حسن و قبح ذاتی

دروغ مصلحتی و حسن و قبح ذاتی


سلام
مگر شیعه قائل به حسن و قبح ذاتی نیست؟
پس چرا باید دروغ در برخی موارد جایز و حتی واجب شود؟
مگر میتوان ذاتی یک چیز را از او گرفت؟
چرا بزرگان دینی مثل برخی فلاسفه اخلاق همچون کانت دروغ را در همه موارد تحریم نمی کنند؟

احادیثی در رد حسن و قبح عقلی

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام و عرض ادب

یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ی ما که کلیدی برای تمام بدی ها در آن شده است دروغ است .

بسیاری از مردم بی اعتنا به دین به راحتی دروغ میگویند و بعضی مردم معتقد هم با استدلال به برخی احادیث و تفسیر خودشان از آنها ، دروغ میگویند .

در تاپیک:

بررسی احادیثی در مورد مصلحت در دروغگویی

چند تا از این احادیث مطرح و توسط کارشناس محترم حدیث مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت.

کارشناس در تاپیک فوق بیان کردند که تنها حدیث اول صحیح می باشد:

حدیث اول : الکافي , ج 2 , ص 341 ( بنا بر نقل از پایگاه احادیث نور )

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّيْقَلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي قَوْلِ يُوسُفَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ «أَيَّتُهَا اَلْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسٰارِقُونَ » فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كٰانُوا يَنْطِقُونَ» فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا فَعَلُوا وَ مَا كَذَبَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا عِنْدَكُمْ فِيهَا يَا صَيْقَلُ قَالَ فَقُلْتُ مَا عِنْدَنَا فِيهَا إِلاَّ اَلتَّسْلِيمُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ أَحَبَّ اِثْنَيْنِ وَ أَبْغَضَ اِثْنَيْنِ أَحَبَّ اَلْخَطَرَ فِيمَا بَيْنَ اَلصَّفَّيْنِ وَ أَحَبَّ اَلْكَذِبَ فِي اَلْإِصْلاَحِ وَ أَبْغَضَ اَلْخَطَرَ فِي اَلطُّرُقَاتِ وَ أَبْغَضَ اَلْكَذِبَ فِي غَيْرِ اَلْإِصْلاَحِ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّمَا قَالَ: «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذٰا» إِرَادَةَ اَلْإِصْلاَحِ وَ دَلاَلَةً عَلَى أَنَّهُمْ لاَ يَفْعَلُونَ وَ قَالَ يُوسُفُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِرَادَةَ اَلْإِصْلاَحِ .

ترجمه حدیث اول : اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 38 ( بنا بر نقل از پایگاه احادیث نور )

حسن صيقل گويد: بحضرت صادق عرضكردم: براى ما از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه در بارۀ گفتار يوسف عليه السلام (كه فرمود): «اى كاروان هر آينه شما دزد هستيد»(سورۀ يوسف آيه 70) آن حضرت فرموده است: بخدا سوگند دزدى نكردند و يوسف هم دروغ نگفت، و (هم چنين در بارۀ آنچه) ابراهيم فرمود:«بلكه بزرگ آن بتان كرده است پس بپرسيد از ايشان اگر هستند سخن گويان»(سورۀ انبياء آيۀ 63) آن حضرت عليه السّلام فرموده است: بخدا سوگند آنان نكرده بودند و ابراهيم نيز دروغ نگفت‌؟ حضرت صادق (كه اين كلام را شنيد) فرمود: اى صيقل نزد شما در اين باره چيست‌؟ گويد: عرضكردم: نزد ما جز تسليم چيزى نيست، گويد: پس آن حضرت فرمود: خداوند دو چيز را دوست دارد و دو چيز را دشمن دارد، دوست دارد خرامندگى (و با تبختر راه رفتن) را در ميان دو صف (از لشكر اسلام و كفر) و دوست دارد، دروغ گفتن را در جاى اصلاح (بين دو نفر يا دو جمعيت از مسلمانان) و دشمن دارد خرامندگى در راهها و كوهها را، و (هم چنين) دشمن دارد دروغ گفتن را در غير مقام اصلاح، بدرستى كه ابراهيم عليه السلام كه فرمود:«بلكه بزرگ ايشان اين كار را كرده است» بخاطر اصلاح (حال بت پرستان و نجات آنها از گمراهى) بوده، و راهنمائى (كردن آن جماعتى) باينكه آن بتان نمى توانند كارى انجام دهند و يوسف عليه السلام نيز بخاطر اصلاح (حال فاميل خود يا ديگران آن كلام را) فرمود.

توضیح :
این حدیث میگوید که دروغ گفتن اگر چه در غیر مقام اصلاح کاری زشت است ، اما کذب در مسیر اصلاح آن زشتی را ندارد اما سوال اینجاست که تشخیص مصلحت برای چه کسانی جایز است ؟ آیا هر شخصی هر کجا احساس کرد منافعش در خطر است میتواند بگوید مصحلت است دروغ بگویم ؟ آیا چنین استدلالی درست است ؟ نظر بنده این است که پیامبران و امامان چون مصلحت را تشخیص میدادند و کارشان را برای رضای خدا انجام میدادند و چون حتی شاید دستور خداوند اینگونه بود که چنین عمل کنند برای آنها این دروغ مجاز است نه برای هر کسی که تصور میکند مصحلت را می داند .

به عبارتی کسی حق ندارد قانون خدا را زیر پا بگذارد مگر با دستور خود خداوند و اینکه بگوییم با این حدیث به ما دستور داده شده که هر کجا احساس نیاز کردیم دروغ بگوییم و آن را مصلحتی بنامیم صحیح نیست ، آیا این سخن درست است ؟

با توجه به اینکه بحث به مباحث کلامی کشیده شد لذا این تاپیک ایجاد شد تا این بار از جنبه کلامی مورد پاسخگویی کارشناس مربوطه قرار گیرد.

با تشکر از کارشناس محترم

چرا فقط گناهان خاص؟ (مذهبی یعنی چه؟)

سلام به همه
چند سال پیش یکی از کاربران سایت به نام خانم "گلشن" (که احتمالاً نام کاربری ایشان تغییر کرده) موضوعی را مطرح کردند با این عنوان که آیا خدا دنبال یارکِشی است؟
با وجود اختلاف نظرهایی که با ایشان دارم، سوالی شبیه به ایشان برایم مطرح است. البته نمی‌دانم تشابه سوال‌های ما چقدر است

حرف ایشان (که سوال من نیز هست) این بود که گویا مسلمان بودن چیزی شبیه به استقلالی یا پرسپولیسی بودن است
در بازی‌های فوتبال که بین تیم‌ها انجام می‌شود، معمولاً افراد تیم خودشان را تشویق می‌کنند و تیم مقابل را می‌کوبند

مثلاً یک استقلالی اگر ببیند تیمش جلو افتاده و بازیکن تیمش دارد وقت کُشی می‌کند، می‌گوید آفرین، وقت رو تلف کن تا برنده بشیم
اما تماشاگر پرسپولیسی که تیمش عقب است، همین عمل را ناجوانمردانه می‌داند و می‌گوید استقلال از روی ترس دارد ضدفوتبال بازی می‌کند
حال اگر نتیجه برعکس بود و اتفاق نیز برعکس بود، قضاوت تماشاگران استقلال و پرسپولیس هم برعکس میشد!

در واقع معیار سنجش یک عمل، درستی یا نادرستی آن نیست، بلکه معیار این است که شما توی کدام تیم هستید
اما برای اینکه مشخص شود شما عضو کدام تیم هستید، چند شاخصه وجود دارد:

1 - اقرار به پیروی از آن تیم و ثبت قرارداد
2 - شرکت در تمرینات و بازی های آن تیم
3 - پوشیدن پیراهن آن تیم

ظاهراً دین اسلام هم همینطور است (یا لااقل اینطور نشان می‌دهد). یعنی شما باید چند شاخصهء کلی را دارا باشید

1 - به اسلام اقرار کنید و در مشخصات شما بنویسند مسلمان
2 - در مراسم‌های مذهبی شرکت کنید، به زیارت بروید، نذری بدهید و بگیرید ، نماز بخوانید و روزه بگیرید
3 - ظاهرتان مذهبی باشد (چادر، ریش، تسبیح گرفتن و...)

و در بین مذهبی‌ها نیز معضاً مشاهده می‌کنیم که چند نفر مذهبی دارند از روابط نامشروع فلان شخص برای هم تعریف میکنن، بدون آنکه دقت کنند غیبت است!
ممکن است بگوئید اسلام فقط این ظواهر نیست بلکه به خیلی از کارهای نیک دیگر نیز توصیه کرده
ولی باز سوال پیش میاید که چرا در عمل چنین چیزی را کمتر می‌بینیم؟
مذهبی‌ها مدام غرب را متهم به فساد می‌کنند و وقتی از آنها می‌پرسند فساد یعنی چه، می‌گویند یعنی نماز نخواندن، روابط جنسی، خوردن شراب. تمام!
یعنی اگر دوری از این سه عمل را نیز به بخش شماره 2 قبلی اضافه کنیم به همین سادگی یک عدد مذهبی خواهیم داشت happy

حال سوال اصلی من اینها هستند:
چرا مذهبی بودن را صرفاً در همین محدوده تعریف می‌کنیم جوری که بیشتر شبیه به تشکیل تیم است؟
آیا صرف اینکه فرضاً من استقلالی باشم(
نام مسلمان داشته باشم) مرا به یک پرسپولیسی(که نام مسلمان ندارد) برتری می‌دهد؟
در همین سایت بارها دیده‌ام حرف از زنا می‌شود اکثر دوستان آتشی می‌شوند اما در مورد گناهانی مانند غیبت، تمسخر، ربا و.... واکنش‌ها به این شدت نیست. چرا؟
چرا یک خانم مذهبی آنقدر نسبت به روابط جنسی حساس شده که حتی از عقدموقت که حلال است، گریزان است
اما همین خانم مذهبی به راحتی اعمالی مانند غیبت، تمسخر و دروغ را انجام می‌دهد؟
مردهای مذهبی زیادی را می‌شناسم که نمازشان قضا نمی‌شود اما نان دیگران را می‌بُرَّند
زنهای مذهبی زیادی را می‌شناسم که اگر یک تار مویشان را نامحرم ببیند خودکشی می‌کنند، اما با نیش زبان شوهر را دیوانه کرده‌اند

بطور دقیق‌تر، هدف خداوند رشد و تکامل انسان است، یا صرفاً می‌خواهد یار جمع کند؟
کلاً کیفیت مسلمانان مهمتر است یا کمیت مسلمانان؟

دوراهی اثوفرون در اخلاق اسلامی، نقش خدا در اخلاقیات

درود

چندین سال پیش در اینجا بحثی رو با کارشناسان درباره رابطه مذهب و اخلاقیات داشتم. امروز اون بحث رو مرور می کردم و تصمیم گرفتم پرسش متفاوتی رو مطرح کنم.

افلاطون در یک سری مکالمات سقراطی که داشت مبحثی رو مطرح کرد به نام دوراهی اثوفرون که مبنی بر پرسش اینکه وقتی خداوند دستور به کاری می دهد،‌ آیا خوب بودن کار باعث میشود خداوند دستور به انجامش دهد یا دستور داده شدن کار توسط خداوند باعث میشود آن کار خوب قلمداد شود.

در صورتی که قضاوت خوب بودن کار مستقل از خداوند باشد و خداوند فقط کارهای خوب را دستور دهد، نیاز به ادیان یا خداوند برای راهنمایی اخلاقی زیر سوال میرود. این فرضیه اختیار خداوند را نیز زیر سوال می برد زیرا خداوند اختیار دستور دادن کارهای غیراخلاقی را ندارد، و قدرتمند بودن خداوند را هم زیر سوال می برد زیرا خداوند قدرتی در تغییر خوب یا بد بودن اعمال ندارد.

در صورتی که خوب بودن کار بنا به دستور داده شدن توسط خداوند تعریف شود، و با فرض اینکه خداوند دارای اختیار است پس خوبی و بدی به نوعی دلخواه است. چنین پاسخی در نگاه اول در اسلام صحیح به نظر می‌رسد زیرا اسلام بنا به تسلیم در برابر خواسته خداوند بنا شده. این پرسش نیز پدید می‌آید که لزوم تبعیت از این دستورات چیست و مشکل است-باید نیز در این ذهنیت پدیدار است (چگونه بودن خداوند لزومی بر چگونه شدن مخلوقات ندارد).

در فلسفه اسلامی به خصوص شیعه چطور این موضوع توضیح داده میشود و به اشکالات وارد شده چگونه پاسخ داده میشود؟