آموزش مسائل جنسی

یادگیری و آموزش مسائل زناشوئی از چه سنی و با چه شرایطی؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

بسمه تعالی

با سلام و ادب

اول یک نکته بگویم و اینکه شاید در محیط عمومی سایت, باز صحبت کردن در مورد مسائل جنسی و زناشوئی خیلی مناسب نباشد, ولی به هر حال در این مسائل و سوالات دینی نباید حیا وجود داشته باشد,
پس اگر کلمه یا جمله ای گفته می شود, پیشاپیش ببخشید.

به نظر شما در رابطه با آموزش و یادگیری مسائل جنسی در رابطه با افراد سن پایین مثل نوجوانان, از چه سنی مناسب است که این آموزش ها به آن ها داده شود؟ آموزش جنسی که می گویم به صورت کلی و جزئی و کامل منظورم هست, مسائلی مانند روش های آمیزش , روش های جلوگیری از بارداری, شناخت کامل نسبت به فیزیک و جسم و روح همسر, زمان های مختلف آمیزش جنسی و کلا مسائل کامل زناشوئی از زوایا و ابعاد مختلف که لطفا در نظر داشته باشید.

این مسائل باید از چه طریقی آموزش داده شود, کتاب, مقاله, فایل صوتی و ... ؟ اصلا آیا باید توسط خود پدر و مادر این مسائل گفته و آموزش داده شود یا اینکه باید این موارد نام برده شده را در اختیار آن ها قرار داد که خودشان مطالعه کنند و یاد بگیرند؟

فعلا اگر بخواهیم از نوجوان هم بگذریم, خود بنده جوان هستم و اطلاعاتی در مورد مسائل جنسی دارم ولی میخواهم اطلاعات کاملی داشته باشم و در آینده مشکلی از این بابت به وجود نیاید.
می دانید که یکی از عوامل اصلی طلاق, نداشتن اطلاعات کافی و ناتوانی در همین مسائل است.

موضوع این تاپیک هم چگونگی یادگیری مسائل زناشوئی توسط خود فرد و آموزش مسائل جنسی به افراد کوچکتر به روش صحیح, حلال و شرعی می باشد.

کارشناس محترم لطفا راهنمایی کامل و جامعی در این موارد بفرمایید.

با تشکر


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

@};-

شروع یک رابطه

انجمن: 

12-13 ساله بودم که رفتار یک زوج جوان به خصوص خانم خانواده برایم جلب توجه خاصی می کرد. یک زوج به ظاهر خوشبخت که بعد از شروع زندگی مشرک زود هم یک کوچولو به جمع دونفره شان اضافه شده بود و دومی هم توی راه بود؛ اما برخلاف ظاهر رو به راه زندگی یشان، با این که هیچ گاه مشاجره و نزاعی بین شان نبود اما همیشه یک جور نارضایتی و بی میلی در نگاه خانم می شد احساس کرد؛ یک جور سردی، یک جور میل به جدایی
با این که یکی- دو بار بیشتر آن خانم را ندیده بودم بلاخره یک روز جلو رفتم و گفتم: چرا شوهرت را دوست نداری؟
نگاه پر از بغض اش را به من دوخت و چیزی نگفت. خواهرم زود کشیدم کنار که این چه حرفی ست می زنی؟
بعد هم برایم توضیح داد که چگونه آن خانم شب زفاف سیلی خورده...
فهمیدم که چطور هنوز جای سرخ آن سیلی روی قلب آن خانم مانده است.
زندگی آن ها در آخر منجر به جدایی شد.

فکر می کردم در زندگی ام فقط با همین یک مورد مواجه خواهم شد، فکر می کردم تاثیر تحصیلات کم و فقر فرهنگی است؛ اما این روزها می بینم مسئله ریشه دارتر و گسترده تر از آن است که من فکر می کردم!
**************
نتیجه ی اخلاقی: من از بچگی مشاور بودم! :Nishkhand: