نقد کتاب

نقد و بررسی کتاب "دوقرن سکوت"

از آنجا که کتاب دو قرن سکوت در طول سالیان دراز دستاویز بسیاری شده تا با توسل به آن به اسلام و اقوام دیگر توهین کنند ، بر آن شدیم که چند برگ از این کتاب را مرور کنیم تا مشخص شود این کتاب از دید علمی تا چه حد دارای اعتبار است !
پیش از هر مطلبی باید این نکته را متذکر شوم که به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست و قصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت؛چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمند دیگری از ایشان به جای مانده است

نکته دیگر اینکه این نوشته تنها نقد یک کتاب تاریخ است.كه شيوه اي رايج در مجامع علمي است.

برای شروع نقل قولی از کتاب " دوقرن سکوت" را می آورم :

1- یک گاف تاریخی-ریاضی :
« فتح مدائن :تازیان به تیسفون در آمدند ...وقتی سعد به تیسفون در آمد مدافعان آن رافروگذاشته بودند و رفته بودند ...به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود.از این رو گنج بسیار به دست فاتحان افتاد»{صفحه 69 }

نویسنده این داستان ؛
آیا میداند که معنای سه هزار هزار هزار درم چیست ؟آیا میداند که اگر هر درم را چهار گرم بدانیم در دربار یزدگرد میبایست دوازده میلیون کیلو نقره بیابیم ؟؟!!
آیا میداند ، که اگر چنان که گفته اند این سکه ها بین شصت هزار عرب فاتح تیسفون بخش کنیم به هر عرب 200 کیلو نقره ،جدای از سایر غنیمت ها میرسیده ؟
و ساده ترین سوال :
آیا نویسنده از خود نمی پرسد که اگر چنین هم بوده این ثروت گزافتر از گزاف از غارت کدام مردم گرد آمده بوده ؟؟!!

2- تناقض آشکار :
« بادیه های ریگزار بی آب نجد و تهامه را دیگر آنقدر و محل نبود که حکومت و سپاه ایران را
به خویشتن کشاند . زیرا در این بیابان بی آب هولناک خیال انگیز از کشت و زرع و بازار و کالا هیچ نشان نبود و جز مشتی عرب گرسنه و برهنه که چون غولان و دیوان همه جا بر سراندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر درجنگ و ستیز بودند از آدمی نیز در آنجا کس اثر نمی دید»( -دوقرن سکوت –ص27)
دراین قسمت از سخنان نويسنده سرزمین عربستان آنقدر بی تمدن است که مردمانش
همچون کفتار و گوسفند تلقی می شوند که بدنبال سبزه !!یا جنگ و ستیز برای بقا هستند !!
اما نویسنده فراموش میکند و در جایی دیگرتوصیف دیگری می آورد ...
« مکه در آن زمان به جهت موقع تجاری خویش بهشت توانگران و بازرگانان قریش ...بود ...این شهر از قدیم حتی مدتها پیش از بطلیموس به سبب آنکه در گذرگاه جاده بازرگانی که بین ممالک هند و یمن با ممالک مجاور دریای مدیترانه میگذشت واقع است اهمیت بازرگانی تمام داشته....مکه در آنزمان مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه بود .».(همان – ص243)
ناگهان آن سرزمین شتر و سوسمار و راسو و آن مردم وحشی و آن شهر ارواح تبدیل می شود به مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه و شاه راه تجازت شرق و غرب !!!

3- دانشمندان و الواح سخن میگویند :
کتاب "تاریخ عرب" نوشته فیلیپ.ک.حتی:« مسلم است که این قوم در اوج نفوذ تجاریشان بر همه راه های تجاری که از حجاز به سوی شمال عبور می کند و به بنادر مدیتنرانه میرسد تسلط یافته و در طول این راه ها مستعمره هایی داشته اند».(ص 53)

-دیودورسیسیلی همین نظر را تکرار میکندو عربستان را سرزمین ادویه های معطر می شمارد
و خاک آن را خوش بو می داند.
پلینی در کتاب تاریخ طبیعی (کتاب6) که اطلاعات مردم روم را به سال 70 میلای درباره ممالک شرقی در آن مختصر آورده همین مطلب را تایید میکند ...(ص55)

-از ادبیات محلی عربستان جنوبی هر چه هست لوح های قدیمی است که بر فلز یا سنگ نقش شده و... قدیم ترین لوح که بدست آمده مربوط به قرن ششم تا هفتم پیش از میلاد است(ص 60).

- کریستن نیبوهر اول کس بود که اروپاییان را از وجود الواح عربی آگاه ساخت و ژوزف هالیوی یعنی نخستین اروپایی که پس از دوران ایلوس گالوس قدم به نجران یمن گذاشت 685 لوح از 37 محل با خود آورد ادوارد گلاز قریب 2000 لوح فراهم آورد که هنوز برخی منتشر نشده
مجموعه الواحی که اکنون در دست است و تاریخ آن کمتر از هفت قرن پیش از میلاد نیست
بالغ بر 3000 است .(ص65)

-سالانه بازاری همچون یک مجمع ادبی بر پا میشد و شاعران بزرگ بدانجا می شدند تا قصاید خویش بخوانند و انتظار شرف و امتیاز بمانند...گویی بازار عکاظ به دوران پیش از اسلام برای عربستان چیزی شبیه آکادمی فرانسه بوده است .(ص 118)

تناقضات را خودتان بنگرید :
دو قرن سکوت صفحه 89:
« در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی خویش را نشان دادند :گویند شخصی پاره ای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست،و آن نمی شناخت ،دیگری به او رسید که قیمت میدانست واز او به هزار درم خرید ...
دیگری را زرسرخ بدست آمد در میان لشگر ندا میکرد:صفرا را به بیضا که می خرد ؟گمان او آن بود که نقره از زر به تر است و همچنین جماعتی که از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد و...))

4- محققانی دیگر و تناقضی دیگر :
« زمانی که می گوییم دوران پیش از اسلام دوران جهل و نادانی بوده یک تفسیر عامیانه و نادرست است برعکس در شبه جزیره عرب از دوران بسیار کهن ، آثار فهنگی بسیار پیشرفته
در اختیار است . مثلا اگر از جنوب عربستان شروع کنیم به اقوامی بر می خوریم که از هزاره دوم پیش از میلاد دارای اسم و رسم و تمدن و حتی خط و کتیبه بوده اند... همه این اقوام عرب دارای خط بوده اند و از آنها کتیبه هایی به جا مانده کتیبه "ذونوآس" یکی از آنهاست بنابراین باید تمدن و و فرهنگ شایسته ای در آن منطقه وجود داشته باشد .از میان اقوامی که در شمال عربستان می زیسته اند ."لحیانی" ها و " ثمودی" ها از بقیه معروف ترند حدود
13 هزار کتیبه از دوران " ثمودی" ها کشف شده وفرهنگ و زبان و الفبای آن ها کاملا از این کتیبه هامشخص است».( آذرتاش آذرنوش- مجله پیام صادق-شماره 28 ص24)

کارل بروکلمان :
«در عربستان جنوبی دست کم از یک هزار سال پیش از میلاد با نوشتن آشنا بوده اند و آن را در خدمت مذهب و قانون بر روی کتیبه ها بکار می برده اند».(شعر عرب در عهد جاهلی- ص 107)

5- شعر و زبان :
دوقرن سکوت :
« زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگ های تفته بیابان نیز خشک تر و بی حاصل تر بود ...شعرشان توصیف پشک شتر و...بود!!!!(ص113)

شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب ص 182:
«اگر شعر جاهلی عرب را غنایی بدانیم دور نرفته ایم زیرا در تصویر نفسانیات فردی و احساسات و عواطفی که در دل خلجان دارد همانند شعر غنایی غربی است خواه مواقعی که شاعر حماسه و فخریه می سراید یا مدح و هجو می گوید یا تغزل و مرثیه و یا به پوزش و عقاب می پر دازد یا محیط خود را توصیف می کند و../. و نیز از آن جهت به شعر غنایی لیریک یونانی شبیه استکه شعر جاهلی هم به آواز و "غنا" خوانده می شد».

ابوالفرج اصفهانی –الاغانی – مقدمه آقای فریدونی-ص7:
« از عرب عهد جاهلی به خصوص اهالی حیره و یمامه و یمن و نجد و حجاز ،قصایدی عالی با اصلوبی استوار در حکمت و نصیحت و مدح و رثا و حماسه و هجا و وصف مناظر و شرح احساسات طبیعی روایت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعری واثر شعر را در زندگی ایشان ثابت می کند.

** یک شعر از امروالقیس شاعر عهد جاهلیت و حدود صد سال پیش از اسلام :
« فاطمه ،ناز ،کم کن ،
و اگر براستی دل بر ترک من نهاده ای باری خوشتر از این!
و اگر بعضی اخلاق مرا نمی پسندی،
دل من باز پس ده ، جدا شو و آرام گیر،
آری ، تو فریفته آنی که عشق ات قاتل من است،
و هرچه بفرمایی دل من آن کند
و این اشک ریختن ات جز برای آن نیست
که در قمار عشق دل خوار و خسته ام را پاک ببری
رگباری گران بار از ابری نزدیک فرو ریخت
زمین را فرا گرفت و روان شد
سیلاب برخاسته ، کوه و دره را می پوشانید
و چون فرو می نشست تیزی سرکوه بیرون می آمد».
( شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب- ص 242)

نویسنده " دوقرن سکوت "این نوشته ها و توصیفات دروغین را آورد تا سرپوشی بر ضعف ادبیات و زبان عهد ساسانیان بگذارد ...
چون نگاهی به کتیبه های عهد ساسانی این پرسش را در ذهن پیش می آورد که چرا زبان یک کتیبه تا این حد الکن و ناتوان و ناقص بوده آیا واقعا زبان آن عهد در اوجش چنین نوشته ای بوده ؟؟؟!!
ترجمه کتیبه :
«این پیکر خدایگان مزداپرست، شاپور، شاهنشاه ایران،
کش نژاد از ایزدان ، پسر خدایگاهن بابک شاه (است) ...
این پیکر خدایگان مزداپرست ، شاپور شاهنشاه ایران ، و انیران ،
کش نژاد از ایزدان مزدا پرست ، پسر خدایگان مزدا پرست،
اردشیر شاهنشاه ایران کش نژاد از ایزدان نواده خدایگان بابک شاه (است )». ( تاریخ زبان فارسی- ص 211)

نقدی برجعلنامه دکتر انصاری (محمدبن عبدالله وکوروش بزرگ)

کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي -۱

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام
کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

ابتدای سخن لازم است از سایتها و
وبلاگهایی که سعی بر نقد این کتاب داشتند تشكر كنم
و تاکید کنم که این مجموعه نقدها (خرده نقدها) را بدان جهت
در وبلاگم آورده ام ، چون تعداد نقدها در قیاس با مطالب کپی شده
از این کتاب در اینترنت بسیار ناچیز بود ...

IMAGE(http://dc97.4shared.com/img/56119439/a4064f0f/korosh-mohamad-pic.jpg)

نویسنده کتاب که لقب دکتر را یدک می کشد
نوشته ها و تحقیقات و تحصیلاتش ارتباطی
پا کتاب مذکور ندارد .

او در صفحه ۱۱ هدف خود از نگاشتن این کتاب را
بیان می کند و مشخص می شود که او
از داشتن اندک سوادی در زمینه تاریخی بی بهره است
و صرفا از عناوین خویش در راستای کوبیدن اسلام
با چماق ناسيوناليسم سوء استفاده کرده است.

خواننده از روی جلد کتاب نیز خواهد فهمید که
نویسنده قرار است شخصی را به عرش برده
و دیگری را به زمین کشیده و لگدمالش کند .

پیامبری که پیامبر رحمت است را با عنوان نه چندان رایج
در زبان فارسی-در راستاي تحقير- "محمد بن عبدالله" مي نامد
و برای القای وحشیگری دو شمشیر را هم در زیر
نام او حك مي كند و برای شخصیتی
به نام کوروش که تا 100 سال پیش هیچ ایرانی
نامی از او نشنیده بود پسوند "بزرگ" را بر می گزیند
و در زیر آن گل نبشته ای بابلی یا همان
منشور کوروش را گذاشته تا بعنوان نماد حقوق بشر معرفی گردد.
و حقیقت در این کتاب عامیانه قلب حقیقت است
به سود کوروش و یهودیان !

در نخستين ادعا او مدعي مي شود که
کوروش پادشاهی ایرانی و محمدبن عبدالله
یک پیامبر عرب است و ورود اسلام
بنیاد ارزشهای فردی و معنوی و فرهنگی و
اجتماعی و... را(در جهت منفی) !! زیر و رو کرد.

در پاسخ بايد گفت كه کوروش به هیچ وجه ایرانی نبوده
و هم خودش و هم تورات این موضوع را تایید می کنند
کوروش در گل نبشته بابلی (منشورش) میگوید:
[INDENT][INDENT]13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )
[/INDENT][/INDENT]می دانیم که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند
"( دهخدا – لغتنامه – ذیل واژه گوتی)
و اینکه عبارت "سیاه سر" را هم کوروش
و هم غربی ها اکنون برای مردم خاورمیانه بکار می برند .

تورات هم ميگويد:
[INDENT][INDENT]تورات: "ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! ...از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد ...شیپور جنگ بنوازید .به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید " ( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
[/INDENT][/INDENT]بنابراین هم کوروش و هم حامیانش که خودش گوتیان
روشن موی و تورات آنها را اشکنازی و آراراتی می خواند
از جنوب روسیه و قفقاز به ایران مهاجرت کرده اند
و با ثروت یهود بابل را سرنگون کردند .

او ادعا می کند که کوروش طبق نظر تورات پیامبر خدا بود
در حالی که خودش چنین لقبی به خود نداده بود
و برعکس پیامبر خود را چنین لقب داد !
و در جمله ای میگوید هر دو پادشاه بودند ،
منتها کوروش شاه-پیامبر بود و محمد پیامبر-شاه!

در پاسخ به این سخن مضحک پس از ذکر این نکته
که تورات در عصر هخامنشی هیچ ربطی
به حضرت موسی ندارد و توسط برخی یهودیان
نگاشته شده است و تحریف گشته ،
ناچاریم توصیف تورات را پیرامون کوروش بیاوریم:
[INDENT][INDENT]" این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد ..."(عهد عتیق –ارمیا – 40-21 : 50:)

" من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ....از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید ...بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! ...

آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند ، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند ، فریاد آنان مانند خروش دریاست ، ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند "(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 - 10- 9- 3-1 : 50 )
[/INDENT][/INDENT]تورات علنا می گوید که اینها سنگدل و بیرحم هستند
و به کسی رحم نمی کنند !
بزرگترین حامی کوروش او را وحشی و سنگدل می خواند
و پیش بینی می کند که بابل را ویران خواهد نمود ،
ضمن اینکه شمالی بودن آنرا نیز تاکید می کند و
همین طور غیر ایرانی بودنش را نیز تایید !
ضمن اینکه ایشان ادعا فرمودند که کوروش ادعای پیامبری نداشت ،
ولی ما می گوییم داشت! چرا ؟!

گل نبشته کوروش را می خوانیم :
[INDENT]12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.

13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
[/INDENT]اینجا کوروش در نخستین سطور بیانیه اش توسط
یک بت (مردوك=خدای کوروش) برای پادشاهی
کل جهان انتخاب می شود ،
و این فراتر از پیامبر بودن و پیامبر خواندن است ،
چون پیامبران بسیاری در همان عصرها بودند
که "شاه" نبودند و فقط پیامبر بودند و از
سوی خداوند برای اصلاح امور برگزیده شدند.

اوج دانش نویسنده در همین چند سطر عیان گشت
که گویا حتی یکبار گل نبشته بابلی کوروش را مطالعه نکرده
تا بداند کوروش خود را پیامبر و انتخاب شده
توسط خدایان بت غیر بومی و غیر ایرانی (انیل،مردوک،نبو) می نامد

بت های مورد پرستش کوروش :

IMAGE(http://www.crystalinks.com/marduk.jpg)
Marduk
IMAGE(http://hans.wyrdweb.eu/wp-content/uploads/2008/10/enlil_ninlil-240x300.jpg)
Enlil rapes Ninlil

IMAGE(http://www.mallorcaweb.net/masm/nabu.gif)
Nabu

نقد کتاب :ايران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها

كودتاي سوم اسفند 1299 و ظاهر شدن رضاخان در صحنه سياسي كشور و سپس اوج‌گيري سريع و مستمر مقام و موقعيت وي و سرانجام، برافتادن سلسله قاجاريه و بر تخت نشستن عنصر نظامي كودتا به عنوان شاه تازه، تاكنون در مقالات و كتابهاي متعددي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. اين موضوعي است كه دستمايه يك پژوهش تاريخي از سوي آقاي «سيروس غني» نيز واقع شده و حاصل آن به صورت كتاب «ايران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها»، در دسترس همگان قرار دارد. شايد بتوان گفت وجه مميزه اين كتاب از ساير كتابهايي كه در اين باره نگاشته شده، ابتناي آن بر مجموعه گسترده‌اي از اسناد منتشره توسط وزارت امور خارجه انگليس و البته بعضاً وزارت امور خارجه آمريكاست؛ به طوري كه بايد كتاب حاضر را روايت بازسازي شده براساس اسناد مزبور از وقايع و تحولات منتهي به كودتاي 1299 و سالهاي پس از آن تا تأسيس سلسله پهلوي توسط رضاخان، به شمار آورد. همان‌گونه كه نويسنده خود در پيشگفتار بيان داشته مدت دو سال وقت صرف «پژوهش و نسخه‌برداري پيامهاي تلگرافي در اداره اسناد عمومي و آرشيو ايالات متحده در واشينگتن و مريلند» كرده است تا چنين مجموعه اسنادي را براي نگارش كتاب مزبور گردآوري كند.
مسلماً سخن گفتن در حوزه تاريخ بر مبناي اسناد و مدارك، كاري بسيار شايسته است و تلاش دو ساله آقاي غني براي يافتن متن تلگرامهاي رد و بدل شده ميان مأموران سياسي و نظامي بريتانيا و ديگر كشورها در ايران با مقامات مافوق خود يا گزارشهاي تهيه شده توسط آنها از مسائل سياسي و نظامي محل مأموريتشان حاكي از جد و جهد نويسنده محترم در هر چه بيشتر مستند ساختن روايتي است كه قصد دارد از اين دوران به دست دهد، اما نكته حائز اهميت در پژوهشهاي تاريخي بر مبناي اسناد آن است كه در وهله نخست مجموعه‌اي متنوع از اسناد مورد بررسي قرار گيرد. اين تنوع و چندگونگي منابع و اسناد به محقق امكان مي‌دهد تا نقاط ضعف و قوت و به عبارت ديگر ميزان صحت و سقم آنها را در مقابله با يكديگر، به نحو بهتري تشخيص دهد. حال آن كه اگر يك دسته از اسناد مورد توجه قرار گيرند يا امكان مقابله آنها با ديگر اسناد موجود در آن زمينه وجود نداشته باشد، چه بسا كه در پايان شاهد نگاهي يكجانبه به يك مسئله باشيم و حاصل چنين نگاهي را در واقع بايد روايت يك واقعه از زبان يك دسته اسناد دانست.
آنچه بر اين نكته بايد افزود و مورد توجه قرار داد، در نظر داشتن نقص و نقصانهايي است كه مي‌تواند از سوي دارنده و ناشر اسناد به دلايل مختلف در مجموعه انتشار يافته، به وجود آمده باشد. به عنوان نمونه چگونه ما مي‌توانيم اطمينان داشته باشيم كه دولت انگليس كليه مكاتبات و گزارشهاي مقامات سياسي و نظامي خود را در آن زمان در مورد مسائل ايران، منتشر كرده و در دسترس پژوهشگران قرار داده است؟ آنان كه با مسائل تاريخي سروكار دارند بخوبي اين واقعيت را مي‌دانند كه گاه بودن يا نبودن يك سند، مي‌تواند تأثيرات عميقي بر تعبير و تفسير مجموعه اسناد موجود در آن زمينه بگذارد. لذا حداقل اين احتمال را نبايد ناديده گرفت كه چه بسا انگليس بنا به ملاحظاتي، پاره‌اي اسناد را همچنان در آرشيو سرّي خود نگه داشته باشد و شايد هرگز نيز راضي به انتشار آنها نشود. البته اين موضوعي است كه خوشبختانه در مبحث «كودتاي 1299» مورد توجه نويسنده محترم واقع شده و ايشان سخن از نبود برخي اسناد «بُودار» به ميان مي‌آورد: «احتمال زياد مي‌رود كه پاره‌اي از مكاتبات و تلگرامهاي بودار را، دستكم فعلاً، از پرونده‌هاي جاري «اداره اسناد عمومي» بريتانيا برداشته باشند.»(ص212) اما در ديگر مباحث و بويژه رويدادهاي پس از اين كودتا كه در كتاب حاضر بر اساس اسناد موجود در اداره اسناد عمومي بازسازي شده‌اند، چنين احتمالي مورد توجه نويسنده محترم قرار نمي‌گيرد و لذا جاي بحث درباره شرح و تفسير ايشان از وقايع و رويدادها، باقي مي‌ماند.
نكته ديگري كه بايد در ارتباط با اسناد و مكاتبات به جا مانده از قبل مورد توجه جدي قرار داد، ادبيات، مفاهيم و شيوه‌هاي خاص نگارش آنهاست. طبعاً اين مسئله در مورد مكاتبات ميان مقامات سياسي و نظامي انگليس در اوايل قرن بيستم و در حالي كه اين كشور در هر گوشه از جهان در حال استحكام حضور استعمارگرانه خويش بود، نبايد از نظر دور داشته شود. به عنوان نمونه در مكاتبات ديپلماتهاي انگليس و در چارچوب رقابتها و حساسيتهاي ميان انگليس و دولت نوپاي اتحاد جماهير شوروي، جنبش ميرزاكوچك‌خان جنگلي به عنوان يك جنبش بلشويكي و كاملاً تحت اختيار شوروي قلمداد و طبعاً بر اين مبنا تحليل و تفسيرهايي نيز مي‌شود و ماحصل آن به لندن ارسال مي‌گردد. حال، ملاك قرار گرفتن اين‌گونه عبارتها و توصيفها و سپس تجزيه و تحليل شرايط بر مبناي آنچه در آن هنگام از سوي ديپلماتها و نظاميان انگليسي عنوان گرديده است، يك خطا و اشتباه در تحليل وقايع سالهاي نخست اين سده به شمار مي‌آيد. همچنين تحليلها و گزارشهاي مقامات انگليسي از اوضاع و احوال ايران و تحولات جاري آن را نيز بايد در چارچوب اصول و قواعد حاكم بر اين‌گونه مكاتبات و مراسلات مورد توجه قرار داد. به عنوان نمونه هنگامي كه «لورين» طي نامه‌اي به لندن مي‌نويسد: «ما بايد اجازه دهيم رويدادها جريان خود را طي كند»(ص 281) و نمونه‌هاي متعدد ديگري از اين قبيل، اين مسئله به هيچ عنوان نبايد به مثابه عدم دخالت انگليسي‌ها در روند حوادث تلقي شود، بلكه در بطن اين جمله، دقيقاً نوعي دخالت آشكار انگليس در امور داخلي ايران نهفته است كه بايد آن را تشخيص داد.
نكته ديگر در ارتباط با اسناد آن است كه اگرچه نمي‌توان متن كامل همه آنها را در كتاب منعكس كرد، اما بهره‌گيري از يك جمله كوتاه و بعضاً ناقص از يك متن نيز ممكن است رساننده مقصود و منظور كلي نهفته در آن متن نباشد و حتي در مواقعي خواننده را به مفهومي كاملاً معكوس رهنمون گردد. بنابراين، نويسنده بايد مراقب باشد تا چنانچه دست به انتخاب گزاره‌هايي كوتاه از دل يك متن بلند مي‌زند، روح و محتواي آن گزاره را در چارچوب متن اصلي، انتقال دهد.
اينك به دنبال اين مقدمه، جا دارد به بررسي كتاب حاضر بپردازيم:
به طور كلي فرضيه نويسنده را از دل نخستين عبارات «پيشگفتار» مي‌توان بيرون كشيد: «اين دوران با كودتايي باور نكردني در نهايت شتابزدگي و تمهيد افسري انگليسي آغاز شد كه از كشور و مردم ما تقريباً هيچ اطلاعي نداشت. نظاميان بريتانيا كمتر چنين خودسر دست به سياست يازيده بودند، تا چه رسد كه بدون دستور صريح دولت متبوع خود كودتا راه بيندازند. از اين طرفه‌تر نقش وزير مختار انگلستان در اين كودتاست، اين شخص از همان لحظه ورود به تهران به ابتكار خويش به كارهايي كاملاً برخلاف توصيه‌هاي وزارت خارجه انگليس پرداخت تا آنجا كه سرانجام اعتماد وزير خارجه بريتانيا را به كل از دست داد. كودتاي سوم اسفند 1299 و آمدن رضاخان نتيجه مستقيم ادامه سياست ناواقعگراي قرن نوزدهمي حكومت بريتانيا، و گل سرسبد آن قرارداد 1919، در ايران پس از جنگ جهاني اول بود، ايراني كه ملي‌گرايي تازه‌اي در آن عميق ريشه دوانيده بود.»(ص13)
به اعتقاد آقاي غني، كودتاي 1299 حاصل يك برنامه تدارك ديده شده از سوي دولت بريتانيا و در راستاي سياستها و اهداف كلان اين كشور نبود و صرفاً «به تمهيد افسري انگليسي» و برخلاف «سياست ناواقعگراي قرن نوزدهمي حكومت بريتانيا» صورت گرفت. همچنين اختلاف نظر وزيرمختار انگليس در تهران با وزارت امور خارجه آن كشور و دست زدن به اقداماتي «به ابتكار خويش» دليل ديگري از برنامه‌ريزي نكردن و عدم مداخله حكومت انگليس در اين كودتا به شمار مي‌آيد. بنابراين اگرچه اين كودتا با «نقش آشكار انگلستان» درآميخته است، اما نويسنده اين نقش را از آن دولت انگليس نمي‌داند و معتقد است به دو عنصر خودسر نظامي و سياسي آن كشور در ايران باز مي‌گردد.
اما در مورد طرف ديگر اين كودتا يعني رضاخان نيز فرضيه نويسنده محترم را مي‌توان در همين پيشگفتار ملاحظه كرد. از نگاه ايشان، رضاخان علي‌رغم نداشتن تجربه قبلي در سياست، «بسرعت آموخت» و «بسرعت خود را با اوضاع و احوال وفق داد» و به اين ترتيب «ده سال نخست پس از كودتا، دوره نوآوري و اقدامات جسورانه، اميدهاي بزرگ و اطمينان فزاينده، احترام و اتكاي به نفس بود». حاصل اين همه نيز چيزي نبود جز تبديل شدن ايران به «كشوري مستقل و فارغ از سلطه خارجي». وي معتقد است، شخصيت رضاخان نيز به هيچ رو نشاني از وابستگي به انگليس نداشت، چرا كه «با وجود نقش آشكار انگلستان در كودتا و موقعيت برتر آن كشور در ايران، رفتار رضاشاه با بريتانيا و با حكومت ساير قدرتها بر پايه برابري بود.»(ص 13)
آخرين جمله از اين كتاب نيز مي‌تواند به نحو بارزتري بيانگر ديدگاه نويسنده محترم درباره رضاخان باشد: «رضاشاه فيلسوف- شاه افلاطوني نبود، و مسلماً نقايص بسيار داشت، ولي بي‌گمان پدر ايران نوين و معمار تاريخ قرن بيستم كشور ما بود.»(ص428) بنابراين در يك جمع‌بندي كلي مي‌توان اين‌گونه اظهار داشت كه تلاش آقاي غني در كتاب خويش بر اثبات اين فرضيه است كه اگرچه پاره‌اي مأموران سياسي و نظامي انگليسي به گونه‌اي خودسرانه اقدام به راه‌اندازي كودتايي كردند كه به برآمدن رضاخان انجاميد، اما اين شخصيت نوظهور در عرصه سياسي ايران، چه در جريان كودتا و چه در طول دو دهه پس از آن، استقلال رأي و نظر خود را ولو برخلاف ديدگاهها و نظرات مأموران بريتانيا و همچنين دولت آن كشور، حفظ نمود و با كنار زدن سلسله پوسيده قاجاريه براساس توانمنديها، هوشمنديها و كارآمديهاي خويش، دوران برپايي ايران نوين را آغاز كرد. شايد اين فرضيه را بتوان به نحو بارزي در طراحي تصوير روي جلد كتاب نيز مشاهده كرد. تصويري شفاف از رضاخان در لباس نظامي كه با اقتدار به دوردستها مي‌نگرد و در پشت سر او تصويري كمرنگ و مات از لرد كرزن وزير امور خارجه وقت انگليس كه با حالتي نه چندان استوار و با عصايي در دست، گام برمي‌دارد.
براي ارزيابي اين فرضيه و مستندات و دلايل و براهين اقامه شده به منظور اثبات آن ابتدا لازم است نگاهي به نقش و جايگاه انگليس در آن دوران انداخته شود. همان‌گونه كه مي‌دانيم حفظ و نگهداري هندوستان به عنوان يك مستعمره بزرگ، جزو اهداف استراتژيك انگليس به شمار مي‌آمد و بدين منظور هرگونه اقدام لازم را صورت مي‌داد. از سوي ديگر در همين چارچوب، دستيابي به نوعي موازنه قوا با روسيه در ايران نيز از اهميت ويژه‌اي برخوردار شده بود و البته به مرور زمان روسها و انگليسي‌ها توانسته بودند به تفاهم و تعادل مورد نظر خويش در ايران دست يابند. انعقاد قراردادهاي 1907 و 1915 ميان اين دو كشور و به رسميت شناختن مناطق نفوذ يكديگر در ايران بخوبي اين واقعيت را نشان مي‌دهد. در اين حال، وقوع انقلاب سوسياليستي 1917 در روسيه از يك سو و قرار گرفتن انگليس در جايگاه فاتحين در پايان جنگ جهاني اول به سال 1918، موقعيت ويژه‌اي را در عرصه بين‌المللي نصيب اين كشور مي‌كند. همچنين پايان يافتن عمر امپراتوري عثماني و تقسيم سرزمينهاي وسيع اين امپراتوري ميان انگليس و فرانسه، برنامه‌ريزي‌هاي وسيعتر انگليس را براي حضور در مستعمره‌هاي اين كشور در منطقه خاورميانه به دنبال دارد. به اين ترتيب انگليس در دوران پس از جنگ جهاني اول، در اوج قدرت استعماري خويش قرار دارد و هيچ سد و مانعي براي حضور بلامنازع خود در منطقه خاورميانه و همچنين ايران، نمي‌بيند. تنظيم قرارداد 1919 كه ايران را به يك كشور كاملاً تحت‌الحمايه انگليس تبديل مي‌كرد، دقيقاً در چنين شرايطي صورت مي‌گيرد.

نظرات متفاوت (نقد کتاب)

انجمن: 

با سلام....
من تعدادی کتاب رو خوندم ولی برخی متخصصین دین قبول ندارن این کتاب ها رو چراشو نمی دونم...

کتاب آیا می دانید تالیف رضا جاهد
کتاب گنجهای معنوی تالیف رضا جاهد
کتاب شیطان مامور گمراهی تالیف فرشته مهری

میشه راهنمایی کنید من سر درگم موندم...
آخه کتاب آِیا می دانید جلد های 2 و 3 هم داره ولی هنوز نخوندم...
راهنمایی کنید؟:Ghamgin: