جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Black"]آنان که پاییز را دوست ندارند نمیدانند که پاییز همان بهاریست که عاشق شده ...**[/]

همان طور که شاپرک ها نمی توانند دشت آبی اسمان را از یاد ببرند من هم چشمان* زیبایت را نمی توانم فراموش کنم...


تصویر زیبایت نه تنها در ذهنم، بلکه در قلبم* جای دارد...


ای کاش بدانی قصر آرزوهایم را در ساحل چشمانت* ساخته ام تا قلب مهربانت مداوایی باشد برای عشق پاک و مقدسم...*

من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي

ولي با خفت و خواري پي شبنم نمي گردم

اگر می خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید ، به او قدرت بدهید

گاهی باید کم باشی تا کم بودنت احساس شود نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت شود.

لبخند بیش از چند لحظه دوام ندارد اما خاطره ی آن جاودانه است.

خدایا مدتها خواستم و نخواستی ومن حکمتهایت را اندیشه نکردم و اکنون تدبیرت را درک کرده ام و میگویم تا نخواهی

نمیخواهم....

برای هر زخمی نشانه ای میگذارم تا به یادم باشد کجا دستان خدا را رها کردم....

زخم که میخوری مزه مزه اش کن حتما نمکش آشناست...

نانوا هم جوش شیرین میزند..... وای بر دل فرهاد!......

[="Tahoma"][="Magenta"]خدایـــــــــــم!
به درگاه تو دعا می کنم،
که در قلب منی،
در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،
راهــــــــــنمایم باش،
قلبم را به سوی تو می گیرم،
پس مرا به سوی خویشتن بخوان،
و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،
خــــــــــــــــدایـــــ ــــــــا،
قلب من، تقدیر من و راهنمایم باش،
و مرا از قلمرو اشـــک و رنـــــــــج،
به ســـــــــلامــــــــــــ ــــــت عبور ده...
زندگی دفتری از خاطره هاست...
خدایا میدانم که تو مهربانترین در تک تک لحظات این دفتر، همراه منی،
از تو عاجزانه درخواست می کنم، دستان پرمهرت را در دستان سردم بار دیگر چنان
بفشار تا جانی دوباره یابم...
کوله باری از نگرانی را سالهاست بر شانه هایم به دوش میکشم،
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]این چیست ؟ حس گمشده ای در وجود من؟
یا هق هق غریب خدا در سجود من
آن شب که ماه پشت نگاهت خسوف کرد
تابیده بود تار وجودت به پود من
هی سنگ پشت سنگ بزن … نه,نمی روم
مجنون برکه ات شده ماه کبود من
از بس تمام شهر به تو خیره می شوند
جز خون نمانده در دل چشم حسود من !
تو بین من و او! به خدا عادلانه نیست…
هر گز نبود رابطه ی ما به سود من
چیزی به جز غزل که ندارم , از این به بعد
تقدیم چشم های تو بود و نبود من
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]وحشت از عشــــــــق که نه، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه، ترسم از خاتمه هاست

ترس بیهوده ندارم، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باری است پر از هیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست، مقصر دل دیوانه ماست!!...[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن
یک بار هم به خاطر من اشتباه کن
جانا! مگر شکستن دلها گناه نیست
قربان دل شکستن تو ، پس گناه کن
با یک نگاه می کُشی و زنده میکنی
مابین مرگ و زندگی ام ، یک نگاه کن
حتی دروغکی شده از عاشقی بگو
امشب مرا برای همیشه سیاه کن
کُشتی مرا، ولی مرو از پیش کشته ات
تابوت بی قرار مرا سر به راه کن
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟
می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

بمان با من که بی تو، صدایی خسته در بادم
در این اندوه بی پایان، بمان تنها تو در یادم
شبیه برگ پاییزی، پر از احساس دلتنگی
دلت مانند یک دریا، زلال و صاف و بیرنگی
چه شبهایی که من بی تو، خزان عشق را دیدم
ولی از عشق گفتم باز، کنار غصه روییدم
بلور اشک های من، همان آغاز تنهای ست
مرور خاطرات دل، عجب تکرار زیبایی ست.
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام
با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام
گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین
باز هم مشتاق روی دلکش جانا نه ام
از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران
با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام
پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام
آن رخ زیبا ندیده ،واله ودیوانه ام
پادشاه جودی و ما بنده در گاه تو
منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام
در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی
باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام
همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن
لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام
چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام
ور نه آن گردم که افشان در دل ویرانه ام
انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟
آفتا با! بهر دیدار رخت پروانه ام
واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام
یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند.
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم كه دل آزارم تو باشي

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو

غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر
شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

شبيه قطره باران که آهن را نمي فهمد
دلم فرق رفيق و فرق دشمن را نمي فهمد
نگاهي شيشه اي دارم به سنگ مردمک هايت
الفباي دلت معناي نشکن را نمي فهمد
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
[/]

زندگی به دو نیمه است :

نیمه اول در انتظار نیمه دوم و نیمه دوم در حسرت نیمه اول

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

یادمان باشد خطایی نکنیم
گر شکستیم صدایی نکنیم

[="Tahoma"][="Black"]

من ندانم که کیم!

من فقط می دانم..

که تویی*

شاه بیت غزل زندگیم...**

(حمید مصدق) [/]

هرکس بد ما به خلق گوید
ما سینه ازاو نمی خراشیم

ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم

زندگی را از طبیعت بیاموزیم :

مثل سرو بلند باشیم
مثل بلوط مقاوم
مثل رود روان
مثل ابر با سخاوت
و
مثل خورشید پر نور و گرم

مشکن دل کسی که امیدش به قلب توست

خواهد گذشت بر او اما شکست توست

[="Tahoma"][="Black"]

به درخت نگاه کن...

قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند؛ ریشه هایش تاریکی را لمس کرده...

گاه برای رسیدن به نور؛ بایـــــــــد از تاریکی ها گذر کرد...*
[/]

[="Tahoma"][="Black"]

همه ی ما یه دستمون تو دست خداست...

اگر بهش اعتماد کنیم و دستشو رها نکنیم؛

ما رو به جایی می بره که از رویاهامونم قشنگتره...*
[/]

[="Tahoma"][="Black"]

خدایا؛

ذهنم پریشان است...

قلبم بی قرار است...

افکارم شوریده و دردمندم...

پس رشته ی زندگیم را به دستان امن تــــــــــــــو* می سپارم..*

آنگاه طوفان می خوابد؛ و آرامش تــــــــــــــو* حکم فرما می شود...*
[/]

ای انسان، قدر خود را بدان؛
به حدی گرانی، که فقطخدا توان خریدت را دارد؛
پس خود را به قیمت حسرتی تلخ، به تاراج مده ...!

اندیشمند جوان;276774 نوشت:
خدایا مدتها خواستم و نخواستی ومن حکمتهایت را اندیشه نکردم و اکنون تدبیرت را درک کرده ام و میگویم تا نخواهی نمیخواهم....

:Kaf::Gol:

[=Arial Black]خدایا؛
[=Arial Black]از من تا تو راهی نیست؛
[=Arial Black]فاصله ایست به درازای من تا من؛
[=Arial Black]و در این هیاهوی غریب؛
[=Arial Black]من، این من را نمی یابم ...!

[="Tahoma"][="Magenta"]وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]اگر در دنیا، خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه ها می روند. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد.[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]غم راه آمدنش را خوب بلد است! باید راه آمدن با او را یاد بگیرم!!

یا اینکه راه دیگری را در پیش بگیرم ... راهی بسوی امید و تلاش ...[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد


به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق

که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت


یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت

ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد

از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد

ای کاش احساسم درختی بود
،
تو در پناه سایه اش بودی

یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد

مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد

ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود

یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود

ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد

یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !


[/]

[="Tahoma"][="Magenta"] وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

هوا سنگین بود ، نفسهایم به سختی بالا می آمد ،

دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود ؛
کاش بغض آسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد .

دلش پر بود ، داشت میغرید ، انگار از همه گلایه داشت ،

میخواست خود را خالی کند ؛

خوش بحال آسمان ، خود را چه راحت خالی میکند ،

چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود ؛

کاش چشمانم آسمانی بود ؛

تمام فضای جنگل پر بود از آواز باران ؛

گاه گاهی صدای کوفتن نوک دارکوبی به تن خسته درختی

کهنه به گوش میرسید.

آسمان هنوزم گریه میکرد ، انگار تمامی نداشت .

من هم بارانی شدم ، بغضم را شکستم ، چشمانم را آسمانی کردم ،

فریاد زدم ، دلم را از گلایه ها خالی کردم ،

دلم را با دل آسمان پیوند زدم .

حال هردو آبی شدیم ، کینه ها را پاک کردیم و آرام گرفتیم .

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

خداوندا
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

" هر روز یک زندگی کوچک است : هنگامی که بیدار می شوید یک تولد کوچک، هر صبح تازه یک جوانی کوچک و هر رفتن برای استراحت و خواب یک مرگ کوچک "
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد


یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟

آشنای" لا فتی الا علی" اینجا کجاست؟

صاحب" لا سیف الا ذوالفقار "ما چه شد؟

چهارده قرن است، چهل منزل عطش پیموده ایم

التیام زخم های بی شمار ما چه شد؟

چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد

روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟

ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد

دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟

باز ای"موعود" بی تو جمعه ای دیگر گذشت

کُشت مارا بی قراری! پس قرار ما چه شد؟

می نشینیم تا ظهور سرخ مردی سبز پوش

آن زمان دیگر نمی پرسیم بهار ما چه شد؟


[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

نبسته ام به کس دل


نبسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من

ز من هر آن که او دور

چو دل به سينه نزديک

به من هر آنکه نزديک

از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي

نه باده در سبويي

که تر کنم گلويي

به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته

در آسمان ابري

دلم گرفته اي دوست

هواي گريه با من

هواي گريه با من

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

دوباره واژه به واژه ترانه می بافم ... برای بودن با تو بهانه می بافم


و تارهای نگاه تو را که بی همتاست ... به پود خاطره ای عاشقانه می بافم
درون خانه ای از التماس دستانم ... تمام شعر تو را عارفانه می بافم
به این امید که فردا دوباره می آیی ... دعای وصل تو را من شبانه می بافم
دوباره قصه مرداب را نگو بانو ... تو فرصتی بده خود را روانه می بافم
شبیه رود بزرگی که در پی دریاست ... نگاه بحر تو را بی کرانه می بافم
درخت زندگیم ریشه کن شده اما ... امید زندگی من: جوانه می بافم
اگر اراده کنی می رسم به آغوشت ... و توی قلب تو من آشیانه می بافم

[/]

[="tahoma"][="magenta"]

[b] هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم


با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم


اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
[/b][/][/]

خدایی را که به اجبار به یاد آوری بی اختیار فراموشش خواهی کرد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سکه ها همیشه سروصدا می کنند،اما پول های کاغذی همواره ساکت اند.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پس وقتی ارزش شما زیاد می شود، ساکت و فروتن باقی بمانید.[/]

به کسانی که پشت سرتان حرف می زنند بی اعتنا باشید،
آنها به همان جا تعلق دارند،

دقیقا " پشت سرتان "