جمع بندی اثبات ولایت از آیه 255 سوره مبارکه بقره

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات ولایت از آیه 255 سوره مبارکه بقره
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج سلام علیکم و رحمه الله و برکاته اگر در آیه 255 بقره هو علی را عطف بر بما شاء بگیریم نام امیرالمونین در این آیه قید شده و اثبات ولایت می کند و دو آیه بعدی موید این تفسیر است.  پ ن : و می دانیم نام حضرت از نام عالی خداوند اتخاذ شده است. مفسرین همچین تفسیری داشته اند؟ اگر خیر، نظر کارشناس محترم چیست؟ یا علی(س) پادشاه عالم هستی بعد نبی(ص) ، حضرت مولاست و نام او علی(ع) است.
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد صدرا
جمع بندی پرسش: در آیه ی 255 سوره ی بقره در صورتی که «هو علی» عطف بر «بما شاء» گرفته شود نام «امیرالمؤمنین» در این آیه قید شده و اثبات ولایت می کند و دو آیه بعدی مؤید این تفسیر است. آیا چنین تفسیری صحیح است؟ پاسخ: چنین برداشتی از این آیه صحیح نیست؛ زیرا این آیه برترین آیه ی قرآن و بیانگر توحید ذات و صفات بوده که در این امر هیچ مخلوقی در امر خالق خویش مشارکت نخواهد داشت. جمله ی «وهو العلی العظیم» نیز تعلیلی بر بیان صفات قبل از آن بوده و استفاده معنای بیان شده در صورت سوال مغایر اعتقاد به توحید است. توضیح: آیه ی 255 سوره ی بقره،(1) بر اساس اخبار و روایات فریقین، برترین آیه ی قرآن دانسته شده و از آن به «آية الكرسى» و «اعظم الآيات» و «سيد القرآن» یاد شده است.(2) و روایات متعددی از معصومین (علیهم السلام) در فضیلت قرائت آن وارد شده است.(3) در این آیه ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله ی توحيد اسماء حسنى و صفات او آغاز شده و مى‏ فرمايد: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»: «الله که هيچ معبودى جز او نيست». «الله» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است كه جامع همه ی صفات كمال و جلال و جمال است، او پديد آورنده جهان هستى است، به همين دليل هيچ معبودى شايستگى پرستش جز او ندارد، و از آنجا كه در معنى «الله» يگانگى افتاده است، جمله ی: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» تاكيدى بر آن است. سپس مى ‏افزايد: «خداوندى كه زنده و قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر عالم،  قائم به او هستند: «الْحَيُّ الْقَيُّومُ». سپس در ادامه ی آيه مى‏ فرماید: «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»: «هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرا نمى‏ گيرد و لحظه ‏اى از تدبير جهان غافل نمى ‏شود». که این جمله تاكيدى است بر «حى» و «قيوم» بودن خداوند زيرا قيام كامل مطلق به تدبير امور عالم هستى در صورتى است كه حتى يك لحظه غفلت در آن نباشد، و لذا هر چيز كه با اصل قيوميت خداوند سازگار نباشد، خود به خود از ساحت مقدس او، منتفى است حتى ضعيف‏ترين عاملى كه موجب سستى در كار او باشد مانند خواب سبك كه در ذات پاك او نيست. سپس به مالكيت مطلقه خداوند اشاره نموده و مى ‏فرمايد: «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»: «براى او است آنچه در آسمانها و زمين است». و اين در واقع پنجمين وصف از اوصاف الهى است كه در اين آيه آمده، زيرا قبل از آن اشاره به توحيد و حى و قيوم بودن، و عدم غلبه خواب بر ذات پاك او شده است. و در واقع اين مالكيت، نتيجه همان قيوميت است زيرا هنگامى كه قيام به امور عالم و تدبير آنها و همچنين خالقيت مخصوص ذات او باشد، مالكيت همه چيز نيز از آن او است. در ششمين توصيف مى‏ فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»: «كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند». که اين در واقع پاسخى است به ادعاى واهى بت پرستان كه مى‏ گفتند ما اينها (بتها) را به خاطر آن مى‏ پرستيم كه در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند همان گونه كه در آيه ی 3 سوره زمر آمده است: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»‏. در واقع با يك استفهام انكارى مى فرماید: «هيچ كس بدون فرمان خدا نمى‏ تواند در پيشگاه او شفاعت كند»، و اين جمله نيز تاكيدى است بر قيوميت خداوند و مالكيت مطلقه او نسبت به تمامى موجودات عالم، يعنى اگر مى‏ بينيد كسانى در پيشگاه خدا شفاعت مى‏ كنند (مانند انبياء و اولياء) دليل بر آن نيست كه آنها مالك چيزى هستند و استقلال در اثر دارند بلكه اين مقام شفاعت را نيز خدا به آنها بخشيده، بنابراين شفاعت آنان، چون به فرمان خدا است دليل ديگرى بر قيوميت و مالكيت او محسوب مى‏ شود. در هفتمين توصيف مى ‏فرمايد: «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»: «آنچه را پيش روى آنها (بندگان) و پشت سر آنها است مى‏ داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است». در واقع، اين جمله دليلى است بر آنچه در جمله قبل پيرامون شفاعت آمده بود، يعنى خداوند از گذشته و آينده شفيعان آگاه است و آنچه بر خود آنها نيز پنهان است مى‏ داند بنابراين آنها نمى ‏توانند موضوع تازه ‏اى در باره كسانى كه مى‏ خواهند از آنها شفاعت كنند به پيشگاه خدا عرضه بدارند تا توجه او را به شفاعت‏ شدگان جلب كنند. در هشتمين توصيف، مى‏ فرمايد: «وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ»: «آنها جز به مقدارى كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند» و تنها بخش كوچكى از علوم را كه مصلحت دانسته در اختيار ديگران گذارده است و به اين ترتيب علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بى پايان او است. اين جمله نيز در حقيقت تاكيدى است بر جمله سابق، در جهت محدود بودن علم شفيعان در برابر علم پروردگار، زيرا آنها احاطه به معلومات خداوند ندارند، و تنها به آن مقدار كه او اراده كند با خبر مى‏ شوند. در نهمين و دهمين توصيف، مى‏ فرمايد:«وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما»: «كرسى (حكومت) او آسمانها و زمين را در بر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمين براى او گران نيست».  و در يازدهمين و دوازدهمين، توصيف مى فرماید: «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ». و او بالاتر است از مانندها و ضدها و مثل‏ها و از آنچه نشانه نقص و دليل حدوث است و او توانا است و عظيم الشأن كه هيچ چيز او را ناتوان و دانايى است كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست و براى مقدورات و معلومات او نهايت و پايانى نيست.(4) جمله ی: «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» (6) در حقيقت دليلى بر جمله ‏هاى سابق بوده؛ زیرا خداوندى كه برتر و بالاتر از شبيه و شريك و هر گونه كمبود و عيب و نقصانی است، و خداوندى كه عظيم و بزرگ و بى نهايت است انجام هيچ امری بر او مشکل نبوده و هيچ گاه از اداره و تدبير جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و ملول و بی خبر نمی گردد و علم او به همه چيز احاطه دارد.(7) بر این اساس «علىّ» و «عظيم» هر دو از أسماء حسنى إلهى بوده، و ذكر آنها در اين مورد براى تحكيم حكومت و سلطنت و نفوذ و قيوميّت و مالكيّت مطلق خداوند متعال است؛ لذا تفسیر بیان شده در مورد سؤال با حقیقت این آیه در تنافی بوده و چنین استفاده ای در بیان هیچ مفسری نيز نیامده است.   پی نوشت ها:
  1. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيم».
  2. الطبرسی، مجمع البیان، انتشارات ناصر خسرو- تهران، ج2، ص626.: «يروى عن نبي القرآن سيد الكلام القرآن و سيد القرآن البقرة و سيد البقرة آية الكرسي ان فيها لخمسين كلمة في كل كلمة خمسون بركة».
  3. در روایتی آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امام علی (علیه السلام) را توصیه ی به خواندن این آیه پس از هر نماز فریضه دانسته و بیان فرمودند که محافظت نمی نماید بر این عمل مگر نبی و یا صدیق و یا شهید.: قال: رسول الله صلى الله عليه و آله لعلي‏. «يا علي، عليك بتلاوة آية الكرسي‏ في دبر [ال] صلاة المكتوبة، فإنه لا يحافظ عليها إلا نبي أو صديق أو شهيد». (حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد (ط - الحديثة)، 1جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص118).
  4. (علىّ): بسيار برتر. بسيار رفيع القدر. و آن صيغه مبالغه است آن جمعا يازده بار در قرآن مجيد آمده است هشت بار در وصف خداى تعالى مثل وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏ بقره: 255. يكدفعه درباره قرآن وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ زخرف: 4. و يكبار در وصف نام نيك يا شريعت پيامبران وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا مريم: 50. و يكبار درباره مكان ادريس عليه السّلام إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا. وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا مريم: 57. (قاموس قرآن، ج5، ص38).
  5. جمله: «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏». حال است به منزله تعليل (يعنى: در حالى كه او بلند مرتبه و بزرگ است حفظ آنها بر او سنگين نيست). از نظر ترکیبی نیز (واو) عاطفه بوده و «هو» مبتدا و «علی» خبر اول و «عظیم» خبر دوم آن است.
  6. ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، ج2، ص272.
موضوع قفل شده است