₪✜₪ ملیـــــکه ₪✜₪ ماجراهای زیبای زندگی مادر امام زمان ... (صوتی) ❤ قسمت 13
تبهای اولیه
سلام
من شنیدم انیمیشن "شاهزاده روم" هم داستان زندگی مادر بزرگوار امام زمان(عج) هست. آیا صحت داره؟
حالا دیگر تمام حادثه ها از حادثه ی بزرگتری که اتفاق افتاده است باخبرند
مگر نه بانو؟ میبینی؟
میبینی چگونه سربازان تمام حواسشان را به یافتن جانشین امام عسکری علیه السلام داده اند؟
میبینی ضربان قلب هاشان چقدر تند میزند؟
میبینی چگونه آرام نمیگیرند تا شاید اندکی هراس را از چشم ها و دل های سرکرده های بنی عباس بگیرند؟
میبینی بانو؟
میبینی چگونه میگردند؟
جماعتی قریب به چهارصد نفر از شیعیان قدم به خانه ی امام عسکری علیه السلام نهاده بودند
تا از حجت خداوند پس از او بپرسند
عثمان بن سعید عمری زبان به پرسش گشود که ای پسر پیامبر از موضوع بزرگی میخواهم سوال کنم که میدانم شما از من به آن آگاه ترید
تردیدی نبود که امام از راز تمام دل هایی که در مقابلش هستند آگاه است
و کوچکترین خطورها در شفافیت آسمانی حضورش انعکاس پیدا میکنند
امام از جای برخاست و فرمود:
بگویم که برای چه به اینجا گرد آمده اید؟
چهره ها آشکارا میان دل دل زدن شنیدن جواب رنگ باخته اند
امام عسکری علیه السلام فرمان میدهد
پرده فرو می افتد
و نگاه ها به سمت کسی کشیده میشود که ماه مدار آیینه ی جمال اوست...
قرار بود امام زمان علیه السلام کسی را به نمایندگی برگزیند
تا عهده دار نیابتی شود که شاید قلب های بسیاری تمنای رسیدن به آن را داشتند
قرار بود کسی بیشتر از همه, و شاید فقط او در میان همه
چشم هایش به زیارت ملکوت چشم های خدا در اشاره ی چشمان مهدی برسد
قرار بود کسی بتواند خطیر چنین مسئولیتی گران را بر شانه های خویش بکشد
و چه کسی بهتر از عثمان بن سعید عمری...
میهمانی آغاز شد!
همهمه ها و پرسش هایی که در ذهن شیعیان جا گرفته بود آرام آرام نمود پیدا میکرد
هرکس از آنچه چشم هایش دیده بود باوری برای خود میساخت
نشانه ها همه نشان میداد که زندگی در حال برداشتن بار خویش از شانه های محمد بن عثمان است
و کم کم زمان آن رسیده بود که او نفر سوم از زنجیره ی سلوک سفیران خورشید را معرفی کند
زمان, رو به اندوه میرود!
ساعت ها و روزها میدانند که قرار است چه دردی را بر قلب خویش تحمل کنند
از این به بعد واژه ها در تکرار صبوری اند و انتظار
علی بن محمد سمُری در حال رفتن است و پس از او دیگر نیابتی نخواهد ماند
زمان, زمان فاصله است و فراق
دل ها به تسلای هم برخاسته اند
گویی سوگی در رگ های همه منتشر شده است که قرار از جان ها بگیرد
سوگی که نسل ها در رگ ها بدود, چشم ها را به آسمان و دست ها را به دعا بکشاند
چه ضحه ها که قربانی این سال های نیامده خواهد شد
چه ضجه ها و چه اشک ها...
فصل سوم: سال های انتظار
تمام شد، دوران ارتباط نیابتی با تو
و آغاز شد تمام سال های تحیر و انتظار
دیگر هر کسی ادعای نیابت کند، دروغ گفته است
دیگر هر کسی خود را واسطه تو بداند، فریبکار است
دیگر هر پیامی که از جانب تو برسد، نباید بر باور بنشیند
که نیابتی اینچنین از جانب تو دیگر از آنِ کسی نیست