چرا هنوز در جامعه ما دخترها جدی گرفته نمی شوند؟
ارسال شده توسط reza64 در یکشنبه, ۱۳۹۷/۱۱/۱۴ - ۰۱:۴۰سلام ووقت بخیر
در سوال زیر کاربر مطلبی مطرح کرده اند ومسائلی در مورد حقوق زنان بیان کرده اند که برای بنده هم سوال ایجاد شده است
ولی سوال بنده از جنبه اخلاقی نیست بلکه درخواست دارم که مطالب زیر از جنبه نظر اسلام در مورد حقوق زن بررسی وپاسخگوئی شود
با سپاس
با سلام خدمت همهدختران در جامعه ما در بسیاری از تصمیمات مهم زندگیشان هدف روشن و مشخص و قاطعی ندارند.
مثلاً:
۱-برای دانشگاه بدون هدف انتخاب رشته می کنند و درس می خوانند.( البته نه همه آنها).
۲-وقتی سر کار می روند به آن نه به عنوان وظیفه بلکه یک سرگرمی و وقت پرکنی نگاه می کنند ( باز هم معمولاً و نه همه).
۳-حقوقی که می گیرند را نه برای آینده و خرج و مخارج زندگی بلکه به عنوان پول تو جیبی نگاه می کنند.
۴-تا وقتی دنبال درس و کارند که شوهر نکرده اند اما به محض ازدواج ناگهان همه چیز را فراموش می کنند...چرا یک دختر تکلیفش با خودش معلوم نیست. چرا منتظر می نشیند تا یک نفر ( همسرآینده) از راه برسد و به او بگوید چه کار بکن چه کار نکن؟
در حالیکه یک پسر از همان اول میداند دنبال چه چیزیست. اگر درس به دردش نخورد اصلا دنبالش نمی رود. نه اینکه وقتش را در دانشگاه تلف کند بعد بیاید ببیند هیچ خبری نیست.
چرا دخترها برای سرنوشتشان خودشان تصمیم نمی گیرند؟
یا اگر تصمیم می گیرند متزلزلند؟
دختران بیشتر به دنبال ازدواج و بچه دارشدن هستند یا به دنبال موفقیت تحصیلی و شغلی؟
اگر فکر ازدواجند پس چرا تا خواستگار میاید سریع بحث تحصیل و کار را پیش می کشند و جواب سربالا می دهند؟
اگر هم فکر کار و پیشرفتند پس چرا در کارکردن به جدیت مردان نیستند؟(معمولاً نه همه)می گویند وظیفه زن انسان سازیست. این جمله این باور را القا می کند که یک زن وظیفه اش ساختن زندگی دیگران و به موفقیت رساندن آنهاست و خودش دیگر فرقی نمی کند به جایی برسد یا نرسد انسان بشود یا نشود. یعنی خودش را وقف خوشبختی و موفقیت دیگران ( همسر و فرزندان) کند و خودش دیگر اهمیتی ندارد. همین صفت فداکاری را برای همین روی مادرها گذاشته اند یعنی کسی که خودش را فدای خانواده کرده خودش را نادیده گرفته.
من فکر می کنم زنان در زمانهای قدیم با وجود اجحاف هایی که در حقشان می شده تکلیفشان با خودشان روشن تر بوده و می دانستند از زندگی چی می خواهند اما الان در زمانه ما با وجود رفع بسیاری از تبعیض ها و وجود امکانات برای رشد و پیشرفت خانمها آنها بیشتر دچار سردرگمی و بلاتکلیفی هستند.
مثلا در زمانهای قدیم کسی از زنان توقع کارکردن نداشت اما در زمان ما بعضی مردها تمایل دارند همسرشان سر کار برود. یا خانواده ها همانطور که از پسرشان انتظار کار دارند از دخترها هم دارند.
اما یک زن گاهی با ازدواج، ثمره سالها تلاش و زحمت خودش را کنار می گذارد. ( من پزشک متخصص خانم یا خانم دکتر داروساز می شناسم که سر کار نمی روند). البته که حفظ کانون خانواده اهمیت بسیار دارد اما چرا یک زن اول همه این راه های پرفراز و نشیب درس و کار را پشت سر گذاشته و بعد همه را به یکباره رها می کند؟ یعنی وقت و پول و انرژی و بودجه مملکت و ... که این خانم در دانشگاه و محل کار هزینه کرده همه باید بر باد برود؟برعکس این قضیه را هم در جامعه می بینیم: زنانی که سر کار می روند و گله و شکایت می کنند و حسرت زنان خانه دار را می خورند.
ریشه این دوگانگی کجاست و راه حل آن چیست؟
دخترها و زنان بالاخره در زندگی دنبال چه چیزی هستند ( و بهتر بگویم دنبال چه چیزی باید باشند)؟و یک نکته قابل تامل اینکه با وجود تلاش زن در کار و تحصیل هنوز باور عمومی جامعه در مورد کار زنان منفی است حتی خود خانمها هم در بسیاری موارد خودشان را قبول ندارند و ترجیح می دهند یک مرد کارشان را حل کند. ( مثلا مراجعه به پزشک مرد یا ترجیح دادن تدریس دبیر یا اساتید مرد)
من منکر وظایف و مسئولیتهای زن در خانه نیستم و نمی خواهم ارزش خانه داری و مهم تر از آن همسرداری و بچه داری را پایین بیاورم اما می خواهم بدانم آیا همین ها برای مفیدبودن کافیست؟ وقت باقیمانده ای که برای یک زن می ماند چگونه میگذرد؟
آیا حاصل یک عمر زندگی یک زن باید پختن غذا و ظرف شستن باشد اگر هم در جواب بگویید نخیر حاصل عمر زن اینها نیست بلکه فرزندان صالح و مفیدی است که به جامعه داده من می گویم پس خود آن زن چه فایده مستقیمی داشته برای جامعه؟ اصلا شاید یک زن هیچ وقت بچه ای نداشت یا ازدواج نکرد حاصل عمر این زنی که بچه ندارد چیست؟
من می خواهم تکلیف خودم را بدانم. چون تا الان تکلیف مرا اجبار خانواده و جامعه معلوم کرده در حالیکه من می خواهم خودم برای خودم تصمیم بگیرم.یکی از دلایلی که باعث شد این موضوع را مطرح کنم عدم خودباوری و اعتماد به نفس در خودم هست( که البته فکر می کنم در بسیاری از دختران هم وجود داشته باشد)
در واقع "نتوانستن" یک مساله ایست که دختران جامعه را در دوراهی پیشرفت و درجازدن قرار می دهد. من می خواهم بدانم این نتوانستن ها کجایش حقیقت دارد و کجایش فقط یک باور غلط است.
دو نکته مهم:
۱- من تعصبی روی جنسیتم ندارم نه به آن افتخار می کنم و نه از آن شرمنده هستم . پس از کارشناس محترم و کاربران بزرگوار می خواهم که آن چیزی را که به واقعیت نزدیک تر است بگویند نه مطالبی که به من تسلی بدهد که بله زنها هم توانمندند و چنین اند و چنان. من طالب حقیقتم و می خواهم بدانم دقیقا نقش یک زن در خانواده و جامعه چیست؟ ( غیر از فرزندآوری و بچه داری).۲- دنبال جواب های کلیشه ای و قالبی نیستم از کارشناس محترم و کاربران گرامی می خواهم روی سوالاتم فکر کنید و جواب بدهید. من حاضرم تا چند هفته هم صبر کنم اما پاسخ تازه و قانع کننده دریافت کنم.
زیرنویس( برای کسانی که سریع بهشان برمیخورد و جبهه میگیرند):
۱- دخترهایی هم هستندکه از درس خواندن و کارکردن هدف دارند .
۲-دخترهایی هم هستند که می دانند از زندگی چی می خواهند و منتظر تصمیم بقیه نیستند.
پس لطفا نیایید اعتراض کنید که چرا دخترها را تحقیر کردید و از این حرفها...
من خودم یک دخترم و فقط دنبال یافتن وظیفه و مسئولیت های واقعی خودم هستم.
با سپاس