بهشت، بهشتیان، حسرت

یک ابهام ؟ شمر هم به بهشت می رود؟

انجمن: 

خدمت اساتید محترم سایت سلام عرض می کنم

از گذشته نه چندان دور ابهامی برایم پیش آمده بود که آیا حادثه کربلا حتما بیستی پیش می آمد و یا خیر؟

دلیل صحبت هایم نیز پیش گویی های بود که از حضرت رسول اکرم (ص) و برخی ائمه روایت شده است نظیر:

امیرالمؤمنین علیه السلام روزى به عمربن سعد فرمود: چگونه اى آن زمان که در موقعیتى قرار بگیرى که میان بهشت و جهنم مخیر شوى و تو جهنم را انتخاب کنى؟عمر سعد گفت: به خدا پناه مى برم از این مطلب (یعنى هرگز چنین نمى کنم )؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ولى بدون شک این مطلب محقق خواهد شد. (مدینه المعاجز)

یش‌گویی پیامبر(ص) درباره امیر‌المؤمنین(ع) «قال: اخبرنی جبرئیل انهم یظلمونه و یمنعونه حقه و یقاتلوه و یقتلون ولده و یظلمونهم بعده»، جبرئیل به من خبر داد که به علی ظلم می‌کنند و نمی‌گذارند که حق به حق‌دار برسد و فرزندانش را می‌کشند و به فرزندانش بعد از او هم ظلم می‌کنند.

و یا مواردی نظیر :
http://www.farhangnews.ir/content/18413

البته تا حدودی با مفهوم قضا و قدر آشنا هستم . اما این سئوال همیشه برایم وجود داشت که آیا در عوالم بالا که تا حدودی فارغ از قوانین و پدیده های حاک بر این دنیا است (نظیر بحث زمان و.....) اتفاقات آینده پیش بینی شده ...........

اما دیروز در یکی از سایتها و از قول یکی از شاگردان حسن زاده آملی مطلبی درج شده بود که حتی شمر هم قابلیت رفتن به بهشت را دارد(فایل صوتی در سایت موجود است) و برداشت من این است که ظاهرا هریک ما از آدمها (چه خوب و چه بد) در این دنیا نقش داریم و در نهایت تمامی ما انسانها مراحل تکامل را طی خواهیم کرد . منتها ادمهای خوب به واسطه اعمال این دنیا سریعتر مدارج را طی می کنند و آدمهای بد با سخت و مرارت و طولانی تر در عوالم بالاتر تسویه شده و امکان ورود به بهشت را پیدا می کنند.....
http://daralsadegh.net/erfan/32-asar-va-maghalat/913-1390-12-17-07-16-54

ممنون می شوم از اساتید محترم پاسخ مبسوطی را ارائه نمایند هرچند که این پاسخ نیاز به ارائه مقدماتی داشته باشد.

اخباری مهم از بهشتیان

انجمن: 

روایت چشم اندازی بهشتیان به روزنه باریکی که بالای سرشان به بهشتی دیگر باز کرده اند...
تقدیم به همه دوستان خوبم در انجمن اسک دین
دوستان خوبم امروز برایتان متن کوتاهی را از سخن بهشتیان با یکدیگر نوشته ام، آن هنگام که در سقف بهشتشان روزن باریکی گشوده اند تا هر از چند گاهی لذت دیدن حال بهشتیانی دیگر را نیز تجربه کنند. حال محو تماشای بهشتی عالیتر از بهشت خودند و انگشت حسرت به دهان دارند.
به اعماق قلبتان رجوعی کنید شاید شما نیز از آن اعماق بیکران، زمزمه هایی از ایشان را بشنوید...
.
.
.
.
....
......
.........
............. ما در نازلترین مراتب قرب و بندگی از دوردستان شاهد عاشقانی هستیم که در لذت کامروایی و هم آغوشی معشوق حقیقی خود غرق نورند. آنجا بساط قرب است... بَه که چه خوش میخندند و چه نیکو آواز سرمیدهند و در قهقه مستانه شان شیدای آن جمال پر فروغ اند. آن چنان مدهوش خرابات احسان یارند که هر دمی صد جان فدای جانش دارند. گرداگرد سلطان عشق انجمنی ساخته اند و از پرتو رخصار او هریک چون ماه شب چهارده میدرخشند. چنان دل در گرو قبض و بسط یار دارند که از خود هیچ ندارند و هر چه هستند خود اویند.
ای کاش از این روزنی که بر سقف بهشت ما برای دیدن احوال آنها گماشته اند ما را نیز نصیبی از آن بهشت واقعی بود.
ما گرچه در بهشتیم اما حق آن است که در فراق آنان در جهنم حسرت دون همتی خود می سوزیم. اگر بهشت آن است که ایشان دارند پس همان به که این سرای خود را جهنم بنامیم...
وه چه بزم پر شور و غوغایی است در آن مائده می های شاهانه...
ای کاش ما را نیز از لعل لب آن معشوق جانانه نصیب بوسه ای بود.
ای سرخوشان مست جام ساقی از ما دورافتادگان آن بساط نیز یادی کنید و ما داغدیدگان هجر رخ یار را نیز نامی برید.
ای کاش بر دهان ما مهری نبود تا بر آن دنیازدگان غرق در خواب و خور و شهوت، حکایتی از این داغ فراق و آن باغ قرار بگوییم.
ای کاش توانای آن بودیم که خطابشان کنیم و بگوییم ما نیز چون شما روزگاری بس دراز در اندیشه جمع دنیا و ذخیره آخرت بودیم غافل از انکه ما در آن همه بیکرانه عوالم خلقت، بهایی دیگر داشتیم و برای غایتی دیگر آمده بودیم. ای کاش از آب و گل چشم فرو میبستیم و به جان و دل میپرداختیم.
ای کاش افسانه مستی لذت دنیا را جایگزین مستی هم نوایی با یار دردانه نمیکردیم.
به راستی چرا اندیشه نکردیم که اگر بهشت شیرین است بهشت آفرین شیرین تر است و اگر هم آغوشی با حوریان و نیکو صورتان بهشتی لذیذ است اتحاد و یگانگی با پری آفرین لذیذتر است.
افسوس که از آن سرمایه افزون تر از گوهرِ عمرِ خود بهره چندانی نبریم و در آن کاشانه، جرعه ای از جام عشق و مستی آن نازدانه، پیمانه ای نستاندیم...
حال مائیم و فغانِ بی درمانِ هجران و تماشای آن بیدلانِ باده جانان...
ما را توانای رخ عالم تاب آن معشوق حقیقی نیست اما از زمزمه مستانِ گرد آمده آن بهشت ابرار، پیداست که نامش «حسین بن علی» علیهماالسلام است.
آری اینجا بساط قربی فراهم است...