إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا
[اى پيامبر] ما تو را [به سمت] گواه و بشارتگر و هشداردهندهاى فرستاديم
اگر طبق استدلال دوستان عمل کنیم باید پیامبران بعد از مرگشان هم بشیر و نذیر باشند
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا
اى پيامبر ما تو را [به سم ت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم
بسمه رب شانه.
مگر خیال می کنید انذار و بشارت فقط در حصر زندگی انان مصداق دارد،یعنی به نظر حضرت عالی انذار و نویدهای پیامبر برای حضرت عالی بی معنی است!؟.....خیر همین الان نیز انذار و نویدهای پیامبر پابرجاست.....نوید و انذار پیامبر بر اساس حجیت بیانش همچنان ادامه دارد مگر اینکه حضرت عالی حجیت کلام ایشان را در حصر زمان بدانید،بقای انذار و نوید پیامبر با حجیت کلامش دوام دارد،ولی شاهد بودن او بر امتش وقتی معنی دارد که خودش اعمال را ناظر باشد نه اینکه کلامش ناظر ما باشد.....دلالت اینها یک جور نیست.......
جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چيزى] به آنان نگفتم [گفتهام] كه خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيز گواهى...
عیسی بعد از مرگ خود تنها خدا را رقیب و شهید و شاهد می داند
دوست عزیز رقیب و نگهبان از چه ،رقابت وقتی معنی دارد که توجه و نگهداری مناط باشد والبته در زمان حیات حضرت عیسی رقابت معنا دارد چون توجه و نگهداری و حفظ هدایت اشخاص نیز به عهده اوست ولی بعد از ابنکه خداوند او را اخذ نمود که دیگر هدایت و رهبری و حفظ این خط از عهده او خارج می گردد ولی چنین چیزی در مرتبه اولی همیشه از ان خداست و شانی از ان به عهده پیامبر،نتیجتا انبیاء امتها بعد از رحلتشان نیز شاهد انها هستند منتها دیگر رقیبی در تکلیف انها ندارند چون رقابت در حیات معنا دارد ....
و (الأحزاب/45) ، (الفتح/8) ، (المزمل/15) ، (النحل/84) ،(النساء/41) ،(البقرة/143)...
شهادت بدون حضور معنا ندارد نتیجتا کسی که تحمل شهادت نداشته باشد نمی تواند اداء شهادت نماید نتیجتا پیامبر شاهد امتش می باشد مگر اینکه حضرت عالی خود را اصلا از امت پیامبر ندانی و امتش را فقط در حصر زندگی ان بزرگوار بدانید.
«إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ»
ما به سوي شما پيامبري را برانگيختيم كه شاهد بر اعمال شما است.
خلاصه شهادت انبیای امم خود بهترین مصداق نظارت انها بر اعمال و رفتار امتشان می باشد و دست وپا زدن شما نیز گره ای از ان باز نخواهد کرد........
جناب طالب علم، بنده این پیام شما را ندیده بودم تا شب گذشته، البته تعجب کردم؛ زیرا در تاپیک های گذشته، به خاطر دارم، اگر شخص دیگری وارد بحث می شد، می گفتید، وارد نشوید که می خواهم، فقط با یکی مناظره داشته باشم، اما حال آمده اید، کارشناسان مختلف سایت را دعوت به بحث می کنید؟
می خواهید بحث علمی داشته باشید، یا تبلیغات کنید؟
خوب، کاملا روشن است با توجه به محدودیت زمانی و مشغلات مختلف، هر کارشناسی می تواند به بعضی تاپیک ها رسیدگی کند.
بنده این مباحث شما را دنبال نکرده بودم اما دیشب، اجمالا مباحث را دیدم، اما با توجه به اینکه بنده، مسولیت تاپیک های دیگری دارم، و اینکه ظاهرا جناب کارشناس صدرا و اندیشمند مباحث را با شما داشته اند، ان شاالله در آینده هم به مباحث جنابعالی توجه خواهند نمود، البته با توجه به نگاه اجمالی به تاپیک، مباحث و سوالات متفاوتی، مطرح شده بود، اما به همین نوشته های آخر شما توجهی نمودم و احساس کردم در همین نوشته ها مغالطاتی مرتکب شده اید که اجمالا متذکر می شوم، شما در همین جملات به ظاهر حساب شده خودتان با توجه به آیات سوره نمل نوشته اید:
در تفسیر آیه(81 -80 ) سوره مبارکه نمل می فرمایند: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿٨٠﴾ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ ﴿٨١﴾ ترجمه : محققا تو به مردگان نمیشنوانی و نمیشنوانی ندا را به کران چون پشت کنان روی گردانند(80) و تو کوران را از ضلالتشان هدایت نتوانی و جز به آنانکه به آیات ما ایمان میآورند و مسلمانند نمیشنوانی(81). نکات : جمله ی :« إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ » دلالت دارد که مردگان نمیشنوند و خطاب و تکلم با ایشان کار لغوی است و عقلا نیز چنین است زیرا هر مستمعی جز خدا با گوش میشنود چه انبیا و چه اولیاء. پس چون وفات کردند گوش ایشان از کار افتاده و قوة سامعه ندارند پس نمیشنوند. . در این آیه خدا میفرماید؛ تو ای محمد نمیشنوانی به مردگان، پس جائی که محمد صلی الله علیه وسلم نشنواند بطریق اولی دیگری نتواند با مردگان سخن گوید. بعضی از خرافاتیان گویند: مقصود از جملة : « إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ» مرده دلان و کفار کوردل میباشد که خدا ایشان را تشبیه به مرده کرده، پس مقصود این است که محمد کلام خود را به کفار نمیشنواند جواب اینست که این بیان شما بهتر گفتة ما را ثابت میکند، زیرا خدا تشبیه کرده مرده دلان را به مردگان حقیقی و اموات در اینکه سخن را نمیشنوند، و در هر تشبیهی وجه شبهی لازم است در اینجا وجه شبه؛ نشنیدن سخن است و باید وجه شبه در مشبهبه اقوی از مشبه باشد مثلا؛ اگر زید را به شیر تشبیه کنیم و بگوئیم زید أسد في الشجاعة، در اینجا وجه شبه که شجاعت است باید در شیر أقوی باشد، یعنی شجاعت شیر مسلم و یقینی باشد تا زید را به او تشبیه کنیم.
جناب طالب علم، در آیات الهی بحث از عدم تأثر پذیری کفار مطرح شده است، با توجه به اینکه همگی می دانیم که کفار با گوش ظاهری قطعا می شنوند.
حال، اینکه سخنان رسول خدا در اینها تأثیر نمی گذارد به چه جهت است؟
آیا جز این است که اینها ایمان ندارند و قوه پذیرش آنها از کار افتاده است، یعنی کافر شده اند؟ آیه شریفه بعد به همین مسأله اشاره دارد، آنجا که می فرماید:
پس نکته آیه شریفه، همان عدم تأثیر پذیری کافران است، (با توجه به اینکه در ظاهر می شنوند).
پس شما نمی توانید ادعا بفرمایید که عدم شنیدن، یعنی کر بودن ظاهری که بعد بفرمایید وجه شبه در این است که اموات به نحو اولی نمی شنوند(یعنی کر هستند، زیرا مسأله در کفار هم حقیقتا، کر بودن ظاهری و نشنیدن آنها نیست)، پس نتیجه بگیرید که، این تشبیه هم قطعا ادعای ما را ثابت کرد.:Cheshmak:
حال، عدم تأثیر پذیری کفار یعنی چه؟(دقت کنید)
آیا جز این است که کفار نمی شنوند، یعنی تأثیر نمی پذیرند(نه اینکه ظاهرا کر هستند) و ایمان نمی آورند؟
اما تشبیه به اموات، جز این است که قطعا و به نحو اولی، هیچ سخنی در اموات هم تأثیر ندارد، که تغییری در حال آنان ایجاد بکند؟
چرا مغالطه می کنید؟ آخر این چه ارتباطی به نشنیدن و شنیدن ظاهری دارد که نتیجه می گیرید، پس اموات کر هستند، یعنی قوه شنوایی ندارند و هیچ صدایی نمی شنوند.:Moteajeb!::Moteajeb!:
بله سخنان پیامبران، تأثیری در کفار نمی گذارد، در این دنیایی که محل عمل است، همچنانکه در اموات هیچ تأثیری ندارد، (با توجه به قطعیت عدم تأثیر پذیری اموات در این جهت که ایمان بیاورند و راه کمال را طی بکنند).
پس، کفار به اموات و اهل قبور تشبیه شده اند،(از این جهت که در کفرشان تثبیت شده اند).
حضرت امیر المومنین علیه السلام می فرماید:
الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل، یعنی امروز(دنیا) محل حساب است نه عمل و بعد از دنیا (بعد از وفات)، محل حساب است و نه عمل.
حال کفار مانند مردگان است، زیرا دیگر اینان، حالت تأثیر پذیری را از درون خود کور کرده اند و مانند مردگان شده اند که قهرا چنین هستند.
اینکه کفار تأثیر پذیری را در خودشان از بین برده باشند، در اوایل سوره بقره اشاره شده است که:
سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون، ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه
البته شاید بشود گفت از این جهت تشبیه صورت گرفته در آیه شریف، دقیقا نقطه عکس آن ادعای شما را اثبات می کند که کافران زنده ای که ظاهرا کر نیستند اما تأثیر پذیری ندارند، شبیه مردگانی هستند که به نحو اولی کر نیستند و بهتر از زندگان می شنوند و قابلیت تأثیر پذیری ندارند.:ok:
حال این چه ارتباطی به این دارد که مردگان می شنوند یا نمی شنوند، یا چه ارتباطی به این دارد که انسان بتواند با مردگان مرتبط بشود و با توجهش به عالم آنان(با ارتقاء و ارتباط روحی) توجهی داشته و رحمتی از ناحیه آنان به اذن الهی جلب بکند یا به سبب این رابطه مشمول رحمت الهی بشود؟ یا اینکه عمل خیری برای اموات انجام بدهد و ارتباط معنوی به وجود بیاید و اموات برای زندگان دعایی بکنند؟ یا اینکه در مقام بالاتر انسانها بتوانند با اولیاء الهی رابطه روحی برقرار بکنند و مشکلاتشان به اذن الهی حل بشود و...
شما زیارت حضرت معصومه علیها سلام که از جانب امام رضا علیه السلام روایت شده است را دیده اید، مضامین آن را مشاهده کرده اید؟
نشنیده اید که امام علیه السلام فرموده اند که هر کس بی بی علیها سلام را زیارت کند در حالی که عارف به حق او باشد، بهشت بر او واجب است؟ یا می گویید که ما احادیث امامان علیهم السلام اجمعین را قبول نداریم؟
خوب، اگر قبول دارید که احادیث و زیارات وارده در این زمینه را(که زیاد هم هستند) که تمام شیعیان با همین مبانی که از امامان آموخته اند عمل می کنند، مشکل حل است و اگر قبول ندارید، بروید به همان تاپیک "حدیث دوات و قلم وجسارت به مقام رسالت" و مسأله را از اساس بررسی کنید.
پس با وجود اینهمه آیات صریح قران چرا مردگان را به فر یاد می خوانید
امامان شما در حال حیات خود نتوانستند برای خود و عزیزان خود عملی فرا بشری انجام بدهند وشما برای مظلومیت آنها گریه می کنید یا به فرض می توانستند و آنرا مخالف سنت خداوند می دانستند پس چگونه است شما از مرده انها این توقع را دارید که مخالف سنت خداوند عمل کنند
آیا در توانایی و قدرت خداوند شک دارید ؟
پس طبق سخن شما و آقاي برقعي ، شما چنين نظري داريد كه مردگان چيزي را نمي شنوند ؟
حال ما قبل از اينكه جواب سوال شما را بدهيم نمونه هايي را مي آوريم كه مثبت ادعاي ما و نافي سخن شماست و از قبل هم كاملا آشكار بود كه مشكل شما در شفاعت و توسل به اولياي الهي است و نه چيز ديگري.
آیه 78-79 سوره اعراف: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ - فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ
اگر ارتباط با اموات ممکن نباشد چرا صالح نبی (عليه السلام) با عذاب شدگان قومش صحبت کرد؟ حضرت صالح قومش را نفرین کرد آنها به عذاب إلهی مردند، ایشان رو کردند به بدنهای بی جان آنها و فرمود:
رسالت پروردگارم را به شما رساندم، برای شما خیرخواهی کردم اما شما خیر خواهی را نخواستید.
شبیه به این قضیه مربوط به حضرت شعیب است
آیه 93 سوره اعراف (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ)
پس روى از آنها برتافت و (خطاب به اجسادشان) گفت: اى قوم من، بىشك من پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و به شما اندرز گفتم و خيرخواهى كردم، پس چگونه بر گروهى كافر اندوه خورم.
آيا انبياي الهي با اينكه مي دانستند امكان شنيدن توسط اموات وجود ندارد باز با آن ها سخن گفتند؟
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
س: خداوند در اين آيه از پيامبر خود(ص) مي خواهد از رسولان گذشته سوال كند و بديهي است آنها سوال حضرت(ص) را مي شنوند و جواب حضرت را مي دهند و اگر ارتباطي بين ايشان و رسولان نبود چنين سوالي بيهوده مي بود....
و مسموعات دنیا را نمیشنود، خصوصا کسی که به قبر رفته و چشم و گوشش از کار افتاده است. بنابراین کسانی که بخیالات خود مغرور شده و میروند سر قبر یکی از انبیا و اولیاء ناله میکنند و خیال میکنند او میشنود و با او سخن میگویند و تملق میکنند و از او جواب میخواهند، تماما ضد این آیات و آیات دیگر قرآن در این مورد عمل میکنند.
در حديث معروفى آمده است كه پيامبر ص در روز جنگ بدر دستور داد اجساد كفار را بعد از پايان جنگ در چاهى بيفكنند، سپس آنها را صدا زد و فرمود:
هل وجدتم ما وعد اللَّه و رسوله حقا؟ فانى وجدت ما وعدنى اللَّه حقا!:
آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده بود به حق يافتيد؟ من كه آنچه را خداوند به من وعده داده بود به حق يافتم".
در اينجا عمر اعتراض كرد و گفت اى رسول خدا! چگونه با اجسادى سخن مىگويى كه روح در آن نيست؟! پيامبر ص فرمود: ما انتم باسمع لما اقول منهم، غير انهم لا يستطيعون ان يردوا شيئا!:
" شما سخنان مرا از آنها بهتر نمىشنويد، چيزى كه هست آنها توانايى پاسخگويى را ندارند" (تفسير" روح البيان" ذيل آيات مورد بحث، در صحيح بخارى نيز همين حديث با اندك تفاوتى آمده است (صحيح بخارى جلد 5 صفحه 97 باب قتل ابى جهل)..
قابل توجه اينكه ما ماموريم كه در تشهد نماز سلام بر پيامبر ص بفرستيم و اين اعتقاد همه مسلمين اعم از شيعه و اهل سنت است، چگونه ممكن است او را مخاطب سازيم به چيزى كه هرگز آن را نمىشنود؟! در روايات متعددى در صحيح مسلم از ابو سعيد خدرى و ابو هريره از شخص پيامبر ص نقل شده كه فرمود:
لقنوا موتاكم لا اله الا اللَّه:
" مردگان خود را تلقين لا اله الا اللَّه كنيد"(صحيح مسلم" كتاب الجنائز حديث 1 و 2 (جلد 2 صفحه 631) در" نهج البلاغه" نيز به مساله بر قرار ساختن ارتباط با ارواح مردگان اشاره شده است كه على ع با ارواح مؤمنانى كه در قبرستان پشت كوفه بودند سخن گفت .
در سوره فاطر آیه 22 قرآن فرموده است: وَ ما یَسْتَوِی اْلأَحْیاءُ وَ لاَ اْلأَمْواتُ إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد میرساند، و تو نمیتوانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفتهاند برسانی! الف–اولاً آیه شریفه قرآن در مقام مقایسه بین مؤمنین و کفار است و آنان را به زندگان و مردگان ظاهری این دنیا تشبیه می کند که همانطور که به حسب ظاهر مردگان حرف ما را نمی شنوند و ما نمی توانیم با آنان گفتگو کنیم و گفتگوی ما آنان را بر نمی انگیزاند، حرف هدایت خداوندی در گوش کفار که مردگان واقعی هستند فرو نمی رود و تو هم که پیامبر خدا هستی نمی توانی آنان را هدایت کنی و این یک تمثیل است و در مقام بیان این مطلب نیست که مردگان می شنوند یا نمی شنوند. ب-گیرم که معنای این آیه همان باشد که وهابیون درک کردهاند؛ آنان باید این عمل را لغو بشمارند نه اینکه شرک. چون قبول کرده اند که توسل به اولیاء در زمان حیات اشکال ندارد و شرکت نیست. اما در زمان مرگ اولیاء باید توسل نجست چون اثر ندارد و لغو است؛ نه شرک![i] ج- اتفاقاً روایاتی در صحیح مسلم و بخاری، و آثار اهل سنت وجود دارد که این برداشت انحرافی از قرآن کریم را رد می کند از جمله: 1- پیامبراکرم(ص) در جنگ بدر وقتی که اجساد مشرکین را در چاهی انداخت بالای آن چاه ایستاد و به آنان خطاب کرد. آنچه پروردگار ما به ما وعده داد عمل کرد و حق بود آیا به حق دریافتید آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود؟ یکی از صحابه عرض کرد یا رسول الله با مردگان حرف می زنی؟؟ پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید.[ii] 2-پیامبر اکرم(ص) بارها به قبرستان بقیع می رفت و مکرر می فرمود: سلام بر اهل دیار از مردان مؤمن و زنان مؤمن و به روایتی دیگر می فرمود: سلام بر شما ای گروه مؤمنین[iii] 3- هم در بخاری آمده است که وقتی که پیامبر اکرم رحلت فرمود ابوبکر داخل حجره ی عایشه شد سپس بسوی جنازه ی پیامبر اکرم رفت و پرده از روی پیامبر کنار زد و او را بوسید و در حالی که گریه می کرد عرض کرد پدر و مادرم به فدایت ای پیامبر خدا خداوند دو مرگ را بر تو جمع نکرد اما مرگ اولی که برتو نوشته شده بود بدرستی که آن را یافتی[iv] 4-هنگامی که حضرت امیر(ع) جنازه پیامبراکرم(ص) را تجهیز کرد، عرض کرد: بامرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگران قطع نشد و آن نبوت وخبرآوری از آسمان بود، پدر و مادرم به فدایت، ما را در نزد پروردگارت یادکن و ما را در خاطر خود داشته باش.[v] 5-همه مسلمانان دست کم در پایان نمازهای پنجگانه خود خطاب به پیامبر اکرم(ص) عرض می کنند: السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته. یعنی سلام بر تو ای پیامبر خدا و رحمت و برکاتش بر تو باد. 6-در مکتب فقهی، حنابله و شافعی ها بحث تلقین میت مستحب است و مالکیه آن را مکروه دانسته و حنیفه حکم خاصی نداده اند. در کتبی فقهی به این روایات استناد کرده اند که پیامبر(ص) فرمود: آنانی که در شرف مرگ هستند(محتضر) را به لااله الاالله تلقین کنید و.... و همینطور مستحب است که بعد از دفن و تسویه خاک بر قبر، تلقین کنند و به او بگویند یا فلان بن فلان (اگر او را می شناسند) و اگر نمی شناسند، آن را به مادرشان حواء علیها السلام نسبت داده و بعد از آن بگویند:
باسمه تعالی، سلام بر شما برادر سنی مذهب جناب طالب علم، در آیات الهی بحث از عدم تأثر پذیری کفار مطرح شده است، با توجه به اینکه همگی می دانیم که کفار با گوش ظاهری قطعا می شنوند.حال، اینکه سخنان رسول خدا در اینها تأثیر نمی گذارد به چه جهت است؟آیا جز این است که اینها ایمان ندارند و قوه پذیرش آنها از کار افتاده است، یعنی کافر شده اند؟ آیه شریفه بعد به همین مسأله اشاره دارد، آنجا که می فرماید:إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَخوب، اینکه کفار در ظاهر می شنوند، قطعی است.پس نکته آیه شریفه، همان عدم تأثیر پذیری کافران است، (با توجه به اینکه در ظاهر می شنوند).پس شما نمی توانید ادعا بفرمایید که عدم شنیدن، یعنی کر بودن ظاهری که بعد بفرمایید وجه شبه در این است که اموات به نحو اولی نمی شنوند(یعنی کر هستند، زیرا مسأله در کفار هم حقیقتا، کر بودن ظاهری و نشنیدن آنها نیست)، پس نتیجه بگیرید که، این تشبیه هم قطعا ادعای ما را ثابت کرد.:cheshmak:حال، عدم تأثیر پذیری کفار یعنی چه؟(دقت کنید)آیا جز این است که کفار نمی شنوند، یعنی تأثیر نمی پذیرند(نه اینکه ظاهرا کر هستند) و ایمان نمی آورند؟اما تشبیه به اموات، جز این است که قطعا و به نحو اولی، هیچ سخنی در اموات هم تأثیر ندارد، که تغییری در حال آنان ایجاد بکند؟چرا مغالطه می کنید؟ آخر این چه ارتباطی به نشنیدن و شنیدن ظاهری دارد که نتیجه می گیرید، پس اموات کر هستند، یعنی قوه شنوایی ندارند و هیچ صدایی نمی شنوند.:moteajeb!::moteajeb!:بله سخنان پیامبران، تأثیری در کفار نمی گذارد، در این دنیایی که محل عمل است، همچنانکه در اموات هیچ تأثیری ندارد، (با توجه به قطعیت عدم تأثیر پذیری اموات در این جهت که ایمان بیاورند و راه کمال را طی بکنند).پس، کفار به اموات و اهل قبور تشبیه شده اند،(از این جهت که در کفرشان تثبیت شده اند).
سلام برشما
استدلال بنده واضح و صریح بود اما کسی که مال شما را بخواند میفهمد دارید مطالب دیگر را اثبات می کنید و نتیجه مطلب دیگر را بر این مطلب قرار می دهید
باشه دوست عزیز ما هم با شما همراه می شویم
ببینیم تا کجا می توانید معنی آیات را تغییر دهید
سخن شما در آیات دیگر چگونه است
در اینجا چکار می کنید وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ تو به کسانی که در قبرند شنواننده نیستی
نکند رسول خدا نمی داند قرآن برای زندها نازل شده و مردگان قدرت تاثیر پذیری را از دست داده اند و داشته برای مردگان قران میخوانده
آنچه را که شما هم قطعی می دانید
اما تشبیه به اموات، جز این است که قطعا و به نحو اولی، هیچ سخنی در اموات هم تأثیر ندارد، که تغییری در حال آنان ایجاد بکند؟.
[size=14] پس طبق سخن شما و آقاي برقعي ، شما چنين نظري داريد كه مردگان چيزي را نمي شنوند ؟
حال ما قبل از اينكه جواب سوال شما را بدهيم نمونه هايي را مي آوريم كه مثبت ادعاي ما و نافي سخن شماست و از قبل هم كاملا آشكار بود كه مشكل شما در شفاعت و توسل به اولياي الهي است و نه چيز ديگري.
آیه 78-79 سوره اعراف: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ - فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ
اگر ارتباط با اموات ممکن نباشد چرا صالح نبی (عليه السلام) با عذاب شدگان قومش صحبت کرد؟ حضرت صالح قومش را نفرین کرد آنها به عذاب إلهی مردند، ایشان رو کردند به بدنهای بی جان آنها و فرمود:
رسالت پروردگارم را به شما رساندم، برای شما خیرخواهی کردم اما شما خیر خواهی را نخواستید.
شبیه به این قضیه مربوط به حضرت شعیب است
آیه 93 سوره اعراف (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ)
پس روى از آنها برتافت و (خطاب به اجسادشان) گفت: اى قوم من، بىشك من پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و به شما اندرز گفتم و خيرخواهى كردم، پس چگونه بر گروهى كافر اندوه خورم.
آيا انبياي الهي با اينكه مي دانستند امكان شنيدن توسط اموات وجود ندارد باز با آن ها سخن گفتند؟
دوست عزیز اینکه پیامبران در موقع عذاب افسوس بخورند و با اظهار تاسف بگویند آی چرا حرفهای من را نادیده گرفتید تا اینگونه شدید چیز عادی است
مشابه آن می تواند برای همه ما پیش بیاید
مثلا وقتی به دوستمان بگوییم در رانندگی احتیاط کن ولی وقتی ببینیم تصادف کرده و مرده با اظهار تاسف بگوییم چرا احتیاط نکردی چند بار بهت گفتم احتیاط کن
وهیچ وقت معجزات پیامبر ان دلیل برای وجود آن برای عموم نیست
قبل از آنکه به بررسی احادیث برسیم
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
واز جناب رسا و دیگر دوستان میخواهم بعد از جواب دادن به این سوالات احادیث را یکی یکی همراه با متن عربی بیاورند
شما از دین خود خبر ندارید
یکی از عقایدی که شیعه انرا قبول دارد رجعت است يشير الشيخ المفيد قدس سره بقوله : اتفقت الاِمامية على رجعة كثير من الاَموات إلى الدنيا قبل يوم القيامة ، وإن كان بينهم في معنى الرجعة اختلاف أوائل المقالات : 46
شیخ مفید می گوید شیعه امامیه متفق هستند که کثیری از مردگان قبل از روز قیامت به دنیا باز می گردند اگر چه در بین انها در معنی رجعت اختلاف است
سلام علیکم
خودتان نقل میفرمائید :
وإن كان بينهم في معنى الرجعة اختلاف اگر چه در بین انها در معنی رجعت اختلاف است
یعنی این رجعت هنوز معنای بازگشت لزوما به معنای بازگشت روح به جسم نیست.
و هر شکلی میتواند داشته باشد.
که هنوز مشخص نیست چه هست.
یعنی آنچه که بعنوان حوادث آخر الزمان ذکر کرده اند و از جمله آنها بازگشت تعدادی از ائمه به این دنیاست هنوز معلوم نیست این چه نوع بازگشتی است.
استدلال جالبی بود یعنی کسی که توانایش به حد فقط سمع رسیده تمام خصوصیات قبلی هم را دار است
مثل آنکه شخصی تصادف کند و فقط قوه سمع ان کار کند و اورا به دکتر ببرند
دکتر بگوید هیچ مشکلی ندارد و همه اعضاء سالم هستند بگویند چگونه فهمیدی بگوید چون قوه سمعش هنوز کار می کند
یا کسی می گوید احمد خیلی ثروتمند است چون روزی 10 تومن پول در جیبش دیدم و این 10 تومن نشانه آنست که میلیونر است
دوست عزیز همیشه چو 100 آمد، 90 هم پيش ماست کسی که 100 تومن پول داره ثابت می شود که 90 تومن هم دارد
البته بحث تخصصي و در جايگاه من نيست وارد بحث شوم ولي طبق تجربه اي كه دارم و بر بيمارستانها حاكم است در مورد مريضهايي كه در حالت كما هستند واز نظر علمي هنوز زنده مخسوب مي شوند با توجه به اينكه تمام حواس آنها از بين رفته است از لحاظ شنيداري داراي قوه درك مي باشند ويا اينكه پس از بيهوشي اولين راه براي تست برگشت مريض بيهوش شده ابتدا با صدا زدن مريض انجام مي شود در صورتيكه هنوز حواس ديگر بر نگشته است ونيز در مراكز مراقبتهاي ويژه مغزي وقلبي سفارش مي شود به ظاهر مريض كه در كما است توجه نشود زيرا مريض تا آخرين لحظات مي شنود وما از آن بي اطلاعيم
باسلام
دوستان منم باید برم مسافرت
شایدم رفتم دنبال دوستمان صدرا ببینم کجاست اتفاقی براش نیوفتاده باشه ؟
شایدم رفته مرده ها را زنده کنه وای یادم رفت مرده ها زنده اند؟
حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
یعنی آنچه که بعنوان حوادث آخر الزمان ذکر کرده اند و از جمله آنها بازگشت تعدادی از ائمه به این دنیاست هنوز معلوم نیست این چه نوع بازگشتی است. و این دال بر رجعت روح به جسم نیست.
سلام
یکی از مشکلات افراد در این مبحث عدم تفکر صحیح است
چرا که ایشان تبیین صحیحی از مرده ندارند
اما سلام بر شما دوست عزیز
از همه جالب تر که ایشان
خودشان معجزه حضرت عیسی را مثال می اورند
و..
حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
دوست عزیز حضرت عیسی(ع) چگونه مرده زنده می کرد؟
ایا مردگان را خطاب قرار نمی داد؟
و اما شهدا به حکم خداوند متعال زنده هستند
و ما حق نداریم مرده خطابشان کنیم
و وقتی خدا چیزی می گوید یعنی ممکن است ما ندانیم !!
یعنی آنچه که بعنوان حوادث آخر الزمان ذکر کرده اند و از جمله آنها بازگشت تعدادی از ائمه به این دنیاست هنوز معلوم نیست این چه نوع بازگشتی است. و این دال بر رجعت روح به جسم نیست.
اصل رجعت از همین ایات مربوط به حضرت عیسی(ع) اثبات می شود که در تاریخ سابقه داشته است
باسلام دوستان منم باید برم مسافرت شایدم رفتم دنبال دوستمان صدرا ببینم کجاست اتفاقی براش نیوفتاده باشه ؟ شایدم رفته مرده ها را زنده کنه وای یادم رفت مرده ها زنده اند؟ حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
عرض کردم مشکل اهل سنت و شیعه با شما در مباحث بنیادین و اساسی است.
مرده زنده کردن معجزه است چون در حالت عادی چنین نیست و از هیچ کسی جز خدا بر نمی آید.
ولی روح هر مرده ای زنده است و این امر عجیبی نیست.
شایدم رفته مرده ها را زنده کنه وای یادم رفت مرده ها زنده اند؟ حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
این مغلطه است.
یعنی شما صراحتا آیه شریفه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون را العیاذ بالله یا قبول ندارید یا اگر دارید بواسطه اعتقاد به تجسیم بین مردگان و زندگان فاصله زمانی و مکانی دور قائلید.
از زمانیکه بر خلاف اعتقاد اهل سنت و جماعت معتقد به تجسیم شدید درک این مفهوم که کسی خارج از ابعاد زمانی و مکانی بتواند زنده باشد را نمی توانید تصور کنید.
لذا این آیه را باور ندارید. که کسی مرده باشد بعد قرآن بگوید او زنده است و نزد خدا روزی میخورد.
استدلال جالبی بود یعنی کسی که توانایش به حد فقط سمع رسیده تمام خصوصیات قبلی هم را دار است
مثل آنکه شخصی تصادف کند و فقط قوه سمع ان کار کند و اورا به دکتر ببرند
البته اینهامسائل پیش پل افتاده است که شما برای عوام فریبی و فرار از جواب از آن استفاده می کنید
و انچه از روایات بدست میاید اگر چه هنوز به بررسی سقم و صحت ومدلولات ان نرسیدیم آنست که قوت انسان با مرگ تنها به سمع و شنیدن آنهم فقط در کنار قبر تنزل می کند ودر قبر نوعی حیات مخصوص بخود دارند
با سلام و عرض ادب مشکل شما دوست بزرگوار سطحی نگری و عدم مطالعه کتب و اعتماد و اتکال به سایتهای وهابی است. همچنانکه انتظار می رفت شما هم مثل سلفیون وهابی منکر «سماع موتی» هستید و ما هم بدین جهت خاطر نشان کردیم اگر شما بدنبال عدم توانایی اولیای الهی در حیات برزخی هستید اول باید این مرحله را با دلائل قطعی نفی نمائید بعد از اثبات عدم شنوایی نوبت به مراحل بعد می رسد. در بارۀ سخنان جنابعالی نکاتی را عرض می کنم: 1- برزخ حائل بین دو چیز است و در محل بحث برزخ فاصلۀ بین آخرت(جهان پس از برزخ) و دنیا است ،و از اثبات این واسطه نمی توان نتیجه گرفت رابطۀ انسان بعد از مرگ در حیات برزخی با دنیا منقطع است.فافهم. 2- در آیات قرآن در بیش از ده مورد از گرفتن جان تعبیر به توفی شده است و اگر مستحضر باشید توفی به گرفتن تمام حقیقت یک شییء گفته می شود؛ بنابراین با مرگ حقیقت انسان محفوظ است و از بین نمی رود و قرآن نیز تمام حقیقت ما را به روح ما داده است نه جسد. بنابراین اینکه گفتید:«[FONT=Times New Roman] خود لفظ موت در برابر حیات است پس خداوند با مرگ حیات را از انسان می گیرد » مخالف نصوص قرآنی است.فافهم. 3- دربحث شهید و شاهد دچار خلط شدید؟! در یکجا شهادت را مخصوص انبیا می دانید و در جای دیگر به واسطۀ مفهوم گیری نا شیانه و غیر علمی از یک آیه نفی شهادت از حضرت عیسی علیه السلام می نمائید. گویا شما در مورد حضرت عیسی علیه السلام این آیه را فراموش نمودید:«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود».حضرت عیسی در روز قیامت چگونه شاهد براعمال امت خود است؟ایا شهادت او صوری است یا واقعی و او ناظر بر اعمال امت خویش بوده است؟ در آیات کریمۀ قرآن آیات متعددی در رابطه با شهادت شاهدان وجود دارد. آنچه از آیات قابل استفاده است این است که این شهادت مطلق است و مقید به زمان و مکان خاصی نیست. و شاهد نیز شاهد نمی تواند باشد مگر در صورتی که ناظر بر اعمال بوده باشد. از طرفی دیگر حقیقت ادراکات انسان ربطی به جسم او ندارد بلکه مربوط به روح انسان است و تعبیر قرآن از مرگ نیز به توفی است لذا با مرگ چیزی از حقیقت انسان کم نشده لذا او می بیند و می شنود و در این میان اولیای دین در بالاترین درجه قرار دارند. لذا هیچ فرقی بین حیات و ممات اولیای دین نیست و این دیدگاه قریب به اتفاق مسلمانان است. 4- شهادت انبیاء در صورتی است که آنها ناظر اعمال و رفتار امت خویش در دنیا باشند؛ نه اینکه در روز قیامت که روز آشکار شدن رازها است تازه بر اعمال امت خود مطلع شوند. 5- در مورد بررسی روایات با شناختی که از جنابعالی دارم بعید می دانم که تمکن علمی آنرا داشته باشید هر چند ما تا آخر بحث در خدمت پاسخگویی هستیم. اما اینکه ما عوام فریبی نمائیم دوستان قضاوت خواهند کرد که عوام فریب کیست.
حال بررسی شنیدن اموات آیا آیه ای است که شنیدن اموات را اثبات یا نفی کند
[FONT=times new roman,times,serif]علامه آیت الله العظمی برقعی «رحمه الله» که خداوند بر او منت نهاد که از خرافات دست بکشد
[FONT=times new roman,times,serif]بعضی از خرافاتیان گویند: مقصود از جملة : « إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ» مرده دلان و کفار کوردل میباشد که خدا ایشان را تشبیه به مرده کرده، پس مقصود این است که محمد کلام خود را به کفار نمیشنواند [FONT=times new roman,times,serif]جواب اینست که این بیان شما بهتر گفتة ما را ثابت میکند، زیرا خدا تشبیه کرده مرده دلان را به مردگان حقیقی و اموات در اینکه سخن را نمیشنوند، و در هر تشبیهی وجه شبهی لازم است در اینجا وجه شبه؛ نشنیدن سخن است و باید وجه شبه در مشبهبه اقوی از مشبه باشد مثلا؛ اگر زید را به شیر تشبیه کنیم و بگوئیم زید أسد في الشجاعة، در اینجا وجه شبه که شجاعت است باید در شیر أقوی باشد، یعنی شجاعت شیر مسلم و یقینی باشد تا زید را به او تشبیه کنیم. [FONT=times new roman,times,serif].
ای کاش به جای آقای برقعی بیچاره[1] به سراغ کتب تفسیری علمای خود می رفتید چه اینکه با تفسیر ایشان(اگر این استناد درست باشد)علمای خودتان همه منحرف و خرافه گر خواهند بود؟حیف نیست به واسطه عدم اطلاع (که ناشی از عدم مایۀ علمی شماست) نظر علمایتان را به سطل زباله می ریزید؟ البته جناب ورجانی که یکی از شاگردان نزدیک ایشان بودند مطالب خوبی در مورد استادشان دارند:
منکرین سماع موتی برای نفی سماع و عدم آگاهی اموات از احیاء به آیاتی تمسک می کنند که مهمترین آنها عبارتند از :
3-سوره فاطر: آيات 19 تا 23. «وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ؛ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ؛ وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ؛ وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ؛ إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ»[4].
منکرین سماع موتی به ظاهر تعبیرات آیات فوق تمسک نموده اند و مدعی اند مراد از موتی در این موارد شخص مرده است ،واین آیات کریمه می فرماید شما نمی توانید به مردگان چیزی بفهمانید ووجه شبه در تشبيه کفاربه اموات اين است که هر دو فاقد حسّ شنوايي هستند.
جواب ما: سیاق آیات و تدبری گذرا در این آیات چنین احتمالی را رد می نماید.سیاق در رابطۀ با انذار و ابلاغ دعوت است و این ابلاغ نیز مربوط به زندگان است منتهی مؤمنین زنده دل دعوت پیامبر«صلی الله علیه وآله» را می شنوند ومی پذیرند اما کفار مرده دل از آن اعراض می نمایند هر چند با گوش ظاهر می شنوند.
خداوند متعال درسوره يونس : آيات 41 تا 44مي فرمايد: «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ ؛ إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ». و اگر تو را تكذيب كردند بگو: عمل من براى من، و عمل شما براى شما، شما بيزاريد از آنچه من مىكنم، و من بيزارم از آنچه شما انجام مىدهيد. و گروهى از آنان گوش به سوى تو فرا مىدهند (اما گويى هيچ نمىشنوند و كرند!) و گروهى از آنان به سوى تو نگاه مىكنند (اما گويى هيچ نمىبينند) آيا تو مىتوانى نابينايان را هدايت كنى هر چند نبينند؟! إخداوند هيچ به مردم ستم نمىكند ولى اين مردمند كه به خويشتن ستم مىنمايند.
لذا(ایها الطالب؟!) وجه شبه،میان کفار ومردگان نفي سماع و يا فقدان قوه شنوايي نيست، زيرا مشرکان همگي داراي اين قوه بودند، بلکه وجه شبه چيز ديگري است و آن نفي سودمند بودن است، يعني همان طور که دعوت ميت به ايمان و عمل صالح سودي نمي بخشد و زمان عمل سپري شده است، دعوت مشرکان نيز براي آنان سودي ندارد.
[1] .که بد نیست تحقیق کنید قبر ایشان در کجا قرار دارد.
[FONT=Times New Roman]1.نمل/76-81. - اين قرآن اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مىكند؛ و مايه هدايت و رحمت براى مؤمنان است؛ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مىكند و اوست قادر و دانا؛ پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى؛ تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمىتوانى كران را هنگامى كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند صدا كنى!؛ و نيز نمىتوانى كوران را از گمراهى برهانى، تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند.
[3] « و اگر ما بادى بفرستيم (داغ و سوزان) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مىگيرند؛ تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى مىگردانند؛ و (نيز) نمىتوانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى، تو تنها سخنت را به گوش كسانى مىرسانى كه ايمان به آيات ما مىآورند و در برابر حق تسليمند».
[4]. « نابينا و بينا هرگز مساوى نيستند؛ و نه ظلمتها و روشنايى! ؛ و نه سايه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان؛ و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند، خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مىرساند و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنها كه در قبرها خفتهاند برسانى! ؛تو فقط انذار كنندهاى (و اگر ايمان نياورند نگران نباش وظيفهات را انجام ده)».
1-شنقیطی در کتاب اضواء البیان در ذیل آیۀ شریفه چنین میگوید: قال جمهور علماء التفسير: المراد بالموتى في هذه الآية: الكفار، وتدل لذلك آيات من كتاب الله، كقوله تعالى: {أَوَمَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ} الآية [6/122]، وقوله: {وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلا الْأَمْوَاتُ} [35/22]، وقوله: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} [35/22]، إلى غير ذلك من الآيات[1].
وی در تفسیر آیۀ «وما انت بمسمع من فی القبور » می گوید: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ}، أي: الموتى، أي: الكفار الذين سبق لهم الشقاء، كما تقدّم. ومنها قوله تعالى أيضًا: {وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ}، أي: المؤمن والكافر. وقوله تعالى (بعدها): {وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلا الْأَمْوَاتُ}، أي: المؤمنون والكفار. ومنها قوله تعالى بعده: {إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ} (52/32)، أي: ليس الإضلال والهدى بيدك ما أنت إلا نذير، أي: وقد بلّغت. التفسير الثاني: هو أن المراد بالموتى الذين ماتوا بالفعل، ولكن المراد بالسماع المنفي في قوله: {إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} خصوص السماع المعتاد الذي ينتفع صاحبه به، وأن هذا مثل ضرب للكفار، والكفار يسمعون الصوت، لكن لا يسمعون سماع قبول بفقه واتّباع؛ كما قال تعالى: {وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءًوَنِدَاءً}، فهكذا الموتى الذين ضرب بهم المثل لا يجب أن ينفى عنهم جميع أنواع السماع، كما لم ينف ذلك عن الكفار، بل قد انتفى عنهم السماع المعتاد الذين ينتفعون به، وأمّا سماع آخر فلا، وهذا التفسير الثاني جزم به واقتصر عليه أبو العباس ابن تيمية»[2].
که خلاصه جواب او این است که:در آیۀ شریفۀ و ما انت بمسمع من فی القبور دو احتمال است:
1-موتی به معنای کفار است؛ همچنان که اکثر مفسرین همین نظر را دارند، افرادی همچون: ابن جریر در جامع البیان؛[3] بیهقی در اثبات عذاب القبر؛[4] ابن قتیبه تاویل مختلف الحدیث؛[5] ابن قیم در کتاب الروح؛[6] .
2- مراد افراد مرده بالفعل اند ولی مراد از سماع منفی در مورد آنان شنیدن متعارف در بین مردم است یعنی شنیدنی است که صاحب آن از آن منتفع و بهره مند می شود، و این مثلی است در مورد کفار که آنها می شنوند ولی از شنیدن بهره ای نمی برند با اینکه کفار قوۀ شنوایی دارند و می شنوند ولی بهره ای از آن نمی برند.
وی می گوید ابن تیمیه قائل به تفسیر دوم است، یعنی جناب شیخ الاسلامتان هم معتقد است اموات می شنوند ولی نمی توانند از آن بهره مند شوند. ابن رجب حنبلی در تفسر آیۀ شریفه داردهمین نظر را دارد .[7]
باسلام دوستان منم باید برم مسافرت شایدم رفتم دنبال دوستمان صدرا ببینم کجاست اتفاقی براش نیوفتاده باشه ؟ شایدم رفته مرده ها را زنده کنه وای یادم رفت مرده ها زنده اند؟ حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
ما از مسافرت برگشتیم و الحمدلله اتفاقی نیفتاده در خدمت پاسخگویی دوستان هستیم. البته از حضرت عیسی علیه السلام روایتی منقول است که آنحضرت فرمودند: «قال داويت المرضى فشفيتهم بإذن الله وأبرأت الأكمه والأبرص بإذن الله وعالجت الموتى فأحييتهم بإذن الله وعالجت الأحمق فلم أقدر على اصلاحه فقيل يا روح الله وما الأحمق قال المعجب برأيه ونفسه الذي يرى الفضل كله له لا عليه ويوجب الحق كله لنفسه ولا يوجب عليها حقا فذاك الأحمق الذي لا حيلة في مداواته».
که خلاصه جواب او این است که:در آیۀ شریفۀ و ما انت بمسمع من فی القبور دو احتمال است: 1-موتی به معنای کفار است؛ همچنان که اکثر مفسرین همین نظر را دارند، افرادی همچون: ابن جریر در جامع البیان؛[3] بیهقی در اثبات عذاب القبر؛[4] ابن قتیبه تاویل مختلف الحدیث؛[5] ابن قیم در کتاب الروح؛[6] . 2- مراد افراد مرده بالفعل اند ولی مراد از سماع منفی در مورد آنان شنیدن متعارف در بین مردم است یعنی شنیدنی است که صاحب آن از آن منتفع و بهره مند می شود، و این مثلی است در مورد کفار که آنها می شنوند ولی از شنیدن بهره ای نمی برند با اینکه کفار قوۀ شنوایی دارند و می شنوند ولی بهره ای از آن نمی برند. وی می گوید ابن تیمیه قائل به تفسیر دوم است، یعنی جناب شیخ الاسلامتان هم معتقد است اموات می شنوند ولی نمی توانند از آن بهره مند شوند. ابن رجب حنبلی در تفسر آیۀ شریفه داردهمین نظر را دارد .[7]
یعنی این رجعت هنوز معنای بازگشت لزوما به معنای بازگشت روح به جسم نیست.
و هر شکلی میتواند داشته باشد.
که هنوز مشخص نیست چه هست.
یعنی آنچه که بعنوان حوادث آخر الزمان ذکر کرده اند و از جمله آنها بازگشت تعدادی از ائمه به این دنیاست هنوز معلوم نیست این چه نوع بازگشتی است.
و این دال بر رجعت روح به جسم نیست.
یاحق
سلام بر شما
ان شا ء الله در یک تایپک بخصوص در مورد رجعت بحث می کنم اگر چه دوستان شیعه از این عقاید خود شرم داشته باشند اما بدانید آنچه مقصود از رجعت است اینست با روح و جسم زنده می شوند
اگر فقط روح باشد که شما میگویید روح انیباء و امامان می توانند بدنیا بیایند دیگر چه ربطی به رجعت در آخر زمان دارد
حتی در تایپک که در مورد اصل امامت حرف زدیم و گفتیم انحصار امامان به 12 عدد خود نفی اصل امامت است
یکی از دوستان گفتند ما اعتقاد به رجعت داریم یعنی وقتی امامان تمام شد دوباره امامان بر می گردند
البته این فیلم کارتونی به اینجا ختم نشده حتی انسانهای مرده شده هم زنده می شوند على رجعة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأمير المؤمنين عليه السلام (1) والاِمام الحسين عليه السلام (2) وكذلك باقي الاَئمة والاَنبياء عليهم السلام (3).
وتنصّ كذلك على رجعة عدد من أنصار الاِمام المهدي عليه السلام ووزرائه ، وبعض أصحاب الاَئمة وشيعتهم (4)، ورجعة الشهداء والمؤمنين (5)، ومن جانب آخر تنصّ على رجعة الظالمين وأعداء الله ورسوله وأهل بيته عليهم السلام (6)، وخصوم الاَنبياء والمؤمنين ، ومحاربي الحق والمنافقين (7)، وجميع هؤلاء لا يخرجون من الصنفين المذكورين في الحديث المتقدم .
____________ (1) تفسير القمي 2 : 147 . وغيبة النعماني : 234 | 22 . والخرائج والجرائح ، للقطب الراوندي 2 : 848 . ومختصر بصائر الدرجات : 17 و 24 و 26 و 28 و 29 . وبحار الاَنوار 53 : 39 | 2 و 42 | 10 ، 12 و 46 | 19 و 56 | 33 و 91 | 96 .
(2) الكافي ، للكليني 8 : 206 | 250 . ومختصر بصائر الدرجات ، للحسن بن سليمان : 24 و28 و29 . وبحار الاَنوار 53 : 39 | 1 و 43 | 14 و 89 | 90 .
(3) تفسير القمي 1 : 25 و 106 ، 2 : 147 . وتفسير العياشي 1 : 181 | 76 . ومختصر بصائر الدرجات : 26 و 28 . وبحار الاَنوار 53 : 41 | 9 و 45 | 18 و 54 | 32 و 56 | 38 و 61 | 50 .
(4) رجال الكشي : 217 | 391 . والكافي ، للكليني 8 : 50 | 14 . وتفسير العياشي 2 : 32 | 90 و 259 | 28 . ودلائل الاِمامة، للطبري : 247 و248 . وروضة الواعظين، للفتال : 266 . والزهد ، للحسين بن سعيد : 82 . وبحار الاَنوار 53 : 40 | 7 و 70 | 67 و 76 | 81 و 76 | 82 و 92 | 102 .
(5) تفسير العياشي 1 : 181 | 77 و 2 : 112 | 139 . ومختصر بصائر الدرجات ، للحسن بن سليمان : 19 . والخرائج والجرائح ، للقطب الراوندي 3 : 1166 | 64 . وبحار الاَنوار 53 : 65| 58 و 70 | 67 .
(6) كتاب زيد النرسي ، الاصول الستة عشر : 43 ـ 44 . وبحار الاَنوار 53 : 54 | 32 .
(7) دلائل الاِمامة ، للطبري : 247 . وتفسير القمي 1 : 385 . ومختصر بصائر الدرجات : 194 .
[FONT="]مشکل شما دوست بزرگوار سطحی نگری و عدم مطالعه کتب و اعتماد و اتکال به سایتهای وهابی است[FONT="]. [FONT="]همچنانکه انتظار می رفت شما هم مثل سلفیون وهابی منکر «سماع موتی» هستید
[FONT="]آنچه در مورد سماع موتی وجود دارد اختلاف بین علماست و ما منکر آن نیستیم [FONT="]اگر چه سماع موتی ربطی به توانایی کمک به دیگران ندارد و توانایی شخصی است [FONT="]و علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند حتی کتب هم در این زمینه نوشته شده است [FONT="]از جمله کتاب الایات البینات فی عدم سماع الاموات نوشته مفسر بزرگ آلوسی است شایدم ایشان هم وهابی باشد [FONT="]البته اصلی در شیعه وجود دارد هر وقت در استدلال کم میارند شروع به اتهام زدن می کنند حال چه بنده وهابی باشم و چه شما رافضی باعث اثبات و نفی ادله علمی نیست [FONT="]پس لطفا به جای اتهام زدن در فکر اصلاح تفکرات خود باشید
[FONT="]در بارۀ سخنان جنابعالی نکاتی را عرض می کنم[FONT="]: [FONT="]1- برزخ حائل بین دو چیز است و در محل بحث برزخ فاصلۀ بین آخرت(جهان پس از برزخ) و دنیا است ،و از اثبات این واسطه نمی توان نتیجه گرفت رابطۀ انسان بعد از مرگ در حیات برزخی با دنیا منقطع است.فافهم.[FONT="]2- در آیات قرآن در بیش از ده مورد از گرفتن جان تعبیر به توفی شده است و اگر مستحضر باشید توفی به گرفتن تمام حقیقت یک شییء گفته می شود؛ بنابراین با مرگ حقیقت انسان محفوظ است و از بین نمی رود و قرآن نیز تمام حقیقت ما را به روح ما داده است نه جسد.
[FONT="]حقیقت انسان شامل روح و جسم است ووقتی می گونید انسانی زنده است که هردو باهم باشند اگر روح باشد و جسم نباشد باز شخص مرده است وبرعکس[FONT="]وقتی خداوند لفظ توفی الانفس را بکار می برد یعنی روح ونفس را کامل از انسان می گیرد [FONT="]اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا [FONT="]اما نکته مهمر آنکه تشبیه مرگ به خوابست اگر چه بکاملی روح گرفته نشده می بینیم شخص هیچ توانایی ندارد
[FONT="]بنابراین اینکه گفتید:«خود لفظ موت در برابر حیات است پس خداوند با مرگ حیات را از انسان می گیرد » مخالف نصوص قرآنی است.فافهم.
[FONT="]می شود بگویید مرگ و موت در برابر چیست ؟
[FONT="]- دربحث شهید و شاهد دچار خلط شدید؟! در یکجا شهادت را مخصوص انبیا می دانید [FONT="]و در جای دیگر به واسطۀ مفهوم گیری نا شیانه و غیر علمی از یک آیه نفی شهادت از حضرت عیسی علیه السلام می نمائید. گویا شما در مورد حضرت عیسی علیه السلام این آیه را فراموش نمودید:«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود».حضرت عیسی در روز قیامت چگونه شاهد براعمال امت خود است؟ایا شهادت او صوری است یا واقعی و او ناظر بر اعمال امت خویش بوده است؟ [FONT="]در آیات کریمۀ قرآن آیات متعددی در رابطه با شهادت شاهدان وجود دارد. آنچه از آیات قابل استفاده است این است که این شهادت مطلق است و مقید به زمان و مکان خاصی نیست. و شاهد نیز شاهد نمی تواند باشد مگر در [FONT="]صورتی که ناظر بر اعمال بوده باشد[FONT="]. [FONT="]4- شهادت انبیاء در صورتی است که آنها ناظر اعمال و رفتار امت خویش در دنیا باشند؛ نه اینکه در روز قیامت که روز آشکار شدن رازها است تازه بر اعمال امت خود مطلع شوند. [FONT="]5- در مورد بررسی روایات با شناختی که از جنابعالی دارم بعید می دانم که تمکن علمی آنرا داشته باشید هر چند ما تا آخر بحث در خدمت پاسخگویی هستیم. اما اینکه ما عوام فریبی نمائیم دوستان قضاوت خواهند کرد که عوام فریب کیست. [FONT="][1] .النساء159.
[FONT="]وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود» [FONT="]وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛
و بگو: «[هر كارى مىخواهيد] بكنيد، كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست، و به زودى به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد پس شما را به آنچه انجام مىداديد آگاه خواهد كرد.» به نص قران در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود آگاه می شوند وادعای اینکه پیامبران حی و ناظر اعمال بندگان هستند جایی در قرآن ندارد و حتی علمای شیعه هم خود به این واقف هستند و آمده اند گفته اند طبق احادیث اعمال بر پیامبر عرضه می شود حتی عرضه کردن خود مخالف حاضر و ناظر بودن بر احوال بندگان است اما منظور قرآن از شهید بودن پیامبران در آن دنیا چیست آیا قرار است در مورد اعمال ( ظاهری و باطنی ) شهادت بدهند خیر چنین چیزی نیست در آن دنیا احتمال دارد کفار، بی دینی خود را به نرساندن رسالت از طرف پیامبران بدانند و پیامبران و مومنین شهادت می دهند که بی دینی آنها به خاطر نبودن ابلاغ رسالت نبوده است وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ( در آن روز ، ما ) از هر امتي گواهي ( از ميانشان برگزيده و ) بيرون ميكشيم و ( به پيش خود احضار ميكنيم ، و خطاب به مشركان ) ميگوئيم : دليل خود را ( بر شرك و كفر دنيوي ) بياوريد . پس آنان خواهند دانست كه حق با خدا است ، و چيزهائي كه به هم ميبافتند ( و انباز و بت و دستاندركار جهان ميناميدند ، از دستشان به در رفته است و ) از ايشان گم و ناپديد گشته است . البته این نکته را هم اضافه کنم اصلا شهید و شهادت پیامبران ربطی به این مبحث ندارد چون بنده در مورد توانایی مردگان برای کمک به زندگان استدلال می خواهم حتی ماهمه می دانیم فرشتگانی اعمال ما را ثبت می کنند خوب که چی آیا این توانایی برای کمک به ماست آیا ما باید از فرشتگان کمک بخواهیم
قبل از آنکه به بررسی احادیث برسیم
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
همچنان منتظر اثبات توانایی مردگان در جهت کمک به زندگان هستیم
[FONT="]آنچه در مورد سماع موتی وجود دارد اختلاف بین علماست و ما منکر آن نیستیم [FONT="]اگر چه سماع موتی ربطی به توانایی کمک به دیگران ندارد و توانایی شخصی است [FONT="]و علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند حتی کتب هم در این زمینه نوشته شده است [FONT="]از جمله کتاب الایات البینات فی عدم سماع الاموات نوشته مفسر بزرگ آلوسی است شایدم ایشان هم وهابی باشد [FONT="]البته اصلی در شیعه وجود دارد هر وقت در استدلال کم میارند شروع به اتهام زدن می کنند حال چه بنده وهابی باشم و چه شما رافضی باعث اثبات و نفی ادله علمی نیست [FONT="]پس لطفا به جای اتهام زدن در فکر اصلاح تفکرات خود باشید
با سلام و عرض ادب 1- همچنان كه قبلا هم گفتم مشکل شما سطحی نگری و اتکال به سایتهای وهابی است چه اینکه اگر اهل مطالعه بودید، متوجه می شدید صاحب کتاب «[FONT=Traditional Arabic]الآيات البينات في عدم سماع الأموات على مذهب الحنفية السادات[FONT=Traditional Arabic]»سید محمود آلوسی،[1] صاحب تفسیر«روح المعانی »؛ نیست بلکه وی فرزند سید محمود می باشد که گرایش سلفی او همانند فرزند برادرش محمود شکری بوده که کتابهایشان بیشتر در دفاع از عقاید وهابیت است. 2-اما اینکه علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند بی زحمت اسامی آنها را باذکر دلیل و آدرس مستند ذکر کنید که البته این امر برای ما هم نافع خواهد بود. 3- ما به شما اتهام نمی زنیم بلکه نشر افکار افراد و مراجع مورد اعتماد آنها افکار هر شخصی را بیان می دارد علاوه بر اینکه ما گفتیم شما هم مثل سلفیون وهابی منکر سماع هستید.فافهم
حقیقت انسان شامل روح و جسم است ووقتی می گونید انسانی زنده است که هردو باهم باشند اگر روح باشد و جسم نباشد باز شخص مرده است وبرعکس
[FONT="]وقتی خداوند لفظ توفی الانفس را بکار می برد یعنی روح ونفس را کامل از انسان می گیرد [FONT="]اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا [FONT="]اما نکته مهمر آنکه تشبیه مرگ به خوابست اگر چه بکاملی روح گرفته نشده می بینیم شخص هیچ توانایی ندارد
1- حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد نه جسم او ؛ همچنان که تعابیر «توفی :اخذ تام و تمام»در قرآن همین امر را بیان می دارد؛ در غیر این صورت باید گفت نه تنها با مرگ ؛ بلکه با تغییر سلولهای بدن حقیقت او نیز باید دچار تغییر و تبدیل شود، علاوه بر اینکه با مرگ نیز نباید اطلاق اسم انسان بر اموات نمود چون حقیقت آنها طبق سخن شما از بین رفته است. 2- مرگ پایان حیات دنیوی و آغاز حیات اخروی است؛ نه اینکه مرگ نیستی و نابودی باشد.
وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود»
[FONT="]وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و بگو: «[هر كارى مىخواهيد] بكنيد، كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست، و به زودى به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد پس شما را به آنچه انجام مىداديد آگاه خواهد كرد.» به نص قران در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود آگاه می شوند وادعای اینکه پیامبران حی و ناظر اعمال بندگان هستند جایی در قرآن ندارد
1- فرمودید به نص قرآن در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود با خبر می شوند؟بعد استدلال به این آیه نمودید:«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛[1]بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مىشويد و شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد!». ظاهرا جنابعالی گمان نمودید«س» در «یری» به معنای آینده است؛ لذا طبق این معنا معتقد شده اید انبیاء و مومنین در آینده می بینند نه در دنیا و حیات برزخی؟!
اما باز دقت نفرمودید«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء» فاعل اولی «یری» خود خداوند متعال است؛ لذا طبق برداشت عوامانه و سطحی شما خداوند نیز بالفعل شاهد اعمال ما نخواهد بود بلکه در آینده از اعمال ما با خبر خواهد شد. البته بد نیست نگاهی به تفاسیر بیندازید تا بدانید معنای «سین» در اینجا چیست.
2- اینکه انبیاء در روز قیامت شاهد اعمال ما می شوند؟ این شهادت چه فایده ای خواهد داشت؟اینکه قرآن می فرماید: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً ؛ يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثا؛[2]حال آنها چگونه است آن روزى كه از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟»و آیات دیگر به چه معنا خواهد بود؟
آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
وزیر سلیمان تخت بلقیس را با قدرت بدنی اورد یا با قدرت روحی و اراده.....در ثانی ایا این اراده و قدرت با اختیار خودش بود یا نه خداوند انرا اورد و لی وزیر سلیمان انرا به خودش نسبت داد!!!
اتفاقا توانایی های روحی و اراده در خارج از ماده ارتباطی به بدن جسمانی ندارد همانطور که مرتاضان هندی با قدرت روحی و اراده خیلی از امور جسمانی را انجام می دهند...
خلاصه اصل قدرت و توانایی از ان روح می باشد و جسم تنها ابزار ان است ،ولی کسانی که به درجات عالیه برسند دیگر واسطه جسمانی نیز برای انها معنی ندارد،با اراده می توانند کاری را در جای دیگر انجام دهند...
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
شنیدن و دیدن فقط از طریق جسم انجام نمی گیرد همانطور که بدون ابزار جسمانی و از طریق قدرت درون می توان اصواتی را شنید که دیگران اصلا انرا با گوش معمولی نمی شنوند،مثلا صدای جبرئیل را پیامبر در کنار یارانش درک می کرد و لی اشخاص دیگر نه او را می دیدند ونه صدای او را می شنیدند وگاهی اصلا پیامبر غشی می کرد و وقتی به هوش می امد مطالب را باز گو می کرد اینها ارتباطی با گوش مادی ندارد بلکه گوش مادی فقط وسیله ای است برای شنیدن صداهای طبیعی و مادی...
ولی اصالت در شنیدن با عدم مانع می باشد همانطور که مانع مادی نیز مانع شنیدن خیلی از اشخاص می گردد،نتیجتا تا موانع باشد ممکن است شنیدن غیر ممکن گردد که البته مانع نیز خود شخص و اعمالش می باشد که درگیر انهاست همانطور که کفار نیز سخنان پیامبر را نمی شنیدند و مانع شنیدن نیز نفس خودشان بود نه پیامبر....حتی در خواب نیز انسان می شنود و می بیند ولی در واقع نه خبری از گوش مادی است و نه چشم مادی،....که البته خوابهایی که اشخاص از رفتگان خود می بینند و سخنان انها را در مواردی از درخواستها می شنوند مربوط به همین موضوع است...یعنی ارتباط به کلی قطع نیست...که البته خواب نیز برادر مرگ است پس قرابتی بین احکام انها موجود است....
آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
همانطور که قبلا گفته شد اصل شنیدن با روح است ،و بدون جسم مادی نیز انسان درک می کند وگرنه عذاب و عقاب برزخی اصلا معنا نداشت و یکی از این قوای دراکه اگاهی به شنیدنیها و دیدنیهاست،خلاصه روح و نفس بدون گوش و چشم مادی نیز می شنود ومی بیند ،وگرنه صدا و دیدن فرشتگان و فشار قبر و عذاب برای او معنانداشت،نتیجتا شنیدن و دیدن اصالت خود را بعد از مرگ از دست نمی دهد...
پس وقتی مانع نباشد انسان بوی هزار فرسخی را درک می کند و رایحه انرا حس می کند همانطور که اویس و حضرت یعقوب درک می کردند،ولی اگر مانع باشد و انسان یک سرما خوردگی ساده بگیرد حتی بوی یک سانتی را هم حس نمی کند....نتیجتا جسم در اصالت درک نقش انچنانی ندارد ،فقط در درک موارد طبیعی و معمولی به کار می اید....
نتیجتا کسی که بشنود ،فرقی نمی کند که از کنار قبرش باشد یا از کنار کره مریخ،ولی جسم اولیا به خاطر شرافتی که دارند و به خاطر نسبتی که با خدا و هدایت امر دین دارند از شعائرالله محسوب می گردند و همچنین ان علقه ای که جسم با روح دارد ،این اثر را بیشتر می کند....
وقتی اشیاء مادی بدون هیچ عملی شعیره باشند،جسم و جایگاه بلند اولیاء الهی که دیگر جای خود دارد....
خلاصه:
وقتی کسی با کمی ریاضت بتواند بدون دیدن جای اشخاصی را نشان دهد و یا ضمیر درونی اشخاص را بدون اینکه انرا به زبان اوردند برایشان بگوید، ویا بااراده مانع حرکت شخصی گردند،دیگر کسیکه علمی اندک از کتاب در نزدش باشد،جای تعجب نیست که یتواند در یک چشم به هم زدن تخت به ان بزرگی را حاضر کند بدون اینکه حتی چیزی جابجا گردد،واز ان بزرگتر علم همه کتاب است که خود علمی دیگر با خصایص دیگر است،خلاصه علم در عالم غیر مادی با قدرت توام است و مانند علم ذهنی نیست که صرف یک سری معلومات باشد....
پس برزخ بنا بر گفته قران در همین زمین است،منتها نظام عالمش با عالم مادی فرق می کند و طلوع شمس و روز دارد ،نتیجتا ارتباطش با دنیا قطع نیست مانند نظام اخرت که کلا جهان و زمین چیزی دیگر می گردد و دیگر جهان مادی وجود ندارد و وقتی ارتباطی باشد اثر گذاشتن نیز وجود دارد منتها این موثر کیست این را خدا تعیین می کند و اعمال و رتبه شخص.....
حتی ماهمه می دانیم فرشتگانی اعمال ما را ثبت می کنند خوب که چی آیا این توانایی برای کمک به ماست آیا ما باید از فرشتگان کمک بخواهیم
البته فرشتگان خود دارای اصناف مختلفی اند که وظایف مختلفی نیز دارند که یک طایفۀ آنها محافظان ما هستند:«لَهُ مُعَقّبَتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَه». سوال این است که ملک که موجودی مجرد است چگونه در عالم تصرف می نماید؟آیا در اعمال قدرت آنها شرط جسمانیت نهفته شده است؟! حال بعدی دارد که ولی خدا نیز به واسطۀ قدرت روحی که دارد به اذن الله تصرفاتی در عالم نماید همچنان که در حیات مادی انجام می داد؟
ان شا ء الله در یک تایپک بخصوص در مورد رجعت بحث می کنم اگر چه دوستان شیعه از این عقاید خود شرم داشته باشند اما بدانید آنچه مقصود از رجعت است اینست با روح و جسم زنده می شوند اگر فقط روح باشد که شما میگویید روح انیباء و امامان می توانند بدنیا بیایند دیگر چه ربطی به رجعت در آخر زمان دارد
سلام
حال که موضوع دیگری بحث می خواهد بشود
بنده چند دلیل می اورم به صورت مختصر تا در موضوع دیگری به صورت مفصل بررسی شود
1.اولی دلیل که به ذهن حقیر می رسد
انکار معاد در اخر رمان می تواند باشد
به طوری که حتی از دین اسلام جزء نام باقس نما ماند
این یعنی چه؟
و برای اثبات معاد رجعت صورت می گیرد که این عمل در گذشته وجود داشته است
2. تحقق وعده های الهی
مثل به ارث بردن زمین
گرفتم حق مظلوم از ظالم
و...
3.پرپایی حکومت حق تا قیام قیامت و...
1- حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد نه جسم او ؛ همچنان که تعابیر «توفی :اخذ تام و تمام»در قرآن همین امر را بیان می دارد؛ در غیر این صورت باید گفت نه تنها با مرگ ؛ بلکه با تغییر سلولهای بدن حقیقت او نیز باید دچار تغییر و تبدیل شود، علاوه بر اینکه با مرگ نیز نباید اطلاق اسم انسان بر اموات نمود چون حقیقت آنها طبق سخن شما از بین رفته است. 2- مرگ پایان حیات دنیوی و آغاز حیات اخروی است؛ نه اینکه مرگ نیستی و نابودی باشد.
1- فرمودید به نص قرآن در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود با خبر می شوند؟بعد استدلال به این آیه نمودید:«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛[1]بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مىشويد و شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد!». ظاهرا جنابعالی گمان نمودید«س» در «یری» به معنای آینده است؛ لذا طبق این معنا معتقد شده اید انبیاء و مومنین در آینده می بینند نه در دنیا و حیات برزخی؟!
اما باز دقت نفرمودید«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء» فاعل اولی «یری» خود خداوند متعال است؛ لذا طبق برداشت عوامانه و سطحی شما خداوند نیز بالفعل شاهد اعمال ما نخواهد بود بلکه در آینده از اعمال ما با خبر خواهد شد. البته بد نیست نگاهی به تفاسیر بیندازید تا بدانید معنای «سین» در اینجا چیست.
2- اینکه انبیاء در روز قیامت شاهد اعمال ما می شوند؟ این شهادت چه فایده ای خواهد داشت؟اینکه قرآن می فرماید: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً ؛ يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثا؛[2]حال آنها چگونه است آن روزى كه از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟»و آیات دیگر به چه معنا خواهد بود؟
{ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105) }
قال مجاهد: هذا وَعيد، يعني من الله تعالى للمخالفين أوامره بأن أعمالهم ستعرَضُ عليه تبارك وتعالى، وعلى الرسول، وعلى المؤمنين. وهذا كائن لا محالة يوم القيامة، كما قال: { يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ } [الحاقة: 18]، (1) وقال تعالى: { يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ } [الطارق: 9]، وقال { وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ } [العاديات: 10]
تفسیر ابن کثیر
بنابراین اینکه گفتید:«خود لفظ موت در برابر حیات است پس خداوند با مرگ حیات را از انسان می گیرد » مخالف نصوص قرآنی است.فافهم.
وزیر سلیمان تخت بلقیس را با قدرت بدنی اورد یا با قدرت روحی و اراده.....در ثانی ایا این اراده و قدرت با اختیار خودش بود یا نه خداوند انرا اورد و لی وزیر سلیمان انرا به خودش نسبت داد!!!
اتفاقا توانایی های روحی و اراده در خارج از ماده ارتباطی به بدن جسمانی ندارد همانطور که مرتاضان هندی با قدرت روحی و اراده خیلی از امور جسمانی را انجام می دهند...
خلاصه اصل قدرت و توانایی از ان روح می باشد و جسم تنها ابزار ان است ،ولی کسانی که به درجات عالیه برسند دیگر واسطه جسمانی نیز برای انها معنی ندارد،با اراده می توانند کاری را در جای دیگر انجام دهند...
شنیدن و دیدن فقط از طریق جسم انجام نمی گیرد همانطور که بدون ابزار جسمانی و از طریق قدرت درون می توان اصواتی را شنید که دیگران اصلا انرا با گوش معمولی نمی شنوند،مثلا صدای جبرئیل را پیامبر در کنار یارانش درک می کرد و لی اشخاص دیگر نه او را می دیدند ونه صدای او را می شنیدند وگاهی اصلا پیامبر غشی می کرد و وقتی به هوش می امد مطالب را باز گو می کرد اینها ارتباطی با گوش مادی ندارد بلکه گوش مادی فقط وسیله ای است برای شنیدن صداهای طبیعی و مادی...
ولی اصالت در شنیدن با عدم مانع می باشد همانطور که مانع مادی نیز مانع شنیدن خیلی از اشخاص می گردد،نتیجتا تا موانع باشد ممکن است شنیدن غیر ممکن گردد که البته مانع نیز خود شخص و اعمالش می باشد که درگیر انهاست همانطور که کفار نیز سخنان پیامبر را نمی شنیدند و مانع شنیدن نیز نفس خودشان بود نه پیامبر....حتی در خواب نیز انسان می شنود و می بیند ولی در واقع نه خبری از گوش مادی است و نه چشم مادی،....که البته خوابهایی که اشخاص از رفتگان خود می بینند و سخنان انها را در مواردی از درخواستها می شنوند مربوط به همین موضوع است...یعنی ارتباط به کلی قطع نیست...که البته خواب نیز برادر مرگ است پس قرابتی بین احکام انها موجود است....
همانطور که قبلا گفته شد اصل شنیدن با روح است ،و بدون جسم مادی نیز انسان درک می کند وگرنه عذاب و عقاب برزخی اصلا معنا نداشت و یکی از این قوای دراکه اگاهی به شنیدنیها و دیدنیهاست،خلاصه روح و نفس بدون گوش و چشم مادی نیز می شنود ومی بیند ،وگرنه صدا و دیدن فرشتگان و فشار قبر و عذاب برای او معنانداشت،نتیجتا شنیدن و دیدن اصالت خود را بعد از مرگ از دست نمی دهد...
پس وقتی مانع نباشد انسان بوی هزار فرسخی را درک می کند و رایحه انرا حس می کند همانطور که اویس و حضرت یعقوب درک می کردند،ولی اگر مانع باشد و انسان یک سرما خوردگی ساده بگیرد حتی بوی یک سانتی را هم حس نمی کند....نتیجتا جسم در اصالت درک نقش انچنانی ندارد ،فقط در درک موارد طبیعی و معمولی به کار می اید....
نتیجتا کسی که بشنود ،فرقی نمی کند که از کنار قبرش باشد یا از کنار کره مریخ،ولی جسم اولیا به خاطر شرافتی که دارند و به خاطر نسبتی که با خدا و هدایت امر دین دارند از شعائرالله محسوب می گردند و همچنین ان علقه ای که جسم با روح دارد ،این اثر را بیشتر می کند....
وقتی اشیاء مادی بدون هیچ عملی شعیره باشند،جسم و جایگاه بلند اولیاء الهی که دیگر جای خود دارد....
خلاصه:
وقتی کسی با کمی ریاضت بتواند بدون دیدن جای اشخاصی را نشان دهد و یا ضمیر درونی اشخاص را بدون اینکه انرا به زبان اوردند برایشان بگوید، ویا بااراده مانع حرکت شخصی گردند،دیگر کسیکه علمی اندک از کتاب در نزدش باشد،جای تعجب نیست که یتواند در یک چشم به هم زدن تخت به ان بزرگی را حاضر کند بدون اینکه حتی چیزی جابجا گردد،واز ان بزرگتر علم همه کتاب است که خود علمی دیگر با خصایص دیگر است،خلاصه علم در عالم غیر مادی با قدرت توام است و مانند علم ذهنی نیست که صرف یک سری معلومات باشد....
پس برزخ بنا بر گفته قران در همین زمین است،منتها نظام عالمش با عالم مادی فرق می کند و طلوع شمس و روز دارد ،نتیجتا ارتباطش با دنیا قطع نیست مانند نظام اخرت که کلا جهان و زمین چیزی دیگر می گردد و دیگر جهان مادی وجود ندارد و وقتی ارتباطی باشد اثر گذاشتن نیز وجود دارد منتها این موثر کیست این را خدا تعیین می کند و اعمال و رتبه شخص.....
خیال کردیم جواب سخنان بنده را می دهید اما باز مثل همیشه دارید از جواب طفره می روید
و از این همه استدلال قرآنی و حدیثی شوکه شدیم
کارهای مافوق بشری از دوحالت خارج نیست یا از طرف خداست یا از طرف شیطان
واینها ربطی به اثبات و نفی توانایی خود روح ندارد
اما در مورد قصر بلقیس آنشخص علم کتاب داشت حال علم کتاب چیست جای اختلاف است وبعضی از مفسرین می گویندعلم اسما ء و صفت داشت
بیشترآنچه که مرتاضان انجام میدهد سحر است و به کمک شیاطین آنرا انجام می دهند و در اینجا هم روح همراه باجسم است نه روح خالی
مثل آنکه کسی ادعا بکند بدون روح جسم همان توانایی قبلی را دارد
اما در مورد شنیدن پیامبران
اولا این مختص پیامبران بوده نه غیر از آنها
و در بعضی موارد اصحاب جبرئیل را دیده اند وصدایش را هم شنیده اند
گوش انسان امواجی را میتواند بشنود که فرکانس آنها بین 20 تا 20000 هرتز ارتعاش در ثانیه باشد. این محدوده را امواج صوتی گویند.
. باید توجه داشت که محدوده امواج صوتی برای حیوانات مختلف متفاوت است. برای نمونه سگ ارتعاشات تا 40000 هرتز را میشنود و ارتعاشات تا 80000 هرتز بر گوش خفاش اثر میکند. و بعضی از حشرات ارتعاشهایی تا 175000 هرتز را میشنوند و میتوانند خود نیز تولید کنند و باهم ارتباط یابند.
همچنان که نوع بویایی . بینایی موجودات مختلف است پس خداوند با تغییر نوع شنوایی پیامبر می تواند صداهای رابشنود که دیگران آنرا نشنوند
وحتی رادیو با تقویت گیرندگی صداهای را پخش می کند که ما نمی شنویم و اینها ربطی به روح ندارد جناب باسواد
قبل از آنکه به بررسی احادیث برسیم
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
همچنان منتظر اثبات توانایی مردگان در جهت کمک به زندگان هستیم
«لَقَد كُنتَ في غَفلَةً مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاؤَكَ فَبَصَرُكَ اليومَ حَديد؛ [به او خطاب ميشود:]
تو از اين صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.» (سوره ق، آيه22)
همانطور که از ایات بر می اید،انسان وقتی به مرحله یقین برسد ،به ملکوت دسترسی پیدا می کند و وقتی به ملکوت دسترسی پیدا کند دوزخ وبهشت را می بیند ،و وقتی بهشت ودوزخ را ببنید یعنی پرده غفلت که در دنیا بر او عارض گشته بود در دنیا برداشته شده و چشمش تیز می گردد ،وغفلت جایی معنا دارد که چیزی باشد و انسان به ان توجه نداشته باشد و همینطور حرف از پرده غفلت بدون وجود پشت ان که قیامت و بهشت وجهنم باشد بی معنی است نتیجتا همین الان قیامت موجود است وپشت پرده و اشخاصی با رسیدن به یقین انرا حاضر می یابند.......
حالا حضرت عالی بفرمایید این یقین و مشاهده و درک و دسترسی از طریق خود انسان انجام می گیرد یا شیاطین پرده را از جلوی چشم ادمی بر می دارد؟؟؟!!
با این حساب،روح می تواند در طی تکامل و مسیر عبودیت به مرتبه یقین برسد و از عوالم دنیوی و برزخی بگذرد و به قیامت دسترسی داشته باشد،واین از خصایص قدرت روح است نه از خصایص قدرت جسمانی،...وخود این توانایی برای برای عبور از موانع از خصایص روح است.وگرنه حضرت عالی با قدرت جسمانی خود تا یک متری سطح زمین نیز نخواهید عروج کرد.....
خلاصه اینکه جن به عوالم بالا اصلا دسترسی ندارد و حتی علم غیب به معنای اصیل انرا هم نمی داند،با اینکه حضرت سلیمان برای مدتی از دنیارفته بود و لی اجنه نیز نتوانستند انرا درک کنند...
اما در مورد قصر بلقیس آنشخص علم کتاب داشت حال علم کتاب چیست جای اختلاف است وبعضی از مفسرین می گویندعلم اسما ء و صفت داشت
بیشترآنچه که مرتاضان انجام میدهد سحر است و به کمک شیاطین آنرا انجام می دهند و
در اینجا هم روح همراه باجسم است نه روح خالی
مثل آنکه کسی ادعا بکند بدون روح جسم همان توانایی قبلی را دارد
اصل مطلب این است که این عمل با اراده خود شخص انجام گرفته یا تنها با اراده خدا بدون در نظر گرفتن اراده و اختیار شخص بوده؟؟؟
انچه مشخص است علم کتاب علم بر عالم تکوین است چون (کن فیکون) فقط در عالم تکوین مصداق دارد و از همیجا مشخص می گردد که علم تکوینی همراه با قدرت است نه صرف یک مشت معلومات صوری ،نتیجتا انکه علم کتاب داشته باشد ،از طریق عالم تکوین تدبیر می کند،به عبارتی حکومت بر قانون ماده از طریق قانون بالا و یا تکوین می باشد نتیجتا وزیر سلیمان با حکومت بر قانون ماده از طریق عالم تکوین که ملکوت ان می باشد توانست خارج از زمان چنین عملی را انجام دهد.........
پس وزیر سلیمان با اراده واختیاری که خداوند به او داده بود توانست چنین کاری انجام دهد ولی انچه اصیل است بدون اذن الهی حتی نمی توان نفس کشید....
خلاصه:
حکومت بر اشیا از طریق حکومت بر قانون دانی انجام می گیرد و این حکومت کردن مراتب دارد از ضعیفترین ان گرفته که مربوط به مرتاضان می باشد تا مراتب بالاتر که علمی از کتاب است و نتیجتا گستردگی ان بیشتر است و تا قله که همه کتاب است وان احاطه کلی بر هستی است،نتیجتا انچه باعث بروز همه این عوامل می گردد منشاش روح ونفس است و خصیصه ان که اراده می باشد.....
نکته بعدی در مورد اتحاد روح با بدن می باشد،به عبارتی روح نه داخل بدن است و نه خارج از ان به عبارتی روح در هیچ عضوی از بدن پیدا نمی شود،بلکه رابطه بین روح و جسم رابطه ای علقه ای است و در خواب این علقه کمی ضعیف می گردد و بعد از مرگ این علاقه بسیار کمرنگ می گردد و لی به کلی قطع نمی گردد ،چون اصل عود ابدان به ارواح در قیامت بر اساس همین علاقه باقی بین جسم وروح است ،...
نکته بعدی اینکه روح در عوالم مختلف با ابدان مختص همان عوالم اتحاد دارد در عالم مادی ،این اتحاد با بدن مادی شدت بیشتری دارد ،وبعد از مرگ با بدن برزخی و یا مثالی و در قیامت با بدن مختص همان مرتبه ولی چیزی که هست بدن برزخی در همین دنیا نیز همراه با روح است ،نه اینکه بعد از مرگ ایجاد می گردد و روح به ان تعلق می گیرد ،..بدون بدن برزخی انسان حتی نمی تواند حرکت کند،براهین و دلایل عقلی ان در جای خودش به اثبات رسیده و نیازی به اوردن انها نیست....
نتیجتا در عالم برزخ اتحاد بدن مثالی با روح از شدت بیشتری برخوردار می گردد،نتیجتا اثرات برزخی اعمال را نیز به عینه مشاهده می کند،همانطور که اتش خوردن عین خودن مال یتیم است و لی این خوردن برای او در دنیا معنی ندارد و لی وقتی مرد خود را واقع در ان می بیند ،به عبارتی با صورت برزخی ان عمل اتحاد پیدا می کند..........
پس بعد از مرگ هم روح دارای بدن است منتها بدنی لطیف با احکام وخصایص خودش ،که البته مصداق انرا می توانید در هنگام خواب دیدن مشاهده نمایید در حالی که بدن جسمانی شما در روی تخت افتاده وبی حرکت است،ان بدن مثالی که در خواب هست ضعیف شده همان بدن برزخی اصلی است که همیشه با بدن می باشد....
پس روح ادمی هیچ وقت مستقلا نمی تواند موجود باشد،بر خلاف ان روح اصلی که در قران هست و ملائک کارهایشان را با واسطه ان به انجام می رسانند ....
اما در مورد شنیدن پیامبران
اولا این مختص پیامبران بوده نه غیر از آنها
و در بعضی موارد اصحاب جبرئیل را دیده اند وصدایش را هم شنیده اند
گوش انسان امواجی را میتواند بشنود که فرکانس آنها بین 20 تا 20000 هرتز ارتعاش در ثانیه باشد. این محدوده را امواج صوتی گویند.
. باید توجه داشت که محدوده امواج صوتی برای حیوانات مختلف متفاوت است. برای نمونه سگ ارتعاشات تا 40000 هرتز را میشنود و ارتعاشات تا 80000 هرتز بر گوش خفاش اثر میکند. و بعضی از حشرات ارتعاشهایی تا 175000 هرتز را میشنوند و میتوانند خود نیز تولید کنند و باهم ارتباط یابند.
همچنان که نوع بویایی . بینایی موجودات مختلف است پس خداوند با تغییر نوع شنوایی پیامبر می تواند صداهای رابشنود که دیگران آنرا نشنوند
وحتی رادیو با تقویت گیرندگی صداهای را پخش می کند که ما نمی شنویم و اینها ربطی به روح ندارد جناب باسواد
از تمام مباحث مربوطه مشخص است که حضرت عالی اصلا مطالب را متوجه نمی شوید شما بفرمایید در خواب چگونه می شنوید؟؟؟ایا ارتعاش هوایی در خواب هست که حضرت عالی بخواهید وسیله شنوایی مانند گوش داشته باشید؟؟به نظر می رسد شنیدن در خواب با اراده باشد...البته اگر همین را هم تجربه کرده باشید:Cheshmak:
دوست عزیز اینکه پیامبران در موقع عذاب افسوس بخورند و با اظهار تاسف بگویند آی چرا حرفهای من را نادیده گرفتید تا اینگونه شدید چیز عادی است
مشابه آن می تواند برای همه ما پیش بیاید
مثلا وقتی به دوستمان بگوییم در رانندگی احتیاط کن ولی وقتی ببینیم تصادف کرده و مرده با اظهار تاسف بگوییم چرا احتیاط نکردی چند بار بهت گفتم احتیاط کن
وهیچ وقت معجزات پیامبر ان دلیل برای وجود آن برای عموم نیست
شما به راحتي اين آيات را حمل بر مجاز مي كنيد در حالي كه آيات صراحت در سخن گفتن دارند.
حمل بر مجاز دليل مي خواهد و الا انسان مي تواند به راحتي آيات قرآن را به نفع خود تفسير كند.
در ضمن بر فرض در اين آيات چنين باشد ، اما در آيه اي كه خداوند به پيامبر مي گويد:
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
{ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105) }
قال مجاهد: هذا وَعيد، يعني من الله تعالى للمخالفين أوامره بأن أعمالهم ستعرَضُ عليه تبارك وتعالى، وعلى الرسول، وعلى المؤمنين. وهذا كائن لا محالة يوم القيامة، كما قال: { يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ } [الحاقة: 18]، (1) وقال تعالى: { يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ } [الطارق: 9]، وقال { وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ } [العاديات: 10]
تفسیر ابن کثیر
با سلام و عرض ادب در آیۀ مورد بحث: اولا:سیاق آیات در مقام ترهیب و ترغیب است لذا می فرماید:قل..
ثانیا: همیشه «س» برای استقبال نیست و به معنی تاکید نیز آمده همچنان که مفسرینی از اهل سنت همچون سید محمود آلوسی، سمرقندی، طنطاوی در این آیه گفته اند «س» برای تاکید آمده.«ای یری الله و رسوله ..البتة».
ثالثا:اگر سین برای استقبال باشد عرض شد سین برروی«یری» آمده و فاعل یری ابتداء خود خداوند است یعنی طبق برداشت شما مفهوم آیه این می شود که خدایی که خود علام الغیوب است الان نمی بیند و در آخرت می بیند؟؟؟؟ لذا قول مجاهد که اجتهاد تفسیری وی است و برداشتی معصومانه نیست مستلزم نقص در ذات خداوند است.
البته شما که به تفسیر ابن کثیر مراجعه نمودید این نکته را فراموش نمودید که ایشان بعد از این نقل قول، از مسند طیالسی و مسنداحمد روایت می کند: وقد ورد: أن أعمال الأحياء تُعرَض على الأموات من الأقرباء والعشائر في البرزخ، كما قال أبو داود الطيالسي: حدثنا الصلت بن دينار، عن الحسن، عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقربائكم وعشائركم في قبورهم، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: "اللهم، ألهمهم أن يعملوا بطاعتك. وقال الإمام أحمد: أخبرنا عبد الرزاق، عن سفيان، عمَّن سمع أنسًا يقول: قال النبي صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقاربكم وعشائركم من الأموات، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: اللهم، لا تمتهم حتى تهديهم كما هديتنا.
یعنی امواتتان هم از اعمال شما با خبرند چه رسد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولیای الهی.
[FONT="]می شود بگویید مرگ و موت در برابر چیست ؟
ظاهرا تصور جناب طالب علم این است که مرگ امرى عدمى و به معناى فنا است، ولى اين برداشت هرگز با آن چه در قرآن کریم آمده و دلايل عقلى که به آن رهنمون مىشود موافق نيست.
مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است و حقیقت آن انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است .مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیه شریفه« الذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[1]می فرمایند:
« الحياة كون الشيء بحيث يشعر و يريد، و الموت عدم ذلك لكن الموت على ما يظهر من تعليم القرآن انتقال من نشأة من نشآت الحياة إلى نشأة أخرى كما تقدم استفادة ذلك من قوله تعالى: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ- إلى قوله- فِي ما لا تَعْلَمُونَ»[2].، فلا مانع من تعلق الخلق بالموت كالحياة. على أنه لو أخذ عدميا كما عند العرف فهو عدم ملكة الحياة و له حظ من الوجود يصحح تعلق الخلق به كالعمى من البصر و الظلمة من النور»[3]
لذا قرآن کریم از مرگ به فوت تعبیر نمی کند بلکه مرگ را توفی می داندکه همان اخذ تام و تمام حقیقت یک شیء است. این تعبیردر قران کریم بیش از دوازده بار آمده که به چند مورد اشاره می شود:
[2] .واقعه /60.ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد.
[3] .المیزان ،ج19ص349. " كلمه" حيات" در مورد چيزى بكار مىرود كه آن چيز حالتى دارد كه به خاطر داشتن آن حالت داراى شعور و اراده شده است. و كلمه" موت" به معناى نداشتن آن حالت است، چيزى كه هست به طورى كه از تعليم قرآن برمىآيد معناى ديگرى به خود گرفته، و آن عبارت از اين است كه همان موجود داراى شعور و اراده از يكى از مراحل زندگى به مرحلهاى ديگر منتقل شود، قرآن كريم صرف اين انتقال را موت خوانده با اينكه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده، هم چنان كه از آيه" نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... فِي ما لا تَعْلَمُونَ" اين معنا استفاده مىشود، بنا بر اين ديگر نبايد پرسيد: چرا در آيه مورد بحث فرموده:" خدا موت و حيات را آفريده" مگر مرگ هم آفريدنى است؟ چون گفتيم: از تعليم قرآن برمىآيد كه مرگ به معناى عدم حيات نيست، بلكه به معناى انتقال است. امرى است وجودى كه مانند حيات خلقتپذير است. علاوه بر اين اگر مرگ را امر عدمى بگيريم، همانطور كه عامه مردم هم چنين مىپندارند، باز خلقت پذير هست، چون اين عدم با عدمهاى صرف فرق دارد و مانند كورى و تاريكى، عدم ملكه است، كه حظى از وجود دارد.
[4].زمر/42. خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام" خواب" مىگيرد، سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه ميدارد، و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مىگرداند تا سرآمد معينى، در اين امر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه تفكر مىكنند.
[5].النحل/70. و خداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مىگيرد و بعضى از شما به پستترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مىشود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مىكند و ديگر) چيزى نمىداند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.
[6].السجدة/11. بگو: فرشتهى مرگ كه بر شما گمارده شده، جانتان را مىگيرد، سپس به سوى پرودگارتان برگردانده مىشويد.
[7].النحل/32. همان كسانى كه فرشتگان جانشان را- در حالى كه پاكند- مىستانند [و به آنان] مىگويند: «درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام مىداديد به بهشت درآييد».
با سلام خدمت کارشناس محترم
میخواستم درخواست کنم چند نمونه از احادیثی که در مورد دعا کردن اموات برای فرزندان خود و کسانی که برای او فاتحه میخوانند و از طرف او صدقه میدهند، ذکر فرمایید. همچنین احادیثی که در مورد آزاد بودن ارواح در شب های جمعه وارد شده است. آیا همه اموات در شب جمعه روحشان آزاد است؟ یا فقط اختصاص به مومنین دارد؟
شما به راحتي اين آيات را حمل بر مجاز مي كنيد در حالي كه آيات صراحت در سخن گفتن دارند.
حمل بر مجاز دليل مي خواهد و الا انسان مي تواند به راحتي آيات قرآن را به نفع خود تفسير كند.
در ضمن بر فرض در اين آيات چنين باشد ، اما در آيه اي كه خداوند به پيامبر مي گويد:
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
سخن شما صحيح نمي باشد.
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا و تو اى پيامبر! از ايمانآوردگان اهل كتاب و مؤمنان آن جامعهها و مردمى كه پيامبران پيشين را به سوى آنان گسيل داشتيم بپرس كه آيا پيامآوران ما جز پيام توحيدگرايى و يكتاپرستى و دعوت به عدالت و آزادى و رعايت حقوق مردم براى آنان آوردهاند و آيا آنان را جز به پرستش خداى يكتا فرا خواندهاند؟! آنچه آمد ديدگاه بيشتر مفسران در تفسير آيه است، امّا پارهاى برآنند كه: خدا به پيامبرش پيام مىدهد كه: هان اى پيامبر من! با اينكه پيروان تورات و انجيل پس از پيامبران ما دست تحريف به كتابهاى خود بردهاند و اينك در ايمان و توحيد خالص نيستند، با اين وصف اين موضوع را از آنان بپرس، چرا كه باز هم از لابلاى سخنان آنان توحيدگرايى و يكتاپرستى را خواهى يافت و درستى سرلوحه دعوت تو ثابت خواهد شد. در اين آيه گرچه به ظاهر روى سخن با پيامبر خداست، امّا منظور همه مسلمانان هستند و به آنان فرمان مىرسد كه: شما مسلمانان از پيروان كتابهاى آسمانها بپرسيد كه:
أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَانِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ
آيا ما جز خداى بخشاينده، خدايانى ديگر قرار داديم كه مردم آنها را بپرستند؟!
آرى، اگر از آنان اين حقيقت را جويا گردى خواهند گفت كه ما هرگز چنين دستورى به آنان و پيامبرانشان ندادهايم، و هرگز كسى را به پرستش خدايى، جز خداى يكتا نخواندهايم.
به باور گروهى از مفسران، از جمله «سعيدبن جبير» منظور اين است كه: در اين مورد از پيامبران بپرس؛ و منظور از اين پيامبران، آن چهرههاى بزرگى بودند كه در شب معراج و آن سير آسمانى بر گرد حضرت محمد(ص) گرد آمدند و شمارشان در برخى از روايات نود نفر آمده است، كه موسى و عيسى نيز در ميان آنان بودند تفسیر مجمع البيان
مبحث این تایپک توانایی مردگان است اما ظاهرا نمی توانید هیچ توانایی در ارتباط به کمک به زندگان ارائه بدهید ومجبورید به هر چیزی متوسل بشوید
اما در مورد شهدا
1- در این آیه بحثی از توانایی به کمک به زندگان نیست
2-تنها چند نفر از امامان شما شهید هستند اگر می گویید شهدا زنده اند باید قبول کنید غیر شهدا مرده اند مگر نه دیگر چه دلیلی دارد به شهدا استناد می کنید
3- یستبشرون یعنی خود شادی می کنند
«يستبشرون بنعمةٍ مناللّه و فضلٍ»
آنان بر بخشش و نعمتى از خدا و بر اين حقيقت كه خدا پاداش ايمانآوردگان را تباه نمىسازد، شادى مىكنند. تفسیر مجمع البيان
بررسی استبشار در آیات دیگر
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
بيگمان خداوند ( كالاي ) جان و مال مؤمنان را به ( بهاي ) بهشت خريداري ميكند . ( آنان بايد ) در راه خدا بجنگند و بكشند و كشته شوند . اين وعدهاي است كه خداوند آن را در ( كتابهاي آسماني ) تورات و انجيل و قرآن ( به عنوان سند معتبري ثبت كرده است ) و وعده راستين آن را داده است ، و چه كسي از خدا به عهد خود وفاكنندهتر است ؟ پس به معاملهاي كه كردهايد شاد باشيد ، و اين پيروزي بزرگ و رستگاري سترگي است .
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
هنگامي كه سورهاي ( از سورههاي قرآن ) نازل ميشود ، كساني از آنان ( كه منافقند ، از روي تمسخر و استهزاء ، برخي به برخي رو ميكنند و ) ميگويند : اين سوره بر ايمان كدام يك از شما افزود ؟ ( و آيا چيز مهمّ و مفيدي گفت و نمود ؟ ! ) و امّا مؤمنان ، ( همان سوره قرآن ) بر ايمانشان ميافزايد و ( نور آن بيش از پيش راه حق را بديشان مينمايد ، و از اين نزول قرآن كه مايه افزايش ايمان و پرتو جان و سعادت هر دو جهان آنان ميشود ) شادمان ميگردند .
وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ
( هنگامي كه صبح گرديد ) اهل شهر ( فرشتگان را به صورت مردان بسيار زيبائي ديدند و بديشان چشم طمع دوختند و ) شاديها كردند .
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
خدا كسي است كه بادها را وزان ميسازد و بادها ابرها را برميانگيزند . سپس خدا آن گونه كه بخواهد ابرها را در ( پهنه ) آسمان ميگستراند و آنها را به صورت تودههائي بالاي يكديگر انباشته و متراكم ميدارد و ( پس از تلقيح ، اي انسان ) تو ميبيني كه از لابلاي آنها بارانها فرو ميبارد ، و هنگامي كه آن ( باران حياتبخش ) را بر كساني از بندگانش ميباراند ، آنان خوشحال و مسرور ميگردند .
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
هنگامي كه خداوند به يگانگي ياد ميشود ، كساني كه به آخرت ايمان ندارند ، دلهايشان ميگيرد و بيزار ( از يكتاپرستي ) ميگردد ، امّا هنگامي كه از معبودهائي جز خدا سخن به ميان ميآيد ، به ناگاه شاد و خوشحال ميشوند !
در کل آیات که استبشار بکار رفته معنای شادمانی برای خود است
حال اگر منظور نوید و بشارت باشد
به چه کسانی بشارت می دهند ان مقام مخصوص شهدا است پس باید به شهدا بشارت بدهند
آیا در دنیا بشارت می دهند یا د ر قیامت
اگر بجز قیامت شامل دنیا هم باشد
آیا کسی که هنوز شهید نشده چطور مقام شهید بودن را بهش بشارت می دهند آیا شهدا غیب می دانند
پس باید بعد از شهید شدن بشارت صورت گیرد
اگر چه گفتم این ربطی به اثبات توانایی مردگان برای کمک به زندگان ندارد
وَمَا یسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«فاطر/12»
دو دریا یکسان نیستند: این یکی دریایی است که آبش گوارا و شیرین و نوشیدنش خوشگوار است، و آن یکی شور و تلخ و گلوگیر؛ (اما) از هر دو گوشتی تازه می خورید و وسایل زینتی استخراج کرده میپوشید؛ و کشتیها را در آن میبینی که آنها را میشکافند (و به سوی مقصد پیش میروند) تا از فضل خداوند بهرهگیرید، و شاید شکر (نعمتهای او را) بجا آورید!
سلام
درست است که بین دو دریا برزخی مستحکم است ولی این برزخ برای کشتی و هرانکس که بران سوار شده چه اثری میتواند داشته باشد کشتی این برزخ را شکافته و از ان عبور مینماید . و الا شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند چه معنی دارد ؟
البته شما که به تفسیر ابن کثیر مراجعه نمودید این نکته را فراموش نمودید که ایشان بعد از این نقل قول، از مسند طیالسی و مسنداحمد روایت می کند: وقد ورد: أن أعمال الأحياء تُعرَض على الأموات من الأقرباء والعشائر في البرزخ، كما قال أبو داود الطيالسي: حدثنا الصلت بن دينار، عن الحسن، عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقربائكم وعشائركم في قبورهم، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: "اللهم، ألهمهم أن يعملوا بطاعتك. وقال الإمام أحمد: أخبرنا عبد الرزاق، عن سفيان، عمَّن سمع أنسًا يقول: قال النبي صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقاربكم وعشائركم من الأموات، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: اللهم، لا تمتهم حتى تهديهم كما هديتنا.
یعنی امواتتان هم از اعمال شما با خبرند چه رسد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولیای الهی.
قسمتی قول علماست وحدیث هم جدا از صحیح و ضعیف بودن دلالت بر عرضه اعمال در برزخ و قبر دارد نه خود شاهد و حاضرو ناظر باشند همچنانکه امامان شما هم همین نظر را دارند
از حضرت مهدی علیه السلام روایت شده که : «اعمال امت در هر دوشنبه و پنج شنبه بر پیغمبر صلی الله علیه وآله عرضه می شود، پس به آن آگاه می گردد. همچنین بر ائمه عرضه می شود و به آن علم پیدا می کنند»[1][1]. نجم الثاقب، باب یازدهم
ظاهرا تصور جناب طالب علم این است که مرگ امرى عدمى و به معناى فنا است، ولى اين برداشت هرگز با آن چه در قرآن کریم آمده و دلايل عقلى که به آن رهنمون مىشود موافق نيست.
مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است و حقیقت آن انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است .مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیه شریفه« الذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[1]می فرمایند:
« الحياة كون الشيء بحيث يشعر و يريد، و الموت عدم ذلك لكن الموت على ما يظهر من تعليم القرآن انتقال من نشأة من نشآت الحياة إلى نشأة أخرى كما تقدم استفادة ذلك من قوله تعالى: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ- إلى قوله- فِي ما لا تَعْلَمُونَ»[2].، فلا مانع من تعلق الخلق بالموت كالحياة. على أنه لو أخذ عدميا كما عند العرف فهو عدم ملكة الحياة و له حظ من الوجود يصحح تعلق الخلق به كالعمى من البصر و الظلمة من النور»[3]
لذا قرآن کریم از مرگ به فوت تعبیر نمی کند بلکه مرگ را توفی می داندکه همان اخذ تام و تمام حقیقت یک شیء است. این تعبیردر قران کریم بیش از دوازده بار آمده که به چند مورد اشاره می شود:
[2] .واقعه /60.ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد.
[3] .المیزان ،ج19ص349. " كلمه" حيات" در مورد چيزى بكار مىرود كه آن چيز حالتى دارد كه به خاطر داشتن آن حالت داراى شعور و اراده شده است. و كلمه" موت" به معناى نداشتن آن حالت است، چيزى كه هست به طورى كه از تعليم قرآن برمىآيد معناى ديگرى به خود گرفته، و آن عبارت از اين است كه همان موجود داراى شعور و اراده از يكى از مراحل زندگى به مرحلهاى ديگر منتقل شود، قرآن كريم صرف اين انتقال را موت خوانده با اينكه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده، هم چنان كه از آيه" نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... فِي ما لا تَعْلَمُونَ" اين معنا استفاده مىشود، بنا بر اين ديگر نبايد پرسيد: چرا در آيه مورد بحث فرموده:" خدا موت و حيات را آفريده" مگر مرگ هم آفريدنى است؟ چون گفتيم: از تعليم قرآن برمىآيد كه مرگ به معناى عدم حيات نيست، بلكه به معناى انتقال است. امرى است وجودى كه مانند حيات خلقتپذير است. علاوه بر اين اگر مرگ را امر عدمى بگيريم، همانطور كه عامه مردم هم چنين مىپندارند، باز خلقت پذير هست، چون اين عدم با عدمهاى صرف فرق دارد و مانند كورى و تاريكى، عدم ملكه است، كه حظى از وجود دارد.
[4].زمر/42. خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام" خواب" مىگيرد، سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه ميدارد، و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مىگرداند تا سرآمد معينى، در اين امر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه تفكر مىكنند.
[5].النحل/70. و خداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مىگيرد و بعضى از شما به پستترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مىشود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مىكند و ديگر) چيزى نمىداند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.
[6].السجدة/11. بگو: فرشتهى مرگ كه بر شما گمارده شده، جانتان را مىگيرد، سپس به سوى پرودگارتان برگردانده مىشويد.
[7].النحل/32. همان كسانى كه فرشتگان جانشان را- در حالى كه پاكند- مىستانند [و به آنان] مىگويند: «درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام مىداديد به بهشت درآييد».
آفرین کم کم دارید راه میفتید
الحياة كون الشيء بحيث يشعر و يريد، و الموت عدم ذلك
مراد از موت باطل شدن شعور و فعل است
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً
و ( در همه امور ) بر خداوندي تكيه كن كه هميشه زنده است و هرگز نميميرد ، و حمد و ثناي او را به جاي آور ( و بدان تو عهده دار ايمان يا كفر مردمان نيستي و خدا همگان را ميپايد ) و همين كافي است كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است ( و هيچ گونه گناهي از ديد او مخفي نميماند )
در قرآن در نفی کفار که قائل به زنده نشدن مردگان بودند خداوند در جواب نمی فرماید که آنها نمرده اند بلکه می فرماید ما می توانیم آنها را دوباره زنده کنیم
أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى
آيا چنين خدائي نميتواند مردگان را زنده گرداند ؟ !
وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ
( كافران علاوه بر شِرْكشان ) مؤكّدانه به خدا سوگند ياد ميكنند كه خداوند هرگز كسي را كه ميميرد زنده نميگرداند . خير ! ( چنين نيست كه ميگويند ، بلكه خداوند همه مردگان را دوباره زنده ميكند ، و اين ) وعده قطعي خدا است ، و ليكن بيشتر مردمان نميدانند ( كه زندهگرداندن براي قدرت خدا چيزي نيست و همان گونه كه قبلاً به انسانها جان بخشيده است ، پس از مرگ نيز دوباره جان به پيكرشان ميدمد )
ودر قران حیات و مرگ در مقابل هم هستند و بودن یکی نفی دیگری است
وَمَا یسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«فاطر/12»
دو دریا یکسان نیستند: این یکی دریایی است که آبش گوارا و شیرین و نوشیدنش خوشگوار است، و آن یکی شور و تلخ و گلوگیر؛ (اما) از هر دو گوشتی تازه می خورید و وسایل زینتی استخراج کرده میپوشید؛ و کشتیها را در آن میبینی که آنها را میشکافند (و به سوی مقصد پیش میروند) تا از فضل خداوند بهرهگیرید، و شاید شکر (نعمتهای او را) بجا آورید!
سلام
درست است که بین دو دریا برزخی مستحکم است ولی این برزخ برای کشتی و هرانکس که بران سوار شده چه اثری میتواند داشته باشد کشتی این برزخ را شکافته و از ان عبور مینماید . و الا شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند چه معنی دارد ؟
برزخ بین دو آب شیرین و شور قرار دادرد چه ربطی به کشتی دارد
حال اگر دو آب با هم قاطی شوند آیا برزخ معنی پیدا می کند
برزخ بین دو آب شیرین و شور قرار دادرد چه ربطی به کشتی دارد
حال اگر دو آب با هم قاطی شوند آیا برزخ معنی پیدا می کند
سلام
برزخ مانعی است بین اب شور و شیرین و کسانی که اوج میگیرند و از آب خارج میشوند و به کشتی نجات سوار مشوند دیگر برزخ برای انان نمیتواند مانعی باشد .
و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها[ی سال] سیر کنم
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَینِهِمَا نَسِیا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا«61»
پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند ماهی خودشان را فراموش کردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا«62»
و هنگامی که [از آنجا] گذشتند [موسی] به جوان خود گفت غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم
قَالَ أَرَأَیتَ إِذْ أَوَینَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا«63»
گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت
قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا«64»
گفت این همان بود که ما میجستیم پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند
فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا«65»
تا بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم
اگر دقت فرمایید این بنده خدا که یکی از بندگان خداست دقیقا روی برزخ ایستاده هم کشتی را سوراخ میکند هم میکشد و هم میسازد و اینها را همه به اذن خدا انجام میدهد .
همچنان منتظراثبات توانایی مردگان برای کمک به زندگان در قرآن و سنت هستیم :hedye:
دوست عزیز !! شما هنوز معنی حیات و موت را نمی دانید.....،حیات به صورت عام یعنی انچه اثری دارد که مورد انتظار است،بدین معنی که هر چیزی اثری دارد و همین اثر حیات انرا در مرتبه خودش رقم می زند،ولی از انجا که این اثرات سعه و ضیق دارد بنابراین دامنه گستردگی این اثرات میزان شدت حیات هر موجود را تعیین می کند،مثلا اثر یک سنگ سنگینی و یا جرم و وزن ان است و اثر دیگری در جهات مختلف ندارد،بعد از این می رسد به گیاه که البته اثر گذاری ان به مراتب از سنگ بیستر است به عبارتی غیر از اثرات سنگ اثراتی از قبیل رشد و نمو وحتی تغییر مسیر در رشد و غیره را دارد و بین گیاهان نیز این گستردگی متفاوت است مثلا گستردگی اثر در یک گیاه گوشت خوار از یک گیاه معمولی بیشتر است ،حتی به تازگی ضجه درختان را نیز در مجامع علمی اثبات نموده اند که البته به تجربه نیز ثابت گشته است که گیاهان در مقابل تهدید و اعمال اشخاص از خود عکس العملهایی نشان می دهند،بعد از ان حیوانات هستند که گستردگی اثر گذاری بیشتری نسبت به گیاهان دارند ازقبیل حرکت ارادی و شعور و غیره و همین صفات جهات اثری مختلفی ایجاد می کند،بعد از حیوان انسان اثرات بیشتری می گذارد که عقل نقش بسزایی در این دامنه دارد و همینطور هر چه دامنه اثر گذاری در رشد کمالی بالا برود گستردگی و شدت حیات بیشتر می گردد،تا می رسد به بندگان مقرب از قبیل اولیا و فرشتگان و بعد از همه عالم امکان می رسد به خداوند که اثر هستی از طریق اوست..... خلاصه شدت حیات چیزی جز دامنه اثر گذاری نیست،و البته منشا اثر گذاری جسم انسان نیز از نفس اوست به عبارتی اعمال شخص مبداش از نفس می باشد وگرنه جسم ادمی بدون نفس اثری جز در حد همان وزن و جرم وغیره را ندارد،..... نتیجتا اصالت اثر گذاری در مرتبه جسم مادی در پایین ترین درجه ممکن ان است ،و بالاترین اثرگذاری در نهایت تجرد از ماده است که همان خداست و بعد از حق هر موجودی که از لحاظ خصایص به او نزدیکتر باشد ،از قبیل روح که در قران هست و روح اولیا و همچنین خود فرشتگان مقرب و بیاید تا برسد به جسم مادی و خاکی.....پس موجودی که مجرد از ماده باشد اثر بیشتری در ماده دارد که البته خداوند در نهایت تجرد و در قله ان است،وگرنه اگر موجود مجرد نمی توانست در ماده اثر بگذارد در مرتبه اول این خصیصه از ان خدا می شد و این در حالی است که اصلا در مرتبه ذات حق جسم مادی موجود نیست ولی انرا ایجاد نموده است و البته معطی یک چیز باید انرا داشته باشد تا بتواند اعطا وجودی نماید!!!!!!!! بنابر نص ایه قران روح از عالم امر می باشد،وعالم امر خالی از زمان ومکان می هست و با کن فیکون سروکار دارد نه بازمان و تدریج،نتیجتا روح مجرد از ماده و زمان است واثر گذاری ان صد البته از جسم مادی بیشتر است،وحتی اعمال جسمانی نیز منشا از روح است ،و بعد از مرگ نیز روح فنا نمی گردد بلکه انتقال پیدا می کند......پس اصالت قدرت و توانایی که از نفس می باشد همچنان بر سر جای خودش پایدار است،ولی اینکه هر کسی بتواند از این قدرت در تصرف بر ماده استفاده نماید ،این دیگر کار هر روحی نیست بلکه این تصرف از ان مقربین می باشد و انها که از بند عالم امکان ازاد و رها باشند و گوش و چشم واراده انها چشم و گوش و اراده حق شده باشد،اینها همان معصومین وشهادت دهندگان در روز جزا هستند و کسی که در واقع حضور نداشته باشد شهات برای او معنا ندارد حتی پوست بدن و مکان و غیره......پس پوست بدن نیز شعور دارد و حامل شهادت است،همانطور که همه هستی شعور دارد وذکر حق می گوید.... این هم دلیل عقلی همراه با نقل،.... ولی در کل موت یعنی گرفتن اسباب و روابط از موجود که همان عدم اثر گذاری است،مثلا موت در عالم مادی یعنی اینکه ان روابط و مسببات و عللی که در جسم مادی و اعمال او بود در این عالم از بین برود و جسم دیگر نتواند اثری بر عالم ماده بگذارد،بعد از عالم مادی موت در عالم برزخ است،در عالم برزخ نیز در مرتبه قیامت موت صورت می گیرد،واسباب و علل بین احکام ان مرتبه با ارواح و ابدان برزخی از بین می رود،و دیگر اثر از خود نمی توانند بگذارند،نتیجتا عالم برزخ در یک مرتبه حیات است ودر مرتبه دیگر موت و همچنین در عالم مادی،وموت چیزی جز از بین رفتن اسباب و علل بین موجود و خصایص ان مرتبه چیز دیگری نیست......نتیجتا ملائک نیز در مرتبه قیامت وقتی بیهوش (صعق) شدند(موت به معنی خروج روح از بدن نه) دیگر اثری در عالم ماده نمی توانند بگذراند نتیجتا تدبیر عالم که به واسطه انها می چرخید از بین می رود وهمه چیز به هم می ریزد،........ پس مرگ مادی یعنی عدم اثر گذاری اعمال جسمانی به ماده،ولی این عدم اثر گذاری فقط در مرتبه جسم صادق است نه روح،در حالی که روح عامل اصلی اثر جسم بر ماده می باشد... یاحق
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا
اى پيامبر ما تو را [به سم ت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم
بسمه رب شانه.
مگر خیال می کنید انذار و بشارت فقط در حصر زندگی انان مصداق دارد،یعنی به نظر حضرت عالی انذار و نویدهای پیامبر برای حضرت عالی بی معنی است!؟.....خیر همین الان نیز انذار و نویدهای پیامبر پابرجاست.....نوید و انذار پیامبر بر اساس حجیت بیانش همچنان ادامه دارد مگر اینکه حضرت عالی حجیت کلام ایشان را در حصر زمان بدانید،بقای انذار و نوید پیامبر با حجیت کلامش دوام دارد،ولی شاهد بودن او بر امتش وقتی معنی دارد که خودش اعمال را ناظر باشد نه اینکه کلامش ناظر ما باشد.....دلالت اینها یک جور نیست.......
دوست عزیز رقیب و نگهبان از چه ،رقابت وقتی معنی دارد که توجه و نگهداری مناط باشد والبته در زمان حیات حضرت عیسی رقابت معنا دارد چون توجه و نگهداری و حفظ هدایت اشخاص نیز به عهده اوست ولی بعد از ابنکه خداوند او را اخذ نمود که دیگر هدایت و رهبری و حفظ این خط از عهده او خارج می گردد ولی چنین چیزی در مرتبه اولی همیشه از ان خداست و شانی از ان به عهده پیامبر،نتیجتا انبیاء امتها بعد از رحلتشان نیز شاهد انها هستند منتها دیگر رقیبی در تکلیف انها ندارند چون رقابت در حیات معنا دارد ....
از این گذشته خداوند به صراحت می فرماید:
َفكَيفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا(النساء/41)
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا(البقرة/143)
و (الأحزاب/45) ، (الفتح/8) ، (المزمل/15) ، (النحل/84) ،(النساء/41) ،(البقرة/143)...
شهادت بدون حضور معنا ندارد نتیجتا کسی که تحمل شهادت نداشته باشد نمی تواند اداء شهادت نماید نتیجتا پیامبر شاهد امتش می باشد مگر اینکه حضرت عالی خود را اصلا از امت پیامبر ندانی و امتش را فقط در حصر زندگی ان بزرگوار بدانید.
«إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ»
ما به سوي شما پيامبري را برانگيختيم كه شاهد بر اعمال شما است.
خلاصه شهادت انبیای امم خود بهترین مصداق نظارت انها بر اعمال و رفتار امتشان می باشد و دست وپا زدن شما نیز گره ای از ان باز نخواهد کرد........
باسمه تعالی، سلام بر شما برادر سنی مذهب
جناب طالب علم، بنده این پیام شما را ندیده بودم تا شب گذشته، البته تعجب کردم؛ زیرا در تاپیک های گذشته، به خاطر دارم، اگر شخص دیگری وارد بحث می شد، می گفتید، وارد نشوید که می خواهم، فقط با یکی مناظره داشته باشم، اما حال آمده اید، کارشناسان مختلف سایت را دعوت به بحث می کنید؟
می خواهید بحث علمی داشته باشید، یا تبلیغات کنید؟
خوب، کاملا روشن است با توجه به محدودیت زمانی و مشغلات مختلف، هر کارشناسی می تواند به بعضی تاپیک ها رسیدگی کند.
بنده این مباحث شما را دنبال نکرده بودم اما دیشب، اجمالا مباحث را دیدم، اما با توجه به اینکه بنده، مسولیت تاپیک های دیگری دارم، و اینکه ظاهرا جناب کارشناس صدرا و اندیشمند مباحث را با شما داشته اند، ان شاالله در آینده هم به مباحث جنابعالی توجه خواهند نمود، البته با توجه به نگاه اجمالی به تاپیک، مباحث و سوالات متفاوتی، مطرح شده بود، اما به همین نوشته های آخر شما توجهی نمودم و احساس کردم در همین نوشته ها مغالطاتی مرتکب شده اید که اجمالا متذکر می شوم، شما در همین جملات به ظاهر حساب شده خودتان با توجه به آیات سوره نمل نوشته اید:
جناب طالب علم، در آیات الهی بحث از عدم تأثر پذیری کفار مطرح شده است، با توجه به اینکه همگی می دانیم که کفار با گوش ظاهری قطعا می شنوند.
حال، اینکه سخنان رسول خدا در اینها تأثیر نمی گذارد به چه جهت است؟
آیا جز این است که اینها ایمان ندارند و قوه پذیرش آنها از کار افتاده است، یعنی کافر شده اند؟ آیه شریفه بعد به همین مسأله اشاره دارد، آنجا که می فرماید:
إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ
خوب، اینکه کفار در ظاهر می شنوند، قطعی است.
پس نکته آیه شریفه، همان عدم تأثیر پذیری کافران است، (با توجه به اینکه در ظاهر می شنوند).
پس شما نمی توانید ادعا بفرمایید که عدم شنیدن، یعنی کر بودن ظاهری که بعد بفرمایید وجه شبه در این است که اموات به نحو اولی نمی شنوند(یعنی کر هستند، زیرا مسأله در کفار هم حقیقتا، کر بودن ظاهری و نشنیدن آنها نیست)، پس نتیجه بگیرید که، این تشبیه هم قطعا ادعای ما را ثابت کرد.:Cheshmak:
حال، عدم تأثیر پذیری کفار یعنی چه؟(دقت کنید)
آیا جز این است که کفار نمی شنوند، یعنی تأثیر نمی پذیرند(نه اینکه ظاهرا کر هستند) و ایمان نمی آورند؟
اما تشبیه به اموات، جز این است که قطعا و به نحو اولی، هیچ سخنی در اموات هم تأثیر ندارد، که تغییری در حال آنان ایجاد بکند؟
چرا مغالطه می کنید؟ آخر این چه ارتباطی به نشنیدن و شنیدن ظاهری دارد که نتیجه می گیرید، پس اموات کر هستند، یعنی قوه شنوایی ندارند و هیچ صدایی نمی شنوند.:Moteajeb!::Moteajeb!:
بله سخنان پیامبران، تأثیری در کفار نمی گذارد، در این دنیایی که محل عمل است، همچنانکه در اموات هیچ تأثیری ندارد، (با توجه به قطعیت عدم تأثیر پذیری اموات در این جهت که ایمان بیاورند و راه کمال را طی بکنند).
پس، کفار به اموات و اهل قبور تشبیه شده اند،(از این جهت که در کفرشان تثبیت شده اند).
حضرت امیر المومنین علیه السلام می فرماید:
الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل، یعنی امروز(دنیا) محل حساب است نه عمل و بعد از دنیا (بعد از وفات)، محل حساب است و نه عمل.
حال کفار مانند مردگان است، زیرا دیگر اینان، حالت تأثیر پذیری را از درون خود کور کرده اند و مانند مردگان شده اند که قهرا چنین هستند.
اینکه کفار تأثیر پذیری را در خودشان از بین برده باشند، در اوایل سوره بقره اشاره شده است که:
سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون، ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه
البته شاید بشود گفت از این جهت تشبیه صورت گرفته در آیه شریف، دقیقا نقطه عکس آن ادعای شما را اثبات می کند که کافران زنده ای که ظاهرا کر نیستند اما تأثیر پذیری ندارند، شبیه مردگانی هستند که به نحو اولی کر نیستند و بهتر از زندگان می شنوند و قابلیت تأثیر پذیری ندارند.:ok:
حال این چه ارتباطی به این دارد که مردگان می شنوند یا نمی شنوند، یا چه ارتباطی به این دارد که انسان بتواند با مردگان مرتبط بشود و با توجهش به عالم آنان(با ارتقاء و ارتباط روحی) توجهی داشته و رحمتی از ناحیه آنان به اذن الهی جلب بکند یا به سبب این رابطه مشمول رحمت الهی بشود؟ یا اینکه عمل خیری برای اموات انجام بدهد و ارتباط معنوی به وجود بیاید و اموات برای زندگان دعایی بکنند؟ یا اینکه در مقام بالاتر انسانها بتوانند با اولیاء الهی رابطه روحی برقرار بکنند و مشکلاتشان به اذن الهی حل بشود و...
شما زیارت حضرت معصومه علیها سلام که از جانب امام رضا علیه السلام روایت شده است را دیده اید، مضامین آن را مشاهده کرده اید؟
نشنیده اید که امام علیه السلام فرموده اند که هر کس بی بی علیها سلام را زیارت کند در حالی که عارف به حق او باشد، بهشت بر او واجب است؟ یا می گویید که ما احادیث امامان علیهم السلام اجمعین را قبول نداریم؟
خوب، اگر قبول دارید که احادیث و زیارات وارده در این زمینه را(که زیاد هم هستند) که تمام شیعیان با همین مبانی که از امامان آموخته اند عمل می کنند، مشکل حل است و اگر قبول ندارید، بروید به همان تاپیک "حدیث دوات و قلم وجسارت به مقام رسالت" و مسأله را از اساس بررسی کنید.
پس طبق سخن شما و آقاي برقعي ، شما چنين نظري داريد كه مردگان چيزي را نمي شنوند ؟
حال ما قبل از اينكه جواب سوال شما را بدهيم نمونه هايي را مي آوريم كه مثبت ادعاي ما و نافي سخن شماست و از قبل هم كاملا آشكار بود كه مشكل شما در شفاعت و توسل به اولياي الهي است و نه چيز ديگري.
آیه 78-79 سوره اعراف: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ - فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ
اگر ارتباط با اموات ممکن نباشد چرا صالح نبی (عليه السلام) با عذاب شدگان قومش صحبت کرد؟
حضرت صالح قومش را نفرین کرد آنها به عذاب إلهی مردند، ایشان رو کردند به بدنهای بی جان آنها و فرمود:
رسالت پروردگارم را به شما رساندم، برای شما خیرخواهی کردم اما شما خیر خواهی را نخواستید.
شبیه به این قضیه مربوط به حضرت شعیب است
آیه 93 سوره اعراف (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ)
پس روى از آنها برتافت و (خطاب به اجسادشان) گفت: اى قوم من، بىشك من پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و به شما اندرز گفتم و خيرخواهى كردم، پس چگونه بر گروهى كافر اندوه خورم.
آيا انبياي الهي با اينكه مي دانستند امكان شنيدن توسط اموات وجود ندارد باز با آن ها سخن گفتند؟
خداوند در آیه 45 سوره زخرف می فرماید:
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
س: خداوند در اين آيه از پيامبر خود(ص) مي خواهد از رسولان گذشته سوال كند و بديهي است آنها سوال حضرت(ص) را مي شنوند و جواب حضرت را مي دهند و اگر ارتباطي بين ايشان و رسولان نبود چنين سوالي بيهوده مي بود....
ادامه دارد...
در حديث معروفى آمده است كه پيامبر ص در روز جنگ بدر دستور داد اجساد كفار را بعد از پايان جنگ در چاهى بيفكنند، سپس آنها را صدا زد و فرمود:
هل وجدتم ما وعد اللَّه و رسوله حقا؟ فانى وجدت ما وعدنى اللَّه حقا!:
آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده بود به حق يافتيد؟ من كه آنچه را خداوند به من وعده داده بود به حق يافتم".
در اينجا عمر اعتراض كرد و گفت اى رسول خدا! چگونه با اجسادى سخن مىگويى كه روح در آن نيست؟! پيامبر ص فرمود:
ما انتم باسمع لما اقول منهم، غير انهم لا يستطيعون ان يردوا شيئا!:
" شما سخنان مرا از آنها بهتر نمىشنويد، چيزى كه هست آنها توانايى پاسخگويى را ندارند" (تفسير" روح البيان" ذيل آيات مورد بحث، در صحيح بخارى نيز همين حديث با اندك تفاوتى آمده است (صحيح بخارى جلد 5 صفحه 97 باب قتل ابى جهل)..
قابل توجه اينكه ما ماموريم كه در تشهد نماز سلام بر پيامبر ص بفرستيم و اين اعتقاد همه مسلمين اعم از شيعه و اهل سنت است، چگونه ممكن است او را مخاطب سازيم به چيزى كه هرگز آن را نمىشنود؟! در روايات متعددى در صحيح مسلم از ابو سعيد خدرى و ابو هريره از شخص پيامبر ص نقل شده كه فرمود:
لقنوا موتاكم لا اله الا اللَّه:
" مردگان خود را تلقين لا اله الا اللَّه كنيد"(صحيح مسلم" كتاب الجنائز حديث 1 و 2 (جلد 2 صفحه 631)
در" نهج البلاغه" نيز به مساله بر قرار ساختن ارتباط با ارواح مردگان اشاره شده است كه على ع با ارواح مؤمنانى كه در قبرستان پشت كوفه بودند سخن گفت .
[/color][/font][/color][/font][/color][/font]
در سوره فاطر آیه 22 قرآن فرموده است:
وَ ما یَسْتَوِی اْلأَحْیاءُ وَ لاَ اْلأَمْواتُ إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ
و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد میرساند، و تو نمیتوانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفتهاند برسانی!
الف–اولاً آیه شریفه قرآن در مقام مقایسه بین مؤمنین و کفار است و آنان را به زندگان و مردگان ظاهری این دنیا تشبیه می کند که همانطور که به حسب ظاهر مردگان حرف ما را نمی شنوند و ما نمی توانیم با آنان گفتگو کنیم و گفتگوی ما آنان را بر نمی انگیزاند، حرف هدایت خداوندی در گوش کفار که مردگان واقعی هستند فرو نمی رود و تو هم که پیامبر خدا هستی نمی توانی آنان را هدایت کنی و این یک تمثیل است و در مقام بیان این مطلب نیست که مردگان می شنوند یا نمی شنوند.
ب-گیرم که معنای این آیه همان باشد که وهابیون درک کردهاند؛ آنان باید این عمل را لغو بشمارند نه اینکه شرک. چون قبول کرده اند که توسل به اولیاء در زمان حیات اشکال ندارد و شرکت نیست. اما در زمان مرگ اولیاء باید توسل نجست چون اثر ندارد و لغو است؛ نه شرک![i]
ج- اتفاقاً روایاتی در صحیح مسلم و بخاری، و آثار اهل سنت وجود دارد که این برداشت انحرافی از قرآن کریم را رد می کند از جمله:
1- پیامبراکرم(ص) در جنگ بدر وقتی که اجساد مشرکین را در چاهی انداخت بالای آن چاه ایستاد و به آنان خطاب کرد. آنچه پروردگار ما به ما وعده داد عمل کرد و حق بود آیا به حق دریافتید آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود؟ یکی از صحابه عرض کرد یا رسول الله با مردگان حرف می زنی؟؟
پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید.[ii]
2-پیامبر اکرم(ص) بارها به قبرستان بقیع می رفت و مکرر می فرمود: سلام بر اهل دیار از مردان مؤمن و زنان مؤمن و به روایتی دیگر می فرمود: سلام بر شما ای گروه مؤمنین[iii]
3- هم در بخاری آمده است که وقتی که پیامبر اکرم رحلت فرمود ابوبکر داخل حجره ی عایشه شد سپس بسوی جنازه ی پیامبر اکرم رفت و پرده از روی پیامبر کنار زد و او را بوسید و در حالی که گریه می کرد عرض کرد پدر و مادرم به فدایت ای پیامبر خدا خداوند دو مرگ را بر تو جمع نکرد اما مرگ اولی که برتو نوشته شده بود بدرستی که آن را یافتی[iv]
4-هنگامی که حضرت امیر(ع) جنازه پیامبراکرم(ص) را تجهیز کرد، عرض کرد:
بامرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگران قطع نشد و آن نبوت وخبرآوری از آسمان بود، پدر و مادرم به فدایت، ما را در نزد پروردگارت یادکن و ما را در خاطر خود داشته باش.[v]
5-همه مسلمانان دست کم در پایان نمازهای پنجگانه خود خطاب به پیامبر اکرم(ص) عرض می کنند: السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته. یعنی سلام بر تو ای پیامبر خدا و رحمت و برکاتش بر تو باد.
6-در مکتب فقهی، حنابله و شافعی ها بحث تلقین میت مستحب است و مالکیه آن را مکروه دانسته و حنیفه حکم خاصی نداده اند. در کتبی فقهی به این روایات استناد کرده اند که پیامبر(ص) فرمود: آنانی که در شرف مرگ هستند(محتضر) را به لااله الاالله تلقین کنید و.... و همینطور مستحب است که بعد از دفن و تسویه خاک بر قبر، تلقین کنند و به او بگویند یا فلان بن فلان (اگر او را می شناسند) و اگر نمی شناسند، آن را به مادرشان حواء علیها السلام نسبت داده و بعد از آن بگویند:
سلام برشما
استدلال بنده واضح و صریح بود اما کسی که مال شما را بخواند میفهمد دارید مطالب دیگر را اثبات می کنید و نتیجه مطلب دیگر را بر این مطلب قرار می دهید
باشه دوست عزیز ما هم با شما همراه می شویم
ببینیم تا کجا می توانید معنی آیات را تغییر دهید
سخن شما در آیات دیگر چگونه است
در اینجا چکار می کنید
وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ
تو به کسانی که در قبرند شنواننده نیستی
نکند رسول خدا نمی داند قرآن برای زندها نازل شده و مردگان قدرت تاثیر پذیری را از دست داده اند و داشته برای مردگان قران میخوانده
آنچه را که شما هم قطعی می دانید
دوست عزیز اینکه پیامبران در موقع عذاب افسوس بخورند و با اظهار تاسف بگویند آی چرا حرفهای من را نادیده گرفتید تا اینگونه شدید چیز عادی است
مشابه آن می تواند برای همه ما پیش بیاید
مثلا وقتی به دوستمان بگوییم در رانندگی احتیاط کن ولی وقتی ببینیم تصادف کرده و مرده با اظهار تاسف بگوییم چرا احتیاط نکردی چند بار بهت گفتم احتیاط کن
وهیچ وقت معجزات پیامبر ان دلیل برای وجود آن برای عموم نیست
قبل از آنکه به بررسی احادیث برسیم
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
واز جناب رسا و دیگر دوستان میخواهم بعد از جواب دادن به این سوالات احادیث را یکی یکی همراه با متن عربی بیاورند
سلام علیکم
خودتان نقل میفرمائید :
یعنی این رجعت هنوز معنای بازگشت لزوما به معنای بازگشت روح به جسم نیست.
و هر شکلی میتواند داشته باشد.
که هنوز مشخص نیست چه هست.
یعنی آنچه که بعنوان حوادث آخر الزمان ذکر کرده اند و از جمله آنها بازگشت تعدادی از ائمه به این دنیاست هنوز معلوم نیست این چه نوع بازگشتی است.
و این دال بر رجعت روح به جسم نیست.
یاحق
البته بحث تخصصي و در جايگاه من نيست وارد بحث شوم ولي طبق تجربه اي كه دارم و بر بيمارستانها حاكم است در مورد مريضهايي كه در حالت كما هستند واز نظر علمي هنوز زنده مخسوب مي شوند با توجه به اينكه تمام حواس آنها از بين رفته است از لحاظ شنيداري داراي قوه درك مي باشند ويا اينكه پس از بيهوشي اولين راه براي تست برگشت مريض بيهوش شده ابتدا با صدا زدن مريض انجام مي شود در صورتيكه هنوز حواس ديگر بر نگشته است ونيز در مراكز مراقبتهاي ويژه مغزي وقلبي سفارش مي شود به ظاهر مريض كه در كما است توجه نشود زيرا مريض تا آخرين لحظات مي شنود وما از آن بي اطلاعيم
باسلام
دوستان منم باید برم مسافرت
شایدم رفتم دنبال دوستمان صدرا ببینم کجاست اتفاقی براش نیوفتاده باشه ؟
شایدم رفته مرده ها را زنده کنه وای یادم رفت مرده ها زنده اند؟
حالا حضرت عیسی عجب معجزه ای داشته مردم حق داشتن بهش ایمان نیارن آخر مرده زنده کردن هم شد معجزه در حالی که مرده زنده است
سلام
یکی از مشکلات افراد در این مبحث عدم تفکر صحیح است
چرا که ایشان تبیین صحیحی از مرده ندارند
اما سلام بر شما دوست عزیز
از همه جالب تر که ایشان
خودشان معجزه حضرت عیسی را مثال می اورند
و..
دوست عزیز حضرت عیسی(ع) چگونه مرده زنده می کرد؟
ایا مردگان را خطاب قرار نمی داد؟
و اما شهدا به حکم خداوند متعال زنده هستند
و ما حق نداریم مرده خطابشان کنیم
و وقتی خدا چیزی می گوید یعنی ممکن است ما ندانیم !!
اصل رجعت از همین ایات مربوط به حضرت عیسی(ع) اثبات می شود که در تاریخ سابقه داشته است
:Gol:
سلام
عالم به علم اش شناخته می شود
و جاهل به رفتارش
سلام علیکم
عرض کردم مشکل اهل سنت و شیعه با شما در مباحث بنیادین و اساسی است.
مرده زنده کردن معجزه است چون در حالت عادی چنین نیست و از هیچ کسی جز خدا بر نمی آید.
ولی روح هر مرده ای زنده است و این امر عجیبی نیست.
این مغلطه است.
یعنی شما صراحتا آیه شریفه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون را العیاذ بالله یا قبول ندارید یا اگر دارید بواسطه اعتقاد به تجسیم بین مردگان و زندگان فاصله زمانی و مکانی دور قائلید.
از زمانیکه بر خلاف اعتقاد اهل سنت و جماعت معتقد به تجسیم شدید درک این مفهوم که کسی خارج از ابعاد زمانی و مکانی بتواند زنده باشد را نمی توانید تصور کنید.
لذا این آیه را باور ندارید. که کسی مرده باشد بعد قرآن بگوید او زنده است و نزد خدا روزی میخورد.
یاحق
با سلام و عرض ادب
مشکل شما دوست بزرگوار سطحی نگری و عدم مطالعه کتب و اعتماد و اتکال به سایتهای وهابی است.
همچنانکه انتظار می رفت شما هم مثل سلفیون وهابی منکر «سماع موتی» هستید و ما هم بدین جهت خاطر نشان کردیم اگر شما بدنبال عدم توانایی اولیای الهی در حیات برزخی هستید اول باید این مرحله را با دلائل قطعی نفی نمائید بعد از اثبات عدم شنوایی نوبت به مراحل بعد می رسد.
در بارۀ سخنان جنابعالی نکاتی را عرض می کنم:
1- برزخ حائل بین دو چیز است و در محل بحث برزخ فاصلۀ بین آخرت(جهان پس از برزخ) و دنیا است ،و از اثبات این واسطه نمی توان نتیجه گرفت رابطۀ انسان بعد از مرگ در حیات برزخی با دنیا منقطع است.فافهم.
2- در آیات قرآن در بیش از ده مورد از گرفتن جان تعبیر به توفی شده است و اگر مستحضر باشید توفی به گرفتن تمام حقیقت یک شییء گفته می شود؛ بنابراین با مرگ حقیقت انسان محفوظ است و از بین نمی رود و قرآن نیز تمام حقیقت ما را به روح ما داده است نه جسد.
بنابراین اینکه گفتید:«[FONT=Times New Roman] خود لفظ موت در برابر حیات است پس خداوند با مرگ حیات را از انسان می گیرد » مخالف نصوص قرآنی است.فافهم.
3- دربحث شهید و شاهد دچار خلط شدید؟! در یکجا شهادت را مخصوص انبیا می دانید و در جای دیگر به واسطۀ مفهوم گیری نا شیانه و غیر علمی از یک آیه نفی شهادت از حضرت عیسی علیه السلام می نمائید. گویا شما در مورد حضرت عیسی علیه السلام این آیه را فراموش نمودید: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود».حضرت عیسی در روز قیامت چگونه شاهد براعمال امت خود است؟ایا شهادت او صوری است یا واقعی و او ناظر بر اعمال امت خویش بوده است؟
در آیات کریمۀ قرآن آیات متعددی در رابطه با شهادت شاهدان وجود دارد. آنچه از آیات قابل استفاده است این است که این شهادت مطلق است و مقید به زمان و مکان خاصی نیست. و شاهد نیز شاهد نمی تواند باشد مگر در صورتی که ناظر بر اعمال بوده باشد.
از طرفی دیگر حقیقت ادراکات انسان ربطی به جسم او ندارد بلکه مربوط به روح انسان است و تعبیر قرآن از مرگ نیز به توفی است لذا با مرگ چیزی از حقیقت انسان کم نشده لذا او می بیند و می شنود و در این میان اولیای دین در بالاترین درجه قرار دارند.
لذا هیچ فرقی بین حیات و ممات اولیای دین نیست و این دیدگاه قریب به اتفاق مسلمانان است.
4- شهادت انبیاء در صورتی است که آنها ناظر اعمال و رفتار امت خویش در دنیا باشند؛ نه اینکه در روز قیامت که روز آشکار شدن رازها است تازه بر اعمال امت خود مطلع شوند.
5- در مورد بررسی روایات با شناختی که از جنابعالی دارم بعید می دانم که تمکن علمی آنرا داشته باشید هر چند ما تا آخر بحث در خدمت پاسخگویی هستیم. اما اینکه ما عوام فریبی نمائیم دوستان قضاوت خواهند کرد که عوام فریب کیست.
[1] .النساء159.
ای کاش به جای آقای برقعی بیچاره[1] به سراغ کتب تفسیری علمای خود می رفتید چه اینکه با تفسیر ایشان(اگر این استناد درست باشد)علمای خودتان همه منحرف و خرافه گر خواهند بود؟حیف نیست به واسطه عدم اطلاع (که ناشی از عدم مایۀ علمی شماست) نظر علمایتان را به سطل زباله می ریزید؟
البته جناب ورجانی که یکی از شاگردان نزدیک ایشان بودند مطالب خوبی در مورد استادشان دارند:
منکرین سماع موتی برای نفی سماع و عدم آگاهی اموات از احیاء به آیاتی تمسک می کنند که مهمترین آنها عبارتند از :
1- سوره النمل : آيات 76 تا 81.
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ؛ وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ؛ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ؛ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ؛إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ؛وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ »[2].
2- سوره الروم : آيات 51 تا 54.
«وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ ؛فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ؛ وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ؛اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ»[3].
3-سوره فاطر: آيات 19 تا 23.
«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ؛ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ؛ وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ؛ وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ؛ إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ»[4].
منکرین سماع موتی به ظاهر تعبیرات آیات فوق تمسک نموده اند و مدعی اند مراد از موتی در این موارد شخص مرده است ،واین آیات کریمه می فرماید شما نمی توانید به مردگان چیزی بفهمانید ووجه شبه در تشبيه کفاربه اموات اين است که هر دو فاقد حسّ شنوايي هستند.
جواب ما:
سیاق آیات و تدبری گذرا در این آیات چنین احتمالی را رد می نماید.سیاق در رابطۀ با انذار و ابلاغ دعوت است و این ابلاغ نیز مربوط به زندگان است منتهی مؤمنین زنده دل دعوت پیامبر«صلی الله علیه وآله» را می شنوند ومی پذیرند اما کفار مرده دل از آن اعراض می نمایند هر چند با گوش ظاهر می شنوند.
خداوند متعال درسوره يونس : آيات 41 تا 44مي فرمايد:
«وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ ؛ إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».
و اگر تو را تكذيب كردند بگو: عمل من براى من، و عمل شما براى شما، شما بيزاريد از آنچه من مىكنم، و من بيزارم از آنچه شما انجام مىدهيد. و گروهى از آنان گوش به سوى تو فرا مىدهند (اما گويى هيچ نمىشنوند و كرند!) و گروهى از آنان به سوى تو نگاه مىكنند (اما گويى هيچ نمىبينند) آيا تو مىتوانى نابينايان را هدايت كنى هر چند نبينند؟! إخداوند هيچ به مردم ستم نمىكند ولى اين مردمند كه به خويشتن ستم مىنمايند.
لذا(ایها الطالب؟!) وجه شبه،میان کفار ومردگان نفي سماع و يا فقدان قوه شنوايي نيست، زيرا مشرکان همگي داراي اين قوه بودند، بلکه وجه شبه چيز ديگري است و آن نفي سودمند بودن است، يعني همان طور که دعوت ميت به ايمان و عمل صالح سودي نمي بخشد و زمان عمل سپري شده است، دعوت مشرکان نيز براي آنان سودي ندارد.
[1] .که بد نیست تحقیق کنید قبر ایشان در کجا قرار دارد.
[FONT=Times New Roman]1.نمل/76-81. - اين قرآن اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مىكند؛ و مايه هدايت و رحمت براى مؤمنان است؛ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مىكند و اوست قادر و دانا؛ پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى؛ تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمىتوانى كران را هنگامى كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند صدا كنى!؛ و نيز نمىتوانى كوران را از گمراهى برهانى، تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند.
[3] « و اگر ما بادى بفرستيم (داغ و سوزان) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مىگيرند؛ تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى مىگردانند؛ و (نيز) نمىتوانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى، تو تنها سخنت را به گوش كسانى مىرسانى كه ايمان به آيات ما مىآورند و در برابر حق تسليمند».
[4]. « نابينا و بينا هرگز مساوى نيستند؛ و نه ظلمتها و روشنايى! ؛ و نه سايه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان؛ و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند، خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مىرساند و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنها كه در قبرها خفتهاند برسانى! ؛تو فقط انذار كنندهاى (و اگر ايمان نياورند نگران نباش وظيفهات را انجام ده)».
1-شنقیطی در کتاب اضواء البیان در ذیل آیۀ شریفه چنین میگوید:
قال جمهور علماء التفسير: المراد بالموتى في هذه الآية: الكفار، وتدل لذلك آيات من كتاب الله، كقوله تعالى: {أَوَمَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ} الآية [6/122]، وقوله: {وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلا الْأَمْوَاتُ} [35/22]، وقوله: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} [35/22]، إلى غير ذلك من الآيات[1].
وی در تفسیر آیۀ «وما انت بمسمع من فی القبور » می گوید:
{وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ}، أي: الموتى، أي: الكفار الذين سبق لهم الشقاء، كما تقدّم. ومنها قوله تعالى أيضًا: {وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ}، أي: المؤمن والكافر. وقوله تعالى (بعدها): {وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلا الْأَمْوَاتُ}، أي: المؤمنون والكفار. ومنها قوله تعالى بعده: {إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ} (52/32)، أي: ليس الإضلال والهدى بيدك ما أنت إلا نذير، أي: وقد بلّغت.
التفسير الثاني: هو أن المراد بالموتى الذين ماتوا بالفعل، ولكن المراد بالسماع المنفي في قوله: {إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} خصوص السماع المعتاد الذي ينتفع صاحبه به، وأن هذا مثل ضرب للكفار، والكفار يسمعون الصوت، لكن لا يسمعون سماع قبول بفقه واتّباع؛ كما قال تعالى: {وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءًوَنِدَاءً}، فهكذا الموتى الذين ضرب بهم المثل لا يجب أن ينفى عنهم جميع أنواع السماع، كما لم ينف ذلك عن الكفار، بل قد انتفى عنهم السماع المعتاد الذين ينتفعون به، وأمّا سماع آخر فلا،
وهذا التفسير الثاني جزم به واقتصر عليه أبو العباس ابن تيمية»[2].
که خلاصه جواب او این است که:در آیۀ شریفۀ و ما انت بمسمع من فی القبور دو احتمال است:
1-موتی به معنای کفار است؛ همچنان که اکثر مفسرین همین نظر را دارند، افرادی همچون: ابن جریر در جامع البیان؛[3] بیهقی در اثبات عذاب القبر؛[4] ابن قتیبه تاویل مختلف الحدیث؛[5] ابن قیم در کتاب الروح؛[6] .
2- مراد افراد مرده بالفعل اند ولی مراد از سماع منفی در مورد آنان شنیدن متعارف در بین مردم است یعنی شنیدنی است که صاحب آن از آن منتفع و بهره مند می شود، و این مثلی است در مورد کفار که آنها می شنوند ولی از شنیدن بهره ای نمی برند با اینکه کفار قوۀ شنوایی دارند و می شنوند ولی بهره ای از آن نمی برند.
وی می گوید ابن تیمیه قائل به تفسیر دوم است، یعنی جناب شیخ الاسلامتان هم معتقد است اموات می شنوند ولی نمی توانند از آن بهره مند شوند.
ابن رجب حنبلی در تفسر آیۀ شریفه داردهمین نظر را دارد .[7]
[1].اضواء البیان ،سورۀ انعام،ج7ص18.
[2].همان ،سورۀ نمل،ج30ص35.
[FONT=Times New Roman][3][FONT=Times New Roman] . جامع البیان،ج22ص155.
[FONT=Times New Roman][4][FONT=Times New Roman] . اثبات عذاب القبر ص8.
[FONT=Times New Roman][5][FONT=Times New Roman] . تأویل مختلف الحدیث ،ابن قتیبه ص143.
[FONT=Times New Roman][6][FONT=Times New Roman] . الروح،ابن قیم الجوزیه.
[FONT=Times New Roman][7][FONT=Times New Roman] .اهوال القبور ،ج1ص132.
سلام
بهتر نیست بگوییم
زنده کردن به اذن خدا و تحت اراده او است؟
:Gol:
ما از مسافرت برگشتیم و الحمدلله اتفاقی نیفتاده در خدمت پاسخگویی دوستان هستیم.
البته از حضرت عیسی علیه السلام روایتی منقول است که آنحضرت فرمودند:
«قال داويت المرضى فشفيتهم بإذن الله وأبرأت الأكمه والأبرص بإذن الله وعالجت الموتى فأحييتهم بإذن الله وعالجت الأحمق فلم أقدر على اصلاحه فقيل يا روح الله وما الأحمق قال المعجب برأيه ونفسه الذي يرى الفضل كله له لا عليه ويوجب الحق كله لنفسه ولا يوجب عليها حقا فذاك الأحمق الذي لا حيلة في مداواته».
سلام علیکم
حدود اختیارات و بهتر است بگوئیم حدود احاطه الهی بر دو عالم به حدی است که یک عده متصور شده اند که مجبور محضند.
خب اینطور نیست . انسان نیز مختار است و خداوند یکی از اصلی ترین اصول را یعنی حق انتخاب را برای او نگاه داشت .
مابقی دیگر در حیطه اراده اوست.
حیات یا ممات بود و نبود و الی ماشاء الله
یاحق
سلام بر شما
ان شا ء الله در یک تایپک بخصوص در مورد رجعت بحث می کنم اگر چه دوستان شیعه از این عقاید خود شرم داشته باشند اما بدانید آنچه مقصود از رجعت است اینست با روح و جسم زنده می شوند
اگر فقط روح باشد که شما میگویید روح انیباء و امامان می توانند بدنیا بیایند دیگر چه ربطی به رجعت در آخر زمان دارد
حتی در تایپک که در مورد اصل امامت حرف زدیم و گفتیم انحصار امامان به 12 عدد خود نفی اصل امامت است
یکی از دوستان گفتند ما اعتقاد به رجعت داریم یعنی وقتی امامان تمام شد دوباره امامان بر می گردند
البته این فیلم کارتونی به اینجا ختم نشده حتی انسانهای مرده شده هم زنده می شوند
على رجعة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأمير المؤمنين عليه السلام (1) والاِمام الحسين عليه السلام (2) وكذلك باقي الاَئمة والاَنبياء عليهم السلام (3).
وتنصّ كذلك على رجعة عدد من أنصار الاِمام المهدي عليه السلام ووزرائه ، وبعض أصحاب الاَئمة وشيعتهم (4)، ورجعة الشهداء والمؤمنين (5)، ومن جانب آخر تنصّ على رجعة الظالمين وأعداء الله ورسوله وأهل بيته عليهم السلام (6)، وخصوم الاَنبياء والمؤمنين ، ومحاربي الحق والمنافقين (7)، وجميع هؤلاء لا يخرجون من الصنفين المذكورين في الحديث المتقدم .
____________
(1) تفسير القمي 2 : 147 . وغيبة النعماني : 234 | 22 . والخرائج والجرائح ، للقطب الراوندي 2 : 848 . ومختصر بصائر الدرجات : 17 و 24 و 26 و 28 و 29 . وبحار الاَنوار 53 : 39 | 2 و 42 | 10 ، 12 و 46 | 19 و 56 | 33 و 91 | 96 .
(2) الكافي ، للكليني 8 : 206 | 250 . ومختصر بصائر الدرجات ، للحسن بن سليمان : 24 و28 و29 . وبحار الاَنوار 53 : 39 | 1 و 43 | 14 و 89 | 90 .
(3) تفسير القمي 1 : 25 و 106 ، 2 : 147 . وتفسير العياشي 1 : 181 | 76 . ومختصر بصائر الدرجات : 26 و 28 . وبحار الاَنوار 53 : 41 | 9 و 45 | 18 و 54 | 32 و 56 | 38 و 61 | 50 .
(4) رجال الكشي : 217 | 391 . والكافي ، للكليني 8 : 50 | 14 . وتفسير العياشي 2 : 32 | 90 و 259 | 28 . ودلائل الاِمامة، للطبري : 247 و248 . وروضة الواعظين، للفتال : 266 . والزهد ، للحسين بن سعيد : 82 . وبحار الاَنوار 53 : 40 | 7 و 70 | 67 و 76 | 81 و 76 | 82 و 92 | 102 .
(5) تفسير العياشي 1 : 181 | 77 و 2 : 112 | 139 . ومختصر بصائر الدرجات ، للحسن بن سليمان : 19 . والخرائج والجرائح ، للقطب الراوندي 3 : 1166 | 64 . وبحار الاَنوار 53 : 65| 58 و 70 | 67 .
(6) كتاب زيد النرسي ، الاصول الستة عشر : 43 ـ 44 . وبحار الاَنوار 53 : 54 | 32 .
(7) دلائل الاِمامة ، للطبري : 247 . وتفسير القمي 1 : 385 . ومختصر بصائر الدرجات : 194 .
سلام علیکم
بسیار عالی . پس شما اصل امامت را لزوما باید پذیرفته باشید و بعد به بحث امامت 12 گانه بپردازیم.
در مورد رجعت هم بسیار عالی در تاپیک دیگری با این موضوع منتظر نظرات شما هستیم.
یاحق
[/quote]
[FONT="]آنچه در مورد سماع موتی وجود دارد اختلاف بین علماست و ما منکر آن نیستیم[FONT="]اگر چه سماع موتی ربطی به توانایی کمک به دیگران ندارد و توانایی شخصی است
[FONT="]و علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند حتی کتب هم در این زمینه نوشته شده است
[FONT="]از جمله کتاب الایات البینات فی عدم سماع الاموات نوشته مفسر بزرگ آلوسی است شایدم ایشان هم وهابی باشد
[FONT="]البته اصلی در شیعه وجود دارد هر وقت در استدلال کم میارند شروع به اتهام زدن می کنند حال چه بنده وهابی باشم و چه شما رافضی باعث اثبات و نفی ادله علمی نیست
[FONT="]پس لطفا به جای اتهام زدن در فکر اصلاح تفکرات خود باشید
[FONT="]اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا
[FONT="]اما نکته مهمر آنکه تشبیه مرگ به خوابست اگر چه بکاملی روح گرفته نشده می بینیم شخص هیچ توانایی ندارد
[FONT="]می شود بگویید مرگ و موت در برابر چیست ؟
[FONT="]وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا؛[1]و هيچيك از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مىآورد و روز قيامت گواه بر آنها خواهد بود»
[FONT="]وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛
و بگو: «[هر كارى مىخواهيد] بكنيد، كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست، و به زودى به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد پس شما را به آنچه انجام مىداديد آگاه خواهد كرد.»
به نص قران در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود آگاه می شوند
وادعای اینکه پیامبران حی و ناظر اعمال بندگان هستند جایی در قرآن ندارد
و حتی علمای شیعه هم خود به این واقف هستند و آمده اند گفته اند طبق احادیث اعمال بر پیامبر عرضه می شود
حتی عرضه کردن خود مخالف حاضر و ناظر بودن بر احوال بندگان است
اما منظور قرآن از شهید بودن پیامبران در آن دنیا چیست آیا قرار است در مورد اعمال ( ظاهری و باطنی ) شهادت بدهند خیر چنین چیزی نیست
در آن دنیا احتمال دارد کفار، بی دینی خود را به نرساندن رسالت از طرف پیامبران بدانند و پیامبران و مومنین شهادت می دهند که بی دینی آنها به خاطر نبودن ابلاغ رسالت نبوده است
وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ
( در آن روز ، ما ) از هر امتي گواهي ( از ميانشان برگزيده و ) بيرون ميكشيم و ( به پيش خود احضار ميكنيم ، و خطاب به مشركان ) ميگوئيم : دليل خود را ( بر شرك و كفر دنيوي ) بياوريد . پس آنان خواهند دانست كه حق با خدا است ، و چيزهائي كه به هم ميبافتند ( و انباز و بت و دستاندركار جهان ميناميدند ، از دستشان به در رفته است و ) از ايشان گم و ناپديد گشته است .
البته این نکته را هم اضافه کنم اصلا شهید و شهادت پیامبران ربطی به این مبحث ندارد چون بنده در مورد توانایی مردگان برای کمک به زندگان استدلال می خواهم
حتی ماهمه می دانیم فرشتگانی اعمال ما را ثبت می کنند خوب که چی آیا این توانایی برای کمک به ماست آیا ما باید از فرشتگان کمک بخواهیم
قبل از آنکه به بررسی احادیث برسیم
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
همچنان منتظر اثبات توانایی مردگان در جهت کمک به زندگان هستیم
[FONT="]آنچه در مورد سماع موتی وجود دارد اختلاف بین علماست و ما منکر آن نیستیم
[FONT="]اگر چه سماع موتی ربطی به توانایی کمک به دیگران ندارد و توانایی شخصی است
[FONT="]و علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند حتی کتب هم در این زمینه نوشته شده است
[FONT="]از جمله کتاب الایات البینات فی عدم سماع الاموات نوشته مفسر بزرگ آلوسی است شایدم ایشان هم وهابی باشد
[FONT="]البته اصلی در شیعه وجود دارد هر وقت در استدلال کم میارند شروع به اتهام زدن می کنند حال چه بنده وهابی باشم و چه شما رافضی باعث اثبات و نفی ادله علمی نیست
[FONT="]پس لطفا به جای اتهام زدن در فکر اصلاح تفکرات خود باشید
با سلام و عرض ادب
1- همچنان كه قبلا هم گفتم مشکل شما سطحی نگری و اتکال به سایتهای وهابی است چه اینکه اگر اهل مطالعه بودید، متوجه می شدید صاحب کتاب «[FONT=Traditional Arabic]الآيات البينات في عدم سماع الأموات على مذهب الحنفية السادات[FONT=Traditional Arabic]»سید محمود آلوسی،[1] صاحب تفسیر«روح المعانی »؛ نیست بلکه وی فرزند سید محمود می باشد که گرایش سلفی او همانند فرزند برادرش محمود شکری بوده که کتابهایشان بیشتر در دفاع از عقاید وهابیت است.
2-اما اینکه علمای زیادی منکر سماع موتی شده اند بی زحمت اسامی آنها را باذکر دلیل و آدرس مستند ذکر کنید که البته این امر برای ما هم نافع خواهد بود.
3- ما به شما اتهام نمی زنیم بلکه نشر افکار افراد و مراجع مورد اعتماد آنها افکار هر شخصی را بیان می دارد علاوه بر اینکه ما گفتیم شما هم مثل سلفیون وهابی منکر سماع هستید.فافهم
1- حقیقت انسان را روح او تشکیل می دهد نه جسم او ؛ همچنان که تعابیر «توفی :اخذ تام و تمام»در قرآن همین امر را بیان می دارد؛ در غیر این صورت باید گفت نه تنها با مرگ ؛ بلکه با تغییر سلولهای بدن حقیقت او نیز باید دچار تغییر و تبدیل شود، علاوه بر اینکه با مرگ نیز نباید اطلاق اسم انسان بر اموات نمود چون حقیقت آنها طبق سخن شما از بین رفته است.
2- مرگ پایان حیات دنیوی و آغاز حیات اخروی است؛ نه اینکه مرگ نیستی و نابودی باشد.
1- فرمودید به نص قرآن در قیامت است که پیامبران و مومنین از اعمال امت خود با خبر می شوند؟بعد استدلال به این آیه نمودید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛[1]بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مىشويد و شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد!».
ظاهرا جنابعالی گمان نمودید«س» در «یری» به معنای آینده است؛ لذا طبق این معنا معتقد شده اید انبیاء و مومنین در آینده می بینند نه در دنیا و حیات برزخی؟!
اما باز دقت نفرمودید«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء» فاعل اولی «یری» خود خداوند متعال است؛ لذا طبق برداشت عوامانه و سطحی شما خداوند نیز بالفعل شاهد اعمال ما نخواهد بود بلکه در آینده از اعمال ما با خبر خواهد شد.
البته بد نیست نگاهی به تفاسیر بیندازید تا بدانید معنای «سین» در اینجا چیست.
2- اینکه انبیاء در روز قیامت شاهد اعمال ما می شوند؟ این شهادت چه فایده ای خواهد داشت؟اینکه قرآن می فرماید: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً ؛ يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثا؛[2]حال آنها چگونه است آن روزى كه از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟»و آیات دیگر به چه معنا خواهد بود؟
با سلام.
وزیر سلیمان تخت بلقیس را با قدرت بدنی اورد یا با قدرت روحی و اراده.....در ثانی ایا این اراده و قدرت با اختیار خودش بود یا نه خداوند انرا اورد و لی وزیر سلیمان انرا به خودش نسبت داد!!!
اتفاقا توانایی های روحی و اراده در خارج از ماده ارتباطی به بدن جسمانی ندارد همانطور که مرتاضان هندی با قدرت روحی و اراده خیلی از امور جسمانی را انجام می دهند...
خلاصه اصل قدرت و توانایی از ان روح می باشد و جسم تنها ابزار ان است ،ولی کسانی که به درجات عالیه برسند دیگر واسطه جسمانی نیز برای انها معنی ندارد،با اراده می توانند کاری را در جای دیگر انجام دهند...
شنیدن و دیدن فقط از طریق جسم انجام نمی گیرد همانطور که بدون ابزار جسمانی و از طریق قدرت درون می توان اصواتی را شنید که دیگران اصلا انرا با گوش معمولی نمی شنوند،مثلا صدای جبرئیل را پیامبر در کنار یارانش درک می کرد و لی اشخاص دیگر نه او را می دیدند ونه صدای او را می شنیدند وگاهی اصلا پیامبر غشی می کرد و وقتی به هوش می امد مطالب را باز گو می کرد اینها ارتباطی با گوش مادی ندارد بلکه گوش مادی فقط وسیله ای است برای شنیدن صداهای طبیعی و مادی...
ولی اصالت در شنیدن با عدم مانع می باشد همانطور که مانع مادی نیز مانع شنیدن خیلی از اشخاص می گردد،نتیجتا تا موانع باشد ممکن است شنیدن غیر ممکن گردد که البته مانع نیز خود شخص و اعمالش می باشد که درگیر انهاست همانطور که کفار نیز سخنان پیامبر را نمی شنیدند و مانع شنیدن نیز نفس خودشان بود نه پیامبر....حتی در خواب نیز انسان می شنود و می بیند ولی در واقع نه خبری از گوش مادی است و نه چشم مادی،....که البته خوابهایی که اشخاص از رفتگان خود می بینند و سخنان انها را در مواردی از درخواستها می شنوند مربوط به همین موضوع است...یعنی ارتباط به کلی قطع نیست...که البته خواب نیز برادر مرگ است پس قرابتی بین احکام انها موجود است....
همانطور که قبلا گفته شد اصل شنیدن با روح است ،و بدون جسم مادی نیز انسان درک می کند وگرنه عذاب و عقاب برزخی اصلا معنا نداشت و یکی از این قوای دراکه اگاهی به شنیدنیها و دیدنیهاست،خلاصه روح و نفس بدون گوش و چشم مادی نیز می شنود ومی بیند ،وگرنه صدا و دیدن فرشتگان و فشار قبر و عذاب برای او معنانداشت،نتیجتا شنیدن و دیدن اصالت خود را بعد از مرگ از دست نمی دهد...
پس وقتی مانع نباشد انسان بوی هزار فرسخی را درک می کند و رایحه انرا حس می کند همانطور که اویس و حضرت یعقوب درک می کردند،ولی اگر مانع باشد و انسان یک سرما خوردگی ساده بگیرد حتی بوی یک سانتی را هم حس نمی کند....نتیجتا جسم در اصالت درک نقش انچنانی ندارد ،فقط در درک موارد طبیعی و معمولی به کار می اید....
نتیجتا کسی که بشنود ،فرقی نمی کند که از کنار قبرش باشد یا از کنار کره مریخ،ولی جسم اولیا به خاطر شرافتی که دارند و به خاطر نسبتی که با خدا و هدایت امر دین دارند از شعائرالله محسوب می گردند و همچنین ان علقه ای که جسم با روح دارد ،این اثر را بیشتر می کند....
وقتی اشیاء مادی بدون هیچ عملی شعیره باشند،جسم و جایگاه بلند اولیاء الهی که دیگر جای خود دارد....
خلاصه:
وقتی کسی با کمی ریاضت بتواند بدون دیدن جای اشخاصی را نشان دهد و یا ضمیر درونی اشخاص را بدون اینکه انرا به زبان اوردند برایشان بگوید، ویا بااراده مانع حرکت شخصی گردند،دیگر کسیکه علمی اندک از کتاب در نزدش باشد،جای تعجب نیست که یتواند در یک چشم به هم زدن تخت به ان بزرگی را حاضر کند بدون اینکه حتی چیزی جابجا گردد،واز ان بزرگتر علم همه کتاب است که خود علمی دیگر با خصایص دیگر است،خلاصه علم در عالم غیر مادی با قدرت توام است و مانند علم ذهنی نیست که صرف یک سری معلومات باشد....
پس برزخ بنا بر گفته قران در همین زمین است،منتها نظام عالمش با عالم مادی فرق می کند و طلوع شمس و روز دارد ،نتیجتا ارتباطش با دنیا قطع نیست مانند نظام اخرت که کلا جهان و زمین چیزی دیگر می گردد و دیگر جهان مادی وجود ندارد و وقتی ارتباطی باشد اثر گذاشتن نیز وجود دارد منتها این موثر کیست این را خدا تعیین می کند و اعمال و رتبه شخص.....
البته فرشتگان خود دارای اصناف مختلفی اند که وظایف مختلفی نیز دارند که یک طایفۀ آنها محافظان ما هستند:«لَهُ مُعَقّبَتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَه».
سوال این است که ملک که موجودی مجرد است چگونه در عالم تصرف می نماید؟آیا در اعمال قدرت آنها شرط جسمانیت نهفته شده است؟! حال بعدی دارد که ولی خدا نیز به واسطۀ قدرت روحی که دارد به اذن الله تصرفاتی در عالم نماید همچنان که در حیات مادی انجام می داد؟
سلام
حال که موضوع دیگری بحث می خواهد بشود
بنده چند دلیل می اورم به صورت مختصر تا در موضوع دیگری به صورت مفصل بررسی شود
1.اولی دلیل که به ذهن حقیر می رسد
انکار معاد در اخر رمان می تواند باشد
به طوری که حتی از دین اسلام جزء نام باقس نما ماند
این یعنی چه؟
و برای اثبات معاد رجعت صورت می گیرد که این عمل در گذشته وجود داشته است
2. تحقق وعده های الهی
مثل به ارث بردن زمین
گرفتم حق مظلوم از ظالم
و...
3.پرپایی حکومت حق تا قیام قیامت و...
:Gol:
{ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105) }
قال مجاهد: هذا وَعيد، يعني من الله تعالى للمخالفين أوامره بأن أعمالهم ستعرَضُ عليه تبارك وتعالى، وعلى الرسول، وعلى المؤمنين. وهذا كائن لا محالة يوم القيامة، كما قال: { يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ } [الحاقة: 18]، (1) وقال تعالى: { يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ } [الطارق: 9]، وقال { وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ } [العاديات: 10]
تفسیر ابن کثیر
می شود بگویید مرگ و موت در برابر چیست ؟
خیال کردیم جواب سخنان بنده را می دهید اما باز مثل همیشه دارید از جواب طفره می روید
و از این همه استدلال قرآنی و حدیثی شوکه شدیم
کارهای مافوق بشری از دوحالت خارج نیست یا از طرف خداست یا از طرف شیطان
واینها ربطی به اثبات و نفی توانایی خود روح ندارد
اما در مورد قصر بلقیس آنشخص علم کتاب داشت حال علم کتاب چیست جای اختلاف است وبعضی از مفسرین می گویندعلم اسما ء و صفت داشت
بیشترآنچه که مرتاضان انجام میدهد سحر است و به کمک شیاطین آنرا انجام می دهند و
در اینجا هم روح همراه باجسم است نه روح خالی
مثل آنکه کسی ادعا بکند بدون روح جسم همان توانایی قبلی را دارد
اما در مورد شنیدن پیامبران
اولا این مختص پیامبران بوده نه غیر از آنها
و در بعضی موارد اصحاب جبرئیل را دیده اند وصدایش را هم شنیده اند
. باید توجه داشت که محدوده امواج صوتی برای حیوانات مختلف متفاوت است. برای نمونه سگ ارتعاشات تا 40000 هرتز را میشنود و ارتعاشات تا 80000 هرتز بر گوش خفاش اثر میکند. و بعضی از حشرات ارتعاشهایی تا 175000 هرتز را میشنوند و میتوانند خود نیز تولید کنند و باهم ارتباط یابند.
لطفا به این سوالات جواب دهید
1- آیا شنیدن توانایی شخصی است یا توانایی است برای کمک به دیگران
در نظر بگیرید شخصی در آمریکاست و فلج ویا در زندان وحتی نمی تواند شما را ببیند و فقط حرفهای شما را می شنود آیا شما از این شخص درخواست کمک می کنید برای جلب منفعت یادفع ضررو آیا چنین شخصی قادر و تواناست
2- آیا شنیدن مخصوص فقط پیامبران و یا اما مان و یا فرقی ندارد شامل هر شخصی می شود
3- آیا شنیدن مرده در کنار قبرش صورت می گیرد یا در هر مکانی و آیا اگر همزمان چند نفر از مرده درخواستی کنند همزمان صدای همه را می شنود
همچنان منتظر اثبات توانایی مردگان در جهت کمک به زندگان هستیم
الهم صل علی محمد و ال محمد.
شما همچنان دارید در خیال سیر می کنید ،کمی از عالم خیال پایین بیایید تا سخنان را در واقع نیز بفهمید و تعقل نمایید.....
خداوند می فرماید:
«کلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَترََوُنَّ الجَْحِیم»
(چنان نیست که شما خیال مىکنید اگر یقین داشتید قطعاً جهنّم را خواهید دید) (تکاثر/5و6)
وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
«لَقَد كُنتَ في غَفلَةً مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاؤَكَ فَبَصَرُكَ اليومَ حَديد؛ [به او خطاب ميشود:]
تو از اين صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.» (سوره ق، آيه22)
همانطور که از ایات بر می اید،انسان وقتی به مرحله یقین برسد ،به ملکوت دسترسی پیدا می کند و وقتی به ملکوت دسترسی پیدا کند دوزخ وبهشت را می بیند ،و وقتی بهشت ودوزخ را ببنید یعنی پرده غفلت که در دنیا بر او عارض گشته بود در دنیا برداشته شده و چشمش تیز می گردد ،وغفلت جایی معنا دارد که چیزی باشد و انسان به ان توجه نداشته باشد و همینطور حرف از پرده غفلت بدون وجود پشت ان که قیامت و بهشت وجهنم باشد بی معنی است نتیجتا همین الان قیامت موجود است وپشت پرده و اشخاصی با رسیدن به یقین انرا حاضر می یابند.......
حالا حضرت عالی بفرمایید این یقین و مشاهده و درک و دسترسی از طریق خود انسان انجام می گیرد یا شیاطین پرده را از جلوی چشم ادمی بر می دارد؟؟؟!!
با این حساب،روح می تواند در طی تکامل و مسیر عبودیت به مرتبه یقین برسد و از عوالم دنیوی و برزخی بگذرد و به قیامت دسترسی داشته باشد،واین از خصایص قدرت روح است نه از خصایص قدرت جسمانی،...وخود این توانایی برای برای عبور از موانع از خصایص روح است.وگرنه حضرت عالی با قدرت جسمانی خود تا یک متری سطح زمین نیز نخواهید عروج کرد.....
خلاصه اینکه جن به عوالم بالا اصلا دسترسی ندارد و حتی علم غیب به معنای اصیل انرا هم نمی داند،با اینکه حضرت سلیمان برای مدتی از دنیارفته بود و لی اجنه نیز نتوانستند انرا درک کنند...
اصل مطلب این است که این عمل با اراده خود شخص انجام گرفته یا تنها با اراده خدا بدون در نظر گرفتن اراده و اختیار شخص بوده؟؟؟
انچه مشخص است علم کتاب علم بر عالم تکوین است چون (کن فیکون) فقط در عالم تکوین مصداق دارد و از همیجا مشخص می گردد که علم تکوینی همراه با قدرت است نه صرف یک مشت معلومات صوری ،نتیجتا انکه علم کتاب داشته باشد ،از طریق عالم تکوین تدبیر می کند،به عبارتی حکومت بر قانون ماده از طریق قانون بالا و یا تکوین می باشد نتیجتا وزیر سلیمان با حکومت بر قانون ماده از طریق عالم تکوین که ملکوت ان می باشد توانست خارج از زمان چنین عملی را انجام دهد.........
پس وزیر سلیمان با اراده واختیاری که خداوند به او داده بود توانست چنین کاری انجام دهد ولی انچه اصیل است بدون اذن الهی حتی نمی توان نفس کشید....
خلاصه:
حکومت بر اشیا از طریق حکومت بر قانون دانی انجام می گیرد و این حکومت کردن مراتب دارد از ضعیفترین ان گرفته که مربوط به مرتاضان می باشد تا مراتب بالاتر که علمی از کتاب است و نتیجتا گستردگی ان بیشتر است و تا قله که همه کتاب است وان احاطه کلی بر هستی است،نتیجتا انچه باعث بروز همه این عوامل می گردد منشاش روح ونفس است و خصیصه ان که اراده می باشد.....
نکته بعدی در مورد اتحاد روح با بدن می باشد،به عبارتی روح نه داخل بدن است و نه خارج از ان به عبارتی روح در هیچ عضوی از بدن پیدا نمی شود،بلکه رابطه بین روح و جسم رابطه ای علقه ای است و در خواب این علقه کمی ضعیف می گردد و بعد از مرگ این علاقه بسیار کمرنگ می گردد و لی به کلی قطع نمی گردد ،چون اصل عود ابدان به ارواح در قیامت بر اساس همین علاقه باقی بین جسم وروح است ،...
نکته بعدی اینکه روح در عوالم مختلف با ابدان مختص همان عوالم اتحاد دارد در عالم مادی ،این اتحاد با بدن مادی شدت بیشتری دارد ،وبعد از مرگ با بدن برزخی و یا مثالی و در قیامت با بدن مختص همان مرتبه ولی چیزی که هست بدن برزخی در همین دنیا نیز همراه با روح است ،نه اینکه بعد از مرگ ایجاد می گردد و روح به ان تعلق می گیرد ،..بدون بدن برزخی انسان حتی نمی تواند حرکت کند،براهین و دلایل عقلی ان در جای خودش به اثبات رسیده و نیازی به اوردن انها نیست....
نتیجتا در عالم برزخ اتحاد بدن مثالی با روح از شدت بیشتری برخوردار می گردد،نتیجتا اثرات برزخی اعمال را نیز به عینه مشاهده می کند،همانطور که اتش خوردن عین خودن مال یتیم است و لی این خوردن برای او در دنیا معنی ندارد و لی وقتی مرد خود را واقع در ان می بیند ،به عبارتی با صورت برزخی ان عمل اتحاد پیدا می کند..........
پس بعد از مرگ هم روح دارای بدن است منتها بدنی لطیف با احکام وخصایص خودش ،که البته مصداق انرا می توانید در هنگام خواب دیدن مشاهده نمایید در حالی که بدن جسمانی شما در روی تخت افتاده وبی حرکت است،ان بدن مثالی که در خواب هست ضعیف شده همان بدن برزخی اصلی است که همیشه با بدن می باشد....
پس روح ادمی هیچ وقت مستقلا نمی تواند موجود باشد،بر خلاف ان روح اصلی که در قران هست و ملائک کارهایشان را با واسطه ان به انجام می رسانند ....
از تمام مباحث مربوطه مشخص است که حضرت عالی اصلا مطالب را متوجه نمی شوید شما بفرمایید در خواب چگونه می شنوید؟؟؟ایا ارتعاش هوایی در خواب هست که حضرت عالی بخواهید وسیله شنوایی مانند گوش داشته باشید؟؟به نظر می رسد شنیدن در خواب با اراده باشد...البته اگر همین را هم تجربه کرده باشید:Cheshmak:
یاحق
شما به راحتي اين آيات را حمل بر مجاز مي كنيد در حالي كه آيات صراحت در سخن گفتن دارند.
حمل بر مجاز دليل مي خواهد و الا انسان مي تواند به راحتي آيات قرآن را به نفع خود تفسير كند.
در ضمن بر فرض در اين آيات چنين باشد ، اما در آيه اي كه خداوند به پيامبر مي گويد:
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
سخن شما صحيح نمي باشد.
با سلام و عرض ادب
در آیۀ مورد بحث:
اولا:سیاق آیات در مقام ترهیب و ترغیب است لذا می فرماید:قل..
ثانیا: همیشه «س» برای استقبال نیست و به معنی تاکید نیز آمده همچنان که مفسرینی از اهل سنت همچون سید محمود آلوسی، سمرقندی، طنطاوی در این آیه گفته اند «س» برای تاکید آمده.«ای یری الله و رسوله ..البتة».
ثالثا:اگر سین برای استقبال باشد عرض شد سین برروی«یری» آمده و فاعل یری ابتداء خود خداوند است یعنی طبق برداشت شما مفهوم آیه این می شود که خدایی که خود علام الغیوب است الان نمی بیند و در آخرت می بیند؟؟؟؟
لذا قول مجاهد که اجتهاد تفسیری وی است و برداشتی معصومانه نیست مستلزم نقص در ذات خداوند است.
البته شما که به تفسیر ابن کثیر مراجعه نمودید این نکته را فراموش نمودید که ایشان بعد از این نقل قول، از مسند طیالسی و مسنداحمد روایت می کند:
وقد ورد: أن أعمال الأحياء تُعرَض على الأموات من الأقرباء والعشائر في البرزخ، كما قال أبو داود الطيالسي: حدثنا الصلت بن دينار، عن الحسن، عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقربائكم وعشائركم في قبورهم، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: "اللهم، ألهمهم أن يعملوا بطاعتك.
وقال الإمام أحمد: أخبرنا عبد الرزاق، عن سفيان، عمَّن سمع أنسًا يقول: قال النبي صلى الله عليه وسلم: "إن أعمالكم تعرض على أقاربكم وعشائركم من الأموات، فإن كان خيرًا استبشروا به، وإن كان غير ذلك قالوا: اللهم، لا تمتهم حتى تهديهم كما هديتنا.
یعنی امواتتان هم از اعمال شما با خبرند چه رسد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولیای الهی.
ظاهرا تصور جناب طالب علم این است که مرگ امرى عدمى و به معناى فنا است، ولى اين برداشت هرگز با آن چه در قرآن کریم آمده و دلايل عقلى که به آن رهنمون مىشود موافق نيست.
مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است و حقیقت آن انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است .مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیه شریفه« الذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[1]می فرمایند:
« الحياة كون الشيء بحيث يشعر و يريد، و الموت عدم ذلك لكن الموت على ما يظهر من تعليم القرآن انتقال من نشأة من نشآت الحياة إلى نشأة أخرى كما تقدم استفادة ذلك من قوله تعالى: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ- إلى قوله- فِي ما لا تَعْلَمُونَ»[2].، فلا مانع من تعلق الخلق بالموت كالحياة.
على أنه لو أخذ عدميا كما عند العرف فهو عدم ملكة الحياة و له حظ من الوجود يصحح تعلق الخلق به كالعمى من البصر و الظلمة من النور»[3]
لذا قرآن کریم از مرگ به فوت تعبیر نمی کند بلکه مرگ را توفی می داندکه همان اخذ تام و تمام حقیقت یک شیء است.
این تعبیردر قران کریم بیش از دوازده بار آمده که به چند مورد اشاره می شود:
1-«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون».[4]
2-«وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ».[5]
3-«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ».[6]
4-«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[7]
[1].الملک/2.
[2] .واقعه /60.ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد.
[3] .المیزان ،ج19ص349.
" كلمه" حيات" در مورد چيزى بكار مىرود كه آن چيز حالتى دارد كه به خاطر داشتن آن حالت داراى شعور و اراده شده است. و كلمه" موت" به معناى نداشتن آن حالت است، چيزى كه هست به طورى كه از تعليم قرآن برمىآيد معناى ديگرى به خود گرفته، و آن عبارت از اين است كه همان موجود داراى شعور و اراده از يكى از مراحل زندگى به مرحلهاى ديگر منتقل شود، قرآن كريم صرف اين انتقال را موت خوانده با اينكه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده، هم چنان كه از آيه" نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ ... فِي ما لا تَعْلَمُونَ"
اين معنا استفاده مىشود، بنا بر اين ديگر نبايد پرسيد: چرا در آيه مورد بحث فرموده:" خدا موت و حيات را آفريده" مگر مرگ هم آفريدنى است؟ چون گفتيم: از تعليم قرآن برمىآيد كه مرگ به معناى عدم حيات نيست، بلكه به معناى انتقال است. امرى است وجودى كه مانند حيات خلقتپذير است.
علاوه بر اين اگر مرگ را امر عدمى بگيريم، همانطور كه عامه مردم هم چنين مىپندارند، باز خلقت پذير هست، چون اين عدم با عدمهاى صرف فرق دارد و مانند كورى و تاريكى، عدم ملكه است، كه حظى از وجود دارد.
[4].زمر/42. خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام" خواب" مىگيرد، سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه ميدارد، و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مىگرداند تا سرآمد معينى، در اين امر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه تفكر مىكنند.
[5].النحل/70. و خداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مىگيرد و بعضى از شما به پستترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مىشود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مىكند و ديگر) چيزى نمىداند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.
[6].السجدة/11. بگو: فرشتهى مرگ كه بر شما گمارده شده، جانتان را مىگيرد، سپس به سوى پرودگارتان برگردانده مىشويد.
[7].النحل/32. همان كسانى كه فرشتگان جانشان را- در حالى كه پاكند- مىستانند [و به آنان] مىگويند: «درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام مىداديد به بهشت درآييد».
با سلام خدمت کارشناس محترم
میخواستم درخواست کنم چند نمونه از احادیثی که در مورد دعا کردن اموات برای فرزندان خود و کسانی که برای او فاتحه میخوانند و از طرف او صدقه میدهند، ذکر فرمایید. همچنین احادیثی که در مورد آزاد بودن ارواح در شب های جمعه وارد شده است. آیا همه اموات در شب جمعه روحشان آزاد است؟ یا فقط اختصاص به مومنین دارد؟
در ضمن بر فرض در اين آيات چنين باشد ، اما در آيه اي كه خداوند به پيامبر مي گويد:
" و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون ".
از رسولانى که پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم ؟!
سخن شما صحيح نمي باشد.
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا
و تو اى پيامبر! از ايمانآوردگان اهل كتاب و مؤمنان آن جامعهها و مردمى كه پيامبران پيشين را به سوى آنان گسيل داشتيم بپرس كه آيا پيامآوران ما جز پيام توحيدگرايى و يكتاپرستى و دعوت به عدالت و آزادى و رعايت حقوق مردم براى آنان آوردهاند و آيا آنان را جز به پرستش خداى يكتا فرا خواندهاند؟!
آنچه آمد ديدگاه بيشتر مفسران در تفسير آيه است، امّا پارهاى برآنند كه: خدا به پيامبرش پيام مىدهد كه: هان اى پيامبر من! با اينكه پيروان تورات و انجيل پس از پيامبران ما دست تحريف به كتابهاى خود بردهاند و اينك در ايمان و توحيد خالص نيستند، با اين وصف اين موضوع را از آنان بپرس، چرا كه باز هم از لابلاى سخنان آنان توحيدگرايى و يكتاپرستى را خواهى يافت و درستى سرلوحه دعوت تو ثابت خواهد شد.
در اين آيه گرچه به ظاهر روى سخن با پيامبر خداست، امّا منظور همه مسلمانان هستند و به آنان فرمان مىرسد كه: شما مسلمانان از پيروان كتابهاى آسمانها بپرسيد كه:
أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَانِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ
آيا ما جز خداى بخشاينده، خدايانى ديگر قرار داديم كه مردم آنها را بپرستند؟!
آرى، اگر از آنان اين حقيقت را جويا گردى خواهند گفت كه ما هرگز چنين دستورى به آنان و پيامبرانشان ندادهايم، و هرگز كسى را به پرستش خدايى، جز خداى يكتا نخواندهايم.
به باور گروهى از مفسران، از جمله «سعيدبن جبير» منظور اين است كه: در اين مورد از پيامبران بپرس؛ و منظور از اين پيامبران، آن چهرههاى بزرگى بودند كه در شب معراج و آن سير آسمانى بر گرد حضرت محمد(ص) گرد آمدند و شمارشان در برخى از روايات نود نفر آمده است، كه موسى و عيسى نيز در ميان آنان بودند
تفسیر مجمع البيان
[quote=اندیشمند;183177]
[/quote]
مبحث این تایپک توانایی مردگان است اما ظاهرا نمی توانید هیچ توانایی در ارتباط به کمک به زندگان ارائه بدهید ومجبورید به هر چیزی متوسل بشوید
اما در مورد شهدا
1- در این آیه بحثی از توانایی به کمک به زندگان نیست
2-تنها چند نفر از امامان شما شهید هستند اگر می گویید شهدا زنده اند باید قبول کنید غیر شهدا مرده اند مگر نه دیگر چه دلیلی دارد به شهدا استناد می کنید
3- یستبشرون یعنی خود شادی می کنند
«يستبشرون بنعمةٍ مناللّه و فضلٍ»
آنان بر بخشش و نعمتى از خدا و بر اين حقيقت كه خدا پاداش ايمانآوردگان را تباه نمىسازد، شادى مىكنند.
تفسیر مجمع البيان
بررسی استبشار در آیات دیگر
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
بيگمان خداوند ( كالاي ) جان و مال مؤمنان را به ( بهاي ) بهشت خريداري ميكند . ( آنان بايد ) در راه خدا بجنگند و بكشند و كشته شوند . اين وعدهاي است كه خداوند آن را در ( كتابهاي آسماني ) تورات و انجيل و قرآن ( به عنوان سند معتبري ثبت كرده است ) و وعده راستين آن را داده است ، و چه كسي از خدا به عهد خود وفاكنندهتر است ؟ پس به معاملهاي كه كردهايد شاد باشيد ، و اين پيروزي بزرگ و رستگاري سترگي است .
وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
هنگامي كه سورهاي ( از سورههاي قرآن ) نازل ميشود ، كساني از آنان ( كه منافقند ، از روي تمسخر و استهزاء ، برخي به برخي رو ميكنند و ) ميگويند : اين سوره بر ايمان كدام يك از شما افزود ؟ ( و آيا چيز مهمّ و مفيدي گفت و نمود ؟ ! ) و امّا مؤمنان ، ( همان سوره قرآن ) بر ايمانشان ميافزايد و ( نور آن بيش از پيش راه حق را بديشان مينمايد ، و از اين نزول قرآن كه مايه افزايش ايمان و پرتو جان و سعادت هر دو جهان آنان ميشود ) شادمان ميگردند .
وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ
( هنگامي كه صبح گرديد ) اهل شهر ( فرشتگان را به صورت مردان بسيار زيبائي ديدند و بديشان چشم طمع دوختند و ) شاديها كردند .
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاء كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
خدا كسي است كه بادها را وزان ميسازد و بادها ابرها را برميانگيزند . سپس خدا آن گونه كه بخواهد ابرها را در ( پهنه ) آسمان ميگستراند و آنها را به صورت تودههائي بالاي يكديگر انباشته و متراكم ميدارد و ( پس از تلقيح ، اي انسان ) تو ميبيني كه از لابلاي آنها بارانها فرو ميبارد ، و هنگامي كه آن ( باران حياتبخش ) را بر كساني از بندگانش ميباراند ، آنان خوشحال و مسرور ميگردند .
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
هنگامي كه خداوند به يگانگي ياد ميشود ، كساني كه به آخرت ايمان ندارند ، دلهايشان ميگيرد و بيزار ( از يكتاپرستي ) ميگردد ، امّا هنگامي كه از معبودهائي جز خدا سخن به ميان ميآيد ، به ناگاه شاد و خوشحال ميشوند !
در کل آیات که استبشار بکار رفته معنای شادمانی برای خود است
حال اگر منظور نوید و بشارت باشد
به چه کسانی بشارت می دهند ان مقام مخصوص شهدا است پس باید به شهدا بشارت بدهند
آیا در دنیا بشارت می دهند یا د ر قیامت
اگر بجز قیامت شامل دنیا هم باشد
آیا کسی که هنوز شهید نشده چطور مقام شهید بودن را بهش بشارت می دهند آیا شهدا غیب می دانند
پس باید بعد از شهید شدن بشارت صورت گیرد
اگر چه گفتم این ربطی به اثبات توانایی مردگان برای کمک به زندگان ندارد
وَمَا یسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«فاطر/12»
دو دریا یکسان نیستند: این یکی دریایی است که آبش گوارا و شیرین و نوشیدنش خوشگوار است، و آن یکی شور و تلخ و گلوگیر؛ (اما) از هر دو گوشتی تازه می خورید و وسایل زینتی استخراج کرده میپوشید؛ و کشتیها را در آن میبینی که آنها را میشکافند (و به سوی مقصد پیش میروند) تا از فضل خداوند بهرهگیرید، و شاید شکر (نعمتهای او را) بجا آورید!
سلام
درست است که بین دو دریا برزخی مستحکم است ولی این برزخ برای کشتی و هرانکس که بران سوار شده چه اثری میتواند داشته باشد کشتی این برزخ را شکافته و از ان عبور مینماید . و الا شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند چه معنی دارد ؟
قسمتی قول علماست وحدیث هم جدا از صحیح و ضعیف بودن دلالت بر عرضه اعمال در برزخ و قبر دارد نه خود شاهد و حاضرو ناظر باشند همچنانکه امامان شما هم همین نظر را دارند
از حضرت مهدی علیه السلام روایت شده که : «اعمال امت در هر دوشنبه و پنج شنبه بر پیغمبر صلی الله علیه وآله عرضه می شود، پس به آن آگاه می گردد. همچنین بر ائمه عرضه می شود و به آن علم پیدا می کنند»[1][1]. نجم الثاقب، باب یازدهم
آفرین کم کم دارید راه میفتید
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً
و ( در همه امور ) بر خداوندي تكيه كن كه هميشه زنده است و هرگز نميميرد ، و حمد و ثناي او را به جاي آور ( و بدان تو عهده دار ايمان يا كفر مردمان نيستي و خدا همگان را ميپايد ) و همين كافي است كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است ( و هيچ گونه گناهي از ديد او مخفي نميماند )
در قرآن در نفی کفار که قائل به زنده نشدن مردگان بودند خداوند در جواب نمی فرماید که آنها نمرده اند بلکه می فرماید ما می توانیم آنها را دوباره زنده کنیم
أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى
آيا چنين خدائي نميتواند مردگان را زنده گرداند ؟ !
وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ
( كافران علاوه بر شِرْكشان ) مؤكّدانه به خدا سوگند ياد ميكنند كه خداوند هرگز كسي را كه ميميرد زنده نميگرداند . خير ! ( چنين نيست كه ميگويند ، بلكه خداوند همه مردگان را دوباره زنده ميكند ، و اين ) وعده قطعي خدا است ، و ليكن بيشتر مردمان نميدانند ( كه زندهگرداندن براي قدرت خدا چيزي نيست و همان گونه كه قبلاً به انسانها جان بخشيده است ، پس از مرگ نيز دوباره جان به پيكرشان ميدمد )
ودر قران حیات و مرگ در مقابل هم هستند و بودن یکی نفی دیگری است
فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ
فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ
قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى
أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ
فَأَحْيَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا
وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً
يُحْيِي الْمَوْتَى
فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا
و........
همچنان منتظراثبات توانایی مردگان برای کمک به زندگان در قرآن و سنت هستیم :Hedye:
برزخ بین دو آب شیرین و شور قرار دادرد چه ربطی به کشتی دارد
حال اگر دو آب با هم قاطی شوند آیا برزخ معنی پیدا می کند
سلام
برزخ مانعی است بین اب شور و شیرین و کسانی که اوج میگیرند و از آب خارج میشوند و به کشتی نجات سوار مشوند دیگر برزخ برای انان نمیتواند مانعی باشد .
و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها[ی سال] سیر کنم
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَینِهِمَا نَسِیا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا«61»
پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند ماهی خودشان را فراموش کردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا«62»
و هنگامی که [از آنجا] گذشتند [موسی] به جوان خود گفت غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم
قَالَ أَرَأَیتَ إِذْ أَوَینَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا«63»
گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت
قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا«64»
گفت این همان بود که ما میجستیم پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند
فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا«65»
تا بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم
اگر دقت فرمایید این بنده خدا که یکی از بندگان خداست دقیقا روی برزخ ایستاده هم کشتی را سوراخ میکند هم میکشد و هم میسازد و اینها را همه به اذن خدا انجام میدهد .
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ«البقره/154»
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ«العمران/169»
وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ«حج/58»
کسانی که به تصور ما مرده اند ولی به اذن خدا غذا میخورند قطعا به اذن خدا توانائی انجام هر کاری را خواهند داشت .
دوست عزیز !!
شما هنوز معنی حیات و موت را نمی دانید.....،حیات به صورت عام یعنی انچه اثری دارد که مورد انتظار است،بدین معنی که هر چیزی اثری دارد و همین اثر حیات انرا در مرتبه خودش رقم می زند،ولی از انجا که این اثرات سعه و ضیق دارد بنابراین دامنه گستردگی این اثرات میزان شدت حیات هر موجود را تعیین می کند،مثلا اثر یک سنگ سنگینی و یا جرم و وزن ان است و اثر دیگری در جهات مختلف ندارد،بعد از این می رسد به گیاه که البته اثر گذاری ان به مراتب از سنگ بیستر است به عبارتی غیر از اثرات سنگ اثراتی از قبیل رشد و نمو وحتی تغییر مسیر در رشد و غیره را دارد و بین گیاهان نیز این گستردگی متفاوت است مثلا گستردگی اثر در یک گیاه گوشت خوار از یک گیاه معمولی بیشتر است ،حتی به تازگی ضجه درختان را نیز در مجامع علمی اثبات نموده اند که البته به تجربه نیز ثابت گشته است که گیاهان در مقابل تهدید و اعمال اشخاص از خود عکس العملهایی نشان می دهند،بعد از ان حیوانات هستند که گستردگی اثر گذاری بیشتری نسبت به گیاهان دارند ازقبیل حرکت ارادی و شعور و غیره و همین صفات جهات اثری مختلفی ایجاد می کند،بعد از حیوان انسان اثرات بیشتری می گذارد که عقل نقش بسزایی در این دامنه دارد و همینطور هر چه دامنه اثر گذاری در رشد کمالی بالا برود گستردگی و شدت حیات بیشتر می گردد،تا می رسد به بندگان مقرب از قبیل اولیا و فرشتگان و بعد از همه عالم امکان می رسد به خداوند که اثر هستی از طریق اوست.....
خلاصه شدت حیات چیزی جز دامنه اثر گذاری نیست،و البته منشا اثر گذاری جسم انسان نیز از نفس اوست به عبارتی اعمال شخص مبداش از نفس می باشد وگرنه جسم ادمی بدون نفس اثری جز در حد همان وزن و جرم وغیره را ندارد،.....
نتیجتا اصالت اثر گذاری در مرتبه جسم مادی در پایین ترین درجه ممکن ان است ،و بالاترین اثرگذاری در نهایت تجرد از ماده است که همان خداست و بعد از حق هر موجودی که از لحاظ خصایص به او نزدیکتر باشد ،از قبیل روح که در قران هست و روح اولیا و همچنین خود فرشتگان مقرب و بیاید تا برسد به جسم مادی و خاکی.....پس موجودی که مجرد از ماده باشد اثر بیشتری در ماده دارد که البته خداوند در نهایت تجرد و در قله ان است،وگرنه اگر موجود مجرد نمی توانست در ماده اثر بگذارد در مرتبه اول این خصیصه از ان خدا می شد و این در حالی است که اصلا در مرتبه ذات حق جسم مادی موجود نیست ولی انرا ایجاد نموده است و البته معطی یک چیز باید انرا داشته باشد تا بتواند اعطا وجودی نماید!!!!!!!!
بنابر نص ایه قران روح از عالم امر می باشد،وعالم امر خالی از زمان ومکان می هست و با کن فیکون سروکار دارد نه بازمان و تدریج،نتیجتا روح مجرد از ماده و زمان است واثر گذاری ان صد البته از جسم مادی بیشتر است،وحتی اعمال جسمانی نیز منشا از روح است ،و بعد از مرگ نیز روح فنا نمی گردد بلکه انتقال پیدا می کند......پس اصالت قدرت و توانایی که از نفس می باشد همچنان بر سر جای خودش پایدار است،ولی اینکه هر کسی بتواند از این قدرت در تصرف بر ماده استفاده نماید ،این دیگر کار هر روحی نیست بلکه این تصرف از ان مقربین می باشد و انها که از بند عالم امکان ازاد و رها باشند و گوش و چشم واراده انها چشم و گوش و اراده حق شده باشد،اینها همان معصومین وشهادت دهندگان در روز جزا هستند و کسی که در واقع حضور نداشته باشد شهات برای او معنا ندارد حتی پوست بدن و مکان و غیره......پس پوست بدن نیز شعور دارد و حامل شهادت است،همانطور که همه هستی شعور دارد وذکر حق می گوید....
این هم دلیل عقلی همراه با نقل،....
ولی در کل موت یعنی گرفتن اسباب و روابط از موجود که همان عدم اثر گذاری است،مثلا موت در عالم مادی یعنی اینکه ان روابط و مسببات و عللی که در جسم مادی و اعمال او بود در این عالم از بین برود و جسم دیگر نتواند اثری بر عالم ماده بگذارد،بعد از عالم مادی موت در عالم برزخ است،در عالم برزخ نیز در مرتبه قیامت موت صورت می گیرد،واسباب و علل بین احکام ان مرتبه با ارواح و ابدان برزخی از بین می رود،و دیگر اثر از خود نمی توانند بگذارند،نتیجتا عالم برزخ در یک مرتبه حیات است ودر مرتبه دیگر موت و همچنین در عالم مادی،وموت چیزی جز از بین رفتن اسباب و علل بین موجود و خصایص ان مرتبه چیز دیگری نیست......نتیجتا ملائک نیز در مرتبه قیامت وقتی بیهوش (صعق) شدند(موت به معنی خروج روح از بدن نه) دیگر اثری در عالم ماده نمی توانند بگذراند نتیجتا تدبیر عالم که به واسطه انها می چرخید از بین می رود وهمه چیز به هم می ریزد،........
پس مرگ مادی یعنی عدم اثر گذاری اعمال جسمانی به ماده،ولی این عدم اثر گذاری فقط در مرتبه جسم صادق است نه روح،در حالی که روح عامل اصلی اثر جسم بر ماده می باشد...
یاحق