شهداء

,,, ازدواج به سبک شهداء الگوی پیش روی ما,,,

انجمن: 

جوانان در شرف ازدواج بخوانند

یک شهید، یک ازدواج‌نامه و کلی شرط!

شما باید بدانید با کسی ازدواج می‌کنید که به خاطر اسلام و انقلاب و امام آماده است از همه چیزش بگذرد.

به نقل از سایت تابناک، امروز در دوره‌ای هستیم که هیولای تکنولوژی همه ما انسانها را از اصل و حقیقت زندگی غافل کرده ‌و آنچه‌ خوشبختی می‌نامیم، چیزی جز بهره‌مندی هر چه بیشتر از این غول بی‌‌احساس نمی‌نماید. اگر باور کنیم که خوشبخت‌ترین زوج عالم حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) هستند، قطعاً مسیر زندگی‌مان را از آنان الگوبرداری خواهیم کرد. چه بسا که در همین عصر مردان و زنانی بوده‌اند که با تأسی از این بزرگواران به سعادت زندگانی رسیده‌اند. آنچه ‌در ادامه می‌خوانید، نمونه‌ای از انسان‌های شریف همین مرز و بوم است که در راه اعتلای دین و وطن از همه چیزشان گذشتند و زندگانی را بر مبنای آخرت برگزیدند.

شهید محمد قنبرلو فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه 31عاشورا در سال 1336 هـ ش در روستای قریس از توابع شهرستان خوی به دنیا آمد. وی از جمله افرادی بود که زندگی خویش را همراه همسرش علی‌وار و فاطمه‌گونه آغاز کردند؛ یک زندگی ساده اما با چهارچوب‌های اخلاقی متقن و محکم. روایت زندگی وی درس‌های فراوانی برای جوانان امروز دارد.

روایت از همسر شهید:
ما در دوازدهم اردیبهشت ماه 1360 طی مراسمی ساده و دور از هر گونه تجملات و تشریفات با توافق و تفاهم طرفین به عقد هم درآمدیم. ایشان از‌‌ همان دقایقی که می‌خواستیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم، شرایطی را قبلاً مطرح کردند که من هم با کمال میل آن را پذیرفتم.
ازدواج ما با مهریه‌ای که یک جلد قرآن بود، بسیار ساده آغاز شد، من و او اعتقاد داشتیم زندگی که با نام خدا و کتاب گرانقدر او آغاز شده باشد، زندگی سازنده و خوبی برای طرفین خواهد بود، چون ما هر دو مکلف بودیم با خاطره نام و کلام خدا و قرآن و زندگی را برای هم شیرین کنیم ولی ایشان همیشه در ادای وظیفه زناشویی بر من پیشدستی می‌کردند و آنچنان مرا شرمنده می‌کردند که عاجز از تلافی‌ از آن می‌شدم. همیشه اگر فرصتی برایشان‌ می‌ماند چه درجبهه و چه در سپاه و غیره به خانه می‌آمدند و از حال ما جویا می‌شدند. اگر در جبهه‌ها بود، همواره برایم نامه می‌نوشت و یا تلفن می‌کرد و سرآغاز نامه خود را همیشه با سلام به محضر آقا امام زمان (عج) و امام خمینی (ره) شروع می‌کرد.

متن زیر همان شرایط نامه ازدواج است:

بسم الله الرحمن الرحیم
«والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین امنو و عملو الصالحات و تواصوا با لحق و تواصوا با لصبر»؛ «سوگند به زمانه و عصر پیامبر و یا عصر امام زمان (ع) که انسان همانا در خسارت و زیانکاری است، مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و یکدیگر را به پیروی از حق و صبر در برابر نارسایی‌ها و مشکلات سفارش کردند».
مسأله ازدواج یک امر مهم و شرعی است. به طوری که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار و رهبران دینی بر این مسأله تأکید فراوان دارند و موکداً سفارش بر ساده بودن تشریفات ازدواج دارند. باید توجه کرد که ازدواج با دید مکتبی و اسلامی خیلی حائز اهمیت است و زن بدون مرد و مرد بدون زن ناقصند و این دو مکمل یکدیگرند و مسأله مهم این است که ازدواج ما با افراد عادی زمین تا آسمان فرق دارد، زیرا ما ادعای مکتبی و انقلابی بودن داریم و در طول انقلاب شعارمان اجرای قوانین الهی بوده است و باید به شعارمان عمل کنیم و با شکستن هر گونه تشریفات زاید دین خود را به اسلام و انقلاب ادا نماییم و به دشمنان اسلام نشان دهیم که در عمل مجری قانون خدا بوده و هستیم.
1 ـ شما باید بدانید با کسی ازدواج می‌کنید که به خاطر اسلام و انقلاب و امام آماده است از همه چیزش بگذرد و می‌خواهد به توفیق خدای بزرگ در جهت خط امام حرکت کند و در این راه هر گونه موانعی را اعم از: پدر، مادر، خواهر، همسر و غیره را کنار زده و سعی دارد رسالت و مسئولیتی که شهدای گلگون کفن انقلاب با اهدای خون پاکشان بر دوشش نهاده‌اند به نحو احسن انجام دهد و منتهای آرزویش پیروزی بر دشمنان اسلام و در ‌‌نهایت شهادت در راه خداست.
2 ـ باید توجه کنید که بعد از ازدواج با من مسئولیت شرعی شما چندین برابر می‌شود و هر گونه حرکت در رفتار و اخلاقت به حساب اسلام می‌باشد. زیرا همسر یک پاسدار می‌شوید و باید با رشد انقلابی و با شناخت دقیق اسلام و انقلاب به توفیق خداوند متعال برای سایر خواهران مسلمان الگو باشید و فاطمه وار وظیفه خطیر خود را به نحو احسن انجام دهید.

(به امید تحقق حکومت الله در سطح جهان به دست پر قدرت مسلمانان آگاه و مسئول)
شرایط:

1 ـ زندگی ما باید تا حد امکان علی و فاطمه گونه باشد (در هر زمینه) و هر کس در حد مسئولیت شرعی خود وظایفش را به نحو احسن انجام دهد.

2 ـ زندگی ما همیشه با پدر و مادرم خواهد بود زیرا پدر و مادرم غیر از من کسی را ندارند و تنها من هستم که در ایام پیری دستشان را بگیرم و وظیفه‌ام همین است و رضایت خدا نیز در این است.

3 ـ چون شغلم پاسداری است و مسئولیت سنگینی بر دوش دارم، نه تنها مسئولیت پاسداری از انقلاب بلکه مسئولیت صدور انقلاب و نجات مستضعفین جهان از سلطه مستکبرین و ابر قدرت‌ها نیز به عهده ماست. پس بنابراین من همیشه در سپاه خواهم ماند و در هر نقطه ایران و جهان لازم باشد مانوریت بدهند خواهم رفت و تا نابودی دشمنان دین و قرآن به مبارزه خود ادامه می‌دهم و در این جهاد مقدس اگر لیاقت داشتم ممکن است شهید بشوم و هیچ عاملی نمی‌تواند مانع انجام وظایفم گردد.

4 ـ به طوری که می‌دانید زمان، زمان جنگ است و آن هم جنگ بین اسلام و کفر و به قول امام ما همیشه در حال جنگ با ابرقدرت‌ها هستیم و و مخصوصاً من پاسدار هستم و تا زمانی که حق و باطل وجود دارد جنگ بین حق و باطل هم هست. لذا ممکن است در این جریانات گروگان و یا زخمی و یا اگر توفیق داشته باشم شهید بشوم و شما باید خودتان را از هر جهت آماده نمایید زیرا با یک فرد عادی و راحت طلب ازدواج نمی‌کنید بلکه با یک پاسدار و مسئول ازدواج می‌کنید و مسئولیتتان خیلی سنگین است.
5 ـ به هیچ حزب و گروهی وابسته نبوده به غیر از خط امام که آن هم خط خدا و انبیاست و شما نیز باید چنین باشید.
6 ـ از نظر فعالیت مذهبی کاملاً آزاد هستید و می‌توانید در کلاس‌های مذهبی شرکت کنید و یا خود چنین کلاس‌هایی در نتیجه مطالعات بیشتر دایر نمایید.
7 ـ بزرگ‌ترین مسئولیتی که در مقابل همسر و خدا دارید حفظ و رعایت حجاب اسلامی است که باید بیش از هر چیز به آن توجه شود.
8 ـ می‌توانید به صورت متفرقه به تحصیلات خود ادامه دهید اما نه به خاطر کسب مدرک بلکه برای بالا بردن سطح معلومات و استفاده صحیح در جهت خدمت به اسلام.
9 ـ نحوه برگزاری مراسم ازدواج‌‌ همان خواهد بود که امامان و الگوهای ما برگزار کرده‌اند.
10 ـ در بعضی از مسائل شرعی اگر چنانچه پدر و مادرمان از روی نا‌آگاهی پافشاری کردند در درجه اول موظف به آگاه کردن آنان بوده و در ‌‌نهایت خودمان مستقلاً تصمیم می‌گیریم.
به امید پیروزی اسلام بر کفر

نحوه شهادت محمد قنبرلو را یکی از نیروهایش چنین نقل می‌کند: نزدیک ساعت 9 صبح مورخه 22 /1/ 66 یک ترکش از ناحیه پشت سر اصابت کرد و در‌‌ همان لحظه نوری صورت برادر عزیز را پوشاند که ما نتوانستیم جلو برویم. من متوجه شدم لب‌هایش تکان می‌خورد. خود را نزدیک کرده و گوشم را به جلوی دهانش بردم. می‌گفت مقاومت کنید، با من کاری نداشته باشید و جلو بروید.

ღ❀ღ كمترين حقي كه شهدا بر گردن اسک دینی ها دارند‬ ღ❀ღ

بسم الله الرحمن الرحیم


یادمان باشد ...
خواندن خاطرات و شناخت شهدا
شاید جرقه ای باشد برای بهتر زندگی کردن.
رفتار و زندگی شهدای ما ، جذبه های زیادی داشت ؛ اما ...
اما بهترین جای زندگی شان شهادتشان بوده.
شهدا چه زیبا رفتند!
برای همین ، حضرت امام خمینی (ره) فرمود :« شهادت هنر مردان خداست»




هر وقت یاد شهدا میشود همه یاد فرماندهان شهیدی چون همت،باکری،باقری،خرازی،صیاد،کاظمی و... می افتند که خیلی هم خوب و پسندیده است.
بیایید این بار یادی از شهیدانی کنیم که بی صدا رفتند و بی صدا برگشتند...
آنان که هیچ کس جز خانوادهاشان نامشان را نشنید و نخواهد شنید...
آنان که بی ادعا رفتند و بی جان برگشتند...
آنان که با همه رفتند و بی همه در کنجی شهید شدند...
به یاد آنان که بی نام رفتند و... گمنام برگشتند...


کمترین حقی که مردان خدا بر گردن ما دارند شناخت سیره و راه شهداست
شما هم از شهیدانتان بگویید

شهدای شهـــر و دیار خود

ما را هم به نور اين عزيزان منور كنيد

:Gol:در صورتی كه تصاویری نیز از این شهدای عزیز دارین این تاپیک رو مزین بفرمایید:Gol:


((علی (ع) وسركشى از خانواده هاى شهداء و رفع مشكلات آنها))

باسلام

ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زيد نقل مى كند كه :
روزى در كـنـار كـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم ، دختر كوچكى را ديدم كه خدا را به حقّ اميرالمؤ منين على عليه السّلام سوگند مى دهد،و نام و شخصيّت امام على عليه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتى زيبا بيان مى دارد.
شگفت زده شدم ، پيش رفتم و پرسيدم :

اى دختر كوچك ، آيا تو خودت على عليه السّلام را مى شناسى ؟
پاسخ داد: آرى
چـگونه على را نمى شناسم در حاليكه از آن روز كه پدرم در صفّين به شهادت رسيد و مـا يـتـيـم شـديـم ، عـلى عـليـه السـّلام هـمـواره از مـا حال مى پرسيد و مشكلات ما را برطرف مى كرد.
روزى من به بيمارى (آبله ) دچار شدم ، و بينائى خود را از دست دادم .
مادر و خانواده مان سخت ناراحت بودند، كه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام على عليه السّلام برد و ماجرا را تعريف كرد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى عـليـه السـّلام آهى كشيد و شعرى خواند و دست مبارك را بر صـورت مـن كـشـيد.
فورا چشمان من بينا شد و هم اكنون به خوبى اجسام را از فاصله هاى دور مى بينم ،
(آيا مى شود على عليه السّلام را نشناخت ؟!)1

ب ـ نقل عبدالواحد
عبدالواحد بن زيد نقل مى كند كه :
به زيارت حج رفتم ، در وقت طواف دختر پنج ساله اى ديدم كه پرده كعبه را گرفته ، به دخترى مثل خود مى گفت :
قسم به آنكه به وصايت رسول اللّه صلى الله عليه و آله انتخاب شد؛ميان مردم احكام خدا را يكسان اجرا مى كرد؛حجّتش بر ولايت آشكار و همسر فاطمه مرضيّه سلام الله عليها بود؛مطلب چنين و چنان نبود.
از ايـنـكه دخترى با آن كمى سنّ، على بن ابيطالب عليه السّلام را با آن اوصاف تعريف مى كرد در شگفت شدم كه اين سخنان بر اين دهان بزرگ است !!
گفتم : دخترم آن كيست كه اين اوصاف را داراست ؟
قالَت ذلِكَ وَاللّه عَلَمُ الاَعلامِ وَ بابُ الاَحكامِ وَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَ النّار وَ رَبّانِىُّ هذِهِ الاُمَّة وَ رَاءسُ الاَئِمَّة ، اءَخـُو النَّبـِىَّ وَ وَصِيُّهُ وَ خَليفَتهُُفى اءُمَّتِه ذلِكَ اءَمِيرُالمُؤ مِنِين عَلِىُّ بنُ اءَبِى طالِب

گـفـت : او واللّه بـزرگ بـزرگـان ، و بـاب احـكام ، و قسمت كننده بهشت و دوزخ ، تربيت كـنـنـده ايـن امـّت ، اوّل امـامـان ، بـرادر و وصـىّ و جـانـشـيـن رسول اللّه عليه السّلام در ميان امّت ، او مولاى من اميرالمؤ منين على بن ابيطالب است .