دل کندن از دوران خوش مدرسه

بیماری طاقت فرسا و افسردگی

انجمن: 

سلام دوستان
خوب هستید؟
دوستان من من یه بیماری چشمی دارم که معمولا درمان نمیشه و فقط میشه از پیشرفتش جلو گیری کرد بیماری من مربوط به زجاجیه چشممه که داره جدا میشه و از حالت خودش خارج شده و تاثیراتش رو کم وبیش روی بیناییم گذاشته و بد جور عصبیم کرده بیماری من از 6 ماه پیش شروع شد و تو این 6 ماه به قدری عذابم داده که خیلی از مو های سرم رو هم سفید کرده بخاطر بیماریم به دکترای زیادی رفتم گفتن جراحی عوارض زیادی داره
حتی به مشهد و قم رفتم برای استشفا ولی شاید اونقدر بنده ی خوبی نیستم و لیاقت شفا رو ندارم
الان که دارم این متنو مینویسم دلم پرخونه
نمیدونم در مورد بیماریم صحبت کنم یا مشکلات روانیم
تو ایام محرم روحیه ی خیلی خوبی داشتم و به خدا نزدیکتر شده بودم و فقط به رضای خدا راضی بودم ولی از دو هفته پیش به قدری احساس سنگینی میکنم که حتی نمیتونم خوب درس بخونم و امسال هم کنکور دارم
از طرفی به خاطر تمام شدن مدرسه و خاطرات خوش مدرسه که قبل از بیماری چشمیم خیلی احساس ناراحتی میکنم
کاش خدا به بنده هاش اجازه میداد چند سال به عقب برگردند شاید حرفم بچگانه بنظر بیاد ولی الان که دارم تایپ میکنم از فرط ناراحتی دارم گریه میکنم
نمیدونم چه حسیه شاید از خدا فاصله گرفتم ولی اینو میدونم که از گذشت زمان متنفرم از پایان خاطرات خوب وحشت دارم میدونم که اینده به زیبایی دوران مدرسه نیست
حالا هم تو مدرسه به یکی از دوستام به قدری وابسته شدم که هرروز فکرمو مشغول میکنه این وابستگی از روی احساسات جوانی و نعوذ بالله از روی شهوت نیست ولی محبتش به دلم افتاده
که از من یه سال کوچکتر هست و من امسال از مدرسه میرم به دانشگاه و دیگه نمیتونم ببینمش مثل یه مرهم بود که با ندیدندش بیشتر ناراحت میشم
ولی سعی میکنم که به جای محبت مخلوق محبت خالق رو در قلبم بیشتر کنم ولی هرروز دارم پس رفت میکنم

تو این چند سال من هم سلامتیمو از دست دادم و الانم دارم روحیمو ازدست میدم
دیگه نه این دنیا رو میخوام نه اون دنیارو
خواهش میکنم راهنماییم کنید