الهی: اگر می آزمایی، توان تحمل و صبر مرا زیاد کن
اگر می آموزی، ادراکم را وسعت بده
اگر می بخشایی ، ظرفیتم را افزایش بده
اگر می ستانی ، گوهر کمالم را ارزونی کن
اگر می رهانی......خدایا
حتی لحظه ای مرا به حال خود رها مکن که نیاز
نیازمندان را تنها تو پاسخگویی که بی نیاز از هر نیازی.
خدایا! در سرِ راه تکامل معنوی ما، ما را بهانهگیر قرار نده. ما را متوقّف در یک مرحله قرار نده. خدایا! توفیقِ داشتنِ آمادگی برای پذیرش تمام مراحل دین به ما عنایت بفرما. خدایا! اگر بدهای جامعۀ ما را خوب نمیکنی مهم نیست، خوبهای جامعۀ ما را خوبتر بگردان تا بدهای جامعۀ ما خوبتر بشوند. خدایا! ما را واسطۀ آشنایی و عاشقی اهل عالم با خودت و ولیّ خودت قرار بده.
خدایا! مزّۀ محبّت امام زمان به خودمان را به ما بچشان. معرفت ما را به محبّت امام زمان(ع) به خودمان زیادتر بگردان. قلب ما را به واسطۀ محبّت مولایمان نرم بگردان. خدایا! ما را با محبّت امام زمان ادبمان کن، ما را با بلا ادبمان نکن. در فرج آقایمان تعجیل بفرما. دست مجروح رهبر عزیز انقلابمان در مقابل دیدگان ما هر چه سریعتر به دستان بابرکت آقا امام زمان متصّل بگردان. صلوات ختم بفرمایید.
مجنون ازروي سجاده کسي رد شد، مرد نماز شکست و گفت: مشغول عبادت خدا بودم چرا اين رشته بريدي؟ گفت: عاشقِ بندهاي هستم، تو را نديدم، تو عاشق خدايي ، مرا ديدي !؟
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]یوسف میدانست همه ی درها بسته هستند،اما بخاطر خدا،[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حتی به سوی درهای بسته دوید،[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وتمام درها به رویش باز شد،اگر تمام درها برویت بسته شدند[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دنبال درهای بسته بدو چون که[/] [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خدای تو و یوسف یکیست[/]!
سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود آرزویش همیشه دیدن آخرین قله ی کهکشان بود خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد یک شب آخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکه ای خاک برداشت آسمان را درآن کاشت خاک را توی دست خود ورز داد روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت از زمین دور شد راستی من همان خاک خوشبخت من همان نور هستم پس چرا گاهی اوقات این همه از خدا دور هستم
بار خدایا! بر محمد و آل محمد او درود فرست و مرا بر آن دار تا خیرخواه کسی باشم که با من نیرنگ می بازد؛ و آن کس را که در کار من دغل ورزد، پاداش نیکو دهم؛ و کسی را که از من کناره گیرد، به نیکی پاداش دهم؛ و به آن کس که محروم می سازد، بخشش کنم؛ و به آن کس که از من می برد، بپیوندم، و به خلاف آن کسی که غیبت مرا می کند، من از او به نیکی یاد کنم و نیکی را سپاس گزارم و از بدی چشم بپوشم».
" صحیفه سجادیه"
[=arial]ممکنه منتظر مهمان عزیزی بود ولی مهیای پذیرش او نبود ؟!
[=arial]البته که غیر ممکنه !
[=arial]افسوس که ما " غیر ممکن " رو ممکن ساختیم و " ممکن " رو غیر ممکن ...
[=arial]در وبلاگی چه زیبا نوشته شده بود که :
[=arial]" امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. "
[=arial]و این جمعه هم گذشت ...
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم اینجا فقط تو را از نوشته هایت ” می بینند “…
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو را …
.
کاش کسی یاد معلم ها می داد :
اول مهر شغل پدرها را نپرسند ؛
وقتی هنوز احترام به همهی شغل ها را و افتخار به همهی پدرها را یاد دانش آموزانشان ندادهاند !
حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم میخورد ، بماند …
.
ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
عمریست در هوای خودت گریه میکنی
عمریست با نوای خودت گریه میکنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه میکنی
یک شب کنار پنجره فولاد میروی
با حاجت و دعای خودت گریه میکنی
شبهای جمعه زائر شش گوشه میشوی
با یاد کربلای خودت گریه میکنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه میکنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد وغصه های خودت گریه میکنی
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم
از غربتت برای خودت گریه میکنی
هرهفته نامه های مرا میزنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه میکنی
کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود
تنها تو پا به پای خودت گریه میکنی
تمام غصهها از همان جایی آغاز میشوند که
ترازو بر میداری میافتی به جان دوست داشتنت…
انـدازه مـی گـیـری!
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!
مقـایـسـه مـی کـنـی!
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه
زیـادتر دوستش داشته ای،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای،
به قـدر یـک ذره،
یک ثانیه حتی!
درست از همانجاست که توقع آغاز میشود…
و توقع آغاز همه ی رنجهایی است که ما میبریم…!
از نوازش بهتر ... چکیده است! از چکیده بهتر ...اوُزار کردن است! و از اوُزار کردن بهتر... محل نزاشتن است!
[spoiler]
پس زمانی که کسی با چکیده ای شما را نوازش داد
شما با محل نزاشتن اون و اوزارش کنین، هی اون کشیده بزنه، هی شما اونو اوزار کنین هی اون کشیده بزنه، هی شما اونو اوزار کنین ...!
[/spoiler]
اگر می آزمایی، توان تحمل و صبر مرا زیاد کن
اگر می آموزی، ادراکم را وسعت بده
اگر می بخشایی ، ظرفیتم را افزایش بده
اگر می ستانی ، گوهر کمالم را ارزونی کن
اگر می رهانی......خدایا
حتی لحظه ای مرا به حال خود رها مکن که نیاز
نیازمندان را تنها تو پاسخگویی که بی نیاز از هر نیازی.
خدایا! در سرِ راه تکامل معنوی ما، ما را بهانهگیر قرار نده. ما را متوقّف در یک مرحله قرار نده. خدایا! توفیقِ داشتنِ آمادگی برای پذیرش تمام مراحل دین به ما عنایت بفرما. خدایا! اگر بدهای جامعۀ ما را خوب نمیکنی مهم نیست، خوبهای جامعۀ ما را خوبتر بگردان تا بدهای جامعۀ ما خوبتر بشوند. خدایا! ما را واسطۀ آشنایی و عاشقی اهل عالم با خودت و ولیّ خودت قرار بده.
خدایا! مزّۀ محبّت امام زمان به خودمان را به ما بچشان. معرفت ما را به محبّت امام زمان(ع) به خودمان زیادتر بگردان. قلب ما را به واسطۀ محبّت مولایمان نرم بگردان. خدایا! ما را با محبّت امام زمان ادبمان کن، ما را با بلا ادبمان نکن. در فرج آقایمان تعجیل بفرما. دست مجروح رهبر عزیز انقلابمان در مقابل دیدگان ما هر چه سریعتر به دستان بابرکت آقا امام زمان متصّل بگردان. صلوات ختم بفرمایید.
مدام به آن ، ها میکنم تا پاک شود .
غافل از آنکه چشمانم غبار آلود است نه عینکم ...
تغییر را از خود آغاز کنیم .
نویسنده :
مجنون ازروي سجاده کسي رد شد،
مرد نماز شکست و گفت:
مشغول عبادت خدا بودم چرا اين رشته بريدي؟
گفت: عاشقِ بندهاي هستم، تو را نديدم، تو عاشق خدايي ، مرا ديدي !؟
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حتی به سوی درهای بسته دوید،[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وتمام درها به رویش باز شد،اگر تمام درها برویت بسته شدند[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دنبال درهای بسته بدو چون که[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خدای تو و یوسف یکیست[/]!
که میاوری ندارم!
دست نیازمندی را گرفتم
برای لحظه ای کوتاه
و صدایی که شنیدم مرا لرزاند
صدای خنده(خدا) را شنیدم
واضح تر از صدای نفسهایم...
مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد
مهربانیت را به دستی ببخش که میدانی با او می مانی و گرنه حسرتی میگذاری بر دلی که دوستت دارد ...
نمى خواهم بدانم كوزه گر از
خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم
كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد
بدست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او
يكريز و پي در پي
دم خويش را بر گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشكند درمن
سكوت مرگبارم را..
دکتر علی شریعتی
مرا ذهني ببخش
كه بي گناه پاك و رها از بدي باشد
ذهني كه توكل كند
ترديد نورزد و داوري نكند
ذهني كه تو را در همه ببيند
و همه را در تو
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را درآن کاشت
خاک را
توی دست خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم
بار خدایا! بر محمد و آل محمد او درود فرست و مرا بر آن دار تا خیرخواه کسی باشم که با من نیرنگ می بازد؛ و آن کس را که در کار من دغل ورزد، پاداش نیکو دهم؛ و کسی را که از من کناره گیرد، به نیکی پاداش دهم؛ و به آن کس که محروم می سازد، بخشش کنم؛ و به آن کس که از من می برد، بپیوندم، و به خلاف آن کسی که غیبت مرا می کند، من از او به نیکی یاد کنم و نیکی را سپاس گزارم و از بدی چشم بپوشم».
" صحیفه سجادیه"
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم .
و مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.
به من ايماني و توكلي عطا كن
تا لطف و مصلحت تو را
در فراسوي درهاي بظاهر بسته دريابم.
خداوندا جشم جانم را به نورخود بكشا
و
مگذار که در تاریکی ندانستن فرو روم.
بروردگار من،
راهم را از بيراهه جداگردان
و
با عشق خود احاطه ام كن....
الهي !
نه من آنم كه ز فیض نگهت چشم بپوشم،نه توآنی كه گدارا ننوازي به نگاهی
دراگربازنگردد، نروم بازبه جاییپشت دیوارنشینم، چوگدا برسر راهی كس به غیر از تو نخواهم،چه بخواهی چه نخواهی بازكن در،كه جز این خانه مرانیست پناهییادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشود ، پس به امید فرداها محبت هایمان را ذخیره نکنیم ...
من اینک در رواق کهکشانها
در آوای حزین کاروانها
در آن رنگین کمان پیر و خسته
در آن اشکی که بر مژگان نشسته
در آن جامی که خالی مانده از می
در آوایی که برمی خیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم...
....
در ظل ولایت که می باید زیست
گفتا که بسی گشتم و یک تن دیدم
سید علی حسینی خامنه ای است
[=arial]ممکنه منتظر مهمان عزیزی بود ولی مهیای پذیرش او نبود ؟!
[=arial]البته که غیر ممکنه !
[=arial]افسوس که ما " غیر ممکن " رو ممکن ساختیم و " ممکن " رو غیر ممکن ...
[=arial]در وبلاگی چه زیبا نوشته شده بود که :
[=arial]" امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. "
[=arial]و این جمعه هم گذشت ...
آقا جان !!!
دل مرده ام قبول ....
یکبار هم که شده زیارت اهل قبور کن ...
اللهم عجل الولیک الفرج
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . .
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز، امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست
گفتم خدایا همنشینم باش گفت: من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند!
گفتم چه آسان به دست می آیی؟!
گفت: پس آسان از دستم نده!
هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش !
چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد ،
تو می مانی و یک ” من ” بی ارزش !
.
نمیدانم چه بَر سَرِ من و
این خیابان ها آمده
که هر جایی میخواهم بروم
به کوچه ی خاطراتمان میرسد
حق نداری احساس دیگران رو به بازی بگیری ،
فقط به خاطر این که هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست !
.
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم
اینجا فقط تو را از نوشته هایت ” می بینند “…
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو را …
.
کاش کسی یاد معلم ها می داد :
اول مهر شغل پدرها را نپرسند ؛
وقتی هنوز احترام به همهی شغل ها را و افتخار به همهی پدرها را یاد دانش آموزانشان ندادهاند !
حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم میخورد ، بماند …
.
ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست
یا صاحب الزمان عج ادرکنی
عکس از
http://www.askdin.com/thread3646-344.html#post318957
آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
.
رابطه ای که توش التماس باشه …
ساعت ۹ بزارین دم در خونه تا شهرداری ببره …
.
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
[="purple"]خدایا[/]
به ما کمک کن تا وقتی می خواهیم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنیم، کمی با کفشهای او راه برویم...
بچه بودیم دل دردها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند، بزرگ شده ایم دردِدلها را به صد
زبان به کسی می گوییم هیچ کس نمی فهمد.
انسان می تواند بی آنکه انسان بزرگی باشد، انسان آزاده ای باشد ؛
اما هیچ انسانی نمی تواند بی آنکه آزاده باشد، انسان بزرگی باشد!!!
[="Tahoma"][="Black"]عمریست در هوای خودت گریه میکنی [/]
عمریست با نوای خودت گریه میکنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه میکنی
یک شب کنار پنجره فولاد میروی
با حاجت و دعای خودت گریه میکنی
شبهای جمعه زائر شش گوشه میشوی
با یاد کربلای خودت گریه میکنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه میکنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد وغصه های خودت گریه میکنی
ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم
از غربتت برای خودت گریه میکنی
هرهفته نامه های مرا میزنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه میکنی
کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود
تنها تو پا به پای خودت گریه میکنی
[="Tahoma"][="Black"]پرهيزكار را سه نشانه است: اخلاص در عمل، كوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصتها.
مولا علی (ع)[/]
[="Tahoma"][="Black"]دانش ما کُره ای است که هرچه گسترش می یابد، به همان نسبت درمی یابیم که کدام چیزها را نمی دانیم.[/]
[="Tahoma"][="Black"] تمام غصهها از همان جایی آغاز میشوند که [/]
ترازو بر میداری میافتی به جان دوست داشتنت…
انـدازه مـی گـیـری!
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!
مقـایـسـه مـی کـنـی!
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه
زیـادتر دوستش داشته ای،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای،
به قـدر یـک ذره،
یک ثانیه حتی!
درست از همانجاست که توقع آغاز میشود…
و توقع آغاز همه ی رنجهایی است که ما میبریم…!
[="Tahoma"][="Black"] صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید
[/]
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
در شگفتم از کسی که می تواند استغفارکند و ناامید است.
[="indigo"]منتظران بدانند [/]
[="purple"]اگر قرار است با آمدن آفتاب بیدار شویم
[/]نمازمان قضاست [/]
[="darkorchid"]
امیرمومنان علیه السلام
همانا نماز، گناهان را چونان برگ های پاییزی فرو می ریزد، و غل و زنجیر گناهان
را از گردن ها می گشاید
از نوازش بهتر ... چکیده است!
از چکیده بهتر ...اوُزار کردن است!
و از اوُزار کردن بهتر... محل نزاشتن است!
[spoiler]
پس زمانی که کسی با چکیده ای شما را نوازش داد
شما با محل نزاشتن اون و اوزارش کنین، هی اون کشیده بزنه، هی شما اونو اوزار کنین هی اون کشیده بزنه، هی شما اونو اوزار کنین ...!
[/spoiler]
چه در کار ، چه در عشق ، هرگز نگویید ” هنوز وقت است ” یا ” شاید دفعه ی بعد ” !
زیرا مفهومی وجود دارد به نام ” دیر شدن ” !