آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟(كارشناس انديشمند)

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟(كارشناس انديشمند)

[="navy"]آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟[/]

آیا اعتقاد داشتن به شفاعت سبب دگرگونی دانش و ارادهی خدا نمیشود؟

سید هبت الله صدرالسادات
برای روشن شدن زاویههای گوناگون بحث باید مطالبی را در نظر گرفت.
رشید رضا، نویسندهی تفسیر المنار با بیان استدلالی عقلی، کوشیده است بر اصل شفاعت، خدشه وارد کند. وی در این باره میگوید:
روشن است که حکم پروردگار عین عدل است و براساس مصلحت الهی شکل گرفته است. از طرفی، شفاعت در عرف مردم به این معناست که شخص شفیع و واسطه، متخلف را از اجرای حکم صادر شده در حق وی برهاند.
اگر حکم دوم که در سایهی شفاعت واسطه به دست آمده، مطابق عدل است و حکم نخست مخالف آن، پس دو حالت پیش میآید:
1. باید خدا را غیر عادل دانست که با توجه به خلاف بودن حکم نخست، آن را صادر کرده است. البتّه میدانیم که ذات الهی از این امر منزّه است.
2. باید گفت خداوند عادل است، ولی علم و آگاهیاش نارسا بوده است که اینک از رهگذر یادآور شدن شفیع و واسطه، تغییر پیدا کرده است. در نتیجه، حکم جدید عادلانه است. این فرض نیز باطل است; زیرا علم خدا، عین ذات اوست و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد.
فرض کنیم حکم نخست، عین عدل بوده است و حکم دوم برخلاف آن و خداوند تنها به دلیل علاقه به شفیع، حاضر شده است عدل را زیر پا نهد و حکم جدید صادر کند. این فرض نیز با عدالت الهی ناسازگار است. پس پذیرش شفاعت با چالشهای فراوان رو به روست و استدلال عقلی، نفی آن را گواه است.
در پاسخ باید گفت این اشکال از آنجا پدید میآید که نویسنده میان تغییر در علم و ارادهی الهی و دگرگونی و تحول در موضوع و معلوم و مراد را درهم آمیخته است. باید دانست آن چه دگرگون شده، وضعیت مجرم و گنهکار است; یعنی او به گونهای دگرگون شده که سزاوار رحمت الهی گشته است، در حالی که پیشتر چنین نبود. پس در علم و ارادهی خداوند، هیچگونه دگرگونی پدید نیامده است. این امر همچون توبهی گنهکار است که در آن جا نیز خداوند در برخورد با دو موضوع گوناگون، دو ارادهی متفاوت، ولی متناسب ارایه میدهد; نخست، کیفر دادن گنهکار و دوم، بخشش گنهکار توبهکننده. بنابراین، دو اراده وجود دارد و خداوند میداند که این شخص دگرگون خواهد شد و در پرتو ارادهی دوم پروردگار قرار خواهد گرفت. پس علم و ارادهی الهی دگرگون نشده است، بلکه دو ارادهی گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد که هیچ یک ناقض دیگری نیست، بلکه هر دو عین عدل الهی است.
بدین ترتیب، علم و ارادهی خدا دگرگون نمیشود، بلکه علم و ارادهی جدیدی به موضوع نوینی تعلق میگیرد. برای نمونه، همگی میدانیم که هنگام شب، تاریکی همه جا را فرامیگیرد و با توجه به این علم، اراده میکنیم تا از وسایل الکتریکی مانند چراغ استفاده کنیم. سپس با طلوع آفتاب، چراغ را خاموش میکنیم. در این مثال، دو علم داریم; شب نور ندارد و روز نور دارد. ما نیز براساس این دو علم، دو اراده و دو کار کردهایم. شب هنگام چراغ را روشن و در روز، آن را خاموش میکنیم. در این مثال، علم و ارادهی دوم با علم و ارادهی نخست در تعارض نیست، بلکه با توجه به تفاوت موضوع، متناسب با آن شکل گرفته است. هرگز نمیتوان پنداشت که از دور شبحی را ببینیم و تصور کنیم که درخت است. آن گاه وقتی نزدیک شدیم، دریابیم که خطا کردهایم و آن شبح، درخت نبوده، بلکه حیوان بوده است; زیرا در این جا علم دوم با علم نخست، تعارض دارد.
همه ی این مطالب درباره ی شفاعت، جاری است. خدا از ازل میدانست که فلان انسان، حالتهای گوناگونی خواهد داشت و براساس آن شرایط، ارادهی ویژهای دربارهی او شکل میگیرد. از این رو، براساس تعدد حالتها و تغییر موضوع، ارادههای متفاوتی نیز تعلق گرفته است. پس در علم اول خداوند ارادهی او، خطا و تغییری پدید نیامده است، بلکه هر علمی نسبت به موضوع خود درست است و هر اراده نسبت به موضوع خود، حکیمانه و براساس مصلحت است.

zirabi;18609 نوشت:
آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟

با سلام

بررسی همه جانبه و نگاه به تمام ابعاد مسأله شفاعت، ما را به حقایقی رهنمون میکند که پاسخ سؤالتان را به خوبی تبیین میکند. بدین جهت توجه به نکات ذیل، ضروری و بایسته است.

یک. استحقاق شفاعت: شفاعت یکی از مظاهر رحمت گسترده الهی است و به اراده خدا و رضایت او، شفیعان، اجازه شفاعت دارند؛ یعنی، برخلاف پارتی بازی است که شخص مجرم واسطه‏ای پیدا میکند و از طریق پول و قدرت، او را وادار میکند تا بر قاضی و حاکم تأثیر بگذارد. در شفاعت، همه چیز تنها و تنها برخاسته از اراده حکیمانه خداوند است و او به شفیع اجازه میدهد تا براساس اراده و خواست الهی، در مورد برخی بندگان - که استحقاق عفو الهی را دارند - شفاعت کنند. شفاعت اولیای الهی، بیحساب و گزاف نیست. تأمّل و درنگ در شرایط شفاعت و شفاعت شوندگان، آشکار میسازد که شفاعت در حقیقت، پاداش و جایزه الهی به کسانی است که در دنیا اهل ایمان و عمل صالح بوده‏اند؛ یعنی، برخلاف پارتی بازی - که امری ناروا و ناحق است و برپایه استحقاق افراد نیست - شفاعت بر مبنای استحقاق و قابلیت افراد استوار است. آنان این قابلیت را به واسطه عقدیه و عمل خویش در دنیا، تحصیل کرده‏اند.

دو. قانون شفاعت: شفاعت، قانونی حکیمانه و براساس رحمت و فضل الهی است و مقدم بر قانون کیفر و عذاب مجرمان است. به عنوان مثال در قوانین کشورها، طبق یک ماده قانونی، کسی که مرتکب جرم خاصی شود، باید پنج سال زندانی بکشد و طبق ماده قانونی دیگر هر مجرمی که واجد شرایط عفو باشد، قبل از تحمل دوره کامل حبس، مورد عفو قرار گرفته و آزاد میشود. عفو چنین مجرمی، نه تبعیض است و نه نقض قانون؛ بلکه براساس قانون دیگری است که مقدم و حاکم بر قانون اولیه کیفر مجرمان و برخاسته از قابلیت شخص مجرم است.

سه. عدم تبعیض در شفاعت: خداوند با هیچ کس رابطه قوم و خویشی ندارد و بین بندگان، در امکان بهره‏مندی از قانون شفاعت، تبعیضی قائل نمیشود. هر انسانی قادر است با تحصیل شرایط، از شفاعت بهره‏مند شود و خود را در معرض بخشش و عفو اخروی قرار دهد؛ یعنی، شفاعت، قانونی عام و فراگیر و با اعلام قبلی است؛ برخلاف پارتی بازی که به صورت گزینشی، فردی، غیرفراگیر و نامبتنی برپایه استحقاق است.

مطلب فوق را مى توان در قالب مثالى مجسم ساخت: فرض کنيد سربازانى مامور گشودن دژى بـر فـراز کوهى مى باشند و گشودن آن دژ , درحفظ کشور آنان از تجاوز خارجى فوق العاده مـوثـر اسـت; فـرمـانـده ماهر و ورزيده, وسايل لازم براى صعود و گشودن دژ را در اختيار آنان مى گذارد و فرمان بالا رفتن را صادر مى نمايد. آن گروه از سربازان بى انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده و در پايين کوه مى مانند هـيـچ گـاه مـشـمول حمايت او نمى گردند, اما آن گروهى که فداکارند و به سرعت از کوه بالا مـى رونـد, اگـر در ميان آنان افرادى ضعيف و ناتوان باشند و دربعضى از گذرگاهها بلغزند, يا صـعود و بالا رفتن به تنهايى در بعضى از نقاط حساس کوه براى آنها مشکل باشد, فرمانده دلسوز، مراقب حال آنان بوده و در نقاط حساس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبورشان مى دهد. ايـن نـوع مـراقـبـت و کـمک, يک نوع شفاعت و دستگیری از آن افرادى است که در مسير هدف گام بـر داشته و با تلاششان، قابلیت لازم را برای بهره مندی از شفاعت، شامل شده اند و اشـکالى ندارد که فرمانده دلسوز پيش از صعود به کوه, اين مطلب را اعلام کند و بگويد اگر شما در نقاط حساسى از صعود باز بمانيد از کمک هاى بى دريغ من، محروم نخواهيد ماند (و من افراد ویژه ای را برای اعلام وضعیت شما در مسیر راه تعیین کرده ام) و من با تمام قوا کوشش مى کنم که شما را در رسیدن به اين هدف، کمک کنم.
يـک چـنـين اعلام قبلى, افراد را براى کار و تلاش بیشتر، دلگرم کرده و نور اميد را در دل آنان پديد مى آورد و بر قدرت و پايدارى آنان مى افزايد و در حقيقت يک نوع تربيت و وسيله تکامل است. با این تفصیل، آيا اگر شفاعت يک نوع کمک به نجات افراد، با توجه به تلاش و قابلیت خودشان، باشد, مستلزم تبعيض نارواست و يا ترجيح بدون دليل و تشويق به گناه و پارتى بازى بى جهت محسوب مى شود؟

با توجه به نکات یاد شده و با رجوع به عقل و منطق، پاسخ روشن است.

موفق باشید ...

بنقل از سایت پرس و جو، با کمی تغییر و اضافات.

مقدمه

شفاعت یکی از مهمترین بحث‌های مربوط به معاد است که به طور مختصر به چند جنبه‌ی آن اشاره می‌شود:

معنای شفاعت

شفاعت به معنای تقویت و نیرو بخشیدن به شخص ضعیف است، و شفیع به کسی گفته می‌شود که به نیازمند کمک کند تا او را به اعتدال و عدم نیازمندی برساند.

صاحب شفاعت

طبق آیات و روایات، شفاعت در روز قیامت مخصوص خداوند است.
خداوند در آیه 256 سوره بقره می‌فرماید:«برای اوست هر چه در آسمانها و زمین است. کیست که بدون اذن او بتواند نزد او شفاعت کند؟»
اما آیا خداوند اجازه شفاعت را به کسی می دهد یا نه؟
در آیه 44 سوره زمر آمده:«همه شفاعت برای خداوند است» ولی خداوند به افرادی که خودش بخواهد اذن شفاعت می دهد؛ همان طور که خداوند علم غیب را مخصوص خود می داند اما در آیه 27 سوره جن می فرماید:«خداوند عالم به غیب است و بر علم غیبش کسی را مطلع نمی‌گرداند، مگر رسولش و کسی را که مورد پسند و رضایت او باشد.»
بنابراین علم غیب مخصوص خداوند است و علم رسول خدا همان علم خداست. شفاعت هم مخصوص خداوند است و به افراد دیگری نیز این اجازه داده شده است.

روایاتی در زمینه شفاعت

همه مسلمان‌ها شفاعت را قبول دارند و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی در این باب وارد شده است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

رسول خدا فرمود:«در روز قیامت مؤمنین نزد حضرت آدم می روند و می گویند:« ای پدر، بهشت را برای ما باز کن!»
حضرت آدم می‌فرماید:«من شایستگی این کار را ندارم.»
آنها نزد حضرت ابراهیم می‌روند. او هم می‌فرماید:«من نیز شایستگی این کار را ندارم.»
حضرت موسی و حضرت عیسی نیز همین را می‌گویند و آنها را نزد من می‌فرستند. من برمی‌خیزم و از خداوند اذن می‌گیرم و شما مسلمین را به سرعت برق از صراط عبور می‌دهم...»

و نیز رسول خدا فرمود:«هر پیامبری از خدا تمنّایی دارد اما من درخواست خود را ذخیره کرده‌ام. درخواست من شفاعتم برای امتم در روز قیامت است.»

امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست. معراج رسول خدا و سؤال در قبر و شفاعت.»

امام باقر علیه السلام فرمود:«رسول خدا اجازه شفاعت امتش را داراست. ما نیز شفاعت شیعیان خود را می‌کنیم و شیعیان‌مان نیز شفاعت اهل خودشان را.»

و نیز فرمود:
در روز قیامت هنگامی که حضرت فاطمه علیهاالسلام به در بهشت می رسد، نگاهی به این طرف و آن طرف می افکند. خطاب می‌رسد:«ای فاطمه! دلیل توجّهت به اطراف چیست؟»
فاطمه علیهاسلام می‌گوید:«پروردگارا! من دوست دارم امروز قدر و منزلتم شناخته شود.»
خداوند می‌فرماید:«ای فاطمه! ببین در قلب هر کس که محبت تو یا محبت یکی از ذریّه تو وجود دارد، دست او را بگیر و داخل بهشت کن!»
سوگند به خدا، فاطمه در آن روز شیعیان و محبان خود را همانند پرنده ای که دانه های خوب را از دانه های بد جدا می کند، گلچین می‌فرماید. و سوگند به خدا در میان مردم کسی نمی ماند مگر کافر و منافق و مشرک.

6- رسول خدا فرمود:«شیعیان فقیر علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید. چون هر یک از آنان به تعداد افراد قبیله «ربیعه» و «مضَر»، از مردمان شفاعت می‌کند.»

شفیعان در روز قیامت

شفیعان در روز قیامت از روایات زیادی که در این مورد وارد شده، معلوم می شود که شفیعان در روز قیامت فراوانند؛ از جمله انبیاء الهی، علماء، شهداء، ملائکه، مؤمنین، اعمال صالح، ائمه اطهار و قرآن.
رسول خدا فرمود:«من کسانی را شفاعت می‌کنم که معصیت کبیره انجام داده باشند.»
در سوره انبیاء آیه 28 می خوانیم: «
و لایشفعون الا لمن ارتضی »؛ (پیامبران و ملائکه شفاعت نمی کنند، مگر برای کسی که مورد رضایت باشد.»
از حضرت رضا علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدند. امام فرمود:«مقصود پسندیدگی در امر دین است.»
بنابراین شفاعت مخصوص افراد گناهکار است به شرط آنکه در عقیده و دین خود مورد رضایت باشند. پس شفاعت در مورد شیعیان است و معاندین و ناصبین و منکرین از آن محرومند.

منابع:
معاد شناسی، ج نهم، ص 57 تا 350.

سلام خدمت دوستان
جايگاه شفاعت در متون دينى و مسئله شفاعت را همه مسلمانان قبول دارند؛ چرا كه اين باور از سنن حاكم بر نظام هستى است و آيات قرآنى بر آن دلالت دارد. البته تفسير فرقه‏هاى مختلف درباره مسئله شفاعت متفاوت است. در قرآن سه گونه آيات، مسئله شفاعت را مطرح كرده‏اند:
اول: آياتى كه شفاعت در قيامت را به كلى رد مى‏كنند؛ مانند آيه زير:
وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (بقره: 48)
و از آن روز بترسيد كه كسى به جاى ديگرى مجارات نمى‏شود. و نه از او شفاعت پذيرفته مى‏شود و نه غرامت از او قبول مى‏گردد و نه يارى مى‏شود.
برخى از منكران شفاعت خواسته‏اند با اين دسته از آيات، شفاعت را به طور كلى رد كنند؛ حال آنكه اين آيات تنها مربوط به كسانى اند كه بر اثر كفر و گناهان نابخشودنى، لياقت شفاعت ندارند.
دوم: آياتى كه شفاعت را ويژه خدا مى‏دانند؛ مانند
قُلْ لِلّهِ الشَفاعَةُ جميعاً ... (زمر: 44).
بگو تمامى شفاعت از آن خداست.
اين دسته از آيات در صدد رد شفيعان پندارى اند؛ چنان كه در عصر جاهليت، مشركان براى جلب توجه خداوند، دست به دامن خدايان پندارى شده، آنان را شفيع خود مى‏كردند.
سوم: آياتى كه شفاعت را تنها با رخصت الهى روا مى‏شمارند؛ مانند
مَن ذَاالّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِهِ. (بقره: 255)
كيست كه بدون اذن خداوند، نزد او شفاعت كند؟
از طريق اين دسته آيات، اثبات مى‏شود كه برخى كسان، اجازه شفاعت دارند. از كسانى كه اجازه شفاعت دارند، حضرات معصومين (ع) به ويژه پيامبر اكرم (ص) مى‏باشند.
مفسرين «مقام محمود» را كه در قرآن بر پيامبر (ص) خطاب شده است، همان مقام شفاعت مى‏دانند. پيامبر (ص) درباره مقام شفاعتش می فرمایند.
ادَّخَرتُ شَفاعَتِى لِاهلِ الكَبائرِ مِن امَّتِى.
شفاعتم را براى آنان نگاه داشته‏ام كه از امت من اند و به گناهان بزرگ مى‏لغزند.
بنابراين، شفاعت، حق مطلق خداوند است؛ ولى از آن جهت كه رحمت الهى از طريق اسباب به بندگان مى‏رسد، خداوند متعال، اولياى خود را سبب موثر در اين امر قرار داده است. علاوه بر اين، خدا با عطاى مقام شفاعت به اولياى خود، خواسته است آنان را گرامى بدارد و ارزش وجودى آنان را به ديگر بندگان نشان دهد.
اكنون، پس از آنكه با جايگاه شفاعت در متون دينى آشنا شديم، در پاسخ مى‏توان گفت:
الف. حكم به عذاب در برابر هيچ گناهى صادر نشده است؛ بلكه آنچه در متون دينى آمده، وعيد (تهديد) عذاب است. حكم نهايى تنها در روز قيامت صادر خواهد شد. با توجه به اين حقيقت، چه بسا تا صدور نهايى حكم، عوامل ديگرى پيش آيد كه گنهكار را از عذاب برهاند؛ مثل توبه و شفاعت. افزون بر اين، تخلف از وعيد هيچ‏گاه منافى عدالت نيست؛ زيرا وعيد مربوط به خود خداوند است. آنچه با عدل منافات دارد، تخلف از وعده پاداش است.
ب. اگر بپذيريم كه به عذاب حكم شده است، هريك از احكام الهى- چه حكم به عذاب قبل از شفاعت و چه حكم به نجات از عذاب بعد از آن- موافق عدل و حكمت است و معناى عادلانه و حكيمانه بودن هر دو، جمع بين ضدين نيست؛ زيرا موضوع آنها تفاوت دارد. حكم به عذاب مقتضاى ارتكاب گناه است، صرف نظر از مقتضياتى كه موجب تحقق شفاعت و پذيرش آن در حق گناهكار مى‏شود و حكم به نجات از عذاب، به موجب ظهور مقتضيات ياد شده است. به عبارت ديگر حكم به عذاب در برابر گناه، تنها در ارتباط با عمل گناه است، اما وقوع اين حكم به همراه شرايط پيدا و پنهانى است كه جملگى در وقوع حكم دخالت دارند. در واقع، حكم تا زمانى نافذ است كه تغييرى در قيد موضوع آن پديد نيايد؛ اما اگر به واسطه عللى ديگر- نظير توبه يا شفاعت- قيد موضوع حكم تغيير كند، حكم نيز تغيير مى‏كند. تغيير حكم به تبعيت از تغيير قيدموضوع، نظاير فراوانى در شريعت اسلامى دارد. براى نمونه:
- در احكام و تقديرات تكوينى: مثلًا حكيمانه بودن تقدير بلا، قبل از دعا يا صدقه، منافاتى با حكيمانه بودن رفع آن بعد از دعا يا صدقه ندارد؛
- در احكام و قوانين تشريعى: مثلًا عادلانه بودن حكم منسوخ نسبت به زمان خود، منافاتى با عادلانه بودن حكم ناسخ در زمان بعد از نسخ ندارد؛
شفاعت كه از آموزه‏هاى دين است، شايد به طور مطلق در هيچ يك از مقولات بالا نگنجد. با اين حال، همچون دو مثال ياد شده، با تغيير قيد موضوع عذاب، پديد مى‏آيد و امر محالى نيست.
همچنين، وعده شفاعت موجب گستاخى افراد نيز نمى‏شود. گستاخى در صورتى پديد مى‏آيد كه:
گنهكار به اسم معين شود و به طور قطعى به او وعده شفاعت دهند؛ گناهانى كه كيفر آنها با شفاعت برطرف شود، به طور قطع و يقين، مشخص گردند؛ شفاعت بتواند جزاى كار بد را با تمام انواعش، از اصل بركند.
از آنجا كه هيچ يك از موارد بالا به طور قطع و يقين مشخص نيست، نمى‏توان گفت كه شفاعت موجب گستاخى افرادمى شود، بلكه برعكس بايد گفت با وجود شفاعت، انسان از رحمت خداوند مايوس نمى‏گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم
علاوه بر مطالب خوب جناب صدیق ، عرض میکنم
1- در خواست شفاعت همان درخواست دعاست .
2- در خواست دعاا از افراد شایسته امری مستحب است.

در دعا توسل که بارها میخوانیم " یا وجیها عندالله اشفع لناعند الله؛ معنای خواستن و دعا قصد شده است

نظام الدین نیشابوری در تفسیر آیه؛ من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها؛نساء،85. از مقاتل نقل میکند : الشفاعةالی الله انّما هی الدعوة لمسلم؛ حقیقت شفاعت همان دعا کردن برای مسلمان است .

ابن تیمیه از جمله افرادی است که درخواست دعا از شخص زنده را صحیح میداند .

فخر رازی نیز شفاعت را به دعا و نیایش به درگاه الهی تفسیر کرده ودر تفسیر آیه؛ و یستغفرون للذین امنوا ربنا وسعت کل شیی رحمة؛
میگوید: این آیه گواهی میدهد که شفاعت حاملان عرش تنها در باره گنه کاران است.مفاتیح الغیب،ذیل آیه فوق.
در احادیث بسیاری آمده که دعای مسلمان در حق مسلمان شفاعت نامیده شده.
ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند:ما من رجل مسلم یموت فیقوم علی جنازته اربعون رجلا لا یشرکون بالله شیئا الاّ شفعهم الله فیه؛صحیح مسلم،ج3،ص54.

هرگاه مسلمانی بمیرد و بر جنازه او چهل مرد که شرک نمی ورزند نماز بگذارند ،خداوند شفاعت آنها را درباره وی می پذیرد.

نکته بعدی اینکه درخواست از برادر مومن چه رسد به اولیا الهی امری مستحسن و مستحب است:

واستغفر لذنبک و للمومنین؛محمد،19.
و صلّ علیهم ان صلوتک سکن لهم؛توبه 103.
ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّابا رحیما؛نساء،64
اگر آنانی که بر خود ستم کرده اند پیش تومی امدند و از خداوند طلب آمرزش میکردند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش میکرد خدا را توبه پذیر و رحیم میافتند.
مراد از "جاءوک" این است که می آمدندو درخواست دعا و طلب آمرزش میکردندو اگر هدف غیر از این بود آمدن آنان لغو میشدو شرفیاب حضور پیامبر (ص) و در خواست دعا گواه بر انقلاب روحی است که زمینه را برای استجابت دعا اماده می کند.

یا اابنا استغفر لنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئین قال سوف
استغفر لکم ربّی؛یوسف،96.


آیات فوق نشانگر این است که طلب دعا از پیامبر و صالحان که طلب شفاعت است از نظر موازین اسلامی کمترین ایرادی ندارد.

ترمذی از انس نقل میکند:
سألت النبی ان یشفع لی یوم القیامة فقال انا فاعل قلت فاین اطلبک؟ فقال علی الصراط؛سنن ترمذی،ج4،ص42.
انس میگوید: از پیامبر درخواست کردم که در روز قیامت در حق من شفاعت کند .وی پذیرفت و گفت شفاعت خواهم کرد . گفتم کجا تو را پیدا کنم؟ گفت :کنار صراط.



با توجه به نکات فوق و اثبات شفاعت از دید ایات و روایت روشن میشود وقتی شفاعت نوعی دعا باشد دیگر نه تناه نافی عدالت الهی نیست چرا که شخصی برای مومنی دعا میکند و خداوند از روی رحمت واسعه اش آن را مستجاب میکند.بلکه عدالت را نیز ثابت میکند زیرا عدالت این است بین شخصی که دعا میکند و کسی که دعا نمیکند و از خدا درخواستی ندارد باید تفاوتی باشد و یکسان با هردو بخورد کردن خلاف عدالت است.

باسلام خدمت سروران خوبم
بیاییم سوال را اینگونه هم مطرح کنیم که:

اينكه با شفاعت، گناه‏كار بخشيده شود، آيا موجب تضييع حق انسان پاك و بي‏گناه نمي‏شود؟

در جواب چند نکته را باید عرض کنم:

يكم. اينكه با شفاعت، عده‏اي بخشيده شده و مورد عفو الهي قرار گيرند، لازمه‏اش اين نيست كه با ساير بهشتيان و كساني كه در دنيا پاك و بي‏گناه بوده‏اند، در يك درجه قرار گيرند. خود بهشتيان در يك سطح نيستند و بهشت الهي، داراي مراتب و درجات است.{1} امام علي(ع) در وصف بهشت مي‏فرمايد:
«درجات متفاضلات و منازل متفاوتات»؛ «بهشت داراي درجاتي است كه بعضي بر ديگري برتري دارد و داراي جايگاه‏هايي است كه با يكديگر تفاوت دارند».{2}

بنابراين كساني كه در دنيا در اوج معرفت و خلوص، بدون گناه زيسته و پاك و مطهّر به منزل اخروي رحلت كرده‏اند، با گنه كاراني كه به سبب شفاعت مورد بخشش قرار گرفته‏اند، در يك مرتبه و درجه قرار نمي‏گيرند.

دوّم. شفاعت شامل حال كساني مي‏شود كه قابليت و استحقاق آن را، با تحصيل شروط آن به دست آورده‏اند. چنين نيست كه همه افراد، با شفاعت از دخول در دوزخ و جنهم نجات پيدا كنند. چه بسا عده‏اي پس از دخول در جهنم و چشيدن عذاب، اين قابليت را پيدا كنند.{3}

سوّم: اينكه خداوند، برخي از مجرمان را براساس لياقت آنان، مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد، ضايع كردن حق كسي نيست؛ بلكه لطف به برخي از افراد است. آنچه موافق عدالت است، اينكه به كسي ظلم نشود و حق كسي ضايع نگردد، و اگر به كسي به طور قانونمند لطف شود، منافاتي با عدالت ندارد.

چهارم. همه كساني كه شرايط شفاعت را به دست آورده‏اند، از آن بهره‏مند خواهند شد؛ چه آنان كه گنه كارند و چه آنان كه بي‏گناه و پاك‏اند. گنه كاران با شفاعت، مورد فيض مغفرت الهي قرار خواهند گرفت و غير آنان با شفاعت به درجات و مراتب بالاتر، ارتقأ خواهند يافت.

پاورقی:

[1].ر.ك: ميزان الحكمه، ج 1، ص 431، احاديث 2601 - 2612.

[2].همان، ح 2603.

[3].همان، ج 2، ح 2940.


[="DarkOrange"]بعضی ها می گن: شفاعت یک نوع پارتی بازی است.چون معنای شفاعت این است که در روز قیامت، اولیای خدا افرادی که به آنها در دنیا نزدیک بوده اند را شفاعت می کنند و این کار، پارتی بازی است!
جواب را در یک مثال خلاصه کنم:
[="DarkGreen"]فرض کنید سربازانى مأمور گشودن دژى بر فراز کوهى مى باشند و گشودن آن دژ، در حفظ کشور آنان از تجاوز خارجى فوق العاده مؤثّر است؛ فرمانده ماهر و ورزیده، وسایل لازم براى صعود و گشودن دژ را در اختیار آنان مى گذارد و فرمان بالا رفتن را صادر مى نماید.

آن گروه از سربازان بى انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده و در پایین کوه مى مانند هیچ گاه مشمول حمایت او نمى گردند، امّا آن گروهى که فداکارند و به سرعت از کوه بالا مى روند، اگر در میان آنان افرادى ضعیف و ناتوان باشند و در بعضى از گذرگاه ها بلغزند، یا صعود و بالا رفتن به تنهایى در بعضى از نقاط حسّاس کوه براى آنها مشکل باشد، فرمانده دلسوز مراقب حال آنان بوده و در نقاط حسّاس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبورشان مى دهد.

این نوع مراقبت و کمک، یک نوع شفاعت است و از آن افرادى است که در مسیر هدف گام بر مى دارند و اشکالى ندارد که فرمانده دلسوز پیش از صعود به کوه، این مطلب را اعلام کند و بگوید اگر شما در نقاط حسّاسى از صعود باز بمانید از کمک هاى بى دریغ من محروم نخواهید ماند و من با تمام قوا کوشش مى کنم که شما را در این هدف کمک کنم.

یک چنین اعلام قبلى، افراد را براى کار دلگرم کرده و نور امید را در دل آنان پدید مى آورد و بر قدرت و پایدارى آنان مى افزاید و در حقیقت یک نوع تربیت و وسیله تکامل است.
[/]
التماس دعا

zirabi;18609 نوشت:
آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟

سلام
شفاعت یعنی دخیل شدن یک سبب الهی در فعلیت یافتن و شکوفایی یک استعداد
این بی عدالتی است یا عین عدالت ؟
موفق باشید

zirabi;18609 نوشت:
آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟

با سلام خدمت همه دوستان عزیز و تشکر از مطالب ارزشمند کارشناسان، محترم حقیر نیز می خواستم به نوبه خود به این سوال پاسخ دهم. اولا : شفاعت اصل مسلم اسلام است و در رابطه با پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) مورد قبول همه فرقه های اسلام است .
ثانیا: دوست عزیز شا بگویید چرا شفاعت با عدل الهی منافات دارد ؟ چه اشکالی دارد که خداوند تبارک و تعالی رحمت و مغفرت خود را مشروط به شفاعت شافعین قرار دهد؛ یعنی در مورد کسانی که استحقاق عذاب دارند بفرماید :اگر فلانی از تو شفاعت کرد من تو را می آمورزم؛ کجای این مطلب با عدل الهی در تضاد است.
ثالثا: اگر خداوند تبارک و تعالی شفاعت را برای بعضی از انسانها قرار می داد و بعضی دیگر که همان شرایط را دارا هستند را از آن محروم می کرد می توانستیم بگوییم با عدل الهی سازگاری ندارد، این در حالی است که هیچ ممنوعیتی در بحث شفاعن وجود ندارد، و هر کس شرایط آن را دارا باشد مشمول شفاعت می شود، پس قانونی عام است و مختص به عده قلیلی نیست؛ لذا اصلا با عدل الهی هم منافات ندارد .

سلام دوست عزیز.شفاعت خود نیز یک نوع نعمت است که خداوند به انسان داده است.چون انسان بر اثر غفلت یا هوس کاری از اوسر میدهد در مقابل اگر پشمان بشود خداوند او را میبخشد.اگر گناهی کرده که خق کسی را باطل کرده باید طلب بخشش و شفاعت از مرد ظلم دیده بشود تاخ داوند نیز او را شفاعت کند.
امیدوارم متوجه شده باشید.
باشد که مسلمانها در مقابل شیطا نبایستند و یاران امام زمان باقی بمانیم

دوست عزيز در مورد شفاعت شبهات زيادي مطرح شده كه يكي از آن ها همان بحث شفاعت و عدالت خداوند است. « آیا شفاعت پارتی بازی است؟» آیا صحیح است که بنده در این دنیا هر گناهی که خواست انجام دهد به این امید که شافعان روز محشر او را شفاعت می‌کنند و او از عقوبت و عذاب گناهان خود در امان مانده و در کمال امنیت و آرامش وارد بهشت و وادی رحمت حق تعالی می‌گردد؟آیا شفاعت با عدالت خداوند جور درمی آید ؟


بادقت در مفهوم شفاعت و بررسي آيات و احاديث به اين نتيجه مي رسيم كه شفاعت نه تنها خلاف عدالت نيست بلكه لطف خداوندي است كه شامل برخي از بندگان مي شود كه شايستگي شفاعت دارند و كساني كه شامل شفاعت نمي شوند شايستگي شفاعت ندارند.درواقع اشكال سائل به اين مطلب برميگردد كه دو نفر را با شرايط يكسان در نظر گرفته است كه هيچ فرقي با يكديگر ندارند در حالي كه شفاعت شرايطي دارد كه شامل هركسي نمي شود.

معصومين (عليهم لسلام ) در ضمن احاديثي شرايطي را براي شفاعت ذكر كرده اند كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:


رسول خدا صلی الله علیه و آله : لا یَنالُ شَفاعَتی مَن اَخَّرَ الصَّلوةَ بَعدَ وَقتِها؛


کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید.(بحارالانوار، ج،83، ص20)


امام باقر عليه السلام : لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أَنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها؛

هيچ شفيعى براى زن نزد پروردگارش نجات بخش تر از رضايت شوهرش نيست.( خصال، ص 588)

رسول خدا صلی الله علیه و آله: اَلرّوحُ وَ الرّاحَةُ وَ الفَلَجُ وَ الفَلاحُ وَ النَّجاحُ وَ البَرَكَةُ وَ العَفوُ وَ العافيَةُ وَ المُعافاةُ وَ البُشرى وَ النَّصرَةُ وَ الرِّضا وَ القُربُ وَ القَرابَةُ وَ النَّصر وَ الظَّـفَرُ وَ التَّمكينُ وَ السُّروُر وَ المَحَبَّةُ مِنَ اللّه‏ِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى مَن اَحَبَّ عَلىَّ بنَ اَبى طالِبٍ عليه‏السلام وَ والاهُ وَ ائتَمَّ بِهِ وَ اَقَرَّ بِفَضلِهِ وَ تَوَلَّى الأَوصياءَ مِن بَعدِهِ وَ حَقٌ عَلَىَّ اَن اُدخِلَهُم فى شَفاعَتى وَ حَقٌ عَلى رَبّى اَن يَستَجيبَ لى فيهِم وَ هُم اَتباعى وَ مَن تَبِعَنى فَاِنَّهُ مِنّى؛


آسايش و راحتى، كاميابى و رستگارى و پيروزى، بركت و گذشت و تندرستى و عافيت، بشارت و خرّمى و رضايتمندى، قرب و خويشاوندى، يارى و پيروزى و توانمندى، شادى و محبّت، از سوى خداى متعال، بر كسى باد كه على بن ابى طالب را دوست بدارد، ولايت او را بپذيرد، به او اقتدا كند، به برترى او اقرار نمايد، و امامانِ پس از او را به ولايت بپذيرد. بر من است كه آنان را در شفاعتم وارد كنم. بر پروردگار من است كه خواسته مرا درباره آنان اجابت كند. آنان پيروان من هستند و هر كه از من پيروى كند، از من است.(بحارالأنوار، ج 27، ص 92)


امام صادق علیه السلام فرمودند: لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛

هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.( فروع کافی، ج3، ص270)

رهروان مذهب اهل بیت نیز، بر این باورند که افزون بر پیامبر گرامى، دیگر پیام آوران خدا، فرشتگان، و امامان معصوم نیز به اذن خدا، شفاعت مى کنند و شفاعت آنان، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران، و هم براى نجات و رهایى از کیفر و عذاب سودمند است، اما با این شرایط:


الف ـ این شفاعت، به اذن خدا و در قلمرو رضایت و خشنودى او باشد، و بس;


ب ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که در زندگى خود، پس از لغزش و قانون شکنى به خود آیند و در اندیشه بازگشت به سوى خدا و مقررات او، تلاشى خستگى ناپذیر براى جبران خطاها و گناهان خود آغاز کنند، و نیز در اندیشه و عمل، خود را هم سنخ با شفاعت کنندگان گردانند;


ج ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که لغزشهاشان از حق کشى و کشتار و دیگر گناهان جبران ناپذیر سر برنیاورد و به گونه اى ویرانگر نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد.


حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ به یاران خود نوشت:«مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَنْفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِین عِنْدَاللّه، فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللّه اَنْ یَرْضى عَنه.»


«هر کس شادمان مى گردد که شفاعت شفاعت گران راستین، شامل حال او گردد، باید با اندیشه و منش شایسته خود، خشنودى خدا را بجوید.» (بحارالانوار چاپ قديم، جلد 3،ص304)

برخى بر این باورند که شفاعت تنها در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران است، نه رهایى گناهکاران; اما به گونه اى که از آیات و روایات دریافت مى گردد، شفاعت، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران خواهد بود، و هم در قلمرو رهایى گناهکاران.


«علامه طبرسى» در اين مورد مي فرمايد:


این دیدگاه را علاوه بر انبوهى از آیات و روایات، این حدیث ـ که مورد قبول همگان است ـ تأیید مى کند; که پیامبر گرامى فرمود:

«اِدَّخَرْتُ شَفاعَتِى لاَِهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتِى ... .»

«من شفاعت خویش را براى کسانى از امت ذخیره ساخته ام که در راه زندگى، ناخواسته به گناهان کبیره در غلتیده اند، اما پس از آگاهى و به خود آمدن، با همه وجود به جبران و اصلاح برخاسته اند.»


در تفسير "برهان" از امام كاظم(ع) از حضرت علي(ع) نقل شده كه مي فرمايد:از پيامبر اكرم(ص) شنيدم"شَفاعَتي لِاَهل الْكبایر مِن اُمّتي..." : "شفاعت من براي مرتكبين گناهان كبيره از امّتم است..."

راوي حديث كه ابن ابي عمير است مي گويد:از امام كاظم (ع) پرسيدم چگونه براي مرتكبان گناهان كبيره شفاعت ممكن است در حالي كه خداوند مي فرمايد: "وَ لا يَشفَعون اِلّا لِمَن ارْتَضي" مسلّم است كسي مرتكب گناهان كبيره شود مورد ارتضاء و خشنودي خداوند نيست!


امام كاظم(ع) در پاسخ فرمود: " هر فرد با ايماني كه مرتكب گناهي مي شود طبعاً پشيمان خواهد شد و پيامبر(ص) هم فرموده پشيماني از گناه توبه است....و كسي كه پشيمان نگردد مؤمن واقعي نيست و شفاعت براي او نخواهد بود و عمل او "ظلم" است، همينطور خداوند مي فرمايد ظالمان دوست و شفاعت كننده اي ندارند"(تفسير برهان، جلد 3، ص 57)


نیز آن حضرت فرمود:


«اِنِّى اَشْفَعُ فَأُشفَّعَ وَ یَشْفَعُ عَلِىٌّ فیُشَفَّعُ وَ اَهل بَیْتى یَشْفَعُونَ فیُشفّعون وَ اَنَّ اَدْنى الْمُؤمنینَ لَیَشْفَعُ فِى اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ ... .»


«روز رستاخیز که فرارسد، من شفاعت مى کنم و به خواست خدا و اذن او، پذیرفته مى شود; و امیرمؤمنان شفاعت مى کند و مورد قبول قرار مى گیرد; سپس خاندان من به اذن خدا شفاعت مى کنند، و شفاعت آنان نیز پذیرفته مى شود; از پى آنان نوبت به ایمان داران و شایستگان راستین مى رسد، که شفاعت مى کنند و شفاعت آنان در درجه پایین ترى پذیرفته مى شود; و کمترین شفاعتى که یک انسان با ایمان مى کند، آن است که شمارى گناهکار و لغزشکار (چهل نفر) را با شرایطى، از آتش نجات مى بخشد.»



علامه مى افزاید: نیز از این آیه شریفه ـ که دریغ و حسرت کافران را در روز رستاخیز از این جهت که شفاعت کننده اى ندارند، ترسیم مى کند ـ مى توان دریافت که اصل شفاعت به مفهوم سازنده آن، درست و خردمندانه و قرآنى است که مى فرماید:


(فَما لَنا مِنْ شافِعینَ وَ لا صَدیق حَمیم)[سوره شعراء (26) آیات 100 ـ 101]

«پس براى ما، نه شفاعت کنندگانى است و نه دوستى پر مهر و دلسوز.»


علامه قزوینى ضمن بحثى تحت عنوان «قرآن و موضوع شفاعت» مى نویسد:


«پس از ترسیم برخى از روایات درست و معتبر در شکوه معنوى فاطمه ـ علیها السلام ـ و شفاعت او ـ که از نظرتان گذشت ـ اینک با نگارنده باش و با بهت و حیرت، به برخى پندارها و بدعتها و بافته هاى بى اساس و فریبنده بنگر که چگونه با آیات قرآن و روایات رسیده از پیامبر ـ که اصل شفاعت دوستان ویژه خدا را با شرایط و قیودى مطرح مى کند ـ به مخالفت برخاسته، و در افراط کارى خویش تا جایى پیش رفته اند که شفاعت پیامبر را نیز نفى مى کنند.

این کج اندیشان مى پندارند با این شیوه منحط خویش از یکتاپرستى و توحیدگرایى دفاع مى کنند; چنانکه گویى اصل شفاعت ـ که یک اصل قرآنى و اسلامى است ـ با توحیدگرایى ناسازگار، و یا پذیرش آن، بسان دعوت به شرک و ارتجاع است.»( ر.ک: فاطمة الزهراء من المهد الى اللّحد، قزوینى، مکتبة بصیرتى، قم، 1414 هـ.ق، ص 548 ـ 550)

مهم ترین اثر معجزه آساى شفاعت


دانش روان شناسى و علوم اجتماعى بیانگر آن است که قانون شکنان و مجرمان بزرگ، از یک سو به ناراحتى و عذاب وجدان گرفتار مى گردند، و از دگر سو به بلاى یأس و نومیدى از رحمت و بخشایش خدا و نجات از عذاب آخرت; در این صورت اگر همه راههاى تجدید نظر و بازگشت و جبران و اصلاح و نجات به روى آنان بسته شود، و به آنان تفهیم شود که دیگر تربیت پذیرى و تجدیدنظر و قانون گرایى و رعایت مقررات خدا و حقوق مردم براى آنان سودبخش نیست، آیا در آن صورت در عمل، آنان را به جنایات دهشتناک ترى سوق نمى دهیم؟ و آیا براى آنان جز ادامه همان بى راهه، چاره اى مى ماند؟


آیا حس انتقام جویى، آنان را از خانه و جامعه و نظامى، که اینان، خود را قربانى آن مى نگرند، تحریک نکرده و با این سبک، آنها را به کانون خطر و بحران و تباهى و خشونت تبدیل نساخته ایم؟ به باور خردمندان و روان شناسان چرا.


درست به همین دلیل است که در نظامهاى تربیتى و قانون گزارى دقیق علمى و دینى، براى خطرناک ترین مجرمان هم، روزنه امیدى براى تجدید نظر و بازگشت و اصلاح مى گشایند.


اصل شفاعت نیز مهم ترین اثر معجزه آسایش این است که با روح نومیدى و یأس به مبارزه بر مى خیزد، و ایمان به آن، روزنه اى به سوى روشنایى و نجات و امید به آمرزش و بخشایش مى گشاید، تا فرد یا جامعه و حکومت، به تجدیدنظر و جبران و اصلاح بیندیشد و امکان و فرصت یابد تا به عنصر و جریانى سالم و سودمند راه گشاید و به کانون خطر و بحران تبدیل نگردد.

(برگرفته از سايت پاسخگو ،[=&quot] [/] تفسير مجمع البيان ،با دخل و تصرف)


به نظر بنده حقیر شفاعت موهبتی است که خداوند انرا برای انسان قرار داده

پس هر کس که بخواهد میتواند از این موهبت الهی بهره مند گردد و بستگی به خود فرد دارد که دست به دامن شافعین بشود یا نه؟

پس برای هیچ کس تبعیضی نمیشود . هر کس از گناهش توبه نماید و اطاعت رسول خدا و اهل بیت نماید میتواند از این موهبت برخوردار گردد.

سلام خدمت دوستان.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
مسلماً كسانى كه ايمان آوردند ، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته است ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند آیه 62 از سوره بقره.
اولا که ملاک برای خداوند فقط ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است نه شیعه بودن و نه اعتقاد صرف.
ثانیا : حالتی را فرض کنید که کنکور می خواد برگزار شود ولی برای برگزاری‌اش اطلاع رسانی درست نمی کنند و موجب می شود عده ای در این کنکور نتوانند شرکت کنند آیا این عدالت است؟
مسئله شفاعت هم همین است. آیا همه مردم دنیا این امکان برایشان فراهم است که توسل کنند؟ اصلا آنها که شیعه نیستند باید به چه کسی توسل کنند؟ آنها که از روی جبر و شرایط اجتماعی یک دینی به نامشان خورده و آمدند در دنیا و رفتند و البته عمل نیک هم انجام داده اند ولی گناهانی هم داشتند چگونه مسئله شفاعت شامل حالشان می شود؟ تاریخ نشان می دهد که حتی مردم زمان صدر اسلام در زمان امامان شیعیان هم غیر از عده ای اندک با ایشان ارتباطی که نداشتند هیچ که اصلا آنها را نمی شناختند. پس چگونه شرایط شفیع قرار دادن و توسل برای همه بندگان خدا در طول تاریخ و در همه مکانها فراهم بوده است. آیا این معرفت! ( اصل مسئله شفاعت و توسل ) به طور یکسان به همه آنها اطلاع رسانی شده است یا خیر؟ آیا اگر قایل به آن باشیم خداوند در این امر کوتاهی نکرده است و با تبعیض نسبت به بندگانش برخورد نکرده است؟
به اعتقاد من : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن
اوست که اول و آخر همه چیز است. و راهش را هم طبق آیه 62 سوره بقره نشان داده : ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح. بله عمل صالح است که می تواند شفیع انسان باشد و بس. عمل صالح است که نیاز به اطلاع رسانی همگانی ندارد چون از فطرت انسان برمی خیزد. به مانند ایمان به خدا و روز جزا.
و من الله توفیق:Gol:

بنده در تاپیکی در مورد تحقیق در اصول دین نظراتی دادم که می توانید مراجعه کنید و در آنجا توضیح دادم که شرایط تحقیق برای همه انسانها به طور مساوی فراهم نیست. پس خواهش می کنم از جواب های کلیشه ای : « هر کس می تواند تحقیق کند و مذهب شیعه را بشناسد و آنگاه به معارف شیعی آشنا گشته و از نعمت بزرگ شفاعت بهره مند شود » خودداری فرمایید.
بی صبرانه منتظر پاسخ دوستان به مطالب پست قبلی ام : شماره 18 هستم.
و من الله توفیق

البته اگر بحث شفاعت را یک طرفه و مخصوص همه انسان ها بدانیم مسئله حل می شود. یعنی اینکه خود پیامبر و امامان نه از روی توسل ما و تمناهای ما که از روی اعمال همه انسانها و بر اساس اینکه شایسته عفو و گذشت هستند یا نه شفیع آنها شوند مشکلی در عدل الهی واقع نمی شود.
ولی اگر قایل باشیم به اینکه آنها فقط شافع شیعیان باشند و فقط آنهایی که به زیارتشان می روند و برایشان اشک می ریزند و دعای توسل می خوانند و مثلا محرم به تکیه ها می روند و از این قبیل باز کلاهمان می رود تو هم!
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;234784 نوشت:
سلام خدمت دوستان.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
مسلماً كسانى كه ايمان آوردند ، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته است ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند آیه 62 از سوره بقره.

[=arial]بنده پیشاپیش معذرت می خواهم از این که این پست بسیار طولانی شده است.
سلام جناب شریعت
اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مى‏شود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچ گونه نگرانى نيست.
بنابراين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همان گونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام.
اين معنى از شأن نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده نيز استفاده مى‏شود.

[=arial]در اینصورت این آیه ارتباطی با مدعای شما پیدا نمی کند.

اولا که ملاک برای خداوند فقط ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است نه شیعه بودن و نه اعتقاد صرف.

[=arial]این حرف شما درست نیست چون دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند.
اين انديشه كه اخيرا رايج شده است كه مى‏گويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.دينى جز اسلام پذيرفته نيست .....
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».آل عمران/ 85
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دينی است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس.

ثانیا : حالتی را فرض کنید که کنکور می خواد برگزار شود ولی برای برگزاری‌اش اطلاع رسانی درست نمی کنند و موجب می شود عده ای در این کنکور نتوانند شرکت کنند آیا این عدالت است؟
[=arial]شكى نيست كه كفر بر دو نوع است: يكى كفر از روى لجبازى و عناد كه كفر جحود ناميده مى‏شود و ديگر كفر از روى جهالت و نادانى و آشنا نبودن به حقيقت. در مورد اول، دلائل قطعى و عقل و نقل گوياست كه شخصى كه دانسته و شناخته، با حق، عناد مى‏ورزد و در صدد انكار برمى‏آيد مستحقّ عقوبت است. ولى در مورد دوم بايد گفت اگر جهالت و نادانى از روى تقصيركارى شخص نباشد مورد عفو و بخشش پروردگار قرار مى‏گيرد.[=arial]این مثال شما در مورد دوم صادق است نه در مورد اول.

مسئله شفاعت هم همین است. آیا همه مردم دنیا این امکان برایشان فراهم است که توسل کنند؟ اصلا آنها که شیعه نیستند باید به چه کسی توسل کنند؟ آنها که از روی جبر و شرایط اجتماعی یک دینی به نامشان خورده و آمدند در دنیا و رفتند و البته عمل نیک هم انجام داده اند ولی گناهانی هم داشتند چگونه مسئله شفاعت شامل حالشان می شود؟ تاریخ نشان می دهد که حتی مردم زمان صدر اسلام در زمان امامان شیعیان هم غیر از عده ای اندک با ایشان ارتباطی که نداشتند هیچ که اصلا آنها را نمی شناختند. پس چگونه شرایط شفیع قرار دادن و توسل برای همه بندگان خدا در طول تاریخ و در همه مکانها فراهم بوده است. آیا این معرفت! ( اصل مسئله شفاعت و توسل ) به طور یکسان به همه آنها اطلاع رسانی شده است یا خیر؟ آیا اگر قایل به آن باشیم خداوند در این امر کوتاهی نکرده است و با تبعیض نسبت به بندگانش برخورد نکرده است؟
به اعتقاد من : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن
اوست که اول و آخر همه چیز است. و راهش را هم طبق آیه 62 سوره بقره نشان داده : ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح. بله عمل صالح است که می تواند شفیع انسان باشد و بس
.
[=arial]همانطور که میدانید آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مى‏گويد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ: «هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد». پس این آیه که شما فرمودیدآیه 62 سوره بقره[=arial] با آیه بالا تفسیر می شود و تخصیص می خورد و بنده منظور آیه ای که شما فرمودید را تبیین کردم.
[=arial]بعد هم بالاخره بین کافر قاصر و مسلمان حتما فرق است [=arial]و این فرق هم به سبب مجاهدتهایی است که شخص مسلمان انجام داده است.
[=arial]اگر اینطور باشد که شما می گویید برای همه مردم دنیا امکان ندارد که نماز بخوانند پس نماز خواندن هم تاثیری در سعادت اخروی نباید داشته باشد.

عمل صالح است که نیاز به اطلاع رسانی همگانی ندارد چون از فطرت انسان برمی خیزد. به مانند ایمان به خدا و روز جزا.

[=arial]هر عملى دو جنبه و دو بعد دارد و هر يك از دو جنبه آن از نظر خوبى و بدى حسابى جداگانه دارد. ممكن است يك عمل از لحاظ يك بعد نيك باشد ولى در بعد ديگر نيك نباشد.
اين دو بعد عبارت است از: شعاع اثر مفيد و يا مضرّ عمل در خارج و در اجتماع بشر، و شعاع انتساب عمل به شخص فاعل و انگيزه‏هاى نفسانى و روحى كه موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه عمل و با وسيله قرار دادن عمل به آن هدفها و انگيزه‏ها برسد.
از نظر اول بايد ديد اثر مفيد و يا مضرّ عمل تا كجا كشيده شده است؟ و از نظر دوم بايد ديد كه عامل، در نظام روحى و فكرى خود چه سلوكى كرده و به سوى كدام مقصد مى‏رفته است؟ یعنی حسن فعلی و حسن فاعلی.
در حساب «حسن فاعلى» نظر به اثر اجتماعى و خارجى فعل نيست؛ در اين حساب نظر به نوع ارتباط عمل با فاعل است؛ در اين حساب مفيد بودن عمل كافى نيست براى اينكه عمل، «عمل خير» محسوب گردد.
در اينجا حساب اين است كه فاعل با چه نيّت و چه منظور و هدفى و براى وصول به چه مقصدى اقدام كرده است.
اگر فاعل، داراى نيّت و هدف خير باشد و كار خير را با انگيزه خير انجام داده باشد كارش خير است يعنى حسن فاعلى دارد و عملش دو بعدى است، در دو امتداد پيش رفته است: در امتداد تاريخ و زندگى اجتماعى بشرى، و در امتداد معنوى و ملكوتى؛ ولى اگر آن را با انگيزه ريا يا جلب منفعت مادى انجام داده باشد، كارش يك بعدى است، تنها در امتداد تاريخ و زمان پيش رفته ولى در امتداد معنوى و ملكوتى پيش نرفته است و به اصطلاح اسلامى عملش به عالم بالا صعود نكرده است؛ و به تعبير ديگر در اينگونه موارد، فاعل به اجتماع خدمت كرده و آن را بالا برده است ولى به خودش خدمت نكرده است بلكه احياناً خيانت كرده است، روحش بجاى اينكه با اين عمل، تعالى يابد و بالا رود تنزّل يافته و سقوط كرده ا
نسبت حسن فعلى به حسن فاعلى نسبت بدن به روح است. يك موجود زنده، تركيبى است از روح و بدن؛ بايد در پيكر عملى كه حسن فعلى دارد، حسن فاعلى دميده شود تا آن عمل زنده گردد و حيات يابد
در روایات ما هم بر این نکته تاکید شده :
«همانا اعمال، وابسته به نيّت است؛ براى انسان همان است كه قصد كرده و هدف قرار داده است. هر كس به خاطر خدا و رسول هجرت كرده است، هجرتش به سوى خدا و رسول است؛ و هر كس به خاطر زنى كه با او ازدواج كند و يا به خاطر ثروتى كه به چنگ آورد هجرت كرده است هجرتش به سوى همان خواهد بود».
قرآن كريم چه زيبا مى‏فرمايد:
اليه يصعد الكلم الطّيّب و العمل الصّالح يرفعه .
سخن پاك و اعتقاد پاك، كردار شايسته را بالا مى‏برد و ملكوتى مى‏سازد

[=arial]پس عمل صالح هم میسر نمی شود مگر با اعتقاد و ایمان صحیح
[=arial]
دوست من شفاعت اقسامی دارد :
1- شفاعت تکوینی یا عام که طبق این شفاعت همه اسباب و موثرات نزد خدا شفیع هستند چون میان خدا و مسبب خود واسطه شده اند.
2- شفاعت تشریعی و خاص که خود بر دو نوع است:
[=arial]
1- دنیایی : که شفیعان دنیایی اینها هستند:
اول توبه از گناه، كه خود از شفيعان است‏
دوم ايمان برسولخدا (ص) است‏
يكى ديگر عمل صالح است‏
يكى ديگر قرآن كريم است‏
يكى ديگر هر چيزيست كه با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امكنه شريفه، و متبركه، و ايام شريفه، و انبياء، و رسولان خدا، كه براى امت خود طلب مغفرت مى‏كنند
و يكى ديگر ملائكه است‏
يكى ديگر خود مؤمنينند، كه براى خود، و براى برادران ايمانى خود، استغفار مى‏كنند

[=arial]2- شفاعت در روز قیامت که شفیعان آن این ها هستند:
يك طائفه از اينان انبياء عليهم السلامند،
يكى از آنان عيسى بن مريم ع است، كه در روز قيامت شفاعت مى‏كند
دسته‏اى ديگر از شفيعان روز قيامت ملائكه هستند
مؤمنين نيز از شفيعان روز قيامتند

در این مورد می توانید به تفسیر المیزان
عدل الهی شهید مطهری
تفسیر نمونه مراجعه فرمایید.

ببخشید طولانی شد ولی مطلب مهمی بود ارزشش رو داشت
ممنون از حسن توجه شما

حق گو;235507 نوشت:
اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مى‏شود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچ گونه نگرانى نيست.
بنابراين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همان گونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام.
اين معنى از شأن نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده نيز استفاده مى‏شود.
در اینصورت این آیه ارتباطی با مدعای شما پیدا نمی کند.

سلام خدمت آقای حقگوی عزیز.
شان نزولی که شما ذکر کردید با مدعای بنده بیشتر مطابقت دارد تا شما!
بله مسلمانان آنزمان دغدغه داشتند نسبت به نیاکانشان که در دینهای دیگر بودند و خداوند هم پاسخ داد نگران نباشید ملاک برای من ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است ( مطابق متن آیه ) نه اعتقاد به دین و پیامبری خاص.
کجای آیه گفته ایمان به پیامبر بر حق و کتاب آسمانی مربوطه؟!
حق گو;235507 نوشت:
این حرف شما درست نیست چون دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند.
اين انديشه كه اخيرا رايج شده است كه مى‏گويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.دينى جز اسلام پذيرفته نيست .....
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».آل عمران/ 85
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دينی است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس.

مطابق فرمایش خودتان هر آیه ای شان نزول و مخاطبی دارد.
مخاطب این آیه هم کسانی هستند که حقیقت اسلام بر آن ها مکشوف گردیده و انکار می کنند که از جمله زیانکارانند نه همه انسانهای روی زمین. خداوند در آن دنیا بر اساس معرفتی که به هر کس داده از او عمل می خواهد. همه را با یک میزان حساب و کتاب نمی کند.
و در مورد مطلب بعدی هم بهتر است بگوییم در هر زمان و مکان و فرهنگ و جامعه ای خاص. و صرفا در زمانی خاص. زمان برای خداوند معنا و مفهومی ندارد.
بله حقیقت تسلیم در برابر خداوند نه در هر زمانی که در هر مکانی و فرهنگی و اجتماعی و حتی برای هر شخصی یک معنا دارد. به اعتقاد بنده به تعداد انسانهای روی زمین در طول تاریخ ما در آن دنیا میزان داریم.

حق گو;235507 نوشت:
دوست من شفاعت اقسامی دارد :
1- شفاعت تکوینی یا عام که طبق این شفاعت همه اسباب و موثرات نزد خدا شفیع هستند چون میان خدا و مسبب خود واسطه شده اند.
2- شفاعت تشریعی و خاص که خود بر دو نوع است:
1- دنیایی : که شفیعان دنیایی اینها هستند:
اول توبه از گناه، كه خود از شفيعان است‏
دوم ايمان برسولخدا (ص) است‏
يكى ديگر عمل صالح است‏
يكى ديگر قرآن كريم است‏
يكى ديگر هر چيزيست كه با عمل صالح ارتباطى دارد، مانند مسجدها، و امكنه شريفه، و متبركه، و ايام شريفه، و انبياء، و رسولان خدا، كه براى امت خود طلب مغفرت مى‏كنند
و يكى ديگر ملائكه است‏
يكى ديگر خود مؤمنينند، كه براى خود، و براى برادران ايمانى خود، استغفار مى‏كنند
2- شفاعت در روز قیامت که شفیعان آن این ها هستند:
يك طائفه از اينان انبياء عليهم السلامند،
يكى از آنان عيسى بن مريم ع است، كه در روز قيامت شفاعت مى‏كند
دسته‏اى ديگر از شفيعان روز قيامت ملائكه هستند
مؤمنين نيز از شفيعان روز قيامتند

دوست من خواهش می کنم در مورد سوالات زیر شفاف پاسخ گویید :
چه کسانی شرایط شفیع شدن و چه کسانی شرایط شفاعت کردن را دارند؟ آیا فقط شیعیان؟ یا همه انسانها؟ چرا خداوند شرایط بخشش گناهان را برای بعضی انسانها فراهم کرده و برای بعضی نه؟
اگر مستضعفین فکری را به دو بخش شیعی و غیر شیعی تقسیم کنیم : به اعتقاد شما شرایط برای کدامشان بیشتر فراهم شده و چرا؟ آیا کسانی را که جبرا در این دنیا با این مفاهیم آشنا شده اند و شناسنامه ای شیعه شده اند را هم جزو مستضفین می پندارید یا جزو اهل تحقیق یا راه یافتگان به حقیقت؟ اصلا چرا خداوند برای عده ای رسیدن را به حقیقت که مذهب شیعه است راحت تر کرده و برای عده ای نه؟ و ده ها سوال دیگر که منتظر پاسخشان هستم.

شریعت عقلانی;236136 نوشت:
سلام خدمت آقای حقگوی عزیز.
شان نزولی که شما ذکر کردید با مدعای بنده بیشتر مطابقت دارد تا شما!
[=arial]سلام جناب شریعت وقت بخیر
در شان نزول این آیه اینطور آمده:(البته من فقط قسمت آخر آن را آوردم)
در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد، و نماز، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد.
كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند! اين سخن بر سلمان گران آمد، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك مى‏كردند از او پيروى مى‏نمودند.
اينجا بود كه آيه مورد بحث بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت: آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشته ‏اند و پيغمبر اسلام را درك نكرده ‏اند داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود
تفسير نمونه، ج‏1، ص: 288 و 289
در این شان نزول به صراحت از عدم درک پیامبر اسلام سخن می گوید یعنی اگر کسانی قبل از ایشان بودند این حکم برایشان جاری است.

بله مسلمانان آنزمان دغدغه داشتند نسبت به نیاکانشان که در دینهای دیگر بودند و خداوند هم پاسخ داد نگران نباشید ملاک برای من ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است ( مطابق متن آیه ) نه اعتقاد به دین و پیامبری خاص.
کجای آیه گفته ایمان به پیامبر بر حق و کتاب آسمانی مربوطه؟!
[=arial]دوست من بنده عرض کردم که :
به خوبى مى‏دانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى‏كنند، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مى‏گويد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ: «هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد».
به علاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آيين جديد اگر تفسير فوق(تفسیری که شما ارائه دادید) صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنابراين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 84
پس با آیه 85 سوره آل عمران معلوم می شود که اعتقاد به دین و پیامبری خاص لازم است.

مطابق فرمایش خودتان هر آیه ای شان نزول و مخاطبی دارد.
[=arial]هر آیه شان نزولی دارد ولی مخاطب خاصی ندارد بلکه مخاطب آن همه مردم هستند.

مخاطب این آیه هم کسانی هستند که حقیقت اسلام بر آن ها مکشوف گردیده و انکار می کنند که از جمله زیانکارانند نه همه انسانهای روی زمین. خداوند در آن دنیا بر اساس معرفتی که به هر کس داده از او عمل می خواهد. همه را با یک میزان حساب و کتاب نمی کند.
[=arial]این مطلبتون رو که در پست قبلی توضیح دادم اونجایی که گفتم کافر قاصر و مقصر با هم فرق دارند.

و در مورد مطلب بعدی هم بهتر است بگوییم در هر زمان و مکان و فرهنگ و جامعه ای خاص. و صرفا در زمانی خاص. زمان برای خداوند معنا و مفهومی ندارد.
[=arial]نفرمایید زمان برای خدا معنا و مفهومی نداره این جمله یعنی خدا نمی داند زمان یعنی چه بلکه بفرمایید همه زمانها برای خدا علی السویه و مساوی است

بله حقیقت تسلیم در برابر خداوند نه در هر زمانی که در هر مکانی و فرهنگی و اجتماعی و حتی برای هر شخصی یک معنا دارد. به اعتقاد بنده به تعداد انسانهای روی زمین در طول تاریخ ما در آن دنیا میزان داریم.

[=arial]طبق این فرمایش شما ارسال رسل برای چه بود که هر کدام هم شریعتی و احکامی متفاوت با دیگری داشتند؟
[=arial]قطعا برای این بوده که در هر زمانی و در هر مکانی و برای هر جامعه و فرهنگی راه و رسم درست زندگی کردن و خداپرستی را بیان کنند.
پس حقیقت تسلیم در هر زمانی با فرمایشات پیامبر آن زمان منطبق می شود. نه چیز دیگر.

شریعت عقلانی;236138 نوشت:
دوست من خواهش می کنم در مورد سوالات زیر شفاف پاسخ گویید :
چه کسانی شرایط شفیع شدن و چه کسانی شرایط شفاعت کردن را دارند؟ آیا فقط شیعیان؟ یا همه انسانها؟ چرا خداوند شرایط بخشش گناهان را برای بعضی انسانها فراهم کرده و برای بعضی نه؟
یکی از اسباب بخشش گناهان شفاعت است و خداوند هم آنرا مختص یک گروه خاص نکرده . و شفاعت یا عدم شافعت هم بر اساس لیاقت و استعداد هر شخص به او تعلق می گیرد نه به سبب اسم و ...
توصیه من به عنوان یک برادر کوچک این است که حتما کتاب عدل الهی شهید مطهری و بخش مربوط به شفاعت آن را مطالعه فرمایید.

اگر مستضعفین فکری را به دو بخش شیعی و غیر شیعی تقسیم کنیم : به اعتقاد شما شرایط برای کدامشان بیشتر فراهم شده و چرا؟ آیا کسانی را که جبرا در این دنیا با این مفاهیم آشنا شده اند و شناسنامه ای شیعه شده اند را هم جزو مستضفین می پندارید یا جزو اهل تحقیق یا راه یافتگان به حقیقت؟ اصلا چرا خداوند برای عده ای رسیدن را به حقیقت که مذهب شیعه است راحت تر کرده و برای عده ای نه؟ و ده ها سوال دیگر که منتظر پاسخشان هستم.
به نظر من هرکسی به مذهب شیعه اعتقاد جازم (یقین) دارد به حقیقت راه یافته البته از حیث نظری . و ارتباطی با شناسنامه و مکان تولد و ... ندارد.
این که خدا برای عده ای رسیدن به حقیقت را راحت تر کرده و برای عده ای دیگر نه اشتباه است حقیقت مطلب این است که خداوند انسان را موجودی مختار آفرید و همین موجود مختار دیگر همنوعان خود را با تضییع حق ــ که از قضیه سقیفه شروع شد و تا الان هم با تبلیغات و اسباب دیگر ادامه دارد ــ به گمراهی کشانید در این بین مردان الهی یعنی علمای راستین تا اندازه توان خود اجازه نداند که همه مردم گمراه شوند و این داستان گمراهی عده ای و عدم گمراهی عده ای دیگر بود که ربطی به خدا ندارد.

شریعت عقلانی;234784 نوشت:
سلام خدمت دوستان. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ مسلماً كسانى كه ايمان آوردند ، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته است ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند آیه 62 از سوره بقره. اولا که ملاک برای خداوند فقط ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است نه شیعه بودن و نه اعتقاد صرف.

با سلام خدمت شما


إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ(بقره،62)


کسانی که ايمان آوردند و کسانی که آيين يهودان و ترسايان و صابئان را، برگزيدند ، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و کاری شايسته کنند، خدا به آنها پاداش نيک می دهد و نه بيمناک می شوند و نه محزون


اين آيه اي كه شما مي فرماييد مدعاي شما را اثبات نمي كند و براي روشن شدن معناي آيه نكاتي را بيان مي كنم:

نكته اول: ايمان ظاهرى مخصوصا بدون انجام عمل صالح چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيروان اديان ديگر بى ارزش است ، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كه با كار نيك و عمل صالح و تواءم باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد، تنها اين برنامه موجب پاداش و جلب آرامش و امنيت مى گردد.


نكته دوم:به خوبى مى دانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مى گويد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه : ((هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد)).


بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنابراين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت .

حال با توجه به اين نكات احتمالاتي كه از اين آيه استفاده مي شود را ذكر مي كنيم:


1- اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلما به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايمان مى آورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است.


2 - اين آيه ناظر به سؤ الى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده ، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است ، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مى شود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟


در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است ، و جاى هيچگونه نگرانى نيست .

بنابراين يهوديان مؤ من و صالح العمل قبل از ظهور مسيح ، اهل نجاتند، همانگونه مسيحيان مؤ من قبل از ظهور پيامبر اسلام .


رجوع فرماييد به تفسيرنمونه و الميزان ذيل آيه 62 سوره بقره)


منظور از ايمان واقعي را وحي معين مي كند و با توجه به آيات قرآن و سنت معصومين ،اديان ديگر مورد تاييد خداوند نيستند و ايمان واقعي يهود و نصاري در صورتي محقق مي شود كه به پيامبر خاتم (ص) ايمان بياورند.

شریعت عقلانی;234784 نوشت:
حالتی را فرض کنید که کنکور می خواد برگزار شود ولی برای برگزاری‌اش اطلاع رسانی درست نمی کنند و موجب می شود عده ای در این کنکور نتوانند شرکت کنند آیا این عدالت است؟ مسئله شفاعت هم همین است. آیا همه مردم دنیا این امکان برایشان فراهم است که توسل کنند؟ اصلا آنها که شیعه نیستند باید به چه کسی توسل کنند؟ آنها که از روی جبر و شرایط اجتماعی یک دینی به نامشان خورده و آمدند در دنیا و رفتند و البته عمل نیک هم انجام داده اند ولی گناهانی هم داشتند چگونه مسئله شفاعت شامل حالشان می شود؟ تاریخ نشان می دهد که حتی مردم زمان صدر اسلام در زمان امامان شیعیان هم غیر از عده ای اندک با ایشان ارتباطی که نداشتند هیچ که اصلا آنها را نمی شناختند. پس چگونه شرایط شفیع قرار دادن و توسل برای همه بندگان خدا در طول تاریخ و در همه مکانها فراهم بوده است. آیا این معرفت! ( اصل مسئله شفاعت و توسل ) به طور یکسان به همه آنها اطلاع رسانی شده است یا خیر؟ آیا اگر قایل به آن باشیم خداوند در این امر کوتاهی نکرده است و با تبعیض نسبت به بندگانش برخورد نکرده است؟ به اعتقاد من : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن اوست که اول و آخر همه چیز است. و راهش را هم طبق آیه 62 سوره بقره نشان داده : ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح. بله عمل صالح است که می تواند شفیع انسان باشد و بس. عمل صالح است که نیاز به اطلاع رسانی همگانی ندارد چون از فطرت انسان برمی خیزد. به مانند ایمان به خدا و روز جزا. و من الله توفیق


قبل از اين هم در پست هاي قبلي بيان شد كه اينگونه نيست كه 2 نفر در شرايط يكسان ،يكي شفاعت نصيب او بشود و ديگري از آن محروم باشد.


پاسخ شما را هم مي توان به صورت نقضي داد و هم به صورت حلي


پاسخ نقضي:


شما كه معتقد به خدا و آيات قرآن هستيد قرآن کریم مى فرماید : «یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ; (مائده ، 35) اى افراد با ایمان ! از مخالفت خداوند بپرهیزید و وسیله اى که شما را به رضاى حق برساند بطلبید»...

يا كساني كه خداوند را قبول دارند و دعا مي كنند



يا در آيه ديگر قرآن آمده است: «... سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (سوره یوسف، آیه 98)؛ به همین زودی، از پروردگارم برای شما طلب مغفرت می‏کنم. او بخشنده و رحیم است.


حال سوال من اين است كه چرا در اينجا نمي گوييد اين كار مانند كنكور است؟ (دعا كردن و تمسك به وسيله نزد خداوند) زيرا در اينجا هم برخي به صورت جبري ايمان ندارند يا اينكه دعا نمي كنند و اين به خاطر عدم شناخت صحيح آن ها از دعا كردن و يا تمسك به وسيله است.چرا در اينجا نمي گوييد اين كار حضرت يعقوب(عليه السلام) تبعيض بود در حالي كه خيلي ها حضرت يعقوب را نمي شناختند و به ايشان دسترسي نداشتند؟


آيا بين ما و كساني كه در زمان حضرت رسول(ص) بودند و اين امكان را داشتند كه از حضرت طلب استغفار كنندتبعيض قائل نمي شويد؟

«... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً» (سوره نساء، آیه 64)؛ هرگاه آنان به نفس خویش ستم کنند، سپس نزد تو بیایند و خود آنان از خداوند طلب آمرزش نمایند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش کند خداوند را توبه ‏پذیر و رحیم می ‏یابند.

پاسخ حلي:


براي اينكه پاسخ شما روشن شود بايد چند مقدمه را بيان كنم:


1- شفاعت عقيده اي است كه هم شيعيان و هم اهل سنت و حتي وهابيت به آن اعتقاد دارند و آيات و احاديث بسياري اين مطلب را تاييد مي كند(اختلاف با وهابيت در مواردي است كه در جاي خود بحث شده و چون اينجا خارج از بحث است ذكر نمي كنيم)


«... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً» (سوره نساء، آیه 64)؛

هرگاه آنان به نفس خویش ستم کنند، سپس نزد تو بیایند و خود آنان از خداوند طلب آمرزش نمایند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش کند خداوند را توبه ‏پذیر و رحیم می‏ یابند.


«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ...» (سوره مائده، آیه 35)؛


ای افراد با ایمان، از مخالفت با خداوند بپرهیزید و وسیله‏ای که شما را به رضای حق برساند، بطلبید.


«إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ» (سوره یونس، آیه 3)؛

پروردگار شما، خدایی است که آسمان‏ها و زمین را در شش دوره آفرید، سپس بر عرش قدرت مستولی گردید، امور جهان آفرینش را تدبیر می‏کند، بدون اذن او شفیعی وجود ندارد.


«عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُوداً» (سوره اسراء، آیه 79)



امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده‏ای برساند.

مفسران، «مقام محمود» را در این آیه به شفاعت تفسیر نموده‏اند. (منشور جاويد،آيت الله سبحاني،ص192)


2-شفاعت، کمکِ اولیای خدا به گنهکارانی است که پیوند ایمانی خود را با خداوند و پیوند معنوی خویش را با اولیای خدا قطع نکرده‏ اند؛ البته این کمک با اجازه خداوند است. (آيت الله سبحانی، منشور جاويد، ص 172 ـ 173)


3-شفاعت حق خداوند است: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا...» (سوره زمر، آیه 44) و كساني كه حق شفاعت دارند با اذن خداوند شفاعت مي كنند: «من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه » (سوره ی بقره آیه ی ۲۲۵ )



در قرآن کریم (سوره ی مریم آیه ی ۸۷ )آمده است : «لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا ؛ هیچ کس مالک شفاعت نیست مگر اینکه خدا به او تعهدی داده باشد »



«یومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا »(سوره ی طه ، آیه ی ۱۰۹ ) ، در روز قیامت شفاعت احدی سود نمی بخشد مگر آنکه طایفه ای که خداوند از گفتار آنها راضی باشد و خداوند به آنها اذن داده باشد



«لا یشفعون الا لمن ارتضی » (سوره ی مبارکه ی انبیاء آیه ی ۲۸ )اولیاء خداوند از کسی شفاعت نمی کنند مگراینکه خدا از آن کس راضی باشد



با توجه به اينكه شفاعت از عقايد اصيل اسلامي است بايد توجه داشت حقيقت شفاعت همان طلب دعا از اولياي الهي و استغفار آن ها براي بندگان شايسته شفاعت است.اگر شما به شفاعت اينچنين اشكال وارد مي كنيد بديهي است بايد استغفار انبياء و اولياي الهي و يا حتي دعا كردن را نيز مورد اشكال قرار دهيد ولي نكته اي كه بايد توجه كنيد اين است كه خداوند عادل به عدل خود رفتار مي كند و اگر كساني كه واقعا از اسلام آگاهي ندارند و جاهل مقصر نيستند بديهي است خداوند به گونه اي ديگر با آن ها رفتار خواهد كرد و تكاليفي كه مسلمين دارند آن ها ندارند و ديگر در مورد آن تكاليف كه به آن ها نرسيده است جريان سالبه به انتفاع موضوع مي شود كه در آن ها گناهي نكرده اند كه نياز به بخشش باشد.اما در مورد تكاليفي كه به آن ها رسيده نيز در صورتي كه لايق بخشش باشند خداوند آن ها را مي بخشد.


حق گو;236246 نوشت:
در این شان نزول به صراحت از عدم درک پیامبر اسلام سخن می گوید یعنی اگر کسانی قبل از ایشان بودند این حکم برایشان جاری است.
هر آیه شان نزولی دارد ولی مخاطب خاصی ندارد بلکه مخاطب آن همه مردم هستند.

سلام جناب حق گوی عزیز.
خدتان فرمایش خودتان را نقض می کنید!
چطور در آیه 62 سوره بقره مخاطب کسانی قبل از ایشان هستند و در آیه مد نظر شما مخاطب همه مردم!
خواهش می کنم تفسیر به رای نفرمایید.

شریعت عقلانی;236845 نوشت:
سلام جناب حق گوی عزیز.
خدتان فرمایش خودتان را نقض می کنید!
چطور در آیه 62 سوره بقره مخاطب کسانی قبل از ایشان هستند و در آیه مد نظر شما مخاطب همه مردم!
خواهش می کنم تفسیر به رای نفرمایید.

دوست من سلام
بنده عرض کردم شان نزول این آیه درباره چنین افرادی است یعنی مصداق این آیه چنین افرادی هستند و حرفی از مخاطب آن نزدم در حالی که هنوز هم می گویم قرآن مخاطب خاص ندارد و همه مردم مخاطب آن هستند.
ولی برای من سوال است که کجای حرف بنده نقیض حرف خودم بود و همچنین این که چگونه بنده تفسیر به رای کردم در حالی که هر جای سخن بنده را نگاه کنید آدرس تفسیر نمونه و جلد و صفحه آن را هم داده ام.

حق گو;237022 نوشت:
بنده عرض کردم شان نزول این آیه درباره چنین افرادی است یعنی مصداق این آیه چنین افرادی هستند و حرفی از مخاطب آن نزدم در حالی که هنوز هم می گویم قرآن مخاطب خاص ندارد و همه مردم مخاطب آن هستند.

سلام مجدد.
منظور بنده هم از مخاطب همان مصادیق آیه بود. خداوند به همه مردم دنیا گقته که اگر کسی حقیقت اسلام برایش محرض گشته و به آن ایمان نیاورد از او دین دیگری قابل قبول نخواهد بود. ولی برای کسانی که راهی به حقیقت نیافتند انتظاری هم از ایمان آوردنشان به اسلام خداوند ندارد.
آیات 43 تا 48 سوره مائده از جمله آخرین آیاتی بود که بر پیامبرنازل گشته اگر بخوانید می بینید که خداوند در حضور پیامبر اسلام (ص) و در اوج قدرت اسلام در مورد یهودیان گفته که در تورات حکم خداوند است و چرا برای داوری نزد پیامبر اسلام می ایید.

حق گو;236246 نوشت:
نفرمایید زمان برای خدا معنا و مفهومی نداره این جمله یعنی خدا نمی داند زمان یعنی چه بلکه بفرمایید همه زمانها برای خدا علی السویه و مساوی است

بله منظور همین بود. تشکر

حق گو;236246 نوشت:
طبق این فرمایش شما ارسال رسل برای چه بود که هر کدام هم شریعتی و احکامی متفاوت با دیگری داشتند؟
قطعا برای این بوده که در هر زمانی و در هر مکانی و برای هر جامعه و فرهنگی راه و رسم درست زندگی کردن و خداپرستی را بیان کنند.
پس حقیقت تسلیم در هر زمانی با فرمایشات پیامبر آن زمان منطبق می شود. نه چیز دیگر.

سوال :
آیا خداوند بای همه جوامع و همه فرهنگ ها و همه انسانها در طول تاریخ پس از ظهور پیامبر اسلام (ص) حجت را توسط ایشان بر آنها تمام کرده است؟

حق گو;237022 نوشت:
ولی برای من سوال است که کجای حرف بنده نقیض حرف خودم بود و همچنین این که چگونه بنده تفسیر به رای کردم در حالی که هر جای سخن بنده را نگاه کنید آدرس تفسیر نمونه و جلد و صفحه آن را هم داده ام.

با عذرخواهی و پوزش.

اندیشمند;236284 نوشت:
با توجه به اينكه شفاعت از عقايد اصيل اسلامي است بايد توجه داشت حقيقت شفاعت همان طلب دعا از اولياي الهي و استغفار آن ها براي بندگان شايسته شفاعت است.اگر شما به شفاعت اينچنين اشكال وارد مي كنيد بديهي است بايد استغفار انبياء و اولياي الهي و يا حتي دعا كردن را نيز مورد اشكال قرار دهيد ولي نكته اي كه بايد توجه كنيد اين است كه خداوند عادل به عدل خود رفتار مي كند و اگر كساني كه واقعا از اسلام آگاهي ندارند و جاهل مقصر نيستند بديهي است خداوند به گونه اي ديگر با آن ها رفتار خواهد كرد و تكاليفي كه مسلمين دارند آن ها ندارند و ديگر در مورد آن تكاليف كه به آن ها نرسيده است جريان سالبه به انتفاع موضوع مي شود كه در آن ها گناهي نكرده اند كه نياز به بخشش باشد.اما در مورد تكاليفي كه به آن ها رسيده نيز در صورتي كه لايق بخشش باشند خداوند آن ها را مي بخشد.

دعا رابطه مستقیم انسان است با خدا بدون واسطه.
توسل درخواست انسان است از اولیا خدا برای بخشش گناهان با واسطه.
در ضمن لازم به ذکر است شفاعت تکلیف نیست تخفیف است که باید برای همه انسان این شرایط رسیدن به این تخفیف الهی به طور یکسان تبیین شود. دعا یعنی ارتباط قلبی و زبانی و عملی بین انسان و خدا که به اعتقاد بنده کاملا فطری است پس بین تمام انسانها یکسان است. اگر برای شفاعت هم رابطه ای یک طرفه قایل باشیم یعنی بدون توسل انسان گناهکار اولیا خدا با در نظر گرفتن اینکه فرد لیاقتش را دارد یا خیر برای او طلب بخشش کند می تواند قابل قبول باشد.

شریعت عقلانی;237070 نوشت:
سلام مجدد.
منظور بنده هم از مخاطب همان مصادیق آیه بود. خداوند به همه مردم دنیا گقته که اگر کسی حقیقت اسلام برایش محرض گشته و به آن ایمان نیاورد از او دین دیگری قابل قبول نخواهد بود. ولی برای کسانی که راهی به حقیقت نیافتند انتظاری هم از ایمان آوردنشان به اسلام خداوند ندارد.
سلام
من هم می دانم کسی که راهی به هدایت نیافته عذاب نخواهد شد « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا» سوره اسرا آیه 15
بحث هم در مورد جاهل قاصر نبود بحث راجع به جاهل مقصر بود.

آیات 43 تا 48 سوره مائده از جمله آخرین آیاتی بود که بر پیامبرنازل گشته اگر بخوانید می بینید که خداوند در حضور پیامبر اسلام (ص) و در اوج قدرت اسلام در مورد یهودیان گفته که در تورات حکم خداوند است و چرا برای داوری نزد پیامبر اسلام می ایید.


دوست من این تفسیر شما از آیه مذکور اشتباه است و تفسیر درست آن این است که علامه طباطبایی ره در المیزان می فرماید:
" وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ" در اين جمله مى‏خواهد شنونده را از رفتار يهوديان به شگفت وادار نمايد كه مى‏فرمايد يهود امتى است صاحب كتاب و شريعت و منكر نبوت و كتاب و شريعت تو، فعلا به واقعه ‏اى بر خورده ‏اند كه حكمش در كتاب خودشان نيز هست ولى نمى‏خواهند آن حكم را كه حكم خدا است جارى سازند، با اين حال چگونه به حكم تو كه آن نيز همان حكم خدا است تن در مى‏دهند؟ معلوم است كه تن در نمى‏دهند اينان از كتاب خدا و حكم آن گريزانند هرگز به آن ايمان نخواهند آورد. ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 559
یعنی این آیه در صدد بیان دنائت یهودیان است نه صدق آیین آنها.

و در مورد بخش اول آیه 44 می فرماید:
و اگر به اختلاف امت‏ها و زمانها احكامى مختلف تشريع كرده براى اين بوده كه امتحان الهى تمام شود چون استعداد زمانها به مرور مختلف مى‏شود و معلوم است كه دو استعداد مختلف از نظر شدت و ضعف با يك تربيت علمى و عملى و بر يك روال استكمال نمى‏كند هر استعدادى براى رسيدن به كمال مكتبى و تربيتى خاص به خود لازم دارد.
پس اينكه فرمود:" إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ" معنايش اين است كه ما تورات را نازل كرديم كه در آن مقدارى احكام و معارف الهى و مايه هدايت وجود دارد و مقدارى نور بر حسب حال بنى اسرائيل و استعداد آنان در آن هست (آرى كلمه فيها دليل روشنى است بر اينكه اولا آنچه در تورات فعلى هست هدايت نيست بلكه در ميان مطالب تورات، هدايت وجود دارد و ثانيا آنچه از هدايت در تورات هست پاره‏ اى از هدايت است نه كل هدايت و خلاصه چنان نيست كه براى همه بشر و در همه قرون كافى باشد).

شریعت عقلانی;237075 نوشت:
دعا رابطه مستقیم انسان است با خدا بدون واسطه. توسل درخواست انسان است از اولیا خدا برای بخشش گناهان با واسطه. در ضمن لازم به ذکر است شفاعت تکلیف نیست تخفیف است که باید برای همه انسان این شرایط رسیدن به این تخفیف الهی به طور یکسان تبیین شود. دعا یعنی ارتباط قلبی و زبانی و عملی بین انسان و خدا که به اعتقاد بنده کاملا فطری است پس بین تمام انسانها یکسان است. اگر برای شفاعت هم رابطه ای یک طرفه قایل باشیم یعنی بدون توسل انسان گناهکار اولیا خدا با در نظر گرفتن اینکه فرد لیاقتش را دارد یا خیر برای او طلب بخشش کند می تواند قابل قبول باشد.

با سلام خدمت شما

به نظر بحث در اين تاپيك و تاپيك

http://www.askdin.com/thread6650-4.html#post237629

حول يك محور است .
بنده خواهشم دارم در همينجا بحث را ادامه دهيم و از ادامه پست در آن تاپيك خودداري كنيم.
كارشناس محترم جناب فرقان نيز در آن تاپيك پاسخگوي شما هستند.

بنده همان مطالب را دوباره اينجا كپي مي كنم و بحث را در همينجا ادامه مي دهيم.

آيا بين كساني كه با دعا و استغفار آشنايي ندارند(يا اصلا خدا را قبول ندارند) و آن هايي كه قبول دارند تبعيض رخ مي دهد يا خير؟بديهي است خيلي ها با اين مسائل آشنايي ندارند اما شما در اينجا نمي آييد تعريف دعا را عوض كنيد بلكه با توجه به عدالت خدا مي گوييد هركس به هر نحوي لايق بخشش بود خدا او را مي بخشد.

ما هم همين را مي گوييم كه خدا بر اساس آنچه به بنده اش داده است حساب كتاب مي كند و در حق هيچ كس ظلم روا نمي دارد.اين ها دليل بر اين نمي شود ما تعريف شفاعت را عوض كنيم همچنانكه بسياري از انسان ها در خانواده هاي غير ديني و نا آشنا به برخي مباحث ديني رشد مي كنند و از برخي از موهبت ها محروم مي شوند ولي ما تعريف آن ها را عوض نمي كنيم بلكه مي گوييم به همان اندازه كه به آن ها خداوند آگاهي داده ،به همان اندازه بازخواست مي شوند.

مضافا بر اين همانگونه كه بيان شد شفيعان مختلفي وجود دارد كه برخي از آن ها شامل انسان هاي جاهل غير مقصر كه اعمال صالح انجام دهند و از گناهان دوري گنند نيز مي شود.

بهتر است منظورتان از اینکه همه مردم در مورد شفاعت مساوی هستند توضیح دهید!انسانی که سالها جنایت کرده با انسانی که یک عمر بندگی خدا را کرده نمی تواند مساوی باشد.

سلام خدمت کارشناس محترم؛ فرقان عزیز؛
بنده منظورم این نبود که همه باید یکسان شفاعت شوند. بلکه منظورم این بود که شرایط رسیدن به این تخفیف الهی و اکتساب آن باید برای همه مردم دنیا یکسان باشد.
بگذارید مثالی بزنم :
این دنیا را به صحنه امتحانی تشبیه می کنیم که در آن معلم به همه شاگردان به طور مساوی درس داده ولی در برگه امتحانی برخی از شاگردان یک سوال اضافه داده به عنوان تخفیف که مجموع بارم آنها به جای 20 نمره 21 نمره است. یعنی سوالی را جهت تخفیف و ارفاق قرار داده که اگر کسی مثلا از سوالات اصلی نمره 9 گرفت بتواند با پاسخ به آن سوال اضافی نمره 10 و قبولی را کسب کند منتها این ارفاق و نمره اضافی را برای همه شاگردان قرار نداده است. خوب این تبعیض است.
منظور بنده هم این است که شفاعت تکلیف الهی نیست تخفیفی است که بندگانی که خوب نتوانسته اند حالا عمدا یا سهوا به تکالیف خود عمل کنند بتوانند از آن استفاده کنند. مثلا اگر بنده در دوران جوانی گناهانی را انجام داده باشم با علم به اینکه آنها حرامند مثلا شراب خورده باشم و بعدها با با توسل به ائمه اطهار از آنها شفاعت بگیرم خوب این شرایط که انسان بتواند برخی گناهانش را پاک کند با این شکل در ادیان دیگر هم وجود دارد؟
به عنوان مثال احادیث بسیاری وجود دارد که اگر انسان در شب قدر به استغاثه بپردازد و به خدا و قرآن و ائمه اطهار توسل جوید و اشک بریزد تمام گناهانش بخشیده می شود. آیا شرایط اکتساب این تخفیف بزرگ برای همه انسانها به طور یکسان فراهم شده است. دقت شود که استغاثه در شب قدر تکلیف نیست و انجام ندادنش در شریعت اسلام گناه نیست. بلکه امکانی است که خدا در اختیار برخی انسانها قرار داده که گناهانشان را بشویند.
و من الله توفیق

نقل
نوشته اصلی توسط : اندیشمند

با سلام خدمت شما

آيا بين كساني كه با دعا و استغفار آشنايي ندارند(يا اصلا خدا را قبول ندارند) و آن هايي كه قبول دارند تبعيض رخ مي دهد يا خير؟بديهي است خيلي ها با اين مسائل آشنايي ندارند اما شما در اينجا نمي آييد تعريف دعا را عوض كنيد بلكه با توجه به عدالت خدا مي گوييد هركس به هر نحوي لايق بخشش بود خدا او را مي بخشد.

ما هم همين را مي گوييم كه خدا بر اساس آنچه به بنده اش داده است حساب كتاب مي كند و در حق هيچ كس ظلم روا نمي دارد.اين ها دليل بر اين نمي شود ما تعريف شفاعت را عوض كنيم همچنانكه بسياري از انسان ها در خانواده هاي غير ديني و نا آشنا به برخي مباحث ديني رشد مي كنند و از برخي از موهبت ها محروم مي شوند ولي ما تعريف آن ها را عوض نمي كنيم بلكه مي گوييم به همان اندازه كه به آن ها خداوند آگاهي داده ،به همان اندازه بازخواست مي شوند.

مضافا بر اين همانگونه كه بيان شد شفيعان مختلفي وجود دارد كه برخي از آن ها شامل انسان هاي جاهل غير مقصر كه اعمال صالح انجام دهند و از گناهان دوري گنند نيز مي شود.

با سلام خدمت اندیشمند گرامی ؛
سوال : آیا اگر یک انسان مسلمان شیعه در طول عمر خود دعای کمیل نخواند دعای توسل نخواند در شب قدر به استغاثه نپردازد و امثال اینها با علم به اینکه در مورد آنها سفارش شده آیا در حساب و کتاب آن دنیا از نظر شریعت اسلام برای او گناهی شمرده می شود؟
یا اینکه خیر ولی برای کسانی که انجام داده اند ثواب بیشتر منظور می گردد و یا اینکه این اعمال برخی گناهان آنها را پاک میکند؟
فکر می کنم جواب گزینه 2 باشد.
حال اگر تایید می کنید آیا این اعمالی که تکلیف نیست ولی باعث پاک شدن گناهان می شود به همه انسانها چه با دین و چه بی دین اطلاع رسانی شده است یا خیر؟
و من الله توفیق

نقل
نوشته اصلی توسط : فرقان

دوست عزیز به رسمیت شناختن غیر از به حقانیت شناختن است دین اسلام دین صلح است وبا اجبار کسی را مجبور به پذیرفتن اسلام نمی کند انسانها با هر دین وآیینی در کنار م با حفظ حقوق یکدیگر می توانند با آرامش زندگی کنند ولی این به معنای حق بودن همه آنها نیست.با توجه به اینکه آنها موظف بودن به پیامبر ایمان بیاورند وآیاتی از قرآن بر این مساله دلالت دارد،مثل آیه 6سوره صف(وهنگامی که عیسی پسر مریم به بنی اسرائیل گفت من همانا رسول خدا به سوی شما هستم وحقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم ونیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل احمد است بیاید.)
اما راجع به تحریف تورات وانجیل آیاتی از قرآن وجود داردکه تعدادی را بیان می کنم.

البته واژه به رسمیت شناختن در قرآن نیامده بلکه بنده به کار بردم و منظورم همان حقانیت است. و منظورم این بود که همه ادیان از حق و حقیقت یکسان بهره برده اند.
چگونه است که خداوند به یهودیان و مسیحیانی که دین اسلام بر آنها عرضه شده و حجت بر آنها تمام گشته مجوز می دهد که با کتاب خودشان و دین و آیین خودشان بین خود داوری کنند. آیا این آیات معنی این را نمی دهد که ملاک برای خداوند دین نیست. مگر چه فرقی بین قوم بنی اسراییل در زمان حضرت موسی و اعراب جاهلیت صدر اسلام وجود داشت که خداوند برای این ها دینی ارایه داد که ار حقیقت بهره بیشتری برده است.
به اعتقاد بنده معنی آیات بسیار واضح و روشن است. خدا فرموده اگر می خواست که همه انسان ها به یک دین بگروند همه را امتی واحد می ساخت. اما این سنت الهی است که هر کسی به یک اندازه از حقیقت بهره برد. حداقل خدا در این آیات این را گفته است که قرار نیست که همه مسلمان شوند. خدا این را نمی خواهد. خدا می خواهد انسانها به سوی کارهای نیک از همدیگر پیشی بگیرند. و ملاک عمل صالح را نیز دین مشخص نمی کند بلکه فطرت انسان تعیین می کند. مثلا اگر قبل از ظهور پیامبر اسلام شخصی می آمد و ادعای پیامبری می کرد ولی مردم را به رذیلت های اخلاقی دعوت می کرد هیچ کس به او ایمان نمی آورد. مولای متقیان در حدیثی می فرماید اگر خدا هم وجود نمی داشت باز ما شما را به سوی مکارم اخلاق دعوت می کردیم. اینها نشان می دهد اخلاق و ارزشهای اخلاقی و نتیجه آن که عمل صالح است امری برون دینی است نه درون دینی.

اندیشمند;237655 نوشت:
با سلام خدمت شما

به نظر بحث در اين تاپيك و تاپيك

آیا توسل ، شرک است؟

حول يك محور است .
بنده خواهشم دارم در همينجا بحث را ادامه دهيم و از ادامه پست در آن تاپيك خودداري كنيم.
كارشناس محترم جناب فرقان نيز در آن تاپيك پاسخگوي شما هستند.

بنده همان مطالب را دوباره اينجا كپي مي كنم و بحث را در همينجا ادامه مي دهيم.


نظر بسیار خوبی است. بنده مطالب آن تاپیک را در اینجا کپی کردم. با تشکر از حسن مدیریت شما.

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]http://www.askdin.com/post238040-44.html

سلام

تو موضع دیگر این پست رو زدم اگر مقدور است اینجا منتقل نمایید:Gol:[/]

حق گو;237545 نوشت:
دوست من این تفسیر شما از آیه مذکور اشتباه است و تفسیر درست آن این است که علامه طباطبایی ره در المیزان می فرماید:
" وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ" در اين جمله مى‏خواهد شنونده را از رفتار يهوديان به شگفت وادار نمايد كه مى‏فرمايد يهود امتى است صاحب كتاب و شريعت و منكر نبوت و كتاب و شريعت تو، فعلا به واقعه ‏اى بر خورده ‏اند كه حكمش در كتاب خودشان نيز هست ولى نمى‏خواهند آن حكم را كه حكم خدا است جارى سازند، با اين حال چگونه به حكم تو كه آن نيز همان حكم خدا است تن در مى‏دهند؟ معلوم است كه تن در نمى‏دهند اينان از كتاب خدا و حكم آن گريزانند هرگز به آن ايمان نخواهند آورد. ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 559
یعنی این آیه در صدد بیان دنائت یهودیان است نه صدق آیین آنها.
و در مورد بخش اول آیه 44 می فرماید:
و اگر به اختلاف امت‏ها و زمانها احكامى مختلف تشريع كرده براى اين بوده كه امتحان الهى تمام شود چون استعداد زمانها به مرور مختلف مى‏شود و معلوم است كه دو استعداد مختلف از نظر شدت و ضعف با يك تربيت علمى و عملى و بر يك روال استكمال نمى‏كند هر استعدادى براى رسيدن به كمال مكتبى و تربيتى خاص به خود لازم دارد.
پس اينكه فرمود:" إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ" معنايش اين است كه ما تورات را نازل كرديم كه در آن مقدارى احكام و معارف الهى و مايه هدايت وجود دارد و مقدارى نور بر حسب حال بنى اسرائيل و استعداد آنان در آن هست (آرى كلمه فيها دليل روشنى است بر اينكه اولا آنچه در تورات فعلى هست هدايت نيست بلكه در ميان مطالب تورات، هدايت وجود دارد و ثانيا آنچه از هدايت در تورات هست پاره‏ اى از هدايت است نه كل هدايت و خلاصه چنان نيست كه براى همه بشر و در همه قرون كافى باشد).

سلام خدمت جناب حق گوی عزیز؛
بنده خدمت شما عرض کردم که تا آیه 48 را بخوانید. اگر توجه می کردید متوجه می شدید مصداق سخن خداوند فقط آن واقعه خاص نبوده است. چراکه در ادامه آیه بحث مسیحیان و انجیلشان هم مطرح کرده است و گفته که برای هر شخصی راه و روشی خاص معین کردیم که می بایست به آن حکم کرده و رفتار نماید. یعمی در زمان ظهور اسلام هم نیاز نیست که حتما مسلمان باشی تا رستگار شوی. هر دین و آیینی که ایمان به خدا را سرلوحه کار خود قرار دهد و نیز عمل صالح می تواند رستگاری را به یک میزان برای همه انسانها فراهم آورد. خداوند فرموده که اگر می خواست تمام انسانها را امت واحد میکرد ولی برای هر کس یک روش و آیین خاص مشخص کرده که اگر از آن عدول کنند در امتحان شکست خورده اند.

شریعت عقلانی;238257 نوشت:
با سلام خدمت اندیشمند گرامی ؛ سوال : آیا اگر یک انسان مسلمان شیعه در طول عمر خود دعای کمیل نخواند دعای توسل نخواند در شب قدر به استغاثه نپردازد و امثال اینها با علم به اینکه در مورد آنها سفارش شده آیا در حساب و کتاب آن دنیا از نظر شریعت اسلام برای او گناهی شمرده می شود؟ یا اینکه خیر ولی برای کسانی که انجام داده اند ثواب بیشتر منظور می گردد و یا اینکه این اعمال برخی گناهان آنها را پاک میکند؟ فکر می کنم جواب گزینه 2 باشد. حال اگر تایید می کنید آیا این اعمالی که تکلیف نیست ولی باعث پاک شدن گناهان می شود به همه انسانها چه با دین و چه بی دین اطلاع رسانی شده است یا خیر؟

با سلام خدمت شما

دوست عزيز مگه قرار است همه تكاليف به همه رسيده باشد؟شما كه به شريعت و قرآن قائل هستيد مگر همه تكاليف دين به همه رسيده است؟از نماز و روزه بگيريد تا ريزترين مسائل شرعي!
آيا نرسيدن اين تكاليف به سايرين دليل بر عدم اثر داشتن آن ها مي شود؟فكر نمي كنم قائل به همچين چيزي باشيد!

روشن است خداوند شريعت را به وسيله نبي(ص) به مردم مي رساند حال به علل گوناگوني به برخي از انسان ها نمي رسد يا بسياري از انسان ها عامدا با آن مخالفت مي كنند.تكليف اين دو گروه از هم جداست و خداوند از جاهلين آن انتظاري را ندارد كه از معاندين دارد.

دوست گرامي ، هنوز جواب سوالاتي كه از شما پرسيدم را نداده ايد و به نظر به مسائلي كه ذكر شده اعتنايي نداشته ايد در حالي كه اگر به آن ها نظر اندازيد پاسخ و شبهه اي كه در ذهن خود داريد برطرف خواهد شد.

موفق و مويد باشيد

اندیشمند;239082 نوشت:
دوست عزيز مگه قرار است همه تكاليف به همه رسيده باشد؟شما كه به شريعت و قرآن قائل هستيد مگر همه تكاليف دين به همه رسيده است؟از نماز و روزه بگيريد تا ريزترين مسائل شرعي!
آيا نرسيدن اين تكاليف به سايرين دليل بر عدم اثر داشتن آن ها مي شود؟فكر نمي كنم قائل به همچين چيزي باشيد!

سلام خدمت اندیشمند گرامی؛
باز شما رفتید سراغ تکلیف. اصلا بحثی وی تکالیف نیست. تکالیف یک سری آداب و اعمال هستند که چه اثر گذار باشند چه نباشند چون خدا گفته ما هم باید بگوییم چشم. این معنای بندگی است. و خداوند هم به همین وسیله انسانها را آزمایش می کند. حالا می خواهد اثرگذاریش را در زندگیمان لمس کنیم یا نکنیم.
بحث سر تکلیف نیست. بحث سر تخفیف است. حالا می خواهد در قالب دعا باشد یا زیارت و توسل و امثالهم. سوال من این است در شرایط یکسان دو انسان مستضعف که راهی به حقیقت نبرده اند به تعبیر قرآن اصحاب اعراف و مولفه قلوبهم. بحث ما سر اینجو آدمهاست نه کسانی که خداوند معارفی را برای آنها مکشوف گردانیده و معاندانه انکار می کنند. حالا در شرایط یکسان اگر دو نفر یک سری گناهانی انجام دهند و بعد قصد کنند که گناهانشان بخشیده شود آیا شرایط احقاق این هدف ( بخشودگی گناهان ) که در واقع تخفیف الهی است در اختیار همه انسانها قرار گرفته است. حالا چه آنها که شناسنامه ای دیندارند ( هر دینی ) و چه آنها که نیستند.
اعمالی را هم که در پست قبلی ذکر کردم درواقع تکلیف نیستند بلکه تخفیفند. ( دعای کمیل و توسل و ... )
در مورد سوالاتتان هم اگر امکان دارد به طور شفاف مجددا بگذارید تا نظرم را عرض کنم. البته با عرض پوزش.
و من الله توفیق

مطالب جناب فرقان در تاپیک
باسلام
قبلا عرض شد که مالک اصلی شفاعت خداوندمتعال است وهر کس شفاعت می شود با اذن الهی است لذا نمی توان دست روی کسی گذاشت وگفت این آدم شفاعت خواهد شد وما دلیلی نداریم که هرکس در مراسم دعای توسل وکمیل شرکت کرد شفاعت خواهد شد اگر شما دلیلی دارید ذکر بفرمایید بعد هم شرایط برای همه یکسان است مگر معاندین وکسانی که با علم ویقین از پذیرش حق خودداری می کنندحتما شما هم انتظارنداریدبه شاگرد درس خوان کسی راوتنبل که فقط حضور جسمی در کلاس دارد یک نمره بدهندکه عین ظلم وستم است که در تاپیک قبلی مفصل این مساله بیان شد.حال نمی شود آدم دیندار ومعاند هر دو شفاعت شوند ونسبت به مستضعفین هم که دلیلی بر عدم شفاعت آنها نیست.خلاصه اینکه در تخفیفی بودن شفاعت حرفی نیست ولی یک مساله را خوب دقت کنید کسانی که شفاعت می شوند دقیقاًوبا اسم مشخص نیستند ودر قیامت روشن خواهد شدواز طرف دیگر کسی شفاعت نشدن مستضعفین وغیر معاندین با حق را رد نکرده که این همان تساوی مردم نسبت به شفاعت است.ویک مساله نیز برای ما روشن است که خداوند عادل وحکیم است لذا نسبت به کسی ظلم نمی کند وکاری بی جهت انجام نمی دهد.
بله توسل در ادیان دیگر هم بوده از باب مثال فرزندان حضرت یعقوب از ایشان در خواست کردند برای آنها طلب توبه کنو واو هم این کار را کرد.(سوره یوسف/97)
اینکه هر دینی در عصر ودوره خود حق بوده درست است اما با آمدن شریعت جدید دین قبلی منسوخ می شودمگر خداوند نمی فرماید:ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل من وهو فی آلاخرةمن آلخاسرین،وهر کس غیر از اسلام دینی بر گزینداز او قبول نمی شود واودر قیامت جزءزیانکاران است.(آل عمران/85)حال بنده با توجه به سخنان حضرتعالی چند سوال دارم.
1-اگر ملاک برای خداوند دین خاصی نیست چرا دین جدید وپیامبر جدیدی مبعوث می کندهمان دین قبلی ادامه پیدا کند وپیامبر جدید به همان دین دعوت کند؟
20 آیات قرآن گه مقداری از آنها در بحث قبلی بیان شد خلاف سخنان شما را میگوید واینطور به دست می آید که با آمدن پیامبر یهود ومسیح باید به او ایمان می آوردندونشانه های آنحضرت در کتابهای آنها آمده بودوآنها اورا به خوبی می شناختندواز روی تعصب وعمد به او ایمان نیاوردندشما می توانید به آیات 87.89 سوره بقره مراجعه کنید.
3-حقیقت مگر چند نوع است که هر دینی قسمتی از آنرا داشته باشد ؟اگر حقیقت واحد است دیگر جه معنی دارد خداوند دینهای مختلف را به مرور جعل کند وهمه آنها همزمان حقانیت داشته باشند در حالی که همه یک چیز می گویند.واگر هر کدام عقاید مخالف ومتضاد با هم دارند وحق هستند اینکه تضاد است وقابل جمع نیست مثلاًمسیحی قائل به تثلیث است ومسلمان معتقد به توحید،آیا می شود هر دوی اینها همزمان حق باشند؟!
4- مگر دین چیزی در مقابل فطرت است که ما بگوییم فضائل اخلاقی نشات گرفته از فطرت است نه دین؟مگر غیر از این است که امیرالمومنین می فرماید:فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته،خداوند رسولان خود را در میان مروم بر انگیخت وپیامبرانش را پی در پی بهسوی انها فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از انها باز ستاند.(نهج البلاغه خطبه اول)

شما بفرمایید خداند در کدام آیه به یهود ومسیح اجازه داده است که بعد از اسلام بر اساس کتاب خود وآیین خودشان داوری کنند؟
اما در رابطه با ادعای پیامبری مگر داستان پیامبران دروغین را نشنیده ایدکه ازجمله آنها مسیلمه کذاب بودوپیروانی برای خود جمع کرده بودفطرت انسان دعوت به کارهای نیک می کند ولی چارچوب صحیح آن از توان انسان وفطرت خارج است چون بعضی اوقات غرائز انسانی غلبه کرده وموجب انحراف می شوند وافراط وتفریط در رفتار انسان پیش می آیدودلیل بر آن همه این خرافاتی است که بین مردم دنیا رواج دارد واین دین است که چارچوب صحیح آن را روشن می کند.

مطالب جناب فرقان در تاپیک
باسلام
قبلا عرض شد که مالک اصلی شفاعت خداوندمتعال است وهر کس شفاعت می شود با اذن الهی است لذا نمی توان دست روی کسی گذاشت وگفت این آدم شفاعت خواهد شد وما دلیلی نداریم که هرکس در مراسم دعای توسل وکمیل شرکت کرد شفاعت خواهد شد اگر شما دلیلی دارید ذکر بفرمایید بعد هم شرایط برای همه یکسان است مگر معاندین وکسانی که با علم ویقین از پذیرش حق خودداری می کنندحتما شما هم انتظارنداریدبه شاگرد درس خوان کسی راوتنبل که فقط حضور جسمی در کلاس دارد یک نمره بدهندکه عین ظلم وستم است که در تاپیک قبلی مفصل این مساله بیان شد.حال نمی شود آدم دیندار ومعاند هر دو شفاعت شوند ونسبت به مستضعفین هم که دلیلی بر عدم شفاعت آنها نیست.خلاصه اینکه در تخفیفی بودن شفاعت حرفی نیست ولی یک مساله را خوب دقت کنید کسانی که شفاعت می شوند دقیقاًوبا اسم مشخص نیستند ودر قیامت روشن خواهد شدواز طرف دیگر کسی شفاعت نشدن مستضعفین وغیر معاندین با حق را رد نکرده که این همان تساوی مردم نسبت به شفاعت است.ویک مساله نیز برای ما روشن است که خداوند عادل وحکیم است لذا نسبت به کسی ظلم نمی کند وکاری بی جهت انجام نمی دهد.
بله توسل در ادیان دیگر هم بوده از باب مثال فرزندان حضرت یعقوب از ایشان در خواست کردند برای آنها طلب توبه کنو واو هم این کار را کرد.(سوره یوسف/97)
اینکه هر دینی در عصر ودوره خود حق بوده درست است اما با آمدن شریعت جدید دین قبلی منسوخ می شودمگر خداوند نمی فرماید:ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل من وهو فی آلاخرةمن آلخاسرین،وهر کس غیر از اسلام دینی بر گزینداز او قبول نمی شود واودر قیامت جزءزیانکاران است.(آل عمران/85)حال بنده با توجه به سخنان حضرتعالی چند سوال دارم.
1-اگر ملاک برای خداوند دین خاصی نیست چرا دین جدید وپیامبر جدیدی مبعوث می کندهمان دین قبلی ادامه پیدا کند وپیامبر جدید به همان دین دعوت کند؟
20 آیات قرآن گه مقداری از آنها در بحث قبلی بیان شد خلاف سخنان شما را میگوید واینطور به دست می آید که با آمدن پیامبر یهود ومسیح باید به او ایمان می آوردندونشانه های آنحضرت در کتابهای آنها آمده بودوآنها اورا به خوبی می شناختندواز روی تعصب وعمد به او ایمان نیاوردندشما می توانید به آیات 87.89 سوره بقره مراجعه کنید.
3-حقیقت مگر چند نوع است که هر دینی قسمتی از آنرا داشته باشد ؟اگر حقیقت واحد است دیگر جه معنی دارد خداوند دینهای مختلف را به مرور جعل کند وهمه آنها همزمان حقانیت داشته باشند در حالی که همه یک چیز می گویند.واگر هر کدام عقاید مخالف ومتضاد با هم دارند وحق هستند اینکه تضاد است وقابل جمع نیست مثلاًمسیحی قائل به تثلیث است ومسلمان معتقد به توحید،آیا می شود هر دوی اینها همزمان حق باشند؟!
4- مگر دین چیزی در مقابل فطرت است که ما بگوییم فضائل اخلاقی نشات گرفته از فطرت است نه دین؟مگر غیر از این است که امیرالمومنین می فرماید:فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته،خداوند رسولان خود را در میان مروم بر انگیخت وپیامبرانش را پی در پی بهسوی انها فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از انها باز ستاند.(نهج البلاغه خطبه اول)

شما بفرمایید خداند در کدام آیه به یهود ومسیح اجازه داده است که بعد از اسلام بر اساس کتاب خود وآیین خودشان داوری کنند؟
اما در رابطه با ادعای پیامبری مگر داستان پیامبران دروغین را نشنیده ایدکه ازجمله آنها مسیلمه کذاب بودوپیروانی برای خود جمع کرده بودفطرت انسان دعوت به کارهای نیک می کند ولی چارچوب صحیح آن از توان انسان وفطرت خارج است چون بعضی اوقات غرائز انسانی غلبه کرده وموجب انحراف می شوند وافراط وتفریط در رفتار انسان پیش می آیدودلیل بر آن همه این خرافاتی است که بین مردم دنیا رواج دارد واین دین است که چارچوب صحیح آن را روشن می کند.

شریعت عقلانی;239115 نوشت:
مطالب جناب فرقان در تاپیک
باسلام
قبلا عرض شد که مالک اصلی شفاعت خداوندمتعال است وهر کس شفاعت می شود با اذن الهی است لذا نمی توان دست روی کسی گذاشت وگفت این آدم شفاعت خواهد شد وما دلیلی نداریم که هرکس در مراسم دعای توسل وکمیل شرکت کرد شفاعت خواهد شد اگر شما دلیلی دارید ذکر بفرمایید

در این که مالک اصلی خداست شکی نیست. اوست که بر همه احوال بندگانش و نیات انها آگاه است و هر چه صلاح بداند و مقتضای حکمتش باشد انجام می دهد.
بنده نمی گویم دست روی کسی بگذارید و بگویید این شفاعت می یابد. سوال من این است این عبادت ها که تکلیف الهی نیستند ( یعنی بر کسی واجب نشده اند و انجام ندادنشان گناه نیست. ) و مطابق مستندات نقلی فراوان باعث آمرزش گناهان می شوند مثلا دعای توسل و ... ( مراجعه شود به مفاتیح الجنان و سایر کتب مرتبط ) و در واقع تخفیف الهی هستند به همین کیفیت و اثرگذاری در اختیار همه قرار گرفته اند. سوال من این است در شرایط یکسان دو انسان مستضعف که راهی به حقیقت نبرده اند به تعبیر قرآن اصحاب اعراف و مولفه قلوبهم. بحث ما سر اینجو آدمهاست نه کسانی که خداوند معارفی را برای آنها مکشوف گردانیده و معاندانه انکار می کنند. حالا در شرایط یکسان اگر دو نفر یک سری گناهانی انجام دهند و بعد قصد کنند که گناهانشان بخشیده شود آیا شرایط احقاق این هدف ( بخشودگی گناهان ) که در واقع تخفیف الهی است در اختیار همه انسانها قرار گرفته است. حالا چه آنها که شناسنامه ای دیندارند ( هر دینی ) و چه آنها که نیستند.

شریعت عقلانی;239115 نوشت:
مطالب جناب فرقان در تاپیک بله توسل در ادیان دیگر هم بوده از باب مثال فرزندان حضرت یعقوب از ایشان در خواست کردند برای آنها طلب توبه کنو واو هم این کار را کرد.(سوره یوسف/97)>

برای انسانهایی که راهی به حقیقت نبرده اند و دین و منابع دینی برایشان مکشوف نشده تخفیف الهی چگونه است؟
موضوع قفل شده است