امیرالمؤمنین

اثبات ولایت از آیه 255 سوره مبارکه بقره

انجمن: 
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج سلام علیکم و رحمه الله و برکاته اگر در آیه 255 بقره هو علی را عطف بر بما شاء بگیریم نام امیرالمونین در این آیه قید شده و اثبات ولایت می کند و دو آیه بعدی موید این تفسیر است.  پ ن : و می دانیم نام حضرت از نام عالی خداوند اتخاذ شده است. مفسرین همچین تفسیری داشته اند؟ اگر خیر، نظر کارشناس محترم چیست؟ یا علی(س) پادشاه عالم هستی بعد نبی(ص) ، حضرت مولاست و نام او علی(ع) است.

حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایی رستاخیز برسانند» متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی

بسم الله الرحمن الرحیم
متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی

این خطابه ی شیرین را ورق بزن ..
مروارید های کلماتش را دانه دانه بشمار..
و تک نگین سخنان پیامبراکرم را بر انگشتری دل های دیگران بگذار و چشم دل ها را روشن کن


هم صدا با پیامبر که فرمودند :

فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایی رستاخیز برسانند.
( بخش ششم خطابه غدیر )



[SPOILER]بخش اول: حمد و ثنای الهی
بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم
بخش سوم: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام
بخش چهارم: بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رسول خداصلی الله علیه و آله
بخش پنجم: تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
بخش ششم: اشاره به کارشکنی های منافقین
بخش هفتم: پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان ایشان
بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف
بخش نهم: مطرح کردن بیعت
بخش دهم: حلال و حرام، واجبات و محرمات
بخش یازدهم: بیعت گرفتن رسمی

[/SPOILER]



بخش اول: حمد و ثنای الهی


اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.
اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده ها و نعمت ده ایجاد شده هاست. به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند.



کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ، والغَلَبَةُ علی کُلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَیءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ.
جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ.

کریم و بردبار و شکیباست. رحمت اش جهان شمول و عطایش منّت گذار. در انتقام بی شتاب و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است. او راست فراگیری و چیرگی بر هر هستی. نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه اوست. او را همانندی نیست و هموست ایجادگر هر موجود در تاریکستان لاشیء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم.
دیده ها را بر او راهی نیست و اوست دریابنده دیده ها. بر پنهانی ها آگاه و بر کارها داناست. کسی از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نماید و بشناساند.



وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذی یُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فی تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.
فَهُوَالله الَّذی لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذی لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ.

وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ. مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمّی. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَی النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَی الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ.
و گواهی می دهم که او «الله» است. همو که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگیر و نورش ابدیت را شامل است. بی مشاور، فرمانش را اجرا، بی شریک تقدیرش را امضا و بی یاور سامان دهی فرماید. صورت آفرینش او را الگویی نبوده و آفریدگان را بدون یاور و رنج و چاره جویی، هستی بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.
پس اوست «الله» که معبودی به جز او نیست. همو که صُنعش استوار است و ساختمان آفرینشش زیبا. دادگری است که ستم روا نمی دارد و کریمی که کارهابه او بازمی گردد.
و گواهی می دهم که او «الله» است که آفریدگان در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانایی اش تسلیم و به هیبت و بزرگی اش فروتن اند. پادشاه هستی ها و چرخاننده سپهرها و رام کننده آفتاب و ماه که هریک تا اَجَل معین جریان یابند. او پردی شب را به روز و پردی روز را - که شتابان در پی شب است - به شب پیچد. اوست شکنندی هر ستمگر سرکش و نابودکنندی هر شیطان رانده شده.





لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطی، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
یُولِجُ الَّلیْلَ فِی النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی کُلِّ حالٍ)

نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی. یکتا و بی نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده کند و حکم نماید. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد. بازدارد و عطا کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست توانی اوست تمام نیکی. و هموست بر هر چیز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندی دعا و افزایندی عطا، بر شمارندی نفَس ها؛ پروردگار پری و انسان. چیزی بر او مشکل ننماید، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.
نیکوکاران را نگاهدار، رستگاران را یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.





أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلی کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فی طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذی لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ.
او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم بر شادی و رنج و بر آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته، فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم؛ و به سوی خشنودی او می شتابم و به حکم او تسلیمم؛ چرا که به فرمانبری او شائق و از کیفر او ترسانم. زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از بی عدالتیش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).

نهج البلاغه، کتابی چند بُعدی!


نهج البلاغه کتابی است شامل خطبه ها و نامه ها و وصایا و دعاها و کلمات کوتاه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)؛ این کتاب شریف را سید رضی در حدود هزار سال پیش جمع آوری کرده است. نهج البلاغه شامل همه سخنان و خطبه های حضرت نمی باشد بلکه در واقع منتخبی از خطبه ها و سخنان حضرت است که در آنها جنبه بلاغت و فصاحت سرآمد بوده و توسط سید رضی جمع آوری شده است، برای همین است که سید رضی آن را نهج البلاغه (یعنی روش بلاغت) نام نهاده است. مسعودی _مورخ معروف که صد سال قبل از سید رضی می زیسته_ در جلد دوم مروج الذهب خود می گوید: «در حال حاضر چهارصد و هشتاد و اندی خطبه از خطبه های علی در دست مردم است»، این در حالی است که همه خطبه های نهج البلاغه ای که سید رضی گردآوری کرده، 239 خطبه است، یعنی کمتر از نصف عددی که مسعودی برمی شمارد، پس نهج البلاغه منتخبی از سخنان علی (علیه السلام) است که در قالب خطبه و نامه و کلمات کوتاه بیان شده است.

یکی از نکات شگفتی که در این کتاب ارجمند به چشم می خورد و از همان ابتدا مورد توجه دانشمندان ظریف و محققان نکته بین قرار گرفته، «چند بُعدی بودن» آنست که آن هم مرهون صفات برجسته و ویژگی های بارز صاحب سخن _یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)_ است. قدمت کشف این نکته بلند، دست کم هزار سال است و سید رضی که خود گردآورنده این کتاب بزرگ است متوجه آن شده و آن را چنین بازگو می نماید:

«از عجایب علی که منحصر به خود اوست و احدی با او در این جهت‌ شریک نیست اینست که وقتی انسان در آن بخشِ سخنان حضرت که درباره زهد و موعظه‌ است تامل می‌کند و موقتا از یاد می‌برد که گوینده این سخن، خود، شخصیت اجتماعی عظیمی داشته و فرمانش همه جا نافذ و مالک الرقاب عصر خویش بوده است، شک نمی‌کند که این سخن از آن کسی است که جز زهد و کناره گیری چیزی را نمی‌شناسد و کاری جز عبادت و ذکر ندارد؛ گوشه خانه یا دامنه کوهی را برای انزوا اختیار کرده، جز صدای‌ خود چیزی نمی‌شنود و جز شخص خود کسی را نمی‌بیند و از اجتماع و هیاهوی آن‌ بی خبر است! کسی باور نمی‌کند سخنانی که در زهد و تنبه و موعظه تا این حد موج دارد و اوج گرفته است از آن کسی است که در میدان جنگ تا قلب لشکر فرو می‌رود، شمشیرش در اهتزاز است و آماده ربودن سر دشمن‌ است، دلیران را به خاک می‌افکند و از دم تیغش خون می‌چکد، و در همین‌ حال این شخص زاهدترین زاهدان و عابدترین عابدان است»!

سید رضی آنگاه می‌گوید:

«من این مطلب را فراوان با دوستان در میان می‌گذارم و اعجاب آنها را بدین وسیله بر می‌انگیزم».
ابن ابی الحدید معتزلی نیز در مقدمه شرح نهج البلاغه اش، بعد از نقل کلام سید رضی، وصفی در این باره بیان نموده و اعجاب خود را به شکلی رسا و زیبا بیان داشته است. گزیده ای از کلام ابن ابی الحدید چنین است:
«اميرالمومنين داراى صفات متضادی بوده، و از جمله همين مطلبى است كه سيد رضى آورده و واقعا هم جاى شگفتى دارد، زيرا خوى و سرشت غالب بر مردم شجاع و دلاور و گستاخ و جنگجو، اين است كه سنگدل و سر كش و دلير و غافلگير كننده اند، و خوى و سرشت غالب بر مردم زاهد و پارسا كه دنيا را كنارى افكنده و از خوشی هاى آن دورى گزيده اند و به موعظه مردم و بيم دادن ايشان از رستاخيز و به ياد آوردن مرگ سرگرمند، اين است كه مردمى مهربان و نرم و نازک دل و نرم خويند، و اين دو حالت، متضاد است و حال آنكه هر دو حالت، در على (ع) جمع شده است…»

عالم بزرگ اهل سنت، محمد عبده، نيز تحت تاثير همين جنبه نهج البلاغه قرار گرفته و تغيير پرده ها در نهج البلاغه و سير دادن خواننده به عوالم گوناگون، بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته است، چنان كه خود او در مقدمه شرح نهج البلاغه اش به این مطلب اذعان می نماید.

استاد مطهری نیز در کتاب «سیری در نهج البلاغه»، این ویژگی را از شاهکارهای نهج البلاغه و از امتیازات خاص سخنان علی (علیه السلام) برمی شمارد.

آری، روح علی دارای شخصیتی وسيع و همه جانبه و چند بعدی است؛ او زمامدارى است عادل، عابدى است شب زنده دار، سربازى است قهار و سرپرستى است مهربان، حكيمى است ژرف انديش و فرماندهى است لايق. در محراب عبادت گريان است و در ميدان نبرد خندان، هم معلم است و هم خطيب، هم قاضى است و هم مفتى، هم كشاورز است و هم نويسنده؛ او انسانی كامل است و بر همه دنياهاى روحى بشريت احاطه دارد، برای همین در هر موضوعی که وارد سخن شده، گوی سبقت از نامدارانش ربوده و حق مطلب را ادا نموده است، لذاست که سخنانش نیز همانند روح و شخصیت بزرگش، چند بُعدی گشته و به زهد یا تقوا یا شجاعت یا عدالت محدود نشده، بلکه در عین زهد، تقوا دارد، و در عین تقوا، شجاع است، و در عین شجاعت عدالت می ورزد، و در عین عدالت بخشنده و کریم است؛ او تمام این صفات به ظاهر متضاد را در حد اعلی و بالا در خود جمع نموده و مصداق انسان کامل گشته است، و سخنانش _که نمود روح و شخصیت بزرگش است_ نیز چند بُعدی و عمیق و دقیق شده است.