fetrat khoda parasti

فطرت خداپرستی

شناخت خدا و ايمان به او در هر انساني ريشه فطري دارد و از اوّل خلقت در وجود او نهفته شده است و اين نظير ساير تمايلات عالي در نهاد هر انساني خواهي نخواهي ايجاد شده است.

ايمان و عقيده به خدا چيزي نيست كه به كلّي از انسان جدا باشد، آنگاه بعضي آنرا نپذيرند و بعض ديگر بپذيرند.

به عبارت ديگر شناخت خالق و حسّ خداخواهي كسبي نيست تا عده‏اي آنرا كسب كنند و به دست آورند و عده‏اي ديگر اهمال كرده و به طور كلّي اين حس را فاقد باشند.
با مختصر مطالعه‏اي در كتابهاي جامعه‏شناسي اين مطلب خوب روشن مي‏شود كه تمام قبايل و جمعيت‏هايي كه در سراسر جهان زندگي مي‏كنند، حتّي همان مردم دور افتاده مربّي نديده و تبليغ نشده يك حسّ خداشناسي در خود مي‏يابند
و اين را درك مي‏كنند كه هيچ يك از اجزاء عالم طبيعت من جمله انسان به خودي‏خود پديد نيامده است و بايد در برابر كسي كه آنها را آفريده و اين همه نعمت در اختيارشان قرار داده كرنش كرد و اظهار خصضوع نمود.

اين حس همان فطرت اوّليه‏اي است كه در نهاد آنها قرار داده شده و اين مطلب خيلي احتياج به دليل و برهان هم ندارد
چون مطلبي است كه هر كسي اگر در مقام انكار نباشد، آنرا درك مي‏كند.
البته عوامل ديگر، مثل انديشه و تعقل كه در قرآن توصيه شده به تقويّت و شفافيّت اين ايمان فطري مي‏پردازد.

اينجا يك سؤال پيش مي‏آيد و آن اينكه:
وقتي شناسايي خدا فطري است پس اين همه معبودها و خداها و بت‏پرستي‏ها در بين اجتماعات بشري چه معني دارد؟

جواب اين است كه:
بشر در باطن خود عشق به معبودي را حس مي‏كند و مي‏خواهد در برابر او اظهار بندگي كند. آنگه در خارج ذهنش به دنبال آن خدا مي‏گردد و هر چيزي كه در نظرش مقدّس آمد همان را به عنوان خدا برمي‏گزيند و يا به عنوان اينكه او را به خدا نزديك كند در برابرش اظهار تذلل مي‏كند و براي همين كه بشر اشتباه در مصداق نكند و غير خدا را به جاي خدا نگيرد انبياء آمدند تا بشر رابه سوي خداي يگانه دعوت كنند و او را از گمراهي و انحرافات نجات بخشند

پس اصل دین داری وخداپرستی در فطرت انسان نهاده شده است مورد بحث این است که این خدا کی است و کجاست واین برنامه ودینی که فرستاده است کجاست واز که باید آن راگرفت وبرای جلوگیری از اشتباه در مصداق خداوند انبیا را فرستاده است.