ازدواج نادرست

از ظاهر زنم بعد از دو سال و نیم هنوز خوشم نیومده

با سلام
بدبختی های من دقیقا از ابان ماه سال 91 شروع شد :
من بالاخره بعد از مدت 29 سال از مجردی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و لذا با توجه به روحیه مذهبی که داشتم وارزوهای معنوی که از ازدواج داشتم تصمیم گرفتم یک زن طلبه انتخاب کنم و هرچقدر هم روحیاتم را بررسی میکردم به هیچ وجه راضی نمیشدم با غیر طلبه ازدواج کنم
خلاصه از طریق چند نفر واسطه سفارش پیدا کردن یک گزینه مناسب با روحیاتم کردم و دقیقا انچه لازم بود به واسطه ها سپردم وگزینه های مختلفی رو هم پیشنهاد دادند که با شرایط من سازگار نبودند ومن رد میکردم تا اینکه زن یکی از دوستام که خودش هم طلبه بود یک دختر طلبه رو برام معرفی کردن و توضیحاتی هم درباره با ویزگی های خوب ظاهری وباطنیش برام گفتن ولی از انجایی که من خیلی ادم حساس ودقیقی بودم با مراجعه به متون دینی و سفارش بزرگان دین تصمیم گرفتم مراحل اشنایی روم دقیقا متناسب با شرع و شرط عقل جلو ببرم و حتی در این راه مدام دعا ونماز استخاره میخواندم و از خدا طلب خیر میکردم و مدام ذکر توکلت علی الله و حسبنا الله ونعم الوکیل و افوض امری الی الله میخواندم و با دوستم واز طریق هماهنگی با خانمش تصمیم گرفتیم دختره رو به صورت نامحسوس در یک جایی مشاهده کنم طوری که طرف متوجه نشه و بالاخره همین کار رو هم کردیم ولی من خوب ندیدمش البته قد و اندازه و ظاهرش تقریبا همان چیزی بود که من میخواستم و حجابش هم خیلی متین و خوب بود ولی صورتش رو درست ندیدم و لذا تصمیم گرفتم طی یک ملاقات نیم ساعته و با هماهنگی واسطه دختره رو ببینم و هم دختره من روببینه که فقط برای دیدن ظاهر همدیگه بود و خلاصه روز موعود فرا رسید ومن و دختره همدیگه رو دیدیم دو سه سوال هم ازهم پرسیدیم و من دختره رو پسندیدنم ولی دختره که هنوز نپسندیده بود قرار یک ملاقات دیگه و پرسیدن سوالاتش ازمن کرد و بعد از قرار ملاقات دوم دختره هم پسندید و قرار شد ما به خواستگاری بریم و ما هم به خواستگاری رفتیم و بعد از هماهنگی های لازم قرار شد ما 15 روز جهت اشنایی بیشتر صیغه محرمیت بخونیم و بعد عقد کنیم

خلاصه همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه روز هفتم از محرمیت که ما تا قبلش فقط از طریق تلفن با هم در تماس بودیم بالاخره همدیگه رو در خانه دختره از نزدیک و بدون حجاب دیدیم و دقیقا همین لحظه شروع غصه ها و بدبختی های من بود چون من دقیقا خودم رو در چاهی میدیدم که دیگه دیگه امیدی به نجات از اون نبود چون اصلا و به هیچ وجه ظاهر دختر بدون حجاب با حجاب مساوی نبود و با حجاب در حقیقت دختری دیگه بود و حجاب کلیه معایبش رو پوشش داده بود و بدون حجاب یک دختر لاغر و استخوانی و صورتش هم اصلا مناسب نبود ومن اون روز تا مرز سکته پیش رفتم ولی با توجه به احساسات شدید و مهربانیهای دختر وخانواده اش و ویزگی های شخصی و محیطی خانواده خودم که من ادم بسیار عاطفی هستم و حاضر نیستم به هیچ وجه قلب پدر ومادرم و دختره و خانواده اش رو بشکنم ناخواسته وبا اکراه تمام دختره رو عقد کردم
این درحالی بود که من 30 سال بود که دخترهای زیادی رو رد کرده بودم که خیلی زیباتر از این بودند و زندگی برای من و دختر روز بروز داره سیاه تر میشه و من به هزار جور گناه و خیانت کشیده شدم و دیگه بخاطر اینکه از خدا طلب خیر کرده بودم و خدا کمکم نکرد ازش بسار شاکی هستم و حو صله نماز هم ندارم چون ظاهر برام مهم بود حداقل میخواستم مهر طرف تو دلم بشینه
دختره از لحاظ عاطفی بسیار مهربون و با تقواست و هیچ کاری رو هم بدون اجازه من انجام نمیده و دعا وعبادتش هم ول نمیشه و بسار خوش رو وخوش اخلاقه تا جایی که در این مدت همه اقوام به من غیطه میخورن ولی خوب من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و الان یک سال ونیمه دارم فیلم بازی میکنم و دیگه دارم خسته میشم و من معنی عشق و ازدواج و ماه عسل و دوران زیبای نامزدی رو نفهمیدم و دختره رو هم از داشتن یک دوران نامزدی خاطره انگیز با بی تفاوتی هام نسبت بهش محروم کردم و خودش هم الان داره کم کم میفهمه وزندگی در کنار من براش زهر شده چون من تا الان حتی کنار یک پارک هم باهاش نرفتم ولی دختره با اینکه قلبا در عذابه ولی همیشه بخاطر رضای خدا با من و خانوادم مهربونه و احتراممم میذاره ولی با ابن وجود من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و مدام دارم جهت ارضای نیاز جنسیم به ناموس مردم نگاه میکنم و این مسئله هم برای من اصلا مفهمومی نداره که اگه طرف اخلاقش خوب باشه ظاهرش هم برات قشنگ میشه خلاصهاینکه بدبخت شدم سیاه ترین دوران عمرم دوران ازدواجم بود لعنت بر چادر لعنت بر حجاب من خیال میکردم اگه من قیافه این دختر رو با چادر و بدون چادر به شما نشون بدم به من حق میدید اصلا دلم نمیخواد از این دختر بچه دار بشم چه آرزوهایی داشتم قبل از ازدواج همه ارزوهایی معنوی ارزوی حفظ قران اروزیی داشتن بچه ای امام زمانی من نمیدونستم که امکان زشت رویی دختری در زیر چادر هم وجود داره همه اش گفتم خدا خدا و خدا هم هیچ کمکی به من نکرد من دیگه با اون بچه شاداب قبل ازدواج خیلی فاصله دارم با این زن هیچ محفل ومجلسی نمیتونمشرکت کنم چون اون رو با دخترهای چادری دیگه مقایسه میکنم حالم ازش به هم میخوره شاید شما بگید طلاقش بده اما این برای من از زندگی با او سحتره چون من دلم میخواست خوشبخت بشم در بین دوستان وفامیل وهمکاران سرم بلند باشه حالا همه دارن به من میگن خوش به حالش با یک دختر طلبه خوب داره زندگی میکنه اما نمیدونن که من درون چه رنجی دارم زندگی میکنم تمام زشتی های این دختر در زیر چادر مخفی بود بخاطر همین دارنم میگم لعنت بر چادر اصلا من بخاطر دلم با این دختر ازدواج نکردم بخاطر اینکه دل پدر ومادر و خونواده دختر رو نشکونم با اون ازدواج کردم الان طوری شده که از قیافه پدر دختر نفرت دارم اما در حضورش به رو خودم نمیارم الا ن حدود سه ساله که دارم فیلم بازی میکنم تف به این سرنوشت تف به این عاقبت

حالا من با این شرایط چطور باید زندگی کنم ؟

عاقبت یک ازدواج احساسی

انجمن: 

خیلی خلاصه میگم تا زیاد وقت نگیرم
10ساله با کسی که دوسش داشتم ازدواج کردم اول زندگی خانواده ها مخالف بودن و همسرم مجبور شد از من و خانواده اش منو انتخاب کنه ( خانواده همسرم یه خانواده هر ج و مرجی و مادر سلطه طلبه و همه بچه هاشون به یه نحوی مشکل دارن )
بعد از اینکه بچه اولم بدنیا اومد فهمیدم همسرم تریاک مصرف میکنه سعی کردم ترکش بدم با حرف با محبت به کسی هم نگفتم حتی مادرم چون میترسیدم بگن خودت خواستی ... ساختم ساختم تا اینکه وقتی بچه دومم ناخواسته باردارشدم فهمیدم همسرم با خانومی رابطه داشته اینم تحمل کردم و ریختم تو دلم و همسرمم قول داد درست بشه ولی همش یه دروغ بود
خلاصه این آخرا کراک مصرف میکرد و بعضی وقتا کتکم میزد و چند خط موبایل داشت مارو 20 روز تنها میذاشت رفتاراش دیوونم میکرد ولی گفتم به خاطر بچه هام صبر کنم به کسی هم نگفتم نمیدونم فک کنم همسرم با یه زن شوهر دار رفیق بود که وقتی فهمیدم خیلی ترسید و اومد توی محضر بهم وکالت داد تا حق طلاق و بچه ها و مهریه با من باشه تا کاریش نداشته باشم
من مذهبی شدید واون این رفتارارو داش تنها میرفتم حرم جمکران و حسرت زوجای با ایمانو میخوردم من عشق کربلا و نماز و دعا و قرآن اما اون نمازم نمیخوند و من زجر میکشیدم خیلی با زبون خوش ازش خواستم دست از کاراش برداره کلا آدم مهربونیم همسرمم اینو بارها گفته که لیاقت منو نداره
حالا همسرم به علت سرقت از محل کارش ( کارمند رسمی با بهترین حقوق و زندگی ) نمیدونم برای کیا و کجا خرج کرده اما حالا گرفتنش و زندانه حکمشم 2 سال زندانه
من الان ازش متنفرم به امام حسین (ع) نمیخوام ببینمش حاضرم بمیرم ولی با اون 1 ساعتم زندگی نکنم
رفتم دروخواست طلاق دادم اونم میگه من پشیمونم ( توی زندان با این آبرویی که ازم رفته معلومه اینو میگه چون ذاتش بدجنسه ) حالا بازم خیلی خیلی میترسم آیا حقم نیس به این زندگی پر از درد خاتمه بدم ؟؟؟
میدونم صبر کردن پواب داره اما میدونم داغون میشم و کارم به تیمارستان میکشه چون دیگه محبتی نیس و اون نمیتونه مایه انس و آرامشی که قرآن گفته بشه چکار کنم الان هر شب با دو تا بچه هام سر و کله میزنم و هر شب با گریه میخوابم خیلی خرابم
پیاممو اگه پخش کردین اسمم و ایدیم محفوظ باشه یا علی التماس دعا

پاسخ مشاور :

باعرض سلام خدمت شما از اینکه با مشاور مشکلتان را در میان گذاشته اید بسیار سپاس گذاریم ابتدا مقدمه ای را خدمت شما ذکر می کنم و سپس راهکارهایی را برای خارج شدن از این مشکل خدمت شما ارایه می شود:
متأسفانه ازدواج شما با احساسات عشق و علاقه شروع شده است در حالی صرف عشق و علاقه ، بدون ارزیابی نسبت به منطقی بودن یا نبودن این ازدواج و احساس و عواطف شدید باعث شده است که وضعیت گذشته ایشان و موضوعات مهمی مانند روابط پدر و مادر و وضعیت اعضای ازدواج کرده ایشان و به طور کلی تحقیقات کامل محلی دقیق و جزیی نادیده گرفته شود در حالی اطلاعاتی که شما نسبت به خانواده ایشان بعد از ازدواج به دست آوردید اگر قبل از ازدواج داشتید و اگر وابستگی شما اجازه دیدن حقایق را به شما می داد، هرگز اقدام به این ازدواج نمی کردید در حالی که شما به دلیل وابستگی بیش از حد حتی بدون توجه به رضایت یا عدم رضایت پدر و مادر اقدام به این ازدواج کرده اید و باتوجه به مشکلاتی که در مسیر زندگی داشته اید برای بچه دار شدن اقدام کرده اید در حالی که معمولا افرادی که به ادامه زندگی با همسر خود و پایدار بود این زندگی به دیده شک و تردید نگاه می کنند به بهانه های مختلف از بچه دار شدن طفره می روند و تا زمانی که مطمئن نشدند از بچه دار شدن خود داری می کنند در حالی شما متأسفانه دوبار اقدام به بچه دار شدن کرده اید و الان دو تا بچه که معلوم نیست وضعیت آینده شان چگونه باشد را در کنار خود دارید و از آنها مراقبت کرده اید. بسیار مشخص است کسی که مصرف کراک داشته باشد ومشکلات رفتاری و روانی به دلیل مصرف داشته است از شناخت کاملی برخوردار نیست و ارزیابی و واقعیت نگری ناقصی در زندگی خواهد داشت این افراد حتی نمی توان به احساسات مثبت و محبت شان دل بست زیرا وابستگی به مواد مولد بسیاری از مشکلات روانی و رفتاری است از طرفی مشکلاتی هم ایشان در زندگی گذشته در کنار پدر و مادرشان داشته اند که شما به بخشی از آنها اشاره کرده اید به هر حال این مطلب درست است که سرنوشت بچه های در جامعه ما به جز بزهکاری ، شرارت و قاچاقچی شدن و... نیست اما به هر حال وجود پدری که دچار اختلالات رفتاری و روانی است هم باعث مشکلاتی هم در شما و هم در بچه ها خواهد شد تحمل کردن این زندگی نوعی خود کشی تدریجی است و به طور کلی باید خدمت شما عرض کنم که ازدواج شما به طور کلی از اساس اشتباه بوده است و متأسفاه شما در دام احساسات وابستگی خودتان افتاده اید و چشم بر حقایق بسته و همچنان می بندید.
اما راهکارهای پیشنهادی :
1- کمی برای خودتان و بچه هایتان ارزش قایل شوید و در این باتلاقی که به هر حال در زندگی شما درست شده است خودتان را بیرون بکشید و با اعتماد به نفس و خوش بینی به جدا شدن و راهکارهای طلاق اقدام کنید.
2- صبری که به روان و ذهن شما و بچه هایتان آسیب زده است به هیچ وجه از نظر شرعی مورد تأیید نیست و مانند این است که شما به طرف شعله آتش دست دراز کنید و فکر کنید که این سوختن دستتان ثواب دارد.بلکه این صبر یک ظلم به خودتان و بچه ها به شمار می رود و شما نیاز به یک زندگی دارید که طرف مقابل در کمال صحت و سلامت روانی و جسمی بتواند نیازها ، انتظارات، خواسته ها و موضوعاتی که برایتان مهم است را برآورده کند و متقابلا شما هم به ایشان به عنوان همسر بهترین محبت ها را داشته باشید در حالی که شما در این چند سال فقط به عنوان یک پرستاری که در بیمارستان روانی مشغول به کار است مشغول پرستاری البته بدون حقوق و مزایا بوده اید و نه ایشان نقش شوهر و پدر را برای شما داشته است و نه شما نقش زن و مادر را به درستی ایفا کرده اید.
3- همیشه در زندگیتان به خدا توکل کنید ولی منتظر معجزه نباشید و خداوند وسایلی را برای حل مشکلات مان برای ما در دنیا قرار داده است که ما می توانید با استفاده از آن وسایل مسایل زندگی مان را حل کنیم .
4- خودتان را برای یک زندگی بی دردسر البته بعد از طلاق آماده کنید زیرا تحمل کردن یک تنهایی و سرو کله زدن با بچه هایی که خاصیت دوران رشدی شان کنجکاوی و شیطنت و شلوغ کاری و درخواست های جور واجور است بسیار آسان تر از تحمل یک مرد عاقل اما مریض و بیمار روانی است زیرا با توجه به رفتارهایی مانند ارتباط با زن شوهر دار ، دزدی و مصرف کراک و... در ایشان وجود دارد ایشان یک بیماری هستند که نیاز به درمان بسیار طولانی دارند و آخر هم هیچ ضمانتی وجود ندارد که بتواند نقش یک شوهر متعادل و پدر صمیمی را در زندگی داشته باشند.
5- با افکار منفی و نگرانی هایی که از طرف پدر و مادرتان و آینده بعد از طلاق دارید مبارزه کنید زیرا همانطور که ما به خاطر دیگران نفس نمی کشیم به خاطر دیگران هم زندگی نمی کنیم و نباید به خودمان به خاطر حرف و حدیث های دیگران ظلم کنیم البته والدین و خویشاوندان به تدریج شما را پذیرش خواهند داشت و لی مممکن است مدتی باشما سرد رفتار کنند و یا سرکوفت و سرزنش حرف بزنند به حال شما باید عواقب این ریسک و احساسی رفتار کردنتان را با افزایش ظرفیت و صبر بپزیرید البته این صبرشما صبری است که به نفع شما است و صبر هدف دار در جهت سلامتی شما است نه تحمل مشکلات و آسیب دیدگی بیشتر روحی .
موفق باشید.

علت شکست چند شوهری

چرا چند شوهرى مجاز نيست؟

ا- چند شوهری خلاف طبيعت و روحيات زن مى‏باشد.

2- بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مى‏افتد.

3- شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر . ك : 1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهرى 2- زن در آيينه جلال و جمال آيت‏اللّه‏ جوادى آملى 3- تفسير الميزان، ج 4 علامه طباطبايى 4- Why Polygamy is Allowed In Islam W.O.F.I.S.P.BO× 2205; Tehran, Iran
چرا تعدد زوجات در موارد خاص اشکال ندارد؟

شكى نيست كه جواز چند همسرى با رعايت شرايط آن، يكى از ضروريات فقه اسلام است و شيعه و سنى بر آن اتفاق نظر دارند. اين امر، پيش از اسلام به طور نامحدود در ميان قبايل مختلف، امر عادى بوده و حتى برخى از بت پرستان به هنگام مسلمان شدن، بيش از ده زن و يا كمتر داشته اند. اسلام در مواجه با آن، به هيچ وجه راه مخالفت و منع را پيش نگرفت، بلكه در صدد اصلاح و تعديل آن برآمد. چه اينكه الزاماتى طبيعى و تكوينى در متن خلقت موجود است؛ كه تشريع و قانون نمى‏تواند صد در صد آنها را به ميل خود تغيير دهد. خداوند متعال مى فرمايد:

A}«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَعُولُوا»نساء(4)، آيه 3. {V؛ «و اگر مى‏ترسيد كه [به هنگام ازدواج با دختران يتيم ]عدالت را رعايت نكنيد [از ازدواج با آنان چشم پوشى كنيد و] با زنان پاك [ديگر] ازدواج كنيد دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را [در باره همسران متعدد] رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهاييد، استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى‏كند». بنابراين اسلام نه تعدد را آغاز نمود و نه واجب كرد و نه مستحسن شمرد؛ ولى آن را با شرايط خاصى، مباح ساخت. اين امر حكمت ها و عللى دارد؛ كه با توجه به متون دينى و سيره معصومان‏عليهم السلام و منطق عقل، مى‏توان به مهم‏ترين آن‏ها اشاره نمود: 1. فزونى تعداد زنان آماده ازدواج بر مردان؛ 2. طولانى تر بودن عمر زندگى جنسى مردان در مقايسه با زنان؛ 3. طولانى‏تر بودن عمر توليد نسل در مردان در مقايسه با زنان؛ 4. تمايل شديد مردان به چند همسرى در شرايطى مانند عقيم بودن زن اول، علاقه شديد به داشتن فرزند و تمايلات شديد جنسى؛ 5. سرپرستى و در پناه قرار دادن زنان بيوه و تأمين نيازهاى عاطفى و جنسى زنان. بايد دانست كه گسترده چند همسرى در مورد مردان هيچ گونه مشكل اجتماعى و حقوقى ايجاد نمى كند، در حالى كه اين امر درباره زنان مشكلات فراوانى را به وجود مى آورد. مهم ترين آنان مسأله مجهول بودن نسب فرزند است؛ كه معلوم نيست مربوط به كدام يك از همسران مى باشد.ل الشرايع، ج‏2، ص 504. {Vترديد نيست كه چنين فرزندى مورد حمايت هيچ يك از مردان قرار نخواهد گرفت و توسل به وسايل پيشگيرى از انعقاد نطفه به وسيله قرص و مانند آن هيچ‏گاه اطمينان بخش نيست و نمى تواند دليل قاطعى بر نياوردن فرزند بوده باشد.V}ر.ك: تفسير نمونه، ج‏1، ص‏291؛ تفسير الميزان، ج‏4، ص‏195؛ پرسش ها و پاسخ‏ها دفتر هفتم، ص‏334 و سيد على، كمالى، قرآن و مقام زن، ص 246.{V
بـر فـرض صحت اين بررسى ها, نهايت چيزى كه مى توان گفت اين است كه عمل كردمسلمانان نادرست و نامتناسب بوده است. يعنى آنها شرايطى را كه اسلام براى تعدد زوجات در نظر گرفته است مثلا , رعايت عدالت , وضع اقتصادى مناسب... رعايت نكرده اند. روشن است بهترين قوانين اگر درست اجرا نشود , تأثير نادرست خواهند داشت. اما نمى توان گفت كه قانون بد است . بـلكه بررسى هاى عقلى و تاريخى وجامعه شناختى و انسان شناختى اصل حكم جواز تعدد زوجات را تاييد مى كند. اجراى درست يا نادرست آن مسأله ديگرى است. تفسير الميزان ج 4 ص 190، طباطبائى - سيد محمد حسين به نقل از سايت تبيان

ازدواج هايي روي آب

1) ازدواج به دليل دوري از خانواده و پدر و مادر:
وقتي وضعيت در خانه ي پدري، شوم و اندوه بار باشد، ازدواج يک راه گريز محسوب مي شود.

تعجبي ندارد که خيلي ها اين راه گريز را انتخاب مي کنند؛ اما به طور معمول، اين مسيري است که شما را از چاله درآورده و به چاه مي اندازد.
يکي دو سال ديگر در خانه ي پدر و مادر ماندن، بهتر از آن است که با نخستين پيشنهاد ازدواج، تن به تاهل دهيد، چون آن وقت ممکن است شريک زندگي تان تا آخر عمر سبب رنجش و آزار شما گردد.

2) ازدواج به دليل نگرش يک جانبه ي پدر و مادر شما به شخص مورد نظر:
البته جاي تعجب دارد که پدر و مادر شما به طور واقعي، همسر آينده ي شما را دوست بدارند؛ اما دوست داشتن اين فرد از سوي آنان، دليل کافي براي مدنظر قرار دادن ازدواج با آن فرد نيست. سال هاي آينده، زماني که (بعد از 120 سال ) از ميان شما رفتند، شما کماکان بايد اسير فرد روياهاي آنان باشيد؛ فردي که شايد مرد يا زن روياهاي شما نباشد.

3) ازدواج فقط به دليل پول و ثروت:
اگر شما شيفته ي فردي هستيد که ثروتمند است و فقط به همين دليل حاضريد با او ازدواج کنيد و به ديگر ابعاد توجه نمي کنيد، اين ملاک مناسبي نمي باشد.
ايده ي ازدواج کردن با يک فرد، بدون توجه به احساس و عاطفه ي قلبي و فقط از روي نگاه مادي گرايانه، به طور يقين، عقلاني نيست و اشتباه مي باشد.

4) ازدواج به دليل ترحم و دل سوزي به يک فرد:
گاهي انگيزه ي فرد براي ازدواج، نجات دادن شخص مقابل از تنهايي، فشارهاي زندگي، مشکل هاي اقتصادي و اجتماعي و دليل هاي ديگر است.
براي نمونه، دختري که به پسري وابستگي شديد دارد، مسووليت زندگي او از جمله کار، مسکن و مسائل مادي را مي پذيرد. چنين انگيزه هايي بعد از مدتي کوتاه، رو به خاموشي مي رود و در نهايت، زندگي مشترک را با بحران مواجه مي سازد.

5) ازدواج به دليل خو گرفتن به ارتباط در طي زمان طولاني:
هنگامي که دو نفر پس از آشنايي، تصميم به ازدواج با يکديگر مي گيرند، اشکالي ندارد؛ اما موقعي اجبار به دليل «عادت محض» خطرناک مي شود که دو نفر که با هم ازدواج کرده اند و بعد، از يکديگر طلاق گرفته و به هم عادت کرده اند، تصميم بگيرند دوباره شانس خود را امتحان کنند؛ مطمئن باشيد هرگاه بار نخست، کارساز نبوده باشد، بار دوم نيز، کارساز نخواهد بود.

6) فردي که براي رسيدن به شما از همسرش جدا مي شود:
به طور معمول، اين گونه ازدواج ها، زياد دوام نخواهد آورد و پايه اي براي يک رابطه ي درازمدت نخواهد بود. فردي که به خاطر شخصي حاضر است به همسر يا نامزد خود خيانت کند، به طور مسلم رابطه ي آنان، استحکامي نخواهد داشت؛ زيرا کسي که توسط شما به فرد ديگري خيانت کرده، روزي نيز به خود شما خيانت خواهد کرد.

7) ازدواج، ابزاري براي دست يابي به خواسته هاي ديگر:
گاهي انگيزه ي اصلي در تشکيل زندگي مشترک، عشق به فرد مقابل و نياز روان شناختي به زيستن با فرد مقابل نيست؛ بلکه او وسيله اي براي رسيدن به هدف هاي ديگر مي شود.
براي نمونه، خانمي که دوست دارد در خارج از کشور زندگي کند، ممکن است با پيشنهاد فردي جهت ادامه ي زندگي مشترک در خارج با او ازدواج کند؛ ولي مسائل فرهنگي، استرس هاي متعددي را به دنبال داشته است؛ بنابراين گاهي ازدواج به خاطر ترس از تنهايي، از دست دادن زيبايي، از دست دادن پدر و مادر، کاهش شور زندگي و ... صورت مي گيرد. در چنين فضايي، امکان سازگاري با مشکل هاي زندگي، ضعيف بوده و در نهايت، ضريب ريسک اين ازدواج ها، بالا مي باشد.

8) ازدواج به دليل عشق سطحي و زودگذر:
گاهي دو نفر، چنان علاقه اي به يکديگر پيدا مي کنند که گمان مي برند به راستي، عاشق هم هستند. وقتي هيجان با سرعت چشمگيري در رابطه ها پيش برود، شناخت يکديگر به روال عادي و تدريجي خود، پيش نمي رود؛ زيرا وقت کافي براي اين امر وجود نداشته است.
صراحت، صداقت و اعتمادي که لازمه ي يک رابطه ي محکم است، احتياج به زمان دارد. يک آشنايي سريع، هر چه قدر هم که هيجان آور باشد، تنها يک صميميت ظاهري به بار مي آورد که به آساني با نزديکي و صميميت واقعي، اشتباه مي شود. به همين دليل، ازدواج هايي که در کوتاه مدت اتفاق مي افتند، ممکن است خطرهايي را به دنبال خواهند داشت.

9) ازدواج فقط به دليل پدر و مادر شدن:
بدون شک، يکي از مهم ترين عامل هاي تحريک کننده براي ازدواج، اين است که فرد، خود را پدر يا مادر ببيند و دوست داشته باشد که صاحب فرزندي شود؛ اما آيا به اين موضوع آگاهي داريد که قادر هستيد از لحاظ تربيتي، عاطفي، اخلاقي و مادي، شرايطي را براي هرچه بهتر تربيت شدن فرزندتان فراهم کنيد؟ بي شک روزگار سپري مي شود؛ بچه ها بزرگ مي شوند؛ ازدواج مي کنند و به دنبال زندگي خويش مي روند.
آنگاه است که احساس مي کنيد باز شما هستيد و تنهايي. پس فردي را انتخاب کنيد که فقط در فکر اين نباشيد که با او صاحب فرزند شويد؛ بلکه شخصي باشد که در تمام مراحل زندگي، پا به پاي شما، گام بردارد و مونس و همدم واقعي تان باشد.

10) ازدواج فقط به دليل پايان دادن به دوران نامزدي:
دوران نامزدي دست کم، شرايطي را براي آگاهي زوجين از هم فراهم مي آورد. تعدادي از افراد در اين دوران، متوجه تفاوت هاي بسياري بين خود و فرد مقابل مي شوند يا در اين دوران، متوجه ناراحتي و يا مبتلا بودن فرد به يک اختلال رواني يا وابستگي او به مواد مخدر مي شوند؛ اما با وجود آگاهي به اين مسائل، بنا به دليل هاي فرهنگي از جمله اينکه به هم خوردن نامزدي را مساوي با بي آبرويي و از دست دادن حيثيت خود، قلمداد مي کنند، تن به ازدواج مي دهند.
چنين تجربه هايي در زندگي مشترک، بسيار بحران زا بوده و احتمال جدايي آنان قابل پيش بيني است.

11) ازدواج فقط به دليل زيبايي ظاهري:
اهميت جذابيت جسماني، به عنوان يک عامل مهم در دوستي ها و مناسب هاي اجتماعي، غيرقابل انکار است. به نظر مي رسد افرادي که جذابيت ظاهري دارند، رفتارهاي پسنديده تر و ويژگي هاي شخصيتي زيباتري هم داشته باشند. به خاطر چنين تصوري، تعداد زيادي از دختران و پسران، مجذوب جذابيت جسماني هم مي شوند، زماني که اهميت اين عامل در معيارهاي افراد براي تشکيل زندگي مشترک، بدون توجه به عامل هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و شخصيتي افراد لحاظ مي شود، ضريب خطر پذيري چنين ازدواج هايي نيز به طور طبيعي، بالا خواهد رفت.

نمونه ای از یک ازدواج احساسی

باعرض سلام و تشكر خدمت تمامی كاربران و كارشناسانی كه این متن را مطالعه می كنند لازم است به اطلاع شما برسانم كه این ماجرا كاملا واقعی با حذف تمامی مشخصات مراجع انتخاب شده و ممكن است موارد مشابه كه با مشاوردر ارتباط بوده است زیاد باشد بنابراین خواهشمند است از برداشت های شخصی و افكار منفی كه در شما احساس بی اعتمادی نسبت به مشاور ایجاد می كند مبارزه كنید

این متن بعد از چندین ارتباط گفتگویی و پیام مستقیم خانمی شکست خورده از زندگی زناشویی به مشاور، جمع بندی شده است امید است كه درس عبرتی برای همگان باشد.

پیام اول

باعرض سلام خدمت مشاور من با شوهرم مشكل دارم و در آستانه جدایی هستم زیرا همسرم به شدت بدبین و دست بزن دارد و از نظر فرهنگ خانوادگی نیز هیچ شباهتی با همدیگر نداریم ایشان در شهر ....زندگی می كردند و من در شهر ..... رابطه اجتماعی خانواده ایشان بسیار ضعیف و پایین ولی رابطه خانوادگی ما و صله رحم بسیار در خانواده ما اهمیت دارد. از طرفی ایشان دچار پرخاشگری و دست بزن هستند و همیشه مرا تحقیر می كنند. نسبت به خویشاوندانی كه از جنس مخالف بنده هستند حساسیت شدیدی دارند. نمونه از رفتارهای ایشان این است كه من داشتم به خواهرم اس ام اس می دادم كه ایشان گوشی ام را گرفت و خورد كرده و یك كتك مفصل به من زد. تازه گی متوجه شدم كه پدر و مادر ایشان هم با هم مشكل دارند و پدرش با اینكه سن بالایی دارد به مادر تهمت های ناجوری می زند از طرفی اعضای ازدواج كرده ایشان هم رابطه خوبی با همسرشون ندارند و برادر بزرگش با همسرش مشكلات زیادی دارد.
ایشان هنگامی ما باهم ازدواج كردیم اصلا كار نداشتن و از طرفی من یكی از ملاکهایم ، زندگی در محل و شهر خودمون بود در حالی كه الان در كنار خانواده و شهر خودش زندگی می كنیم . اون یه چیزهایی براش مهمه كه برای من اصلا اهمیتی نداره و انتظاراتی از من داره كه من نمی تونم برآورده كنم به نظر شما چیكار كنم؟؟؟

پیام دوم

از من خواسته بودید كه تاریخچه ای از زندگی ام و دلیل قبول و پذیرش ایشان بعنوان همسر را برایتان تعریف كنم موضوع از این قرار بود كه : ما قبل از ازدواج در محیط دانشگاه با هم آشنا شدیم و چهار سال بدون اطلاع خانواده همدیگر با هم دوست بودیم صحبت می کردیم البته من احساس گناه هم داشتم زیرا فردی مقید و مذهبی هستم و خانواده مذهبی هم دارم اما یواش یواش دلم براش تنگ می شد و روابطمون بیشتر و بیشتر می شد تا بعد از چهار سال که درسمون تموم شد به خواستگاری من اومد البته من قبل از ازدواج اصلا خانواده اش را نمی شناختم فقط هرچه می دانستم از زبان خود نامزدم بود
تحلیل بررسی و راهکار مشاور در پست بعدی

جاذبه هاى ناسالم ازدواج

مهرى زينهارى
ازدواج بر اساس هوس!!
دست اندركاران تعليم و تربيت همواره در اين فكر بوده اند كه چه كنند تا نوجوانان و جوانان به شكل ناسالم و غير متعارف با افراد غير همجنس رابطه برقرار نسازند.
يكى از مهمترين مواردى كه در زمينه "تربيت اجتماعى" بايد در نظر داشته باشيم, آماده ساختن فرزندمان براى رو در رو شدن با جنس مخالف است. نه مى توانيم فرزندانمان را به گونه اى تربيت كنيم كه از هر فردى از جنس مخالف بگريزند و نه اينكه مى توانيم آنها را به حال خود رها كرده و منتظر پيشامد روزگار بنشينيم ; بلكه بايد از سالهاى اوليه زندگى فرزندمان, تصوير روشنى از نحوه برخورد با جنس مخالف را برايشان ترسيم كنيم.(1)
اين كار بايد در ابتدا با آگاهى پدر و مادر از رفتار صحيح اجتماعى و تربيتى آغاز و با معرفى الگوى صحيح به فرزند, كامل شود. چون بسيارى از روابط ناصحيح دختران و پسران ناشى از شيوه هاى نادرست تربيتى و برخوردى پدر و مادر است, آن هم پدر و مادرى كه با تحقير فرزند و بى محبتى به او و توجيه نكردن وى در كيفيت برخورد با جنس مخالف, زمينه انحراف او را فراهم آورده اند.
نوجوان در سن و موقعيتى قرار گرفته است كه تصورش از جنس مخالف, فقط به علاقه جنسى محدود مى شود و از مسائل و عوارض اجتماعى, خانوادگى و تربيتى آن بى خبر است.
برخى پسران, داشتن دوست دختر را نوعى توفيق و قدرت اجتماعى تلقى مى كنند و دختران نيز داشتن رابطه با پسران را نوعى جاذبه و امتياز به شمار مى آورند!
براى اكثريت قريب به اتفاق دختران, دوستى و رابطه با يك پسر, به هيچ وجه يك دوستى معمولى نيست, بلكه اين دوستى و رابطه در تصور و ذهن آنان همان چيزى است كه قطعا منجر به ازدواج خواهد شد.
اين تصور نادرست جوانان و نيز واقعيتهاى گوناگون موجود در جامعه, سبب شده كه جوانان به خاطر رابطه غير مشروع با جنس مخالف, آسيب ببينند. بديهى است كه دامنه اين آسيب, بيشتر متوجه دختران شده و منجر به آسيب روانى, اجتماعى و تربيتى آنان مى شود. چنين دخترى تا مرز افسردگى پيش رفته و پيوسته احساس بى ارزشى مى كند و جايگاه خود را نزد اوليا و اطرافيانش به عنوان فردى شايسته از دست مى دهد و پدر و مادر, او را مايه آبروريزى خانواده خود مى دانند.
بعضى دختران و پسران در برخورد با يكديگر حالتى هيجانى و شتابزده دارند و در رويايى عجيب قرار مى گيرند و چه بسا بطور موقت گرفتار بيمارى روحى و جسمى شوند دختر, نگاه دوستانه پسرى را به خود, به قصد وى به ازدواج تفسير كرده, و شديدا دلباخته او مى شود و نام آن را "عشق پاك" مى گذارد.
بعضى دختران با يك جمله پسر كه به دخترى ابراز علاقه مى كند خود را دلباخته مى كنند. آيا اين نوع جملات در همه دختران اثر مى گذارد؟ در به روشنى بايد گفت اينگونه جملات همه دختران را دلباخته نمى كند هر چند كه بايد اذعان داشت كلمات محبت آميز , بر همه انسانها اثر مى گذارد و براى آنها جذاب است, ولى همه را دلباخته نمى كند.
سوالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه اين ابراز علاقه ها كدام جوان را از خود بى خود و هيجان زده مى كند و او را در روياهاى خيالى سير مى دهد؟
در وهله اول جوانى در واكنش به چنين جمله اى هيجان زده مى شود كه شناخت درستى از جنس مخالف ندارد و رفتار درست در برابر آنها را تمرين نكرده و آموزش نديده است. در مرحله بعدى جوانى اينگونه هيجان زده مى شود كه به نوعى خود را تشنه محبت مى داند و احساس مى كند كه محبتها نسبت به او دريغ شده و يا اينكه جنبه صورى داشته اند.از اين رو بايد نوجوان به لحاظ شخصيتش نيز مورد احترام و تكريم قرار گيرد و حضور او در جمع بزرگترهاى خانواده و جامعه, پذيرفته شود تا او احساس كند كه همه افراد او را دوست دارند. چنين فردى است كه تنها با يك جمله "دوستت دارم" از خود بى خود نمى شود.
دختران و عشق هاى مردان متاهل
گرچه با ازدواج دختران با مردان متاهل نمى توان مخالفت كرد, اما برخى شيوه هاى ابراز علاقه اين نوع مردان به دختران و مراحلى كه براى اين غرض طى مى شود, به گونه اى است كه بايد منتظر پيامدهاى نامطلوب آن بود.
حيله بعضى مردان اين است كه در حضور دختر, از همسر اول خود بدگويى كرده و او را آنچنان معرفى مى كنند كه اصلااحساس درونى خود نسبت به وى, او را سحر مى كنند را چنان ناخودآگاه تحريك مى كنند كه با انگيزه الهى!! و دلسوزى و نجات يك مرد از تنهايى, جذب او مى شود و به ازدواج با او تن مى دهد, غافل از اينكه اين ازدواج كه سيرى نادرست داشته و مردى با نيرنگ حساب شده, دل دخترى را ربوده و شيفته روحيه و اخلاق خود كرده است, دوام نخواهد داشت. از طرفى مرد با همسر اول و فرزندانش درگير خواهد شد و از طرف ديگر دختر مورد سرزنش بستگان و اطرافيان خود قرار گرفته كه چرا از روى هوى و هوس ـ نه انگيزه الهى و فطرى ـ با مردى متاهل, طرح دوستى ريخته و بناچار به ازدواج با او مجبور شده است.
از اين رو در دوران جوانى و قبل از خواستگارى لازم است از اينگونه حركات, برخوردها و گزينشها اجتناب نمود و عاقلانه تر و سنجيده تر قدم برداشت.
عوامل به وجود آمدن روابط غير مشروع دختر و پسر
1 ـ نبود پدر, عدم انسجام خانواده, فاقد بودن مادر از بينش و اقتدار تربيتى, عدم هماهنگى پدر و مادر در مورد تربيت فرزندان, عدم كنترل بر رفت و آمد فرزندان, بيگانگى پدر و مادر با فرزند از عوامل تاريك شدن فضاى خانه و مردن روح اميد و نشاط در خانواده است.
دختر و پسر چنين خانواده اى براى فرار از تنهايى و رفع خستگى, تنوع و تفريح, به همراه و توصيه دوستان همفكر و همدرد خود, پا را از خانه بيرون گذاشته و بدون هدف و مرام مشخصى به پرسه زدن در كوچه و خيابان مى پردازند. دخترى كه از محيط خانه دلگير است و پسرى كه با پدر بيگانه است و همدمى ندارد, به محض برخورد با جنس مخالف, براى آرام بخشى خود, به او روى مى آورند و باب دوستى و رفاقت را مى گشايند و... .
2 ـ افراط در معاشرتهاى فاميلى
افراط در معاشرتهاى فاميلى با انگيزه "اجتماعى بودن" و باصطلاح "مترقى بودن" ! سبب برخورد و نزديكى دو جنس مخالف مى شود. مهمانيهاى مختلف, شوخى و خنده با جنس مخالف و بى بندوبارى در پوشش و حجاب در مجالس مهمانى را مى توان از مظاهر معاشرت افراطى و عامل انحراف دختران و پسران دانست.به فراوانى ديده مى شود كه دختر عمو و پسر عمو, دختر خاله و پسر خاله, پسر عمه و دختر دايى و برعكس در مجالس دائمى يكديگر را ملاقات كرده و از دوران خردسالى و نوجوانى و حتى جوانى با بازيها و سرگرميهاى مشترك , اوقات خود را پر مى كنند. اينها زمينه هاى ناسالمى است كه تبعات آن برخى جبران ناپذير است.جمله معروف : عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمانها بسته شده است. زاييده افكار و هوسهاى خام است و منشا صحيحى ندارد.
3 ـ وضعيت روانى
دختران و پسرانى كه به نوعى از وضعيت روانى و اجتماعى خويش ناراضى هستند و در اين زمينه خود را سرگردان و آشفته مى يابند, از طريق برقرارى روابط پنهانى با جنس مخالف, در انديشه كسب رضــايت بيشتر و يا يافتن شرايطى هستند كه براى آنها اطمينان خاطر و رضامندى بيشترى فراهم كند. اينگونه افراد ممكن است در زمره كسانى باشنـد كـه تـرك تحصيـل مى كننـد و يا در درس موفقيت چندانى ندارند.
در مواردى, دوستي هاى دختر و پسر, از صحبت كردن و رد و بدل نامه و عكس, فراتر رفته و به ازدواج با يكديگر علاقمند مى شوند; ولى به دليل پنهان كاريهاى دختر و پسر و نداشتن اطلاعات كافى در زمينه مسائل زناشويى, ممكن است علاوه بر ترس از اين ازدواج احتمالاتى توسط دختر داده شود كه اين احتمالات علاوه بر اينكه ذهن او را به شدت به خود مشغول مى دارد, در عين حال وى را از پذيرفتن ازدواج با ديگرى بازمى دارد.
در مواردى كه وى ناگزير به ازدواج مى شود, هرچند ممكن است پس از ازدواج اتفاقى نيفتد و كسى به مسائل مخفى آنها پى نبرد, لكن از آنجا كه ازدواج, مراحل اوليه خود را با فشار روانى زيادى براى آنها بويژه دختر, سپرى كرده است, تجربه اى بسيار ناگوار از اين ازدواج, در ذهن آنها نقش مى بندد. اين تجربه مى تواند آثار تلخى بر زندگى آنها باقى گذارد, آثارى كه ساختن يك زندگى مفيد, با صفا و صميمى را غير ممكن سازد. در حقيقت چنين فردى در طول زندگى, ازدواج را با آغازى بسيار تلخ به همراه دلهره و اضطراب به ياد مى آورد و او را افكارى همچون احساس گناه و نگرانى از فاش شدن اسرارش در برمى گيرد.
در مواردى ديگر كه دختر با غير دوست پسر خود ازدواج مى كند, باز نگران فاش شدن روابط گذشته خويش است.
دخترى شانزده ساله مى نويسد: من در سال 71 با چند پسر دوست بودم و با آنها از طريق تلفن صحبت مى كردم و الاذن كه نامزد دارم از اين كارى كه كرده ام مى ترسم, ... و به همين خاطر داراى افت تحصيلى شده ام و مى ترسم كه هر آن ممكن است كه دوستيها فاش شود و آبروى من برود.
اين است سرانجام روابط ناسالم و غير مشروع دختران و پسرانى كه در اثر عوامل مختلف مخفيانه به جنس مخالف روى آورده و طرح دوستى ريخته اند; سرانجامى كه چه بسا ممكن است خانواده اى را متلاشى كند, خانواده هايى را رو در روى هم قرار دهد; فرزندانى را از نعمت پدر و مادر آرام محروم كند و... .
در تربيت دختران و آموزش مسائل مذهبى و اجتماعى آنها, بايد بر اين نكته تاكيد كرد كه هر چند ممكن است انسان از طريق خودنمايى بدنى و رفتارهاى تحريك كننده, توجه عده اى را به سرعت به خود جلب كند, لكن بايد دانست كه اين عده از جمله كسانى هستند كه تا وقتى به آنها بهره داده شود با آن شخص هستند ولى به محض اينكه احساس كنند طرف و شخص مورد نظرشان بهره دهى را از دست داده به بدترين وضع او را رها مى كنند. و موجب نگرانى, دلهره و افسردگيهاى روحى و چه بسا خودكشى آنان شود; زيرا چنين زنان و دخترانى به اين اميد تسليم هوسهاى مردان و پسران شده اند كه شايد كسى حاضر باشد در غمها و شاديهاى آنها شريك باشد و حال كه به مقصود خود نرسيده اند, نسبت به آن واكنش نشان مى دهند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى ‏نوشت‏ها:
1 ـ روابط دختر و پسر در ايران, على اصغر احمدى, ص 53.
2 ـ همان مدرك, ص33.
منبع : ماهنامه پيام زن ـ شماره 27 ـ خرداد 73