برادر من ، ظاهرا عصبانیت اجازه فکر کردن را از شما گرفته
شما اول بروید ببینید تعریف واحد و متواتر چیست اگر این 3 روایت شما جزو متواترات محسوب شد بنده می آیم و مبلغ فرقه ضاله انصار میشوم
در مورد سوال دوم شما نیز عرض کردم که یک تاپیک مجزا در مورد رجال بزنید تا کارشناس بحث مفهوم رجال را از ب بسم الله به شما بگوید
اگر هم احیانا ترس از زدن تاپیک دارید بفرمائید تا همین جا حدیث غدیر را با سند صحیح اعلایی بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالب اینجاست که روایتی با جمله ""معه انصار ابیه"" میاورید و در ذیل آن آدرس کتاب بحار را میدهید و حال میگویید بنده از تحریف مبرا هستم!! پس لابد بنده کتاب بحار را تحریف کردم؟؟؟
روایت چهارم:
قال الامام زين العابدين علیه السلام: كاني بصاحبكم علا فوق نجفكم بظهر كوفان معه انصار ابيه تحت راية رسول الله قد نشرها فلا يهوي بها الى قوم الا اهلكهم الله عزوجل. كتاب بحار الانوار ج51ص135، منتخب الاثرص312 بلفظ قريب ومثله في الامام المهدي ص90 ، كتاب يوم الخلاص ص ) 248
و جالبتر اینکه شما عصبانی هستی و بنده آرام و سوالات بنده بی پاسخ مانده و جنابعالی طلبکار!!
جدا که آخرالزمان شده است و بی حساب نیست که احمد الحسن ادعای یمانی گری میکند!!!
دوست عزیز بحث این نیست که ما روایات مربوط به امام عصر را نخوانده ایو بلکه روایات زیادی در این مورد است وشما باید همه روایات را در کنار هم قرار بدهید و به نتیجه برسید نه اینکه با ملاک قرار دادن یکروایت یمانی را در ردیف انبیاءنقل کنید واز قرآندلیل بیاورید.آیاتی که شما نقل می کنید ربطی به یمانی ندارد.
برادر من ، ظاهرا عصبانیت اجازه فکر کردن را از شما گرفته
شما اول بروید ببینید تعریف واحد و متواتر چیست اگر این 3 روایت شما جزو متواترات محسوب شد بنده می آیم و مبلغ فرقه ضاله انصار میشوم
در مورد سوال دوم شما نیز عرض کردم که یک تاپیک مجزا در مورد رجال بزنید تا کارشناس بحث مفهوم رجال را از ب بسم الله به شما بگوید.
اگر هم احیانا ترس از زدن تاپیک دارید بفرمائید تا همین جا حدیث غدیر را با سند صحیح اعلایی بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالب اینجاست که روایتی با جمله ""معه انصار ابیه"" میاورید و در ذیل آن آدرس کتاب بحار را میدهید و حال میگویید بنده از تحریف مبرا هستم!! پس لابد بنده کتاب بحار را تحریف کردم؟؟؟
و جالبتر اینکه شما عصبانی هستی و بنده آرام و سوالات بنده بی پاسخ مانده و جنابعالی طلبکار!!
جدا که آخرالزمان شده است و بی حساب نیست که احمد الحسن ادعای یمانی گری میکند!!!
عزیز برادر بنده مسلط هستم و لله الحمد لیکن این شما هستید که متعصب هستید...
بنده اصلا به علم رجال عقیده ندارم که بخواهم در موردش تحقیق کنم لیکن این شما هستید که چیزی که بدان عقیده داری رو بلد نیستی، نتیجه گیری با خواننده ای که علم رجال را می داند نه شما !!!!
ثابت کنید که حادثه غدیر در کتب شیعیان با رجال شناسنی صحیح است. اعلایی یا هر چیزی..!!
در ضمن برادر اینقدر متعصب هستید که چندین بار به شما گفتم لازم نیست به این سرعت جواب بدهی بشین راحت بررسی کن بعدا..! عجله ای در کار نیست...
در ضمن روایتهایی که دادی را کامل خواستم که چشم پوشی کردی از نقل قول!!!!
اینکه کتاب یوم الخلاص منبع است یا کتاب بحار را بچه پیش دبستانی هم میفهمد.
بهتره شما منتظر پاسخ کارشناس بمانید شاید حداقل در قبال ایشان ماتزم شوید که وقتی یک سوال پاسخ داده شد آن وقت نوبت شما است که به سوال طرف مقابل پاسخ دهید
لذا همینجا بابت پاسخ های ناقصتان به موارد 1 و 2 و پاسخ نداده تان به مورد 3 و مورد 4 و مورد 5 و مورد 6 از پست 81 عذر خواهی میکنم!
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص 66، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مىكند كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه واله از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد، پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، آنها فرود آمدند، آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند.
سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:
همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مىميرم و شما هم مىميريد و گويا كه من دعوت شدهام و آن دعوت را اجابت كردهام و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شدهام مسئول هستم و نيز از آنچه ميان شما باقى مىگذارم؛ يعنى كتاب خدا و حجّت او، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مىگوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى، پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد. آنگاه پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمىدهيد كه خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و اينكه بهشت حق است و اينكه آتش جهنم حق است و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مىدهيم.
پيامبر گفت: خدايا به آنچه مىگويند: شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مىگيرم كه من شهادت مىدهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به مؤمنان از خودشان اولىتر هستم، آيا شما به آن اقرار مىكنيد و به آن گواهى مىدهيد؟ گفتند: آرى، ما در باره تو، به آن شهادت مىدهيم.
پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست و او اين شخص است، سپس دست على را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس گفت: خداوندا دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند و خوار كن هر كس را كه او را خوار سازد. آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت، در آن پيالههايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آنچه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد؟
گفتند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطهاى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مىگويد: اين سخن را بر امام باقر (ع) عرضه كردم، فرمود:
أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.
بررسي سند روايت:
محمد بن الحسن بن وليد:
محمد بن الحسن بن أحمد: قال النجاشي: شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...
وقال الشيخ: جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 220، رقم: 10490.
محمد بن الحسن الصفار:
محمد بن الحسن بن فروخ: قال النجاشي: كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 263، رقم: 10532.
محمد بن الحسين أبي الخطاب:
مقال النجاشي: جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...
وقال الشيخ: كوفي، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 308 ـ 309، رقم: 10581.
يعقوب بن يزيد:
قال النجاشي: وكان ثقة صدوقا...
وقال الشيخ: كثير الرواية، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 21، ص 156، رقم: 13778.
محمد بن أبي عمير:
قال النجاشي: جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...
وقال الشيخ: وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
معجم رجال الحديث، ج 15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.
عبد الله بن سنان:
عبد الله بن سنان بن طريف: قال النجاشي: كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ.... روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.
وقال الشيخ : عبد الله بن سنان، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 11، ص 224، رقم: 6919.
معروف بن خربوذ:
كشى در كتاب رجال خود در شرح حال بريد بن معاويه، تصريح مىكند كه او از جمله افرادى است كه تمام شيعيان بر صداقت و راستگويى آنها اجماع دارند:
إجماع العصابة على تصديق جماعة من أصحاب أبي جعفر عليهالسلام وأصحاب أبي عبد اللّه عليهالسلام وانقيادهم لهم بالفقه، وعدّه منهم معروف بن خرّبوذ.
معجم رجال الحديث، ج 19، ص 250، رقم: 12508.
عامر بن واثله:
امام صادق عليه السلام در آخر همين روايت او را تصديق كرده است؛ پس نيازي به توثيق ديگران ندارد.
با عرض سلام و تبریک صمیمانه خدمت دوست عزیزم جناب انصار گرامی و سایر برادران انصار
چندی است که مهدی دوم از 12 مهدی که فرزند سوم یمانی (یعنی احمد الحسن) میباشد نیز اعلام وجود کرده است
و ظاهرا امام زمان ایشان را نماینده خویش در فیسبوک کرده است!!!
خداوند شما برادر عزیز و پیرو حق را از مقربین و متمسکین به این حجت های معصوم خدا و وصیان بر حق امام زمان(ع) و امامان پاک یعنی احمد الحسن و فرزند سوم طیب و طاهر ایشان قرار دهد
اینکه کتاب یوم الخلاص منبع است یا کتاب بحار را بچه پیش دبستانی هم میفهمد.
بهتره شما منتظر پاسخ کارشناس بمانید شاید حداقل در قبال ایشان ماتزم شوید که وقتی یک سوال پاسخ داده شد آن وقت نوبت شما است که به سوال طرف مقابل پاسخ دهید
لذا همینجا بابت پاسخ های ناقصتان به موارد 1 و 2 و پاسخ نداده تان به مورد 3 و مورد 4 و مورد 5 و مورد 6 از پست 81 عذر خواهی میکنم!
قضاوت هم با خوانندگان نه و با خود جنابعالی!
مورد اول :
مورد اول:
قال الامام الباقرعلیه السلام :من یدعی انه ولدٌ للامام المهدی فالعنوه
ترجمه:هرکس ادعاکندکه من فرزندامام مهدی (عج)هستم اورالعنت کنید
منابع:المختصرج2ص23/الروادع النفوس ص29/الحجة البیضاء ص187/الکفایة فی شرح الغیبه ج2ص1
قال الامام الجوادعلیه السلام: من یدعی فی عصرالغیبه انه ولد للامام القائم فهو مفعول
هرکس ادعاکند درزمان غیبت من پسرامام مهدی (عج)هستم پس او.....!!!!!!!!!!
منابع:منابع المختصرج2ص25/الروادع ص32/الامام فی العصرالغیبه مرحوم خاتون آبادی ص165.
در جواب به شما چندین بار گفتم لطفا روایتها را کامل بیاورید... ولی نمی آورید. می ترسید آبروتون بره....!!!!!
مورد دوم:
مورد دوم:
1-شيخ حسن بن سليمان در كتاب «منتخب البصائر» از بهاء الدين سيد على بن عبد الحميد حسينى باسناد خود از احمد بن عقبه از پدرش روايت ميكند كه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند: آيا رجعت صحيح است؟ فرمود: آرى. گفتند: نخستين كسى كه مىآيد كيست؟ فرمود: حسين عليه السّلام است كه بعد از ظهور قائم عليه السّلام مىآيد مختصر بصائر الدرجات،ص:48
توجه: در اینجا آمده است بعد از ظهور قائم پس مشخص است منظور امام زمان(ع) است زیرا ظهور و غیبت مخصوص ایشان است
مورد سوم:
مورد چهارم:
ج) بی شک امام علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و حسنین علیهما السلام و امام زین العابدین علیه السلام تمسک کننده به سنت پیامبر صلی الله علیه وآله اند آیا شما روایتی حاکی از وصیت آنها در هنگام رحلت نسبت به مهدیون دارید؟
سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (عليه السلام) يقول - ونحن عنده في البيت نحو من عشرين رجلا - فأقبل علينا وقال: لعلكم ترون أن هذا الأمر في الإمامة إلى الرجل منا يضعه حيث يشاء، والله إنه لعهد من الله نزل على رسول الله (صلى الله عليه وآله) إلى رجال مسمين رجل فرجل حتى تنتهي إلى صاحبها. غیبت نعمانی 64 و كمال الدين: 222، ح 11. بحار الأنوار: 23 / 75، ح 25.
بخدا قسم این عهدی است از خداوند بر رسول خدا صل الله علیه و آله نازل شده است.
وأخبرنا علي بن أحمد البندنيجي، عن أبي عبيد الله بن موسى العلوي، قال: حدثنا علي بن الحسن، عن إسماعيل بن مهران، عن المفضل بن صالح، عن معاذ بن كثير، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) أنه قال: " الوصية نزلت من السماء على رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتابا مختوما، ولم ينزل على رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتاب مختوم إلا الوصية، فقال جبرئيل (عليه السلام): يا محمد، هذه وصيتك في أمتك إلى أهل بيتك. فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): أي أهل بيتي، يا جبرئيل؟ فقال: نجيب الله منهم وذريته ((3)) ليورثك في علم النبوة قبل إبراهيم، وكان عليها خواتيم، ففتح علي (عليه السلام) الخاتم الأول ومضى لما أمر فيه، ثم فتح الحسن (عليه السلام) الخاتم الثاني ومضى لما أمر به، ثم فتح الحسين (عليه السلام) الخاتم الثالث فوجد فيه: أن قاتل واقتل وتقتل واخرج بقوم للشهادة، لا شهادة لهم إلا معك، ففعل، ثم دفعها إلى علي بن الحسين (عليهما السلام) ومضى، ففتح علي بن الحسين الخاتم الرابع فوجد فيه: أن أطرق واصمت لما حجب العلم، ثم دفعها إلى محمد بن علي (عليهما السلام) ففتح الخاتم الخامس فوجد فيه: أن فسر كتاب الله تعالى وصدق أباك وورث ابنك العلم واصطنع الأمة، وقل الحق في الخوف والأمن ولا تخش إلا الله، ففعل، ثم دفعها إلى الذي يليه، فقال معاذ بن كثير: فقلت له: وأنت هو؟ فقال: ما بك في هذا إلا أن تذهب - يا معاذ - فترويه عني، نعم، أنا هو، حتى عدد علي اثنا عشر اسما، ثم سكت، فقلت:ثم من؟ فقال: حسبك.
غیبت نعمانی 59و بحار الأنوار: 36 / 209، ح 10. عوالم العلوم 153 / 56، ح 4.
ملاحظه: با توجه به روایت فوق که امام در سوال سوال کننده می گوید تو را کافیست و نگفت دیگر کسی نیست. لذا همین مساله را در وصیت رسول خدا صل الله علیه و آله بیان شده است که فرمود: بعد از دوازده امام دوازده مهدی میباشد.
برادر عزیز پاسخ های شما تماماً داده شده لیکن این شما هستید که پاسخ نمی دهید. پس لطفا یا به تاپیک شماره 60 و 96 پاسخ می دهید یا بحث را با شما گرامی تمام کنم زیرا چیزی جز تکذیب و تهمت زدن و تضعیف روایتها نمی بینم. البته در تاپیک 96 تواتر روایتها را برای شما اثبات کردم، ولی ظاهرا نمی خواهید جواب بدهید و به این فن " فرار " گرویدید. منتظر پاسخ شما هستیم.
با تشکر از پاسختان عزیز، و منتظر پاسختان به تاپیک 60 و 96 هستیم، هر دو یکی می باشند.
مهدیین دوم ظهور کرد!!!
با عرض سلام و تبریک صمیمانه خدمت دوست عزیزم جناب انصار گرامی و سایر برادران انصار
چندی است که مهدی دوم از 12 مهدی که فرزند سوم یمانی (یعنی احمد الحسن) میباشد نیز اعلام وجود کرده است
و ظاهرا امام زمان ایشان را نماینده خویش در فیسبوک کرده است!!!
خداوند شما برادر عزیز و پیرو حق را از مقربین و متمسکین به این حجت های معصوم خدا و وصیان بر حق امام زمان(ع) و امامان پاک یعنی احمد الحسن و فرزند سوم طیب و طاهر ایشان قرار دهد
التماس دعای فرج برای سومین مهدی فراموش نشود
فکر کنم چشمتان خیلی ضعیف شده از تعصب برادر این ادعا می کند که شخص امام مهدی محمد بن الحسن در کنارش می باشد. یعنی موضوعات نظرات فیس را می بیند، پس بی خودی حرف اضافه نزنید. کمی بروید به موضوعاتش دقت کنید و ببینید، البته فراموش نکنید در آخرالزمان مدعیان زیادند ولی راه تشخیص حق از باطل متاسفانه برای شما یکی بسته است وفقط فقط تضعیف تضعیف و عناد بیش از حد.
[CENTER]در ضمن مورد اول را تکرار می کنم تا یادتون نره ظاهرا آلزایمر دارید، برادر روایتهای مورد اول رو کامل درج کنید کتابهایی که ذکر کردید را نیافتم یا لینک کتاب بدهید یا خودتان درج کنید در غیر این صورت برای حجیت کلام شما دلیل نمی باشند. [/CENTER]
با سلام خدمت همه دوستان بالاخص جناب انصار ومع الحق
چون مطالبی مختلفی مطرح شده است بنده توضیحاتی عرض می کنم که ان شاءالله راه گشا باشد.
1-ائمه دوازده تا هستند:در کتب معتبر شیعه واهل سنت وارد شده است که ائمه وخلفاءبعد از رسول خدا(ص)دوازده نفر هستند.من جمله در کتاب صحیح بخاری ج5آمده است که رسول خدا فرمود:خلفاءمن دوازده نفر هستند که همه از قریش می باشند.ودر کتاب ینابیع الموده جلد سوم روایات مربوط به دوازده خلیفه را بیان کرده وگفته است این دوازده امام وخلیفه بر غیر ائمه شیعه قابل تطبیق نیست.همچنین در کتاب مناخب الاثر در بابی جداگانه به این روایات ومنابع آنها اشاره کرده است که می توانید مراجعه کنید.
بحث دوازده امام انحصاری است.وادعای اینکه این ائمه بعد از امام زمان دوباره در قالب 11 هادی که غیر از ائمه هستند ادامه خواهند داشت درست نیست وما با مستمسک قرار دادن بعضی روایات واحد نمی توانیم این مساله را اثبات کنیم چون بر فرض هم چنین روایاتی وجود داشته باشند در مقابل روایات مربوط به انحصار ائمه در دوازده تن رد خواهند شد.البته این نکته نیز قابل دقت است که لقب هادی به خود همان دوازده امام برمی گردد ومی تواند از باب توضیح وعطف بیان باشدوامور ادبی دیگر برای روشن شدن بهتر مساله باشد.
2-روایت متواتر روایتی است که در هر طبقه از محدثین که 60سال می باشد راویان آن در حدی باشند که توافق آنها بر جعل دروغ غیر ممکن باشد.ودر مقابل آن خبر واحد است که روایان آن در هر طبقه در حدی نیستند که توافق آنها بر کذب غیر ممکن باشدلذا در عقاید نمی توان بر اساس خبر واحد حکم کرد ونظر داد.
خبر واحد در صورتی که راویان آن همه عادل وامامی باشند وروایت صحیح باشد موید خواهد بود نه دلیل.
ولی متاسفانه در اینجا بعضی از دوستان با تمسک به روایات واحد یمانی را تا مرتبه انبیاءوائمه بالا برده اند که صحیح نمی باشد.
حدیث غدیر متواتر است چون راوایان آن از صحابه 110 تن ودر طبقه تابعین ییشتر از هشتاد نفر می باشد ودر طبقات بعدی نیز اینچنین ادامه دارد که می توانید برای دیدن راویان آن به جلداول و دوم الغدیر مراجعه کنید .
3- اگر دوستان به حدیث ثقلین مراجعه کرده وآن را مطالعه کنندکه دز جلد 7صحیح مسلم صفحه123وسنن ترمذی ص1078 در کتاب فضائل اهل بیت آمده است پیامبر اسلام می فرماید من بعد از خود قرآن واهل بیتم را به یادگار می گذارم وتا زمانی که به آن دو تمسک کنید گمراه نمی شوید،از آنها عقب نمانید که به گمراهی کشیده می شوید واز آنها جلو نیفید که به هلاکت می رسید.
با توجه به دلایلی که در دست داریم مانند حدیث کساءاین اهل بیت پنج تن آل عباءهستند وبا توجه به احادیث دوازده امام ائمه بعد از آنها می باشند.پس مطرح کردن یمانی وامثال او در رتبه ائمه اشتباه وخلاف اعتقادات مسلم شیعه می باشد ونوعی غلو است.
یک نکته را هم باید در نظر بگیریم که بحث مهدی موعود از همان صدر اسلام بین مسلمانان مسلم بوده ولذا انگیزه برای جعل حدیث در این رابطه زیاد بوده است لذا ما نباید هر حدیثی را مستمسک قرار دهیم تا اعتقاد جدیدی اثبات کنیم.
4-علم رجال در میان علماءما دارای ارزش فوق العاده ای است واگر این علم نبود دین ما الان سرشار از خرافات بود چون از همان صدر اسلام افرادی مانند معاویه برای وحکام جور برای فضیلت تراشی خلفاءغاصب وکم ارزش کردن فضایل اهل بیت از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کردند که بخش نامه هی معاویه در این زمینه در جلد 6شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.لذا علم را از ضروریات بوده واز همام اوایل علمایی مانند شیخ طوسی با نوشتن کتاب رجالی شخصیت محدثان صادق وکاذب را بیان داشته اند وبرای اطلاعات بیشر در مورد این علم می توانید به کتاب کلیات علم رجال استاد سبحانی مراجعه کنید.
5-چون بحث در مورد یمانی است باید بگویم که یمانی فرد مومنی است که در مسیر صحیح است ومانند علمایی همانند امام خمینی به سمت حقیقت وامام برحق دعوت می کند وشخصیت بیشتر از این دادن به او غلو وغلط است.
پرسش
آیا یمانی صرف نظر از مصداق، حجتی از حجج الله می باشد؟ لطفا با ذکر دلیل از کتاب خداوند متعال و احادیث اهل بیت علیهم السلام حجت بودن یا نبودن یمانی را اثبات کنید.
پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم و ضروری است:
نکته اول:
حجت های الهی گاهی حجج خاصی هستند مانند انبیا و ائمه(علیهم السلام) که به شخصه به عنوان حجت معرفی میشوند، یا یا حجت های عام هستند مانند علمای دین.
ما دلیلی بر حجت خاص بودن یمانی نداریم، چرا که معرفی یمانی به عنوان علامت است، نه حجت بودن خاص! یعنی یکی از حجت های عام در آستانه ظهور یمانی است، بنابرانی نهایتا حجیت عام را شاید بتوان برای یمانی معتقد شد همانطور که در برخی روایات آمده است:
امام باقر(علیه السلام): «لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ حَرَّمَ بَيْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ فَإِنَّ رَايَتَهُ رَايَةُ هُدًى وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيم»(1)
ترجمه: در میان پرچمها ودعوتهایی که خواهد بود هیچ پرچم ودعوتی هدایت کننده تر از دعوت یمانی نیست وپرچم او همان پرچم هدایت است چون او شما را بسوی صاحبتان(حضرت مهدی)دعوت می کند... وهنگامی که يمانى قيام كرد، فروش اسلحه بر مردم و هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج كرد بطرف وى برويد. زيرا لشكر او لشكر بر حق است، و نمىبايد كه مسلمانى از وى سرپيچى كند. هر كس از دعوت وى سرپيچيد، از اهل دوزخ به شمار ميرود، چرا که وى مردم را دعوت به حق و راه راست مىكند.
این که می فرماید پرچم یمانی پرچم هدایت گری است یعنی از علمای دین است که میتواند نقش هدایت گری داشته باشد، چون قدرت نظامی، و جهاد در راه دین، و غیرت دینی داشتن همه اینها با هم اما بدون علم و آگاهی از دین نمیتواند ملاک هدایتگری باشد، مهمترین ملاک هدایتگری علم و تفقه در دین است.
منتهی آنچه که مانع نتیجه گیری یقینی از مطلب فوق میشود این است که روایت فوق، و روایت مشابه آن که در ارشاد شیخ مفید(2) آمده هیچ کدام از سند معتبری برخوردار نبوده و لذا قابل اعتماد یقینی نیستند. بنابراین ما دلیل برهانی در خصوص لزوم اطاعت بی چون و چرا از یمانی در دسترس نداریم در حالی که در اعتقادات، خصوصا اعتقادات مهم نمیتوان به ادله ظنّی که یقین آور نیست تمسک جست.
نکته دوم:
با چشم پوشی از ضعف سندی این دو روایت، باید توجه داشت که حکمت لزوم اطاعت از یمانی به خاطر دعوت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دانسته شده، و علت توبیخ از سرپیچی از او هم این دانسته شده که او به حق دعوت می کند، پس مخالفت با او مخالفت با حق است.
خب بنابراین:
اولا: صدق کردن چنین توبیخی فرع بر پذیرش و اثبات سید یمانی است، یعنی ابتدا باید یمانی بودن مدعی به صورت یقینی اثبات شود.
ثانیا: این لزوم اطاعت اختصاصی به یمانی ندارد، عدم اطاعت از هر عالم دینی که از اسلام دفاع میکند چنین توبیخی دارد، چرا که مخالفت با امر او یعنی مخالفت با اسلام؛ مثلا فقهای امروزه هم در صدد تبیین احکام اسلامی هستند و کسی که از آنها رویگردانی کند یعنی با اسلام مخالفت کرده است واز اطاعت خدا سر باز زده است، این اختصاصی به یمانی دارد. نقطه مقابل اطاعت از هر کسی که به خدا دعوت می کند، میشود مخالفت با خدا و طبیعتا چنین مسیری به جهنم ختم خواهد شد.
بنابراین اگر کسی ادعا کند من یمانی هستم و سپس به مخالفت با علمای دین فرمان دهد هرگز پذیرفتنی نیست، چون اولا: خود ائمه(ع) در روایات متعدد مردم را به علمای دین ارجاع داده اند، و نمیشود با یکی دو روایت با سند ضعیف در برابر آن همه روایت ایستاد.
و ثانیا: بر فرض پذیرش حجیت یمانی، اگر کسی مواضع مخالف دین از جمله رد حجیت علمای دین داشته باشد، خود این مواضع قرینه ای میشود بر کذب ادعای او.
پی نوشت ها:
1. نعمانی، محمد بن ابراهيم، الغیبة نعمانی، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق، ص256.
2. مفید، محمد بن محمد نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص375.
با سلام و عرض ادب
برادر من ، ظاهرا عصبانیت اجازه فکر کردن را از شما گرفته
شما اول بروید ببینید تعریف واحد و متواتر چیست اگر این 3 روایت شما جزو متواترات محسوب شد بنده می آیم و مبلغ فرقه ضاله انصار میشوم
در مورد سوال دوم شما نیز عرض کردم که یک تاپیک مجزا در مورد رجال بزنید تا کارشناس بحث مفهوم رجال را از ب بسم الله به شما بگوید
اگر هم احیانا ترس از زدن تاپیک دارید بفرمائید تا همین جا حدیث غدیر را با سند صحیح اعلایی بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالب اینجاست که روایتی با جمله ""معه انصار ابیه"" میاورید و در ذیل آن آدرس کتاب بحار را میدهید و حال میگویید بنده از تحریف مبرا هستم!! پس لابد بنده کتاب بحار را تحریف کردم؟؟؟
و جالبتر اینکه شما عصبانی هستی و بنده آرام و سوالات بنده بی پاسخ مانده و جنابعالی طلبکار!!
جدا که آخرالزمان شده است و بی حساب نیست که احمد الحسن ادعای یمانی گری میکند!!!
عزیز برادر بنده مسلط هستم و لله الحمد لیکن این شما هستید که متعصب هستید...
بنده اصلا به علم رجال عقیده ندارم که بخواهم در موردش تحقیق کنم لیکن این شما هستید که چیزی که بدان عقیده داری رو بلد نیستی، نتیجه گیری با خواننده ای که علم رجال را می داند نه شما !!!!
ثابت کنید که حادثه غدیر در کتب شیعیان با رجال شناسنی صحیح است. اعلایی یا هر چیزی..!!
در ضمن برادر اینقدر متعصب هستید که چندین بار به شما گفتم لازم نیست به این سرعت جواب بدهی بشین راحت بررسی کن بعدا..! عجله ای در کار نیست...
در ضمن روایتهایی که دادی را کامل خواستم که چشم پوشی کردی از نقل قول!!!!
[quote]
[/color][/font][/quote][/color][/font]
شما برادر مهربان من نگران عقول مردم نباشید ،
اینکه کتاب یوم الخلاص منبع است یا کتاب بحار را بچه پیش دبستانی هم میفهمد.
بهتره شما منتظر پاسخ کارشناس بمانید شاید حداقل در قبال ایشان ماتزم شوید که وقتی یک سوال پاسخ داده شد آن وقت نوبت شما است که به سوال طرف مقابل پاسخ دهید
لذا همینجا بابت پاسخ های ناقصتان به موارد 1 و 2 و پاسخ نداده تان به مورد 3 و مورد 4 و مورد 5 و مورد 6 از پست 81 عذر خواهی میکنم!
قضاوت هم با خوانندگان نه و با خود جنابعالی!
http://www.askdin.com/post329848-81.html
خیلی ممنون
بعد از 10 بار درخواست که یک تاپیک مجزا بزنید بلاخره معلوم شد که مشکل از کجا بوده که تاپیک نمیزدید...
این سند غدیر بفرمائید بررسی کنید:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَيَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ:
لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْجُحْفَةِ فَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَ نُودِيَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى بِأَصْحَابِهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ:
إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنِّي مَيِّتٌ وَأَنَّكُمْ مَيِّتُونَ وَكَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ وَأَنِّي مَسْئُولٌ عَمَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَعَمَّا خَلَّفْتُ فِيكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَأَنَّكُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ لِرَبِّكُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ ونَصَحْتَ وَجَاهَدْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ.
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَأَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى مَا يَقُولُونَ أَلَا وَإِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَأَنَا أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ لِي بِذَلِكَ وَتَشْهَدُونَ لِي بِهِ؟
فَقَالُوا نَعَمْ نَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ.
فَقَالَ: أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَهُوَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام.
فَرَفَعَهَا مَعَ يَدِهِ حَتَّى بَدَتْ آبَاطُهُمَا.
ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ وَأَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ حَوْضِي غَداً وَهُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فِيهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَإِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي وَمَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي.
قَالُوا: وَمَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّي فِي أَيْدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَالطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيْدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَمَا بَقِيَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَأَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَهُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَعِتْرَتُهُ عليهم السلام وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ: فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَقَالَ: صَدَقَ أَبُو الطُّفَيْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عليه السلام وَعَرَفْنَاهُ.
وَحَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ.
وَحَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ.
وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِيثِ سَوَاء.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص 66، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مىكند كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه واله از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد، پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، آنها فرود آمدند، آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند.
سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:
همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مىميرم و شما هم مىميريد و گويا كه من دعوت شدهام و آن دعوت را اجابت كردهام و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شدهام مسئول هستم و نيز از آنچه ميان شما باقى مىگذارم؛ يعنى كتاب خدا و حجّت او، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مىگوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى، پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد. آنگاه پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمىدهيد كه خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و اينكه بهشت حق است و اينكه آتش جهنم حق است و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مىدهيم.
پيامبر گفت: خدايا به آنچه مىگويند: شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مىگيرم كه من شهادت مىدهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به مؤمنان از خودشان اولىتر هستم، آيا شما به آن اقرار مىكنيد و به آن گواهى مىدهيد؟ گفتند: آرى، ما در باره تو، به آن شهادت مىدهيم.
پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست و او اين شخص است، سپس دست على را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس گفت: خداوندا دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند و خوار كن هر كس را كه او را خوار سازد. آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت، در آن پيالههايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آنچه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد؟
گفتند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطهاى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مىگويد: اين سخن را بر امام باقر (ع) عرضه كردم، فرمود:
أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.
بررسي سند روايت:
محمد بن الحسن بن وليد:
محمد بن الحسن بن أحمد: قال النجاشي: شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...
وقال الشيخ: جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 220، رقم: 10490.
محمد بن الحسن الصفار:
محمد بن الحسن بن فروخ: قال النجاشي: كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 263، رقم: 10532.
محمد بن الحسين أبي الخطاب:
مقال النجاشي: جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...
وقال الشيخ: كوفي، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 308 ـ 309، رقم: 10581.
يعقوب بن يزيد:
قال النجاشي: وكان ثقة صدوقا...
وقال الشيخ: كثير الرواية، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 21، ص 156، رقم: 13778.
محمد بن أبي عمير:
قال النجاشي: جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...
وقال الشيخ: وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
معجم رجال الحديث، ج 15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.
عبد الله بن سنان:
عبد الله بن سنان بن طريف: قال النجاشي: كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ.... روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.
وقال الشيخ : عبد الله بن سنان، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 11، ص 224، رقم: 6919.
معروف بن خربوذ:
كشى در كتاب رجال خود در شرح حال بريد بن معاويه، تصريح مىكند كه او از جمله افرادى است كه تمام شيعيان بر صداقت و راستگويى آنها اجماع دارند:
إجماع العصابة على تصديق جماعة من أصحاب أبي جعفر عليهالسلام وأصحاب أبي عبد اللّه عليهالسلام وانقيادهم لهم بالفقه، وعدّه منهم معروف بن خرّبوذ.
معجم رجال الحديث، ج 19، ص 250، رقم: 12508.
عامر بن واثله:
امام صادق عليه السلام در آخر همين روايت او را تصديق كرده است؛ پس نيازي به توثيق ديگران ندارد.
با عرض سلام و تبریک صمیمانه خدمت دوست عزیزم جناب انصار گرامی و سایر برادران انصار
چندی است که مهدی دوم از 12 مهدی که فرزند سوم یمانی (یعنی احمد الحسن) میباشد نیز اعلام وجود کرده است
و ظاهرا امام زمان ایشان را نماینده خویش در فیسبوک کرده است!!!
خداوند شما برادر عزیز و پیرو حق را از مقربین و متمسکین به این حجت های معصوم خدا و وصیان بر حق امام زمان(ع) و امامان پاک یعنی احمد الحسن و فرزند سوم طیب و طاهر ایشان قرار دهد
التماس دعای فرج برای سومین مهدی فراموش نشود :Gol:
با سلام و عرض ادب
مورد اول :
در جواب به شما چندین بار گفتم لطفا روایتها را کامل بیاورید... ولی نمی آورید. می ترسید آبروتون بره....!!!!!
مورد دوم:
سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (عليه السلام) يقول - ونحن عنده في البيت نحو من
عشرين رجلا - فأقبل علينا وقال: لعلكم ترون أن هذا الأمر في الإمامة إلى الرجل منا يضعه حيث يشاء، والله إنه لعهد من الله نزل على رسول الله (صلى الله عليه وآله) إلى رجال مسمين رجل فرجل حتى تنتهي إلى صاحبها. غیبت نعمانی 64 و كمال الدين: 222، ح 11. بحار الأنوار: 23 / 75، ح 25.
بخدا قسم این عهدی است از خداوند بر رسول خدا صل الله علیه و آله نازل شده است.
وأخبرنا علي بن أحمد البندنيجي، عن أبي عبيد الله بن موسى العلوي، قال:
حدثنا علي بن الحسن، عن إسماعيل بن مهران، عن المفضل بن صالح، عن معاذ بن
كثير، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) أنه قال:
" الوصية نزلت من السماء على رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتابا مختوما، ولم ينزل على
رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتاب مختوم إلا الوصية، فقال جبرئيل (عليه السلام): يا محمد، هذه وصيتك في أمتك إلى أهل بيتك.
فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): أي أهل بيتي، يا جبرئيل؟
فقال: نجيب الله منهم وذريته ((3)) ليورثك في علم النبوة قبل إبراهيم، وكان عليها خواتيم، ففتح علي (عليه السلام) الخاتم الأول ومضى لما أمر فيه، ثم فتح الحسن (عليه السلام) الخاتم الثاني ومضى لما أمر به، ثم فتح الحسين (عليه السلام) الخاتم الثالث فوجد فيه: أن قاتل واقتل وتقتل واخرج بقوم للشهادة، لا شهادة لهم إلا معك، ففعل، ثم دفعها إلى علي بن الحسين (عليهما السلام) ومضى، ففتح علي بن الحسين الخاتم الرابع فوجد فيه: أن أطرق واصمت لما حجب العلم، ثم دفعها إلى محمد بن علي (عليهما السلام) ففتح الخاتم الخامس فوجد فيه: أن فسر كتاب الله تعالى وصدق أباك وورث ابنك العلم واصطنع الأمة، وقل الحق في الخوف والأمن ولا تخش إلا الله، ففعل، ثم دفعها إلى الذي يليه، فقال معاذ بن كثير: فقلت له: وأنت هو؟ فقال: ما بك في هذا إلا أن تذهب - يا معاذ - فترويه عني، نعم، أنا هو، حتى عدد علي اثنا عشر اسما، ثم سكت، فقلت: ثم من؟ فقال: حسبك.
غیبت نعمانی 59و بحار الأنوار: 36 / 209، ح 10. عوالم العلوم 153 / 56، ح 4.
ملاحظه: با توجه به روایت فوق که امام در سوال سوال کننده می گوید تو را کافیست و نگفت دیگر کسی نیست. لذا همین مساله را در وصیت رسول خدا صل الله علیه و آله بیان شده است که فرمود: بعد از دوازده امام دوازده مهدی میباشد.
برادر عزیز پاسخ های شما تماماً داده شده لیکن این شما هستید که پاسخ نمی دهید. پس لطفا یا به تاپیک شماره 60 و 96 پاسخ می دهید یا بحث را با شما گرامی تمام کنم زیرا چیزی جز تکذیب و تهمت زدن و تضعیف روایتها نمی بینم. البته در تاپیک 96 تواتر روایتها را برای شما اثبات کردم، ولی ظاهرا نمی خواهید جواب بدهید و به این فن " فرار " گرویدید. منتظر پاسخ شما هستیم.
با تشکر از پاسختان عزیز، و منتظر پاسختان به تاپیک 60 و 96 هستیم، هر دو یکی می باشند.
فکر کنم چشمتان خیلی ضعیف شده از تعصب برادر این ادعا می کند که شخص امام مهدی محمد بن الحسن در کنارش می باشد. یعنی موضوعات نظرات فیس را می بیند، پس بی خودی حرف اضافه نزنید. کمی بروید به موضوعاتش دقت کنید و ببینید، البته فراموش نکنید در آخرالزمان مدعیان زیادند ولی راه تشخیص حق از باطل متاسفانه برای شما یکی بسته است وفقط فقط تضعیف تضعیف و عناد بیش از حد.
[CENTER]در ضمن مورد اول را تکرار می کنم تا یادتون نره ظاهرا آلزایمر دارید، برادر روایتهای مورد اول رو کامل درج کنید کتابهایی که ذکر کردید را نیافتم یا لینک کتاب بدهید یا خودتان درج کنید در غیر این صورت برای حجیت کلام شما دلیل نمی باشند. [/CENTER]
با سلام خدمت همه دوستان بالاخص جناب انصار ومع الحق
چون مطالبی مختلفی مطرح شده است بنده توضیحاتی عرض می کنم که ان شاءالله راه گشا باشد.
1-ائمه دوازده تا هستند:در کتب معتبر شیعه واهل سنت وارد شده است که ائمه وخلفاءبعد از رسول خدا(ص)دوازده نفر هستند.من جمله در کتاب صحیح بخاری ج5آمده است که رسول خدا فرمود:خلفاءمن دوازده نفر هستند که همه از قریش می باشند.ودر کتاب ینابیع الموده جلد سوم روایات مربوط به دوازده خلیفه را بیان کرده وگفته است این دوازده امام وخلیفه بر غیر ائمه شیعه قابل تطبیق نیست.همچنین در کتاب مناخب الاثر در بابی جداگانه به این روایات ومنابع آنها اشاره کرده است که می توانید مراجعه کنید.
بحث دوازده امام انحصاری است.وادعای اینکه این ائمه بعد از امام زمان دوباره در قالب 11 هادی که غیر از ائمه هستند ادامه خواهند داشت درست نیست وما با مستمسک قرار دادن بعضی روایات واحد نمی توانیم این مساله را اثبات کنیم چون بر فرض هم چنین روایاتی وجود داشته باشند در مقابل روایات مربوط به انحصار ائمه در دوازده تن رد خواهند شد.البته این نکته نیز قابل دقت است که لقب هادی به خود همان دوازده امام برمی گردد ومی تواند از باب توضیح وعطف بیان باشدوامور ادبی دیگر برای روشن شدن بهتر مساله باشد.
2-روایت متواتر روایتی است که در هر طبقه از محدثین که 60سال می باشد راویان آن در حدی باشند که توافق آنها بر جعل دروغ غیر ممکن باشد.ودر مقابل آن خبر واحد است که روایان آن در هر طبقه در حدی نیستند که توافق آنها بر کذب غیر ممکن باشدلذا در عقاید نمی توان بر اساس خبر واحد حکم کرد ونظر داد.
خبر واحد در صورتی که راویان آن همه عادل وامامی باشند وروایت صحیح باشد موید خواهد بود نه دلیل.
ولی متاسفانه در اینجا بعضی از دوستان با تمسک به روایات واحد یمانی را تا مرتبه انبیاءوائمه بالا برده اند که صحیح نمی باشد.
حدیث غدیر متواتر است چون راوایان آن از صحابه 110 تن ودر طبقه تابعین ییشتر از هشتاد نفر می باشد ودر طبقات بعدی نیز اینچنین ادامه دارد که می توانید برای دیدن راویان آن به جلداول و دوم الغدیر مراجعه کنید .
3- اگر دوستان به حدیث ثقلین مراجعه کرده وآن را مطالعه کنندکه دز جلد 7صحیح مسلم صفحه123وسنن ترمذی ص1078 در کتاب فضائل اهل بیت آمده است پیامبر اسلام می فرماید من بعد از خود قرآن واهل بیتم را به یادگار می گذارم وتا زمانی که به آن دو تمسک کنید گمراه نمی شوید،از آنها عقب نمانید که به گمراهی کشیده می شوید واز آنها جلو نیفید که به هلاکت می رسید.
با توجه به دلایلی که در دست داریم مانند حدیث کساءاین اهل بیت پنج تن آل عباءهستند وبا توجه به احادیث دوازده امام ائمه بعد از آنها می باشند.پس مطرح کردن یمانی وامثال او در رتبه ائمه اشتباه وخلاف اعتقادات مسلم شیعه می باشد ونوعی غلو است.
یک نکته را هم باید در نظر بگیریم که بحث مهدی موعود از همان صدر اسلام بین مسلمانان مسلم بوده ولذا انگیزه برای جعل حدیث در این رابطه زیاد بوده است لذا ما نباید هر حدیثی را مستمسک قرار دهیم تا اعتقاد جدیدی اثبات کنیم.
4-علم رجال در میان علماءما دارای ارزش فوق العاده ای است واگر این علم نبود دین ما الان سرشار از خرافات بود چون از همان صدر اسلام افرادی مانند معاویه برای وحکام جور برای فضیلت تراشی خلفاءغاصب وکم ارزش کردن فضایل اهل بیت از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کردند که بخش نامه هی معاویه در این زمینه در جلد 6شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.لذا علم را از ضروریات بوده واز همام اوایل علمایی مانند شیخ طوسی با نوشتن کتاب رجالی شخصیت محدثان صادق وکاذب را بیان داشته اند وبرای اطلاعات بیشر در مورد این علم می توانید به کتاب کلیات علم رجال استاد سبحانی مراجعه کنید.
5-چون بحث در مورد یمانی است باید بگویم که یمانی فرد مومنی است که در مسیر صحیح است ومانند علمایی همانند امام خمینی به سمت حقیقت وامام برحق دعوت می کند وشخصیت بیشتر از این دادن به او غلو وغلط است.
پرسش
آیا یمانی صرف نظر از مصداق، حجتی از حجج الله می باشد؟ لطفا با ذکر دلیل از کتاب خداوند متعال و احادیث اهل بیت علیهم السلام حجت بودن یا نبودن یمانی را اثبات کنید.
پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم و ضروری است:
نکته اول:
حجت های الهی گاهی حجج خاصی هستند مانند انبیا و ائمه(علیهم السلام) که به شخصه به عنوان حجت معرفی میشوند، یا یا حجت های عام هستند مانند علمای دین.
ما دلیلی بر حجت خاص بودن یمانی نداریم، چرا که معرفی یمانی به عنوان علامت است، نه حجت بودن خاص! یعنی یکی از حجت های عام در آستانه ظهور یمانی است، بنابرانی نهایتا حجیت عام را شاید بتوان برای یمانی معتقد شد همانطور که در برخی روایات آمده است:
امام باقر(علیه السلام): «لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ حَرَّمَ بَيْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ فَإِنَّ رَايَتَهُ رَايَةُ هُدًى وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيم»(1)
ترجمه: در میان پرچمها ودعوتهایی که خواهد بود هیچ پرچم ودعوتی هدایت کننده تر از دعوت یمانی نیست وپرچم او همان پرچم هدایت است چون او شما را بسوی صاحبتان(حضرت مهدی)دعوت می کند... وهنگامی که يمانى قيام كرد، فروش اسلحه بر مردم و هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج كرد بطرف وى برويد. زيرا لشكر او لشكر بر حق است، و نمىبايد كه مسلمانى از وى سرپيچى كند. هر كس از دعوت وى سرپيچيد، از اهل دوزخ به شمار ميرود، چرا که وى مردم را دعوت به حق و راه راست مىكند.
این که می فرماید پرچم یمانی پرچم هدایت گری است یعنی از علمای دین است که میتواند نقش هدایت گری داشته باشد، چون قدرت نظامی، و جهاد در راه دین، و غیرت دینی داشتن همه اینها با هم اما بدون علم و آگاهی از دین نمیتواند ملاک هدایتگری باشد، مهمترین ملاک هدایتگری علم و تفقه در دین است.
منتهی آنچه که مانع نتیجه گیری یقینی از مطلب فوق میشود این است که روایت فوق، و روایت مشابه آن که در ارشاد شیخ مفید(2) آمده هیچ کدام از سند معتبری برخوردار نبوده و لذا قابل اعتماد یقینی نیستند. بنابراین ما دلیل برهانی در خصوص لزوم اطاعت بی چون و چرا از یمانی در دسترس نداریم در حالی که در اعتقادات، خصوصا اعتقادات مهم نمیتوان به ادله ظنّی که یقین آور نیست تمسک جست.
نکته دوم:
با چشم پوشی از ضعف سندی این دو روایت، باید توجه داشت که حکمت لزوم اطاعت از یمانی به خاطر دعوت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دانسته شده، و علت توبیخ از سرپیچی از او هم این دانسته شده که او به حق دعوت می کند، پس مخالفت با او مخالفت با حق است.
خب بنابراین:
اولا: صدق کردن چنین توبیخی فرع بر پذیرش و اثبات سید یمانی است، یعنی ابتدا باید یمانی بودن مدعی به صورت یقینی اثبات شود.
ثانیا: این لزوم اطاعت اختصاصی به یمانی ندارد، عدم اطاعت از هر عالم دینی که از اسلام دفاع میکند چنین توبیخی دارد، چرا که مخالفت با امر او یعنی مخالفت با اسلام؛ مثلا فقهای امروزه هم در صدد تبیین احکام اسلامی هستند و کسی که از آنها رویگردانی کند یعنی با اسلام مخالفت کرده است واز اطاعت خدا سر باز زده است، این اختصاصی به یمانی دارد. نقطه مقابل اطاعت از هر کسی که به خدا دعوت می کند، میشود مخالفت با خدا و طبیعتا چنین مسیری به جهنم ختم خواهد شد.
بنابراین اگر کسی ادعا کند من یمانی هستم و سپس به مخالفت با علمای دین فرمان دهد هرگز پذیرفتنی نیست، چون اولا: خود ائمه(ع) در روایات متعدد مردم را به علمای دین ارجاع داده اند، و نمیشود با یکی دو روایت با سند ضعیف در برابر آن همه روایت ایستاد.
و ثانیا: بر فرض پذیرش حجیت یمانی، اگر کسی مواضع مخالف دین از جمله رد حجیت علمای دین داشته باشد، خود این مواضع قرینه ای میشود بر کذب ادعای او.
پی نوشت ها:
1. نعمانی، محمد بن ابراهيم، الغیبة نعمانی، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق، ص256.
2. مفید، محمد بن محمد نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص375.