جمع بندی آیا "یمانی" صرف نظر از مصداق حجت است؟

تب‌های اولیه

110 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام و عرض ادب

علی مع الحق;330163 نوشت:
سلام و عرض ادب

روایت اول:
علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن الحسين بن ثوير بن أبي فاختة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لا تعود الإمامة في أخوين بعد الحسن والحسين أبدا، إنما جرت من علي بن الحسين كما قال الله تبارك وتعالى: " وأولوا الأرحام بعضهمأولى ببعض في كتاب الله " فلا تكون بعد علي بن الحسين عليه السلام إلا في الأعقاب وأعقاب الأعقاب.الاصول من الكافي نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 286

روایت دوم:
وفي الكافي: عن الصادق عليه السلام لا تعود الإمامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام أبدا، إنما جرت من علي بن الحسين عليه السلام كما قال الله: (وأولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض في كتاب الله)، فلا يكون بعد علي بن الحسين عليهما السلام، إلا في الأعقاب وأعقاب الأعقاب إن الله بكل شئ عليم: من المواريث وغيرها، وبالحكمة في إناطتها بنسبة الإسلام والمظاهرة أولا واعتبار القرابة ثانيا إلى غير ذلك. التفسير الصافي نویسنده : الفيض الكاشاني جلد : 2 صفحه : 317

روایت سوم:
وباسناده إلى عبد الاعلى بن أعين قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إن الله عز وجل خص عليا عليه السلام بوصية رسول الله صلى الله عليه وآله وما يصيبه له، فاقر الحسن و الحسين بذلك، ثم وصيته للحسن وتسليم الحسين ذلك حتى أفض الامر إلى الحسين لا ينازعه فيه أحد، لأنه ليس لأحد من السابقة مثل ما له، واستحقها علي بن الحسين عليه السلام لقول الله عز وجل: " وأولو الأرحام بعضهم أولى ببعض في كتاب الله " فلا يكون بعد علي بن الحسين عليهما السلام الا في الأعقاب واعقاب الأعقاب. تفسير نور الثقلين نویسنده : الشيخ الحويزي جلد : 2 صفحه : 172

روایت چهارم:
في الصحيح عن الحسين بن ثوير بن أبي فاختة ، عن أبي عبد الله 7 قال : ( لا تعود الإمامة في أخوين بعد الحسن والحسين أبداً إنما جرت من علي بن الحسين كما قال الله تبارك وتعالى ( وأولوا الأرحامِ بعضهم أولى ببعض في كتابِ اللهِ ) ، فلا تكون بعد علي بن الحسين إلاّ في الأعقاب وأعقاب الأعقاب ). غيبة الامام المهدي عند الامام الصادق عليهما السلام نویسنده : السيد ثامر هاشم العميدي جلد : 1 صفحه : 65

روایت پنجم:
وروىسعد بن عبد الله، عنمحمد بن عيسىبنعبيد، عنيونس بن عبدالرحمن،عن الحسين بن ثوير بن أبيفاختة، عنأبيعبد الله عليه السلام قال : لا تعود الامامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهماالسلام ، ولا يكون بعد علي بن الحسين عليه السلامإلا في الاعقاب وأعقابالاعقاب

حسین بن ثویربنابی فاخته گوید : امام صادق (ع) فرمود : بعد از حسن و حسین (ع) امامت به دو برادرنمی رسد . و بعد از علی بن الحسین (ع) نخواهد بود مگردر اعقاب (نسل ها) و اعقاباعقاب (نسل های نسل ها)
الغیبة الطوسیص 196 ح 160 . بحار الانوار ج 25 ص 250 ح 2 . إثبات الهداة ج 1 ص 541 ح 349 . علل الشرائع ص 208 ح 9

روایت ششم:
عنمحمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عنسليمان بن جعفر،عنحماد بن عيسىالجهني قال : قال أبوعبدالله عليه السلام : لاتجتمع الامامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام ،إنما هي في الاعقاب وأعقابالاعقاب

حماد بن عیسی جهنی گوید : امامصادق علیه السلام فرمود : امامت بعد ازحسن و حسین (ع) در دو برادر جمع نمی شود . به درستی که آن در در اعقاب (نسل ها) واعقاب اعقاب (نسل هاینسل ها) خواهد بود

الغیبة الطوسی ص 226 ح 191 . إثبات الهداة ج 1 ص 124 ح 198 بحار الانوار ج 25 ص 251ح 7 . كمال الدين ص 414 ح 2 . الكافي ج 1 ص 286ح 4

روایت هفتم:
وروىمحمد بن عبد الله بن جعفرالحميري، عنأبيه، عنمحمد بن عيسى بن عبيد، عنيونس بن عبدالرحمن،عنالحسين بن ثوير بن أبيفاختة،عن أبي عبد الله عليه السلامقال: لا تعود الامامة في أخوين بعد الحسن والحسين عليهما السلام أبدا، إنها جرت منعلي بن الحسين عليهما السلام كما قال عزوجل: (وأولوا الارحام بعضهم أولى ببعض فيكتاب الله من المؤمنين والمهاجرين) [2] فلا تكون بعد علي بن الحسين عليهما السلام إلا فيالاعقاب وأعقاب الاعقاب.
الغیبة الطوسی ص 226 ح 192 . بحار الانوار ج25 ص 252 ح 8 . كمال الدين ص 414 ح 1 . إثبات الهداة ج 1 ص 85 ح 48 . الكافي ج 1 ص 285 ح 1

فکر کنم برای کسی که از علم رجال مطلع باشد مخفی نیست که روایت واحد به روایتی می گویند که سلسله رجال آن روایت یکی هستند. لذا از سلسله راویانی مختلف این روایت را متواتر اثبات کردیم لذا برادر عزیزمان نمی تواند پاسخ بدهد و بازهم روایت را واحد می شمارد. سبحان الله، اگر برادری از علم رجال خبر دارد خواهشن بگوید که کلام بنده حداقل در این مورد اشتباه است یا خیر...!؟

ظاهرا برادر عزیزمان فقط بلد است که ثقه بودن و نبودن رجال را تعیین کند و بلد نیست متواتر یعنی چه...!!!!

کلمه " الا " تخصیصی می باشد و معصوم در کلام خودش این امر را در اعقاب یا اعقاب اعقاب تخصیص می دهد، و می گوید این امر مجددا تکرار خواهد شد لذا برادر عزیزیمان "علی مع الحق" فقط می گوید روایت " الا " دارد، و بقیه واحد هستند!!! بخند تا جایی که می توانی بخند برادر...

نقل قول:

قال الامام الباقرعلیه السلام :من یدعی انه ولدٌ للامام المهدیفالعنوه

ترجمه:هرکس ادعاکندکه من فرزندامام مهدی (عج)هستم اورالعنتکنید

منابع:المختصرج2ص23/الروادع النفوس ص29/الحجة البیضاء ص187/الکفایة فیشرح الغیبه ج2ص1

قال الامام الجوادعلیه السلام: من یدعی فی عصرالغیبهانه ولد للامام القائم فهو مفعول

هرکس ادعاکند درزمان غیبت من پسرامام مهدی (عج)هستم پس او.....!!!!!!!!!!

منابع:منابع المختصرج2ص25/الروادعص32/الامام فی العصرالغیبه مرحوم خاتون آبادی ص165.

کل متن روایتهایی که دادی را درج کنید لطفا بنده کتابهای مذکور را نیافتم پس خواهشن یا لینک کتاب بدهید یا متن کامل روایتهای فوق را درج کنید.

نقل قول:

شما اگر راست میگویید ثابت کنید این جمله در کتاب مجلسی آمده است والا کتاب یومالخلاص را که خودش گرد اوری کرده به عنوان سند آوردن واقعا خنده دار است (بازبخندیم شما ناراحت میشید

بنده خودم را از تحریف تبرئه کردم برادر عزیز و بقیه امر دست خودتان است، لذا اگر تحریفی باشد صاحب کتاب محرف است و اگر خیر بروید و آن را اصلاح کنید، لذا بنده متصدی قبول شما نیستم، خواهی قبول کنید و خواهی قبول نکنید، بنده هر چیزی را که می آورم شما با وجود تواتر معنی و قطعیت دلالت، آن را بی اطلاع از علم وضعی رجال خودتان، تکذیب می کنید.

نقل قول:

در مورد پست 60 بنده دلیلم را ذکر کردم که روایت شما خبر واحد است و ظاهرا شما سهخبر (جدای از اینکه فقط یکی از آنها ادعای شما را ثابت میکند و دو تای دیگر حرف الاندارد) متواتر میدانید!!!
وقتی حرف بنده هم قبول نمیکنید بهتره از کارشناس کهتشریف آوردند بپرسید آیا 3 تا سلسله سند (با فرض یکی بودن روایات که چنین نیست) خبرمتواتر محسوب میشود یا خیر؟

در فوق روایتها را درج کردم و کلمه الا را برای شما بیان کردم " تخصیصی" باز چه بهانه ای دارید ؟ مگر 21 روایتی که شما ذکر کردید یکی بودند؟ مگر منظورتان این نبود که می خواستید دوازده امام بودن را اثبات کنید در صورتی که روایتها یکی نیستند!!! مام روایتهای متواتر آوردیم و تشابه آنها یکی است مگر کلمه " الا" که خودتان نمی دانم چرا فقط کلمه "الا" را در نظر گرفتید؟؟؟؟ سبحان الله... نمی خوای قبول کنی برو کنار و به یک کلمه سه حرفی گیر نده!!! جواب بده عزیزم از موضوع فرار نکن.

اولا: روایتها متواتر هستند و اثبات کردیم.
دوما: روایتهایی که شما دادید یکی نیستند ولی آنها را متواتر می دانید، و روایتهای ما فقط کلمه " الا" شما را کشته است. که معنی "الا" در روایت را خدمتتان عرض کردیم.

نقل قول:

آیا روایات متواتر بر حصر ائمه در عدد 12 که چند مورد را آوردم و از جواب فرارکردید نفی ادعای شما است یا خیر؟

شما رو به ابالفضل قسم می دم در کجا شما جواب دادید که ما ندادیم!؟ بنده گفتم که شما اگر به تاپیک شماره 60 و همین تاپیک جدیدا مشابه همان تاپیک است پاسخ دهید مشکلتان ان شاء الله حل می شود، ظاهرا شما هستید که فرار را به جواب دادن ترجیح می دهید.

موفق باشید...

برادر من ، ظاهرا عصبانیت اجازه فکر کردن را از شما گرفته

شما اول بروید ببینید تعریف واحد و متواتر چیست اگر این 3 روایت شما جزو متواترات محسوب شد بنده می آیم و مبلغ فرقه ضاله انصار میشوم

در مورد سوال دوم شما نیز عرض کردم که یک تاپیک مجزا در مورد رجال بزنید تا کارشناس بحث مفهوم رجال را از ب بسم الله به شما بگوید

اگر هم احیانا ترس از زدن تاپیک دارید بفرمائید تا همین جا حدیث غدیر را با سند صحیح اعلایی بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جالب اینجاست که روایتی با جمله ""معه انصار ابیه"" میاورید و در ذیل آن آدرس کتاب بحار را میدهید و حال میگویید بنده از تحریف مبرا هستم!! پس لابد بنده کتاب بحار را تحریف کردم؟؟؟

ansar;329211 نوشت:
روایت چهارم:

قال الامام زين العابدين علیه السلام: كاني بصاحبكم علا فوق نجفكم بظهر كوفان [="blue"]معه انصار ابيه[/] تحت راية رسول الله قد نشرها فلا يهوي بها الى قوم الا اهلكهم الله عزوجل. كتاب ب[="blue"]حار الانوار ج51ص135[/]، منتخب الاثرص312 بلفظ قريب ومثله في الامام المهدي ص90 ، كتاب يوم الخلاص ص ) 248

و جالبتر اینکه شما عصبانی هستی و بنده آرام و سوالات بنده بی پاسخ مانده و جنابعالی طلبکار!!
جدا که آخرالزمان شده است و بی حساب نیست که احمد الحسن ادعای یمانی گری میکند!!!

با سلام و عرض ادب.
برادر کریم شما فرموید:

کریم;330035 نوشت:
دوست عزیز بحث این نیست که ما روایات مربوط به امام عصر را نخوانده ایو بلکه روایات زیادی در این مورد است وشما باید همه روایات را در کنار هم قرار بدهید و به نتیجه برسید نه اینکه با ملاک قرار دادن یکروایت یمانی را در ردیف انبیاءنقل کنید واز قرآندلیل بیاورید.آیاتی که شما نقل می کنید ربطی به یمانی ندارد.

محمد بن العباس، عن أحمد بن هوذه، عن إسحاق بن إبراهيم، عن عبد الله بن حماد، عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تعالى في كتابه " هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون " فقال: والله ما انزل تأويلها بعد قلت: جعلت فداك ومتى ينزل ؟ قال: حتى يقوم القائم إن شاء الله فإذا خرج القائم لم يبق كافر ولا مشرك إلا كره خروجه حتى لو كان كافر أو مشرك في بطن صخرة لقالت الصخرة يا مؤمن في بطني كافر أو مشرك فاقتله. بحار الانوار ج51ص60. بحار الانوار جلد 52ص324. الزام الناصب ص21و31و 222. و دیگر کتب مختلف با اسنادی متواتر

از ابی عبدالله علیه السلام فرمود: بخدا سوگند این آیه تحقق نیافته و نمی یابد تا روزی که قائم علیه السلام ظهور کند، چون او ظهور کند هیچ کافر و یا مشرکی ظهور او را خوش نخواهد داشت، زیرا اگر کافر یا مشرکی در دل سنگ باشد آن سنگ خواهد گفت: ای مومن در دل من کافری هست، آن را به قتل برسان.

ملاحظه: با توجه به روایت فوق در می یابیم که هیچ کافر و مشرکی بر زمین نخواهد ماند مگر اینکه کشته شود. لذا به روایت زیر دقت فرمائید:

قال امیر المومنین علیه السلام: فعند ذالک ترفع التوبة فلا توبة تقبل، و لا عمل یرفع، و لا ینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل. الزام الناصب ص 180

امیر مومنان علی علیه السلام فرمود: در آن هنگام توبه برداشته می شود، دیگر توبه ای پذیرفته نخواهد شد، و عملی بالا نمی رود، کسی که پیش اژ آن ایمان نیاورده باشد دیگر ایمان آوردنش او را سودی نخواهد بخشید.

علي بن أحمد، عن عبيدالله بن موسى العلوي، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن قتيبة الاعشى، عن أبان بن تغلب قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إذا ظهرت راية الحق لعنها أهل الشرق والغرب، أتدري لم ذلك ؟ قلت: لا، قال: للذي يلقى الناس من أهل بيته قبل خروجه. بحار الأنوار نویسنده: العلامة المجلسي جلد: 52 صفحه: 363، غیبت نعمانی ص 159

از ابا عبدالله علیه السلام شنیدم فرمود: چون پرچم حق برافراشته شود، اهل شرق و غرب آن را لعنت می کنند، می دانی آن برای چیست؟ گفتم: خیر، فرمود: آن به سبب مصیبتهایی است که پیش از ظهور او(امام مهدی ع) از کسی از اهل بیت او می بینند.

ملاحظه: با توجه به روایت فوق که می گوید: اگر پرچم حق برافراشته شود، و در آخر صاحب پرچم حق را به امام مهدی نسبت می دهد " از اهل بیت او" که قبل از خروج امام مهدی علیه السلام ظهور می کند، لذا با توجه به قرینه های موجود و خصوصا بهترین قرینه روایت امام باقر علیه السلام در عیبت نعمانی ص 264 می باشد، که صاحب پرچم حق را نیز مشخص می کند به قولش که می فرماید: پرچم هدایتگرترین پرچمهاست چون شما را به سوی صاحبتان دعوت می کند ..... چون یمانی به حق و صراط مستقیم دعوت می کند.


برادر عزیز کریم اگر نیاز به ادله بیشتری هست بفرمائید بگویید در خدمتتان هستم.


موفق باشید...

علی مع الحق;330197 نوشت:
برادر من ، ظاهرا عصبانیت اجازه فکر کردن را از شما گرفته

شما اول بروید ببینید تعریف واحد و متواتر چیست اگر این 3 روایت شما جزو متواترات محسوب شد بنده می آیم و مبلغ فرقه ضاله انصار میشوم

در مورد سوال دوم شما نیز عرض کردم که یک تاپیک مجزا در مورد رجال بزنید تا کارشناس بحث مفهوم رجال را از ب بسم الله به شما بگوید.
اگر هم احیانا ترس از زدن تاپیک دارید بفرمائید تا همین جا حدیث غدیر را با سند صحیح اعلایی بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالب اینجاست که روایتی با جمله ""معه انصار ابیه"" میاورید و در ذیل آن آدرس کتاب بحار را میدهید و حال میگویید بنده از تحریف مبرا هستم!! پس لابد بنده کتاب بحار را تحریف کردم؟؟؟

و جالبتر اینکه شما عصبانی هستی و بنده آرام و سوالات بنده بی پاسخ مانده و جنابعالی طلبکار!!
جدا که آخرالزمان شده است و بی حساب نیست که احمد الحسن ادعای یمانی گری میکند!!!

عزیز برادر بنده مسلط هستم و لله الحمد لیکن این شما هستید که متعصب هستید...
بنده اصلا به علم رجال عقیده ندارم که بخواهم در موردش تحقیق کنم لیکن این شما هستید که چیزی که بدان عقیده داری رو بلد نیستی، نتیجه گیری با خواننده ای که علم رجال را می داند نه شما !!!!

ثابت کنید که حادثه غدیر در کتب شیعیان با رجال شناسنی صحیح است. اعلایی یا هر چیزی..!!

در ضمن برادر اینقدر متعصب هستید که چندین بار به شما گفتم لازم نیست به این سرعت جواب بدهی بشین راحت بررسی کن بعدا..! عجله ای در کار نیست...

در ضمن روایتهایی که دادی را کامل خواستم که چشم پوشی کردی از نقل قول!!!!

نقل قول:

قال الامام الباقرعلیه السلام :من یدعی انه ولدٌ للامام المهدیفالعنوه

ترجمه:هرکس ادعاکندکه من فرزندامام مهدی (عج)هستم اورالعنتکنید

منابع:المختصرج2ص23/الروادع النفوس ص29/الحجة البیضاء ص187/الکفایة فیشرح الغیبه ج2ص1

قال الامام الجوادعلیه السلام: من یدعی فی عصرالغیبهانه ولد للامام القائم فهو مفعول

هرکس ادعاکند درزمان غیبت من پسرامام مهدی (عج)هستم پس او.....!!!!!!!!!!

منابع:منابع المختصرج2ص25/الروادعص32/الامام فی العصرالغیبه مرحوم خاتون آبادی ص165.

چرا بحث را به انحرافات می کشانی عزیز اینقدر تعصب ندیدم به والله...

در ضمن به شما گفتم که بنده روایت را از کتب صحیح آوردم بدون تحرف و نشان دادم اینقدر با عقول مردم بازی نکنید لطفا... مردم بازیچه شما نیستند.

[="DarkOrange"]شما برادر مهربان من نگران عقول مردم نباشید ،

اینکه کتاب یوم الخلاص منبع است یا کتاب بحار را بچه پیش دبستانی هم میفهمد.

بهتره شما منتظر پاسخ کارشناس بمانید شاید حداقل در قبال ایشان ماتزم شوید که وقتی یک سوال پاسخ داده شد آن وقت نوبت شما است که به سوال طرف مقابل پاسخ دهید

لذا همینجا بابت پاسخ های ناقصتان به موارد 1 و 2 و پاسخ نداده تان به مورد 3 و مورد 4 و مورد 5 و مورد 6 از پست 81 عذر خواهی میکنم!

قضاوت هم با خوانندگان نه و با خود جنابعالی![/]

http://www.askdin.com/post329848-81.html

ansar;330223 نوشت:
ثابت کنید که حادثه غدیر در کتب شیعیان با رجال شناسنی صحیح است. اعلایی یا هر چیزی..!!

خیلی ممنون
بعد از 10 بار درخواست که یک تاپیک مجزا بزنید بلاخره معلوم شد که مشکل از کجا بوده که تاپیک نمیزدید...

این سند غدیر بفرمائید بررسی کنید:

[="darkslateblue"]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَيَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ:
لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْجُحْفَةِ فَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَ نُودِيَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى بِأَصْحَابِهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ:
إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنِّي مَيِّتٌ وَأَنَّكُمْ مَيِّتُونَ وَكَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ وَأَنِّي مَسْئُولٌ عَمَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَعَمَّا خَلَّفْتُ فِيكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَأَنَّكُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ لِرَبِّكُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ ونَصَحْتَ وَجَاهَدْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ.
ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَأَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى مَا يَقُولُونَ أَلَا وَإِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَأَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ لِي بِذَلِكَ وَتَشْهَدُونَ لِي بِهِ؟
فَقَالُوا نَعَمْ نَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ.
فَقَالَ: أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَهُوَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام.
فَرَفَعَهَا مَعَ يَدِهِ حَتَّى بَدَتْ آبَاطُهُمَا.
ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ وَأَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ حَوْضِي غَداً وَهُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ فِيهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَإِنِّي سَائِلُكُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِيمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي وَمَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي.
قَالُوا: وَمَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَمَّا الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّي فِي أَيْدِيكُمْ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَالطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَيْدِيكُمْ فِيهِ عِلْمُ مَا مَضَى وَمَا بَقِيَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَأَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِيفُ الْقُرْآنِ وَهُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَعِتْرَتُهُ عليهم السلام وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ: فَعَرَضْتُ هَذَا الْكَلَامَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَقَالَ: صَدَقَ أَبُو الطُّفَيْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْكَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عليه السلام وَعَرَفْنَاهُ.
وَحَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ.
وَحَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ.
وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ بِمِثْلِ هَذَا الْحَدِيثِ سَوَاء.[/]

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص 66، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

[="green"]ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مى‏كند كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه واله از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد، پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، آنها فرود آمدند، آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند.
سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:
همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مى‏ميرم و شما هم مى‏ميريد و گويا كه من دعوت شده‏ام و آن دعوت را اجابت كرده‏ام و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شده‏ام مسئول هستم و نيز از آنچه ميان شما باقى مى‏گذارم؛ يعنى كتاب خدا و حجّت او، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مى‏گوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى، پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد. آنگاه پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمى‏دهيد كه‏ خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و اينكه بهشت حق است و اينكه آتش جهنم حق است و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مى‏دهيم.
پيامبر گفت: خدايا به آنچه مى‏گويند: شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مى‏گيرم كه من شهادت مى‏دهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به مؤمنان از خودشان اولى‏تر هستم، آيا شما به آن اقرار مى‏كنيد و به آن گواهى مى‏دهيد؟ گفتند: آرى، ما در باره تو، به آن شهادت مى‏دهيم.
پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست و او اين شخص است، سپس دست على را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس گفت: خداوندا دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند و خوار كن هر كس را كه او را خوار سازد. آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت، در آن پياله‏هايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آنچه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد؟
گفتند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطه‏اى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مى‏گويد: اين سخن را بر امام باقر (ع) عرضه كردم، فرمود:
أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.[/]

بررسي سند روايت:

[="blue"]محمد بن الحسن بن وليد:[/]
محمد بن الحسن بن أحمد: قال النجاشي: شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...
وقال الشيخ: جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 220، رقم: 10490.

[="blue"]محمد بن الحسن الصفار:[/]
محمد بن الحسن بن فروخ: قال النجاشي: كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 263، رقم: 10532.

[="blue"]محمد بن الحسين أبي الخطاب:[/]
مقال النجاشي: جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...
وقال الشيخ: كوفي، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 16، ص 308 ـ 309، رقم: 10581.

[="blue"]يعقوب بن يزيد:[/]
قال النجاشي: وكان ثقة صدوقا...
وقال الشيخ: كثير الرواية، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 21، ص 156، رقم: 13778.

[="blue"]محمد بن أبي عمير:[/]
قال النجاشي: جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...
وقال الشيخ: وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
معجم رجال الحديث، ج 15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

[="blue"]عبد الله بن سنان:[/]
عبد الله بن سنان بن طريف: قال النجاشي: كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ.... روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.
وقال الشيخ : عبد الله بن سنان، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج 11، ص 224، رقم: 6919.

[="blue"]معروف بن خربوذ:[/]
كشى در كتاب رجال خود در شرح حال بريد بن معاويه، تصريح مى‌كند كه او از جمله افرادى است كه تمام شيعيان بر صداقت و راستگويى آن‌ها اجماع دارند:
إجماع العصابة على تصديق جماعة من أصحاب أبي جعفر عليه‏السلام وأصحاب أبي عبد اللّه عليه‏السلام وانقيادهم لهم بالفقه، وعدّه منهم معروف بن خرّبوذ.
معجم رجال الحديث، ج 19، ص 250، رقم: 12508.

[="blue"]عامر بن واثله:[/]
امام صادق عليه السلام در آخر همين روايت او را تصديق كرده است؛ پس نيازي به توثيق ديگران ندارد.

با عرض سلام و تبریک صمیمانه خدمت دوست عزیزم جناب انصار گرامی و سایر برادران انصار

چندی است که مهدی دوم از 12 مهدی که فرزند سوم یمانی (یعنی احمد الحسن) میباشد نیز اعلام وجود کرده است

و ظاهرا امام زمان ایشان را نماینده خویش در فیسبوک کرده است!!!

خداوند شما برادر عزیز و پیرو حق را از مقربین و متمسکین به این حجت های معصوم خدا و وصیان بر حق امام زمان(ع) و امامان پاک یعنی احمد الحسن و فرزند سوم طیب و طاهر ایشان قرار دهد

التماس دعای فرج برای سومین مهدی فراموش نشود :Gol:

با سلام و عرض ادب

علی مع الحق;330243 نوشت:
شما برادر مهربان من نگران عقول مردم نباشید ،

اینکه کتاب یوم الخلاص منبع است یا کتاب بحار را بچه پیش دبستانی هم میفهمد.

بهتره شما منتظر پاسخ کارشناس بمانید شاید حداقل در قبال ایشان ماتزم شوید که وقتی یک سوال پاسخ داده شد آن وقت نوبت شما است که به سوال طرف مقابل پاسخ دهید

لذا همینجا بابت پاسخ های ناقصتان به موارد 1 و 2 و پاسخ نداده تان به مورد 3 و مورد 4 و مورد 5 و مورد 6 از پست 81 عذر خواهی میکنم!

قضاوت هم با خوانندگان نه و با خود جنابعالی!

مورد اول :

نقل قول:

مورد اول:

قال الامام الباقرعلیه السلام :من یدعی انه ولدٌ للامام المهدی فالعنوه

ترجمه:هرکس ادعاکندکه من فرزندامام مهدی (عج)هستم اورالعنت کنید

منابع:المختصرج2ص23/الروادع النفوس ص29/الحجة البیضاء ص187/الکفایة فی شرح الغیبه ج2ص1

قال الامام الجوادعلیه السلام: من یدعی فی عصرالغیبه انه ولد للامام القائم فهو مفعول

هرکس ادعاکند درزمان غیبت من پسرامام مهدی (عج)هستم پس او.....!!!!!!!!!!

منابع:منابع المختصرج2ص25/الروادع ص32/الامام فی العصرالغیبه مرحوم خاتون آبادی ص165.

در جواب به شما چندین بار گفتم لطفا روایتها را کامل بیاورید... ولی نمی آورید. می ترسید آبروتون بره....!!!!!

مورد دوم:

نقل قول:
مورد دوم:

1-شيخ حسن بن سليمان در كتاب «منتخب البصائر» از بهاء الدين سيد على بن عبد الحميد حسينى باسناد خود از احمد بن عقبه از پدرش روايت ميكند كه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند: آيا رجعت‏ صحيح است؟ فرمود: آرى. گفتند: نخستين كسى كه مى‏آيد كيست؟ فرمود: حسين‏ عليه السّلام است كه بعد از ظهور قائم عليه السّلام مى‏آيد
مختصر بصائر الدرجات،ص:48

توجه: در اینجا آمده است بعد از ظهور قائم پس مشخص است منظور امام زمان(ع) است زیرا ظهور و غیبت مخصوص ایشان است

اصل روایت عربی در کتاب مختصر بصائر الدرجات ص 48

ومما رواه لي ورويته عن السيد الجليل السعيد بهاء الدين علي بن عبد الحميد الحسينى رواه بطريقه عن أحمد بن محمد الايادي يرفعه إلى أحمد بن عقبة عن أبيه عن أبى عبد الله (ع) سأل عن الرجعة احق هي قال نعم فقيل له من أول من يخرج قال الحسين (ع) يخرج على اثر القائم (ع) قلت ومعه الناس كلهم قال لابل كما ذكر الله تعالى في كتابه يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجا قوم بعد قوم
مختصر بصائر الدرجات ص 48

و اما در ترجمه شما بدون درج متن عربی که می فرمایید: " حسين‏ عليه السّلام است كهبعد از ظهور قائم عليه السّلاممى‏آيد" حالا همان صفحه ای که خودتان درج کردید را برای شما در لینک همان کتاب و صفحه را درج می کنیم http://lib.eshia.ir/15241/1/48 لینک کتاب مختصر بصائر الدرجات ص 48

ملاحظه: برادر عزیز جواب شما را دادم ولی ظاهرا شما خیلی خوشتان میاد کسی رو متهم به عدم جواب دادن بکنید مراجعه کنید به تاپیک شماره 89 لطفا...

نقل قول:
مورد سوم:

نقل قول:

بیان تعدادی از روایات داله بر حصر امامت بر ائمه اثنی عشر علیهم السلام:

بنده نیز برای این هم پاسخ دادم و گفتم و مجددا می گویم تناقضی با مهدیین ندارند و خطاب شدن امام برای مهدیین توسط خود اهل بیت می باشد. 21 روایتی که دادید را در تاپیک های قبلی بیان کردم ولی ظاهرا این شما هستید که چشماتون ضعیف هست... و همچنین اگر به تاپیک شماره 60 و 96 پاسخ منصفانه ندهید هرگز به نتیجه نمی رسید.

نقل قول:
مورد چهارم:

نقل قول:

شما بر اساس کدام روایت چگونه (بر فرض قبول روایت شیخ در کتاب غیبت ) هادی اول را یمانی معرفی نمودید؟

در تاپیک 104 جهت برادر کریم گفتیم چگونگی مهدی اول بودن یمانی را... در تاپیک های قبل هم جواب دادیم.

نقل قول:
مورد پنجم:

نقل قول:

چگونه و به چه دلیل می گوئید که مدعی مذکور در شهر بصره فرزند امام زمان علیه السلام و یمانی مورد نظر است؟

تحریف در موضوع... اگر به این پاسخ بدهم بحث مان خیلی عوض می شود و به انحرافات کشیده می شود.

نقل قول:

مورد ششم:

در مورد وصیت پیامبر (بدون بررسی سندی آن) سوالاتی مطرح است:

الف)چرا ائمه قبل از امام زین العابدین علیه السلام امری به این مهمی را برای مردم بیان نکردند؟با اینکه امر امامت ائمه دوازده گانه مرتب بیان گردیده.

ب) چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از آستانه رحلتشان امری به این مهمی را بیان ننموده بودند و آنرا تنها در لحظات آخر در محضر اهل بیتشان علیهم السلام بیان فرمودند؟!

ج) بی شک امام علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و حسنین علیهما السلام و امام زین العابدین علیه السلام تمسک کننده به سنت پیامبر صلی الله علیه وآله اند آیا شما روایتی حاکی از وصیت آنها در هنگام رحلت نسبت به مهدیون دارید؟

د) امام عسکری علیه السلام در این امر اولی از سایر امامان اند زیرا پدر امام زمان علیه السلام است،و در هنگام رحلت باید امام زمان را وصیت به امر مهدی اول بنماید،حال آیاشما وصیت امام عسکری علیه السلام نسبت به مهدیون را دارید؟

حالا به روایت های زیر خوب دقت کنید:

عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: «اترون الموصی منا یوصی الی من یرید؟ لا والله ولکن عهد من الله ورسوله صلی الله علیه وآله لرجل فرجل حتی ینتهی الامر الی صاحبه.

شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند، به هر کس بخواهد وصیت می کند؟ ! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسول صلی الله علیه وآله برای فردی پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد .

محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 25ح 2; بصائر الدرجات، ص 470

سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (عليه السلام) يقول - ونحن عنده في البيت نحو من
عشرين رجلا - فأقبل علينا وقال: لعلكم ترون أن هذا الأمر في الإمامة إلى الرجل منا يضعه حيث يشاء، والله إنه لعهد من الله نزل على رسول الله (صلى الله عليه وآله) إلى رجال مسمين رجل فرجل حتى تنتهي إلى صاحبها. غیبت نعمانی 64 و كمال الدين: 222، ح 11. بحار الأنوار: 23 / 75، ح 25.

بخدا قسم این عهدی است از خداوند بر رسول خدا صل الله علیه و آله نازل شده است.

ملاحظه: با توجه به روایت فوق معصوم هر کسی بخواهد باشد باید طبق وصیت رسول خدا بر امام بعد از خودش وصیت کند لذا ائمه به دست خود و به میل خود کسی را منصوب نمی کنند.

وأخبرنا علي بن أحمد البندنيجي، عن أبي عبيد الله بن موسى العلوي، قال:
حدثنا علي بن الحسن، عن إسماعيل بن مهران، عن المفضل بن صالح، عن معاذ بن
كثير، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) أنه قال:
" الوصية نزلت من السماء على رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتابا مختوما، ولم ينزل على
رسول الله (صلى الله عليه وآله) كتاب مختوم إلا الوصية، فقال جبرئيل (عليه السلام): يا محمد، هذه وصيتك في أمتك إلى أهل بيتك.
فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): أي أهل بيتي، يا جبرئيل؟
فقال: نجيب الله منهم وذريته ((3)) ليورثك في علم النبوة قبل إبراهيم، وكان عليها خواتيم، ففتح علي (عليه السلام) الخاتم الأول ومضى لما أمر فيه، ثم فتح الحسن (عليه السلام) الخاتم الثاني ومضى لما أمر به، ثم فتح الحسين (عليه السلام) الخاتم الثالث فوجد فيه: أن قاتل واقتل وتقتل واخرج بقوم للشهادة، لا شهادة لهم إلا معك، ففعل، ثم دفعها إلى علي بن الحسين (عليهما السلام) ومضى، ففتح علي بن الحسين الخاتم الرابع فوجد فيه: أن أطرق واصمت لما حجب العلم، ثم دفعها إلى محمد بن علي (عليهما السلام) ففتح الخاتم الخامس فوجد فيه: أن فسر كتاب الله تعالى وصدق أباك وورث ابنك العلم واصطنع الأمة، وقل الحق في الخوف والأمن ولا تخش إلا الله، ففعل، ثم دفعها إلى الذي يليه، فقال معاذ بن كثير: فقلت له: وأنت هو؟ فقال: ما بك في هذا إلا أن تذهب - يا معاذ - فترويه عني، نعم، أنا هو، حتى عدد علي اثنا عشر اسما، ثم سكت، فقلت: ثم من؟ فقال: حسبك.
غیبت نعمانی 59و بحار الأنوار: 36 / 209، ح 10. عوالم العلوم 153 / 56، ح 4.

ملاحظه: با توجه به روایت فوق که امام در سوال سوال کننده می گوید تو را کافیست و نگفت دیگر کسی نیست. لذا همین مساله را در وصیت رسول خدا صل الله علیه و آله بیان شده است که فرمود: بعد از دوازده امام دوازده مهدی میباشد.

برادر عزیز پاسخ های شما تماماً داده شده لیکن این شما هستید که پاسخ نمی دهید. پس لطفا یا به تاپیک شماره 60 و 96 پاسخ می دهید یا بحث را با شما گرامی تمام کنم زیرا چیزی جز تکذیب و تهمت زدن و تضعیف روایتها نمی بینم. البته در تاپیک 96 تواتر روایتها را برای شما اثبات کردم، ولی ظاهرا نمی خواهید جواب بدهید و به این فن " فرار " گرویدید. منتظر پاسخ شما هستیم.

با تشکر از پاسختان عزیز، و منتظر پاسختان به تاپیک 60 و 96 هستیم، هر دو یکی می باشند.

نقل قول:
مهدیین دوم ظهور کرد!!!

با عرض سلام و تبریک صمیمانه خدمت دوست عزیزم جناب انصار گرامی و سایر برادران انصار

چندی است که مهدی دوم از 12 مهدی که فرزند سوم یمانی (یعنی احمد الحسن) میباشد نیز اعلام وجود کرده است

و ظاهرا امام زمان ایشان را نماینده خویش در فیسبوک کرده است!!!

خداوند شما برادر عزیز و پیرو حق را از مقربین و متمسکین به این حجت های معصوم خدا و وصیان بر حق امام زمان(ع) و امامان پاک یعنی احمد الحسن و فرزند سوم طیب و طاهر ایشان قرار دهد

التماس دعای فرج برای سومین مهدی فراموش نشود

فکر کنم چشمتان خیلی ضعیف شده از تعصب برادر این ادعا می کند که شخص امام مهدی محمد بن الحسن در کنارش می باشد. یعنی موضوعات نظرات فیس را می بیند، پس بی خودی حرف اضافه نزنید. کمی بروید به موضوعاتش دقت کنید و ببینید، البته فراموش نکنید در آخرالزمان مدعیان زیادند ولی راه تشخیص حق از باطل متاسفانه برای شما یکی بسته است وفقط فقط تضعیف تضعیف و عناد بیش از حد.

در ضمن مورد اول را تکرار می کنم تا یادتون نره ظاهرا آلزایمر دارید، برادر روایتهای مورد اول رو کامل درج کنید کتابهایی که ذکر کردید را نیافتم یا لینک کتاب بدهید یا خودتان درج کنید در غیر این صورت برای حجیت کلام شما دلیل نمی باشند.

موفق باشید...:Gol:

با سلام خدمت همه دوستان بالاخص جناب انصار ومع الحق
چون مطالبی مختلفی مطرح شده است بنده توضیحاتی عرض می کنم که ان شاءالله راه گشا باشد.
1-ائمه دوازده تا هستند:در کتب معتبر شیعه واهل سنت وارد شده است که ائمه وخلفاءبعد از رسول خدا(ص)دوازده نفر هستند.من جمله در کتاب صحیح بخاری ج5آمده است که رسول خدا فرمود:خلفاءمن دوازده نفر هستند که همه از قریش می باشند.ودر کتاب ینابیع الموده جلد سوم روایات مربوط به دوازده خلیفه را بیان کرده وگفته است این دوازده امام وخلیفه بر غیر ائمه شیعه قابل تطبیق نیست.همچنین در کتاب مناخب الاثر در بابی جداگانه به این روایات ومنابع آنها اشاره کرده است که می توانید مراجعه کنید.
بحث دوازده امام انحصاری است.وادعای اینکه این ائمه بعد از امام زمان دوباره در قالب 11 هادی که غیر از ائمه هستند ادامه خواهند داشت درست نیست وما با مستمسک قرار دادن بعضی روایات واحد نمی توانیم این مساله را اثبات کنیم چون بر فرض هم چنین روایاتی وجود داشته باشند در مقابل روایات مربوط به انحصار ائمه در دوازده تن رد خواهند شد.البته این نکته نیز قابل دقت است که لقب هادی به خود همان دوازده امام برمی گردد ومی تواند از باب توضیح وعطف بیان باشدوامور ادبی دیگر برای روشن شدن بهتر مساله باشد.
2-روایت متواتر روایتی است که در هر طبقه از محدثین که 60سال می باشد راویان آن در حدی باشند که توافق آنها بر جعل دروغ غیر ممکن باشد.ودر مقابل آن خبر واحد است که روایان آن در هر طبقه در حدی نیستند که توافق آنها بر کذب غیر ممکن باشدلذا در عقاید نمی توان بر اساس خبر واحد حکم کرد ونظر داد.
خبر واحد در صورتی که راویان آن همه عادل وامامی باشند وروایت صحیح باشد موید خواهد بود نه دلیل.
ولی متاسفانه در اینجا بعضی از دوستان با تمسک به روایات واحد یمانی را تا مرتبه انبیاءوائمه بالا برده اند که صحیح نمی باشد.
حدیث غدیر متواتر است چون راوایان آن از صحابه 110 تن ودر طبقه تابعین ییشتر از هشتاد نفر می باشد ودر طبقات بعدی نیز اینچنین ادامه دارد که می توانید برای دیدن راویان آن به جلداول و دوم الغدیر مراجعه کنید .
3- اگر دوستان به حدیث ثقلین مراجعه کرده وآن را مطالعه کنندکه دز جلد 7صحیح مسلم صفحه123وسنن ترمذی ص1078 در کتاب فضائل اهل بیت آمده است پیامبر اسلام می فرماید من بعد از خود قرآن واهل بیتم را به یادگار می گذارم وتا زمانی که به آن دو تمسک کنید گمراه نمی شوید،از آنها عقب نمانید که به گمراهی کشیده می شوید واز آنها جلو نیفید که به هلاکت می رسید.
با توجه به دلایلی که در دست داریم مانند حدیث کساءاین اهل بیت پنج تن آل عباءهستند وبا توجه به احادیث دوازده امام ائمه بعد از آنها می باشند.پس مطرح کردن یمانی وامثال او در رتبه ائمه اشتباه وخلاف اعتقادات مسلم شیعه می باشد ونوعی غلو است.
یک نکته را هم باید در نظر بگیریم که بحث مهدی موعود از همان صدر اسلام بین مسلمانان مسلم بوده ولذا انگیزه برای جعل حدیث در این رابطه زیاد بوده است لذا ما نباید هر حدیثی را مستمسک قرار دهیم تا اعتقاد جدیدی اثبات کنیم.
4-علم رجال در میان علماءما دارای ارزش فوق العاده ای است واگر این علم نبود دین ما الان سرشار از خرافات بود چون از همان صدر اسلام افرادی مانند معاویه برای وحکام جور برای فضیلت تراشی خلفاءغاصب وکم ارزش کردن فضایل اهل بیت از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کردند که بخش نامه هی معاویه در این زمینه در جلد 6شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.لذا علم را از ضروریات بوده واز همام اوایل علمایی مانند شیخ طوسی با نوشتن کتاب رجالی شخصیت محدثان صادق وکاذب را بیان داشته اند وبرای اطلاعات بیشر در مورد این علم می توانید به کتاب کلیات علم رجال استاد سبحانی مراجعه کنید.
5-چون بحث در مورد یمانی است باید بگویم که یمانی فرد مومنی است که در مسیر صحیح است ومانند علمایی همانند امام خمینی به سمت حقیقت وامام برحق دعوت می کند وشخصیت بیشتر از این دادن به او غلو وغلط است.

پرسش
آیا یمانی صرف نظر از مصداق، حجتی از حجج الله می باشد؟ لطفا با ذکر دلیل از کتاب خداوند متعال و احادیث اهل بیت علیهم السلام حجت بودن یا نبودن یمانی را اثبات کنید.


پاسخ

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم و ضروری است:

نکته اول:

حجت های الهی گاهی حجج خاصی هستند مانند انبیا و ائمه(علیهم السلام) که به شخصه به عنوان حجت معرفی میشوند، یا یا حجت های عام هستند مانند علمای دین.
ما دلیلی بر حجت خاص بودن یمانی نداریم، چرا که معرفی یمانی به عنوان علامت است، نه حجت بودن خاص! یعنی یکی از حجت های عام در آستانه ظهور یمانی است، بنابرانی نهایتا حجیت عام را شاید بتوان برای یمانی معتقد شد همانطور که در برخی روایات آمده است:

امام باقر(علیه السلام): «لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ‏ فَإِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ حَرَّمَ بَيْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ فَإِنَّ رَايَتَهُ رَايَةُ هُدًى وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ‏ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيم‏»(1)
ترجمه: در میان پرچمها ودعوتهایی که خواهد بود هیچ پرچم ودعوتی هدایت کننده تر از دعوت یمانی نیست وپرچم او همان پرچم هدایت است چون او شما را بسوی صاحبتان(حضرت مهدی)دعوت می کند... وهنگامی که يمانى قيام كرد، فروش اسلحه بر مردم و هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج كرد بطرف وى برويد. زيرا لشكر او لشكر بر حق است، و نمى‌بايد كه مسلمانى از وى سرپيچى كند. هر كس از دعوت وى سرپيچيد، از اهل دوزخ به شمار مي‌رود، چرا که وى مردم را دعوت به حق و راه راست مى‌كند.

این که می فرماید پرچم یمانی پرچم هدایت گری است یعنی از علمای دین است که میتواند نقش هدایت گری داشته باشد، چون قدرت نظامی، و جهاد در راه دین، و غیرت دینی داشتن همه اینها با هم اما بدون علم و آگاهی از دین نمیتواند ملاک هدایتگری باشد، مهمترین ملاک هدایتگری علم و تفقه در دین است.

منتهی آنچه که مانع نتیجه گیری یقینی از مطلب فوق میشود این است که روایت فوق، و روایت مشابه آن که در ارشاد شیخ مفید(2) آمده هیچ کدام از سند معتبری برخوردار نبوده و لذا قابل اعتماد یقینی نیستند. بنابراین ما دلیل برهانی در خصوص لزوم اطاعت بی چون و چرا از یمانی در دسترس نداریم در حالی که در اعتقادات، خصوصا اعتقادات مهم نمیتوان به ادله ظنّی که یقین آور نیست تمسک جست.

نکته دوم:

با چشم پوشی از ضعف سندی این دو روایت، باید توجه داشت که حکمت لزوم اطاعت از یمانی به خاطر دعوت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دانسته شده، و علت توبیخ از سرپیچی از او هم این دانسته شده که او به حق دعوت می کند، پس مخالفت با او مخالفت با حق است.
خب بنابراین:
اولا: صدق کردن چنین توبیخی فرع بر پذیرش و اثبات سید یمانی است، یعنی ابتدا باید یمانی بودن مدعی به صورت یقینی اثبات شود.
ثانیا: این لزوم اطاعت اختصاصی به یمانی ندارد، عدم اطاعت از هر عالم دینی که از اسلام دفاع میکند چنین توبیخی دارد، چرا که مخالفت با امر او یعنی مخالفت با اسلام؛ مثلا فقهای امروزه هم در صدد تبیین احکام اسلامی هستند و کسی که از آنها رویگردانی کند یعنی با اسلام مخالفت کرده است واز اطاعت خدا سر باز زده است، این اختصاصی به یمانی دارد. نقطه مقابل اطاعت از هر کسی که به خدا دعوت می کند، میشود مخالفت با خدا و طبیعتا چنین مسیری به جهنم ختم خواهد شد.

بنابراین اگر کسی ادعا کند من یمانی هستم و سپس به مخالفت با علمای دین فرمان دهد هرگز پذیرفتنی نیست، چون اولا: خود ائمه(ع) در روایات متعدد مردم را به علمای دین ارجاع داده اند، و نمیشود با یکی دو روایت با سند ضعیف در برابر آن همه روایت ایستاد.
و ثانیا: بر فرض پذیرش حجیت یمانی، اگر کسی مواضع مخالف دین از جمله رد حجیت علمای دین داشته باشد، خود این مواضع قرینه ای میشود بر کذب ادعای او.

پی نوشت ها:
1. نعمانی، محمد بن ابراهيم‏، الغیبة نعمانی، نشر صدوق‏، تهران، چاپ اول، 1397ق، ص256.
2. مفید، محمد بن محمد نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص375.

موضوع قفل شده است