنا بر این تمام کتاب ها به وسیله این آیه بدون تضاد می شوند!
2-لازمه گمراه نشدن،تمسک به قرآن و اهل بیت است (طبق حدیث ثقلین).
حدیث ثقلین سخن پیامبر است. قول پیامبر هم طبق قرآن حجت است. قرآن هم که تحریف شده است. ( فرض 1 ) پس سخن پیامبر حجت نیست.
albus;333699 نوشت:
3-تمسک به قرآن در صورت تحریف قرآن ممکن نیست (نتیجه عقلی از تحریف قرآن و این که بعد از تحریف قرآن الهی نخواهد بود و الهی-بشری و یا کاملاً بشری خواهد بود).
از آنجایی که قرآن تحریف شده است پس نیاز به تمسک به قرآن نیست. عقل بشر را هدایت می کند. با شما موافقم. قرآن کتابی بشری است.
albus;333699 نوشت:
4-انسان های فعلی گمراه هستند (نتیجه از مورد 2 و 3؛چون قرآن تحریف شده است،تمسک به آن ممکن نیست و چون طبق حدیث ثقلین شرط لازم و کافی برای گمراه نشدن تمسک به قرآن و اهل بیت است،پس وقتی این شرط محقق نشود انسان ها گمراه خواهند شد).
در این که اکثر انسان ها گمراه هستند موافقم. ولی علتش تحریف قرآن نیست. بلکه علتش عدم استفاده صحیح از عقل سلیمی است که خدا به آنها داده است. در ضمن ما چه به تحریف قرآن قایل باشیم چه نباشیم 99 درصد انسانهای امروزی گمراه هستند. این یک واقعیت تجربی است نه یک نتیجه صرفا فلسفی و تحلیلی. پس چندان فرقی هم نمی کند.
albus;333699 نوشت:
5-خداوند پیامبران را می فرستد تا انسان ها را از گمراهی نجات دهد (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- سوره توبه،آیه 33).
اولا : آیات تحریف شده قرآن نمی تواند حجت باشد لذا به آیات آن استناد نکنید ( فرض 1 ) ولی با این حال با فرض ارسال پیامبران جهت هدایت بشر توسط خدا : اولا حتی تحریف قرآن را هم نپذیریم بشر هدایت نشده است و علتش هم جبر محیطی است که بر اختیار و اراده انسان در کشف حقیقت بسیار تاثیر گذار است. ثانیا : بر اساس مشاهدات تجربی خداوند این فعل را ( ارسال رسل ) برای همه انسان ها انجام نداده است. ( البته این به براهین ارسال رسل بر می گردد که جایش اینجا نیست. )
تا وعده خدا چه باشد؟ هدایت بشر از طریق دین؟ خوب با فرض عدم تحریف قرآن هم این خلف وعده صورت گرفته است. پس وعده هدایت از طریق دین نمی تواند وعده خدا باشد. در ضمن مجددا عرض می کنم به آیات تحریف شده قرآن استناد نکنید. ( فرض 1 )
albus;333699 نوشت:
7-خداوند وعده هدایت را عملی می کند (نتیجه از 5 و 6).
بله. عملی کرده است. منتها با اعطای عقل سلیم به انسان. البته اگر از آن درست استفاده کنند.
albus;333699 نوشت:
8-وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی می شود تا تحریفات را از بین ببرند (چون عقل قادر به از بین بردن تحریفات نیست و اگر از بین ببرد،تحریفات را بر مبنای وحی از بین نبرده و باز هم قرآن بشری می شود).
وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی نشده است. لذا این نمی تواند وعده خدا باشد. البته علم انسان ( که بر گرفته از عقل اوست ) در گذشته قادر به حفاظت مطلق متون نبوده ولی امروزه تا 99.99 درصد با تکنولوژی های پیشرفته متون را محافطت می کند. منتها در این که بشر نمی تواند به طور مطلق با تکنولوژی امروز تحریفات قرآن را مشخص کند با شما موافقم. ولی ممکن است در آینده بتواند. چگونه ؟ مثلا ژاپنی ها در حال تحقیق روی پروژه ای هستند که صدا های انسان ها را در گذشته از روی موجی که ایجاد کرده است بدست اورند. ( جزییاتش را نمی دانم. از صحتش هم بی اطلاعم. می تواند تحقیق کنید. )
albus;333699 نوشت:
9-خداوند باید پیامبری بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده باشد (نتیجه از تمامی موارد بالا).
اگر خود حضرت محمد از طرف خدا باشد؟ برای ما امروزه از طرف خدا بودن پیامبر اسلام از طریق قرآن ثابت است چون معجزه اوست. قرآن هم که طبق فرض یک تحریف شده است. لذا اثبات این مسئله میسور نیست. ولی با فرض از طرف خدا بودن ایشان ممکن است پیامبران دیگری هم فرستاده باشد.
albus;333699 نوشت:
10-مورد 9 خلاف واقعیت است و ما پس از حضرت محمد پیامبری نداشته ایم.بنابراین فرض خلف باطل و حکم ثابت است.یعنی طبق عقیده ما شیعیان و با تمسک به قرآن و روایات اهل بیت پی می بریم که فرض تحریف شدن قرآن باطل است.
ما پس از حضرت محمد پیامبر داشتیم. مسلمانان قبولش نکردند. چرا؟ چون معتقد بودند حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ از کجا معتقد بودند؟ از آیات قرآن. آیات قرآن هم که تحریف شده است. پس : از کجا معلوم که حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ مثلا پیامبر بهاییان ؟ البته افراد دیگری هم ظهور کردند که این ادعا را داشتند ولی از نظر مسلمانان مردود شدند.
از همه این ها گذشته بنده در پست 22 مطالبی را خطاب به جناب حامد عنوان داشتم که در این جا هم می آورم :
شریعت عقلانی;333022 نوشت:
یادتان می آید پیرامون فلسفه دین و امامت و در برهان لطف بحث می کردیم و شما فرمودیدکه :
حامد;305055 نوشت:
در عالم امکان ضرورتهای متعددی وجود دارند که باید با هم تعامل کنند وگرنه نظام از هم گسیخته می شود . اصل اسباب اصلی است که اقتضای ذات عالم امکانی است چه در آن انسان و امامی باشد چه نباشد لذا ضرورت وجود امام در تحت آن قرار می گیرد نه فوق آن . اینکه چه ضرورتی مافوق دیگری قرار می گیرد گرچه تا اندازه ای قابل تحلیل است اما مشاهده و تجربه ما را بیشتر کمک می کند
خوب همانطور که اراده خدا در لطف رساندن به انسانها در تحت اسباب این جهانی است می توان گفت اراده خدا هم در جلوگیری از تحریف قرآن در تحت اسباب این جهانی است به طوری که نباید از انسان سلب اختیار گردد.
ایشان به این مورد پاسخ نگفتند. اصل مطلب در این مورد بود که چرا اختیار انسان بر قدرت هدایت گری خداوند غلبه کرده و اکثر انسانها یا پیامبر نداشتند یا کتاب تحریف شده به آنها رسیده و گمراه شده اند. ایشان هم پاسخ بالا را دادند. حال مسئله اینجاست که خداوند که قدرت هدایت گری اش در ارسال رسل در تحت قوانین علی و معلولی عالم هستی است چگونه این قوانین را دور می زند و قوانین را نادیده می گیرد و اختیار را از انسان در تحریف قرآن سلب می کند؟ لطفا پاسخ فلسفی و برهانی دهید. نه پاسخ تاریخی یا حدیثی یا قرانی و تفسیری. و من الله توفیق
در قرآن میخوانیم: "و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم ایات الله و فیکم رسوله و من یعتصم باالله فقد هدی الی صراط مستقیم " (آیه 101 آل عمران)
در این آیه خداوند اعتصام باالله را منوط به دو عمل میداند:
1-وجود رسول
2-آیات الله که همان قرآن است
در آخر خدا میفرماید کسی که به این دو اعتصام کند هدایت شده به صراط مستقیم.
سوال:آیا کسی که به قرانی که به نظر دوستان تحریف شده اعتصام کند طبق این ایه خدا به راه راست هدایتش میکنه؟
پس از اینجا معلوم میشود که قران نه تنها تحریف نشده(چون اگه تحریف میشد مایه ی گمراهی میشد نه هدایت)بلکه حفاظت شده چراکه اگرغیر از این بود کلام خدا زیر سوال میرفت و نقض غرض میشد.
در قرآن میخوانیم: "و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم ایات الله و فیکم رسوله و من یعتصم باالله فقد هدی الی صراط مستقیم " (آیه 101 آل عمران)
شما ابتدا ثابت کن قرآن تحریف نشده،بعد به اون استناد کن!
باغ بهشت;333841 نوشت:
سوال:آیا کسی که به قرانی که به نظر دوستان تحریف شده اعتصام کند طبق این ایه خدا به راه راست هدایتش میکنه؟
اولا امام معصوم که حقیقتش،برتر از قرآن است و قرآن ناطق است،همیشه حظور دارد و با تحریف قرآن ظاهری همواره امام معصوم وجود خواهند داشت همانطور که در حدیث می خوانیم امام زمان پس از ظهور قرآن حقیقی را می خواند
به روایت زیر دقت کن:
[spoiler][="]: مهدی به هنگام ظهور قرآن را تلاوت میکند، مسلمانان میگویند: به خدا قسم این [/][="]است آن قرآنی که خداوند بر محمد[/][="][="][/][/][="] نازل کرده است، چرا که در آن تحریف و تبدیل و حذفی وجود ندارد ونفرین خدا بر کسی که حذف و تحریف و تبدیل را در آن جایی داد[/] [="]فصل الخطاب: (99-239)، محجة العلماء: (140)، البحار: (53/9)، حق الیقین: (2/36). [/][/spoiler]
بنا بر این کسی که به امام معصوم متمسک و متوسل باشد،گمراه نمی شود(و لو قرآن ظاهری تحریف شود) چون حقیقت قرآن و قرآن تحریف نشده در سینه امام معصوم است بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظّالِمُونَ
اما بنده همچنان منتظر جواب دوستان به روایات و سخنان بزرگان شیعه که آن ها را گذاشته ام هستم!
جالبه!!!شما میگید قرآن تحریف شده اما در پاسخهای خود به بعضی از ایات قران استناد میکنید!!!!
چگونه است؟مگر این ایاتی که شما بهش استناد میکنید تحریف نشده اند؟!!!
[=Comic Sans MS]دوست گرامی شما میگید قران تحریف شده پس نمیتوان از قران برای شما بینه اورد!
از طریق حدیث ثقلین چطور؟
[=Courier New]
از تایید علی (ع)و ائمه اهل بیت دلیل بر سالم بودن قران جمع اوری شده در زمان ابوبکر و عثمان چطور؟
از روی روشهای حفاظتی ایات قران و جمع اوری آن توسط صحابه بعد از جمع دوم(عثمان)
از روی روشهای حفاظتی ایات قران و جمع اوری آن در عصر ابوبکر چطور؟
اصل مطلب در این مورد بود که چرا اختیار انسان بر قدرت هدایت گری خداوند غلبه کرده و اکثر انسانها یا پیامبر نداشتند یا کتاب تحریف شده به آنها رسیده و گمراه شده اند. ایشان هم پاسخ بالا را دادند. حال مسئله اینجاست که خداوند که قدرت هدایت گری اش در ارسال رسل در تحت قوانین علی و معلولی عالم هستی است چگونه این قوانین را دور می زند و قوانین را نادیده می گیرد و اختیار را از انسان در تحریف قرآن سلب می کند؟ لطفا پاسخ فلسفی و برهانی دهید. نه پاسخ تاریخی یا حدیثی یا قرانی و تفسیری.
سلام اول اینکه اختیار انسان تام نیست و دست خدای تعالی در امور خلقت باز است و هرجا اراده بفرماید بطور خاص مشیتش را محقق می فرماید و این با آن اختیاری که ما شیعه معتقدیم منافاتی ندارد . یعنی مفهوم اختیار این نیست که هر آنچه در زندگی انسان اتفاق می افتد در تحت اراده او باشد و خدای تعالی اراده و مشیت ویژه در حیات فردی و اجتماعی او ندارد دوم اینکه در خصوص حفظ قرآن کریم اتفاقا اراده الهی از طریق اختیار عادی امت اسلامی محقق شده است و تصرف خاص ویژه ای در این خصوص از جانب خدای متعال به ما نرسیده است تا حتی مساله اختیار را به آن نحو که شما قائلید نفی کند
والله الموفق
دوست گرامی که به روایات ما شیعیان تکیه میکنید.نظرتان را راجع به این روایات نیز بگویید:
اعتبار روايات پيشوايان معصوم (علیهم السلام) : اعتبار روايات، به ويژه در مقام تعارض روايات با يكديگر، به اعتبار قرآن وابسته است. پذيرش تحريف در قرآن، به اعتبار روايات خدشه وارد مي سازد.وابستگي اعتبار روايات به اعتبار قرآن در بسياري از روايات نيز بازتاب يافته كه در اين مجال به نقد دو روايت بسنده ميكنيم:
1. پيامبر اكرم (صل الله علیه و اله و سلم) در خطابه خود در مني فرمود: اي مردم هر حديثي كه از من به شما برسد و با كتاب الهي هم خوان باشد آن حديث گفتار من است در غير اين صورت آن حديث هيچ گونه ارتباطي به من نخواهد داشت.
2. امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: هر گاه گفتاري از ما به شما برسد كه با كتاب الهي ناسازگار باشد محكوم به بطلان است.فقيهان از مجموعهي اين روايات، برداشت كلي خود را با اين جمله عنوان كردهاند: هر حديثي كه با كتاب الهي ناسازگار باشد آن را بر ديوار بزنيد. بديهي است اگر قرآن با نفوذ تحريف در آن، اعتبار خود را از دست بدهد، نميتوان معيار اعتبار روايات قرار بگيرد.
حدیث ثقلین سخن پیامبر است. قول پیامبر هم طبق قرآن حجت است. قرآن هم که تحریف شده است. ( فرض 1 ) پس سخن پیامبر حجت نیست.
اولاً تحریف در قرآن به معنی این نیست که کل قرآن تحریف شده باشه.بنابراین شما باید ثابت کنین که اون آیه ای که اشاره به حجت بودن سخن پیامبر (ص) اشاره داره تحریف شده.
ثانیاً قرآن رو پیامبر از جانب خدا آورده.پس شما زمانی می تونین قرآن رو حجت بدونین که قول پیامبر رو هم حجت بدونین و بالعکس.اگر شما بگین که سخن پیامبر حجت نیست(طبق اون نتیجه گیری بالا)،این یعنی که قرآن هم که از زبان پیامبر و پیامبر به صورت سخن اون رو بیان کرده و از جانب خدا نازل شده حجت نیست.
نقل قول:
از آنجایی که قرآن تحریف شده است پس نیاز به تمسک به قرآن نیست. عقل بشر را هدایت می کند. با شما موافقم. قرآن کتابی بشری است.
فرض تحریف شدن قرآن یک فرض خلف بود.عقل بشر رو هدایت می کنه به راستی،اما گاهی هم اون رو هدایت می کنه به گمراهی.عقل توانایی پاسخ دادن به هر مسئله ای رو نداره.محدودیت داره.علاوه بر این تجربه و آزمون و خطا می کنه.بنابراین اگر من فقط از عقلم استفاده کنم،ممکنه یک مدت در راه گمراهی پیش برم،در صورتی که طبق عقلم فکر کنم داشتم صراط مستقیم رو طی می کردم.عقل یک مکمل و متممی می خواد به نام وحی.
در ضمن خدا من رو لعنت کنه اگر گفته باشم قرآن کتاب بشریه.من نتیجه از فرض خلف رو نوشتم و این به هیچ وجه عقیده من نیست که قرآن کتاب بشریه.
نقل قول:
در این که اکثر انسان ها گمراه هستند موافقم. ولی علتش تحریف قرآن نیست. بلکه علتش عدم استفاده صحیح از عقل سلیمی است که خدا به آنها داده است. در ضمن ما چه به تحریف قرآن قایل باشیم چه نباشیم 99 درصد انسانهای امروزی گمراه هستند. این یک واقعیت تجربی است نه یک نتیجه صرفا فلسفی و تحلیلی. پس چندان فرقی هم نمی کند.
من هم موافقم که عده زیادی از انسان ها گمراه هستن.اما همونطور که بالاتر هم گفتم،ما انسان ها نمی تونیم فقط به کمک عقل هدایت پیدا کنیم.
نقل قول:
اولا : آیات تحریف شده قرآن نمی تواند حجت باشد لذا به آیات آن استناد نکنید ( فرض 1 ) ولی با این حال با فرض ارسال پیامبران جهت هدایت بشر توسط خدا : اولا حتی تحریف قرآن را هم نپذیریم بشر هدایت نشده است و علتش هم جبر محیطی است که بر اختیار و اراده انسان در کشف حقیقت بسیار تاثیر گذار است. ثانیا : بر اساس مشاهدات تجربی خداوند این فعل را ( ارسال رسل ) برای همه انسان ها انجام نداده است. ( البته این به براهین ارسال رسل بر می گردد که جایش اینجا نیست. )
درباره استفاده از این آیات توضیح دادم.به هر حال به فرض محال اگر قرآن تحریف شده باشه بخشی از اون تحریف شده نه همه اون.اما این که خداوند انسان ها رو هدایت می کنه قابل استنتاجه.چون عقل نقص داره پس برای نجات از گمراهی نیازمند چیز دیگه ای هستیم که همون قرآن و پیامبران و ائمه ست.
اما چرا می گین خداوند برای همه انسان ها ارسال رسل رو انجام نداده؟چه شواهدی برای این قضیه دارین؟
نقل قول:
تا وعده خدا چه باشد؟ هدایت بشر از طریق دین؟ خوب با فرض عدم تحریف قرآن هم این خلف وعده صورت گرفته است. پس وعده هدایت از طریق دین نمی تواند وعده خدا باشد. در ضمن مجددا عرض می کنم به آیات تحریف شده قرآن استناد نکنید. ( فرض 1 )
عدم خلف وعده هم بدون استفاده از آیات قرآن قابل اثباته.طبق اثبات هایی که درباره خدا انجام می دیم،خداوند وجودیه که کار نادرست نمی کنه و دروغ نمی گه.بنابراین خلف وعده هم که یک دروغه در خدا راه نداره.
این خلف وعده چطور صورت گرفته وقتی دین ما هست و امام زمانمون (عج) هم هست؟
نقل قول:
بله. عملی کرده است. منتها با اعطای عقل سلیم به انسان. البته اگر از آن درست استفاده کنند.
هدایت انواع و اقسامی داره.یک نوع هدایت،هدایت به کمک عقله.اما ارسال رسل یک هدایت خاص برای انسان هاست.
نقل قول:
وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی نشده است. لذا این نمی تواند وعده خدا باشد. البته علم انسان ( که بر گرفته از عقل اوست ) در گذشته قادر به حفاظت مطلق متون نبوده ولی امروزه تا 99.99 درصد با تکنولوژی های پیشرفته متون را محافطت می کند. منتها در این که بشر نمی تواند به طور مطلق با تکنولوژی امروز تحریفات قرآن را مشخص کند با شما موافقم. ولی ممکن است در آینده بتواند. چگونه ؟ مثلا ژاپنی ها در حال تحقیق روی پروژه ای هستند که صدا های انسان ها را در گذشته از روی موجی که ایجاد کرده است بدست اورند. ( جزییاتش را نمی دانم. از صحتش هم بی اطلاعم. می تواند تحقیق کنید. )
درسته که عقل انسان در موضوعاتی مثل علوم تجربی رشد کرده.اما در موضوعات اصلی چطور؟
منظور من از موضوعات اصلی مسائل کلی مربوط به آفرینش و اعتقاداته انسان هاست.آیه همه انسان های فعلی صالح هستن؟
حتی اگر ما به چنین کشفی برسیم،وقتی اعتقادات جوامع مختلف نسبت به قبل ضعیف شده چطور می تونیم انتظار داشته باشیم که بعد از شنیدن صدای پیامبر در گذشته بیان و عین همون صدا رو برای ما پخش کنن؟
شاید از روی لجبازی و دشمنی حقیقت رو به ما نگن.
نقل قول:
اگر خود حضرت محمد از طرف خدا باشد؟ برای ما امروزه از طرف خدا بودن پیامبر اسلام از طریق قرآن ثابت است چون معجزه اوست. قرآن هم که طبق فرض یک تحریف شده است. لذا اثبات این مسئله میسور نیست. ولی با فرض از طرف خدا بودن ایشان ممکن است پیامبران دیگری هم فرستاده باشد.
آیات مربوط به مباحث عقلی و اصولی در قرآن امکان نداره که تحریف شده باشن.چون به راحتی از طریق عقل می تونیم به اون ها پی ببریم.بنابراین باز هم اصول دین واقعی ما قابل استنتاج از قرآنه و این معجزه بودن قرآن رو نشون میده.
چه پیامبرانی؟خداوند پیامبری نمی فرسته که نتونه به هدفش برسه.
نقل قول:
ما پس از حضرت محمد پیامبر داشتیم. مسلمانان قبولش نکردند. چرا؟ چون معتقد بودند حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ از کجا معتقد بودند؟ از آیات قرآن. آیات قرآن هم که تحریف شده است. پس : از کجا معلوم که حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ مثلا پیامبر بهاییان ؟ البته افراد دیگری هم ظهور کردند که این ادعا را داشتند ولی از نظر مسلمانان مردود شدند.
شما فقط و فقط عقاید این پیامبرانی دروغین و کذاب رو درباره توحید بررسی کنین.ببینین که چه اشکالاتی به اون ها وارده.
نقل قول:
اصل مطلب در این مورد بود که چرا اختیار انسان بر قدرت هدایت گری خداوند غلبه کرده و اکثر انسانها یا پیامبر نداشتند یا کتاب تحریف شده به آنها رسیده و گمراه شده اند. ایشان هم پاسخ بالا را دادند.
همونطور که جناب حامد به شما گفتن اختیار انسان مطلق نیست و در طول اختیار خداست.این که اکثر انسان ها گمراه شدن چون پیامبر و کتاب تحریف نشده نداشتن نیازمنده اثباته.شما باید برین از تک تک انسان هایی که بودن بپرسین آیا خدا واقعاً تو رو به یه نحو خاصی هدایت نکرد؟
مسلمه ما نمی تونیم چنین استقراء تامی انجام بدیم و اگر شما به طور مثال به سرخ پوستان ساکن آمریکا اشاره می کنید،این یک استقراء ناقصه و از کجا معلوم که خدا اون ها رو هدایت نکرده باشه؟
نقل قول:
حال مسئله اینجاست که خداوند که قدرت هدایت گری اش در ارسال رسل در تحت قوانین علی و معلولی عالم هستی است چگونه این قوانین را دور می زند و قوانین را نادیده می گیرد و اختیار را از انسان در تحریف قرآن سلب می کند؟
اتفاقاً قدرت هدایتگری خدا طبق همین قانون علیته و به هیچ وجه دور زدن قوانین حاکم بر هستی نیست.اراده و اختیار انسان معلول اراده و اختیار خداست.بنابراین اراده خداوند بسیار بالاتر از اراده انسانه.همونطور که اراده شما بالاتر از اراده پای شماست.تا زمانی که اراده نکنید به تکان دادن پا،پای شما نمی تونه حرکت کنه.بنابراین هر وقت خدا اراده کنه که انسان اراده کنه،انسان می تونه اراده کنه.اما اگر خدا اراده کنه که انسان اراده نکنه،انسان نمی تونه اراده کنه.
[=comic sans ms]جناب عقل چرا سکوت کردید؟نظرتان درباره این متن چیست؟
[="] اثبات عدم تحریف قرآن از روی قائده لطف الهی
[/][/] [=comic sans ms][="] [/][/]
[=comic sans ms][="]چون قرآن تنها سندی است که باید بماند بایستی خود محافظ آن باشد . همانطور که در اعصار مختلف وقتی نصایح پیامبران و بزرگان دین اثر نمی گذاشت ،خداوند عذاب نازل می کرد. [/][/]
[=comic sans ms][="]هم اکنون اگر زمانی برسد که مردم دست به تحریف قرآن بزنند و علمای دین و کمیته های نظارت هیچ کاری نکنند یا حرفشان پیش نرود بر خداوند سبحان است خود محافظ قرآن خود با روشی که خود می داند باشد. آیاتی که این قائده را حتمی می دانند :[/][/]
[=comic sans ms][="]ان علینا جمعه و قرآنه[/][="] [/][="]قیامت /19[/][/]
[=comic sans ms][="]همانا گردآورندگان و باز خواند آن بر عهده ماست .[/][/]
[=comic sans ms][="]در اصل خداوند ساحت قرآن را از تحریف به هر شکل منزه شمرده است.(کمی وزیادی)[/][/]
[=comic sans ms][="]انانحن نزلناالذکر و نحن له لحافظون[/][/]
[=comic sans ms][="]پس:[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]1-از لطف خداوند سبحان بدور است که قرار است کتابی بفرستید که تا روز قیامت بماند بعد عده ای بیایند تحریفش کنند و هیچ نگوید و با اینکه خود وعده حفاظتش را داده است.[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]2- اهل بیت که خلیفه واقعی خداوند می باشند و دارای اخلاق الهی هستند از امیرالمومنین(ع) تا امام زمان(عج) اگرمشاهده کنند که قرآن تحریف می شود ولی ظهور و حضوری نداشته باشند . این هم دور از قائده لطف است . چون هدف از وجود اهل بیت ثبوت دین است و گرنه اگر چنین نکنند دیگر نعوذبالله اهل بیت نیستند.
[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]3- حتی سقوط تعدادی (چه کم وچه زیاد) آیات هم از لطف الهی خارج است . که ببیند و چیزی نگوید.[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]4- اگر قرار باشد ائمه اطهار نباشند امام زمان هم غایب باشد و کتاب خدا آخرین کتاب هم باشد پس بایستی بر طبق قائده لطف الهی جوری خود حضرت حق جل اعلا خود محافظت آنرا عهده دار باشد و یا اینکه محافظت آن را جوری به مسلمانان الهام نماید[/][/]
[="]پیامبر(ص) در حدیث ثقلین،قرآن را کتاب نامیده است( کتاب الله و عترتی) و کلمه کتاب این را می رساند که قرآن بین دوجلد (کتاب) جمع آوری شده بود. زیرا قرآنیکه در سینه ها ضبط شده و یا در لوحه ها و سنگها و برگ های پهن به طور پراکنده نوشته شده باشد ،نمی توان به آن کتاب اطلاق کرد.[/][/] [=comic sans ms][="]و استفاده از لفظ کتاب توسط شخص رسول الله(ص) در حدیث ثقلین ، این را نشان می دهد که در عهد و حیات ایشان(ص) آیات قرآن که پراکنده به قول امروزی های در فیش های مختلف نوشته شده بود ، به دستور خداوند منظم نموده وهمه بین دو جلد جمع کردند ، وانگهی عقل نیز این را نمی پذیرد که پیامبر جمع قران را به بعد از خود واگذار کرده باشد ،قرانی که قرار است معجزه ماندگار تا صبح قیامت باشد.[/][/]
[=comic sans ms][="]ضمنا ظاهر این خبر متواتر (حدیث ثقلین) اینست ، که قران یکی از دو مرجع برای امت است که تمسک به آن واجب است. چه اگر بنا بود قرآن دستخوش تحریف شود ، معنا نداشت آنجناب مردم را به کتابی دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد. و با این شدت تاکید بفرماید که «تا ابد هر وقت به آن دو (قرآن وعترت) تمسک جویید گمراه نمی شوید».[/][/]
[=comic sans ms][="]اگر قرار بود در این کتاب دستبردی شود ،دیگر قابل تمسک نبود . در صورتی که دستور تمسک در حدیث فوق تا روز قیامت مطرح است، وبر هر مسلمانی فرض شده است.[/][/]
[=comic sans ms][="]در عین حال چون قرآن همراه اهل بیت مطرح شده پس هرگاه تحریفی هم می شد اهل بیت حتما در مقابل آن می ایستادند.[/][/]
[=comic sans ms][="]همچنین اگر قران تحریف شده بود بر اساس این حدیث(ثقلین) چون امضای اهل بیت(ع) را دارد پس قران موجود حجیت دارد و بخصوص که امام زمان(عج) زنده است و البته اگر قرار باشد تحریفی رخ بدهد و امت اسلامی هشیار نباشند حضور ایشان مسجل خواهد بود یا به طور مشخص ، خطر تحریف از طریق ایشان به گوش علمای فن خواهد رسید.[/][/]
[=comic sans ms][="][/][/][=comic sans ms][="]ائمه طاهرین(ع) مسئله را اینگونه مطرح کرده اند :[/][/] [=comic sans ms][="] هر حدیثی که از ما شنیدید اگر مطابق قران بود به آن عمل کنید و گرنه جعلی است و آنرا دور بریزید ، این دلیل بر این مدعاست که قرآن تا آنزمان تحریف نشده پس قرآن عثمانی را قبول داشتند واین امضاء بر تائید قرآن است.[/][/] [=comic sans ms][="]امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل می فرماید که ایشان فرمودند:[/][/] [=comic sans ms][="]نشانگر هر حقی ،حقیقی است و نشانگر هر سخن راست و درستی ، نوری ، پس آن چه موافق کتاب خدا است (کتاب زمان امام صادق-ع که همان قرآن عثمانی بود) بگیرید و آنچه با کتاب خدا مخالف است رها کنید[/][/] [=comic sans ms][="]کافی1/9 –مصونیت قرآن از تحریف ص[/][/] [=comic sans ms][="]45[/][/] [=comic sans ms][="]این یک قائده است توسط رسول خدا(ص) واهلبیت(ع)وضع شده ، اگر قرآن تحریف شده بود حداقل چنین قاعده ای از سوی اهل بیت(ع) وضع نمی گشت. [/][/] [=comic sans ms][="]این قائده بیان می دارد که:[/][/] [=comic sans ms][="]1-یعنی اهل بیت(ع) که یکی از دو ثقل در حدیث ثقلین هستند ،قرآن زمان خود را قبول داشتند ،و آنرا تائید کرده اند و به عدم تحریف آن ولو آیه ای و حرفی اعتقاد داشته اند.[/][/] [=comic sans ms][="]2- اگر قرآن تحریف شده بود ، اهل بیت(ع) چنین قائده ای برای صحت و سقم سخنان خود که توسط روایت احادیث حاصل می شود بیان نمی فرمودند .[/][/] [=comic sans ms][="]3- خود اهل بیت(ع) آینده نگر بودند که این قائده را پیشنهاد کرده اند و دلیل براین است که ، قرآن هیچگاه تحریف نخواهد شد. [/][/] [=comic sans ms][="]چون اگر قرآن تحریف می شد نمی توان به احادیث اهل بیت (ع) و کلا هیچ حدیثی ،صحه گذاشت چون خبرهای آنها توسط قرآن باید محک زده شود .[/][/] [=comic sans ms][="] [/][/] [=comic sans ms][="]قابل توجه است که : [/][/] [=comic sans ms][="] چیزی که اشیاء دیگر را با آن باید سنجید باید خودش امری قطعی و مسلم باشد ،چون معیار سنجش و امتیاز بخش بین حق و باطل است و معنا ندارد که خود مقیاس مشکوک باشد وقتی قائده وضع قرار گرفته است.[/][/] [=comic sans ms][="]حال اگر روایتی که بعضی ها به آن توجه کرده اند که آیاتی را در قرآن مطرح می کنند که اضافه یا کم دارد یا اضافه ای حذف شده اگر به دو آیه : نفی باطل و آیه حفظ بزنیم (که در براهین دیگر عدم تحریف قرآن آوردیم)بر طبق فرمان رسول اکرم(ص) آن روایات بایستی حذف شوند .[/][/] [=comic sans ms][="]روایات به قران متواتر که تمام مسلمانان به طور متواتر آنرا در تمام اعصار قبول دارند بایستی زده شود .[/][/]
نقد سندی روایات تحریف که جناب عقل نقل کردند: [="][/] [="] [/][="]عموم روايات ادعايي تحريف، يا فاقد اتصال سند است يا از راوياني نقل شده است كه به كذب و جعل اشتهار دارند و شماري نيز از منابع فاقد اعتبار نقل شده است. در اينجا مناسب است گفتار پژوهشگر موفق، جناب شيخ محمدجواد بلاغي(قدسسرّه) را ذكر كنيم. ايشان در نقد سندي روايات تحريف ميگويد[/][="]: [/]
[="]محدث معاصر، نوري، در كتاب خود فصل الخطاب در جمعآوري رواياتي كه به استناد آنها مدعي كاستي قرآن شده، كوشش بسيار نموده [/][="]و روايات مسند را با روايات مرسل به هم آميخته است. به گمان خود با اين كار تعداد اسناد را افزايش داده است؛ با آنكه يك محقق به يقين ميداند كه اين مراسيل از آن مسانيد گرفته شده است... بيشتر اين روايات، اخباري است كه اسناد آنها به افرادي اندك منتهي ميشود؛ آن هم يا كساني كه علماي رجال، هر يك از آنان را ضعيفالحديث و فاسد المذهب و روايات آنان را نامقبول ميدانند يا كساني هستند كه به جعل و كذب متهماند و من روا نميدانم حتي يك حديث را از چنين كساني در تفسير نقل كنم يا كسانياند كه به فرقه واقفيه و دشمني با امام رضا(عليهالسلام) مشهورند يا كساني هستند كه به فساد روايت و غلوّ گويي معروفاند[/][="](آلاءالرحمن، ج1، ص27 ـ 25[/][="].[/][="])[/]
[="]
[/][="]از بزرگان عصر ما كه در فنّ رجال، صاحب نظر و صاحب تأليف قيّم است، آية الله خويي است كه در نقد سندي اين دست از روايات چنين گفته است[/][="]:[/]
[="].. [/][="]بسياري از روايات، داراي ضعف سندياند و شماري از آنها از كتاب اَحمد بن محمد سيّاري نقل شدهاند كه علماء رجال بر فساد مذهب و باور او نسبت به تناسخ، اتفاق نظر دارند و نيز شماري از اين روايات از علي بن اَحمد كوفي نقل شدهاند كه علماء رجال ميگويند او كذّاب و فاسد المذهب است[/][="](البيان، ص226[/][="].[/][="])[/]
[="]افزون بر ارسال سند، شماري از اين روايات و ضعف راويان آنها، بيشتر آنها از كتابهايي همچون كتاب سليم بن قيس هلالي، تفسير فرات كوفي و... نقل شده است كه اعتبار اين كتابها محل تأمّل است[/][="]. [/]
[="]گفتني است: گاهي روايات فراواني در كتابهاي بيشماري در عصر متأخر نشر يافته است كه در نگاه ابتدايي چنين توهم ميشود كه مضمون آنها متواتر است؛ در حالي كه شرط اصلي تواتر، همان حفظ وفور و تراكم در تمام طبقات و اعصار و نسلهاست، ولي اينگونه روايات فراوان از مجامع مياني نقل شده كه آنها از جوامع اوّلي آورده و آنها نيز از چهار كتاب معروف شيعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) گرد آوردهاند و آن چهار كتاب مشهور، تأليف سه محدّث بزرگوار است و گاهي آنچه در تهذيب و استبصار است، مطلبي است كه از كافي يا منلايحضره الفقيه مثلاً آورده شده است كه بازگشت سه محدث به دو يا يك محدّث خواهد بود و گاهي نيز هر سه بزرگوار با سندهاي ويژه، همگي از يك راوي معيّن نقل مينمايند؛ بنابراين تمام احاديثي كه در عصر اخير تواترنماست، با سير قهقرايي به استفاضه تبديل شده، تواتر آن فروكش ميكند و آنگاه به خبر واحد غير مستفيض منتهي ميشود كه بر فرض صحت سند و تماميّت دلالت، توان اثبات اين مطلب مهمّي را كه هم صبغه كلامي دارد و هم جنبه علوم قرآني نخواهد داشت[/][="]. [/]
خوب اون داره با زبون خودتون صحبت میکنه شما هم اگر میخواهید کسی را متقاعد کنید با زبان خودش سخن بگویید شما هم اگر این آیه را قبول ندارید به جمع گروه اثبات تحریف قرآن بپیوندید.
زبان ما زبان قران و اهل بیت است.ایشون وقتی چیزی رو قبول ندارند نباید بهش استناد کنند.
این مهم نیست مهم اینه که بعد از اینهمه دلیل و مدرک و صحبت ایشون قانع شده باشند و بپذیرند که قرآن تحریف نشده.
تا بود میگفتید هیچ سندی نیست که تحریف قرآن را ثابت کنه حالا گیر یه سند هستید که اونرو انکار کنه؟یه سند شما تازه اگر هم درست باشه میون این همه تحریف چه کفایتی میکنه؟
از بحث اصلی تاپیک خارج نشید لطفا
اینهمه تحریف؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کدام تحریف؟یکی از اینهمه تحریفی که میگید را ارائه دهید تا روی آن بحث کنیم
[="]برپايه برخي روايات، هنگام بروز فتنهها و آشوبهاي فكري و اجتماعي ميبايست به قرآن مراجعه كرد[/][="]:
[/] [="]حارث همداني ميگويد:[/] [="] وارد مسجد شدم و گروهي را ديدم كه درباره احاديث به بحث و گفتوگو ميپرداختند. نزد حضرت علي(عليهالسلام) رفتم و گفتم: [/] [="]آيا نميبينيد مردم در مسجد غرق بررسي احاديث شدهاند؟[/] [="] امام علي بن ابيطالب(عليهالسلام) فرمود: آيا چنين ميكنند؟ [/] [="]گفتم: آري. [/] [="]فرمود: بدان از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: به زودي فتنهها خواهد شد. [/] [="]عرض كردم: راه گريز از فتنهها چيست؟ [/] [="]فرمود پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كتاب خدا كه در قرآن خبر پيشينيان و پسينيان و حكم ميان شماست؛ قول فصل است؛ نه كتاب شوخي...[/] [="]( بحارالأنوار، ج19، ص6[/][="].[/][="])[/] [="]
[/][="]اين دست از روايات كه در منابع فريقين (شيعي و سنّي) آمده است، دليل مصونيت قرآن از تحريف است؛ زيرا اگر قرآن كريم تحريف ميشد و خود در دسترس فتنه بود، چگونه ميتوانست انسانها را از فتنه نجات دهد؟! [/] [="]كتابي كه خود فتنه زده باشد و از آشوب تحريفگران مصون نمانده باشد، چگونه ميتواند نجاتدهنده جامعه از فتنهها باشد؟! [/] [="]بنابراين ارجاع به قرآن به عنوان بهترين پناه در فتنهها، دليل است كه خود از هرگونه فتنه از جمله تحريف، مصون است[/][="]. [/]
کلی دلیل منطقی دارم اما چه فایده وقتی میری دو تا آیه از تو خود قرآن و یا مراجع وابسته به قرآن درمیاری درصورتی که این درست نیست . اما سه جمله ای که کمی منطقی تره رو برات روشن میکنم .
یه آیه مثل قرآن بیار – خدا از کلامش محافظت میکنه – یه آیه بگو که تحریف شده
یه آیه مثل قرآن بیار : این جمله رو برای کسی میگن که قبول نداره قرآن کلام خداست ، ولی من قبول دارم.
خدا از کلامش محافظت میکنه : کتاب های دیگری هم بودند که به محافظت نیاز داشتند ولی محافظت نشدند.
یه آیه بگو که تحریف شده : فرض بر اینکه همه ی آیه ها درست باشند اما چرا نتیجه برعکس میده؟ بدین معنی که قرآن به عنوان کتابی که تمام علوم اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی داره ولی نتیجه برعکس داده.
خوب حالا دلایل اصلی و منطقی رو عرض میکنم :
1- اگر من یک کتاب 200 صفحه ای بهت بدم تضمین میکنی بدون کوچکترین اشتباه بنویسیش؟ درصورتی که تا قبل از کشف اولین صنعت چاپ به مدت دست کم 1000 سال این کتاب بارها نوشته شده، تازه این درصورتی که کسی قصد تحریف نداشته باشد.
2- اینکه کلام خدا تحریف شدنی نیست، تا زمانی درسته که خودش هم نخواهد کلامش تحریف شود که در اون صورت از یک نسخه کتاب فنا ناپذیر و غیر قابل تغییر استفاده میکرد که نکرد.
3- چرا کتاب های اونها تحریف شدنی است ولی کتاب ما تحریف نشدنی؟ مگر هر دو کلام خدا نیستند؟
4- تازه در این دنیا هیچ چیزی به صورت کامل محافظت شده نیست حتی امروزه پیشرفته ترین ابزارها، بی عیب و نقص نیستند البته درصورتی که خدا از کلامش محافظت نکنه.
جای تاسف است که دنیای امروزی را با کلام الهی می سنجید!!!
و اما پاسخ:
[="] قرآن در مقايسه با ساير كتابهاي آسماني دو ويژگي منحصر به فرد دارد؛ يكي جهاني و همگاني بودن؛[/]
[="] [/][="] ناظر به كساني است كه تا قيامت خواهند آمد و قرآن به دست آنان ميرسد و خاتميت رسالت پيامبراكرمصلي الله عليه و آله و سلم و عدم امكان نسخ آن با دين يا كتاب آسماني ديگر، مبيّن جاودانگي قرآن است. [/]
[="] با چنين فرضي ميبايست قرآن، افزون بر عصر نزول، تمام اعصار تا قيامت ابلاغگري پيامهاي خداوند و حيثيّت حجّت بودن خود را حفظ كند؛ زيرا تنها در اين صورت است كه وظيفه هدايتگري را به انجام رسانده و حكمت رسالت جاويد پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم كه كامل شدن حجت بر جهانيان است، تحقق يافته است[/][="]. [/]
[="]
[/][="]حال، اگر كسي تحريف را، هرچند به معناي كاستي در آيات قرآن، محتمل بداند و برايش دليل اقامه كند، حجيت قرآن را مخدوش ساخته و حيثيت هدايتگري آن را زير سؤال برده است؛ چون قرآن حجت كامل بر مردم است كه همهاش به مردم رسيده باشد و با احتمال تحريف في الجمله، بخشي از پيامهاي هدايتگر الهي از آن [/][="]حذف ميشود و با سقوط بخشي از حجّت، همه آن از اعتبار ساقط خواهد شد؛ زيرا فرضْ آن بود كه حجتْ بدون نقص و كاستي به مردم رسيده است و تنها در اين صورت است كه امر تكليف و نظام پاداش و كيفر به صورت جامع شكل گرفته است[/][="]. [/]
[="] [/][="]بنابراين، با احتمال تحريف، نه تنها حجيت قرآن و كامل بودن حجّت خدا بر مردم زير سؤال ميرود بلكه دوام نبوّت و استمرار رسالت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نيز مورد اشكال خواهد بود و در نتيجه براي كامل شدن حجت بر مردم، خداوند لازم است بسان امتهاي پيشين، پيامبري جديد و كتابي نو، كامل و جامعِ حجيت براي مردم ارائه كند؛ در حالي كه چنين امري قطعاً پس از رسالت پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم منتفي است[/][="]. [/]
[="] براين اساس، از نظر عقل برهاني، خاتميت رسالت پيامبراسلامصلي الله عليه و آله و سلم با عدم امكان راهيابي هرگونه تحريف در قرآن براي بقاء اصل اتمام حجت بر مردم و هدايتگري آنان، ملازمه كامل دارد[/][="][/]
البته شما حق دارید چون اگر قرآن تحریف شده بود حجتش بی فایده بود برای همین هم است که با وجود دلایل منطقی نمیتوانید تحریفش را قبول کنید اما باید این رو هم بدانید معجزاتی هم بودند که با وجود اهداف الاهی تحریف شدند و ما فقط میتونیم تصور کنیم که حجت آنها برای چیز دیگری است نه آن چیزی که به نظر می آید،که از قدرت درک ما فراتر است.
مثل انجیل - تورات و تحریف هایی که برای ظهور میشوند و یا به دنیا آمدن حضرت عیسی . تمامی آنها حجتی داشتند ولی نه اون چیزی که شما فکر میکنید.
البته شما حق دارید چون اگر قرآن تحریف شده بود حجتش بی فایده بود برای همین هم است که با وجود دلایل منطقی نمیتوانید تحریفش را قبول کنید اما باید این رو هم بدانید معجزاتی هم بودند که با وجود اهداف الاهی تحریف شدند و ما فقط میتونیم تصور کنیم که حجت آنها برای چیز دیگری است نه آن چیزی که به نظر می آید،که از قدرت درک ما فراتر است.
جالبه!!!!
تا به حال نشنیده بودیم معجزات هم تحریف میشوند!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما دلایل منطقی ارائه دهید بلکه ما پذیرفتیم .
ظاهرا دوست گرامی معنای تحریف را نمیداند.
اینم معنای تحریف:
تحريف از ريشه (ح ر ف) به معناي مايل كردن و بردن به كنار و دگرگون ساختن . و تحريف سخن به معناي تغيير دادن و منحرف ساختن سخن از معني اصلي به معناي ديگري كه از جهاتي شبيه معني اصلي آن است همان طوري كه يهود، معاني تورات را به معاني مشابه آن تغيير ميداد و منحرف ميساخت و خداوند در قرآن آنها را اين طور وصف ميكند (يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَّواضِعِه) برخي از يهوديان سخنان را از جاي خود تحريف ميكنند و به كناري ميبرند . جوهري در معناي لغوي (ح ر ف) چنين ميگويد: حرف هر چيز كناره و لبه و مرز آن است! و مقصود از حرف در آيه 11 سورهي حج (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُاللهَ عَلَـَْي حَرفٍ) همان طوري كه گفتهاند بر صورت واحد خداوند را ميپرستند يعني اينكه خداوند را در آساني و شادي بپرستند نه در حال دشواري . بنابراين «تحريف كلام» به معناي تفسير سخني بر خلاف ظاهرياش و در نظر گرفتن معناي ديگري براي آن و اين گونه تحريف را تحريف معنوي می گویند يعني بدون اينكه تغييري در الفاظ داده شود معنا و مفهوم آن را بر خلاف مقصود گوينده تغيير ميدهند
ظاهرا دوست گرامی معنای تحریف را نمیداند. اینم معنای تحریف:
تحريف از ريشه (ح ر ف) به معناي مايل كردن و بردن به كنار و دگرگون ساختن . و تحريف سخن به معناي تغيير دادن و منحرف ساختن سخن از معني اصلي به معناي ديگري كه از جهاتي شبيه معني اصلي آن است همان طوري كه يهود، معاني تورات را به معاني مشابه آن تغيير ميداد و منحرف ميساخت و خداوند در قرآن آنها را اين طور وصف ميكند (يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَّواضِعِه) برخي از يهوديان سخنان را از جاي خود تحريف ميكنند و به كناري ميبرند . جوهري در معناي لغوي (ح ر ف) چنين ميگويد: حرف هر چيز كناره و لبه و مرز آن است! و مقصود از حرف در آيه 11 سورهي حج (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُاللهَ عَلَـَْي حَرفٍ) همان طوري كه گفتهاند بر صورت واحد خداوند را ميپرستند يعني اينكه خداوند را در آساني و شادي بپرستند نه در حال دشواري . بنابراين «تحريف كلام» به معناي تفسير سخني بر خلاف ظاهرياش و در نظر گرفتن معناي ديگري براي آن و اين گونه تحريف را تحريف معنوي می گویند يعني بدون اينكه تغييري در الفاظ داده شود معنا و مفهوم آن را بر خلاف مقصود گوينده تغيير ميدهند
جناب آقای باغ بهشت من از همون اول برای تحریف ،تعریف دیگری داشتم مگر شما پست اول تاپیک رو ندیدین؟
تحریف : هر عاملی که سبب تغییر معنا و مفهوم یک کلام شود ، تحریف گویند.
حالا تک تک بررسی میکنم برای تحریف معجزات :
1- انجیل و تورات : این رو که خودتون هم قبول دارید
2-تحریف های ظهور : من ظهور را انکار نمیکنم بلکه سخنانی که به آن نسبت داده اند را میگویم مثل : بعضی ها اعتقاد دارند که اگر فساد زیاد بشه امام ظهور میکنه. این تحریف نیست؟ که در کتاب اندیشه اسلامی1 آقای صبحانی این رو یک تحریف خوانده اند.
3- حضرت عیسی : ما معتقد هستیم که او همانند پیامبران دیگر است ولی در کتب تحریف شده مسیح او را روح القدوس مینامند آیا این تحریف نیست؟ تولد حضرت مسیح به عنوان یک معجزه ،به وسیله کتابشان تحریف شد بدین معنی که آنها عیسی را به دید معجزه نمیبینند بلکه به عنوان پسر خدا.
در نتیجه اگر ما یه معجزه داریم که ادعا میکنیم تحریف نشده اون ها دو معجزه داشتند که تحریف شد.
[="]کلینی در آخر کتاب فضل قرآن از کتاب خودش (الکافی) از محمدبن یحیی از احمدبن محمد از علیبن حکیم از هشامبن سالم از ابیعبدالله روایت کرده که گفته: قرآنی که جبرئیل به سوی پیامبر[/][="] نازل کرد، هفده هزار آیه میباشد [/] [="][="]الکافی: (2/634)[/][/][="] در حالی که می دانیم قرآن کنونی اینقدر آیه ندارد!![/]
اما بررسی رجالی حدیث فوق:
[spoiler] [="]1- محمدبن یعقوب کلینی: نزد امامیه معروف به [/][="]ثقة[/][="]الإسلام است (یعنی معتبر و معتمد است). [/]
[="]2- محمدبن یحیی عطار: نجاشی دربارهی او گفته (در زمان خودش استاد یاران ما بوده، او فردی موثوق، معتبر و معتمد میباشد و احادیث فراوانی را روایت کرده است). طوسی دربارهاش گفته: (قمی روایات فراوانی داشته است) و ایشان از احمدبن محمدبن عیسی بسیار روایت نموده است، زیرا تقریباً سه هزار روایت را از او نقل کرده است، چنانکه کلینی در کتابش الکافی بیشتر از پنج هزار روایت را از او روایت کرده است. [/]
[="]3- احمدبن محمدبن عیسی: نجاشی دربارة او گفته: (استاد قمیها و سرشناسترین و معتبرترین آنها و فقیه بلامنازع آنها بوده). طوسی دربارهاش گفته: (عالم و سرشناسترین و فقیه بلامنازع قم بوده) نزدیک به هزار روایت را از علی بن حکم روایت نموده. [/]
[="]4- علیبن حکم بن زبیر نخعی: طوسی دربارهی او گفته: (موثوق و بلندمرتبه میباشد). [/]
[="]5- هشامبن سالم: نجاشی دربارهی او گفته: (موثوق و معتمد است). شیخ مفید در [/][="]«رساله العدد[/][="]ية[/][="]»[/][="] او را از جمله بزرگان و عالمان نام برده و گفته: جزء آن کسانی است که حلال و حرام و فتوی و احکام از آنها گرفته میشود و جز[/][="]ء[/][="] آن کسانی است که هیچگونه طعن به آنها وارد نمیشود و هیچ راهی برای عیبجوئی از آنها وجود ندارد. [/]
[/spoiler]
[/spoiler]
با سلام خدمت جناب عقل اولا اين روايت با اين سلسله سند نه در كتاب كافي و نه در هيچ كتاب روائي ديگر وجود ندارد ثانيا سلمّنا كه بپذيريم چنين حديثي با چنين سلسله سندي وجود دارد بعلت وجود احمد بن محمد بن عيسي القمي كه به فرمايش جناب شيخ طوسي در ترجمه فهرس كه فرمود : " و كان ثقه في نفسه غير انه اكثر الروايه عن الضفعاء و اعتمد المراسيل " و همچنين علامه حلي در كتاب الخلاصه ميفرمايد " اصله كوفي ثقه غير انه اكثر الروايه عن الضعفاء و اعتمد المراسيل " اعتماد به احاديث ابشان در مظان شك و ترديد است
به نام خدا
با سلام و تشكر از مشاركت كاربران گرامي در اين تاپيك
در ابتدا عرض كنم كه صفحه 6 تاپيك براي بنده باز نمي شود لذا اگر پاسخي به پستهاي بنده در اين صفحه داده شده است من به آن دسترسي ندارم .
مطالبي كه بعضا برخي از كاربران در اين تاپيك ارائه نموده اند در مورد تحريف ساير كتب آسماني يا اديان ديگر و .. خارج از موضوع تاپيك است و عليرغم تذكري كه در صفحات ابتدايي براي جلوگيري از انحراف بحث داده شد متاسفانه شاهد پافشاري بر ارسال اينگونه پستها هستيم .لطفا از ارسال مطالب خارج از موضوع تاپيك خودداري كنيد زيرا حذف خواهند شد .
و اما اصل بحث تاپيك :
بنده ادله اي مبني بر عدم تحريف قرآن كريم در پستهاي 29 و 32 ارائه كردم ، در پست 34 هم نقدي بر مستند جناب متحير عرض كردم . در پست 29 تاكيد نمودم كه فعلا در صدد اثبات عدم تحريف قرآن از ساير ادله - قران ، روايات و...- نيستم زيرا برخي كاربران موافق تحريف قران ادله قرآني را نمي پذيرند لذا با بررسي ساير ادله من جمله اهتمام مسلمانان در حفظ و از بر كردن قران بحث را آغاز كردم - و از موافقان تحريف درخواست نمودم دليل ارائه شده را نقد و تحريف قرآن را اثبات نمايند ، از ميان تمام موافقان تحريف ، صرفا جناب عقل - كه بعد از ارسال پست بنده به جمع ما پيوستند - نقد ذيل را ارائه نمودند :
هدی;333263 نوشت:
لطفا شما و ساير موافقان تحريف قرآن اگر نظر و استناد محكمي داريد كه ثابت مي كند مي توان در حافظه ميليونها حافظ قرآن دستبرد و قرآن را تحريف نمود ، ارائه بفرماييد .
عقل;333325 نوشت:
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلَّا الْحَقَّ اگر بگویید اکنون میلیون ها نفر حافظ قرآن هستند،خوب چه ربطی به قبل دارد چون کسی نگفته که اخیرا قرآن تحریف شده اگر هم بگویید مربوط به زمان پیامبر بوده،این حرف صحیح نیست!! بعد هم جوری شما حرف می زنید که انگار بعد از پیامبر اختلافاتی پیش نیامد! از کارشناس تاریخی می پرسم که چندین جنگ بین قبایل به دلیل اختلافات در قرآن بعد از پیامبر رخ داد؟؟
بنده پس از ارائه پاسخ به جناب عقل با توجه به حضور و ادامه بحث موافقان تحريف در اين تاپيك و عدم نقد و اعتراض، بنا را بر موافقت انان و پذيرش دليل ارائه شده در پستهاي 29 و 32 مبني بر عدم تحريف قرآن، خواهم گذاشت .
جناب عقل ! بله كسي نگفته قرآن اخيرا تحريف شده ، بنده هم عرض نكردم كه ميليونها نفر حافظ قرآن در صدر اسلام وجود داشتند . زيرا اساسا آن زمان ميلونها نفر در كل شبه جزيره نبودند كه بخواهند ميلونها نفرشان حافظ قرآن باشند ، اظهار نظر من در خصوص ميلونها حافظ از صدر اسلام تا كنون بود . اگر دقت مي كرديد من از ابتداي نزول قرآن بحث حفظ و از بر كردن قرآن توسط مسلمانان را آغاز كردم و با ارائه استناداتي در باب ابتدايي بودن ادوات و ابزار نگارش و همچنين ابتدايي بودن خط و نيز محدود بودن تعداد باسوادان شبه جزيره ، اهميت بحث حفظ و از بر كردن قرآن را بيان كردم و اينكه امكان عملي تحريف در صدر اسلام وجود نداشت . لذا هيچ غلوي در دين و بياناتم و ادعاهايم نبود .
بعد هم جوری شما حرف می زنید که انگار بعد از پیامبر اختلافاتی پیش نیامد! از کارشناس تاریخی می پرسم که چندین جنگ بین قبایل به دلیل اختلافات در قرآن بعد از پیامبر رخ داد؟؟
لطفا دقت كنيد پس از پيامبر (ص) اختلاف در قرآن نبود بلكه بحث اختلاف قرآات بود كه آنهم پس از پيامبر (ص) نبود از زمان خود رسول خدا (ص) وجود داشت و پس از ايشان اين اختلاف بر سر قراآت بالا گرفت ، عثمان در ضمن يكسان سازي مصاحف جهت قرائت صحيح و از ميان بردن اختلاف قراآت ، به همراه هر نسخه اي كه به يكي از بلاد اسلامي فرستاد يك قاري زبده كه قراآتش را مستقيما از پيامبر (ص) يا يكي از صحابه معتبر و مورد وثوق گرفته بود ، گسيل نمود .
بعد هم بحث اختلاف قرائت چيز ديگري است بحث اختلاف در قرآن و كم و زياد كردن ايات و تحريف قرآن ، بحث كاملا جداگانه اي است . اگر منظور شما اختلاف قرائت است كه معتقديد به معناي تحريف قرآن است اولا بايد آنرا اثبات كنيد ثانيا در تاپيك جداگانه بايد به بحث بنشينيم زيرا اين تاپيك در خصوص بحث تحريف در قرآن است و تحريف- همانگونه كه تعريف كرديم - شامل اختلاف قرائت نمي شود. (1)
نتيجه اينكه با توجه به اهتمام تام مسلمين در حفظ و از بر كردن دقيق قرآن كريم ، هيچ كم و كاستي در قرآن صورت نگرفته است و اختلافات مورد اشاره شما جناب عقل ، بر سر اصل قران و كم و كاستي آن نبوده است بلكه بر سر اختلاف قراآت بوده است .
حال شما بفرماييد با توجه به اين اهتمام عالي وتام مسلمانان - كه حتي بر سر اختلاف قرائت واكنش نشان مي دادند - چگونه امكان عملي تحريف قران و كم و زياد نمودن ايه يا كلمه اي از اين كتاب شريف و عزيز كه در اذهان اينهمه حافظ ، وجود داشته ، ميسر ، مقدور يا عملي بوده است ؟
مجددا تكرار مي كنم بحث ارائه ساير دلايل عدم تحريف قرآن را در مرحله ي بعد از اتمام اين بخش قرار مي دهم لذا پاسخگويي به رواياتي كه در باب تحريف آورده ايد را به پس از اين مرحله موكول مي كنم تا مطلبي در بحث اثبات عدم تحريف از قلم نيافتد البته روندي كه موافقان تحريف در اين تاپيك پيش گرفته اند نيز ، چاره اي جز اين سير گزيده ، باقي نمي گذارد . لذا ابتدا متوقعم كه موافقان تحريف، پاسخ سوالات مطروحه بنده در اين زمينه را بدهند .
(1)- جهت مزيد اطلاع : در بحث اختلاف قرائت با توجه به صباوت خط عربي - خردسالي خط عربي يعني ابتدايي بودن آن-و نيز اختلاف لهجات به دليل وجود قبائل مختلف ، تغيير تلفظ هايي وجود داشت مثلا مثل اينكه يك فرد حرف " ق" در كلمه "انقلاب " را " گ" تلفظ كند ، اين مساله جداي از انكه در لهجات مختلف بسيار اتفاق مي افتد و در هر زبان و متن ديگري هم وجود دارد ، نه ضربه اي به اصل مطلب و مراد گوينده مي زند و نه كلمه را از اصل متن كم و كاست مي كند و نه موجب تحريف است . اختلاف قرآآت در قرآن كريم هم دقيقا از همين باب بود و تنشها در ميان مسلمانان هم به دليل پافشاري هر قبيله ، بر قرآئت خود بود كه هم با يكسان سازي مصاحف در زمان عثمان محدود شد.مي توانيد به كتب و مقالات بسياري كه در اين زمينه نگاشته شده مراجعه كنيد من جمله مقاله "لهجه قرآن و منشاء اختلاف قراآت" از دكتر محمد باقر حجتي
قرآن از جنبههاى مختلف معجزه است، يعنى فوق بشرى است.در اينجا به اجمال اشاره مىكنيم.از نظر كلى اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظى و معنوى.
اعجاز لفظى قرآن مربوط مىشود به مقوله زيبايى، و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى.پس اعجاز قرآن يكى از جنبه زيبايى و هنرى است و ديگر از جنبه فكرى و علمى.هر يك از اين دو جنبه - خصوصا جنبه علمى - به نوبه خود داراى چند جهت است (1) .
الفاظ قرآن
سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.
بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مىشود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.در قرآن تخيلات شعرى و تشبيههاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مىكنند كه مخصوص قرآن است.
در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.
1.اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه فنى» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شدهاند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.
گاهى قرآن را در خانههاى خود با آهنگى چنان دلربا مىخواندند كه مردم كوچه را متوقف مىكرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامههاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشتسر گذاشته است.بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمىآيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مىباشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مىشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مىگذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مىشوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مىشوند.
[="red"]يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخى از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامى انواع معارضهها براى تضعيف مقام قرآن كردهاند، گاهى نسبت تحريف دادهاند و گاهى در برخى قصههاى قرآن خواستهاند تشكيك كنند و گاهى به شكلى ديگر عليه قرآن فعاليت كردهاند، ولى هيچ گاه به خود نديدهاند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزه طلبى قرآن پاسخ گويند و لا اقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند. [/]
همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادى پديد آمدهاند كه به اصطلاح زنادقه» يا ملاحده» خوانده شدهاند و برخى از آنها برجستگى فوق العاده داشتهاند.اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه دين» به طور كلى و قرآن خصوصا سخنانى گفتهاند و برخى از آنها خداوند سخن در زبان عربى شمرده مىشوند و احيانا به منازعه با قرآن برخاستهاند، ولى تنها كارى كه كردهاند آن بوده كه كوچكى خود و عظمت قرآن را روشنتر كردهاند.تاريخ از ابن راوندى» ، ابوالعلاء معرى» ، يا ابوالطيب متنبى» شاعر نامدار عرب، داستانها در اين زمينه آورده است.اينها كسانى بودهاند كه خواستهاند قرآن را كارى بشرى» جلوه دهند.
افراد زيادى به ادعاى پيغمبرى برخاستند و سخنانى آوردند به خيال خود شبيه قرآن، و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خداست. طليحه» ، مسيلمه» و سجاح» از اين گروه هستند.اين گروه نيز به نوعى ديگر كوچكى خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اكرم سخنان زيادى به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هيچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. اين خود مىرساند كه قرآن و سخنان فكرى پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
على(عليه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، يعنى سن على در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و على مانند تشنهاى كه به آب زلال برسد آنها را فرا مىگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحى قرار داشت.
على حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مىكرد، شبها كه به عبادت مىايستاد با آيات قرآن خوش بود.با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مىبود، على با آن استعداد بىنظير در سخنورى و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيرى براى سخنش نمىتوان يافت، مىبايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروى كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما مىبينيم سبك قرآن با سبك على كاملا متفاوت است.
آنگاه كه على در ضمن خطابههاى غرا و فصيح و بليغش آيهاى از قرآن مىآورد كاملا متمايز است و ستارهاى را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتى را كه معمولا زمينه هنر نمايى بشر در سخن سرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب مىكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مىسازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيباييهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ است، قصص است، و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است.
هندسه كلمات در قرآن بىنظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازد.قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد.
سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعنى نه قبلا كسى با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسى - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد.
تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند كوه پا برجاست و براى هميشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مىكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پيدا شد آنها از دعوى و ايمان خود صرف نظر مىكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزى ميسر نيست.
معانى قرآن
اعجاز قرآن از نظر معانى نيازمند به بحث وسيعترى است و لااقل نيازمند به يك كتاب است، ولى مىتوان به طور مختصر زمينهاى به دست داد.مقدمتا بايد بدانيم قرآن چه نوع كتابى است؟آيا كتاب فلسفى است؟آيا كتاب علمى است؟آيا كتاب ادبى است؟آيا كتاب تاريخى است؟و يا صرفا يك اثر هنرى است؟ پاسخ اين است كه قرآن هيچكدام از اينها نيست.همچنانكه پيامبر اكرم، بلكه عموم پيغمبران، تيپ جدايى هستند، نه فيلسوفاند، نه عالم، نه اديب، نه مورخ و نه هنرمند و يا صنعتگر و در عين حال مزاياى همه آنها را - با چيزهايى اضافه - دارند، قرآن نيز كه كتاب آسمانى است، نه فلسفه است و نه علم و نه تاريخ و نه ادبيات و اثر هنرى، در عين حال مزاياى همه آنها را دارد بعلاوه يك سلسله مزاياى ديگر.
قرآن كتاب راهنمايى بشر است و در واقع كتاب انسان» است اما انسان آنسان كه خداى انسان او را آفريده و پيامبران آمدهاند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو كنند، و چون كتاب انسان است پس كتاب خدا» هم هست، زيرا انسان همان موجودى است كه خلقتش از ما قبل اين جهان آغاز مىشود و به ما بعد اين جهان منتهى مىگردد، يعنى انسان از نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى خودش بازگشت مىكند.اين است كه شناسايى خدا و شناسايى انسان از يكديگر جدا نيست.انسان تا خود را نشناسد خداى خود را به درستى نمىتواند بشناسد.از طرف ديگر، تنها توام با شناختن خداست كه انسان به واقعيتحقيقى خود پى مىبرد.
انسان در مكتب پيامبران - كه قرآن كاملترين بيان آن است - با انسانى كه بشر از راه علوم مىشناسد بسى متفاوت است، يعنى اين انسان بسى گستردهتر است.
انسانى كه بشر از راه علوم مىشناسد، در ميان دو پرانتز(تولد - مرگ)قرار دارد و قبل و بعد اين پرانتزها را تاريكى گرفته است و از نظر علوم بشرى مجهول است، ولى انسان قرآن اين پرانتزها را ندارد، از جهان ديگر آمده است و در مدرسه دنيا بايد خود را تكميل كند و آيندهاش در جهان ديگر بستگى دارد به نوع فعاليت و تلاش و يا تنبلى و سستىاى كه در مدرسه اين جهان انجام مىدهد.تازه انسان ميان تولد و مرگ - آنچنانكه بشر مىشناسد - بسى سطحىتر است از آنچه پيامبران مىشناسانند.
انسان قرآن بايد بداند: از كجا آمده است؟ به كجا مىرود؟ در كجا هست؟ چگونه بايد باشد؟ چه بايد بكند؟ انسان قرآن آنگاه كه به اين پنجسؤال عملا درست پاسخ گفتسعادت واقعىاش در اين جهان كه هست و در جهانى كه بايد برود تامين مىگردد.
اين انسان براى اينكه بداند از كجا آمده و از چه منبعى آغاز شده است بايد خداى خود را بشناسد، و براى اينكه خداى خود را بشناسد بايد در جهان و انسان به عنوان آيات آفاقى و انفسى مطالعه كند و در عمق وجود و هستى تعمق نمايد.
و براى اينكه بداند به كجا مىرود، بايد درباره آنچه قرآن آن را بازگشت به خدا» مىنامد، يعنى معاد و حشر اموات، هراسهاى قيامت و نعمتهاى جاويدان و عذابهاى سخت و احيانا جاويدان آن و بالاخره مراحل و منازلى كه در پيش دارد تامل كند و از آنها آگاهى يابد و بدانها اعتقاد پيدا كند و ايمان آورد و خدا را همچنانكه اول و نقطه آغاز موجودات مىشناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نيز بشناسد.
و براى اينكه بداند در كجا هست، بايد نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در ميان ساير موجودات درك كند و خود را در ميان موجودات بازيابد.
و براى اينكه بداند چگونه بايد باشد، بايد خلقها و خويهاى انسانى را بشناسد و خودش را بر اساس آن خلقها و خويها بسازد.
و براى آنكه بداند چه بايد بكند، بايد يك سلسله مقررات و احكام فردى و اجتماعى را گردن نهد.
انسان قرآن علاوه بر همه اينها بايد به يك سلسله موجودات نامحسوس و غير مرئى، و به تعبير خود قرآن غيب» ، به عنوان مظاهر و مجارى اراده الهى در نظام هستى ايمان بياورد، و هم بايد بداند كه خداوند متعال در هيچ زمانى بشر را كه به هدايت آسمانى نياز داشته است، مهمل نگذاشته و يك عدخ افراد نخبه كه پيامبران خدا و راهنمايان بشر بودهاند، از طرف خداوند مبعوث شده و پيام الهى را رساندهاند.
انسان قرآن به طبيعت به عنوان آيت» و به تاريخ به عنوان يك آزمايشگاه» واقعى كه درستى تعليمات پيامبران را مىرساند، نظر مىافكند.
آرى، انسان قرآن چنين است و مسائلى كه در قرآن براى انسان طرح شده اينها بعلاوه برخى مسائل ديگر است.
موضوعات قرآنى
موضوعاتى كه در قرآن طرح شده زياد است و نمىتوان به طور جزئى بر شمرد، ولى در يك نگاه اجمالى اين مسائل به چشم مىخورد:
1.خدا، ذات، صفات و يگانگى او و آنچه بايد خدا را از آنها منزه بدانيم و آنچه بايد خدا را به آنها متصف بدانيم(صفات سلبيه و ثبوتيه).
2.معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت(برزخ).
3.ملائكه، وسائط فيض و نيروهاى آگاه به خود و به آفريننده خود و مجرى اوامر الهى.
4.پيامبران، يا انسانهايى كه وحى الهى را در ضمير خود دريافت كرده و به انسانهاى ديگر ابلاغ كردهاند.
5.ترغيب و تحريض براى ايمان به خدا، به معاد، به ملائكه و پيامبران و كتب آسمانى.
7.دعوت به پرستش خداى يگانه و اخلاص ورزيدن در پرستش، كسى و چيزى را در عبادت شريك خدا قرار ندادن، منع شديد از پرستش غير خدا، اعم از انسان يا فرشته يا خورشيد يا ستاره يا بت.
8.يادآورى نعمتهاى خدا در اين جهان.
9.نعمتهاى جاويدان آن جهان براى صالحان و نيكوكاران، عذابهاى سخت و احيانا جاويدان آن جهان براى بدكاران.
10.احتجاجات و استدلالات در مورد خدا، قيامت، پيامبران و غيره، و پارهاى خبرهاى غيبى ضمن اين احتجاجات.
11.تاريخ و قصص به عنوان آزمايشگاهى انسانى و لابراتوارى كه صدق دعوت پيامبران را روشن مىكند، و عواقب نيك مردمى كه بر سنن انبياء رفتهاند و عاقبت بد تكذيب كنندگان آنها.
12.تقوا، پارسايى و تزكيه نفس.
13.توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسويلات نفسانى و شيطانى.
14.اخلاق خوب فردى از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذكر خدا، محبتخدا، شكر خدا، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاى خدا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفكر، علم و آگاهى، نورانيت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت.
15.اخلاق اجتماعى از قبيل اتحاد، تواصى(توصيه متقابل)بر حق، تواصى بر صبر، تعاون بربر و تقوا، ترك بغضاء، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا.
16.احكام از قبيل نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، نذر، يمين، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصيت، ارث، قصاص، حدود، دين، قضا، شهادت، حلف(قسم، ثروت، مالكيت، حكومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غيره.
17.حوادث و وقايع دوران بيست و سه ساله بعثت رسول اكرم.
18.خصائص و احوال رسول اكرم، صفات حميده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت.
19.توصيف كلى از سه گروه در همه اعصار: مؤمنين، كافرين، منافقين.
20.اوصاف مؤمنين و كافران و منافقان دوره بعثت.
21.مخلوقات نامرئى ديگر غير از فرشتگان، جن و شيطان.
22.تسبيح و تحميد موجودات جهان و نوع آگاهى در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفرينندهشان.
23.توصيف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف).
24.جهان و سنن جهان، ناپايدارى زندگانى دنيا و عدم صلاحيت آن براى اينكه ايدهآل و كمال مطلوب انسان قرار بگيرد، و اينكه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاويدان شايسته اين است كه مطلوب نهايى انسان قرار گيرد.
25.معجزات و خوارق عادات انبياء.
26.تاييد كتب آسمانى پيشين خصوصا تورات و انجيل و تصحيح اغلاط و تحريفهاى اين دو كتاب.
گستردگى معانى
اينها كه گفته شد اجمالى بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتى نمىتوان ادعا كرد كه از لحاظ اجمالى نيز كافى است.
اگر تنها همين موضوعات متنوع را درباره انسان و خدا و جهان، و وظايف انسان در نظر بگيريم و آن را با هر كتاب بشرى درباره انسان بسنجيم، مىبينيم هيچ كتابى طرف قياس با قرآن نيست، خصوصا با توجه به اينكه قرآن به وسيله فردى نازل شده كه امى» و درس ناخوانده بوده و با افكار هيچ دانشمندى آشنا نبوده است، و بالاخص اگر در نظر بگيريم كه محيط ظهور چنين فردى از بدوىترين و جاهلىترين محيطهاى بشرى بوده است و مردم آن محيط عموما با تمدن و فرهنگ بيگانه بودهاند.
قرآن مطالب و معانى گستردهاى آورد و به طورى طرح كرد كه بعدها منبع الهام شد، هم براى فلاسفه و هم براى علماى حقوق و فقه و اخلاق و تاريخ و غيرهم.
محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اينهمه معانى در سطحى كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند، بياورد.اين در صورتى است كه آنچه را قرآن آورده است همسطح با آوردههاى علماى بشر فرض كنيم، ولى عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افقهاى جديدى گشوده است.
خدا در قرآن
در اينجا فقط به يك موضوع از موضوعات بالا اشاره مىكنيم و آن موضوع خدا و رابطه او با جهان و با انسان است.
ما اگر تنها كيفيت طرح همين يك مساله را در نظر بگيريم و آن را با انديشههاى بشرى مقايسه كنيم، فوق العادگى و معجزه بودن قرآن روشن مىشود.
قرآن، خدا را توصيف كرده است و در توصيف خود از طرفى او را تنزيه كرده است، يعنى صفاتى را كه شايسته او نيست از او سلب كرده و او را منزه از آن صفات دانسته، و از طرف ديگر صفات كمال و اسماء حسنى را براى ذات حق اثبات كرده است.در حدود پانزده آيه در تنزيه خداوند آمده است و در حدود بيش از پنجاه آيه در توصيف خداوند به صفات عليا و اسماء حسنى آمده است.
قرآن در اين توصيفات خود آنچنان دقيق است كه ژرف انديشترين علماى الهى را به حيرت انداخته است، و اين خود روشنترين معجزه از يك فرد امى» درس نخوانده است.
قرآن در ارائه راههاى خداشناسى از همه راههاى موجود استفاده كرده است: راه مطالعه آيات آفاقى و انفسى، راه تزكيه و تصفيه نفس، راه تعمق و تفكر در هستى و وجود به طور كلى.زبدهترين فيلسوفان اسلامى محكمترين برهانهاى خويش را به اقرار و اعتراف خود از قرآن مجيد الهام گرفتهاند.
قرآن رابطه خدا را با جهان و مخلوقات، بر توحيد صرف قرار داده است، يعنى خداوند در فاعليت و نفوذ مشيت و ارادهاش رقيب و معارض ندارد، همه فاعليتها و همه ارادهها و اختيارها به حكم خدا و قضا و قدر خداست.
پيوند انسان با خدا
قرآن در پيوند انسان با خدا زيباترين بيانها را آورده است.خداى قرآن بر خلاف خداى فلاسفه يك موجود خشك و بىروح و بيگانه با بشر نيست.خداى قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزديكتر است، با انسان در داد و ستد است، با او خشنودى متقابل دارد، او را به خود جذب مىكند و مايه آرامش دل اوست: الا بذكر الله تطمئن القلوب» (1) .بشر با او انس و الفت دارد، بلكه همه اشياء او را مىخواهند و او را مىخوانند.تمام موجودات از عمق و ژرفاى وجود خود با او سر و سر دارند، او را ثنا مىگويند و تسبيح مىكنند: ان من شىء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم» (2) .
خداى فلاسفه كه او را صرفا به نام محرك اول يا واجب الوجود مىشناسند و بس، موجودى است بيگانه با بشر و فقط او را آفريده است و به اين جهان آورده است، اما خداى قرآن يك مطلوب» است، مايه دلبستگى بشر است، بشر را مشتعل و آماده فداكارى مىكند، احيانا خواب شب و آرامش روز او را مىگيرد زيرا به صورت يك ايده» فوق العاده مقدس در مىآيد.
فلاسفه اسلامى در اثر آشنايى با قرآن و وارد كردن مفاهيم قرآنى، الهيات را به اوج عالى خود رساندند.
آيا ممكن استيك فرد امى» درس ناخوانده، معلم ناديده، مكتب نارفته، از پيش خود تا اين حد در الهيات پيش برود كه هزارها سال از افكار فلاسفهاى مانند افلاطون و ارسطو پيشتر باشد؟!
قرآن، تورات، انجيل
قرآن، تورات و انجيل را تصديق كرد ولى گفت در اين كتابها تحريف صورت گرفته و دستخيانتكار بشر در آن وارد شده است. قرآن اغلاط اين دو كتاب را در الهيات، در قصص پيامبران و در پارهاى مقررات تصحيح كرد.يك نمونهاش همان بود كه قبلا در مورد شجره ممنوعه و خطيئه آدم ذكر كرديم.
قرآن، خدا را از چيزهايى نظير كشتى گرفتن، و پيامبران را از نسبتهاى ناروايى كه در كتب پيشين آمده بود تنزيه كرد و اين خود دليل ديگرى است بر حقانيت اين كتاب. 1.رعد/28. 2.اسراء/44.
تواريخ و قصص
قرآن، تواريخ و قصصى آورد كه مردم آن عصر چيزى از آنها نمىدانستند و خود پيامبر نيز از آنها بىخبر بودما كنت تعلمها انت و لا قومكو در همه مردم عرب يك نفر مدعى نشد كه اين داستانها را ما مىدانستهايم.قرآن در اين داستانها از تورات و انجيل پيروى نكرد و بلكه آنها را اصلاح كرد.تحقيقات مورخين عصر جديد درباره قوم سبا، قوم ثمود و غيرهم نظر قرآن را تاييد كردند.
قرآن و خبر از آينده
قرآن هنگامى كه ايران، روم را در سال 615 ميلادى شكست داد و موجب خوشحالى قريش شد، با قاطعيت كامل گفت در كمتر از ده سال ديگر روم ايران را شكستخواهد داد.بر روى اين قضيه ميان بعضى مسلمين و بعضى از كفار شرط بندى شد و بعد همان طور شد كه قرآن خبر داده بود.قرآن همچنين با قاطعيتى كامل خبر داد كه آن كس كه پيامبر را ابتر» و بىدنباله(مقطوع النسل)مىخواند خودش ابتر» است، و آن شخص كه در آن روز فرزندانى داشت تدريجا در طول دو سه نسل منقرض شدند.
همه اينها اعجاز اين كتاب را مىرساند.قرآن معجزات علمى و معنوى ديگر هم دارد كه به علوم فلسفى و طبيعى و تاريخى مربوط است.
دوستان کسی این خطبه های حضرت علی که بدون نقطه است رو دیده؟
بنظر من این یک شاهکار نه معجزست . من اگه خودم رو بکشم نمیتونم حتی یک خط بنویسم که هم نقطه نداشته باشه و هم معنی و مفهوم مورد نظرم رو بده . این یه قفلیه که بر روی کلامش نصب کرده هر چه قدر بخوام خودمو قانع کنم که ممکنه تحریف شده باشه نمیشه چون واقعا کسی نمیتونه بجز خودش این رو نوشته باشه. حالا بیاین آیات قرآن را با خطبه های حضرت علی مقایسه کنیم ببینیم چی میشه البته اینجور خطبه ها رو میگم که کسی نمیتونه تحریفش کنه.
دوستان کسی این خطبه های حضرت علی که بدون نقطه است رو دیده؟
بنظر من این یک شاهکار نه معجزست . من اگه خودم رو بکشم نمیتونم حتی یک خط بنویسم که هم نقطه نداشته باشه و هم معنی و مفهوم مورد نظرم رو بده . این یه قفلیه که بر روی کلامش نصب کرده هر چه قدر بخوام خودمو قانع کنم که ممکنه تحریف شده باشه نمیشه چون واقعا کسی نمیتونه بجز خودش این رو نوشته باشه. حالا بیاین آیات قرآن را با خطبه های حضرت علی مقایسه کنیم ببینیم چی میشه البته اینجور خطبه ها رو میگم که کسی نمیتونه تحریفش کنه.
[="blue"]علی در مکتب قران پرورش یافته و اینگونه غریب گوئی ها طبیعی است اما سبکها متفاوت است او هرگز نخواسته و نمیتوانسته مانند قران سخن بگوید [/]
نقل قول:
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اكرم سخنان زيادى به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هيچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. اين خود مىرساند كه قرآن و سخنان فكرى پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
على(عليه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، يعنى سن على در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و على مانند تشنهاى كه به آب زلال برسد آنها را فرا مىگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحى قرار داشت.
على حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مىكرد، شبها كه به عبادت مىايستاد با آيات قرآن خوش بود.با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مىبود، على با آن استعداد بىنظير در سخنورى و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيرى براى سخنش نمىتوان يافت، مىبايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروى كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما مىبينيم سبك قرآن با سبك على كاملا متفاوت است.
آنگاه كه على در ضمن خطابههاى غرا و فصيح و بليغش آيهاى از قرآن مىآورد كاملا متمايز است و ستارهاى را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتى را كه معمولا زمينه هنر نمايى بشر در سخن سرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب مىكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مىسازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيباييهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ است، قصص است، و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است.
هندسه كلمات در قرآن بىنظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازد.قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد.
سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعنى نه قبلا كسى با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسى - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد.
تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند كوه پا برجاست و براى هميشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مىكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پيدا شد آنها از دعوى و ايمان خود صرف نظر مىكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزى ميسر نيست.
بعلت وجود احمد بن محمد بن عيسي القمي كه به فرمايش جناب شيخ طوسي در ترجمه فهرس كه فرمود : " و كان ثقه في نفسه غير انه اكثر الروايه عن الضفعاء و اعتمد المراسيل " و همچنين علامه حلي در كتاب الخلاصه ميفرمايد " اصله كوفي ثقه غير انه اكثر الروايه عن الضعفاء و اعتمد المراسيل " اعتماد به احاديث ابشان در مظان شك و ترديد است
سبحان الله کجا چنین چیزی نوشته شده!بر فرض چنین چیزی باشد اولا می گویند ثقه است اما اکثرا از ضعفا نقل حدیث می کند که در اینجا چنین نیست و تمام سلسله حدیث از افراد موثق هستند.
اما اصل کتاب رجال درباره وی: رجال العلامة الحلي، ص: 14و13: أحمد بن محمد بن عيسىبن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بالحاء غير المعجمة بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري من بني ذخران بالذال المعجمة المضمومة و الحاء المعجمة و الراء بعدها و النون بعد الألف بن عوف بن الجماهر بالجيم و الراء أخيرا بن الأشعث يكنى أبا جعفر القمي أول من سكن قم، من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص و أبو جعفر شيخ قم و وجهها و فقيهها غير مدافع و كان أيضا الرئيس الذي يلقي السلطان بها، و لقي أبا الحسن الرضا عليه السلام و أبا جعفر الثاني و أبا الحسن العسكري عليهما السلام و كان ثقة و له كتب ذكرناها في الكتاب الكبير.
رجال الطوسی: أحمد بن محمد بن عيسىالأشعري القمي، ثقة، له كتب.
اما مهمتر اینکه مجلسی در کتاب مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج12، ص: 525 این حدیث را نقل می کند و می گوید:[الحديث 28]
28 عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِن الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَةٍ.
______________________________
الحديث الثامن و العشرون: موثق. و في بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم، فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر.
فإن قيل: إنه يوجب رفع الاعتماد على القرآن لأنه إذا ثبت تحريفه ففي كل آية يحتمل ذلك و تجويزهم عليهم السلام على قراءة هذا القرآن و العمل به متواتر معلوم إذ لم ينقل من أحد من الأصحاب أن أحدا من أئمتنا أعطاه قرانا أو علمه قراءة، و هذا ظاهر لمن تتبع الأخبار، و لعمري كيف يجترئون على التكلفات الركيكة في تلك الأخبار مثل ما قيل في هذا الخبر إن الآيات الزائدة عبارة عن الأخبار القدسية أو كانت التجزية بالآيات أكثر و في خبر لم يكن أن الأسماء كانت مكتوبة على الهامش على سبيل التفسير و الله تعالى يعلم و قال السيد حيدر الآملي في تفسيره أكثر القراء ذهبوا إلى أن سور القرآن بأسرها مائة و أربعة عشر سورة و إلى أن آياته ستة آلاف و ستمائة و ست و ستون آية و إلى أن كلماته سبعة و سبعون ألفا و أربعمائة و سبع و ثلاثون كلمة، و إلى أن حروفه ثلاثمائة آلاف و اثنان و عشرون ألفا و ستمائة و سبعون حرفا و إلى أن فتحاته ثلاثة و تسعون ألفا و مائتان و ثلاثة و أربعون فتحة، و إلى أن ضماته أربعون ألفا و ثمان مائة و أربع ضمات و إلى أن كسراته تسع و ثلاثون ألفا و خمسمائة و ستة و ثمانون كسرة، و إلى أن تشديداته تسعة عشر ألفا و مائتان و ثلاثة و خمسون تشديدة، و إلى أن مداته ألف و سبعمائة و أحد و سبعون مده و إلى أن همزاته ثلاث آلاف و مائتان و ثلاث و سبعون همزة
[="]اگر نیاز به منبع در هر کدام بود اطلاع دهید!(به دلیل طولانی شدن موضوع فقط نام ذکر شده)
[/] [="]اول: آن گروه از علماي شيعه که صريحاً ميگويند: قرآن تحريف شده و ناقص ميباشد[/]
[="]1- علي بن ابراهيم قمي[/] [="]2- نعمت الله جزايري [/] [="]3- محمد فيض [/][="]کاشاني[/][="]: (متوفي 1091 [/]ﻫ[="])[/] [="]4- ابو منصور احمد بن منصور طبرسي[/][="]: (متوفي: 620[/][="]ﻫ[/][="])[/]
[="]12- علامه محقق حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي[/]
[="]13- ميثم بحراني[/]
[="]14- (أ) سيد محسن حکيم (ب) سيد ابوالقاسم خوئي (ج) روح الله خميني (د) حاج سيد محمود حسين شاهرودي (ه) حاج سيد محمد کاظم شريعتمداري (و) علامه سيد علي تقي تقوي[/]
[="]15- محمد بن يعقوب کليني[/]
[="]16- محمد بن مسعود، معروف به عياشي[/]
[="]17- ابو جعفر محمد بن حسن صفار[/]
[="]18- دانشمند شيعه مقدس اردبيلي[/]
[="]19- حاج کريم کرماني ملقب به مرشد انام[/]
[="]20- مجتهد هندي سيد دلدار علي ملقب، به آيت الله في العالمين[/]
حالا شد!!! بعد از 7 صفحه یکی پیدا شد که فارسی بلده ، خوب ببین معجزه دلیل نمیشه که غیر قابل تحریف باشه چرا؟ الان یه مثال میزنم تا روشن بشی :
همون زمانی که حضرت عیسی بدون پدر به دنیا اومد چقدر تحریف های عجیب غریب شد که میگن حضرت عیسی پسر خداست و یا چیز های دیگر .مگه به دنیا اومدن حضرت عیسی معجزه نبود؟
معجزات مربوط به حضرت عیسی مقطعی بود. و میدونیم تولدش و تمام معجزاتش با موفقیت رخ داده بدون اینکه کسی بتونه در زمان وقوع باهاش مقابله کنه . و با این تحریف های لفظی عجیب غریبم چیزی عوض نمیشه .
سلام
از همکاران محترم و کاربران گرامی تقاضا دارم که بحث را در فضایی منطقی تر و به دور از هر گونه سطحی نگری و با سعه صدر بیشتر و همچنین بدون حذف و ویرایش های بی مورد بحث را پیش ببرند . البته کاربران گرامی از طرح بحث های بی مورد و غیر مرتبط با موضوع تاپیک خود داری کنند تا همکاران ما ناچار به حذف نشوند
به نظرم بحث دلایل عدم تحریف قرآن بحث قشنگ و جذابی هستش
البته این پاسخ ها را هم ببینید خواهید دید که بارها به این شبهه پاسخ داده شده است
http://www.askdin.com/thread15747.html
http://www.askdin.com/thread12624.html
http://www.askdin.com/thread24.html
اما نظر علامه طباطبایی راجع به جا به جایی قرآن را ببینیم:
[spoiler]ترجمه الميزان، ج16، ص: 466 باشد، و روايات مذكور مخالف قرآن است، براى اينكه آيه مورد بحث دنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا (ص) است، پس بايد خطاب در اين آيه نيز به ايشان باشد.
در پاسخ مىگوييم: همه حرفها در همين است، كه آيا آيه مورد بحث متصل به آن آيات، و تتمه آنها است يا نه؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين را منكر است، و مىفرمايد آيه مورد بحث به تنهايى، و در يك واقعه جداگانه نازل شده، و حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيه شريفه دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) نازل شده، و حتى احدى هم از مفسرين اين حرف را نزدهاند، حتى آنها هم كه گفتهاند آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا (ص) است، مانند عكرمه و عروه، نگفتهاند كه: آيه در ضمن آيات نازل شده.
پس آيه مورد بحث از جهت نزول جزو آيات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نيست، حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آيات قرارش دادهاند، و يا بعد از رحلت رسول خدا (ص) اصحاب در هنگام تاليف آيات قرآنى در آنجا نوشتهاند، مؤيد اين احتمال اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزو آيه" وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ" است، از آن حذف شود، و فرض كنيم كه اصلا جزو آن نيست، آيه مزبور با آيه بعدش كه مىفرمايد:" و اذكرن" كمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش بهم نمىخورد.
پس معلوم مىشود جمله مورد بحث نسبت به آيه قبل و بعدش نظير آيه" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" «1» است كه در وسط آياتى قرار گرفته كه آنچه خوردنش حرام است مىشمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب در سوره مائده گفتيم كه: چرا آيه مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته، و اين بى نظمى از كجا ناشى شده است.[/spoiler]
بنا بر این این مفسر بزرگ شیعه این احتمال را می دهد که صحابه آیات را جا به جا کرده باشند و این سخن خلاف آیه لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ می باشد! پس یا علامه اشتباه کرده و یا این آیه تحریق شده!
عدم وجود اختلاف در اکثر کتب وجود دارد و فقط مربوط به قرآن نیست بر فرض اینکه بپذیریم قرآن اختلافی ندارد
یکی از موارد اختلاف همین است یک بار به کل قرآن تحدی کرده یک بار به ده سوره یک بار به یک سوره و ...!! بالاخره کدام یک درست است!! اگر بگویید آن آیات نسخ شده و تحدی به یک سوره است می گویم این هم دلیلی دیگر ،اگر قرآن از جانب خداست چه نیازی به نسخ دارد!؟؟ نسخ مربوط به بشر است که احکامی را می آورد برای زمان کوتاه اما بعد به دلیل وجود مشکل ان را نسخ می کند:آیه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
سوال:مگر قرآن بهترین نبود،چطور پس از نسخ بهتر از آن آورده شد؟؟ لابد می گویید أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
منتظر جواب به پست های قبلیم هستم!
دوست گرامی تاپیک چرا پاک بشه؟ فعلا که در حال بحث هستیم.
من دارم از ادعای خودم دفاع می کنم و شما هم می توانید!
من هم به اهل سنت با روایات و اعتقادشان و هم به شیعیان با روایات و اعتقادشان ثابت خواهم کرد که قرآن از منظر روایاتشان تحریف شده!
و شما هم اگر دلیلی دارید بیان کنید.
[="Tahoma"]
دوست عزیز شما در مورد اصل موضوع تاپیک(دلایل عدم تحریف قرآن )
بحث کنید انشا الله کسی دیگه حذف نمیکنه
[="Tahoma"]
باز هم كلامي از جناب علامه رحمه الله عليه
با اينكه خود قرآن كريم در آيه (ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها، هيچ آيهاى را نسخ نمىكنيم، مگر آنكه آيهاى بهتر از آن مىآوريم،) «1» و همچنين در آيه: (وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ، و چون آيتى را در جاى آيتى ديگر عوض مىكنيم، بارى خدا داناتر است بآنچه نازل مىكند) «2»، اعتراف كرده: به اينكه در آن نسخ و تبديل واقع شده، و بفرضى كه ما آن را تناقض گويى ندانيم، حد اقل اختلاف در نظريه هست.
در پاسخ مىگوييم مسئله نسخ نه از سنخ تناقض گويى است، و نه از قبيل اختلاف در نظريه و حكم، بلكه نسخ ناشى از اختلاف در مصداق است، باين معنا كه يك مصداق، روزى با حكمى انطباق دارد، چون مصلحت آن حكم در آن مصداق وجود دارد، و روزى ديگر با آن حكم انطباق ندارد، براى اينكه مصلحت قبليش به مصلحت ديگر مبدل شده، كه قهرا حكمى ديگر را ايجاب مىكند، مثلا در آغاز دعوت اسلام، كه اكثر خانوادهها مبتلا بزنا بودند، مصلحت در اين بود كه براى جلوگيرى از زناى زنان، ايشان را در خانهها زندانى كنند، ولى بعد از گسترش اسلام، و قدرت يافتن حكومتش آن مصلحت جاى خود را باين داد: كه در زناى غير محصنه تازيانه بزنند، و در محصنه سنگسار كنند.
و نيز در آغاز دعوت اسلام، و ضعف حكومتش، مصلحت در اين بود كه اگر يهوديان در صدد برآمدند مسلمانان را از دين برگردانند، مسلمانان بروى خود نياورده، و جرم ايشان را نديده بگيرند، ولى بعد از آنكه اسلام نيرو پيدا كرد، اين مصلحت جاى خود را بمصلحتى ديگر داد، و آن جنگيدن و كشتن، و يا جزيه گرفتن از آنان بود.
و اتفاقا در هر دو مسئله آيه قرآن طورى نازل شده كه هر خواننده مىفهمد حكم در آيه بزودى منسوخ ميشود، و مصلحت آن حكم دائمى نيست، بلكه موقت است، در باره مسئله اولى مىفرمايد: (وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ، فَإِنْ شَهِدُوا، فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ، حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ، أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا و آن زنان از شما كه مرتكب زنا ميشوند، از چهار نفر گواهى بخواهيد، اگر شهادت دادند، ايشان را در خانهها زندانى كنيد، تا مرگ ايشان را ببرد، و يا خداوند راهى براى آنان معين كند) «1»، كه جمله اخير بخوبى مىفهماند: كه حكم زندانى كردن موقت است، پس اين حكم تازيانه و سنگسار، از باب تناقض گويى نيست.
و در خصوص مسئله دوم مىفرمايد: (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ، لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا، حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، بسيارى از اهل كتاب دوست دارند بلكه بتوانند شما را از دين بسوى كفر برگردانند، و حسادت درونيشان ايشان را وادار ميكند كه با وجود روشن شدن حق اين چنين بر خلاف حق عمل كنند، پس شما صرفنظر كنيد، و به بخشيد، تا خداوند دستورش را بفرستد) «2»، كه جمله اخير دليل قاطعى است بر اينكه مصلحت عفو و بخشش موقتى است، نه دائمى.
______________
ترجمه الميزان، ج1، ص: 106
[="Tahoma"]
و باز هم كلامي از جناب علامه رضوان الله تعالي عليه
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا
اين آيه شريفه تحريك و تشويقى به صورت استفهام است و كلمه" تدبر" كه فعل" يتدبرون" مشتق از آن است به معناى اين است كه چيزى را بعد از چيز ديگر بگيريم و در مورد آيه شريفه به معناى تامل در يك آيه بعد از آيهاى ديگر و يا تامل و دقت بعد از دقت ديگر در آيه است، ليكن از آنجا كه غرض آيه شريفه بيان اين جهت است كه در قرآن كريم اختلافى نيست و قهرا بود و نبود اختلاف در بيش از يك آيه تصور دارد، لذا احتمال اول يعنى تامل در يكا يك آيات منظور عمده است، هر چند كه اين معنا احتمال دوم را هم نفى نمىكند.
[پى بردن به حقانيت قرآن با تدبر در آن و نيافتن اختلاف و تفاوت در بيانات آن]
و مراد آيه اين است كه مخالفين قرآن را تشويق كند به دقت و تدبر در آيات قرآنى و اينكه در هر حكمى كه نازل مىشود و يا هر حكمتى كه بيان مىگردد و يا هر داستانى كه حكايت مىشود و يا هر موعظه و اندرزى كه نازل مىگردد، آن نازل شده جديد را به همه آياتى كه مربوط به آن است عرضه بدارند چه آيات مكى و چه مدنى، چه محكم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا كاملا بر ايشان روشن گردد كه هيچ اختلافى بين آنها نيست.
و متوجه شوند كه آيات جديد آيات قديم را تصديق و هر يك شاهد بر آن ديگرى است، بدون اينكه هيچگونه اختلافى در آن ديده شود، نه اختلاف تناقض، به اينكه آيهاى، آيه ديگر را نفى كند و نه اختلاف تدافع كه با هم سازگار نباشد و نه اختلاف تفاوت به اينكه دو آيه از نظر تشابه بيان و يا متانت معنا و منظور مختلف باشند و يكى بيانى متينتر و ركنى محكمتر از ديگرى داشته باشد،" كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ ..."، كتابى است كه الفاظش شبيه به هم، هر جزء آن با جزء ديگر شبيه است، كتابى است كه از شنيدن آياتش پوست بدن جمع مىشود.
همين نيافتن اختلاف در قرآن كريم، آنان را رهنمون مىشود به اينكه اين كتاب از ناحيه خداى تعالى نازل شده، نه از ناحيه غير او، چون اگر از ناحيه غير او بود، سالم از اختلاف نمىبود، آن هم اختلاف زياد، چون غير خداى تعالى از اين موجودات كه در عالم هست و مخصوصا انسانها كه اين كفار احتمال مىدهند قرآن از ناحيه آنان نازل شده باشد، هر چه و هر كس باشد، بالآخره از چهار ديوارى عالم كون بيرون نيست و محكوم به طبيعت اين عالم است و طبيعت اين عالم بر حركت و دگرگونى و تكامل است، و هيچ واحدى از آحاد موجودات اين عالم نيست مگر آنكه اطراف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است.
هيچ انسانى نيست مگر آنكه او احساس مىكند در امروز عاقلتر از ديروز است و هر عملى كه امروز مىكند، هر چيزى كه امروز مىسازد، هر تدبيرى كه مىكند، رأى و نظرى كه مىدهد و حكمى كه مىكند، پختهتر و متينتر و محكمتر از كار و صنعت و تدبير و رأى ديروز است، حتى يك عمل از قبيل كتابت و گفتن شعر و ايراد خطبه و امثال آن كه امتداد زمانى دارد، آخر آن بهتر از اول آن و بعضى بهتر از بعض ديگر خواهد بود.
پس يك فرد از انسان، نه در نفس خود و نه در آنچه كه مىكند، سالم و خالى از اختلاف نيست و اين اختلاف هم يكى دو تا نيست، بلكه اختلاف بسيار است.
و اين خود قاعدهاى طبيعى است و كلى كه در نوع بشر و در موجودات پايينتر از بشر جريان دارد، چون همه در تحت سيطره تحول و تكامل عمومى قرار دارند و هيچ موجودى از اين موجودات را نخواهى ديد كه در دو آن پشت سر هم يك حالت داشته باشد بلكه لا يزال ذات و احوالش در اختلاف است.
از اينجا روشن مىشود كه چرا در آيه شريفه اختلاف را مقيد به قيد" كثير" كرد و نيز روشن شد كه اين قيد توضيحى است نه احترازى، مىخواهد بفرمايد: اگر اين قرآن از ناحيه خداى تعالى بود، در آن اختلافى مىيافتند و اين اختلاف هم بسيار بود، عينا نظير اختلاف بسيارى كه در هر موجود كه از ناحيه غير خداى تعالى و به دست غير او درست شده باشد، هست و نمىخواهد بفرمايد: اختلافى كه در قرآن يافت نمىشود، اختلاف بسيار است نه اختلاف اندك.
و سخن كوتاه اينكه آنهايى كه اهل تدبر هستند اين معنا را از قرآن بطور ملموس و مشاهد مىيابند، كه تمامى شؤون مرتبط به انسانيت يعنى در مرحله عقائد معارف مبدأ و معاد و خلقت و ايجاد و در مرحله اخلاق فضائل عامه انسانى و در مرحله عمل، قوانين اجتماعى و فردى حاكم در نوع را در بر دارد و هيچ خرد و كلانى را فروگذار نكرده است و در مرحله قصص و آنچه مايه عبرت و اندرز است، بياناتى دارد كه همه اهل دنيا را دعوت كرده است به اينكه اگر شك دارند كه اين كتاب از ناحيه خداى تعالى است، مثل اين بيان را بياورند.
__________
ترجمه الميزان، ج5، ص: 27 و 28
به نام خدا
سلام
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»
ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري ميكنيم.
سوره الحجر (15) - آیه 9
این جواب خود قرآن به شماست.
اعتقاد ما (شیعیان) اینه که پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«انّی تارکٌ فیکم الثِّقلَین کتاب اللهِ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»
بنابراین در صورت تمسک به این دو،مسلمان ها منحرف نمی شن.اما اگر تحریفی در قرآن صورت بگیره در اینصورت تمسک به قرآن ممکن نیست و طبق آیه تمسک نیافتن همون گمراهیه و در صورت این که قرآن مسلمان ها رو گمراه کنه،پس برای هدایت مردم و نجات اون ها از ضلالت به یک پیامبر دیگه نیاز خواهد بود که چون خداوند هادی ماست (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- سوره توبه،آیه 33)
و خلف وعده نمی کنه (أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ سوره یونس،آیه 55)،پس در هدایت هم خلف وعده نمی کنه.
بنابراین در صورت تحریف قرآن که همون ضلالت مسلمینه خداوند باید پیامبری بفرسته مثل امت های پیشین تا تحریفات رو از بین ببره.
واضحه که چنین پیامبری نیومده.پس فرض اولیه ما که تحریف قرآن بود باطله.
به صورت تحلیلی:
1-فرض می کنیم قرآن تحریف شده است (فرض خلف).
2-لازمه گمراه نشدن،تمسک به قرآن و اهل بیت است (طبق حدیث ثقلین).
3-تمسک به قرآن در صورت تحریف قرآن ممکن نیست (نتیجه عقلی از تحریف قرآن و این که بعد از تحریف قرآن الهی نخواهد بود و الهی-بشری و یا کاملاً بشری خواهد بود).
4-انسان های فعلی گمراه هستند (نتیجه از مورد 2 و 3؛چون قرآن تحریف شده است،تمسک به آن ممکن نیست و چون طبق حدیث ثقلین شرط لازم و کافی برای گمراه نشدن تمسک به قرآن و اهل بیت است،پس وقتی این شرط محقق نشود انسان ها گمراه خواهند شد).
5-خداوند پیامبران را می فرستد تا انسان ها را از گمراهی نجات دهد (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ- سوره توبه،آیه 33).
6-خداوند خلف وعده نمی کند (أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ سوره یونس،آیه 55).
7-خداوند وعده هدایت را عملی می کند (نتیجه از 5 و 6).
8-وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی می شود تا تحریفات را از بین ببرند (چون عقل قادر به از بین بردن تحریفات نیست و اگر از بین ببرد،تحریفات را بر مبنای وحی از بین نبرده و باز هم قرآن بشری می شود).
9-خداوند باید پیامبری بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده باشد (نتیجه از تمامی موارد بالا).
10-مورد 9 خلاف واقعیت است و ما پس از حضرت محمد پیامبری نداشته ایم.بنابراین فرض خلف باطل و حکم ثابت است.یعنی طبق عقیده ما شیعیان و با تمسک به قرآن و روایات اهل بیت پی می بریم که فرض تحریف شدن قرآن باطل است.
جناب "عقل"، بی صبرانه منتظریم تا دلایل شما در اثبات تحریف قرآن که ادعا می کنین طبق عقاید خود ما شیعیانه رو ببینیم!!!
کی گفته من تحقیق نکردم ؟ من میگم همینکه اثبات بشه معجزه جاویده خود بخود اثبات میشه که قابل تحریف نیست . یعنی اول اثبات اعجاز قران لازمه تا بعد به این نتیجه برسی هیچوقت تحریف نشده و نمیشه . اینو گفتم چون میدونم خیلیا هم به اسلام ایمان دارن و هم میگن قران تحریف شده !
این کتابایی که شما میگی تحریف شده معجزه نبوده ینی تا جایی که من میدونم فقط پیامبر اسلام معجزش در قالب کتاب بوده و جایی نشنیدم مثلا تورات و انجیلم معجزه باشه !
معجزاتی که پیامبران اوردن مربوط به زمان خودشون بوده و هیچ کس هم توانایی مقابله با اون رو نداشته و کسی نتونسته بهشون دخل و تصرفی داشته باشه قرانم اکه معجزه باشه پس یه همچین خاصیتی داره .
اصل موضوع؟
اگر منظورتون از اصل موضوع اینه که نصفش عربی باشه و نصفش سخن ، اشتباه میکنید من با دلیل و برهان میخوام ثابت کنم .
حتی این حرفم هم به تاپیک مربوطه چون میخوام بقیه هم با دلیل و برهان اثبات کنند. از این به بعد باید دلیل کامنت هام رو بگم که برای پاک کردنش بهانه جور نکنید .
حالا شد!!! بعد از 7 صفحه یکی پیدا شد که فارسی بلده ، خوب ببین معجزه دلیل نمیشه که غیر قابل تحریف باشه چرا؟ الان یه مثال میزنم تا روشن بشی :
همون زمانی که حضرت عیسی بدون پدر به دنیا اومد چقدر تحریف های عجیب غریب شد که میگن حضرت عیسی پسر خداست و یا چیز های دیگر .مگه به دنیا اومدن حضرت عیسی معجزه نبود؟
قصدم فقط این بود که بیان کنم علامه این احتمال را داده که آیات قرآن توسط صحابه جابه جا شده.
ایشان احتمال داده اند که قرآن توسط صحابه جا به جا شده!و شما طوعا و کرها باید قبول کنید.
خیر.جا به جایی توسط پیامبر فرق می کند چون پیامبر وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلّا وَحْىٌ يُوحى
سخن پیامبر وحی است و با وحی حتی آیات نسخ می شود و جا به جایی کلمات توسط پیامبر خواست و رضای خداوند در آن است و کاملا فرق می کند با اینکه احتمال ان داده شود که صحابه آیات را جابجا کرده اند.
نکته همین جاست! یک وقت به دستور خدا و یا پیامبر کاری انجام می شود،یعنی آیات جابجا یا نسخ شود و یا انجام آن به تعویق بیفتد مساله ای جداست
اما قرآن می گوید:إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
سوالی دارم:آیا اینجا می گوید قرآن از تحریف (کم یا زیاد شدن) حفظ می شود؟و یا به طور کلی بیان می کند که ما حافظ قرآن هستیم؟ مشخص است که به طور کلی بیان شده یعنی حتی از جابجایی بدون دستور خدا هم حفظ می شود. ولی آیا علامه همین را می گوید!؟
اگر احتمال این باشد که صحابه آیات را جابجا کرده اند آیا این احتمال وجود ندارد که بخشی از آن که مخالف میل آنهاست حذف شود! چون خدا وعده کلی به حفظ آن داده،یعنی هم از جابجایی توسط غیر خدا و هم تغییر به حذف توسط غیر خدا و هم سایر تغییرات
لازم است یک نکته دیگر درباره آن پست اضافه کنم:[spoiler][="]مجلسی به هنگام شرح خودش بر کتاب الکافی در توضیح روایت هشامبن سالم از صادق که میگوید: آن قرآنی که جبرئیل امین بر محمد[/][="] نازل کرده، هفده هزار آیه است، میگوید: این خبر صحیح است، پوشیده نماند که این خبر و بسیاری از اخبار صحیح دیگر دربارهی نقص و تغییر قرآن صریح هستند؛ و به نظر من اخبار منقول در این باب به حد تواتر معنوی رسیدهاند و نادیده گرفتن تمام این اخبار سبب بیاعتمادی به همهی اخبار در تمامی زمینهها میشود، بلکه به گمان من اخبار در این مورد کمتر از اخبار دربارهی امامت نیستند، پس چگونه امامت را با خبر ثابت میکنند [/][="]مرآة العقول: (12/525)، فصل الخطاب: (353). [/][/spoiler]
سوال از دوستان:اخبار در باره تحریف قرآن به گفته علامه مجلسی کمتر از اخبار درباره امامت نیست.آنان که این خبر (درباره تحریف قرآن) را رد می کنند چطور می توانند امامت را با احادیث ثابت کنند؟؟
دوست بزرگوار سخن من این بود ضعیف ترین نویسنده که تمام سخنانش مخالف یکدیگر است اگر این سخن را در کتابش بیاورد مشکلش حل شده و دیگر اختلافی در آن نخواهد بود ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
چون اگر شما دو سخن متعارض از کتابش پیدا کنی سریعا می گوید یکی از آن ها به وسیله دیگری نسخ شد! بنا بر این تمام کتاب ها به وسیله این آیه بدون تضاد می شوند!
با سلام خدمت جناب آلبوس عزیز.
فرض می کنیم.
حدیث ثقلین سخن پیامبر است. قول پیامبر هم طبق قرآن حجت است. قرآن هم که تحریف شده است. ( فرض 1 ) پس سخن پیامبر حجت نیست.
از آنجایی که قرآن تحریف شده است پس نیاز به تمسک به قرآن نیست. عقل بشر را هدایت می کند. با شما موافقم. قرآن کتابی بشری است.
در این که اکثر انسان ها گمراه هستند موافقم. ولی علتش تحریف قرآن نیست. بلکه علتش عدم استفاده صحیح از عقل سلیمی است که خدا به آنها داده است. در ضمن ما چه به تحریف قرآن قایل باشیم چه نباشیم 99 درصد انسانهای امروزی گمراه هستند. این یک واقعیت تجربی است نه یک نتیجه صرفا فلسفی و تحلیلی. پس چندان فرقی هم نمی کند.
اولا : آیات تحریف شده قرآن نمی تواند حجت باشد لذا به آیات آن استناد نکنید ( فرض 1 ) ولی با این حال با فرض ارسال پیامبران جهت هدایت بشر توسط خدا : اولا حتی تحریف قرآن را هم نپذیریم بشر هدایت نشده است و علتش هم جبر محیطی است که بر اختیار و اراده انسان در کشف حقیقت بسیار تاثیر گذار است. ثانیا : بر اساس مشاهدات تجربی خداوند این فعل را ( ارسال رسل ) برای همه انسان ها انجام نداده است. ( البته این به براهین ارسال رسل بر می گردد که جایش اینجا نیست. )
تا وعده خدا چه باشد؟ هدایت بشر از طریق دین؟ خوب با فرض عدم تحریف قرآن هم این خلف وعده صورت گرفته است. پس وعده هدایت از طریق دین نمی تواند وعده خدا باشد. در ضمن مجددا عرض می کنم به آیات تحریف شده قرآن استناد نکنید. ( فرض 1 )
بله. عملی کرده است. منتها با اعطای عقل سلیم به انسان. البته اگر از آن درست استفاده کنند.
وعده هدایت با ارسال پیامبران عملی نشده است. لذا این نمی تواند وعده خدا باشد. البته علم انسان ( که بر گرفته از عقل اوست ) در گذشته قادر به حفاظت مطلق متون نبوده ولی امروزه تا 99.99 درصد با تکنولوژی های پیشرفته متون را محافطت می کند. منتها در این که بشر نمی تواند به طور مطلق با تکنولوژی امروز تحریفات قرآن را مشخص کند با شما موافقم. ولی ممکن است در آینده بتواند. چگونه ؟ مثلا ژاپنی ها در حال تحقیق روی پروژه ای هستند که صدا های انسان ها را در گذشته از روی موجی که ایجاد کرده است بدست اورند. ( جزییاتش را نمی دانم. از صحتش هم بی اطلاعم. می تواند تحقیق کنید. )
اگر خود حضرت محمد از طرف خدا باشد؟ برای ما امروزه از طرف خدا بودن پیامبر اسلام از طریق قرآن ثابت است چون معجزه اوست. قرآن هم که طبق فرض یک تحریف شده است. لذا اثبات این مسئله میسور نیست. ولی با فرض از طرف خدا بودن ایشان ممکن است پیامبران دیگری هم فرستاده باشد.
ما پس از حضرت محمد پیامبر داشتیم. مسلمانان قبولش نکردند. چرا؟ چون معتقد بودند حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ از کجا معتقد بودند؟ از آیات قرآن. آیات قرآن هم که تحریف شده است. پس : از کجا معلوم که حضرت محمد آخرین پیامبر است؟ مثلا پیامبر بهاییان ؟ البته افراد دیگری هم ظهور کردند که این ادعا را داشتند ولی از نظر مسلمانان مردود شدند.
از همه این ها گذشته بنده در پست 22 مطالبی را خطاب به جناب حامد عنوان داشتم که در این جا هم می آورم :
ایشان به این مورد پاسخ نگفتند.
اصل مطلب در این مورد بود که چرا اختیار انسان بر قدرت هدایت گری خداوند غلبه کرده و اکثر انسانها یا پیامبر نداشتند یا کتاب تحریف شده به آنها رسیده و گمراه شده اند. ایشان هم پاسخ بالا را دادند.
حال مسئله اینجاست که خداوند که قدرت هدایت گری اش در ارسال رسل در تحت قوانین علی و معلولی عالم هستی است چگونه این قوانین را دور می زند و قوانین را نادیده می گیرد و اختیار را از انسان در تحریف قرآن سلب می کند؟
لطفا پاسخ فلسفی و برهانی دهید. نه پاسخ تاریخی یا حدیثی یا قرانی و تفسیری.
و من الله توفیق
در قرآن میخوانیم: "و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم ایات الله و فیکم رسوله و من یعتصم باالله فقد هدی الی صراط مستقیم " (آیه 101 آل عمران)
در این آیه خداوند اعتصام باالله را منوط به دو عمل میداند:
1-وجود رسول
2-آیات الله که همان قرآن است
در آخر خدا میفرماید کسی که به این دو اعتصام کند هدایت شده به صراط مستقیم.
سوال:آیا کسی که به قرانی که به نظر دوستان تحریف شده اعتصام کند طبق این ایه خدا به راه راست هدایتش میکنه؟
پس از اینجا معلوم میشود که قران نه تنها تحریف نشده(چون اگه تحریف میشد مایه ی گمراهی میشد نه هدایت)بلکه حفاظت شده چراکه اگرغیر از این بود کلام خدا زیر سوال میرفت و نقض غرض میشد.
شما ابتدا ثابت کن قرآن تحریف نشده،بعد به اون استناد کن!
اولا امام معصوم که حقیقتش،برتر از قرآن است و قرآن ناطق است،همیشه حظور دارد و با تحریف قرآن ظاهری همواره امام معصوم وجود خواهند داشت همانطور که در حدیث می خوانیم امام زمان پس از ظهور قرآن حقیقی را می خواند
به روایت زیر دقت کن:
[spoiler][="]: مهدی به هنگام ظهور قرآن را تلاوت میکند، مسلمانان میگویند: به خدا قسم این [/][="]است آن قرآنی که خداوند بر محمد[/][="][="][/][/][="] نازل کرده است، چرا که در آن تحریف و تبدیل و حذفی وجود ندارد ونفرین خدا بر کسی که حذف و تحریف و تبدیل را در آن جایی داد[/] [="]فصل الخطاب: (99-239)، محجة العلماء: (140)، البحار: (53/9)، حق الیقین: (2/36). [/][/spoiler]
بنا بر این کسی که به امام معصوم متمسک و متوسل باشد،گمراه نمی شود(و لو قرآن ظاهری تحریف شود) چون حقیقت قرآن و قرآن تحریف نشده در سینه امام معصوم است بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظّالِمُونَ
اما بنده همچنان منتظر جواب دوستان به روایات و سخنان بزرگان شیعه که آن ها را گذاشته ام هستم!
جالبه!!!شما میگید قرآن تحریف شده اما در پاسخهای خود به بعضی از ایات قران استناد میکنید!!!!
چگونه است؟مگر این ایاتی که شما بهش استناد میکنید تحریف نشده اند؟!!!
[=Comic Sans MS]دوست گرامی شما میگید قران تحریف شده پس نمیتوان از قران برای شما بینه اورد!
از طریق حدیث ثقلین چطور؟
[=Courier New]
از تایید علی (ع)و ائمه اهل بیت دلیل بر سالم بودن قران جمع اوری شده در زمان ابوبکر و عثمان چطور؟
از روی روشهای حفاظتی ایات قران و جمع اوری آن توسط صحابه بعد از جمع دوم(عثمان)
از روی روشهای حفاظتی ایات قران و جمع اوری آن در عصر ابوبکر چطور؟
سلام
اول اینکه اختیار انسان تام نیست و دست خدای تعالی در امور خلقت باز است و هرجا اراده بفرماید بطور خاص مشیتش را محقق می فرماید و این با آن اختیاری که ما شیعه معتقدیم منافاتی ندارد . یعنی مفهوم اختیار این نیست که هر آنچه در زندگی انسان اتفاق می افتد در تحت اراده او باشد و خدای تعالی اراده و مشیت ویژه در حیات فردی و اجتماعی او ندارد
دوم اینکه در خصوص حفظ قرآن کریم اتفاقا اراده الهی از طریق اختیار عادی امت اسلامی محقق شده است و تصرف خاص ویژه ای در این خصوص از جانب خدای متعال به ما نرسیده است تا حتی مساله اختیار را به آن نحو که شما قائلید نفی کند
والله الموفق
دوست گرامی که به روایات ما شیعیان تکیه میکنید.نظرتان را راجع به این روایات نیز بگویید:
اعتبار روايات پيشوايان معصوم (علیهم السلام) :
اعتبار روايات، به ويژه در مقام تعارض روايات با يكديگر، به اعتبار قرآن وابسته است. پذيرش تحريف در قرآن، به اعتبار روايات خدشه وارد مي سازد.وابستگي اعتبار روايات به اعتبار قرآن در بسياري از روايات نيز بازتاب يافته كه در اين مجال به نقد دو روايت بسنده ميكنيم:
1. پيامبر اكرم (صل الله علیه و اله و سلم) در خطابه خود در مني فرمود: اي مردم هر حديثي كه از من به شما برسد و با كتاب الهي هم خوان باشد آن حديث گفتار من است در غير اين صورت آن حديث هيچ گونه ارتباطي به من نخواهد داشت.
2. امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: هر گاه گفتاري از ما به شما برسد كه با كتاب الهي ناسازگار باشد محكوم به بطلان است.فقيهان از مجموعهي اين روايات، برداشت كلي خود را با اين جمله عنوان كردهاند: هر حديثي كه با كتاب الهي ناسازگار باشد آن را بر ديوار بزنيد. بديهي است اگر قرآن با نفوذ تحريف در آن، اعتبار خود را از دست بدهد، نميتوان معيار اعتبار روايات قرار بگيرد.
به نام خدا
سلام
اولاً تحریف در قرآن به معنی این نیست که کل قرآن تحریف شده باشه.بنابراین شما باید ثابت کنین که اون آیه ای که اشاره به حجت بودن سخن پیامبر (ص) اشاره داره تحریف شده.
ثانیاً قرآن رو پیامبر از جانب خدا آورده.پس شما زمانی می تونین قرآن رو حجت بدونین که قول پیامبر رو هم حجت بدونین و بالعکس.اگر شما بگین که سخن پیامبر حجت نیست(طبق اون نتیجه گیری بالا)،این یعنی که قرآن هم که از زبان پیامبر و پیامبر به صورت سخن اون رو بیان کرده و از جانب خدا نازل شده حجت نیست.
فرض تحریف شدن قرآن یک فرض خلف بود.عقل بشر رو هدایت می کنه به راستی،اما گاهی هم اون رو هدایت می کنه به گمراهی.عقل توانایی پاسخ دادن به هر مسئله ای رو نداره.محدودیت داره.علاوه بر این تجربه و آزمون و خطا می کنه.بنابراین اگر من فقط از عقلم استفاده کنم،ممکنه یک مدت در راه گمراهی پیش برم،در صورتی که طبق عقلم فکر کنم داشتم صراط مستقیم رو طی می کردم.عقل یک مکمل و متممی می خواد به نام وحی.
در ضمن خدا من رو لعنت کنه اگر گفته باشم قرآن کتاب بشریه.من نتیجه از فرض خلف رو نوشتم و این به هیچ وجه عقیده من نیست که قرآن کتاب بشریه.
من هم موافقم که عده زیادی از انسان ها گمراه هستن.اما همونطور که بالاتر هم گفتم،ما انسان ها نمی تونیم فقط به کمک عقل هدایت پیدا کنیم.
درباره استفاده از این آیات توضیح دادم.به هر حال به فرض محال اگر قرآن تحریف شده باشه بخشی از اون تحریف شده نه همه اون.اما این که خداوند انسان ها رو هدایت می کنه قابل استنتاجه.چون عقل نقص داره پس برای نجات از گمراهی نیازمند چیز دیگه ای هستیم که همون قرآن و پیامبران و ائمه ست.
اما چرا می گین خداوند برای همه انسان ها ارسال رسل رو انجام نداده؟چه شواهدی برای این قضیه دارین؟
عدم خلف وعده هم بدون استفاده از آیات قرآن قابل اثباته.طبق اثبات هایی که درباره خدا انجام می دیم،خداوند وجودیه که کار نادرست نمی کنه و دروغ نمی گه.بنابراین خلف وعده هم که یک دروغه در خدا راه نداره.
این خلف وعده چطور صورت گرفته وقتی دین ما هست و امام زمانمون (عج) هم هست؟
هدایت انواع و اقسامی داره.یک نوع هدایت،هدایت به کمک عقله.اما ارسال رسل یک هدایت خاص برای انسان هاست.
درسته که عقل انسان در موضوعاتی مثل علوم تجربی رشد کرده.اما در موضوعات اصلی چطور؟
منظور من از موضوعات اصلی مسائل کلی مربوط به آفرینش و اعتقاداته انسان هاست.آیه همه انسان های فعلی صالح هستن؟
حتی اگر ما به چنین کشفی برسیم،وقتی اعتقادات جوامع مختلف نسبت به قبل ضعیف شده چطور می تونیم انتظار داشته باشیم که بعد از شنیدن صدای پیامبر در گذشته بیان و عین همون صدا رو برای ما پخش کنن؟
شاید از روی لجبازی و دشمنی حقیقت رو به ما نگن.
آیات مربوط به مباحث عقلی و اصولی در قرآن امکان نداره که تحریف شده باشن.چون به راحتی از طریق عقل می تونیم به اون ها پی ببریم.بنابراین باز هم اصول دین واقعی ما قابل استنتاج از قرآنه و این معجزه بودن قرآن رو نشون میده.
چه پیامبرانی؟خداوند پیامبری نمی فرسته که نتونه به هدفش برسه.
شما فقط و فقط عقاید این پیامبرانی دروغین و کذاب رو درباره توحید بررسی کنین.ببینین که چه اشکالاتی به اون ها وارده.
همونطور که جناب حامد به شما گفتن اختیار انسان مطلق نیست و در طول اختیار خداست.این که اکثر انسان ها گمراه شدن چون پیامبر و کتاب تحریف نشده نداشتن نیازمنده اثباته.شما باید برین از تک تک انسان هایی که بودن بپرسین آیا خدا واقعاً تو رو به یه نحو خاصی هدایت نکرد؟
مسلمه ما نمی تونیم چنین استقراء تامی انجام بدیم و اگر شما به طور مثال به سرخ پوستان ساکن آمریکا اشاره می کنید،این یک استقراء ناقصه و از کجا معلوم که خدا اون ها رو هدایت نکرده باشه؟
اتفاقاً قدرت هدایتگری خدا طبق همین قانون علیته و به هیچ وجه دور زدن قوانین حاکم بر هستی نیست.اراده و اختیار انسان معلول اراده و اختیار خداست.بنابراین اراده خداوند بسیار بالاتر از اراده انسانه.همونطور که اراده شما بالاتر از اراده پای شماست.تا زمانی که اراده نکنید به تکان دادن پا،پای شما نمی تونه حرکت کنه.بنابراین هر وقت خدا اراده کنه که انسان اراده کنه،انسان می تونه اراده کنه.اما اگر خدا اراده کنه که انسان اراده نکنه،انسان نمی تونه اراده کنه.
با تشکر
[=comic sans ms]جناب عقل چرا سکوت کردید؟نظرتان درباره این متن چیست؟
[="] اثبات عدم تحریف قرآن از روی قائده لطف الهی
[/][/] [=comic sans ms][="] [/][/]
[=comic sans ms][="]چون قرآن تنها سندی است که باید بماند بایستی خود محافظ آن باشد . همانطور که در اعصار مختلف وقتی نصایح پیامبران و بزرگان دین اثر نمی گذاشت ،خداوند عذاب نازل می کرد. [/][/]
[=comic sans ms][="]هم اکنون اگر زمانی برسد که مردم دست به تحریف قرآن بزنند و علمای دین و کمیته های نظارت هیچ کاری نکنند یا حرفشان پیش نرود بر خداوند سبحان است خود محافظ قرآن خود با روشی که خود می داند باشد. آیاتی که این قائده را حتمی می دانند :[/][/]
[=comic sans ms][="]ان علینا جمعه و قرآنه[/][="] [/][="]قیامت /19[/][/]
[=comic sans ms][="]همانا گردآورندگان و باز خواند آن بر عهده ماست .[/][/]
[=comic sans ms][="]در اصل خداوند ساحت قرآن را از تحریف به هر شکل منزه شمرده است.(کمی وزیادی)[/][/]
[=comic sans ms][="]انانحن نزلناالذکر و نحن له لحافظون[/][/]
[=comic sans ms][="]پس:[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]1-از لطف خداوند سبحان بدور است که قرار است کتابی بفرستید که تا روز قیامت بماند بعد عده ای بیایند تحریفش کنند و هیچ نگوید و با اینکه خود وعده حفاظتش را داده است.[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]2- اهل بیت که خلیفه واقعی خداوند می باشند و دارای اخلاق الهی هستند از امیرالمومنین(ع) تا امام زمان(عج) اگرمشاهده کنند که قرآن تحریف می شود ولی ظهور و حضوری نداشته باشند . این هم دور از قائده لطف است . چون هدف از وجود اهل بیت ثبوت دین است و گرنه اگر چنین نکنند دیگر نعوذبالله اهل بیت نیستند.
[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]3- حتی سقوط تعدادی (چه کم وچه زیاد) آیات هم از لطف الهی خارج است . که ببیند و چیزی نگوید.[/][/]
[=comic sans ms][="]
[/][/]
[=comic sans ms][="]4- اگر قرار باشد ائمه اطهار نباشند امام زمان هم غایب باشد و کتاب خدا آخرین کتاب هم باشد پس بایستی بر طبق قائده لطف الهی جوری خود حضرت حق جل اعلا خود محافظت آنرا عهده دار باشد و یا اینکه محافظت آن را جوری به مسلمانان الهام نماید[/][/]
[=comic sans ms]و اما اثبات از طریق حدیث ثقلین
[="]پیامبر(ص) در حدیث ثقلین،قرآن را کتاب نامیده است( کتاب الله و عترتی) و کلمه کتاب این را می رساند که قرآن بین دوجلد (کتاب) جمع آوری شده بود. زیرا قرآنیکه در سینه ها ضبط شده و یا در لوحه ها و سنگها و برگ های پهن به طور پراکنده نوشته شده باشد ،نمی توان به آن کتاب اطلاق کرد.[/][/] [=comic sans ms][="]و استفاده از لفظ کتاب توسط شخص رسول الله(ص) در حدیث ثقلین ، این را نشان می دهد که در عهد و حیات ایشان(ص) آیات قرآن که پراکنده به قول امروزی های در فیش های مختلف نوشته شده بود ، به دستور خداوند منظم نموده وهمه بین دو جلد جمع کردند ، وانگهی عقل نیز این را نمی پذیرد که پیامبر جمع قران را به بعد از خود واگذار کرده باشد ،قرانی که قرار است معجزه ماندگار تا صبح قیامت باشد.[/][/]
[=comic sans ms][="]ضمنا ظاهر این خبر متواتر (حدیث ثقلین) اینست ، که قران یکی از دو مرجع برای امت است که تمسک به آن واجب است. چه اگر بنا بود قرآن دستخوش تحریف شود ، معنا نداشت آنجناب مردم را به کتابی دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد. و با این شدت تاکید بفرماید که «تا ابد هر وقت به آن دو (قرآن وعترت) تمسک جویید گمراه نمی شوید».[/][/]
[=comic sans ms][="]اگر قرار بود در این کتاب دستبردی شود ،دیگر قابل تمسک نبود . در صورتی که دستور تمسک در حدیث فوق تا روز قیامت مطرح است، وبر هر مسلمانی فرض شده است.[/][/]
[=comic sans ms][="]در عین حال چون قرآن همراه اهل بیت مطرح شده پس هرگاه تحریفی هم می شد اهل بیت حتما در مقابل آن می ایستادند.[/][/]
[=comic sans ms][="]همچنین اگر قران تحریف شده بود بر اساس این حدیث(ثقلین) چون امضای اهل بیت(ع) را دارد پس قران موجود حجیت دارد و بخصوص که امام زمان(عج) زنده است و البته اگر قرار باشد تحریفی رخ بدهد و امت اسلامی هشیار نباشند حضور ایشان مسجل خواهد بود یا به طور مشخص ، خطر تحریف از طریق ایشان به گوش علمای فن خواهد رسید.[/][/]
[=comic sans ms][="][/][/] [=comic sans ms][="]ائمه طاهرین(ع) مسئله را اینگونه مطرح کرده اند :[/][/]
[=comic sans ms][="] هر حدیثی که از ما شنیدید اگر مطابق قران بود به آن عمل کنید و گرنه جعلی است و آنرا دور بریزید ، این دلیل بر این مدعاست که قرآن تا آنزمان تحریف نشده پس قرآن عثمانی را قبول داشتند واین امضاء بر تائید قرآن است.[/][/]
[=comic sans ms][="]امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل می فرماید که ایشان فرمودند:[/][/]
[=comic sans ms][="]نشانگر هر حقی ،حقیقی است و نشانگر هر سخن راست و درستی ، نوری ، پس آن چه موافق کتاب خدا است (کتاب زمان امام صادق-ع که همان قرآن عثمانی بود) بگیرید و آنچه با کتاب خدا مخالف است رها کنید[/][/]
[=comic sans ms][="]کافی1/9 –مصونیت قرآن از تحریف ص[/][/]
[=comic sans ms][="]45[/][/]
[=comic sans ms][="]این یک قائده است توسط رسول خدا(ص) واهلبیت(ع)وضع شده ، اگر قرآن تحریف شده بود حداقل چنین قاعده ای از سوی اهل بیت(ع) وضع نمی گشت. [/][/]
[=comic sans ms][="]این قائده بیان می دارد که:[/][/]
[=comic sans ms][="]1-یعنی اهل بیت(ع) که یکی از دو ثقل در حدیث ثقلین هستند ،قرآن زمان خود را قبول داشتند ،و آنرا تائید کرده اند و به عدم تحریف آن ولو آیه ای و حرفی اعتقاد داشته اند.[/][/]
[=comic sans ms][="]2- اگر قرآن تحریف شده بود ، اهل بیت(ع) چنین قائده ای برای صحت و سقم سخنان خود که توسط روایت احادیث حاصل می شود بیان نمی فرمودند .[/][/]
[=comic sans ms][="]3- خود اهل بیت(ع) آینده نگر بودند که این قائده را پیشنهاد کرده اند و دلیل براین است که ، قرآن هیچگاه تحریف نخواهد شد. [/][/]
[=comic sans ms][="]چون اگر قرآن تحریف می شد نمی توان به احادیث اهل بیت (ع) و کلا هیچ حدیثی ،صحه گذاشت چون خبرهای آنها توسط قرآن باید محک زده شود .[/][/]
[=comic sans ms][="] [/][/]
[=comic sans ms][="]قابل توجه است که : [/][/]
[=comic sans ms][="] چیزی که اشیاء دیگر را با آن باید سنجید باید خودش امری قطعی و مسلم باشد ،چون معیار سنجش و امتیاز بخش بین حق و باطل است و معنا ندارد که خود مقیاس مشکوک باشد وقتی قائده وضع قرار گرفته است.[/][/]
[=comic sans ms][="]حال اگر روایتی که بعضی ها به آن توجه کرده اند که آیاتی را در قرآن مطرح می کنند که اضافه یا کم دارد یا اضافه ای حذف شده اگر به دو آیه : نفی باطل و آیه حفظ بزنیم (که در براهین دیگر عدم تحریف قرآن آوردیم)بر طبق فرمان رسول اکرم(ص) آن روایات بایستی حذف شوند .[/][/]
[=comic sans ms][="]روایات به قران متواتر که تمام مسلمانان به طور متواتر آنرا در تمام اعصار قبول دارند بایستی زده شود .[/][/]
[="][/]
[="] [/][="]عموم روايات ادعايي تحريف، يا فاقد اتصال سند است يا از راوياني نقل شده است كه به كذب و جعل اشتهار دارند و شماري نيز از منابع فاقد اعتبار نقل شده است. در اينجا مناسب است گفتار پژوهشگر موفق، جناب شيخ محمدجواد بلاغي(قدسسرّه) را ذكر كنيم. ايشان در نقد سندي روايات تحريف ميگويد[/][="]: [/]
[="]محدث معاصر، نوري، در كتاب خود فصل الخطاب در جمعآوري رواياتي كه به استناد آنها مدعي كاستي قرآن شده، كوشش بسيار نموده [/][="]و روايات مسند را با روايات مرسل به هم آميخته است. به گمان خود با اين كار تعداد اسناد را افزايش داده است؛ با آنكه يك محقق به يقين ميداند كه اين مراسيل از آن مسانيد گرفته شده است... بيشتر اين روايات، اخباري است كه اسناد آنها به افرادي اندك منتهي ميشود؛ آن هم يا كساني كه علماي رجال، هر يك از آنان را ضعيفالحديث و فاسد المذهب و روايات آنان را نامقبول ميدانند يا كساني هستند كه به جعل و كذب متهماند و من روا نميدانم حتي يك حديث را از چنين كساني در تفسير نقل كنم يا كسانياند كه به فرقه واقفيه و دشمني با امام رضا(عليهالسلام) مشهورند يا كساني هستند كه به فساد روايت و غلوّ گويي معروفاند[/][="](آلاءالرحمن، ج1، ص27 ـ 25[/][="].[/][="])[/]
[="]
[/][="]از بزرگان عصر ما كه در فنّ رجال، صاحب نظر و صاحب تأليف قيّم است، آية الله خويي است كه در نقد سندي اين دست از روايات چنين گفته است[/][="]:[/]
[="].. [/][="]بسياري از روايات، داراي ضعف سندياند و شماري از آنها از كتاب اَحمد بن محمد سيّاري نقل شدهاند كه علماء رجال بر فساد مذهب و باور او نسبت به تناسخ، اتفاق نظر دارند و نيز شماري از اين روايات از علي بن اَحمد كوفي نقل شدهاند كه علماء رجال ميگويند او كذّاب و فاسد المذهب است[/][="](البيان، ص226[/][="].[/][="])[/]
[="]افزون بر ارسال سند، شماري از اين روايات و ضعف راويان آنها، بيشتر آنها از كتابهايي همچون كتاب سليم بن قيس هلالي، تفسير فرات كوفي و... نقل شده است كه اعتبار اين كتابها محل تأمّل است[/][="]. [/]
[="]گفتني است: گاهي روايات فراواني در كتابهاي بيشماري در عصر متأخر نشر يافته است كه در نگاه ابتدايي چنين توهم ميشود كه مضمون آنها متواتر است؛ در حالي كه شرط اصلي تواتر، همان حفظ وفور و تراكم در تمام طبقات و اعصار و نسلهاست، ولي اينگونه روايات فراوان از مجامع مياني نقل شده كه آنها از جوامع اوّلي آورده و آنها نيز از چهار كتاب معروف شيعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) گرد آوردهاند و آن چهار كتاب مشهور، تأليف سه محدّث بزرگوار است و گاهي آنچه در تهذيب و استبصار است، مطلبي است كه از كافي يا منلايحضره الفقيه مثلاً آورده شده است كه بازگشت سه محدث به دو يا يك محدّث خواهد بود و گاهي نيز هر سه بزرگوار با سندهاي ويژه، همگي از يك راوي معيّن نقل مينمايند؛ بنابراين تمام احاديثي كه در عصر اخير تواترنماست، با سير قهقرايي به استفاضه تبديل شده، تواتر آن فروكش ميكند و آنگاه به خبر واحد غير مستفيض منتهي ميشود كه بر فرض صحت سند و تماميّت دلالت، توان اثبات اين مطلب مهمّي را كه هم صبغه كلامي دارد و هم جنبه علوم قرآني نخواهد داشت[/][="]. [/]
زبان ما زبان قران و اهل بیت است.ایشون وقتی چیزی رو قبول ندارند نباید بهش استناد کنند.
این مهم نیست مهم اینه که بعد از اینهمه دلیل و مدرک و صحبت ایشون قانع شده باشند و بپذیرند که قرآن تحریف نشده.
جناب خیمه گاه ابوالفضل خوشحال میشیم اگه شما هم وارد بحث شوید و از اطلاعات شما استفاده کنیم
جناب عقل جوابی ندارند که ارائه بدهن زیرا از قدیم گفتن:"حرف حق جواب نداره"
خونه شما یه سند داره اما قران یه سند نداره
از بحث اصلی تاپیک خارج نشید لطفا
اینهمه تحریف؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کدام تحریف؟یکی از اینهمه تحریفی که میگید را ارائه دهید تا روی آن بحث کنیم
دو تا حرف هیچ وقت جواب ندارند : 1- حرف حق 2- حرف بی منطق
[="]برپايه برخي روايات، هنگام بروز فتنهها و آشوبهاي فكري و اجتماعي ميبايست به قرآن مراجعه كرد[/][="]:
[/] [="]حارث همداني ميگويد:[/]
[="] وارد مسجد شدم و گروهي را ديدم كه درباره احاديث به بحث و گفتوگو ميپرداختند. نزد حضرت علي(عليهالسلام) رفتم و گفتم: [/]
[="]آيا نميبينيد مردم در مسجد غرق بررسي احاديث شدهاند؟[/]
[="] امام علي بن ابيطالب(عليهالسلام) فرمود: آيا چنين ميكنند؟ [/]
[="]گفتم: آري. [/]
[="]فرمود: بدان از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: به زودي فتنهها خواهد شد. [/]
[="]عرض كردم: راه گريز از فتنهها چيست؟ [/]
[="]فرمود پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: كتاب خدا كه در قرآن خبر پيشينيان و پسينيان و حكم ميان شماست؛ قول فصل است؛ نه كتاب شوخي...[/]
[="]( بحارالأنوار، ج19، ص6[/][="].[/][="])[/]
[="]
[/][="]اين دست از روايات كه در منابع فريقين (شيعي و سنّي) آمده است، دليل مصونيت قرآن از تحريف است؛ زيرا اگر قرآن كريم تحريف ميشد و خود در دسترس فتنه بود، چگونه ميتوانست انسانها را از فتنه نجات دهد؟! [/]
[="]كتابي كه خود فتنه زده باشد و از آشوب تحريفگران مصون نمانده باشد، چگونه ميتواند نجاتدهنده جامعه از فتنهها باشد؟! [/]
[="]بنابراين ارجاع به قرآن به عنوان بهترين پناه در فتنهها، دليل است كه خود از هرگونه فتنه از جمله تحريف، مصون است[/][="]. [/]
همچنان منتظر پاسخ قائلین به تحریف قرآن هستیم
کلی دلیل منطقی دارم اما چه فایده وقتی میری دو تا آیه از تو خود قرآن و یا مراجع وابسته به قرآن درمیاری درصورتی که این درست نیست . اما سه جمله ای که کمی منطقی تره رو برات روشن میکنم .
یه آیه مثل قرآن بیار – خدا از کلامش محافظت میکنه – یه آیه بگو که تحریف شده
یه آیه مثل قرآن بیار : این جمله رو برای کسی میگن که قبول نداره قرآن کلام خداست ، ولی من قبول دارم.
خدا از کلامش محافظت میکنه : کتاب های دیگری هم بودند که به محافظت نیاز داشتند ولی محافظت نشدند.
یه آیه بگو که تحریف شده : فرض بر اینکه همه ی آیه ها درست باشند اما چرا نتیجه برعکس میده؟ بدین معنی که قرآن به عنوان کتابی که تمام علوم اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی داره ولی نتیجه برعکس داده.
خوب حالا دلایل اصلی و منطقی رو عرض میکنم :
1- اگر من یک کتاب 200 صفحه ای بهت بدم تضمین میکنی بدون کوچکترین اشتباه بنویسیش؟ درصورتی که تا قبل از کشف اولین صنعت چاپ به مدت دست کم 1000 سال این کتاب بارها نوشته شده، تازه این درصورتی که کسی قصد تحریف نداشته باشد.
2- اینکه کلام خدا تحریف شدنی نیست، تا زمانی درسته که خودش هم نخواهد کلامش تحریف شود که در اون صورت از یک نسخه کتاب فنا ناپذیر و غیر قابل تغییر استفاده میکرد که نکرد.
3- چرا کتاب های اونها تحریف شدنی است ولی کتاب ما تحریف نشدنی؟ مگر هر دو کلام خدا نیستند؟
4- تازه در این دنیا هیچ چیزی به صورت کامل محافظت شده نیست حتی امروزه پیشرفته ترین ابزارها، بی عیب و نقص نیستند البته درصورتی که خدا از کلامش محافظت نکنه.
جای تاسف است که دنیای امروزی را با کلام الهی می سنجید!!!
و اما پاسخ:
[="] قرآن در مقايسه با ساير كتابهاي آسماني دو ويژگي منحصر به فرد دارد؛ يكي جهاني و همگاني بودن؛[/]
[="] [/][="] ناظر به كساني است كه تا قيامت خواهند آمد و قرآن به دست آنان ميرسد و خاتميت رسالت پيامبراكرمصلي الله عليه و آله و سلم و عدم امكان نسخ آن با دين يا كتاب آسماني ديگر، مبيّن جاودانگي قرآن است. [/]
[="]
[/][="]حال، اگر كسي تحريف را، هرچند به معناي كاستي در آيات قرآن، محتمل بداند و برايش دليل اقامه كند، حجيت قرآن را مخدوش ساخته و حيثيت هدايتگري آن را زير سؤال برده است؛ چون قرآن حجت كامل بر مردم است كه همهاش به مردم رسيده باشد و با احتمال تحريف في الجمله، بخشي از پيامهاي هدايتگر الهي از آن [/][="]حذف ميشود و با سقوط بخشي از حجّت، همه آن از اعتبار ساقط خواهد شد؛ زيرا فرضْ آن بود كه حجتْ بدون نقص و كاستي به مردم رسيده است و تنها در اين صورت است كه امر تكليف و نظام پاداش و كيفر به صورت جامع شكل گرفته است[/][="]. [/]
[="] [/][="]بنابراين، با احتمال تحريف، نه تنها حجيت قرآن و كامل بودن حجّت خدا بر مردم زير سؤال ميرود بلكه دوام نبوّت و استمرار رسالت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نيز مورد اشكال خواهد بود و در نتيجه براي كامل شدن حجت بر مردم، خداوند لازم است بسان امتهاي پيشين، پيامبري جديد و كتابي نو، كامل و جامعِ حجيت براي مردم ارائه كند؛ در حالي كه چنين امري قطعاً پس از رسالت پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم منتفي است[/][="]. [/]
[="] براين اساس، از نظر عقل برهاني، خاتميت رسالت پيامبراسلامصلي الله عليه و آله و سلم با عدم امكان راهيابي هرگونه تحريف در قرآن براي بقاء اصل اتمام حجت بر مردم و هدايتگري آنان، ملازمه كامل دارد[/][="][/]
البته شما حق دارید چون اگر قرآن تحریف شده بود حجتش بی فایده بود برای همین هم است که با وجود دلایل منطقی نمیتوانید تحریفش را قبول کنید اما باید این رو هم بدانید معجزاتی هم بودند که با وجود اهداف الاهی تحریف شدند و ما فقط میتونیم تصور کنیم که حجت آنها برای چیز دیگری است نه آن چیزی که به نظر می آید،که از قدرت درک ما فراتر است.
مثل انجیل - تورات و تحریف هایی که برای ظهور میشوند و یا به دنیا آمدن حضرت عیسی . تمامی آنها حجتی داشتند ولی نه اون چیزی که شما فکر میکنید.
جالبه!!!!
تا به حال نشنیده بودیم معجزات هم تحریف میشوند!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما دلایل منطقی ارائه دهید بلکه ما پذیرفتیم .
ظاهرا دوست گرامی معنای تحریف را نمیداند.
اینم معنای تحریف:
تحريف از ريشه (ح ر ف) به معناي مايل كردن و بردن به كنار و دگرگون ساختن . و تحريف سخن به معناي تغيير دادن و منحرف ساختن سخن از معني اصلي به معناي ديگري كه از جهاتي شبيه معني اصلي آن است همان طوري كه يهود، معاني تورات را به معاني مشابه آن تغيير ميداد و منحرف ميساخت و خداوند در قرآن آنها را اين طور وصف ميكند (يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَّواضِعِه) برخي از يهوديان سخنان را از جاي خود تحريف ميكنند و به كناري ميبرند . جوهري در معناي لغوي (ح ر ف) چنين ميگويد: حرف هر چيز كناره و لبه و مرز آن است! و مقصود از حرف در آيه 11 سورهي حج (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُاللهَ عَلَـَْي حَرفٍ) همان طوري كه گفتهاند بر صورت واحد خداوند را ميپرستند يعني اينكه خداوند را در آساني و شادي بپرستند نه در حال دشواري . بنابراين «تحريف كلام» به معناي تفسير سخني بر خلاف ظاهرياش و در نظر گرفتن معناي ديگري براي آن و اين گونه تحريف را تحريف معنوي می گویند يعني بدون اينكه تغييري در الفاظ داده شود معنا و مفهوم آن را بر خلاف مقصود گوينده تغيير ميدهند
جناب آقای باغ بهشت من از همون اول برای تحریف ،تعریف دیگری داشتم مگر شما پست اول تاپیک رو ندیدین؟
تحریف : هر عاملی که سبب تغییر معنا و مفهوم یک کلام شود ، تحریف گویند.
حالا تک تک بررسی میکنم برای تحریف معجزات :
1- انجیل و تورات : این رو که خودتون هم قبول دارید
2-تحریف های ظهور : من ظهور را انکار نمیکنم بلکه سخنانی که به آن نسبت داده اند را میگویم مثل : بعضی ها اعتقاد دارند که اگر فساد زیاد بشه امام ظهور میکنه. این تحریف نیست؟ که در کتاب اندیشه اسلامی1 آقای صبحانی این رو یک تحریف خوانده اند.
3- حضرت عیسی : ما معتقد هستیم که او همانند پیامبران دیگر است ولی در کتب تحریف شده مسیح او را روح القدوس مینامند آیا این تحریف نیست؟ تولد حضرت مسیح به عنوان یک معجزه ،به وسیله کتابشان تحریف شد بدین معنی که آنها عیسی را به دید معجزه نمیبینند بلکه به عنوان پسر خدا.
در نتیجه اگر ما یه معجزه داریم که ادعا میکنیم تحریف نشده اون ها دو معجزه داشتند که تحریف شد.
[="Tahoma"]
با سلام خدمت جناب عقل
اولا اين روايت با اين سلسله سند نه در كتاب كافي و نه در هيچ كتاب روائي ديگر وجود ندارد
ثانيا سلمّنا كه بپذيريم چنين حديثي با چنين سلسله سندي وجود دارد بعلت وجود احمد بن محمد بن عيسي القمي كه به فرمايش جناب شيخ طوسي در ترجمه فهرس كه فرمود : " و كان ثقه في نفسه غير انه اكثر الروايه عن الضفعاء و اعتمد المراسيل " و همچنين علامه حلي در كتاب الخلاصه ميفرمايد " اصله كوفي ثقه غير انه اكثر الروايه عن الضعفاء و اعتمد المراسيل " اعتماد به احاديث ابشان در مظان شك و ترديد است
به نام خدا
با سلام و تشكر از مشاركت كاربران گرامي در اين تاپيك
در ابتدا عرض كنم كه صفحه 6 تاپيك براي بنده باز نمي شود لذا اگر پاسخي به پستهاي بنده در اين صفحه داده شده است من به آن دسترسي ندارم .
مطالبي كه بعضا برخي از كاربران در اين تاپيك ارائه نموده اند در مورد تحريف ساير كتب آسماني يا اديان ديگر و .. خارج از موضوع تاپيك است و عليرغم تذكري كه در صفحات ابتدايي براي جلوگيري از انحراف بحث داده شد متاسفانه شاهد پافشاري بر ارسال اينگونه پستها هستيم .لطفا از ارسال مطالب خارج از موضوع تاپيك خودداري كنيد زيرا حذف خواهند شد .
و اما اصل بحث تاپيك :
بنده ادله اي مبني بر عدم تحريف قرآن كريم در پستهاي 29 و 32 ارائه كردم ، در پست 34 هم نقدي بر مستند جناب متحير عرض كردم . در پست 29 تاكيد نمودم كه فعلا در صدد اثبات عدم تحريف قرآن از ساير ادله - قران ، روايات و...- نيستم زيرا برخي كاربران موافق تحريف قران ادله قرآني را نمي پذيرند لذا با بررسي ساير ادله من جمله اهتمام مسلمانان در حفظ و از بر كردن قران بحث را آغاز كردم - و از موافقان تحريف درخواست نمودم دليل ارائه شده را نقد و تحريف قرآن را اثبات نمايند ، از ميان تمام موافقان تحريف ، صرفا جناب عقل - كه بعد از ارسال پست بنده به جمع ما پيوستند - نقد ذيل را ارائه نمودند :
بنده پس از ارائه پاسخ به جناب عقل با توجه به حضور و ادامه بحث موافقان تحريف در اين تاپيك و عدم نقد و اعتراض، بنا را بر موافقت انان و پذيرش دليل ارائه شده در پستهاي 29 و 32 مبني بر عدم تحريف قرآن، خواهم گذاشت .
جناب عقل ! بله كسي نگفته قرآن اخيرا تحريف شده ، بنده هم عرض نكردم كه ميليونها نفر حافظ قرآن در صدر اسلام وجود داشتند . زيرا اساسا آن زمان ميلونها نفر در كل شبه جزيره نبودند كه بخواهند ميلونها نفرشان حافظ قرآن باشند ، اظهار نظر من در خصوص ميلونها حافظ از صدر اسلام تا كنون بود . اگر دقت مي كرديد من از ابتداي نزول قرآن بحث حفظ و از بر كردن قرآن توسط مسلمانان را آغاز كردم و با ارائه استناداتي در باب ابتدايي بودن ادوات و ابزار نگارش و همچنين ابتدايي بودن خط و نيز محدود بودن تعداد باسوادان شبه جزيره ، اهميت بحث حفظ و از بر كردن قرآن را بيان كردم و اينكه امكان عملي تحريف در صدر اسلام وجود نداشت . لذا هيچ غلوي در دين و بياناتم و ادعاهايم نبود .
لطفا دقت كنيد پس از پيامبر (ص) اختلاف در قرآن نبود بلكه بحث اختلاف قرآات بود كه آنهم پس از پيامبر (ص) نبود از زمان خود رسول خدا (ص) وجود داشت و پس از ايشان اين اختلاف بر سر قراآت بالا گرفت ، عثمان در ضمن يكسان سازي مصاحف جهت قرائت صحيح و از ميان بردن اختلاف قراآت ، به همراه هر نسخه اي كه به يكي از بلاد اسلامي فرستاد يك قاري زبده كه قراآتش را مستقيما از پيامبر (ص) يا يكي از صحابه معتبر و مورد وثوق گرفته بود ، گسيل نمود .
بعد هم بحث اختلاف قرائت چيز ديگري است بحث اختلاف در قرآن و كم و زياد كردن ايات و تحريف قرآن ، بحث كاملا جداگانه اي است . اگر منظور شما اختلاف قرائت است كه معتقديد به معناي تحريف قرآن است اولا بايد آنرا اثبات كنيد ثانيا در تاپيك جداگانه بايد به بحث بنشينيم زيرا اين تاپيك در خصوص بحث تحريف در قرآن است و تحريف- همانگونه كه تعريف كرديم - شامل اختلاف قرائت نمي شود. (1)
نتيجه اينكه با توجه به اهتمام تام مسلمين در حفظ و از بر كردن دقيق قرآن كريم ، هيچ كم و كاستي در قرآن صورت نگرفته است و اختلافات مورد اشاره شما جناب عقل ، بر سر اصل قران و كم و كاستي آن نبوده است بلكه بر سر اختلاف قراآت بوده است .
حال شما بفرماييد با توجه به اين اهتمام عالي وتام مسلمانان - كه حتي بر سر اختلاف قرائت واكنش نشان مي دادند - چگونه امكان عملي تحريف قران و كم و زياد نمودن ايه يا كلمه اي از اين كتاب شريف و عزيز كه در اذهان اينهمه حافظ ، وجود داشته ، ميسر ، مقدور يا عملي بوده است ؟
مجددا تكرار مي كنم بحث ارائه ساير دلايل عدم تحريف قرآن را در مرحله ي بعد از اتمام اين بخش قرار مي دهم لذا پاسخگويي به رواياتي كه در باب تحريف آورده ايد را به پس از اين مرحله موكول مي كنم تا مطلبي در بحث اثبات عدم تحريف از قلم نيافتد البته روندي كه موافقان تحريف در اين تاپيك پيش گرفته اند نيز ، چاره اي جز اين سير گزيده ، باقي نمي گذارد . لذا ابتدا متوقعم كه موافقان تحريف، پاسخ سوالات مطروحه بنده در اين زمينه را بدهند .
(1)- جهت مزيد اطلاع : در بحث اختلاف قرائت با توجه به صباوت خط عربي - خردسالي خط عربي يعني ابتدايي بودن آن-و نيز اختلاف لهجات به دليل وجود قبائل مختلف ، تغيير تلفظ هايي وجود داشت مثلا مثل اينكه يك فرد حرف " ق" در كلمه "انقلاب " را " گ" تلفظ كند ، اين مساله جداي از انكه در لهجات مختلف بسيار اتفاق مي افتد و در هر زبان و متن ديگري هم وجود دارد ، نه ضربه اي به اصل مطلب و مراد گوينده مي زند و نه كلمه را از اصل متن كم و كاست مي كند و نه موجب تحريف است . اختلاف قرآآت در قرآن كريم هم دقيقا از همين باب بود و تنشها در ميان مسلمانان هم به دليل پافشاري هر قبيله ، بر قرآئت خود بود كه هم با يكسان سازي مصاحف در زمان عثمان محدود شد.مي توانيد به كتب و مقالات بسياري كه در اين زمينه نگاشته شده مراجعه كنيد من جمله مقاله "لهجه قرآن و منشاء اختلاف قراآت" از دكتر محمد باقر حجتي
شهید مرتضی مطهری
جنبههاى اعجاز قرآن
قرآن از جنبههاى مختلف معجزه است، يعنى فوق بشرى است.در اينجا به اجمال اشاره مىكنيم.از نظر كلى اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظى و معنوى.
اعجاز لفظى قرآن مربوط مىشود به مقوله زيبايى، و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى.پس اعجاز قرآن يكى از جنبه زيبايى و هنرى است و ديگر از جنبه فكرى و علمى.هر يك از اين دو جنبه - خصوصا جنبه علمى - به نوبه خود داراى چند جهت است (1) .
الفاظ قرآن
سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.
بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مىشود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.در قرآن تخيلات شعرى و تشبيههاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مىكنند كه مخصوص قرآن است.
در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.
1.اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه فنى» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شدهاند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.
گاهى قرآن را در خانههاى خود با آهنگى چنان دلربا مىخواندند كه مردم كوچه را متوقف مىكرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامههاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشتسر گذاشته است.بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمىآيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مىباشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مىشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مىگذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مىشوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مىشوند.
[="red"]يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخى از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامى انواع معارضهها براى تضعيف مقام قرآن كردهاند، گاهى نسبت تحريف دادهاند و گاهى در برخى قصههاى قرآن خواستهاند تشكيك كنند و گاهى به شكلى ديگر عليه قرآن فعاليت كردهاند، ولى هيچ گاه به خود نديدهاند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزه طلبى قرآن پاسخ گويند و لا اقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند. [/]
همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادى پديد آمدهاند كه به اصطلاح زنادقه» يا ملاحده» خوانده شدهاند و برخى از آنها برجستگى فوق العاده داشتهاند.اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه دين» به طور كلى و قرآن خصوصا سخنانى گفتهاند و برخى از آنها خداوند سخن در زبان عربى شمرده مىشوند و احيانا به منازعه با قرآن برخاستهاند، ولى تنها كارى كه كردهاند آن بوده كه كوچكى خود و عظمت قرآن را روشنتر كردهاند.تاريخ از ابن راوندى» ، ابوالعلاء معرى» ، يا ابوالطيب متنبى» شاعر نامدار عرب، داستانها در اين زمينه آورده است.اينها كسانى بودهاند كه خواستهاند قرآن را كارى بشرى» جلوه دهند.
افراد زيادى به ادعاى پيغمبرى برخاستند و سخنانى آوردند به خيال خود شبيه قرآن، و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خداست. طليحه» ، مسيلمه» و سجاح» از اين گروه هستند.اين گروه نيز به نوعى ديگر كوچكى خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اكرم سخنان زيادى به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هيچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. اين خود مىرساند كه قرآن و سخنان فكرى پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
على(عليه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، يعنى سن على در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و على مانند تشنهاى كه به آب زلال برسد آنها را فرا مىگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحى قرار داشت.
على حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مىكرد، شبها كه به عبادت مىايستاد با آيات قرآن خوش بود.با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مىبود، على با آن استعداد بىنظير در سخنورى و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيرى براى سخنش نمىتوان يافت، مىبايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروى كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما مىبينيم سبك قرآن با سبك على كاملا متفاوت است.
آنگاه كه على در ضمن خطابههاى غرا و فصيح و بليغش آيهاى از قرآن مىآورد كاملا متمايز است و ستارهاى را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتى را كه معمولا زمينه هنر نمايى بشر در سخن سرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب مىكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مىسازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيباييهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ است، قصص است، و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است.
هندسه كلمات در قرآن بىنظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازد.قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد.
سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعنى نه قبلا كسى با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسى - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد.
تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند كوه پا برجاست و براى هميشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مىكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پيدا شد آنها از دعوى و ايمان خود صرف نظر مىكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزى ميسر نيست.
معانى قرآن
اعجاز قرآن از نظر معانى نيازمند به بحث وسيعترى است و لااقل نيازمند به يك كتاب است، ولى مىتوان به طور مختصر زمينهاى به دست داد.مقدمتا بايد بدانيم قرآن چه نوع كتابى است؟آيا كتاب فلسفى است؟آيا كتاب علمى است؟آيا كتاب ادبى است؟آيا كتاب تاريخى است؟و يا صرفا يك اثر هنرى است؟ پاسخ اين است كه قرآن هيچكدام از اينها نيست.همچنانكه پيامبر اكرم، بلكه عموم پيغمبران، تيپ جدايى هستند، نه فيلسوفاند، نه عالم، نه اديب، نه مورخ و نه هنرمند و يا صنعتگر و در عين حال مزاياى همه آنها را - با چيزهايى اضافه - دارند، قرآن نيز كه كتاب آسمانى است، نه فلسفه است و نه علم و نه تاريخ و نه ادبيات و اثر هنرى، در عين حال مزاياى همه آنها را دارد بعلاوه يك سلسله مزاياى ديگر.
قرآن كتاب راهنمايى بشر است و در واقع كتاب انسان» است اما انسان آنسان كه خداى انسان او را آفريده و پيامبران آمدهاند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو كنند، و چون كتاب انسان است پس كتاب خدا» هم هست، زيرا انسان همان موجودى است كه خلقتش از ما قبل اين جهان آغاز مىشود و به ما بعد اين جهان منتهى مىگردد، يعنى انسان از نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى خودش بازگشت مىكند.اين است كه شناسايى خدا و شناسايى انسان از يكديگر جدا نيست.انسان تا خود را نشناسد خداى خود را به درستى نمىتواند بشناسد.از طرف ديگر، تنها توام با شناختن خداست كه انسان به واقعيتحقيقى خود پى مىبرد.
انسان در مكتب پيامبران - كه قرآن كاملترين بيان آن است - با انسانى كه بشر از راه علوم مىشناسد بسى متفاوت است، يعنى اين انسان بسى گستردهتر است.
انسانى كه بشر از راه علوم مىشناسد، در ميان دو پرانتز(تولد - مرگ)قرار دارد و قبل و بعد اين پرانتزها را تاريكى گرفته است و از نظر علوم بشرى مجهول است، ولى انسان قرآن اين پرانتزها را ندارد، از جهان ديگر آمده است و در مدرسه دنيا بايد خود را تكميل كند و آيندهاش در جهان ديگر بستگى دارد به نوع فعاليت و تلاش و يا تنبلى و سستىاى كه در مدرسه اين جهان انجام مىدهد.تازه انسان ميان تولد و مرگ - آنچنانكه بشر مىشناسد - بسى سطحىتر است از آنچه پيامبران مىشناسانند.
انسان قرآن بايد بداند: از كجا آمده است؟ به كجا مىرود؟ در كجا هست؟ چگونه بايد باشد؟ چه بايد بكند؟ انسان قرآن آنگاه كه به اين پنجسؤال عملا درست پاسخ گفتسعادت واقعىاش در اين جهان كه هست و در جهانى كه بايد برود تامين مىگردد.
اين انسان براى اينكه بداند از كجا آمده و از چه منبعى آغاز شده است بايد خداى خود را بشناسد، و براى اينكه خداى خود را بشناسد بايد در جهان و انسان به عنوان آيات آفاقى و انفسى مطالعه كند و در عمق وجود و هستى تعمق نمايد.
و براى اينكه بداند به كجا مىرود، بايد درباره آنچه قرآن آن را بازگشت به خدا» مىنامد، يعنى معاد و حشر اموات، هراسهاى قيامت و نعمتهاى جاويدان و عذابهاى سخت و احيانا جاويدان آن و بالاخره مراحل و منازلى كه در پيش دارد تامل كند و از آنها آگاهى يابد و بدانها اعتقاد پيدا كند و ايمان آورد و خدا را همچنانكه اول و نقطه آغاز موجودات مىشناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نيز بشناسد.
و براى اينكه بداند در كجا هست، بايد نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در ميان ساير موجودات درك كند و خود را در ميان موجودات بازيابد.
و براى اينكه بداند چگونه بايد باشد، بايد خلقها و خويهاى انسانى را بشناسد و خودش را بر اساس آن خلقها و خويها بسازد.
و براى آنكه بداند چه بايد بكند، بايد يك سلسله مقررات و احكام فردى و اجتماعى را گردن نهد.
انسان قرآن علاوه بر همه اينها بايد به يك سلسله موجودات نامحسوس و غير مرئى، و به تعبير خود قرآن غيب» ، به عنوان مظاهر و مجارى اراده الهى در نظام هستى ايمان بياورد، و هم بايد بداند كه خداوند متعال در هيچ زمانى بشر را كه به هدايت آسمانى نياز داشته است، مهمل نگذاشته و يك عدخ افراد نخبه كه پيامبران خدا و راهنمايان بشر بودهاند، از طرف خداوند مبعوث شده و پيام الهى را رساندهاند.
انسان قرآن به طبيعت به عنوان آيت» و به تاريخ به عنوان يك آزمايشگاه» واقعى كه درستى تعليمات پيامبران را مىرساند، نظر مىافكند.
آرى، انسان قرآن چنين است و مسائلى كه در قرآن براى انسان طرح شده اينها بعلاوه برخى مسائل ديگر است.
موضوعات قرآنى
موضوعاتى كه در قرآن طرح شده زياد است و نمىتوان به طور جزئى بر شمرد، ولى در يك نگاه اجمالى اين مسائل به چشم مىخورد:
1.خدا، ذات، صفات و يگانگى او و آنچه بايد خدا را از آنها منزه بدانيم و آنچه بايد خدا را به آنها متصف بدانيم(صفات سلبيه و ثبوتيه).
2.معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت(برزخ).
3.ملائكه، وسائط فيض و نيروهاى آگاه به خود و به آفريننده خود و مجرى اوامر الهى.
4.پيامبران، يا انسانهايى كه وحى الهى را در ضمير خود دريافت كرده و به انسانهاى ديگر ابلاغ كردهاند.
5.ترغيب و تحريض براى ايمان به خدا، به معاد، به ملائكه و پيامبران و كتب آسمانى.
6.خلقت آسمانها، زمين، كوهها، درياها، گياهان، حيوانات، ابر، باد، باران،
تگرگ، شهابها و غيره.
7.دعوت به پرستش خداى يگانه و اخلاص ورزيدن در پرستش، كسى و چيزى را در عبادت شريك خدا قرار ندادن، منع شديد از پرستش غير خدا، اعم از انسان يا فرشته يا خورشيد يا ستاره يا بت.
8.يادآورى نعمتهاى خدا در اين جهان.
9.نعمتهاى جاويدان آن جهان براى صالحان و نيكوكاران، عذابهاى سخت و احيانا جاويدان آن جهان براى بدكاران.
10.احتجاجات و استدلالات در مورد خدا، قيامت، پيامبران و غيره، و پارهاى خبرهاى غيبى ضمن اين احتجاجات.
11.تاريخ و قصص به عنوان آزمايشگاهى انسانى و لابراتوارى كه صدق دعوت پيامبران را روشن مىكند، و عواقب نيك مردمى كه بر سنن انبياء رفتهاند و عاقبت بد تكذيب كنندگان آنها.
12.تقوا، پارسايى و تزكيه نفس.
13.توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسويلات نفسانى و شيطانى.
14.اخلاق خوب فردى از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذكر خدا، محبتخدا، شكر خدا، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاى خدا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفكر، علم و آگاهى، نورانيت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت.
15.اخلاق اجتماعى از قبيل اتحاد، تواصى(توصيه متقابل)بر حق، تواصى بر صبر، تعاون بربر و تقوا، ترك بغضاء، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا.
16.احكام از قبيل نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، نذر، يمين، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصيت، ارث، قصاص، حدود، دين، قضا، شهادت، حلف(قسم، ثروت، مالكيت، حكومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غيره.
17.حوادث و وقايع دوران بيست و سه ساله بعثت رسول اكرم.
18.خصائص و احوال رسول اكرم، صفات حميده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت.
19.توصيف كلى از سه گروه در همه اعصار: مؤمنين، كافرين، منافقين.
20.اوصاف مؤمنين و كافران و منافقان دوره بعثت.
21.مخلوقات نامرئى ديگر غير از فرشتگان، جن و شيطان.
22.تسبيح و تحميد موجودات جهان و نوع آگاهى در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفرينندهشان.
23.توصيف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف).
24.جهان و سنن جهان، ناپايدارى زندگانى دنيا و عدم صلاحيت آن براى اينكه ايدهآل و كمال مطلوب انسان قرار بگيرد، و اينكه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاويدان شايسته اين است كه مطلوب نهايى انسان قرار گيرد.
25.معجزات و خوارق عادات انبياء.
26.تاييد كتب آسمانى پيشين خصوصا تورات و انجيل و تصحيح اغلاط و تحريفهاى اين دو كتاب.
گستردگى معانى
اينها كه گفته شد اجمالى بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتى نمىتوان ادعا كرد كه از لحاظ اجمالى نيز كافى است.
اگر تنها همين موضوعات متنوع را درباره انسان و خدا و جهان، و وظايف انسان در نظر بگيريم و آن را با هر كتاب بشرى درباره انسان بسنجيم، مىبينيم هيچ كتابى طرف قياس با قرآن نيست، خصوصا با توجه به اينكه قرآن به وسيله فردى نازل شده كه امى» و درس ناخوانده بوده و با افكار هيچ دانشمندى آشنا نبوده است، و بالاخص اگر در نظر بگيريم كه محيط ظهور چنين فردى از بدوىترين و جاهلىترين محيطهاى بشرى بوده است و مردم آن محيط عموما با تمدن و فرهنگ بيگانه بودهاند.
قرآن مطالب و معانى گستردهاى آورد و به طورى طرح كرد كه بعدها منبع الهام شد، هم براى فلاسفه و هم براى علماى حقوق و فقه و اخلاق و تاريخ و غيرهم.
محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اينهمه معانى در سطحى كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند، بياورد.اين در صورتى است كه آنچه را قرآن آورده است همسطح با آوردههاى علماى بشر فرض كنيم، ولى عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افقهاى جديدى گشوده است.
خدا در قرآن
در اينجا فقط به يك موضوع از موضوعات بالا اشاره مىكنيم و آن موضوع خدا و رابطه او با جهان و با انسان است.
ما اگر تنها كيفيت طرح همين يك مساله را در نظر بگيريم و آن را با انديشههاى بشرى مقايسه كنيم، فوق العادگى و معجزه بودن قرآن روشن مىشود.
قرآن، خدا را توصيف كرده است و در توصيف خود از طرفى او را تنزيه كرده است، يعنى صفاتى را كه شايسته او نيست از او سلب كرده و او را منزه از آن صفات دانسته، و از طرف ديگر صفات كمال و اسماء حسنى را براى ذات حق اثبات كرده است.در حدود پانزده آيه در تنزيه خداوند آمده است و در حدود بيش از پنجاه آيه در توصيف خداوند به صفات عليا و اسماء حسنى آمده است.
قرآن در اين توصيفات خود آنچنان دقيق است كه ژرف انديشترين علماى الهى را به حيرت انداخته است، و اين خود روشنترين معجزه از يك فرد امى» درس نخوانده است.
قرآن در ارائه راههاى خداشناسى از همه راههاى موجود استفاده كرده است: راه مطالعه آيات آفاقى و انفسى، راه تزكيه و تصفيه نفس، راه تعمق و تفكر در هستى و وجود به طور كلى.زبدهترين فيلسوفان اسلامى محكمترين برهانهاى خويش را به اقرار و اعتراف خود از قرآن مجيد الهام گرفتهاند.
قرآن رابطه خدا را با جهان و مخلوقات، بر توحيد صرف قرار داده است، يعنى خداوند در فاعليت و نفوذ مشيت و ارادهاش رقيب و معارض ندارد، همه فاعليتها و همه ارادهها و اختيارها به حكم خدا و قضا و قدر خداست.
پيوند انسان با خدا
قرآن در پيوند انسان با خدا زيباترين بيانها را آورده است.خداى قرآن بر خلاف خداى فلاسفه يك موجود خشك و بىروح و بيگانه با بشر نيست.خداى قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزديكتر است، با انسان در داد و ستد است، با او خشنودى متقابل دارد، او را به خود جذب مىكند و مايه آرامش دل اوست: الا بذكر الله تطمئن القلوب» (1) .بشر با او انس و الفت دارد، بلكه همه اشياء او را مىخواهند و او را مىخوانند.تمام موجودات از عمق و ژرفاى وجود خود با او سر و سر دارند، او را ثنا مىگويند و تسبيح مىكنند: ان من شىء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم» (2) .
خداى فلاسفه كه او را صرفا به نام محرك اول يا واجب الوجود مىشناسند و بس، موجودى است بيگانه با بشر و فقط او را آفريده است و به اين جهان آورده است، اما خداى قرآن يك مطلوب» است، مايه دلبستگى بشر است، بشر را مشتعل و آماده فداكارى مىكند، احيانا خواب شب و آرامش روز او را مىگيرد زيرا به صورت يك ايده» فوق العاده مقدس در مىآيد.
فلاسفه اسلامى در اثر آشنايى با قرآن و وارد كردن مفاهيم قرآنى، الهيات را به اوج عالى خود رساندند.
آيا ممكن استيك فرد امى» درس ناخوانده، معلم ناديده، مكتب نارفته، از پيش خود تا اين حد در الهيات پيش برود كه هزارها سال از افكار فلاسفهاى مانند افلاطون و ارسطو پيشتر باشد؟!
قرآن، تورات، انجيل
قرآن، تورات و انجيل را تصديق كرد ولى گفت در اين كتابها تحريف صورت گرفته و دستخيانتكار بشر در آن وارد شده است. قرآن اغلاط اين دو كتاب را در الهيات، در قصص پيامبران و در پارهاى مقررات تصحيح كرد.يك نمونهاش همان بود كه قبلا در مورد شجره ممنوعه و خطيئه آدم ذكر كرديم.
قرآن، خدا را از چيزهايى نظير كشتى گرفتن، و پيامبران را از نسبتهاى ناروايى كه در كتب پيشين آمده بود تنزيه كرد و اين خود دليل ديگرى است بر حقانيت اين كتاب. 1.رعد/28. 2.اسراء/44.
تواريخ و قصص
قرآن، تواريخ و قصصى آورد كه مردم آن عصر چيزى از آنها نمىدانستند و خود پيامبر نيز از آنها بىخبر بودما كنت تعلمها انت و لا قومكو در همه مردم عرب يك نفر مدعى نشد كه اين داستانها را ما مىدانستهايم.قرآن در اين داستانها از تورات و انجيل پيروى نكرد و بلكه آنها را اصلاح كرد.تحقيقات مورخين عصر جديد درباره قوم سبا، قوم ثمود و غيرهم نظر قرآن را تاييد كردند.
قرآن و خبر از آينده
قرآن هنگامى كه ايران، روم را در سال 615 ميلادى شكست داد و موجب خوشحالى قريش شد، با قاطعيت كامل گفت در كمتر از ده سال ديگر روم ايران را شكستخواهد داد.بر روى اين قضيه ميان بعضى مسلمين و بعضى از كفار شرط بندى شد و بعد همان طور شد كه قرآن خبر داده بود.قرآن همچنين با قاطعيتى كامل خبر داد كه آن كس كه پيامبر را ابتر» و بىدنباله(مقطوع النسل)مىخواند خودش ابتر» است، و آن شخص كه در آن روز فرزندانى داشت تدريجا در طول دو سه نسل منقرض شدند.
همه اينها اعجاز اين كتاب را مىرساند.قرآن معجزات علمى و معنوى ديگر هم دارد كه به علوم فلسفى و طبيعى و تاريخى مربوط است.
[="blue"]بسیار مهم من به یه نتیجه دارم میرسم :[/]
دوستان کسی این خطبه های حضرت علی که بدون نقطه است رو دیده؟
بنظر من این یک شاهکار نه معجزست . من اگه خودم رو بکشم نمیتونم حتی یک خط بنویسم که هم نقطه نداشته باشه و هم معنی و مفهوم مورد نظرم رو بده . این یه قفلیه که بر روی کلامش نصب کرده هر چه قدر بخوام خودمو قانع کنم که ممکنه تحریف شده باشه نمیشه چون واقعا کسی نمیتونه بجز خودش این رو نوشته باشه. حالا بیاین آیات قرآن را با خطبه های حضرت علی مقایسه کنیم ببینیم چی میشه البته اینجور خطبه ها رو میگم که کسی نمیتونه تحریفش کنه.
آدم وقتی نگاه میکنه حیرت زده میشه :
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.
غیر ممکنه کسی بتونه همچین چیزی رو تحریف کنه!!!!!! گفتم آخرش یه چیز دست نخورده پیدا میکنم...
[="blue"]علی در مکتب قران پرورش یافته و اینگونه غریب گوئی ها طبیعی است اما سبکها متفاوت است او هرگز نخواسته و نمیتوانسته مانند قران سخن بگوید [/]
28- عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَة
سبحان الله
کجا چنین چیزی نوشته شده!بر فرض چنین چیزی باشد اولا می گویند ثقه است اما اکثرا از ضعفا نقل حدیث می کند که در اینجا چنین نیست و تمام سلسله حدیث از افراد موثق هستند.
اما اصل کتاب رجال درباره وی:
رجال العلامة الحلي، ص: 14و13: أحمد بن محمد بن عيسىبن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بالحاء غير المعجمة بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري من بني ذخران بالذال المعجمة المضمومة و الحاء المعجمة و الراء بعدها و النون بعد الألف بن عوف بن الجماهر بالجيم و الراء أخيرا بن الأشعث يكنى أبا جعفر القمي أول من سكن قم، من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص و أبو جعفر شيخ قم و وجهها و فقيهها غير مدافع و كان أيضا الرئيس الذي يلقي السلطان بها، و لقي أبا الحسن الرضا عليه السلام و أبا جعفر الثاني و أبا الحسن العسكري عليهما السلام و كان ثقة و له كتب ذكرناها في الكتاب الكبير.
رجال الطوسی: أحمد بن محمد بن عيسىالأشعري القمي، ثقة، له كتب.
اما مهمتر اینکه مجلسی در کتاب مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج12، ص: 525
این حدیث را نقل می کند و می گوید:[الحديث 28]
28 عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِن الْقُرْآنَ الَّذِي جَاءَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَةٍ.
______________________________
الحديث الثامن و العشرون: موثق. و في بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم، فالخبر صحيح و لا يخفى أن هذا الخبر و كثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن و تغييره، و عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر.
فإن قيل: إنه يوجب رفع الاعتماد على القرآن لأنه إذا ثبت تحريفه ففي كل آية يحتمل ذلك و تجويزهم عليهم السلام على قراءة هذا القرآن و العمل به متواتر معلوم إذ لم ينقل من أحد من الأصحاب أن أحدا من أئمتنا أعطاه قرانا أو علمه قراءة، و هذا ظاهر لمن تتبع الأخبار، و لعمري كيف يجترئون على التكلفات الركيكة في تلك الأخبار مثل ما قيل في هذا الخبر إن الآيات الزائدة عبارة عن الأخبار القدسية أو كانت التجزية بالآيات أكثر و في خبر لم يكن أن الأسماء كانت مكتوبة على الهامش على سبيل التفسير و الله تعالى يعلم و قال السيد حيدر الآملي في تفسيره أكثر القراء ذهبوا إلى أن سور القرآن بأسرها مائة و أربعة عشر سورة و إلى أن آياته ستة آلاف و ستمائة و ست و ستون آية و إلى أن كلماته سبعة و سبعون ألفا و أربعمائة و سبع و ثلاثون كلمة، و إلى أن حروفه ثلاثمائة آلاف و اثنان و عشرون ألفا و ستمائة و سبعون حرفا و إلى أن فتحاته ثلاثة و تسعون ألفا و مائتان و ثلاثة و أربعون فتحة، و إلى أن ضماته أربعون ألفا و ثمان مائة و أربع ضمات و إلى أن كسراته تسع و ثلاثون ألفا و خمسمائة و ستة و ثمانون كسرة، و إلى أن تشديداته تسعة عشر ألفا و مائتان و ثلاثة و خمسون تشديدة، و إلى أن مداته ألف و سبعمائة و أحد و سبعون مده و إلى أن همزاته ثلاث آلاف و مائتان و ثلاث و سبعون همزة
با سلام
قبلا مفصل وكامل در باره تحريف قرآن نزد فريقين بحث كرديم :
[=Times New Roman]http://sites.google.com/site/hojjah/tahtif.ghoran.naghd.zip?attredirects=0&d=1
ما هم قبلا بحث کردیم!!!!
پس دیگر سایت را ببندیم و شما به فلان سایت استناد کن و ما هم به سایت دیگر!!!!
بعد هم کسی شما را مجبور نکرده که جواب بدهید!
[/]
[="]اول: آن گروه از علماي شيعه که صريحاً ميگويند: قرآن تحريف شده و ناقص ميباشد[/]
[="]1- علي بن ابراهيم قمي[/]
[="]2- نعمت الله جزايري [/]
[="]3- محمد فيض [/][="]کاشاني[/][="]: (متوفي 1091 [/]ﻫ[="])[/]
[="]4- ابو منصور احمد بن منصور طبرسي[/][="]: (متوفي: 620[/][="]ﻫ[/][="])[/]
[="]5- محمد باقر مجلسي[/]
[="]6- شيخ محمد بن محمد نعمان ملقب به مفيد[/]
[="]7- ابو الحسن عاملي[/]
[="]8- سلطان محمد بن حيدر خراساني[/]
[="]9- علامة حجت سيد عدنان بحراني[/]
[="]10- علامة محدث يوسف بحراني[/]
[="]11- نوري طبرسي[/][="](متوفي 1320 ه[/][="](و کتابش (فصل الخطاب)[/]
[="]12- علامه محقق حاج ميرزا حبيب الله هاشمي خوئي[/]
[="]13- ميثم بحراني[/]
[="]14- (أ) سيد محسن حکيم (ب) سيد ابوالقاسم خوئي (ج) روح الله خميني (د) حاج سيد محمود حسين شاهرودي (ه) حاج سيد محمد کاظم شريعتمداري (و) علامه سيد علي تقي تقوي[/]
[="]15- محمد بن يعقوب کليني[/]
[="]16- محمد بن مسعود، معروف به عياشي[/]
[="]17- ابو جعفر محمد بن حسن صفار[/]
[="]18- دانشمند شيعه مقدس اردبيلي[/]
[="]19- حاج کريم کرماني ملقب به مرشد انام[/]
[="]20- مجتهد هندي سيد دلدار علي ملقب، به آيت الله في العالمين[/]
[="]21- ملا محمد تقي کاشاني[/]
ادامه دارد...
معجزات مربوط به حضرت عیسی مقطعی بود. و میدونیم تولدش و تمام معجزاتش با موفقیت رخ داده بدون اینکه کسی بتونه در زمان وقوع باهاش مقابله کنه . و با این تحریف های لفظی عجیب غریبم چیزی عوض نمیشه .