ادراک

من و مشکل ادراکات تک بعدی

سلام
ذهن و حواس من تک بعدی هست. مثلا وقتی کسی صحبت میکنه ذهنم روی کلماتش یا فقط یه کلمش درگیر میشه و دیگه تا بیام به خودم بیام اون طرف چند جمله گفته که من متوجه نشدم. به خاطر اینه که شنوایی ضعیفی دارم و مثلا اگه بخوام حرف طرف رو بفهمم باید چند بار تکرار کنه و من روی حرفش فکر کنم. یه جورایی خیلی خنگم!
نمیدونید چه قدر سخته وقتی دوستم برام درباره بیمه و مسائل شغلی صحبت میکرد ولی من متوجه نمیشدم و اونم توضیح میداد! و من تلاش میکردم وانمود کنم متوجه میشم. در حالی که اون نمرات ضعیفی داشته و تحصیلات کم ولی من جزو شاگردهای رتبه اول کلاس بودم.در واقع این مسائل رو فقط از روی کتاب آموزشی میفهمم ولی اگه کسی به صورت عرفی توضیح بده متوجه نمیشم!
مثال دیگه بزنم بهتون. دوستم یه چیزی امانتی به من داد تا چند ساعتی نگهش دارم. تو این مدت یه هویی به خودم اومدم و دیدم امانتیش نیست. خلاصه دستپاچه شدم و این طرف و اون طرف گشتم و آخر سر متوجه شدم اون اومده توی اتاق و امانتی رو برداشته ولی من متوجه نشدم. چرا؟ چون باکسی صحبت میکردم. یعنی اون قدر حواسم به صحبت کردن رفته متوجه نشدم اون وارد اتاق شده و امانتیش رو برداشته.
حتی این وضع اون قدر بده که قدرت تحلیل و تفکر رو ازم میگیره. مثلا یه خانم میاد با من احوالپرسی کنه ولی چون حول و دستپاچه بودم و اونم دستش رو کمی جلو گرفته، منم ناخودآگاه دستم رو بردم باهاش دست بدم. خیلی شرمنده شدم خیلی!
مثلا تو نماز وقتی حواسم به جایگاه سجده هست نمیفهمم چی میگم وقتی میخوام توجه کنم چی میگم حالت بدنم رو غافل میشم که الان در حس سجدم یا رکوع. وقتی روی الفاظ توجه میکنم معنا رو از دست میدم. خلاصه بدبختی ای دارم با این ذهن ذره بینی!
حتی گاهی اوقات میترسم مبتلا به وسواس بشم چون گاهی اوقات به چیزی فکر میکنم انگار داره برام اتفاق میافته. مثلا فکر کنید به جراحی فکر کنم انگار داره روم اتفاق میافته و درد میکشم یا مثلا به چیز بد یا چندشی فکر کنم اون حس بد برام تداعی میشه و خیلی زجر آوره... مثلا از عنکبوت بدم میاد و خیلی بدم میاد وقتی میخوام برم انباری، انگار هر لحظه میخواد یه عنکبوت بیاد جلوم رژه بره! این حس باعث میشه بترسم که مبادا به کثیفی و نجاست هم حساس بشم. حتی محل کارم برای اینکه زیادی روی نظافت دستشویی حساس نشم میرم دستشویی کثیف تر که زیاد حساس نشم. همیشه سعی میکنم به این چیزا فکر نکنم و ذهنم رو منحرف میکنم.
یا مثلا تو یه کلیپ میگه بعضی ها مژه هاشون میریزه انگار میخواد برای منم اتفاق بیافته و این خیلی آزار دهنده هست.
نمیدونم تونستم این حس رو به شما منتقل کنم؟!
حس بدی هست وقتی چیز بدی میشنوی انگار تو داری در معرضش قرار میگیری و هر لحظه داری بهش نزدیک میشی!
حس بدی هست وقتی شناخت تک بعدی از خودت داشته باشی
انگار شناخت من از خودم فقط اون چیزی هست که روش تمرکز میکنم و از باقی چیزها غافل میشم.
این نگاه ذره بینی باعث شده که تو ارتباطات اجتماعی خوب عمل نکنم. فکر کنید تا بیام تو احوالپرسی حرف طرف رو بفهمم اون رفته جمله سوم و چهارم ولی من میخوام جواب جمله اولش رو بدم!
شما فکر میکنید مشکل من چیه؟
و آیا راه حلی سراغ دارید که مثل بقیه حرف دیگران رو متوجه بشم؟ گاهی اوقات فکر میکنم شبیه اوتیسمی ها هستم که غافلم از پیرامونم و تک بعدی هستم مثل اونا...
خیلی اوقات الکی سرمو تکون میدم و سعی میکنم بگم فهمیدم چون اگه بخوام حرف طرف رو بفهمم مجبور میشم چندتا سوال بپرسم و اونم چند بار احتمالا تکرار کنه تا برام جا بیافته!
یه مشکل دیگه هم ارتباطات نسبی هست. مثلا میگن دخترخاله مادرت. من مثل لاک پشت فکر میکنم! مثلا فکر کنید طرف میگه دختر خاله مادرت منم تو ذهنم میگم خوب مادر من یک خاله داره و اونم یه دختر داره که اون میشه دختر خاله مادرم و بعد میبینم طرف داره چند جمله گفته ولی من هنور تو درک همین یه کلمه موندم! خلاصه تو فهم این ارتباطات فامیلی مشکل دارم! شاید براتون عجیب باشه ولی اینا مشکلات من بودن حتی وقتی کوچک یا کودک بودم این مشکل رو داشتم فکر میکردم هم سن و سالای من درک خیلی راحت تر و بهتری از فامیل و نسب دارن.
وقتی دادم به حرف دیگران گوش میدم مدام فکر میکنم. مثلا تو ذهنم روی حرفاش فکر میکنم و تو ذهنم سوال میپرسم و اشکال میکنم. مثلا فرض کنید طرف داره صحبت میکنه و من تو ذهنم دارم میگم : این حرفت چند پهلو هست منظورت کدوم یکی بود؟ اصلا ربطش با اون حرف من چی بود؟ این حرفت درسته ولی منظورم که این نبود! اینکه مغالطه هست من آخه چی بگم من که نباید با شما جر وبحث کنم ؟!
خلاصه ذهن مشغولی دارم!
حالا بدتر اینکه حواسم به چیزای نامربوط پرت بشه!
مثلا طرف داره صحبت میکنه اما من به جای اینکه حواسم به حرفاش باشه تمرکزم یه لحظه میره روی چهره و چگونگی حرکت لب و فک و حالات چهرش!! بعد اصلا غافل میشم داشت چی میگفت؟! یا مثلا با خودم میگم حالت ظاهری و چهره من طوری هست که اون فکر کنه من متوجه صحبتش شدم؟! یعنی نگرانم که اون چه حسی و برداشتی از حالات چهره من داره؟!
امیدوارم توضیحاتم کافی بوده باشه! شاید چیزای دیگه هم یادم بیاد و در ادامه بگم.