کوروش بزرگ

آیا کوروش بنیانگذار حقوق بشر است؟

کوروش پس از فتح بابل، دستور به ساخت گلنوشته ای داد که معروف به استوانه کوروش بزرگ است. کوروش در این گلنوشته، وعده های شیرینی به مردم مغلوب بابل می دهد، به خدایان آنها ادای احترام می کند و در مدح خود نیز سخنانی می گوید.

طرفداران حقوق بشری بودنِ منشور کوروش

محمّدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، به سال 1967، در کتاب انقلاب سفید، استوانه کوروش را "نخستین اعلامیه حقوق بشر" نامید. او نوشت: «تاریخ امپراتوری ما، با اعلامیه کوروش آغاز شد، که به خاطر دفاعش از اصول انسانی، عدالت و آزادی، باید به عنوان یکی از عالیترین اسناد در تاریخ بشریت شناخته شود.»[1] او همچنین کوروش را نخستین قانونگذار در مسائل "آزادی اندیشه و سایر قوانین اوّلیه" توصیف کرد.[2] وی، در سال 1968، نخستین کنفرانس ملل متحد پیرامون حقوق بشر در تهران را با گفتن اینکه استوانه کوروش، منادیِ اعلامیه مدرن حقوق بشر بود، آغاز کرد. استوانه یک نشانِ ایدئولوژی سیاسی شاه بود و هنوز از سوی برخی مفسرین، با وجود مخالفت برخی تاریخدانان و پژوهشگران، به عنوان اوّلین منشور حقوق بشر شناخته می شود.[3]

نگرشهای مشابه این نگرش را، کم بیش حسن پیرنیا و هیراد ابطحی نیز دارند و سلطنت طلبان و وطن پرستان متعصب، همواره در نشر این نگرش بشر دوست از کوروش، تلاش می کنند.

در سطح بین المللی نیز، تجلیلهایی از این استوانه از سوی سازمان ملل و موزۀ بریتانیا، شده است.

چیزی که نباید فراموش شود این است که شاه مخلوع در شرایطی این بحث را مطرح کرد که ظلم و ستمهای سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی اش بر مخالفین رژیم، اعتراضاتی را به همراه داشت و او سعی کرد با بیان اینکه حقوق بشر ریشه در ایران دارد، ذهن معترضین را منحرف کند.

نظر تاریخدانان و پژوهشگران

تفسیر استوانه به عنوان یک "منشور حقوق بشر"، توسط برخی تاریخدانان، نادرست و مغرضانه توصیف شده است.[4] [5] [6] [7] این مسئله به عنوان یک "سوءتفاهم" رد شده است[8] و به عنوان یک تبلیغ سیاسی که توسط رژیم پهلوی اختراع شده، توصیف گشته است.[9]

تاریخدان آلمانی، ژوزف ویسِهُفِر[10] می گوید که تجسم کردنِ کوروش به عنوان قهرمان حقوق بشر، به اندازۀ "انسانیت و روشنفکری شاه پارس" غیرواقعی است.[11]

د.فِیرچیلد راگلِس[12] و هلین سیلورمن[13]، هدف شاه را از این ادعا، آغاز مشروع نشان دادنِ ملت ایران و حکومت خودش، و مقابله با انعکاس بنیادگرایی اسلامی، از طریق روایتهای جایگزین که ریشه در تاریخ ایران باستان دارند، توصیف کردند.[14]

س.ب.ف.واکر[15] می گوید: «کاراکتر اصلی استوانه کوروش اعلامیه حقوق بشر یا آزادی مذهبی [نیست] بلکه به سادگی یک گلنوشته در سنت بابلی و هخامنشی است، که استقرار کوروش در شهر بابل و پیش از آن، غفلت نبونیدوس از پرستش مردوک را یادآوری می کند.»[16]

دو پروفسور متخصص در تاریخ شرق نزدیک باستان، بیل.ت.آرنولد[17] و پیوتر میچالوفسکی[18] می نویسند: «عموماً، این به کتیبه های بنیادین دیگر متعلق است، این به هیچ وجه یک فرمان نیست، هیچ اعلامیه حقوق بشر غیرمعمولی را، که گاهی ادعا می شود، فراهم نمی آورد.»[19]

لوید لولین جونز[20] از دانشگاه ادینبورگ[21] می نویسد که "هیچ چیز در متن نیست" که به مفهوم حقوق بشر اشاره کند.[22]

نیل مک گریگور[23] می نویسد: «مقایسه [استوانه کوروش] با متنهای مشابه دیگر، توسط پژوهشگران در موزۀ بریتانیا، نشان داده است که قوانین در عراق باستان، اعلامیه های قابل مقایسه ای بر کامیابی سریر [بابلی] برای دو هزاره قبل از کوروش ساخته بودند... این یکی از کارهای موزه است که با محدود کردنِ معنای چیزها و تخصیص آنها به یک بحث سیاسی، مخالفت کند.»[24] او اخطار می کند که در حالی استوانه "آشکارا به تاریخ ایران پیوند زده می شود"، که آن "در هیچ مفهوم حقیقی، یک سند ایرانی نیست. آن بخشی از تاریخ بسیار بزرگتر شرق نزدیکِ باستان، پادشاهی بین النهرین و پراکندگی یهود، است."[25]

و.ج.تالبوت، فیلسوف آمریکایی، هر چند پیرامون کوروش، می گوید: «گویا، کهنترین طرفدار تحمل مذهبی است» در عین حال اظهار می کند: «ایده هایی که منجر به گسترش حقوق بشر می شوند، محدود به یک سنت فرهنگی نیستند.»[26]

ملاحظاتی چند

1.هر چند در جهان امروز، تحمل نظر مخالف یک ارزش والا محسوب می شود، ولی بد نیست بدانیم چنین خصلتی را ایلخانان مغول نیز داشتند، و یکی از دورانی که شیعیان توانستند نفس راحتی از آزار و اذیت اهل سنت بکشند، همین دوران حکومت مغولها بود! آیا این باعث می شود که ما فراموش کنیم که مغولها چه رفتار ظالمانه ای داشتند؟ به طور مشابه حکومت استعمارگر انگلستان نیز با وجود اینکه خون بسیاری از ملل را می مکید، به مقدّسات مذهبی آنها احترام می گذاشت.

2.باید توجه داشت که یک جهانخوار، برای خودش هدفی دارد و با وارد کردن هدفهای جدید رسیدن خود به هدف اصلی را به تأخیر نمی اندازد، پس اگر یک جهانخوار به دنبال تغییر دین مردم یا برتری دادنِ نژادی بر نژاد دیگر نبود، به معنای روشنفکری او نیست. وقتی حکومت استعمارگر، از هخامنشی گرفته تا انگلستان و آمریکا، هدفش تسلط بر سرزمینهاست، باید مناقشات قومی و مذهبی را کنار بگذارد تا بهتر بتواند به فتح و فتوح بپردازد. چنین آزادیهای مذهبی را حکومت عثمانی نیز بعد از فتوحات برقرار می کرد، چنانکه یکی از دلایل پیشرفت عثمانی در فتوحات اروپایی را همین خط مشی آزاداندیشانه نسبت به دین مردم مناطق مفتوحه، دانسته اند.

3.جنگ افروزیهای کوروش، تا زمان خودش سابقه ای در تاریخ ندارد. این حجم از جنگهای پیاپی، را تاریخ پیش از کوروش نمی شناسد. او ابتدا به ماد لشکر کشید، سپس مورد هجوم لیدی قرار گرفت و آنرا شکست داد و لیدی و آسیای صغیر را تسخیر نمود، بعد بر اساس نوشتار گزنفون، به ارمنستان حمله برد، و سپس به بابل لشکر کشید، و در نهایت هم سکائیه آخرین جایی است که تواریخ به هجوم کوروش به آنجا اشاره دارند و عملاً او تا آخر عمر در حال لشکرکشی و جنگ بود. آیا این همه جنگ و آشوب، و بر هم زدن صلح ملل و گرفتن استقلال ملتها و حل کردن تمدنهای دیگر در تمدنِ خود، برخلاف حقوق بشر و انسان دوستی نیست؟

4.نکته ای که نباید از قلم بیفتد این است که در این فتوحاتِ کوروش انسانهای بسیاری کشته می شدند، زنان بسیاری بیوه و کودکان بسیاری یتیم می گشتند، و تنها جرمی که می توان برای آنها رقم زد، دفاع از تمامیت ارضی سرزمینشان و نپذیرفتن حکومت جاه طلبانه کوروش است. آیا قتل این انسانها، و بیوه و یتیم کردن زنها و کودکان، برخلاف حقوق بشر و انسان دوستی نیست؟

5.اگر به سخنان جهانخوارگان جهان دقت کنیم، خواه هیتلر باشد، خواه رهبر شوروی یا رئیس جمهور آمریکا، سخنان آنها از سخنان شیرین و وعده های سر خرمن پُر است. اینکه پادشاهی یک چنین وعده هایی را برای آرام کردن دل مردمی که استقلالشان را گرفته و بسیاری از مردانشان را کشته است، مطرح کند و در گلنوشته ای ثبت نماید، به معنای این نیست که او الزاماً به این امور اعتقاد راسخی هم داشته و به آنها عمل می کرده است.

پی نوشت:
نگارنده، نه با کوروش دشمنی دارد و نه با ایران باستان، بلکه هدفش تنها دفاع از حقیقت و جلوگیری از بت سازی از شخصیتهای باستانی، همچون کوروش، است. کوروش در بین شاهانی که در ایران به پادشاهی رسیدند، جزء پادشاهان بهتر محسوب می شود، و شاهانی که از او بدتر باشند، خیلی زیاد هستند، ولی نباید کارهای غلط او را فراموش نمود.


[/HR][1] محمد رضا پهلوی، انقلاب سفید(1967)، صفحه 9.

[2] همان.

[3] Ansari, Ali (2007). Modern Iran: The Pahlavis and After. Harlow: Longman. ISBN 1-4058-4084-6. , pp. 218–19.


[4] Daniel, Elton L. (2000). The History of Iran. Westport, CT: Greenwood Publishing Group. ISBN 0-313-30731-8. p. 39.


[5] Briant, Pierre (2006). From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire. Winona Lake, IN: Eisenbraun. ISBN 978-1-57506-120-7. p. 43.


[6] Llewellyn-Jones, Lloyd (2009). "The First Persian Empire 550–330BC". In Harrison, Thomas. The Great Empires of the Ancient World. Getty Publications. p. 104. ISBN 978-0-89236-987-4. p. 104.


[7] Curtis, John; Tallis, Nigel; André-Salvini, Béatrice (2005). Forgotten Empire: The World of Ancient Persia. Berkeley: University of California Press. ISBN 0-520-24731-0. p. 59.


[8] Mitchell, T.C. (1988). Biblical Archaeology: Documents from the British Museum. London: Cambridge University Press. ISBN 0-521-36867-7. p. 83.


[9] Kuhrt, Amélie (1983). "The Cyrus Cylinder and Achaemenid imperial policy". Journal for the Study of the Old Testament (Sheffield: University of Sheffield. Dept. of Biblical Studies) 25. ISSN 1476-6728. pp. 83–97.


[10] Josef Wiesehöfer.


[11] Wiesehöfer, Josef (1999). "Kyros, der Schah und 2500 Jahre Menschenrechte. Historische Mythenbildung zur Zeit der Pahlavi-Dynastie". In Conermann, Stephan. Mythen, Geschichte(n), Identitäten. Der Kampf um die Vergangenheit (in German). Schenefeld/Hamburg: EB-Verlag. ISBN 3-930826-52-6. pp. 55–68.


[12] D. Fairchild Ruggles.


[13] Helaine Silverman.


[14] Silverman, Helaine; Ruggles, D. Fairchild (2008). Cultural Heritage and Human Rights. Springer. p. 11.


[15] C.B.F. Walker.


[16] Walker, C.B.F. (1972). "A recently identified fragment of the Cyrus Cylinder". Iran : journal of the British Institute of Persian Studies (10). ISSN 0578-6967. pp. 158–159.


[17] Bill T. Arnold.


[18] Piotr Michalowski.


[19] Arnold, Bill T.; Michalowski, Piotr (2006). "Achaemenid Period Historical Texts Concerning Mesopotamia". In Chavelas, Mark W. The Ancient Near East: Historical Sources in Translation. London: Blackwell. ISBN 0-631-23581-7. pp. 426–430.


[20] Lloyd Llewellyn-Jones.


[21] Edinburgh.


[22] Llewellyn-Jones, Lloyd (2009). "The First Persian Empire 550–330BC". In Harrison, Thomas. The Great Empires of the Ancient World. Getty Publications. p. 104. ISBN 978-0-89236-987-4. p. 104.


[23] Neil MacGregor.


[24] http://www.livius.org/a/1/inscriptions/cyrus.pdf

[25] همان.

[26] Talbott, W.J. Which Rights Should be Universal? Oxford University Press US, 2005. ISBN 978-0-19-517347-5. p. 40.

نقدی برجعلنامه دکتر انصاری (محمدبن عبدالله وکوروش بزرگ)

کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي -۱

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام
کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

ابتدای سخن لازم است از سایتها و
وبلاگهایی که سعی بر نقد این کتاب داشتند تشكر كنم
و تاکید کنم که این مجموعه نقدها (خرده نقدها) را بدان جهت
در وبلاگم آورده ام ، چون تعداد نقدها در قیاس با مطالب کپی شده
از این کتاب در اینترنت بسیار ناچیز بود ...

نویسنده کتاب که لقب دکتر را یدک می کشد
نوشته ها و تحقیقات و تحصیلاتش ارتباطی
پا کتاب مذکور ندارد .

او در صفحه ۱۱ هدف خود از نگاشتن این کتاب را
بیان می کند و مشخص می شود که او
از داشتن اندک سوادی در زمینه تاریخی بی بهره است
و صرفا از عناوین خویش در راستای کوبیدن اسلام
با چماق ناسيوناليسم سوء استفاده کرده است.

خواننده از روی جلد کتاب نیز خواهد فهمید که
نویسنده قرار است شخصی را به عرش برده
و دیگری را به زمین کشیده و لگدمالش کند .

پیامبری که پیامبر رحمت است را با عنوان نه چندان رایج
در زبان فارسی-در راستاي تحقير- "محمد بن عبدالله" مي نامد
و برای القای وحشیگری دو شمشیر را هم در زیر
نام او حك مي كند و برای شخصیتی
به نام کوروش که تا 100 سال پیش هیچ ایرانی
نامی از او نشنیده بود پسوند "بزرگ" را بر می گزیند
و در زیر آن گل نبشته ای بابلی یا همان
منشور کوروش را گذاشته تا بعنوان نماد حقوق بشر معرفی گردد.
و حقیقت در این کتاب عامیانه قلب حقیقت است
به سود کوروش و یهودیان !

در نخستين ادعا او مدعي مي شود که
کوروش پادشاهی ایرانی و محمدبن عبدالله
یک پیامبر عرب است و ورود اسلام
بنیاد ارزشهای فردی و معنوی و فرهنگی و
اجتماعی و... را(در جهت منفی) !! زیر و رو کرد.

در پاسخ بايد گفت كه کوروش به هیچ وجه ایرانی نبوده
و هم خودش و هم تورات این موضوع را تایید می کنند
کوروش در گل نبشته بابلی (منشورش) میگوید:
[INDENT]13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )
[/INDENT]می دانیم که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند
"( دهخدا – لغتنامه – ذیل واژه گوتی)
و اینکه عبارت "سیاه سر" را هم کوروش
و هم غربی ها اکنون برای مردم خاورمیانه بکار می برند .

تورات هم ميگويد:
[INDENT]تورات: "ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! ...از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد ...شیپور جنگ بنوازید .به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید " ( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
[/INDENT]بنابراین هم کوروش و هم حامیانش که خودش گوتیان
روشن موی و تورات آنها را اشکنازی و آراراتی می خواند
از جنوب روسیه و قفقاز به ایران مهاجرت کرده اند
و با ثروت یهود بابل را سرنگون کردند .

او ادعا می کند که کوروش طبق نظر تورات پیامبر خدا بود
در حالی که خودش چنین لقبی به خود نداده بود
و برعکس پیامبر خود را چنین لقب داد !
و در جمله ای میگوید هر دو پادشاه بودند ،
منتها کوروش شاه-پیامبر بود و محمد پیامبر-شاه!

در پاسخ به این سخن مضحک پس از ذکر این نکته
که تورات در عصر هخامنشی هیچ ربطی
به حضرت موسی ندارد و توسط برخی یهودیان
نگاشته شده است و تحریف گشته ،
ناچاریم توصیف تورات را پیرامون کوروش بیاوریم:
[INDENT]" این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد ..."(عهد عتیق –ارمیا – 40-21 : 50:)

" من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ....از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید ...بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! ...

آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند ، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند ، فریاد آنان مانند خروش دریاست ، ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند "(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 - 10- 9- 3-1 : 50 )
[/INDENT]تورات علنا می گوید که اینها سنگدل و بیرحم هستند
و به کسی رحم نمی کنند !
بزرگترین حامی کوروش او را وحشی و سنگدل می خواند
و پیش بینی می کند که بابل را ویران خواهد نمود ،
ضمن اینکه شمالی بودن آنرا نیز تاکید می کند و
همین طور غیر ایرانی بودنش را نیز تایید !
ضمن اینکه ایشان ادعا فرمودند که کوروش ادعای پیامبری نداشت ،
ولی ما می گوییم داشت! چرا ؟!

گل نبشته کوروش را می خوانیم :
12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.

13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
اینجا کوروش در نخستین سطور بیانیه اش توسط
یک بت (مردوك=خدای کوروش) برای پادشاهی
کل جهان انتخاب می شود ،
و این فراتر از پیامبر بودن و پیامبر خواندن است ،
چون پیامبران بسیاری در همان عصرها بودند
که "شاه" نبودند و فقط پیامبر بودند و از
سوی خداوند برای اصلاح امور برگزیده شدند.

اوج دانش نویسنده در همین چند سطر عیان گشت
که گویا حتی یکبار گل نبشته بابلی کوروش را مطالعه نکرده
تا بداند کوروش خود را پیامبر و انتخاب شده
توسط خدایان بت غیر بومی و غیر ایرانی (انیل،مردوک،نبو) می نامد

بت های مورد پرستش کوروش :


Nabu