متصوف

حقيقت عرفان و تصوّف يكی است

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم


در مکتب عرفان فقط توجّه به حضرت حقّ منظور است


در مكتب عرفان كه شناخت حقيقي ذات حقّ است از ساير كرامات و امور خارق عادت و جاذب خبري نيست، و فقط بر انكشاف اسرار حقيقت وجود با متابعت از شريعت اسلام و پيروي از سنّت‌ و ممشاي اهل بيت پيامبر متمركز است؛ درحاليكه مكتبهاي ديگر به امور غير عادي، اعمّ از إخبار از غيب و اطّلاع بر نفوس و كشف اسرار عالم مادّه و خواصّ مادّي اشياء و به دست آوردن مال و حطام دنيوي و تحصيل كيميا و امثال آن، و شناخت ظاهري امام عصر عجّل الله فرجه و تعيين زمان ظهور او و به حركت درآوردن افراد به اين سمت و به دست آوردن طيّ الارض و انجام افعال خارق عادت مي‌پردازند.

بزرگان عرفان و اهل توحيد توجّه سالك را جز به خداي متعال موجب خسران او و به هدر دادن سرمايۀ عمر و تعويض جوهر ناياب وصل، به سنگهاي بي

ارزش و پست ميشمرند.

آنچه كه در اين باب حائز اهميّت است اينكه انتساب عدّه

اي از اهل دنيا به مكتب عرفان، موجب سوء ظنّ بسياري از افراد به اهل توحيد و معرفت گشته است؛ اينان با تغيير شمايل ظاهري خود و فراگيري چند اصطلاح از اهل عرفان و تظاهر به زهد و انعزال از خلق چه بسا حتّي با زير پا گذاشتن آداب شرعي و رعايت تكاليف و احكام ظاهري موجب بدبيني سايرين به مكتب و مرام عرفاء و اولياي الهی گشتهاند.

امروزه اصطلاح صوفي با عارف در فرهنگ مشرق زمين بخصوص فارسي زبانان متفاوت گشته است.

حقيقت عرفان و تصوّف يكي است، و آن ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و كشف خفيّات عالم وجود با بصيرت قلبي و علم حضوري است؛ و اين مسأله از زمان رسول خدا و در طيّ استمرار ولايت اهل بيت عليهم السّلام در ميان برخي از اصحاب خاصّ آنان چون سلمان فارسي و اويس قرني و مقداد بن اسود و ميثم تمّار و رشيد هَجريّ و حبيب بن مظاهر اسدي و جابر بن يزيد جعفي و محمد بن مسلم و بشر حافي و بايزيد بسطامي و معروف كرخي و سريّ سقطي، و پس از زمان حضور در عصر غيبت امثال خواجه شمس الدّين حافظ شيرازي و شمس مغربي و شاه نعمت الله ولي و أبوسعيد أبوالخير و شيخ محمود شبستري و مولانا جلال الدّين محمّد بلخي و شيخ عطّار نيشابوري و محيي الدّين عربي و ابن فارض مصري و آقا سيّد مهدي بحرالعلوم و سيّد علي شوشتري و جولا و آخوند ملا حسينقلي همداني و شيخ محمّد بهاري و آقا سيّد احمد كربلائي و آقا سيّد جمال الدّين گلپايگاني و آقا سيّد علي قاضي و علاّمۀ طباطبائي و آقا سيّد حسن مسقطي و آقا سيّد هاشم حدّاد و علاّمه سيّد محمّد حسين حسيني طهراني تا بحال دائر و ساير بوده است.

البتّه بسياري ديگر از نخبگان معرفت و توحيد بوده

اند، چون مرحوم آخوند ملا محمّد جعفر كبوتر آهنگی و سلطان محمد جنابذي و مرحوم انصاري همداني و ديگران كه ذكر همۀ آنان از حوصله اين مقاله خارج ميباشد.

کلام علاّمه طهرانی راجع به آقای سیّد علی قاضی رضوان الله علیهما


مرحوم علاّمۀ طهراني راجع به استاد وحيد اخلاق آقا سيّد علي قاضي چنين مي
فرمودند:

مرحوم قاضي داراي دو جنبه

علم و عرفان بود؛ يعني در علوم ظاهريّه فقيهي عظيم و عالمي جليل، و در علوم باطنيّه عارفي واصل و انساني كامل بود كه أسفار اربعه را طيّ نموده، و جمع ميان ظاهر و باطن و شريعت و طريقت او را بتمام معني الكلمه به وادي حقيقت علي التّحقيق رهبري نموده است.

با علمائي كه پيوسته به نوشتن كتب ظاهري و بحثهاي بلاطائل و مفصّل اُصول فقه مي

پرداختند و بالنّتيجه دستشان از معرفت تهي ميماند خرده ميگرفت، و در نزد شاگردان خود اين طريقه را تقبيح مينمود.

و همچنين با دراويش و متصوّفه

اي كه بظاهر شرع اهميّت نميدهند سخت در معارضه و نبرد بود و ميفرمود: «سلوك راه خدا با عدم اعتناي به شريعت كه نفس راه و طريق است جمع ميان متضادّين و يا متناقضين است.»

خودش بقدري در اتيان مستحبّات و ترك مكروهات ساعي و كوشا بود كه در نجف اشرف در اين امر ضرب المثل بود؛ بطوري كه بعضي از معاندين و كورچشماني كه قدرت تابش اين نور و حقيقت را نداشتند، و هميشه در حوزه

ها و بالأخصّ در نجف هم كم و بيش يافت ميشوند و لانه مينمايند، و تا بتوانند بواسطه اتّهامات ميخواهند چهره حقيقي عارفي جليل و انساني وارسته را مسخ كنند ميگفتند: اين درجه زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترك مكروهات قاضي براي گول زدن عامّه وشبهه در طريق است، و گرنه وي يك صوفي است كه بهيچ چيز معتقد نيست و ملتزم نيست!!


آقای قاضی: نِعْمَ الرَّجُلُ أن يَكُونَ فَقِيهًا صُوفيًّا



روزي در مجلسي عظيم كه بسياري از مراجع و علماي فقه و حديث از جمله مرحوم آية الله آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني و آقا ضياء الدّين عراقي و غيرهما بودند و كلام در ميانشان ردّ و بدل بود، مرحوم قاضي با صداي بلند بطوري كه همه بشنوند فرمودند:
«نِعمَ الرّجُلُ أن يَكونَ فَقيهًا صُوفيًّا»


و اين، مانند ضرب
المثلها از كلمات مرحوم قاضي بجاي ماند.

فقيه، يعني عالم به شريعت و احكام؛ و صوفي، يعني عالم به راه

هاي نفس أمّاره و طريق جلوگيري از دامهاي شيطان، و مبارزه و مجاهده با مشتهيات نفساني براي رضاي خاطر ربِّ محمود و پروردگار منّان ذوالطَّول و الإحسان.[13] انتهي كلام علاّمۀ طهراني.

مكتب و طريقت تمامي اين عرفاي بالله و اولياي الهي فقط منحصر در معرفت ذات حقّ بنحو شهود و ادراك قلبي است، كه با عبور از مراتب نفس و پشت پا به اعتبارات عالم دنيا و رفض جميع انانيّت

ها و شوائب نفس امّاره و طيّ مدارج جمال و جلال و عبور از عوالم ظلمت و حجب نوريّه، به معرفت ذات پروردگار نايل آمده و در حريم قدس او مأوي گزيدند، و ديگران را به اين معرفت و شناخت دعوت كردهاند.

من كه ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمي مي
كشم از براي تو [14]


جائي كه رسول گرامي اسلام فرمود:

لِي مَعَ اللهِ وَقتٌ لا يَسَعُني مَلَكٌ مُقَرَّبٌ و لا نَبيٌّ مُرسَلٌ؛[15]


و یا همچنان كه مرحوم آقا سيّد هاشم حدّاد مي
فرمود:

ما جائي هستيم كه جبرئيل را قدرت نزديك شدن به آن نيست، و از ادراك مرتبۀ وجودي ما عاجز است.


اگر ذرّهاي زين نمط بر پرم

فروغ تجلّي بسوزد پرم[16]




البتّه اين بنده در جلد دوّم كتاب «أسرار ملكوت» راجع به مرتبۀ عرفاي الهي و خصوصيّات آن و آثار آنان تا حدودي توضيح داده
ام.

پیدا شدن عدّهای محتال و مکّار و دنیاپرست در عرصۀ عرفان و تصوّف


امّا برخي از اهل ريا و خدعه و مكر در زمان ائمّه عليهم السّلام چون سفيان ثوري پديد آمدند و در مقابل مكتب وحي و طهارت مردم را به دور خود جمع نمودند، و با تظاهر به گوشه
گيري و زهد و إعراض از دنيا عرصه انحراف و اعوجاج را براي مردم عوام فراهم آوردند، و با لقب صوفي موجب بدنامي اين اسم و صاحبان اصلي و واقعي آنها گشتند؛ و اين مسأله در طول تاريخ همچنان استمرار يافت، و هر دو دسته از اهل توحيد و شهود و افراد محتال و مكّار و دنياپرست در اين عرصه بظهور رسيدند.

خواجه حافظ شيرازي از سالك وارسته و ساير سیر حرم إله به صوفي ياد مي

نمايد:

صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باشد

ورنه انديشه اين كار فراموشش باد[17]


و يا در جاي ديگر ميفرمايد:
سحرگه رهروي در سرزميني

همی گفت این معمّا با قرینی

که اي صوفي شراب آنگه شود صاف

كه در شيشه بـرآرد اربعيني[18]


لیكن در مقابل اين افراد از اهل سير و سلوك و صلاح، به دستۀ ديگر از اهل نفاق و مكر و خدعه سخت ميتازد؛

نقد صوفي نه همه صافي بي
غش باشد

اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خوش بود گر محك تجربه آيد بميان

تا سيه روي شود هر كه در او غشّ باشد[19]


و نيز ميفرمايد:
صوفي نهاد دام و سر حقّه باز كرد

بنياد مكر با فلك حقّه باز كرد

بازيّ چرخ بشكندش بيضه در كلاه

زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد

فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد

شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد

حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل

ما را خدا ز زهد ريا بي

نياز كرد[20]


و لذا بسياري از ارباب فن را عقيده بر آنست كه مصداق اين دو عنوان يكي است؛ بدين معني که اگر مقصود از عرفان، ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و فناء بالله و بقاء بالله باشد، اطلاق عارف و صوفي و درويش به فرد واجد آن اطلاقي حقيقي و واقعي است، و اگر منظور صرفاً احتفاظ بر برخي از اصطلاحات و انجام پارهاي از اوراد و تظاهر به زهد و گوشهگيري و ايراد بر علماء و بزرگان از صلحاء شريعت باشد، باز بر فرد منحرف و متظاهر به اين امور هر سه عنوان اطلاق ميشود.

اطلاق صوفی به مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی و مرحوم انصاری همدانی


نقل مي
كنند: عدّهاي از معمّمين اهل ظاهر نسبت به مرحوم آية الله عارف كامل و مربّي اخلاق، استاد الكلّ، آخوند ملا حسينقلي همداني نسبتهاي ناروا و زشتي روا داشتند و در صدد ايذاء ايشان برآمدند، و در نامهاي به مرحوم شربيانی مرجع تقليد وقت، او را به عنوان صوفي خطاب نمودند.
مرحوم شربياني در پاسخ آنان فرمود: «اگر صوفي آنست كه شخصيّتي مثل آخوند مصداق آنست، اي كاش خداي متعال مرا نيز از جمله صوفيّه قرار مي
داد».

و نيز پس از فوت مرحوم آية الله عارف واصل شيخ محمّد جواد انصاري همداني، عدّه

اي ايشان را به عنوان صوفي در مجالس و محافل معرّفي مینموده، و با تهمتها و نسبتهاي وقيح درصدد كوبيدن و تدمير شخصيّت علمي و روحاني اين وليّ الهي برآمدند؛ در اين وقت مرحوم آية الله آخوند ملاّ علي همداني، كه جنبۀ مرجعيّت را نيز حائز بودند در اعلاميّهاي براي اقامۀ مجلس ترحيم نوشتند:

إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ في الإسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّهَا شَي‏ءٌ

.[21]

«اگر عالمي از پويندگان طريق هدايت و مكتب راستين اهل بيت
عصمت (آنان كه در وصفشان امام أبی جعفر الصادق عليه السّلام فرمود: أنتُم و اللهِ نُورٌ في ظُلُماتِ الأرضِ.[22] «شما قسم به خدا نور الهي و چراغ هدايتید در تاريكيهاي عالم مادّه و ظلمات كثرات دنيا») بميرد، شكافي در اسلام پديد آيد كه هيچگاه ترميم و اصلاح نخواهد شد.»

منبع : کتاب حریم قدس علامه طهرانی

[=&quot][/]

[=&quot] [=&quot][13][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ مکتوبات خطّی علاّمۀ طهرانی (ره) شماره 18، ص 262.[/]

[=&quot] [=&quot][14][/][/][=&quot] ـ دیوان حافظ شیرازی، ص 318.[/]

[=&quot] [=&quot][15][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ [/] [=&quot]بحار الأنوار[/][=&quot]، ج 79، ص 243؛ [/] [=&quot]تفسیر صافی[/][=&quot]، ج 1، ص 118؛ کشف الخفاء، [/] [=&quot]للعجلونی، ج 2، ص 173؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، للمناوی، ج 4 ، ص[/][=&quot] 8.[/]

[=&quot] [=&quot][16][/][/][=&quot] ـ بوستان سعدی، دیباچه بوستان، ص 16:[/]

[=&quot] اگـر یـک سـر مـوی بـرتر پـرم فــروغ تـجـلّـی بــسـوزد پـرم[/]

[=&quot] [=&quot][17][/][/][=&quot] ـ دیوان حافظ شیرازی، ص 82.[/]

[=&quot] [=&quot][18][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 376.[/]

[=&quot] [=&quot][19][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 123.[/]

[=&quot] [=&quot][20][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 103 و 104.[/]

[=&quot] [=&quot][21][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ [/] [=&quot]بحار الأنوار[/][=&quot]، ج 2، ص 43، ح 9، باب 10، حق العالم.[/]

[=&quot] [=&quot][22][/][/][=&quot] ـ کافی، ج 8 ، ص 275.[/]