سوءظن شوهر

بدگمانی به همسر

انجمن: 

[="Tahoma"]با سلام.شغل پدرم دامداری هست سال پیش به خاطر دزدیده شدن دامهایمان به پدرم ضربه روحی شدیدی وارد شد و رفته رفته رفتارش بدتر می شد تا اینکه در روز اربعین حسینی که هر سال نذری می دهیم ناراحتی شدیدی در خانواده توسط پدرم به وجود آمد لازم به ذکر است که پدرم هر سال به دلیل کینه ای که از یکی از همسایگانمان دارد هیچ وقت به آنها نذری نمی دهد و چون دو سال است که درست در روز اربعین دچار ناراحتی می شویم بارها به پدر به خاطر کاری که می کند تذکر داده بودیم ولی او به دلیل لجبازی به حرف هیچ کس گوش نمی دهد و من احساس می کنم بوی نذری که در هوا پخش می شود و آن همسایه قادر به خوردن از آن نذر نیست ما هر سال این ناراحتی را داریم که از اربعین امسال هم این ناراحتی شدت یافته و تا حالا ادامه دارد نمی دانم به سر پدرم چه آمده که حالا این ناراحتی تبدیل به بدگمانی به مادرم شده و نسبت های ناروا که واقعیت ندارد به او می دهد و روز به روز هم بدتر می شود و هچ موقع حرف مادرم را حتی قسمهایی که مادرم نسبت به پاکی و وفاداری خودش می خورد باور نمی کند در حالی که من وبقیه خانواده به پاکی مادرم ایمان داریم هر کاری هم که فکر می کردیم وضع نابسامان خانوده را بهبود می بخشد انجام دادیم و لی بهبودی حاصل نشدحالا نمی دانیم چه بکنیم من از آینده خودمان و آخرت پدرم بیمناکم چون که دیگر از عاقبت خودش هم ترسی ندارد لطفاً ما را راهنمایی کنید.[/]

برچسب: 

اعتماد شوهرم ازم سلب شد(لطفا راهنمایی کنید)

سلام دوستان
عرض ادب و احترام
مورد زیر را یکی از کاربران یک سایت که عضو آن هستم مطرح کرده و درخواست کمک داره
سعی می کنم از خودشون بخواهم در اینجا عضو بشوند تا بهتر بشود به ایشان کمک کرد

سلام حدود 3 ساله از عروسیمون میگذره ولی اول ازدواجمان یه سوء تفاهمی بوجود امد که من بوجود اوردام و اعتماد شوهرم ازم سلب شد خیلی مشاوره و روانشناسی رفتیم به من می گفتند شوهرت دچار ترس از دست دادن تو رو داره و این بیماری چند سال طول میکشه چون عاشق منه
ولی یه مدتی خیلی رو من حساس شده بود تا جایی که عشقمو یعنی ادامه تحصیل دانشگاهیمو ازم گرفت و گفت بیا پیش خودم سرکار و حقوقم میده و به همه میگم هنوز دانشجو ام چون اون مشکل از دانشگاهم آب می خورد. حتی دوست نداره به علایق من توجه کنه مثلا باید تمام لباس های منو خودشون بپسندند و حتی نمی گذاره برم آموزش رانندگی و تمام اطرافیان کم سنتر و بالاتر خودم راننده اند ولی میگه خوشم نمیاد از دخترایی که سوار ماشین میشن و پسرا دونبالشون می افتن با اینکه من حجابم خوبه و خیلی جدی ام خلاصه برای هر کاری که من وارد جامعه بشم مخالفه و ...

الان به جایی رسیدم که دکترم میگه افسردگی شدید داری و حتی چند باری می خواستم خودکشی کنم با اینکه 24 سالمه احساس مسکنم کاش می شد دنیا آخر می شد خیلی خسته ام .اگه میشه راهنماییم کنید که چکار کنم