گفت محمد که ز دشت بلا ...... بيسر آيند حسين مرا
اي لب تو تشنهترين غنچهها ..... کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشي و عشق نگردند جمع ..... شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطي اگر در قفس آئينه داشت ...... چلچله ما غم ديرينه داشت
غصه حريف دل مشتاق نيست ...... هرکه کند شکوه ز عشاق نيست
باتفنگش نتوانسته شکارم بکند *** رفته با مطرب و اینترنت وسازآمده است ناوگانش نتوانسته مهارم بکند *** رفته با لُعبتک؟ چشم نواز آمده است بمب وموشک نتوانسته بترسانندم *** فیس بوک و توییتر شایعه ساز آمده است شیمیایی زد ومن باز عقب ننشستم *** با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر *** پخش مه پاره زمه واره به ناز آمده است بس که از نغمه قرآن و دعا می ترسد *** با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است فتنه هایش به بصیرت همه خنثی کردم *** رفته با ساحر و با شعبده بازآمده است ایسم ها شرقی وغربی همه رسوا گشتند *** فرقه پردازی وعرفان مجازآمده است من جوانم چوعلی اکبری الگوی من است *** مشق و تدبیرم از او روح نواز آمده است گر بحقیم، ازانبوه عدوباکی نیست *** مرگ خونین وسعادت به ترازآمده است من به یک ضربه کنم، چاره ی مکر دشمن *** مبطل منکر و فحشاء نماز آمده است دشمنی کو به دوصدحیله ز در بیرون شد *** گرکه غفلت کنی از پنجره باز آمده است جز دو روزی دگر از دولت او باقی نیست *** استقامت کنی آن محرم راز آمده است بینم آنروز شودبمب ومسلسل خاموش *** بانگ «مَن مهدی ام» ازسوی حجاز آمده است بنگر، چشم جهان رو به حقیقت واشد *** موج اسلام محمد به فراز آمده است
می خوام یه فالی بگیرم خدا کنه که خوب باشه یه فال حافظ بگیرم دعا کنین بد نباشه به من بگو حافظ خوب فالم بده یا خیلی خوب حافظ به من گفت ای عزیز غم هاتو بیرون بریز برو به دنباله دلت حل میشه امسال مشکلت
سلطان سریر ارتضا ما را بس
فرزند علی مرتضی ما را بس
در روز جزا که مزد اعمال دهند
پاداش غلامی رضا ما را بس
ولادت علی ابن موسی الرضا بر تمام دوستدارانش مبارک:Gol:
خدایا نعمت عافیت مبداء همه ی نیاز هاست
وعاقبت به خیری مقصد همه ی نیاز هاست
بین این مبداء تا ان مقصد والاترین نیاز ها دلخوشیست
به بزرگیت سوگند ان را به تمامی دوستانم عنایت فرما
پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش و پرسید تو قوی تری یا من ؟
پسر گفت من!
پدر با دلی گرفته به یاد همه زحمت هایی که کشیده بود دستشو از شونه پسربرداشت
2 قدم دور تر رفت و پرسید تو قوی تری یا من ؟
پسر گفت شما!
پدر گفت چرا نظرت عوض شد؟!
پسر گفت وقتی دستت رو شونم بود فکر میکردم دنیا پشتمه...............
از آن همه حادثه من هرگز چیزی به یاد نخواهم آورد... شما، گریستن بی دلیل در آستین خویش را از من گرفته اید..
باران پشت پنجره نیز سعی می کند پنهان و پوشیده ببارد.. من از اول می دانستم اقرار به دانایی این دقیقه دروغ است اقرار به احتمال آسایش و آدمی دروغ است آدمی هرگز به آرامش آسمان نخواهد رسید...
حالا ندیده ام بگیرید؛ بگذارید برگردم جایی که سال ها پیش؛ سال ها پیش...!
تا همین جا می مانم... باداباد هر اتفاقی که پیش رو... ما، از شدت در گذشت دریاست که به ساحل رسیده ایم. زندگی؛ چندان هم که گفته اند کشف الشفای کرامت نیست.. من، به جایی رسیده ام که مرگ حتی! از وحشت مدارای من سکوت می کند. چرا از مردن بی گاه اتفاق بترسم...؟ اشاره ی آسان الوداع دشوار نیست؛ من این کلمه ی کوچک را بارها امتحان کرده ام... ابدا... نیازی به رفتن نیست همین جا خوب است...* حتی مردن بی گاه عجیبش که اتفاق...!
گاهي جمله اي کوتاه ، دنياتو زيرو رو مي کنه...... مثل طعنه اي ناگهاني تو پياده رويي شلوغ... بر مي گردي، و شايد تازه بفهمي تا کجا اومدي....!
راستي اين همون راه بود؟!
ولي نه انگار دور شدم .... خيلي دور.... شايد باز به تماشاي عروسکي مشغول شدم.... دل مشغولي هاي فريبنده که دنيامو پر کرده ...
خدايا....! قرار بود در نوشته هام فقط تو باشي ... قرار بود براي تو بنويسم.... قرار بود......! و راستي قرار به چه بود!
ومن باززززز گم شدم لابه لاي شگفتي هاي دنياي اينترنت در، به من سر بزن ها..... خوب مي نويسي ها....! و چقدر هيجان داشت، تعداد نظرات...!!!!!!
اين جمله مثل طعنه اي مرا به عقب برگرداند
خب که چي..! با خود گفتم: چه اهميتي داره اگه حتي همه ي دنيا نوشته هاتو بخونن.. اما نتوني با کلمه اي دلي رو به ياد خدا بياري..... چه اهميتي داره اومد و رفت هاي بي سبب!
من به روزم هاي هميشگي! قشنگ مي نويسي هاي تکراري...! چه اهميتي داره ، وقتي تو رو گم کرده باشم ...
خدايا....! نظري به من افکن تا تنها نظرتومرا از تمام دنياي مجازي بس باشد......
آنگاه که غرور کسي را له مي کني، آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني، آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني، آنگاه کهبنده اي را ناديده مي انگاري، آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي، آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ،
مي خواهم بدانم،
دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟!!! ....*
هميشه وقتي با يكي قرار ملاقات مي ذاريم ، سعي مي كنيم سر وقت حاضر بشيم ، اينجوري مي خوايم بهش ثابت كنبم كه برامون مهمه ... به قرار ملاقات خدا كه مي رسيم ، مي ذاريم به همه كارامون برسيم ، بعد ، شايد رفتيم ... شايدم نه ...
تو مي گويي: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسي با مخاطبي مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه مي گويد؟ فقط تمام کوشش اش اين باشد که با دقت و وسواس مضحکي الفاظ و حروف را از مخارج اصلي اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن "ص" را "س" تلفظ کند حرف زدنش غلط مي شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهايي مي زند و به مخاطبش چه مي گويد غلط نمي شود .
اگر کسي روزي پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشريفات دقيق و حساس پيش شما بيايد و با حالتي ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاري چيزي را از شما بخواهد و ببينيد که با وسواس عجيبي و خواهش هميشگي خود را تلفظ مي کند اما خودش نمي فهمد که چه درخواستي از شما دارد چه حالتي به شما دست مي دهد؟ شما به او چه مي دهيد؟ و وقتي متوجه شديد که اين کار برايش يک عادت شده!!! و يا بعنوان وظيفه يا ترس از شما هم انجام مي دهد ديگر چه مي کنيد؟
[=Times New Roman] [=Times New Roman]پرانتز باز[=Times New Roman] :
ياد بگير و ياد بده
هيچ وقت ناميد نشو
به خودت افتخار کن
از گذشته درس بگير براي ساختن آينده
اونقدر کوچيک نشو که آدمهاي کوچيک در تو طمع کنن
هميشه خدايي هست
نيت و انديشه و رفتار درست هيچ وقت ما رو به بيراهه نمي بره.
پرانتز بسته...*
کوله بارت برنبند، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم... بشناسیم خدا، و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم... می شود کاری کرد که رضا باشد او..... ای سبکبال در این راه شگرف، در دعای سحرت* در مناجات خدایی شدنت* هرگز از یاد مبر، من جامانده بسی محتاجم...**
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد... روزگار غریبی استنازنین... آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را درپستوی خانه نهان باید کرد...
[="Tahoma"]تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.. تو چیستی که من از موج هر تبسم تو* به سان قایق سرگشته روی گردابم؟...**
[="Tahoma"][="Magenta"]اشک من در سوگ هجرانت جهانی تر بکرد
پس جهانی درد هجرت را زمن باور بکرد
لاجرم سر دل خود را بگفتم با کسان:
تکسوار قلب من عزم دل دیگر بکرد
آنکه روزی قلب شیدای مرا دزدیده بود
نورسیده فعل عشقش در دلم مصدر بکرد
ارغوان عشق او در دل شکوفه داده بود
حیف از آن دارم که آن بگرفت و او پرپر بکرد
قلب من تازه به کیش عشق او پیوسته بود
شکوه دارم کاو برفت و قلب من کافر بکرد[/]
گفت محمد که ز دشت بلا ...... بيسر آيند حسين مرا
اي لب تو تشنهترين غنچهها ..... کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشي و عشق نگردند جمع ..... شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطي اگر در قفس آئينه داشت ...... چلچله ما غم ديرينه داشت
غصه حريف دل مشتاق نيست ...... هرکه کند شکوه ز عشاق نيست
[="Tahoma"][="Magenta"]آمد رمضان هست دعا را اثری
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری[/]
[="Tahoma"][="Magenta"]باتفنگش نتوانسته شکارم بکند *** رفته با مطرب و اینترنت وسازآمده است [/]
ناوگانش نتوانسته مهارم بکند *** رفته با لُعبتک؟ چشم نواز آمده است
بمب وموشک نتوانسته بترسانندم *** فیس بوک و توییتر شایعه ساز آمده است
شیمیایی زد ومن باز عقب ننشستم *** با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است
چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر *** پخش مه پاره زمه واره به ناز آمده است
بس که از نغمه قرآن و دعا می ترسد *** با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است
فتنه هایش به بصیرت همه خنثی کردم *** رفته با ساحر و با شعبده بازآمده است
ایسم ها شرقی وغربی همه رسوا گشتند *** فرقه پردازی وعرفان مجازآمده است
من جوانم چوعلی اکبری الگوی من است *** مشق و تدبیرم از او روح نواز آمده است
گر بحقیم، ازانبوه عدوباکی نیست *** مرگ خونین وسعادت به ترازآمده است
من به یک ضربه کنم، چاره ی مکر دشمن *** مبطل منکر و فحشاء نماز آمده است
دشمنی کو به دوصدحیله ز در بیرون شد *** گرکه غفلت کنی از پنجره باز آمده است
جز دو روزی دگر از دولت او باقی نیست *** استقامت کنی آن محرم راز آمده است
بینم آنروز شودبمب ومسلسل خاموش *** بانگ «مَن مهدی ام» ازسوی حجاز آمده است
بنگر، چشم جهان رو به حقیقت واشد *** موج اسلام محمد به فراز آمده است
[="Tahoma"][="Magenta"]
می خوام یه فالی بگیرم
خدا کنه که خوب باشه
یه فال حافظ بگیرم
دعا کنین بد نباشه
به من بگو حافظ خوب
فالم بده یا خیلی خوب
حافظ به من گفت ای عزیز
غم هاتو بیرون بریز
برو به دنباله دلت
حل میشه امسال مشکلت
گاهي دلم آنقدر از زندگي سير مي شود
كه مي خواهم تا سقف آسمان پرواز كنم
روي ابرهايش دراز بكشم
سبك ، آرام ، آسوده ... !!!
مثل ماهي هاي حوضمان كه چند روزيست
روي آب ، با سايه اي از آسمان
سبك ، آرام وآسوده دراز كشيده اند ... !!!
به دنبال هیچ واژه ای نباش
کلمات هم فریب مان می دهند
وقتی که اولین حرف از حروف الفبا
کلاه بر سرش می رود....
هرکسی را نه بدان گونه که هست
احساسش می کنند ...!!!
بدان گونه که احساسش می کنند
هست ... !!
(دکتر شریعتی)
سلطان سریر ارتضا ما را بس
فرزند علی مرتضی ما را بس
در روز جزا که مزد اعمال دهند
پاداش غلامی رضا ما را بس
ولادت علی ابن موسی الرضا بر تمام دوستدارانش مبارک:Gol:
الهی تو چنانی که من دوست میدارم
مرا چنانی کن که دوست میداری
خدایا نعمت عافیت مبداء همه ی نیاز هاست
وعاقبت به خیری مقصد همه ی نیاز هاست
بین این مبداء تا ان مقصد والاترین نیاز ها دلخوشیست
به بزرگیت سوگند ان را به تمامی دوستانم عنایت فرما
وقتی خدا دستهایش را از پشت روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش انقدر محو دیدن دنیا شدم
که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم......
[="royalblue"]باد روزی مرا با خود خواهد برد
ای کاش ...!!!
یاد مرا نیز ببرد از این سرزمین...!![/]
پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش و پرسید تو قوی تری یا من ؟
پسر گفت من!
پدر با دلی گرفته به یاد همه زحمت هایی که کشیده بود دستشو از شونه پسربرداشت
2 قدم دور تر رفت و پرسید تو قوی تری یا من ؟
پسر گفت شما!
پدر گفت چرا نظرت عوض شد؟!
پسر گفت وقتی دستت رو شونم بود فکر میکردم دنیا پشتمه...............
شنیده بودم...*
اقرار به شفای این جراحت مشترک
غیر ممکن است؛
اقرار به راز سر به مهر این قصه
غیر ممکن است..
من،
حرفی نخواهم زد
خوابی نخواهم دید
کاری نخواهم کرد...
از آن همه حادثه
من هرگز چیزی به یاد نخواهم آورد...
شما،
گریستن بی دلیل در آستین خویش را
از من گرفته اید..
باران پشت پنجره نیز
سعی می کند پنهان و پوشیده ببارد..
من از اول می دانستم
اقرار به دانایی این دقیقه دروغ است
اقرار به احتمال آسایش و آدمی دروغ است
آدمی هرگز به آرامش آسمان نخواهد رسید...
حالا ندیده ام بگیرید؛
بگذارید برگردم جایی که سال ها پیش؛ سال ها پیش...!
سید علی صالحی...
سمفونی سپیده دم...*
[="Tahoma"]تا
همین جا می مانم...
باداباد هر اتفاقی که پیش رو...
ما،
از شدت در گذشت دریاست
که به ساحل رسیده ایم.
زندگی؛
چندان هم که گفته اند
کشف الشفای کرامت نیست..
من،
به جایی رسیده ام
که مرگ حتی! از وحشت مدارای من سکوت می کند.
چرا از مردن بی گاه اتفاق بترسم...؟
اشاره ی آسان الوداع
دشوار نیست؛
من این کلمه ی کوچک را
بارها امتحان کرده ام...
ابدا... نیازی به رفتن نیست
همین جا خوب است...*
حتی مردن بی گاه عجیبش که اتفاق...!
سید علی صالحی...
سمفونی سپیده دم...*
اینم یه متن ( بنظر من! ) جالب... و ( احتمالا ) به درد بخور برای ما!!...*:Cheshmak:
مثل طعنه اي ناگهاني تو پياده رويي شلوغ...
بر مي گردي، و شايد تازه بفهمي تا کجا اومدي....!
خيلي دور....
شايد باز به تماشاي عروسکي مشغول شدم....
دل مشغولي هاي فريبنده که دنيامو پر کرده ...
قرار بود در نوشته هام فقط تو باشي ...
قرار بود براي تو بنويسم....
قرار بود......!
و راستي قرار به چه بود!
در، به من سر بزن ها.....
خوب مي نويسي ها....!
و چقدر هيجان داشت، تعداد نظرات...!!!!!!
با خود گفتم: چه اهميتي داره اگه حتي همه ي دنيا نوشته هاتو بخونن..
اما نتوني با کلمه اي دلي رو به ياد خدا بياري.....
چه اهميتي داره اومد و رفت هاي بي سبب!
قشنگ مي نويسي هاي تکراري...!
چه اهميتي داره ، وقتي تو رو گم کرده باشم ...
نظري به من افکن
تا تنها نظر تو مرا از تمام دنياي مجازي بس باشد......
......**
هیچ وقت مغرورنشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .
گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد ، آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد .
برای زندگی کردن به کسی اعتماد کن که بتواند معنای سه چیز را در تو تشخیص دهد!:
اندوه پنهان در لبخندت را،
عشق پنهان شده در عصبانیتت را،
و معنای حقیقی سکوتت را
آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني،
آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني،
آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري،
آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي،
آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ،
تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟!!! ....*
هميشه وقتي با يكي قرار ملاقات مي ذاريم ، سعي مي كنيم سر وقت حاضر بشيم ، اينجوري مي خوايم بهش ثابت كنبم كه برامون مهمه ... به قرار ملاقات خدا كه مي رسيم ، مي ذاريم به همه كارامون برسيم ، بعد ، شايد رفتيم ... شايدم نه ...
کسی که تو را دوست دارد حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشد ، هرگز رهایت نخواهد کرد ، او یک دلیل برای در کنارت ماندن خواهد یافت .
غمی نیست ، جز درد لا علاج دوری !
جز خدا کیست که در سایه ی مهرش بخزیم / رحمت اوست که هر لحظه پناه من و توست .
گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود
دارد به شما لطف می کند
او فضایی خالی به جا می گذارد
برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . .
[="Tahoma"][=Times New Roman]پیام سلامت[=Times New Roman]..!![=Times New Roman]
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]پرانتز باز[=Times New Roman] :
ياد بگير و ياد بده
هيچ وقت ناميد نشو
به خودت افتخار کن
از گذشته درس بگير براي ساختن آينده
اونقدر کوچيک نشو که آدمهاي کوچيک در تو طمع کنن
هميشه خدايي هست
نيت و انديشه و رفتار درست هيچ وقت ما رو به بيراهه نمي بره.
پرانتز بسته...*
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
هر وقت زندگی یه ضربه بهت زد ، آروم لبخند بزن و بهش بگو :
” جوجه ! همه زورت همین بود !؟ “
وقتی دنیا را ترک میکنید
نه آنچه دریافت کردید ، بلکه آنچه پرداخت کردید را با خود خواهید برد . . .
[="Tahoma"]ندارم وحشتي از صد هزاران حمله گرگان
من از گرگي كه ميپوشد لباس ميش ميترسم
[="Tahoma"]کوله بارت برنبند،
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصد برسیم...
بشناسیم خدا،
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم...
می شود کاری کرد که رضا باشد او.....
ای سبکبال در این راه شگرف،
در دعای سحرت*
در مناجات خدایی شدنت*
هرگز از یاد مبر،
من جامانده بسی محتاجم...**
اینجا...
مهم نیست کجا...
بی تو،
همه جااا...
دور دست است....**
:Ghamgin:
[="Tahoma"]خدایا...*
از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار...
نگاهی ،
یادی ،
تصویری ،
خاطره ای ،
برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد! :Ghamgin:
روزی چقدر عاشق بودیم...**:Mohabbat:
تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت.
بی بهانه در خاطرم هستی،
شاید دوست داشتن همین باشد.
بهترین شادی زندگی لحظه ایست که احساس میکنی بی هیچ توقعی مهربانی..
کنار تیرک راه بند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی استنازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را درپستوی خانه نهان باید کرد...
آرزوهاتو یه جا یادداشت کن ویکی یکی از خدا بخواه..
خدا هیچ وقت یادش نمیره
اما تو یادت میره ،چیزی که امروز داری ، آرزوی دیروز تو بود..
هرزگاهی توقف در ایستگاه بین راه ، فرصت خوبیست برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به راه در پیش رو،
گاهی برای رسیدن باید نرفت..
سنگینی باری که خدا بر دوش انسان میگذارد به اندازه خرد شدن کمر او نیست بلکه به اندازه ایست که او را برای دعا به زانو درآورد.
[="Tahoma"]وقتی تو نیستی صدای سکوتت عابران احساس قلبم را از درد مفلوج میکند...
و هرگاه تو هستی صدای سکوتت قلبم را با پر صدا ترین صدای احساست تسکین می دهد...*
حالم خوب است...
فقط دلم..*
کمی...
نه...
زیادی!*
بهانه ات را می گیرد...*
[="Tahoma"]تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم..
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو*
به سان قایق سرگشته روی گردابم؟...**