علت العلل

ماهیت علت العلل یا واجب الوجود بالذات

سلام.
یک مدتی هست که سوالی ذهنمو مشغول کرده و نمی دونم چرا هربار به دلایلی به پاسخ نمی رسم.امیدوارم در این تاپبک با کمک و فرمایشات جناب کارشناس و دیگر دوستان به پاسخ برسم.
سوال هم سادست و لی خیلی مهم.
ما با براهینی، مثل برهان وجود و امکان(بالفرض به یک علت العلل و یا واجب الوجود بالذاتی می رسیم)که خوب فلاسفه اسلامی و یا مذهبیون این علت العلل را مساوی با همان خدای ادیان ی خوانند و به اون صفاتی مثل رزاق ئ بخشنده و مهربان و عادل بودن می دن.گو یک انسان است.
خوب سوال اصلی این که این صفات رو از کجا و چرا به این علت الععل می دیم.خوب پاسخی که من گاها می شنوم.اینه که اون علت العلل باید یک موجود بدون نقض باشه و اینها.و نداشتن مثلا مهربانی و عدل رو فلاسفه اسلامی برای اون واجب الوجود یک نقض می دونن که خوب این اشکال داره...ولی در پاسخ این که اصلا، چرا نداشتن صفت عدل برای اون واجب الوجود نشان نقصانه؟؟اصلا چرا اون واجب والوجود رو باید موجودی دارای شعور بدونیم که بعد بخواهیم بهش صفت عدل و مهربان و بخشنده بودن نسبت بدیم.مثلا، پروتون یک خاصیت داره که الکترون و ذره با بار مخالف رو جذب خودش می کنه..این وسط این پروتون شعور نداره...فکر نداره...بخشنده و مهربان بودن در موردش گفتن بی معنیه...یا مثلا، ما به یک سنگ صفات بخشنده بودن نمی دیم...و فلاسفه اسلامی هم به شعور آدمی صفت زبری و سختی و درخشندگی که از صفات سنگ هاست نمی دن...هر چیز جای خودش دارای صفات و خصوصیاتی هست...حالا اون علت العلل هم صفات و خصوصیاتی داشته باشه...چرا ما به اون شعور نسبت می دیم...چرا به اون صفات انسانی نسبت میدیم؟؟اگر این نداشتن صفات انسانی برای او نقص است، نداشتن صفات یک سنگ برای او نقص نیست؟؟مثلا واجب الوجود درخشندگی و سختی سنگ رو نداره؟؟اصلا جسمیت نداره به قول فلاسفه...البته این ها مثال بود..که سوالم رو روشن و واضح بیان کنم...
پس سوال اصلی چرا ما علت العلل را حکیم و با شعور و با صفاتی انسانی می خوانیمش...؟؟
اگر به این سوال پاسخ داده نشه...به نظرم، همه اون صغری کبری ها که مثلا در برهان واجب و وجود بیان می شه تا به خدا برسیم، به بن بست و پوچی می رسه...چون این برهان، مثلا نهایت یک واجب الوجود رو ثابت می کنه که ما از خصوصیاتش آگاهی نداریم....حالا اثبات واجب وجود و یا خدایی که ما از صفاتش آگاهی نداریم و با اثبات نکردنش چه توفیثی و تفاوتی داره...و دوباره سوال مطرح می شه که اصلا خدایی وجود داره؟؟
زیاد حرف زدم...سوال ساده بود، امیدوارم، پاسخی ساده و روشن بگیرم.مرسی...

واجب الوجود و علة العلل

سلام...
یک سوال...اگر این دنیای مادی و همه موجودات و وجودهای غیر مادی،به عبارتی هر موجودی جز آن علت العلل فلاسفه و آن واجب الوجود بالذات موجود، وجود نداشتند، آنوقت خود آن موجودی که علت العلل می خوانیمش هم می شد ممکن الوجود؟ممکن الوجودی که ضرورت وجود ندارد؟
سوالم را طوری دیگری مطرح می کنم، آن موجودی که واجب الوجودش می خوانیم و می گوییم بالذات وصف ضرورت داشته و موجود بوده،آیا به حکم ممکن الوجود هایی مثل این دنیای مادی واجب الوجود به حساب می آید و بدون این موجودات، که یکی از آن ها این دنیای مادیست دیگر واجب الوجود نیست؟؟
باز طور دیگری سوالم را می پرسم...ما می گوییم این دنیا ممکن الوجود است و نیاز به علتی دارد و این علت ها نمی توانند تا بی نهایت ادامه پیدا کنند و لاجرم باید یک جا خاتمه پیدا کند آن واجب الوجود بالذات موجود یا آن علت العلل خاتمه بخش این سلسله علت و معلول هاست...و از این جهت واجب الوجود به حکم موجود بودن این ممکن الوجود هایی چون این دنیای مادی اثبات می شود...سوال اینکه حالا اگر این دنیای مادی و دیگر موجودات غیر مادی به تمامی وجود نداشتند...آنگاه باز معنی داشت و یا ثابت کردنی بود که یک موجود واجب الوجود بالذات موجودی وجود داشته باشد؟؟و آیا معنی داشت که وجود داشته باشد؟؟
سوالام دقیق و مفهوم بود؟؟

علت العلل، با شعور یا بدون شعور، مسئله این است؟

سلام.ما با اتکا به اصل علیت و یا با بیان برهان هایی همچون امکان و وجود، یک علت العلل و یا واجب الوجودی را ثابت کرده و وجودش را به قولی ثابت می کنیم.حالا چطور و با چه برهان و ادله ای ادعا می کنیم که این علت العلل باید که موجودی با شعور باشد و ما آن علت العلل را حکیم می خوانیمش و صفاتی انسانی همچون بخشندگی و مهربانی و رزاق بودن را به او نسبت می دهیم....
من احساس می کنم که شعور مختص کسانی و یا موجوداتی می تواند باشد که دارای مغز هستند،آن مغز مادی که حالا به شکل های مختلف و اندازه های مخالف در انسان و خزنده و پرنده موجود است.ولی آن علت العلل که مغز ندارد(آن مغز مادی را ندارد)چرا ما او را با شعور می خوانیمش و در نتیجه حکیمش می خوانیم و ده ها قضیه و گذاره را از همین حکیم بودنش نتیجه می گیریم؟؟