╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام
چند سال پیش که برا زیارت رفته بودیم پابوس امام رضا قرار بود سه روز مشهد باشیم به محض رسیدن به مشهد سرمای عجیبی خوردم برا همین شب ها که سردتر بود نمی تونستم برم حرم از اونجایی هم که نقاره ها رو با طلوع و غروب خورشید می زدن هیچ روزی موفق به شنیدن نقاره نشدم ، من هم که عاشق نقاره های امام رضا بودم خیلی دلم می خواست یه سحر با صدای نقاره ها دلم رو پر بدم دور گنبد امام رضا تا این که شب آخر برا وداع رفتیم حرم با یه حالت نا امیدی به همسرم گفتم دیدی امام رضا یه نقاره مهمونمون نکرد تو همین حرف بودم که صدای نقاره ها بلند شد من که حسابی شوکه شده بودم نمی دونستم بخندم یا گریه کنم حال عجیبی داشتم از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف از حرف خودم خجالت می کشیدم بعد که جویا شدیم متوجه شدیم که اون شب چون شب ولادت حضرت معصومه بوده به افتخار خواهر سلطان خراسان نقاره ها رو نواختن.
یا علی ابن موسی الرضا

التماس دعا
عید همگی مبارک

امام رضا (ع) از قول پیامبر (ص) میفرماید:



هر آينه مؤمن در آسمانها چنان شهرتى دارد كه در خانواده خود نزد فرزندانش شناخته شده است، و مؤمن از فرشته مقرب در پيشگاه خدا گرامیتر است.


[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]
صحيفة الإمام الرضا عليه السلام‏


:goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz::goleroz:

سلام دوستان میلاد امام رضا(ع) رو به همتون تبریک میگم. امام رضا خیلی مهربونه به خدا من این رو خودم درک کردم و بهم ثابت شده
چند سال پیش روز میلاد امام رضا دلم خیلی هوای حرمش رو کرده بود دم غروب بود که تلوزیون داشت حرم رو نشون میداد با همسرم نشسته بودیم و نگاه میکردیم و اشک چشم هامون خود به خود میریخت به همسرم گفتم چی میشد ما هم الان اونجا بودیم گفت اره به خدا دلم پر میزنه برا حرم توی همین گفتگو بودیم که صدای پیامک از گوشی همسرم اومد گفت حتما از یه آژانسه برا مشهد ثبت نام میکنه پیام دادن گفتم نه بابا گفت وایستا من نگاه کنم بهت میگم تا گوشی رو برداشت و پیام رو خوند گفت دیدی گفتم امام رضا ما رو دعوت کرده وقتی به گوشیش نگاه کردم دیدم راست میگه یه پیام از آژانس مسافرتی بود که فردا غروب حرکت داشت برای مشهد اون سفر رو هیچ وقت فراموش نمیکنم خیلی بهمون خوش گذشت انشاالله که به همین زودیها دوباره زیارتش قسمت من و همه ارزومنداش بشه یا علی:Gol:

[="Times New Roman"][="Black"]مشکلاتم از اونجا شروع شد که به هرکی گفتم نوکرتم واقعا فکر کرد اربابه..:Gig:[/]

[="Black"]

مهدی;563645 نوشت:
سلام
عرض ادب و احترام

به سلامتی
مبارک باشد

اما چون در دهه کرامت هستیم جالبه که دوستان از خاطاراتی که از سفر شمهد دارند برامون تعریف کنند
چه خاطره خوبی از سفر مشهد دارید؟

سلام
چقدر خاطره ها جالب و قشنگ بودن
من خاطره جذاب ندارم که بگم
فقط حس درون دارم نسبت به حرم آقا و آقا
ما نتونستیم زود به زود بریم حرم که بخوام خاطره زیاد داشته باشم
آخرین بار 2سال پیش به اتفاق همسرم رفتیم
خیلی خیلی خوب بود
کلا تو حرم بودیم
بهترین خاطره من از مشهد تو حرم بودناشه
آرامشش ....[/]

[="Arial Narrow"][="Navy"][/]



سلام
میلاد امام رئوف ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه السلام رو خدمت شما اهالی انجمن گفتگوی دینی تبریک عرض میکنم.
ان شاالله به لطف این امام بزرگوار مشکلات همه شما عزیزان برطرف و حوائجتون برآورده به خیر بشه.

ملتمس دعای خیر.:Gol::Gol::Gol:

سلام
عید همگی مبارک !
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

التماس دعا
تقدیم به همگی (ضبط خودمه)

اضافه شدن امکان پاسخگویی آنلاین رو به سایت تبریک میگم

ولی این چند روزه هر زمانی به سایت سر میزنم هیچ کدوم از کارشناس ها آنلاین نیستند :Gig:

میشه بگید دقیقا چه ساعتی آنلاین میشن ؟

:Gol:[=verdana]اسک[=verdana]دینی [=verdana]ها[=verdana]ی [=verdana]عزیز[=verdana] عیدتون[=verdana] مبارک:Gol:

[=verdana]بفرمایید[=verdana] شیرینی
[=verdana]من نمیدونستم اهالیه کلبه چند نفرن،فکر کنم اینا شاید کافیه:Nishkhand::khaneh:[=verdana]ببخشید کمه
[=verdana]نوش جان:Nishkhand:[=verdana]

[SPOILER]










[/SPOILER]

سلام ضمن تبریک میلاد امام مهربونی ها به همه شما دوستان خوب اسک دینی

یکی از خاطرات من از سفر به حرم امام رضا علیه السلام مربوط میشه به 5 سال پیش، اون موقعی که من به همراه خواهرم با کاروان عازم این سفر معنوی شدیم .

توی کاروان 2 تا دختر تقریبا 17 ساله که از دوستان بودند که بار اول شون بود به این سفر می رفتند اون هم تنهایی با ما همسفر بودند .

و هر وقت حرم می خواستیم برویم با هم می رفتیم . بعد از رسیدن به مشهد بار اول که به حرم خواستیم بریم این دوستان سفر اولی ما دوربین های عکاسی شان را هم با خودشان آوردند تا در حرم عکس

یادگاری بگیرند . وقتی به حرم رسیدیم انتظامات حرم اجازه ندادند این دوستان ما با خودشون دوربین های عکاسی شون رو به حرم بیاورند . و خیلی ناراحت شدند.

از آنجایی که دوستان سفر اولی ما خیلی دوست داشتند که در حرم با دوربین های عکاسی شان عکس یادگاری بگیرند و با گوشی هم راضی نشدند عکس بگیرند . در فکر این بودند که چه جوری دوربین با

خودشان به داخل حرم ببرندو حتی یکبار من رو هم در جریان گذاشتند که ما یه راهی پیدا کردیم تادوربین ها را با خودمون به داخل حرم بیاوریم و من مانع کارشون شدم و خلاصه این دوستان ما ناراحت از اینکه

نشد داخل حرم عکس بگیرند:Ghamgin: روز آخر که ما با هم به حرم رفتیم داخل حرم این دوستان ما اومدند پیش من و گفتند که ما با خودمون دوربین هایمان را آورده ایم(بماند که چه جوری آوردند:Cheshmak:) و از من خواستند

که ازشون عکس بگیرم .:Moteajeb!: بله این هم یکی از لطف های امام مهربون به زائراش است که هوا ی همه رو داره و خوب مهمان نوازی می کنند . و این زائرای سفراولی هم به خواسته شون رسیدند و عکس

یادگاری داخل حرم و صحن انقلاب گرفتند .

[=Microsoft Sans Serif]

_______________

زندگی جنبش و جاری شدن است

;

از تماشاگه آغاز حیات

تا به جایی که خدا می داند....


یکی می گفت:
اعتراف ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﯾک ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻤﺮ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ؟
منم ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻗﻤﺮﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ (ع)
معلم اهل دل ما نیز معرفت را تمام کرده و کنار آن سوال علاوه بر علامت صحیح ، نوشت :
رحمت به لقمه ی حلال پدرت !

[="Tahoma"][="Black"]

شبـنم;567282 نوشت:
اضافه شدن امکان پاسخگویی آنلاین رو به سایت تبریک میگم

ولی این چند روزه هر زمانی به سایت سر میزنم هیچ کدوم از کارشناس ها آنلاین نیستند

میشه بگید دقیقا چه ساعتی آنلاین میشن ؟

با تشکر از شما

زمان خاصی برای آن تعیین نشده و هر وقت پاسخگویان و اساتید گرامی کارشان در سایت به اتمام رسیده و فرصت داشتند در این سامانه هم آنلاین شده پاسخگوی سؤالات شما بزرگواران خواهند بود .

اگر سؤال فوری دارید می توانید از سامانه پاسخگویی آنلاین مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی استفاده بفرمایید :

09640.ir

در پناه حضرت حق باشید[/]

بحمدالله صبح امروز عمل جراحی مقام معظم رهبری با موفقیت به پایان رسید و ایشان در حال حاضر در سلامتی کامل بسر می برند:


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین
و صلّ الله علی محمد وآله الطّاهرین

آقا الحمدالله حالشون خوب هست...

در پي عمل جراحي صبح امروز رهبر انقلاب اسلامي، آقاي دکتر مرندي رييس تيم پزشکي ايشان، در مصاحبه اي ضمن ابراز رضايت کامل از عمل جراحي پروستات انجام شده، گفت: اين عمل جراحي بدون بيهوشي و با بي حسي موضعي انجام شد و وضعيت عمومي رهبر انقلاب اسلامي کاملا خوب و طبيعي است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، دکتر مرندي همچنين افزود: عمل پروستات براي افراد در محدوده سني سالمندي و حتي ميانسالي، عمل رايجي است که در اغلب موارد نياز به برداشتن پروستات بوجود می آيد.

وي افزود: مدتي بود که اين عارضه در رهبر انقلاب ايجاد شده بود و نظر پزشکان اين بود که اکنون زمان مناسبي براي عمل است و رهبر معظم انقلاب نيز از نظر پزشکان معالج تبعيت کردند.

رئيس تيم پزشکي رهبر معظم انقلاب در خصوص فرآيند انجام عمل گفت: عمل مزبور صبح امروز و در مدت کمتر از نيم ساعت با بي حسي موضعي و بدون نياز به بيهوشي و بدون هرگونه عارضه اي انجام شد.

وی ادامه داد: رهبر انقلاب در طول عمل در هوشياري کامل بودند و صحبت مي کردند و اکنون نيز در وضعيت خوبي هستند و از بنده خواستند که سلامت ايشان را به مردم ابلاغ کنم.

دکتر مرندی با اشاره به تأکيد رهبر انقلاب در خصوص انجام عمل در يک بيمارستان دولتي،افزود: رهبر انقلاب تأکيد داشتند که مزاحمتي براي ساير بيماران انجام نشود، لذا عمل صبح زود انجام شد.

آقای مرندی در پاسخ به سوالي درباره زمان ترخيص رهبر معظم انقلاب از بيمارستان نيز گفت: بطور معمول مراقبتهاي بعد از اين عمل براي همه بيماران بین 3 تا 5 روز در بیمارستان انجام می شود و در خصوص ايشان نيز همين روند طي خواهد شد.

وي ادامه داد: پس از ترخيص نيز مانند همه بيماران، در دوره نقاهت، محدوديتهاي بعد از عمل از لحاظ میزان فشار کاري وجود دارد و ايشان اگرچه فردي فوق العاده پر کار هستند، اما بايد به مدت چند هفته از فشار کاري خود کم و برخي کارها را نيز حذف کنند، البته اراده ايشان بر اين است که هر چه زودتر به حالت طبيعي بازگردند.

رئيس تيم پزشکي رهبر انقلاب همچنين از زحمات کادر پزشکي و پرستاران در انجام عمل جراحي و همچنين از دعاهاي خالصانه مردم ايران براي سلامتي رهبر معظم انقلاب قدرداني کرد.

((

به گزارش خبرگزاری مهر، به نقل از دفتر مقام معظم رهبری، حجت الاسلام روحانی صبح امروز دوشنبه با حضور در بیمارستان از حضرت آیت الله خامنه ای عیادت کردند.


ساعتي پس از عمل جراحي حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي، حجت الاسلام و المسلمين روحاني رئيس جمهوري اسلامي ايران در بيمارستان محل بستري رهبر انقلاب حاضر شد و از ايشان عيادت کرد.
آقاي روحاني در اين ديدار، بهبودي و سلامتي کامل رهبر انقلاب را از خداوند متعال مسألت کرد.

رئيس جمهور پس از ديدار در مصاحبه اي، با اظهار خرسندي از وضعيت عمومي رهبر انقلاب و انجام دقيق و مطلوب عمل جراحي و مراقبتهاي پزشکي پس از عمل تأکيد کرد: همه مردم بايد براي سلامتي، طول عمر و افزايش توفيقات ايشان در خدمت به ملت ايران و جهان اسلام دعا کنند.

آقاي روحاني حال عمومي رهبر معظم انقلاب را بسيار خوب و همراه با شادابي و نشاط توصيف کرد و گفت: عوارض پس از عمل کاملاً طبيعي است و تيم پزشکي مجرّب، اين عمل جراحي را به بهترين و دقيق ترين وجه انجام دادند و در خصوص مراقبتهاي پس از عمل نيز بايد با همين دقت کار را دنبال کنند.

رئيس جمهور دعاي ملت ايران براي رهبر انقلاب را دعايي دائمي و مستمر خواند و اظهار داشت: حال عمومي رهبر انقلاب بسيار خوب است، بنابراين مردم اصلاً نبايد نگران باشند و در کنار دعا براي سلامتي ايشان، همه بايد شکرگزار وجود ذي جود و سلامت رهبر معظم انقلاب باشند.

وي به سفر خارجي از قبل برنامه ريزي شده خود در عصر امروز نيز اشاره کرد و گفت: تمايل داشتم که در تهران بمانم اما خود رهبر معظم انقلاب فرمودند که اين سفر طبق برنامه انجام شود.

لازم به ذکر است رهبر معظم انقلاب اسلامی به دلیل عارضه پروستات صبح امروز (دوشنبه) در یکی از بیمارستانهای دولتی، تحت عمل جراحی قرار گرفتند که بحمدالله این عمل با موفقیت به پایان رسید.

))به نقل از آفتاب

آقا فداتون بشم سایه تون مستدام ...همیشه سلامت باشید.
آقا قربون تون بشم ان شاءالله خدا حفظتون کنه....

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای (مد ظله العالی)

همره;526732 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا بن ابا عبد الله الحسین

سلام و عرض ادب

تا اونجایی که من میدونم و تو تقویمممممم دیدممممممم روز جوان هست نه روز پسر:ok:

پس روز جوان بر همه خانم ها و آقایون جوانننننن مبارک:Hedye::Hedye::Hedye::Kaf::Kaf::Kaf::Gol::Gol::Gol:

من یادمه روز تولد حضرت علی اکبر هم برای پسرها مصادره شد
دیگه بابا این یکی رو مصادره نکن پس فردا دخترا انجمن فیمینیست میشنا:Black (14):

این سرور من 35 سال است که موذن مسجد جامع گلپایگان است
و مگر کسالتی برایش پیش امده باشد و اذان نگفته باشد
والا
تمام اذانهای این 35 سال مسجد جامع شهر را خودش گفته است
و حتی به کسی دیگر اجازه نمیدهد وقتی انجاست اذان بگوید
کلی باهاش صحبت کردم تا راضی شود اذان بگویم و راضی نشد
و صاف رفت اذان را گفت
من نمیدونستم غبطه بخورم یا ناراحت باشم

مدیر فرهنگی;567622 نوشت:
بحمدالله صبح امروز عمل جراحی مقام معظم رهبری با موفقیت به پایان رسید و ایشان در حال حاضر در سلامتی کامل بسر می برند:



عجب
پس چرا صدا و سیما هیچ اطلاعی نداد که ملت دعا کنند؟؟؟

امروز می خوام یه پست کاملاً مورد دار اینجا بذارم....آماده اید؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد مورد.............

نه واقعاً الان انتظار داشتی چی ببینی اینجا؟!!!
برو استغفار کن! دست از این کارهات بردار!
اگه از این کارت توبه نکنی، آخرش می میریا!
از من گفتن بود!

به غولی که به سفر مشهد رفته باشد "مشغول" می گویند....

:khaneh::khaneh::khaneh:

کاهن معبد به سراغ رود رفت و پرسید:

"چه کردی که زلالی؟!"

پاسخ شنید که:
"بسی رنج بردم در این سال،سی - عحم، زنده کردم بدین پارسی"

فهمید که با فردوسی، خط رو خط شده!!!!!
----------------

صرفه جویی یعنی اینکه
یک عدد شامپو بخریم و یک ماهه تمومش کنیم
اما توش آب بریزیم و تا سه ماه دیگه هم استفاده کنیم
-----------

طرف می گفت:
به درجه ای از دیوانگی رسیدم که خود برای خودم جک تعریف می کنم و کلی می خندم.
تازه آخرش هم میگم: "جان من؟!؟!؟!؟!"
--------------

طرف می زنه زیر گریه...
بهش میگن چی شده؟
میگه: "ای کاش به حرف بابام گوش می کردم!!"
- مگه بابات چی می گفت:
"نمی دونم..گوش نکردم که!!!!!!!"

-----------

چینیه میره جلوی آینه
می بینه هرچی شکلک درمیاره تصویر آینه تغییری نمی کنه
آخرش می فهمه که آینه نیست. داداششه که روبه روش نشسته!
--------------

هر زمان فهمیدی که زن، "لطیف" است....
هرزمان فهمیدی که زن به "توجه" نیاز دارد...
هر رمان فهمیدی که زن "تکیه گاه" می خواهد...
هر زمان فهمیدی که زن "محبت " می خواهد...
هرزمان فهمیدی که زن با یک نگاه سرد تو فرو می ریزد...
هر زمان همه ی این ها را فهمیدی....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون موقع است که بهت میگن زن ذلیل بدبخت!!!!!
خخخخخخخخخخ

مدیر فرهنگی;567622 نوشت:
بحمدالله صبح امروز عمل جراحی مقام معظم رهبری با موفقیت به پایان رسید و ایشان در حال حاضر در سلامتی کامل بسر می برند:

رهبرا جانم فدایت

خدایا شکرت که رهبرم سالم هستند

برای سلامتی رهبر معظم انقلاب صلوات

ستاره زهراء;567626 نوشت:
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای (مد ظله العالی)

مشکلی نیست اگر مبل نداریم و دکور /// زینت خانه ی ما عکس رخ خامنه ایست.

[=arial]به نام او که بی همتاست:Gol:

سلام
مهدی جون مثل اینکه خاطرات مشهد هم تموم شدن..نمیخوای عنوانو عوض کنی؟!:Gig:



[=arial]



[=arial]

[=arial]خدایا!

انتخاب واحد دنیا را كه خودت برایمان انجام دادی!
كاش لااقل سیستم حذف و اضافه ای نازل میكردی.
خیلی از واحد ها را باید حذفــــــــــــ كرد..:Gig:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادبیات خانم ها هنگام زمین خوردن آقایون:
دوران نامزدی:الهی بمیرم چیزیت که نشد؟!
1سال بعدازدواج:عزیزم بیشترمواظب باش
3سال بعد ازدواج:مگه کوری جلوپاتونگاه کن!!!
5سال بعدازدواج:آخیش دلم خنک شد!!:khandeh!:


با یاد خدا

وصایای یک داعشی خطاب به فرزند خودش :

فرزند منفرجم خوب گوش کن :

1. خودت را منفجر کن قبل اینکه منفجرت کنند ...

2. با یه تکه باروت هم میشود منفجر شد پس اسراف نکن

3.منفجر دیگران باش تا منفجرت باشند ..

4. همیشه در ضامن باش تا در موارد اضطراری خودت را خلاص کنی

5. بهترین انفجار ، انفجار گروهی هست ...

و ...

منبع : الانفجار / ابوبکر بن یزید الباروتی

Im_Masoud.Freeman;566884 نوشت:
این فامیلمون گفت خسته نباشی دمت گرم عالی بودی حال کردم با بازیت..

.

خب بنده خدا راست گفته :ok:
حال کرده از بس خندیده و مسخره کرده :Nishkhand:
شما جوگیرشدی و بد متوجه شدی :Khandidan!:

اولین و اخرین بار که رفتم مشهد برمیگرده به شش پنج سال پیش یادمه دوستام گفتن کسی که واسه اولین بار بره سه تا حاجتش حتما بدون شک برآورده میشه
منم چقدر ذوق زده بودم سه تا حاجت خواستم و بعد قول دادم وقتی سه تا حاجتم برآورده شد دوباره برگردم یعنی یه جوری شرط گذاشتم که خدایا تا این آرزوهام رو برآورده نکردی منو به اینجا دعوت نکن الان نزدیک شش سال میگذره ارزوهام که برآورده نشد مشهدم دعوت نشدیم
خواستم بگم خدایا حاجت ما رو که برآورده نکردی حداقل مشهد دعوتمون کن پشیمون شدم اون شرط رو گذاشتم

:Doaa:

ابوالفضل;567941 نوشت:
و ...

منبع : الانفجار / ابوبکر بن یزید الباروتی

[=times new roman]6 - قال الشیخ رجمه الله : انفجار کوتاه ترین راه رسیدن به خداست
7- و همچنین قال : از بهترین مواد منفجره استفاده کن ولی قاشقت رو مواظب باش از بین نره
8- پسرم بی فایده ترین چیز در دنیا , عقل است , یادت باشد اگر یک زمانی این ملعون رو جائی دیدی الله اکبر بگو منفجر شو که خیر و ثواب می بری
9- پسرم هرچیزی شیخ گفت خدا گفته , پس موقع انفجار بفکر شیخ هم باش از ناهار عقب نمونه

و...

neɠïn;568001 نوشت:
خواستم بگم خدایا حاجت ما رو که برآورده نکردی حداقل مشهد دعوتمون کن پشیمون شدم اون شرط رو گذاشتم

السلام علیکم و رحمة الله
ما بنده ی خداوندیم....نه خداوند، بنده ی ما!!!
پس شرطگذاری برای خدا ممنوع!!!

سلام و عرض ادب

با کارشناس پاسخگوی فقه و احکام اسک دین ( روحانی مهربون و خوش قلب اسک دین) بیشتر آشنا شویم

http://www.askquran.ir/thread44976-42.html ــــ از پست 417 به بعد
[SPOILER]فقط یک بار خواستگاری رفتم آن هم زمانی بود که یکی از همکلاسی های حوزه ، دختر خاله اش را بهم معرفی کرد من هم چون وقت نداشتم و کلاس داشتم ! ساعت هفت صبح قرار گذاشتم برای رفتن و صحبت !
دقیقا 78 دقیقه صحبت کردم بعد هم قبول شدم !

[/SPOILER]

عطر یـاس;568019 نوشت:
سلام و عرض ادب

با کارشناس پاسخگوی فقه و احکام اسک دین ( روحانی مهربون و خوش قلب اسک دین) بیشتر آشنا شویم

http://www.askquran.ir/thread44976-42.html ــــ از پست 417 به بعد

فقط یک بار خواستگاری رفتم آن هم زمانی بود که یکی از همکلاسی های حوزه ، دختر خاله اش را بهم معرفی کرد من هم چون وقت نداشتم و کلاس داشتم ! ساعت هفت صبح قرار گذاشتم برای رفتن و صحبت !
دقیقا 78 دقیقه صحبت کردم بعد هم قبول شدم !

چه خوشی میگذره اسک قرآن:Nishkhand:
اینجا شبیه مدرسه تیز هوشانه با مدیران سخت گیر کسی حق تفریح و سرگرمی نداره فقط مباحث علمی و جدی:Sham::Sham::Sham::Sham:
شوخی کردم هیج جا اسک دین نمیشه
:zendebaad::ask1::ask3:

سلام دوستان!

آرامش;568103 نوشت:
چه خوشی میگذره اسک قرآن

سلام
این کارایی که الان اونجا دارن انجام میدن برا ما خاطره است:ok::ok:

همــ گی مُســـ ا فریم


یـک وقـت هــایی هـم هـسـت

که تـمـــام آرزوی زنـدگیت این مــی شــود که

کـسـی که دوسـتش داری چـیـزی از تــو بـخـــواهـد..

مثلا بـخـــواهـد برای "فـــرجش" دعا کنی

آنگاه

تــو عاشــقانه بـــه زانـــو در میآیی و میگویی

"اللهــم عـجل لولـــیک الفــرج"

سلامتی و فرج آقای خوبیها صلوات

گفتگوی دو داعشی:
- منفجرتیم!
- لطف دارید..انفجار از ماست!
------------
مجلس عربستان، تصویب کرد که بانک ها موظف اند به داعشی های فقیری که قادر به خرید بمب نیستند "وام انفجار" بدهد.
متقاضیان می توانند با دردست داشتن یک عدد "قلاده ی شکسته" به بانکها مراجعه نمایند.
-----------
مجلس شورای حیوانی قطر تصویب کرد که بانک ها موظف اند به دختران قطری، "وام جهاد نکاح" بدهند.
آنان اذعان داشتند که ازآنجایی که متقاضیان جهادنکاح، غیرت و انسانیت مردان خانواده را حراج کرده اند قادر به تهیه ی خرج سفر نیستند و نیاز به وام دارند.
------------
اگه منفجر نشی شیرمو حلالت نمی کنم!
.
.
.
گفتگوی یک مادر داعشی به پسرش!
--------------
المپیک داعشی ها دارای ورزش بسیار جذابی است به نام "بفرمایید بمب"!
هرکی بهتر منفجر شد برنده است!
------------
یک لیوان دیگه بریز بخوریم تا به سلامتی، بهشت رفتن همه امون قطعی بشه...
.
.
.
.
.
گفتگوی داعشی ها در هنگام نوشیدن ادرار تروریست های سوریه
----------------
گفتگوی اوباما با ابوبکرالبغدادی(رهبرداعش):

اوباما: مگه قرار نبود شیعه ها رو بکشید فقط؟!
ابوبکر: خب ما هم همین کارو کردیم دیگه!
اوباما: احمق بیشعور! رفتید یزیدی ها و شیطون پرستها رو هم کشتید! اونا که از خودمون بودن! مگه نگفتم به غیرشیعه ها کار نداشته باشید؟!
ابوبکر: حالا مگه چی شده؟!
اوباما: چی شده؟! حالا که اینطور شد میرم تو رسانه ها میگم: "ما هرگز اجازه ی تشکیل خلافت به داعش را نخواهیم داد و آنها هرگز حق ندارند مردم مظلوم را قتل عام کنند. "
-----------------
داعشی های فقیر در طی تظاهرات ضددولتی در عربستان، اعلام کردند: "انفجار، انفجار، حق مسلم ماست!"
--------------------
مفتی اعظم عربستان اعلام کرد: "هرکس که خود را منفجر نکند از ما نیست."

[="Tahoma"][="Teal"]

"گذر از هفت خان ازدواج به روش مُشایی"

- آخه بچه تو مگه چی داری که می خوای زن بگیری؟ تو برای ازدواج فقط از یه نظر آماده ای که اونم خدا آمادت کرده، خودت هیچ کاری نکردی.
این جملات جواب خیلی از هم سن و سال های منه از طرف پدر و مادرشون. همون هایی که سال های اول ورود به دانشگاه فکر ازدواج به سر و کله شون می زنه و پا پیچ خانواده می شند و به جنگ عرف اجتماعی نا نوشته ای میرند که میگه پسر باید درسش تموم بشه ، سربازیشم بره ، بعد بره سر کار تا پول و پله ای هم برای زندگیش آماده کنه، اون موقع شاید بشه حرف ازدواج رو زد .
خیلی وقت نبود که به فکر افتاده بودم ، ولی توی همین مدت کوتاه کلی کتاب و سخنرانی در مورد دانستنی های قبل از ازدواج خونده بودم و با چند نفر از دوستای متاهلم هم مشورت کرده بودم و به قول پنج به علاوه یکی ها با تصمیمات عملی و اقدامات اعتمادساز و شفاف ، سعی داشتم خونواده را قانع کنم که آماده ازدواجم .
غیر مستقیم به هر بهونه ای ، هر وقت پیش میومد بحث شیرین ازدواج را با خانواده مطرح می کردیم ولی پدرمون همیشه بحث را در نطفه خفه کرده و ذوق ما را نابود می فرمودند . بالاخره طی یک گفتمان سازی طولانی در خانواده با کمک دایی و عمه و . . . برای مذاکرات نهایی یک پروژه دقیق برنامه ریزی کردیم تا یه جوری بتونیم بله را از حاج آقا بگیریم .
دایی احمد –همه چی ردیفه ؟ من سالگرد ازدواج پدر و مادرتو تبریک بگم بعد چیکار کنم ؟
- خوب . همه گوش میکنن ؟ الان ساعت شیشه . حاج آقا تا یه ساعت دیگه می رسه خونه . برنامه به این ترتیبه که میگم . . .
دایی احمد و مادرم و محمدحسین ، برادر کوچیکم ، شش دانگ حواسشون پیش من بود تا نقشه حمله رو روی کالک عملیاتی توضیح بدم .
- حاج آقا که اومد بعد سلام و احوال پرسی ، شما دایی احمد ، شیرینی ای که خریدم را رو بشون تعارف می کنین و سالگرد ازدواجو تبریک میگین ، بعدش بحثو می برین به دوران ازدواج حاج آقا و حاج خانم و سن کمشون و سادگی و اینجور چیزا و یواش یواش میاین سمت بچه ها و به ازدواج من میرسین .
حاج خانم –حاج آقا نمیپرسه بعد سی سال یهو چی شده یاد سالگرد ازدواج ما افتادین ؟
دایی –حالا اونو میندازیم توی شوخیو و یه طوری حلش می کنیم .
حاج آقا و دایی احمد رفقای فابریکی بودند که در هفته تقریبا همه نوع جایی با هم می رفتند . از پیاده روی و استخر گرفته تا دعا و هیئت. امید می رفت بتونیم از حربه این صمیمیت در عملیات استفاده کنیم .
دایی –خوب بعدش چی ؟
- عمه زهره ساعت هفت قراره زنگ بزنه و همین حرف ها رو تکرار کنه به علاوه این که یکی دوتا مورد خوب هم برای ازدواج پیشنهاد میده .
حاج خانم –جداً کسیو هم پیدا کرده ؟
- نه مادر من . دو سه تا دختر آدم شوهراشا می خواد معرفی کنه که اصلا به ما نمیخورن ، صرفا جهت اهرم فشار . ضمنا همزمان با این مکالماتی که در جریانه ، برنامه سخنرانی حاج آقا قرائتی که در مورد زود ازدواج کردن و همراهی والدین در ازدواجه را از شبکه سه ضبط کردم ، میزاریم رو تلویزیون پخش بشه .
محمد حسین –ای کلک . اونوقت که زمان پخش این برنامه نیست . بابا میفهمه که .
- فکر نمیکنم . آخه حاج آقا که زیاد تلویزیون نمیبینه . ضمنا اینم بگم ، بابا حاج آقا قرائتیو خیلی قبول داره اگه سخنرانیو تا ته خوب بشنوه پنجاه درصد کار حله .
بعد همونطور که ایستاده بودم دستام رو به کمرم گذاشتم و با اقتدار گفتم :
- سوالی نیست ؟
دایی –بچه ، این همه خلاقیت و استعدادو اگه در فعالیت علمی خرج کرده بودی تا حالا همه تحریم ها ی کشور را با موفقیت دور زده بودیا !
و اینک حاج آقا وارد می شوند .
محمد حسین –همه سر پستاشون . راسی نگفتی من چیکار کنم ؟
- شما همین که هیچ صحبتی نکنی کمک شایانی به من کردی . یالا درو باز کن دست بابا پره .
مرحله احوال پرسی و تبریک با موفقیت پشت سر گذاشته شد و طبق انتظار حاج آقا سورپرایز شد .
حاج آقا –بعد این همه سال این جینگولگ بازی ها چیه ، سالگرد ازدواج و شیرینی و . چیزی در نظر نگرفتین که من فوت کنم؟
دایی احمد بلافاصله پرید میون مجلس :
- محمدحسین بزن شبکه چهار یه برنامه خیلی قشنگ این موقع ها میزاره .
و اون موقع بود که تازه فهمیدم برنامه دایی برای عوض کردن بحث چیه و متاسفانه این برنامه با پخش سخنرانی هماهنگ نبود . با ایما و اشاره سعی کردم به دایی برسونم که قرار ما چیز دیگه ای بود :
- دایی فکر کنم شبکه سه برنامش بهتر باشه ها .
محمد حسین – اِاِاِه .خوب شد گفتی راستی الان فوتبال پرسپولیسه .
همین که کنترلو برداشت نیم نگاهی به حاج آقا انداختم که توی آشپزخونه سرگرم حرف زدن با حاج خانم بودن و پس گردنی مناسبی نثار محمد حسین کردم و در گوشش گفتم :
- فولون فولون مگه یادت رفت برنامه چی بود .
ولی کار از کار گذشته بود و دکمه را زده بود و شبکه سه به پخش مستقیم فوتبال اختصاص یافت .
کم کم داشتم نا امید می شدم که عمه زنگ زد و عملیات به جریان افتاد . حاج آقا پشت تلفن بعد از چند دقه سر تکون دادن خندید و گفت :
- گفتم این شیرینی و سالگرد ازدواج و اینا طبیعی نیست ، نگو برنامه داشتین با هم .
محمد حسین –وای ، لو رفتیم . فرمانده دستور عقب نشینی .
خدا رو شکر هر جوری بود بعد تلفن بحث رو شروع کردیم و پدرم هم حرف های همیشگی را تکرار کرد :
- سن ازدواج الان برای پسرا بالای بیست و شش و هفته . تو حالا حالا وقت داری . فعلا به فکر مقدماتش باش .
اون لحظه داشتم فکر می کردم واقعا عجب هفت خانیه این مقدمات مرسوم ازدواج . مرحوم فردوسی اگه الان بود و می خواست شاهنامه بنویسه حتما و قطعا موضوع ازدواج رو انتخاب می کرد . البته شایدم همون موقع هم می شده این کارو بکنه ، احتمالا دغدغه ازدواج نداشته بنده خدا ، بگذریم . ما که انتخابمون رو کرده بودیم و می خواستیم طبق سنت نبوی زود وارد این هفت خان بشیم و خودمونو از تیر و ترکش های زمانه حفظ کنیم .( عجب خطابه گیرایی ایراد نمودیم ) .
دایی - آخه حاج آقا ، تو این وضعیت اجتماع تا پسر برسه به این سن و سال ها مگه براش دین و ایمونی هم باقی میمونه . حالا این بچه خودش امده وسط میدون . ما که نباید سنگ بندازیم جلو پاش .
و من خیلی ملتمسانه به نشانه تایید سر تکون می دادم .
حاج آقا - یعنی همه مجرد ها بی دین و ایمونن ؟ مگه این حمید پسر خالت نیست که بیست و هشت سالشه هنوز حرف ازدواجم نزده ، آقاوار داره درسشو می خونه ، کارشم می کنه ، موقعش هم که بشه ازدواجم میکنه . آسیاب به نوبت . کلی جوون بزرگ تر از تو توی فامیل داریم که هنوز توی صفند .
هنوز معنای صحبت حاج آقا به مخاطبین منتقل نشده بود که من فوری پریدم وسط و بحث را منحرف کردم :
- اون که اصلا تو حال و هوای خودش سیر می کنه و شایدم اصلا نیازی به ازدواج احساس نمیکنه و یه وقت کلا نخواد زن بگیره ، بعدشم ، کار بقیه چه ربطی به ما داره ، مگه صف سبد کالاس که بریم پشت سر هم و منتظر بمونیم .
پدر و مادرم زدند زیر خنده و مادرم همونطور که کنار اجاق داشت به قابلمه ور می رفت گفت :
- راست میگه حاج آقا یه وقت کسی اصلا نخواد ازدواج کنه . ما تا کی باید چشم انتظار یه نوه ی تپل مپل بمونیم ؟
مادرم همیشه با همه نظرات من کنار میومد ، کلا قانع کردن مادرها معمولا کار سختی نیست و منم قبلا صحبت هامو کامل با حاج خانم کرده بودم و گفتمان ازدواج هم در اجتماع خانوادگی به طور غیر مستقیم و خزنده جا انداخته شده بود و فقط مونده بود رضایت ابوی گرامی را بگیریم و وارد عمل بشیم . میون اون لبخندها منم فرصتو مناسب دیدم تا نونو بچسبونم .
- باباجون من ، تا وقتی شما رضایت ندین ما هیچ کاری نمی کنیم ولی من و حاج خانم نظرمون اینه که شروع کنیم بگردیم یه دختر خوب پیدا کنیم و ...
هنوز جملم کامل نشده بود که پدر گفت :
- آخه فرض کن بخوایم بریم خواستگاری ، نمی پرسن شغل پسرتون چیه ، چقدر درامد داره ؟ نمیگن سربازی نرفته چطوری میخواد زن بگیره ؟
پدرم این جملات را می گفت و دور حال راه می رفت و منم به دنبال ایشون . یاد درس دادن ارسطو افتادم که میگن اونم موقع درس دادن راه می رفته و شاگرداشم مثل جوجه هایی به دنبال مرغشون راه می رفتن و شاید به همین دلیلم به این روش فلسفی میگن روش مشایی یعنی راه رونده ، شیوه بحث های ما هم توی خونه به روش مشایی بود . بیشتر از این اگه بخوایم در این مورد حرف بزنیم وارد سیاست و نقد دولت دهم و اینجور چیزا میشیم . خلاصه همونطور که راه میرفتیم جواب دادم که :
- خیلی ها را من میشناسیم که ازدواج کردن و بعدش هم سربازیشون رو رفتن و مشکلی هم پیش نیمده . یکیش خود همین دایی . درسته سخته ولی بالاخره هرکه طاووس خواهد جور سربازی کشد دیگه .
پدرم –خوب این هیچی ، شغل و درامد و خونه و اینا رو چی میگین ، احمد آقا شما اون موقع هم کار میکردی ولی علی چی بگه ؟ نمیشه که بگی دانشجوام ، اونا هم میگن برو هر وقت درست تموم شد بیا پسرم .
- اونم شدنیه . چند تا از دوستام هستند که هم دارن درس میخونن هم کار میکنن هم بچه داری ، هم قسط وام ازدواج میدن و هرجوری هست میسازن دیگه ، منم بیکار بیکار نیستم که ، تازه تو این دوره و زمونه که شوهر خوب کم گیر میاد خیلی خونواده هایی هستن که فهم بالایی دارن و سلامت و تدین خواستگار براشون مهم تر از مال و داراییه ، خوب ما هم میگردیم همچین خونواده ای پیدا می کنیم .( ناگفته نماند در این جملات از صنعت مغالطه ارزشی کردن بار کلمات ، سود جستیم )
پدرم –من که فکر نمیکنم همچین خونواده ای پیدا بشه ولی حالا جلسه اول خواستگاری که نیاز نیست من بیام ، شما هرجا میخواین برین ببینین این فکرها درست از آب در میاد یا نه .
دایی –یعنی بله را گفتین دیگه ؟
پدر یه سری تکون داد و منم اینقدر از به نتیجه رسیدن مذاکرات خوشحال شدم ، که می خواستم نامه ای به رهبری بنویسم و دستیابی به این موفقیت سترگ در دیپلماسی را تبریک بگم و ایشونم در جواب نامه بگن دستیابی به آنچه مرقوم داشته اید دمتون گرمو و از این جور صحبت ها .
هرچند انتظار حمایت بیشتری داشتم ولی همین موافقت اولیه هم خیلی خوب بود و باعث شد حاج خانم دست به کار شن و از دوست و آشنا و سیستم همسریابی مابین الحاج خانومیون دنبال یه مورد مناسب بگردند .
انتظارها خیلی زود به سر رسید و از طریق خانم حقوقی ، از دوست های مادرم ، یه نفر معرفی شد که به نظر می رسید با معیارهای خانوادگی و شخصی موافق باشه و قرار یک شبی را گذاشتیم و نوبت رسیده بود به اولین جلسه خواستگاری زندگی بنده .

منتظر قسمتهاي بعدي باشيد ...[/]

با یاد خدا

پـــاییز نامهربان ...

کم کَمَک صدای پای پاییز میایـــد ...

فصل جدایی برگ از درخت .... برای همین من میگویم پاییز نامهربان که برگ را از درخت جدا میکند

فصل مدرســـــه .... یاد اور خاطرات کودکی

خش خش برگ ها زیر پای عابران ...

فصل زردی زمین

فصل ابراز عاشقی زمین ...

..
.

[=system]زنـــــــــــدگی عمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل کردن است.

این شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر نیست که چای را شیریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن می کند

بلکه حرکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت قاشق چای خوری باعث شیرینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی می شود . . .

:ok::ok:

سلام
عرض ادب و احترام
خب به سلامتی آرژانین هم بردیم:pirooz:

:tavallod::shadi:

امیدوارم درد و بلا این بچه های والیبال بخور تو سر این مترسک های میلیاردی فوتبال:khaneh:

[=Times New Roman]سلام و عرض ادب
تبریک تبریک تبریک:Kaf:
به جای یک گل مسی 75 بار بچه‌ها گل کاشتن. واقعا عالی بودن.
حالا فوتبالیا برن منت کی روش رو بکشن.
از حرف یه کارشناس خیلی خوشم اومد. به گزارشگر گفت اگر تیم رو دست شما هم میدادن بین چهار تیم گروه جام جهانی، چهارم میشدیم.

سلام
این برد شیرینو تبریک می گم. :Kaf:

واقعا دست بچه های تیم والیبال درد نکنه.

مهربانا ..

تو را به رحمت ای ، که سایه اش ، گسترانیده بر هر چیزی ست،
تو را به عزت ای ، که در مقابل اش ، تاب ندارد هیچ چیزی ،
تو را به نور ذات ات ، که همه چیز در پرتو آن تابیده گشته است ..
،
تو را به همه ی صفات خوانده شده در آیینه ی زلال ِ "جوشن" ها
به آیه های پایانی سوره ای که وعده ی حشر داده ای در آن ..


... اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلا الدُّعاَّءَ ...
... اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلا الدُّعاَّءَ ...
... اِغْفِرْ لمن ..

مردی داشت در جنگل‌ قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید.
به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند... مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای...

بار الها از فتنه‌های دنیا به تو پناه می‌بریم و حسن خاتمه را نصیب ما بفرما

موضوع قفل شده است