جمع بندی انجمن تاریخ

عوامل سقوط آندلس چه مسائلی بود؟


سلام
در مورد آندلس چند سال است که ابهاماتی در ذهن دارم وهنوز جواب واضحی برای آن پیدا نکرده ام
لطفا مستند وبا مدرک تاریخی پاسخگوئی کنید نه از خبرگزاری فلان
قضیه آندلس را کمی توضیح دهید
علت شکست مسلمانان چه مسائلی بودومسلمانان وحاکمان آنان چه اشتباهاتی را مرتکب شدند که به شکست انجامید؟
ویا اینکه مقهور قدرت نظامی واقتصادی غرب شدند؟

دلایلی که توسط شهید مطهری وشهید هاشمی نژاد به عنوان تهاجم فرهنگی و ترویج فساد وفحشا گرفته شده وتا الان در پاسخ ها استفاده میشد
ظاهرا توسط مقاله رسول جعفریان نقض شده وجایگاهی نداره
داستانی که تبدیل به حقیقت تاریخی شد
[SPOILER]

داستانی که تبدیل به حقیقت تاریخی شد

IMAGE(http://images.khabaronline.ir/images/2016/1/position50/16-1-28-22343112.jpg)
وبلاگ > جعفریان، رسول - تبدیل شدن حکایت به تاریخ فراوان رخ می دهد و در پی آن آثاری از خود برجای می گذارد که گاه بسیار جالب جذاب است. این تجربه را بیشتر برای دانشجویان تاریخ بیان می کنم اما از آنجا به ادبیات دینی معاصر ما و به خصوص آنچه از آن در انقلاب مطرح شد مربوط است برای عموم علاقه مندان هم جذاب خواهد بود. امیدوارم با آن به مثابه یک نظریه برخورد شده و اگر جای نقد دارد این بنده خدا را راهنمایی کنند.

مطلبی که مرور خواهم کرد، نمونه ای است از این که چطور و چگونه یک حکایت و داستان، تبدیل به تاریخ شده و مورد استناد قرار می گیرد. باید عرض کنم که این اتفاق فراوان می افتد، گاه عمدی و گاه سهوی، اما در هر حال برای این تبدیل بستری لازم است که اگر فراهم باشد به راحتی این دگرگونی صورت گرفته و یک داستان ساختگی، تبدیل به یک حقیقت تاریخی شده و به تدریج، استناد به آن از میان داستانسرایان عبور کرده به میان افرادی که قدری بالاتر از این سطح قرار دارند از نویسندگان و حتی پژوهشگران که حوزه کارشان موضوع دیگری است اما از اینها به عنوان اصول موضوعه استفاده می کنند، نفوذ می کند. این اتفاق در بسیاری از ملل می افتد و نمونه های فراوان دارد. اما در میان آنها، قصه هایی که با انگیزه های سیاسی و اجتماعی خاصی ساخته می شود، نیازمند بررسی بیشتر است. اینها در یک دوره مورد استفاده قرار می گیرند و اغلب منشأ تغییراتی می شوند که جالب توجه است. این داستانها (مانند ماجرای مستر همفر) اغلب با اهداف خاصی ساخته می شوند، اما وقتی نیاز به آنها در عمق جامعه و شرایط درگیر با آن وجود داشته باشد، تردیدی در صحت و درستی آن صورت نمی گیرد. در اینجا قصد دارم یک نمونه را بررسی کنیم. طبیعی است که این مطالب در حد شواهدی است که بیان خواهد شد.
زمانی که با حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 - 1801 میلادی پای اروپائیان به مصر رسید، تصرف در این دیار توسط اروپایی ها آغاز شد. این تصرف، روندی تدریجی داشت و چنان که روشن است با دخالت های اقتصادی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی زمینه ادامه این تصرف و نفوذ فراهم گردید. طی سده نوزدهم، حضور فرنگیان در مصر تغییرات زیادی را ایجاد کرد. مدارس و تربیت شاگردان جدید، رواج فرنگی مآبی، تغییرات تمدنی و بسیاری از مسائل، نیز اعطای برخی از آزادی های مذهبی مسائل دیگر، زمینه را برای تغییر فراهم کرد. دانشجویانی هم به پاریس رفتند و با تحصیلات تازه به مصر بازگشتند. بسیاری از مسلمانان در این زمینه احساس خطر کرده و به مبارزه فکری با غرب پرداختند، اما تغییرات در حال انجام بود.
در این وقت، پزشکی با نام عبدالرحمن اسماعیل تلاش کرد ماجرای این تصرف را با آنچه که در اواخر قرن پانزدهم میلادی (سقوط گرانادا یا همان غرناطه آخرین امیر نشین مسلمان در اندلس در اول ژانویه سال 1492 م بود) بر سر اندلس یا همان اسپانیا آمده بود، در یک داستان بیان کند تا بتواند مردم را تحت تاثیر قرار داده و آگاه کند.
IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-22474La_Rendici%C3%B3n_de_Granada_-_Pradilla.jpg)تابلوی تسلیم گرانادا به صلیبانکتاب غادة الاندلس اثر عبدالرحمن اسماعیل (م 1315ق / 1897) همان کتاب داستانی است. عبدالرحمن پزشکی در قاهره بود که در جوانی یعنی در سی سالگی درگذشت. وی علاوه بر چند کتاب در پزشکی عمومی، چون ادیب و شاعر بود، رمان هم می نوشت. این زمان، تصور می شد سرنوشت مصر و بلاد اسلامی مانند وضعیتی است که زمانی اندلس داشته است، در واقع چون اندلس از دست رفته بود بیم آن بود که مصر هم از دست برود. طبعا این داستان که به اسم غادة الاندلس بود، بیانگر آن بود که چطور غربی ها اندلس را از چنگ مسلمانان درآوردند. زرکلی (الاعلام، ج 3، ص 299) اشاره به شرح حال این عبدالرحمن کرده و در شمار تالیفات وی «غادة الاندلس» را کرده کرده و آن را کتابی «قصه» و داستانی وصف کرده است.
سالها بعد یک مفسر مصری با نام طنطاوی جوهری (م 1940) صاحب تفسیر جواهر، ذیل یکی از آیات سوره احقاف، خلاصه ای از کتاب غادة الاندلس را در چهار صفحه آورد (تفسیر الجواهر، ج 21، صص 180 - 183) بدون آن که اشاره کند که این یک داستان است. طنطاوی در تفسیر جواهر در آغاز این حکایت نوشت: «فانظر ما جاء فی کتاب غادة الاندلس المؤلف حدیثا فی عصرنا، و هذا ملخص مما فیه». آنگاه این تفصیل آمده که شامل حکایتی است که طولانی که شبیه یک داستان در باره سقوط اندلس نقل کرد.
اساس این حکایت این بود که اروپائیان از طریق یک مسلمان فاسد، توانستند در اندلس نفوذ کرده با ایجاد روابط تجاری و اقتصادی، ساختن مدارس، ایجاد تفرجگاه ها و باغ های ملی و رواج مشروب خواری و میخواری و گسترش بی حجابی مسلمانان اندلس را فاسد کرده و آنجا را تصرف کنند.
این پرسش مهمی بود که مسلمانان در مصر با آنان روبرو بودند. اما طبیعی بود که این مشکل برای بسیاری از بلاد دیگر اسلامی از جمله ایران هم مطرح بود. بنابرین طبیعی بود که این حکایت به نوعی بستر لازم را در ایران هم داشت. دو سوال مهم مطرح بود. اندلس چطور از دست رفت؟ و نکته دیگر این که اندلس توسط اروپایی ها از دست رفته بود. آنها از چه ابزار و روشی استفاده کرده بودند ؟ همین فساد اخلاق که برای مسلمانان بسیار هم اهمیت داشت و در ظاهر یکی از تفاوت های عمده آنان با غربی های ولنگار بود می توانست پاسخ پرسش آنها باشد. خیلی راحت در فهم مسلمانان چنین بود که غربی ها فحشا و فساد را می آورند تا آنها را از زندگی کردن انداخته و کشورشان را غارت کنند.
اما در ایران: در سال 1330ش کتابچه ای در قم با عنوان «غروب آفتاب در اندلس» انتشار یافت. نویسنده آن عبدالجواد قریب بود و روی جلد نوشته شده بود که این اثر بر حسب امر و اشارت وکمک میرزا خلیل مجتهد کمره ای ترجمه شده است.
IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-222625001.jpg)کتاب تا صفحه 6 مقدمه ای در باره اندلس بود و در پایان مقدمه گفته شده بود که متن از تفسیر الجواهر طنطاوی مجلد 21، صص 180 ـ 183 ترجمه شده است. از صفحه 66 تا آخر این کتابچه یعنی صفحه 21 ترجمه همان متن است. البته، در متن فارسی گفته نشده است که نویسنده این مطلب را از کجا آورده اما چنان که گذشت طنطاوی منبع خود را همان کتاب غادة الاندلس دانسته است.IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-223011005.jpg)بدین ترتیب یک کتاب داستانی، آن هم از یک پزشک سی ساله، همان متنی است که طنطاوی در تفسیر جواهر آورده، در سال 1330 به فارسی درآمده است.
داستان کتاب به این شرح است که چگونه مسیحیان توانستند اندلس را از دست مسلمانان بگیرند.
خلاصه این حکایت این است که یک سردار عرب خائنی با نام براق، با ایلدفونس در واتیکان ملاقات می کند و مقدمات سقوط اندلس با برنامه ریزی اینها فراهم می شود. در آنجا سه راه به وی یاد می دهد. یک رواج آزادی دین، دوم فتح باب تجارت و بازرگانی، سوم آزادی تعلیمات. این مسلمان فاسد، به آنان توضیح می دهد که از طریق تجارت و بازرگانی می توانندن با مسلمانان درآمیزند، خصوصیات ملی و مذهبی را از آنها بگیرند و مسکرات را رواج داده، شرم و حیا را با شیوع فحشا از آنان بگیرند. [اینها اموری است که مربوط به عصر جدید است و داستان نویس برای این که نشان دهد استعمار از این طریق می آید، اینها را به عمق تاریخ یعنی زمان سقوط اندلس در قرن نهم هجری برده است].
به نظر براق، اگر مسیحیان این سه کار را انجام دهند، اندلس از چنگ مسلمانان در خواهد آمد. در این داستان، آمده است که پس از توضیحات آن مسلمان فاسد، مسیحیان در این باره انجمنی بزرگ تشکیل دادند. مسیحیان ضمن قرارداد صلحی زمینه نفوذ در اندلس را فراهم می کنند و بدین ترتیب در سرزمین مسلمانان نفوذ می کنند. به بهانه صلح جشن هایی برگزار می شود و در این جشنها همه به خوشگذرانی می پردازند. به نظر این داستان نویس، این مقدمه «سقوط و انحطاط دولت اسلامی در اندلس» است. مبلغین مسیحی وارد اندلس شده، در کنار رودخانه قرطبه عمارت زیبایی ساخته شده، گردشگاههایی درست شده و زمینه عیاشی و تفریح برای امرای مسلمان و جوانان آنان فراهم می شود. همچنین مدارسی برای تحصیل بچه های مسلمان ایجاد شده و هزینه آنها هم پرداخته می شود [در اینجا مترجم اشاره به آغاز به کار مدارس امریکایی در ایران کرده است].
شروع تجارت همانا و فروش مسکرات و مشروبات همان. «کشیشی که شراب قرطبه را به جوانان مسلمان تخصیص می دهد». این عنوانی است که در ص 13 آمده، و ضمن آن از فاسد کردن جوانان با رواج میخوارگی سخن به میان آمده است. دختران نصرانی هم که توسط کشیشان مسیحی استخدام شده بودند کار رواج فحشا را بر عهده می گیرند. بدین ترتیب خوشگذرانی و عیاشی به قدری شیوع یافت که درآمد مردم کفاف آن را نمی داد. بنابرین شروع به اختلاس و دزدی از بین المال کرده و به تدریج همه چیز رو به فساد رفت. «در این هنگام تعداد مبلغین و کشیشهای مسیحی در اندلس به هزار نفر و شماره معلمین مدارسی که پاپ مخارج آن و آنان را می پرداخت به 485 نفر رسیده بود! و نیز پاپ از خزانه شخصی خود برای ترویج میخوارگی میان مسلمانان اندلس، سالی یک هزار فلوربن می داد». (ص 16) [در اینجا از سال 486 /1094 م ) شده که اساسا معلوم نیست چه ربطی به زمان سقوط دارد که چهار قرن پس از آن اتفاق افتاده است.
و اما به طور کلی باید توجه داشت که بحث از اندلس در آغاز عصر جدید مسلمانان که متوجه تمدن گذشته خود شد ند، قدری دردناک می نمود، بنابرین طبیعی بود که به دلایل مختلف به آن توجه کنند و در باره آن بنویسند. (آقای مطهری به عنوان یک نمونه بارها از این مسأله نالیده و اظهار ناراحتی کرده است). بحث از دست رفتن اندلس بود و این مسأله کمی نبود. در دوره معاصر و در آغاز عصر تسلط غرب که اول بار در مصر مطرح شد، افراد را به یاد آن دوره انداخت و تصور بر این بود که این قضیه تکرار شده و مصر هم از دست خواهد رفت. بنابرین سوژه جالبی برای بررسی بود، سوژه ای که نویسنده غادة الاندلس را بر آن داشت تا داستانی بنویسد و مسائل عصر خود را با آن دوره در قالب یک داستان عرضه کند. اما شگفت که این داستان مبنای یک تحلیل شده و جدی گرفته شود.
در ایران کتابی با عنوان سرزمین خاطره ها توسط یکی از فضلای آن وقت حوزه با نام [آیت الله] سید علی محقق نوشته شده و توسط انتشارات نسل جوان - که زیر نظر آقای مکارم شیرازی بود ـ مکرر به چاپ رسید. در این کتاب ابتدا شرحی از تصرف اندلس یا همان اسپانیا توسط مسلمانان داده شده و یک مرور تاریخی سریع بر آن شده است. این بخش از منابع مختلف استفاده و نگاشته شده است.
IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-222742002.jpg)در بخش اخیر آن بحث از علل انحطاط اسپانیا سخن به میان آمده که تقریبا برگرفته از همان کتاب غروب آفتاب در اندلس است. در این بخش از نقش کلیسا و استعمار یاد شده و این که کلیسا با چه ابزاری توانست اسپانیا را از دست مسلمانان خارج کند. آنان «می بایست کار را از داخل شروع کنند، می بایست نقشه را در میان خود مسلمین عملی نمایند و آخر هم کار خود را کردند» (اندلس سرزمین خاطره ها، ص 59). برای این کار، دست به ایجاد اختلافات داخلی زدند و مهم تر «اشاعه میخواری و شهوترانی در میان جوانان به وسیله ایادی کلیسا». همچنین از «بسط بیحساب مسیحیان در تبلیغات دینی و هجوم مبشرین مسیحی به اسپانیا» و نیز «بسط مناسبات بازرگانی بین مسلمانان و مسیحان و نفوذ مسیحیان در فرهنگ مسلمانان» به عنوان عوامل انحطاط اسپانیا یاد شده است (همان، ص 60).
این مطالب خلاصه همان نوشته ای است که طنطاوی از کتاب غادة الاندلس آورده و در کتابچه غروب آفتاب در اندلس ترجمه شده است. در جای جای این مطالب، اشاره به تکرار تاریخ و اعمال همان روش ها در سرزمین های اسلامی شده «اخیرا هم دولت های دیگر که دستپرورده همان سیمرغ پیرند، شاگرد داناتر از استاد شده و این نقش حیاتی را خوبتر بازی می کنند». (همان، ص 65)
در اینجا اشاره به ایجاد اختلاف بین کشورهای اسلامی است. درباره رواج فساد هم گفته شده است «جوانانی که تا چندی قبل مواقع بیکاری برای تفریح و سرگرمی به تمرین تیراندازی و اسب سواری و شمشیر زنی و یا مباحثات علمی می پرداختند، به طرف این پارک های ملی هجوم برده و با دختران مسیحی که ماموریتی جز این نداشتند، مشغول عشقبازی شدند». (همان، ص 71).
و در نهایت در نتیجه گیری این که «آری صلیبان این طور سرسختانه فعالیت می کنند و ما مسلمانان خواب آلود هم در بسیاری از موارد عامل اجرای نقشه های آنان می شویم. فیلم های مسموم و شهوت انگیز آنها، جراید و مجلات مبتذل آنان، انجمن های فرهنگی آنها و... قسمتی از نقش شوم است» (ص 75).
این ادبیات به همین جا خاتمه نیافت و در نوشته های فارسی دست بدست شده و نقل شد.
این ادبیات که روش تصرف اندلس رواج فحشا و فساد بوده مکرر در آثار آقای مطهری هم آمده بدون آن که ایشان مأخذی برای آن نقل کند. ایشان در جایی نوشته اند: «در تاريخ اندلس اسلامى يعنى اسپانياى فعلى مى‏خوانيم كه نقشه‏اى كه مسيحيان براى تصرّف اندلس و بيرون كشيدن آن از دست مسلمين كشيدند اين بود كه به صورت دوستى و خدمت، وسائل عيّاشى براى آنها فراهم كردند: باغها و بوستانها وقف ساختن شراب و نوشانيدن مسلمين شد. دختران زيبا و طنّاز در خيابانها به دلربايى و عاشق سازى پرداختند. سرگرميهاى شهوانى از هر جهت فراهم شد و روح ايمان و جوانمردى مرد. پس از اين جريان بود كه توانستند مسلمانان را بى‏درنگ از دم تيغ بگذرانند». (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 3، ص 404).
در جای دیگر آورده اند: ندلس را كه يكى از كشورهاى قديمى و متمدن عظيم بود در نظر بگيريد. خيلى از حكما و ادبا و فلاسفه اسلامى از اين سرزمين بوده‏اند و بعد مسيحيها آن را گرفتند و هنوز مسجدهاى تاريخى باعظمتى در آن وجود دارد. مسيحيت چگونه بر آنجا غلبه كرد؟ نقشه كشيد و دو مسئله را در آنجا رايج نمود: يكى مسئله بى‏حجابى و ديگر مسئله مشروبخوارى. به اين طريق اقدام نمودند كه دستور دادند دختران بسيار زيباى مسيحى به بهترين وجه آرايش كنند و در خيابانها گردش و رفت‏وآمد نمايند و در روابط با مردان آزاد باشند. نتيجه اين شد كه پس از چندى دلبستگيها به‏وجود آمد و ازدواجها صورت گرفت و كم‏كم در سطوح بالا نيز اين ازدواجها صورت گرفت و ديگر كار خاتمه پيدا كرد. (مجموعه آثار ج 24، ص 547) ، و شرحی دیگر در مجموعه آثار ج 25، ص 305).
کتاب دیگری که شرح این داستان را باز بر همین اساس آورده، کتاب «مناظره دکتر و پیر» اثر مرحوم هاشمی نژاد است که به تفصیل از تمدن مسلمانان سخن گفته و به اندلس که رسیده، از داستان انحطاط آن با رواج میخوارگی و بی حجابی دختران نصارا و جز اینها یاد کرده است. (مناظره دکتر و پیر صص 345 ـ 353) که عینا همان مطلب کتاب غروب آفتاب در اندلس را آورده است.
IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-222823003.jpg)
پرداختن به این ادبیات در اندلس در کتابچه ای داستانی با نام «کودکی از اندلس» ادامه یافت، اثری که به قلم مرحوم آقا مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالکریم نگاشته و منتشر شد. در مقدمه این اثر هم به لزوم عبرت آموزی مسلمانان از داستان اندلس و این که پس از فتح آن و تسلط هشت قرن، چطور اندلس از دست رفت، تأکید شده است. به گفته وی این مسأله می تواند «درسی آموزنده و پند تاریخ مفیدی برای ما باشد» (کودکی از اندلس، ص 9).
به گفته نویسنده این داستان از متون عربی گرفته شده و پیداست که در ادبیات معاصر عربی در مصر و دیگر بلاد، نشانی از این وجود داشته است. اصل داستان حکایت، خانواده مسلمانی است که از ترس تسلط مسیحیان در اسپانیا، رو به تقیه آورده، دین مسلمانی را پنهان کرده اند. راوی ماجرا کودک ده ساله ای است که در سن ده سالگی پدرش حکایت مسلمان بودنشان را در اتاقی که تا آن زمان او را از آن دور داشته بودند و قرآن و سجاده در آن بود، بیان می کند و از او می خواهد از ترس دادگاه های تفتیش عقاید که مسلمانان را می یافتند و می کشتند، مطلب را برای هیچ کس باز گو نکند. او به فرزندش گفت که ما عرب و مسلمانیم. (همان، ص 32).
IMAGE(http://images.khabaronline.ir//images/2016/1/16-1-28-222916004.jpg)در اینجا پدر برای کودک خود شرح می دهد که چطور ما مسلمانان هشت صد سال بر اسپانیا مسلط بودیم ولی اکنون چهل سال است که وضعیت عوض شده و دشمنان مسیحی ما اینجا را تصرف کرده اند. پس از آن نگاه کودک به قصر الحمراء که در واقع مسجد بوده تغییر کرده و روزها کنار آن آمده با آن گفتگو می کند، اما همزمان ترس از سررسیدن مفتشان را دارد. یکبار که به خانه بر می گردد، پدر و مادر خود را نمی یابد. عمویش از راه می رسد و او را از راهی مخفی از اندلس خارج کرده و به مغرب می برد. این کودک همان محمد بن رفیع اندلسی است که بعدها در ادب و دانش به جایگاه بلندی می رسد. این آخرین کلمات این کتاب است و به دلیل آن که نویسنده مأخذ داستان را نگفته، روشن نیست که آیا اساسی دارد یا خیر. گفتنی است که صد البته مسلمانان زیادی از اعراب و جز آنها در اندلس پس از سقوط تا دهها سال بلکه بیشتر پنهانی می زیستند.
تاثیر این مسأله در ادبیات دینی معاصر ما بسیار زیاد بوده و با یک سرچ ساده می توان گسترش این ایده را در بسیاری از نوشته های عمومی دید. بسیاری از مبلغان مذهبی در طول سالیان این مطالب را نقل کرده و به آن استناد کرده اند.
هدف ما از طرح این مطلب، اثبات و انکار هیچ نکته ای در باره تاثیر فساد در جوامع اسلامی، یا اهداف غربی ها یا جز اینها نبوده و نیست. احمقانه است کسی تصور نویسنده سطور این مطالب را برای دفاع از دیدگاه خاصی در باره غرب یا شرق یا تأثیر فساد و جز اینها عنوان کرده است. هدف بنده به عنوان یک علاقه مند به رشته تاریخ، نشان دادن این نکته بود که چطور یک حکایت و داستان تبدیل به تاریخ و حقیقت تاریخی می شود.توجه به این موضوع و برخی از نشان ها و نشانه ها را مدیون دوست دانشمندم جناب آقای دکتر حسین توفیقی هستم.

[/SPOILER]

فرستادگان نزد پیامبر

با سلام و خسته نباشید: بنده چند سوال اساسی داشتم.
1- آیا فیروز دیلمی جزو فرستادگان باذام به نزد پیامبر بود؟ یا افراد دیگری بودند؟ ابن بلخی نام او را آورده است؟!
2- محل تولد و نشو نمو او کجا بده است؟ آیا درست است که به دستور انوشروان بهمراه وهرز به یمن رفته است؟
3- اطلاعاتی در مورد کهانت و شعبده بازیهای قبل از اسلام می خواستم. بخصوص در مورد أسود عنسی که گفته می شود کاهن بوده است!
4- زنی که أسود عنسی بعد از استیلا بر صنعا با او ازدواج کرد آیا آزاد همسر شهر بن باذام بوده یا همسر باذام بوده است؟

داستان زینب کذابه در زمان کدام امام رخ داده است؟

با سلام

ابوالفضل‌بن ابی‌نصر حافظ می‌گوید در کتاب عیسی‌بن ‌مریم عمانی خواندم که روزی از روز‌ها امام رضا(ع) بر مأمون وارد شد، در حالی‌که «زینب کذّابه» که ادعا می‌کرد دختر علی‌بن ابیطالب است و علی(ع) برای او دعا کرده که تا روز قیامت زنده بماند، نزد او بود. مأمون به امام رضا(ع) گفت: «به خواهرت سلام کن.» حضرت فرمود: «به خدا سوگند، او خواهر من نیست و علی‌بن ابیطالب پدر او نیست.» زینب هم گفت: «به خدا سوگند، او برادر من نیست و علی‌بن ابیطالب پدر او نیست.» مأمون گفت: «دلیل این سخن شما چیست؟» حضرت فرمود: «ما اهل بیت گوشتمان بر درندگان حرام است، او را پیش درندگان بینداز، اگر راست بگوید، درندگان از خوردن گوشتش خودداری می‌کنند.» زینب گفت: «با این شیخ (امام رضا) آغاز کن.» مأمون گفت: «سخن منصفانه‌ای گفتی.» حضرت فرمود: «باشد.» در این حال درِ جایگاه حیوانات وحشی را گشودند، آنان را مهیای غذا کردند و امام رضا (ع) به سوی آن‌ها پایین رفت. هنگامی که چشم آنان به حضرت افتاد، همه دم تکان دادند و در برابر حضرت سرِ تعظیم فرود آوردند. حضرت میان آن‌ها دو رکعت نماز خواند و از آنجا خارج شد. آنگاه مأمون به زینب دستور داد او پایین برود؛ اما امتناع کرد. از این رو، او را گرفتند، پیش آن‌ها افکندند، آن‌ها هم او را خوردند!

پس از آن مأمون بر این مقام حضرت حسادت ورزید. پس از مدتی امام رضا(ع) بر مأمون وارد شد و او را نگران یافت، به او فرمود: «تو را نگران می‌بینم.» مأمون گفت: آری، صحرانشینی به درِ دارالاماره آمده، هفت تار مو به من داده و معتقد است این‌ها از محاسن رسول خداست و درخواست جایزه کرده است. اگر راست بگوید و من به او جایزه ندهم، شرافت (نسبی) خود را زیر پا گذاشته‌ام. اگر دروغ بگوید و به او جایزه بدهم، مرا به استهزا گرفته است. نمی‌دانم چه کنم!

امام رضا(ع) فرمود: «مو‌ها را به من بده. وقتی آن‌ها را دید، بویید و فرمود: «این چهار تار مو از محاسن رسول خداست، اما بقیه از محاسن او نیست.» مأمون گفت: «از کجا می‌گویی؟» فرمود: «آتش بیاورید.» مو‌ها را در آتش افکند. آن سه تار موی بدلی سوخت و آن چهار تار موی اصلی سالم ماند و آتش بر آن‌ها تأثیری نداشت.مأمون گفت: «آن صحرانشین را بیاورید.» وقتی در برابر او ایستاد، دستور داد گردنش را بزنند. صحرانشین گفت: «به چه جرمی؟» مأمون گفت: «درباره مو‌ها راستش را بگو.» گفت: «چهار تار مو از محاسن رسول خدا (ص) و سه تار آن از محاسن خودم است.»

منبع: کتاب مستدرک عوالم‌العلوم، محقق: آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا

...........

حال سوال این است

مشابه همین داستان در زمان امام هادی رخ داده است
و عده ای میگویند این داستان در زمان امام رضا است
و عده ای میگویند این داستان در زمان امام هادی رخ داده است.

علت اختلاف در چیست؟؟؟
و زمان واقعی این داستان مربوط به زمان کدام امام است؟؟؟

[SPOILER]بدون شک اصل داستان این است که گزندی از سوی درندگان به اهل بیت وارد نمیشود . و برای شخص من مهم نیست در زمان کدام امام رخ داده باشد. ولی بخاطر روحیه موشکافی دست به چنین سوالی زده ام.[/SPOILER]


IMAGE(http://www.askdin.com/gallery/images/36369/1_13931205000107_PhotoL.jpg)


كشتار در سن بارتلمی فرانسه

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و ادب و احترام

برخي منابع از كشتار سن بارتلمي افراط و تفريط هايي مي كنند،واقعيت ماجرا چيست؟
كشتار سن بارتلمي حادثه اي كوچك بود يا فاجعه اي عظيم؟
علت و منشاء اين حادثه چه تفكري بود؟

نام اين عالم شيعه مدعی چه بود؟

سلام

اباعبداللَّه عليه السلام در شب عاشورا فرمود: من اصحابى بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.يكى از علماى بزرگ شيعه گفته بود: من باور نداشتم كه اين جمله را اباعبداللَّه فرموده باشد به اين دليل كه با خودم فكر مى‏كردم اصحاب امام حسين خيلى هنر نكردند، دشمن خيلي شقاوت به خرج داد. امام حسين است، ريحانه پيغمبر است، امام زمان است، فرزند على است،فرزند زهراست؛ هر مسلمان عادى هم اگر امام حسين عليه السلام را در آن وضع مى‏ ديد، اورا يارى مى‏ كرد. آن ها كه يارى كردند خيلى قهرمانى به خرج ندادند، آن ها كه يارى نكردندخيلى مردم بدى بودند. اين عالم مى‏ گويد: مثل اينكه خداى متعال مى ‏خواست مرا از اين غفلت و جهالت و

اشتباه بيرون بياورد. شبى در عالم رؤيا ديدم صحنه كربلاست و من هم در خدمت اباعبداللَّه آمده ‏اماعلام آمادگى مى‏ كنم. خدمت حضرت رفتم، سلام كردم، گفتم: يابنَ رسولِ اللَّه! من براى يارى شما آمده‏ام، من آمده‏ام جزء اصحاب شما باشم. فرمود: به موقع به تو دستور مى‏ دهيم.وقت نماز شد. (ما در كتب مقتل خوانده بوديم كه سعيدبن عبداللَّه حنفى و افراد ديگرى آمدند خود را سپر اباعبداللَّه قرار دادند تا ايشان نماز بخواند.) فرمود: ما مى‏ خواهيم نماز بخوانيم. تو در اين جا بايست تا وقتى دشمن تيراندازى مى‏ كند، مانع از رسيدن تيردشمن شوى. گفتم: چشم، مى‏ايستم

من جلوى حضرت ايستادم. حضرت مشغول نماز شدند. ديدم يك تير دارد به سرعت به طرف حضرت مى‏ آيد.تا نزديك من شد، بى اختيار خود را خم كردم ناگاه ديدم تير به بدن مقدس اباعبداللَّه اصابت كرد. در عالم رؤيا گفتم: اسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبّى وَ اتوبُ الَيْهِ عجب كاربدى شد! ديگر نمى‏ گذارم. دفعه دوم تيرى آمد. تا نزديك من شد، خم شدم. باز به حضرت خورد!دفعه سوم و چهارم هم به همين صورت خود را خم كردم و تير به حضرت خورد. ناگهان نگاه كردم ديدم حضرت تبسّمى كرد و فرمود: ما رَأَيْتُ اصْحاباً ابَرَّ وَ اوْفى‏ مِنْ اصْحابى.

اصحابى بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم پيدا نكردم. در خانه خود نشسته و مرتب مى‏ گوييد: «يالَيْتَنا كُنّا مَعَكَ فَنَفوزَ فَوْزاً عَظيماً» اى كاش ما هم مى ‏بوديم، اى كاش ماهم به اين رستگارى نائل مى‏ شديم. پاى عمل به ميان نيامده است تا معلوم شود كه در عمل هم اين چنين هستيد يا نه. اصحاب من مرد عمل بودند نه مرد حرف و زبان(1)

پی نوشت :
1مجموعه‏ آثاراستاد شهيدمطهرى، ج‏23، ص 599

اثبات واقعه کربلا

انجمن: 

سلام.سوالی داشتم.آیا میتوان واقعه کربلا را اثبات کرد؟لطفا با منبع اثبات کنید .ممنون

فتوای حرمت قند

انجمن: 

سلام و خسته نباشید
ببخشید بعضی ها میگن قبلا مراجع خوردن قند رو حرام کردن و بعدش گفتن اگه بزنی تو چایی حلال میشه و فتوا های الان رو به این فتوا تشبیه میکنند و میگویند همشان اشتباه است قضیه این قند چی بوده؟
خیلی ممنون

عصبانیت عربستان از کشف قدیمی ترین قرآن

انجمن: 


به گزارش سرویس دینی جام نیوز به نقل از on islam، هفته گذشته دانشگاه بیرمنگام از قرآنی رونمایی کرد که به ادعای این دانشگاه، قدیمی ترین قرآن موجود جهان و تالیف شده در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و همین مساله باعث ناراحتی مقامات مذهبی عربستان سعودی شد.
بر پایه این گزارش، خبر کشف قدیمی ترین قرآن موجود جهان موجی از واکنش ها را در پی داشت. محققان دانشگاه بیرمنگام مدعی شدند که قرآنی را یافته اند که بر اساس دقیقترین آزمایشها، هم عصر با زمان پیامبر اکرم (ص) نگاشته شده است و حتی احتمال دارد که کاتب این قرآن، آن را از زبان مبارک پیامبر (ص) شنیده باشد.
نگاشته شدن قرآنی در زمان پیامبر (ص) مهر بطلانی است بر ادعای اهل سنت که مدعی اند قرآن در زمان پیامبر (ص) گردآوری و تالیف نشده بود و سالها پس از مرگ ایشان، عثمان بن عفان خلیفه سوم دست به جمع آوری و تنظیم قرآن به صورت کنونی زد و ترتیب کنونی قرآن در واقع توسط عثمان چیده شده است. این مساله باعث واکنش منفی محققان سعودی شده است. بر این اساس، در مقالات متعددی که در روزنامه های عربستان منتشر شده، تصریح شده است که این قرآن نمی تواند در زمان پیامبر (ص) نوشته شده باشد چراکه در آن زمان اصلا قرآنی با شکل کنونی وجود نداشته است. آنها برای اثبات دلیل خود مدعی شده اند که در زمان پیامبر (ص) نوشتن با جوهر قرمز متداول نبوده است در حالی که در این قرآن، بسم الله الرحمن الرحیم با رنگ قرمز نوشته شده است. البته این ادعا توسط هیچ مرکز علمی تایید نشده است.

آیا پسر نوح به خاطر عشق به یک دختر سوار کشتی نشد؟

سلام ...
پسر حصرت نوح چرا سوار کشتی نشد !!! عاشق شده بود ؟؟؟
اگر سوار کشتی میشد و همه آدمها میمردن ... باید تا آخر عمرش بدون عشقش یا بدون همسر زندگی میکرد ؟؟؟

یه زندگی در حدود 900 ساله بدونه عشق !!!

آیا خدا از فضل خودش ایشون رو بی نیاز میکرد ؟؟؟ اگر نمیکرد چی کار میکرد ؟؟؟

نقد و بررسی کتاب "دوقرن سکوت"

از آنجا که کتاب دو قرن سکوت در طول سالیان دراز دستاویز بسیاری شده تا با توسل به آن به اسلام و اقوام دیگر توهین کنند ، بر آن شدیم که چند برگ از این کتاب را مرور کنیم تا مشخص شود این کتاب از دید علمی تا چه حد دارای اعتبار است !
پیش از هر مطلبی باید این نکته را متذکر شوم که به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست و قصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت؛چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمند دیگری از ایشان به جای مانده است

نکته دیگر اینکه این نوشته تنها نقد یک کتاب تاریخ است.كه شيوه اي رايج در مجامع علمي است.

برای شروع نقل قولی از کتاب " دوقرن سکوت" را می آورم :

1- یک گاف تاریخی-ریاضی :
« فتح مدائن :تازیان به تیسفون در آمدند ...وقتی سعد به تیسفون در آمد مدافعان آن رافروگذاشته بودند و رفته بودند ...به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود.از این رو گنج بسیار به دست فاتحان افتاد»{صفحه 69 }

نویسنده این داستان ؛
آیا میداند که معنای سه هزار هزار هزار درم چیست ؟آیا میداند که اگر هر درم را چهار گرم بدانیم در دربار یزدگرد میبایست دوازده میلیون کیلو نقره بیابیم ؟؟!!
آیا میداند ، که اگر چنان که گفته اند این سکه ها بین شصت هزار عرب فاتح تیسفون بخش کنیم به هر عرب 200 کیلو نقره ،جدای از سایر غنیمت ها میرسیده ؟
و ساده ترین سوال :
آیا نویسنده از خود نمی پرسد که اگر چنین هم بوده این ثروت گزافتر از گزاف از غارت کدام مردم گرد آمده بوده ؟؟!!

2- تناقض آشکار :
« بادیه های ریگزار بی آب نجد و تهامه را دیگر آنقدر و محل نبود که حکومت و سپاه ایران را
به خویشتن کشاند . زیرا در این بیابان بی آب هولناک خیال انگیز از کشت و زرع و بازار و کالا هیچ نشان نبود و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همه جا بر سراندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر درجنگ و ستیز بودند از آدمی نیز در آنجا کس اثر نمی دید»( -دوقرن سکوت –ص27)
دراین قسمت از سخنان نويسنده سرزمین عربستان آنقدر بی تمدن است که مردمانش
همچون کفتار و گوسفند تلقی می شوند که بدنبال سبزه !!یا جنگ و ستیز برای بقا هستند !!
اما نویسنده فراموش میکند و در جایی دیگرتوصیف دیگری می آورد ...
« مکه در آن زمان به جهت موقع تجاری خویش بهشت توانگران و بازرگانان قریش ...بود ...این شهر از قدیم حتی مدتها پیش از بطلیموس به سبب آنکه در گذرگاه جاده بازرگانی که بین ممالک هند و یمن با ممالک مجاور دریای مدیترانه میگذشت واقع است اهمیت بازرگانی تمام داشته....مکه در آنزمان مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه بود .».(همان – ص243)
ناگهان آن سرزمین شتر و سوسمار و راسو و آن مردم وحشی و آن شهر ارواح تبدیل می شود به مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه و شاه راه تجازت شرق و غرب !!!

3- دانشمندان و الواح سخن میگویند :
کتاب "تاریخ عرب" نوشته فیلیپ.ک.حتی:« مسلم است که این قوم در اوج نفوذ تجاریشان بر همه راه های تجاری که از حجاز به سوی شمال عبور می کند و به بنادر مدیتنرانه میرسد تسلط یافته و در طول این راه ها مستعمره هایی داشته اند».(ص 53)

-دیودورسیسیلی همین نظر را تکرار میکندو عربستان را سرزمین ادویه های معطر می شمارد
و خاک آن را خوش بو می داند.
پلینی در کتاب تاریخ طبیعی (کتاب6) که اطلاعات مردم روم را به سال 70 میلای درباره ممالک شرقی در آن مختصر آورده همین مطلب را تایید میکند ...(ص55)

-از ادبیات محلی عربستان جنوبی هر چه هست لوح های قدیمی است که بر فلز یا سنگ نقش شده و... قدیم ترین لوح که بدست آمده مربوط به قرن ششم تا هفتم پیش از میلاد است(ص 60).

- کریستن نیبوهر اول کس بود که اروپاییان را از وجود الواح عربی آگاه ساخت و ژوزف هالیوی یعنی نخستین اروپایی که پس از دوران ایلوس گالوس قدم به نجران یمن گذاشت 685 لوح از 37 محل با خود آورد ادوارد گلاز قریب 2000 لوح فراهم آورد که هنوز برخی منتشر نشده
مجموعه الواحی که اکنون در دست است و تاریخ آن کمتر از هفت قرن پیش از میلاد نیست
بالغ بر 3000 است .(ص65)

-سالانه بازاری همچون یک مجمع ادبی بر پا میشد و شاعران بزرگ بدانجا می شدند تا قصاید خویش بخوانند و انتظار شرف و امتیاز بمانند...گویی بازار عکاظ به دوران پیش از اسلام برای عربستان چیزی شبیه آکادمی فرانسه بوده است .(ص 118)

تناقضات را خودتان بنگرید :
دو قرن سکوت صفحه 89:
« در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی خویش را نشان دادند :گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست،و آن نمی شناخت ،دیگری به او رسید که قیمت میدانست واز او به هزار درم خرید ...
دیگری را زرسرخ بدست آمد در میان لشگر ندا میکرد:صفرا را به بیضا که می خرد ؟گمان او آن بود که نقره از زر به تر است و همچنین جماعتی که از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد و...))

4- محققانی دیگر و تناقضی دیگر :
« زمانی که می گوییم دوران پیش از اسلام دوران جهل و نادانی بوده یک تفسیر عامیانه و نادرست است برعکس در شبه جزیره عرب از دوران بسیار کهن ، آثار فهنگی بسیار پیشرفته
در اختیار است . مثلا اگر از جنوب عربستان شروع کنیم به اقوامی بر می خوریم که از هزاره دوم پیش از میلاد دارای اسم و رسم و تمدن و حتی خط و کتیبه بوده اند... همه این اقوام عرب دارای خط بوده اند و از آنها کتیبه هایی به جا مانده کتیبه "ذونوآس" یکی از آنهاست بنابراین باید تمدن و و فرهنگ شایسته ای در آن منطقه وجود داشته باشد .از میان اقوامی که در شمال عربستان می زیسته اند ."لحیانی" ها و " ثمودی" ها از بقیه معروف ترند حدود
13 هزار کتیبه از دوران " ثمودی" ها کشف شده وفرهنگ و زبان و الفبای آن ها کاملا از این کتیبه هامشخص است».( آذرتاش آذرنوش- مجله پیام صادق-شماره 28 ص24)

کارل بروکلمان :
«در عربستان جنوبی دست کم از یک هزار سال پیش از میلاد با نوشتن آشنا بوده اند و آن را در خدمت مذهب و قانون بر روی کتیبه ها بکار می برده اند».(شعر عرب در عهد جاهلی- ص 107)

5- شعر و زبان :
دوقرن سکوت :
« زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگ های تفته بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود ...شعرشان توصیف پشک شتر و...بود!!!!(ص113)

شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب ص 182:
«اگر شعر جاهلی عرب را غنایی بدانیم دور نرفته ایم زیرا در تصویر نفسانیات فردی و احساسات و عواطفی که در دل خلجان دارد همانند شعر غنایی غربی است خواه مواقعی که شاعر حماسه و فخریه می سراید یا مدح و هجو می گوید یا تغزل و مرثیه و یا به پوزش و عقاب می پر دازد یا محیط خود را توصیف می کند و../. و نیز از آن جهت به شعر غنایی لیریک یونانی شبیه استکه شعر جاهلی هم به آواز و "غنا" خوانده می شد».

ابوالفرج اصفهانی –الاغانی – مقدمه آقای فریدونی-ص7:
« از عرب عهد جاهلی به خصوص اهالی حیره و یمامه و یمن و نجد و حجاز ،قصایدی عالی با اصلوبی استوار در حکمت و نصیحت و مدح و رثا و حماسه و هجا و وصف مناظر و شرح احساسات طبیعی روایت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعری واثر شعر را در زندگی ایشان ثابت می کند.

** یک شعر از امروالقیس شاعر عهد جاهلیت و حدود صد سال پیش از اسلام :
« فاطمه ،ناز ،کم کن ،
و اگر براستی دل بر ترک من نهاده ای باری خوشتر از این!
و اگر بعضی اخلاق مرا نمی پسندی،
دل من باز پس ده ، جدا شو و آرام گیر،
آری ، تو فریفته آنی که عشق ات قاتل من است،
و هرچه بفرمایی دل من آن کند
و این اشک ریختن ات جز برای آن نیست
که در قمار عشق دل خوار و خسته ام را پاک ببری
رگباری گران بار از ابری نزدیک فرو ریخت
زمین را فرا گرفت و روان شد
سیلاب برخاسته ، کوه و دره را می پوشانید
و چون فرو می نشست تیزی سرکوه بیرون می آمد».
( شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب- ص 242)

نویسنده " دوقرن سکوت "این نوشته ها و توصیفات دروغین را آورد تا سرپوشی بر ضعف ادبیات و زبان عهد ساسانیان بگذارد ...
چون نگاهی به کتیبه های عهد ساسانی این پرسش را در ذهن پیش می آورد که چرا زبان یک کتیبه تا این حد الکن و ناتوان و ناقص بوده آیا واقعا زبان آن عهد در اوجش چنین نوشته ای بوده ؟؟؟!!
ترجمه کتیبه :
«این پیکر خدایگان مزداپرست، شاپور، شاهنشاه ایران،
کش نژاد از ایزدان ، پسر خدایگاهن بابک شاه (است) ...
این پیکر خدایگان مزداپرست ، شاپور شاهنشاه ایران ، و انیران ،
کش نژاد از ایزدان مزدا پرست ، پسر خدایگان مزدا پرست،
اردشیر شاهنشاه ایران کش نژاد از ایزدان نواده خدایگان بابک شاه (است )». ( تاریخ زبان فارسی- ص 211)