๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1438

تب‌های اولیه

707 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

❃ یا علی اکبر (ع)
✦ ✦ ✦

اِرباً اِربٰا شده‌ای...
یعنی... اگر جمع شوند
همه لشکر من،
جمع نگردد بدنت

❃ یا علی اکبر
✦ ✦ ✦
شد غرش رعـد، مست از تکبیرت
شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت

با جذبه‌ی حیــــدرانه‌ی چشمانت
مُلک و ملکوت می‌شود تسخیرت

یک طرف دست و
تمنا یک طرف
آب ریخت و
آبرو فریاد زد
می رسد بر گوش
بانگ العطش

عباس یعنی عشق
یعنی معرفت
عباس یعنی
سرو بستان ادب
عباس یعنی
آخر مردانگی
عباس یعنی. ...
ساکن قلب حسین

دست تو افتاده است روی زمین
ای اباالفضل ای یل ام البنین
آسمان هم خم شده ناله کنان
تا ببوسد دست تو ای نازنین

السلام عليك يا قمر بني هاشم
السلام عليك يا كافل زينب

آخرش یک روز پای لهوف
وقتی به وصفِ صحنه های وداع تو می رسم، تمام می شوم...
می دانم همان "نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ" مرا می کُشد...

نگاه نا امیدانه ای به علی انداخت...

#السلام_علے_الاعضاء_المقطعات

#حضرت_عباس_علیه_السلام

تیر بر مشک زدند و ز جفا خندیدند
یک صدا در همه ي کرب و بلا خندیدند

تا بسوزند دل فاطمه و اُمّ بنین
پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند

تا که زیبایی چشم قمر از هم پاشید
همره حرمله اولاد زنا خندیدند

سر او خرد شد از ثقل عمود آهن
تا که دیدند سرش گشت دو تا خندیدند

تا شنیدند حسین "انکسر ظهری" گفت
به زمین خوردن شاه شهدا خندیدند

ضمن تبریک به هم، سوی حرم می رفتند
قوم محروم ز شرم و ز حیا خندیدند

وقت پاره شدن گوش یتیمان حرم
ناکسان بی خبر از قهر خدا خندیدند

#جواد_حیدری

#حضرت_عباس_علیه_السلام

واى علمدار حرم در ره دين افتاده

به گمانم كه قمر روى زمين افتاده

#سیدجعفر_حیدری

#حضرت_عباس_علیه_السلام

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را
بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

تا خاطراتی را نهان سازد، بر آن میگشت
پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

عباس ماهی خنده رو بودست، اخمو نیست
تا کی ببخشم حرف آدمهای بدگو را

او غیر وقت جنگ لبریز تبسم بود
هرگز نگفته شاعری این وصف نیکو را

خوردند تیغ از او ولی زخم زبان هرگز
اما فراوان طعنه خورد او ظهر عاشورا

وقتی که دیگر هر دو دستش بر زمین افتاد
وقتی که دورش دید صدها گرگ صد رو را

تا صورت نیلی مادر را نبیند او
تقدیر زد بالای چشمش زخم ابرو را

وقتی عمو افتاد گویا دختری کوچک
با ترس زیر معجرش میکرد گیسو را

زینب مروری کرد کل خاطراتش را
عباس را می دید تا می دید هر سو را

نورٌ علی نور از دهان آسمان می ریخت
تا او رکاب "ماه بانو" کرد زانو را

شمشیرها هی سجده میکردند بر جسمش
خواندند اینگونه نماز رفتن او را

یک قبر کوچک! روضه یعنی این: چطور این قبر
جا داده در خود آن قد رعنا و دلجو را؟!

#محسن_کاویانی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

حلقه عشق ترک خورده نگین افتاده
سرو قامت بدنی بود ، چنین افتاده

هرکجا چشم دراین علقمه می اندازم
قطعه ای از پسر اُم بنین افتاده

#سیدحسین_میرعمادی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

روشنی بخش شب تار مرا بر گردان
بیش از این سخت نکن کار مرا ، برگردان

رفت آن مشک به دوشی که امید حرم است
بی سپاهیم ، سپهدار مرا برگردان...

دل یک خیمه به آن قول ابالفضل خوش است
به حرم یار وفادار مرا برگردان....

مادری گفت به طفلش که عمو می آید
آبرو دارترین یار مرا برگردان

کاشف الکرب من است اینکه، زمین افتاده
کمرم خم شده، غمخوار مرا برگردان

جنگ با قد خمیده ، به نظر دشوار است
به تن ،انگیزه ی پیکار مرا برگردان

لشگری آمده تا دست به غارت بزند
حرف معجر شد، علمدار مرا برگردان

قبل ازآنکه به حرم، پای حرامی برسد
علقمه ، حیدر کرار مرا برگردان

#ناصر_دودانگه

#حضرت_عباس_علیه_السلام

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم
سقای طفلانم

داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم
سقای طفلانم

من بـی‌برادر چـون کنم، بـا این سپـاه دون
، در دامـن هامـون

بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم،
سقای طفلانم

خواهـم بـرم در خیمه‌گه، ای گل تن پاکت
، پیکـر صدچـاکت

ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم
سقای طفلانم

برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری
بنما مـرا یـاری

بی تـو غـریب و بی‌معیـن در این بیابـانم
سقای طفـلانم

بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان
بـر ناقـه عریان

گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم
سقای طفلانم

شد روز روشن پیش چشمم تیره‌تر از شب
چون معجر زینب

بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم
سقای طفلانم

#علی_اکبر_خوشدل_تهرانی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

حالا که میرى ىه وقت دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
من به تو تکیه زدم... با رفتنت
کوه من، من و زمینگیر نکنى
***
"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!
سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى
ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!
**
همه از دست تو آبرو میخان
خاک پاهات و برا وضو میخان
اگه آب نشد نشد، پاشو بیا
بچه ها آب نمیخان عمو میخان
***
یه تار موت و به دنیا نمیدن
چشمات و به صدتا دریا نمیدن
به تو قول میدن تموم دخترام
بمیرن معجر به اینها نمیدن
***
به سرت عمود آهنین زدن
تو حسین شدى برا همین زدن
کمر تو کمر من و شکست
تا زمین خوردى من و زمین زدن
***
اى علمدار تو رو با علم زدن
قد و بالاى تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدست، یکى یکى
اومدن روى تنت قدم زدن
***
صدامو تا نشنیدن كاری بكن
گریمو تا ندیدن كاری بكن
صدای اسباشونو نمیشنوی
دم خیمه رسیدن كاری بكن
***
نزن این نیزه ها رو با پا عقب
خودتو هی میكشی چرا عقب
تیر تو چشمت بود و افتادی حالا
از جلو درش بیارم یا عقب؟!
***
تو مگه قرار نبود دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من منو زمینگیر نکنى؟
***
روی پام چشمای دریاتو نكش
اینقدر روی زمین پاتو نكش
كاریه كه شده پس گریه نكن
اینقدر به مشك چشماتو نكش
***
قطره قطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قد و بالا شو بریم
بخدا بچه ها از تو راضی ان
همشون منتظرن پاشو بریم
***
وقتشه لرزش پامو ببینن
كمره انگشت نمامو ببینن
بهتره حالا نرم به خیمه ها
نمیخوام كه گریه هامو ببینن

#علی_اکبر_لطیفیان

#حضرت_عباس_علیه_السلام

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دودست داده به راه خدا وپس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین
کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها
دوای درد گرفتارها اباالفضل است

چه ترس دارد از آتش ،چه ترس از دوزخ
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

خود امام زمان گفته است می آید
به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان
ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است

#مجتبی_خرسندی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند
خواب همه را بعد تو برهم زده بودند

با حال پریشان و دل شعله ور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند

در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند

بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند

آن روز غم انگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غم زده بودند

نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند

انگار علی بود نه انگار تو بودی
سقای حرم میر و علمدار تو بودی

#احمد_علوی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

ناگهان دور و بر شیر حرم غوغا شد
سر ذبح قمر هاشمیون دعوا شد

دشمنان هلهله کردند همین که افتاد
سند غارت اموال حرم امضا شد

علقمه شعبه ای از مسجد کوفه شده بود
سر سردار حسین تا دل ابرو وا شد

کوری چشم همه بد نظران کوفه
بین خون چهره ی سقا چه قدر زیبا شد

بعد سی سال به ارباب برادر گفت و
همه ی دشت پر از عطر و بوی زهرا شد

لشکر حرمله خندید به عباس و حسین
پیش چشمان همه قامت آقا تا شد

سرو رعنای حرم هم قد قاسم شده بود
این غم انگیز ترین روضۀ عاشورا شد

وقت رفتن به همه درس وفاداری داد
همه ی غصۀ او بی کسی آقا شد

با لب تشنه لبِ آب ازین دنیا رفت
آب شرمندۀ کوه ادب سقا شد

رفت آقا به حرم ماند اباالفضل غریب
سر ذبح قمر هاشمیون دعوا شد

#محمدحسین_رحیمیان

#حضرت_عباس_علیه_السلام

گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است
نگران حرمم ، آبرویم در خطر است

قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:
بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است

داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است

دست از جنگ کشیدند و به من میخندند
تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است

نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است

پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است

علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است

به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است

اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است

تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است

وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است

#سعید_خرازی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد

وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود

#محسن_عرب_خالقی

راضی به جدايی از برادر نشده
با چند امان‌نامه کبوتر نشده
آب از سر زانوان او بالاتر
مشتش پُرِ پُر... ولی لبش، تر نشده

#محمدحسين_ملکيان

#حضرت_عباس_علیه_السلام

باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت

بی‌شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه‌ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می‌بری ز قلب همه با شمایلت

در آستانه‌ی تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکسته‌ی دل، سال‌های سال
پهلو گرفته‌ایم حوالی ساحلت

چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشم‌های روشنت آئینه‌ی رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم
تو اسوه‌ی زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست
فرزند مرتضایی و شیر عرب شدی

فرمانده‌ی سپاهی و آب آور حسین
ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمه‌های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام تو تسلیم محضی و
والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می‌خورند
فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

بی‌شک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریادل حسین


از کار عشق این گره بسته وا نشد
باب الحوائج همه حاجت روا نشد

بستند راه‌های حرم را به روی او
می‌خواست تا حرم ببرد آب را نشد

دستان او جدا شده از پیکرش ولی
یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند
یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
راضی به دل‌شکستگی بچه‌ها نشد

با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد
آن بازوی قلم شده مشکل‌گشا نشد...

دیگر نصیب اهل حرم خسته‌حالی است
بزم شراب جای علمدار خالی است

#یوسف_رحیمی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

شبيهِ چشمِ شما چـشم‌هایِ تـر دارد
کَسی كه خاکِ حسينيه را به سر دارد

تو گريه كردی و شد سُرخ چهره فهميدم
كه وقتِ روضه‌ی تـو اشک هم جگر دارد

خدا به رویِ من و تـو حساب وا كـرده
كه گريـه‌ای بكنيم و حـساب بـردارد

هـوای امشبمان فـرق می‌كند انـگار
نشسته مـادری و دست بـر كمـر دارد

حسين روز و شبـم را گرفته می‌دانم
بـرایِ عاشقی‌ام عـقل دردسـر دارد

فقط به تـربتِ اربـاب سجده می‌چسبد
هميشه سجـده‌ی مـا مـزّه‌یِ دگر دارد

مـرا حوالـه نمودند خاکِ پـا ببـرم
هـزار شُكر كه ايـن خيمه رُفتگر دارد

ميـانِ روضه نشستيم و عـاشقی می‌گفت
بـخوان دعای فـرج را دعـا اثر دارد

كسی كه داغِ بـرادر كشيـده می‌دانـد
كــه رویِ قـوَّتِ زانویِ او اثـر دارد

چـقـدر روضه‌ی نـا گفته در گلو داريم
بيا بـه مجلسمان روضه‌یِ عمـو داريـم

#حسن_لطفی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

صاحب لوای لشگرم برخیز عباس
ای تشنه لب آب آورم برخیز عباس

من باشمُ تو روی خاک افتاده باشی؟
هرگز نمیشد باورم برخیز عباس

اینجا چرا افتاده ای؟ جانم فدایت
ای مرغ بی بال و پرم برخیز عباس

بعد از تو پای دشمنم در خیمه باز است
بعد از تو میسوزد حرم برخیز عباس

دستت کجا افتاده دستم را بگیری
جان برادر، دلبرم، برخیز عباس

یک یا علی می گویمُ جسم تو را بعد
تا درب خیمه می برم برخیز عباس

اینجا که افتادی کمی شکل مدینه ست
داری تو بوی مادرم، برخیز عباس

ای غیرت اللهِ حرم، وای از اسارت
زنجیر؟ دست خواهرم؟ برخیز عباس

تو بر زمین افتادیُ آن سوی میدان
پای برهنه، دخترم، برخیز عباس

دلشوره دارم از جسارات حرامی
بر بانوان محترم، برخیز عباس

یا که بمان یا که بیا تا کوفه و شام
بر روی نیزه با سرم، برخیز عباس

#محمد_قاجار

#حضرت_عباس_علیه_السلام

عباس یعنی تشنگی در بهر مواج
یکه سوار عرصه اندر روی امواج

عباس یعنی دست بر دریای از آب
کز تشنگی لب از عطش گردیده بیتاب

عباس یعنی مشک پر آب و لب عطشان
می برد سوی خیمه گاه از بهر طفلان

عباس یعنی مشک بر دندان کشیدن
دشمن دو دست او ز تن وقتی بریدن

عباس یعنی در بلاها مرد بودن
تیر عدو از سوی مشک بر تن ربودن

عباس یعنی صد امید از مشک پر آب
چشمان خود را دوخته بر خیمه بیتاب

عباس یعنی ناامیدی مشک پاره
شرمندگی از صورت اطفال داره

عباس یعنی تیر چشمش را دریدن
رخساره ی زیبای مولا را ندیدن

#مرتضی_خورشیدی

#مناجات_با_امام_حسین_علیه_السلام

بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آن که برایت گدا نشد

مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آن که کلیم شما نشد

روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خون بها نشد

در خلقتش زمین و مکان های محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد

گر چه هزار سال برای تو گریه کرده اند
یک گوشه از حقوق لب تو ادا نشد

ما گندم رسیده شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد

یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد

داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد

#علی_اکبر_لطیفیان

#حضرت_عباس_علیه_السلام

نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همین که سایۀ سروش به روی رود افتاد

قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد

عطش ز رنگ نگاه و لبش نمایان بود
به یاد یار غریبی که تشنه بود افتاد

دو دست پر شده از آب را ز هم وا کرد
بلور آب ز دستی که می گشود افتاد

لبان خشک به «الله اکبر»ی تر کرد
ادب چشید زبانش که در شهود افتاد

به دست مشک و به دل شوق آب آوردن
ولی چه حیف، که مشکش در آن حدود افتاد

چه صحنه ها که ندیدند نهر و نخلستان
دو دست خیس علمدار را که زود افتاد

کمی جلوتر از آن تیر و چشم شهلایش
و ضربه ای به سرش خورد تا که خُود افتاد

طنین نالۀ «ادرک اخا»ش جاری شد
دگر به خیمه نیامد عمو، عمود افتاد

#سیدحسن_رستگار

#حضرت_عباس_علیه_السلام
#علم_گردانی

دستم عُمريست دخيل عَلَم عبّاس است
دلم عُمريست مقيم حرم عبّــــاس است

به نفس های مسيحايی ساقی سوگند
دم احياگر ما بازدم عبّـــــاس است

چه حسابيست كه جمع رقم "باب حسين"
عدد ابجد آن هم رقم "عبّـــــاس" است

اوّلين بابِ تقرّب به حــسین بن علـــــے
سوختن در غم دست قلمِ عبّـاس است

طيب الله به آن شاعر خوش ذوق كه گفت:
"هرچه داريم همه از كرم عبّــاس است"

#امیرعباس_سالاری

#حضرت_عباس_علیه_السلام

☑️ بند اول

یل کربلا – صدای العش میاد توی خیمه ها 

برو به سمت علقمه ولی زود بیا 

فقط بدون که چشم براهتن بچه ها 

☑️ بند دوم

علمدار من – دلشور افتاده میون اهل حرم 

اگه که برنگردی ای برادرم

می سوزه خیمه و یکی میگه معجرم 

☑️ بند سوم

ابالفضل من – کی دستاتو بریده ای علمدار من 

کی چشماتو دریده ای سپهدار من 

فدا سرت که مشکت و زدن یارمن 

☑️ بند چهارم

علمدار من – ببین که مادر آمده توی علقمه 

تو این شلوغی ها و توی این همهمه

پاشو ببین کبودی رخ فاطمه 

#یاسر_مسافر

#حضرت_عباس_علیه_السلام

از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

«کاشف الکرب» تویی؛ خنده ارباب تویی
«پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی!

روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بین الحرمین

ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد

صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود

زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیز تر از ابرویت

تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است

وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای
فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟!

ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
«أشهد أن علیاً ولی الله» بگو

او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا

#حضرت_عباس_علیه_السلام

جان اخا نباشد، بر این لبم جوابی
در مشک خالی من، نمانده قطره آبی

سقای کودکانم، بر لب رسیده جانم

جا دارد از خجالت، سقا اگر بمیرد
از دست خالی من، حسین بوسه بگیرد

ساقی کودکانم، بر لب رسیده جانم

#حضرت_عباس_علیه_السلام

«این دیده و این دست و این فرق شکسته
این صورت و این قامت در خون نشسته

تنها نه امروز یار تو هستم
از روز اول دل بر تو بستم

بیرون بکش تیر از دو چشمم نازنینم
شاید که یک دم روی زهرا را ببینم

این دم آخر فاطمه باید
سقائی‌ام را امضا نماید

بگذار در آغوش پر مهرت بمیرم
دستی ندارم تا تو را در بر بگیرم

چه می‌شود ای ولیّ ذوالمنّ
تو افکنی دست به گردن من

بگذار عطشان بر لب دریا بمیرم
بگذار تا در علقمه تنها بمیرم

با آنکه از تن افتاده دستم
خجل ز اشک سکینه هستم...»

#حاج_غلامرضا_سازگار

#حضرت_عباس_علیه_السلام

با منِ تشنه لب اِی مشک وفاداری کن
دلِ اهل حرم این جاست تو دلداری کن

همره آبِ درونت به زمین می ریزد
آبرویم به بر یار خریداری کن

خواهم آبی ببرم بهر گلویی کوچک
آه اِی مشک زمین خورده مرا یاری کن

یاد لب های حسین آب نخوردم هرگز
یاد مظلومی او باش تو غمخواری کن

دستم از بازوی من قطع شد و با دندان
سوی خیمه بَرَمَت یاریِ بیماری کن

من علمدار سپاهم به زمین افتادم
بهر یاری تنم خیز علمداری کن

آبرویم به بر فاطمه رفت از خجلت
با منِ تشنه لب ای مشک وفاداری کن

محمد مبشری

#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام

بدنت مثل گل یاس به هم می ریزد
تو روی ، لشکر عباس به هم می ریزد

اکبرا راه برو تا که پدر گریه کند
تو روی این دل حساس به هم می ریزد

به دل لشکرشان می زنی و مثل علی
هیبت لشکر خناس به هم می ریزد

تا که دیدند تو را لشکرشان ریخت به هم
حالت یک سپه از ناس به هم می ریزد

شیشه ی جسم تو ای ظرف تجلی خدا
در بیابان پر الماس به هم می ریزد

وصف جسم تو فقط واژه ی اربا ارباست
چون که با وضعیتی خاص به هم می ریزد

پدرت روی زمین جسم تو را می جوید
عالم از این همه احساس به هم می ریزد

#محمد_مبشری

يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ
اِكْشِفْ لى كَرْبنا بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْنِ

خیز از جا بنگر پشت مرا خم کردی
مـاه برخیز ! مرا مـاه محرّم کردی

بسم‌الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام

ما مسلمانیم اما ما مسلمانِ نجف
جانِ کعبه صدهزاران بار قربانِ نجف

روزِ اول که زمین را چون نگینی خلق کرد
گفت در گوشش خدا جانِ تو و جانِ نجف

در نجف مدحِ علی می‌چسبد اما بعدِ آن
نامِ عباس است غوغا زیرِ ایوانِ نجف

کارِ ما مدحِ علی نه مدحِ قنبر گفتن است
مدحِ عباس است اما کارِ طوفانِ نجف

بر علی سوگند فریادِ علی عباسِ اوست
باب حاجات است پس نادِعلی عباسِ اوست
--
کیست این مرد این تمامِ اقتدارِ زینب است
کیست این شیر این که تیغِ کارزار زینب است

سایه‌ی زینب نمی‌دیدند،اصلا می‌شود
دید خانم را که کوهی در کنار زینب است

شانه هایش را نوشتم کوهسارِ کربلا
گیسوانش را نوشتم آبشارِ زینب است

دستمالِ زردِ بابایش به عباسش رسید
بعد از این او مرتضا او ذوالفقارِ زینب است

بیلدیلَر عالَمدَ عباسدی خانومون عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
--
آسمان خورده تَرَک تا او عَلَم برداشته
کوه از جا کنده شد یا او قدم برداشته

کودکان بر شانه بر دستش عَلَم پایش رکاب
یک‌تنه بر دوشِ خود بارِ حرم برداشته

ما گرههایی که کور است این حرم می آوریم
داد،دستِ خود ولی دست کَرَم برداشته

گفت آقایم که از ماهم خیالش راحت است
دستهایش را به محشر مادرم برداشته

گفت آری با کریمان کارها دشوار نیست
پیش این باب الحوائج این گره ها کار نیست
--
گرچه از داغ پسر سوزد جگر ها بیشتر
می زند داغ برادر برکمرها بیشتر

تاصدای یا اخا آمد تمامی حرم
روی سینه می زدند اما به سرهابیشتر

زود آمد برسرش چون خوب می داند حسین
بعدصدهاتیر می آید تبرهابیشتر

کاش می شد اینهمه زیبا نبود این با ادب
گفت وای از تیرها وای از نظرها بیشتر

هلهله می آمد وبرسینه مادرهازدند
زود خانم ها گره هارابه معجرها زدند
--
پیشِ اکبر اینقدر این پشتِ زخمی تا نشد
آمد اما در حرم نزدیک دخترها نشد

این طرف زینب زمین می‌خورد در آنسو حسین
بعد از این بابا برایِ بچه ها بابا نشد

وای دیگر این ربابه آن رباب قبل نیست
خواست خانم پیشِ اصغر پاشود اما نشد

آنقدر محکم گره زد که حرامی تا کشید
روی دختر شد سیاه اما گره ها وا نشد

شد غروب و بچه ها از درد زانو می‌زدند
عمداً این سر را نوکِ نیزه به پهلو می‌زدند
(حسن لطفی ۹۵/۰۷/۱۹)

بسم الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع
#ساقی_العطاشا
#تاسوعا
#دوبیتی

چهره ی اهل حرم ازغمت افروخته است
از بهم ریختگی ات دل من سوخته است

هر چه کردم  نشد از  خاک تکانت بدهم
تیر انگار تنت را  به زمین  دوخته است

محمدحسن بیات لو

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#غزل

هيبت عباسى

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شده‌اى

آب از هيبت عباسى تو می‌لرزد
بى‌عصا آمده‌ای حضرت موسى شده‌اى

به سجود آمده‌ای يا كه عمودت زده‌اند؟
يا خجالت زده‌ای؟ وه كه چه زيبا شده‌اى

يا أخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شده‌ای...

مانده‌ام با تن پاشيده‌ات آخر چه كنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده‌اى

مادرت آمده يا مادر من آمده است؟
با چنين حال به پاى چه كسى پا شده‌ای

تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده‌ای

#علی_اکبر_لطیفیان

| شعر روضه حضرت #على_اكبر (ع)
شب هشتم دهه اوّل محرّم

مى روى پشت سرت راه ميفتم پسرم
گاه مى آيم و ناگاه مى افتم پسرم

مى روى دلهره دارم كه زمينت بزنند
سنگ دارند مبادا به جبينت بزنند

سنگ خوردى نكند سمت فلاخن بروى
زخم خوردى نكند جانب دشمن بروى

همه ى عمر برايم چو پيمبر بودى
رفتى و ديدم از اينجا كه چو حيدر بودى

رفتى و ديدمت آنگونه كه مى جنگيدى
زخم خوردى ولى انگار كه مى خنديدى

زخم خوردى به روى بال عقاب افتادى
وسط لشكر دشمن به ركاب افتادى

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#ترکیب_بند

خورشید علقمه

باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت

بی‌شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه‌ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می‌بری ز قلب همه با شمایلت

در آستانه‌ی تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکسته‌ی دل، سال‌های سال
پهلو گرفته‌ایم حوالی ساحلت

چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشم‌های روشنت آئینه‌ی رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم
تو اسوه‌ی زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست
فرزند مرتضایی و شیر عرب شدی

فرمانده‌ی سپاهی و آب آور حسین
ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمه‌های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام تو تسلیم محضی و
والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می‌خورند
فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

بی‌شک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریادل حسین


از کار عشق این گره بسته وا نشد
باب الحوائج همه حاجت روا نشد

بستند راه‌های حرم را به روی او
می‌خواست تا حرم ببرد آب را نشد

دستان او جدا شده از پیکرش ولی
یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند
یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
راضی به دل‌شکستگی بچه‌ها نشد

با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد
آن بازوی قلم شده مشکل‌گشا نشد...

دیگر نصیب اهل حرم خسته‌حالی است
بزم شراب جای علمدار خالی است

#یوسف_رحیمی

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#غزل

مهریهٔ فاطمه

به غیر تو که به تن کرده‌ای تماشا را
ندید چشم کسی ایستاده دریا را

بگو فضایل خود را که نور چهرهٔ تو
گرفته است ز ما فرصت تماشا را

به احترام تو باید فرات برخیزد
بزن به آب دوباره عصای موسی را

برای آن‌که شفا گیرد از تو موج علیل
بخوان بر آب، حدیث لب مسیحا را

چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی
تو فتح می‌کنی آخر تمام دل‌ها را

و آب مهریهٔ فاطمه است، می‌دانیم
چه ظالمانه ربودند حق زهرا را!

بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند
اذان روشنِ گلدسته‌های فردا را

#جواد_محمدزمانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_لطفی

برادری به زمین بود و بال و پَر می‌زد
برادری به سرش بود و هِی به سر می‌زد

برادری به زمین از لبش جگر می‌ریخت
برادری به سرش داد از جگر می‌زد

چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهله‌ها دست بر کمر میزد

دو دست در بغل و یادِ مادرش می‌کرد
دوباره حرف در و چوبِ شعله‌ور می‌زد

رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بی‌خبر می‌زد

کشید تیر به زانو و چشم‌هایش ریخت
سه‌شعبه زخم خودش را عمیق‌تر می‌زد

کمی ز ساقه‌یِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغض علی داشت تا به پَر می‌زد

برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر می‌زد

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#غزل

خاکِ ادب

تا دست بسته باز کنی مشت آب را
داغت شکست هفت کمر پشت آب را

نقش هزار زلزله بر شط پدید شد
تا ریختی به روی زمین مشت آب را

دستت به آب لب نزد و لب به آب، دست
حیران نهاده‌ای به لب، انگشت آب را

از ساحل تو آب عطشناک می‌رود
در حسرت لبِ تو طمع، کشت آب را

با آب، دست و پنجه کمی نرم کرده، سخت
مالیده‌ای به خاکِ ادب پشت آب را

#سیدشهاب_الدین_موسوی

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
.
بگو که مست نشوید شراب را با آب
نشوید آه بنای خراب را با آب

ز چشم،حاجت خود را گرفت در روضه
اگر که شُست کسی این دو باب را با آب

به جز دو دست اباالفضل در فرات، کسی؛
هنوز جلد نکرده کتاب را با آب

گرفت مشتی از آب و نخورده برگرداند
نمود یک تنه شرمنده آب را با آب

فرات هیچ،تمام زمین هم آب شود
نمیشود بُکُشی آفتاب را با آب

حساب کرده به رویت عمو ،رقیه ولی
نشد که پاک کنی این حساب را با آب

سوال کرد لب کوچکش که ساقی کیست
نشد ولی برسانی جواب را با آب

مرا ببخش به حلقوم پاره ی اصغر
اگر که قافیه کردم رباب را با آب

چه خوب شد که یزید از قضا در آن مجلس
نخورد پیش رقیه کباب را با آب

#مهدی_رحیمی_زمستان
@aleyasein_ir
_____________________________
#شب_تاسوعا
#ایها_العشق
#حضرت_ساقی
#السلام_علی_حامل_لواء_الحسین

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
.

هرکس که با تو بوده اگر با تو هست ماند
دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند

چون روز روشن است که پیروز جنگ کیست
بر قلب دشمنان تو داغ شکست ماند

در زیر رقص تیغ تو در اوج کار زار
هرکس که ایستاد،نه، هرکس نشست ماند

سر را به صخره ها زده هر روز علقمه
یک عمر در هوای تو این گونه مست ماند

حق داشته است آب اگر جزر و مد کند
بعد از تو کم کسی ست که یکتا پرست ماند

هر آدمی ز رفتن خود ردّ پا گذاشت
اما چرا ز رفتن تو ردّ دست ماند؟

#مهدی_رحیمی_زمستان
_____________________________
#شب_تاسوعا
#ایها_العشق
#حضرت_ساقی
#السلام_علی_حامل_لواء_الحسین

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
.
گلایه کرد به کرات آفتاب از آب
شکستگی سر آب شد جواب از آب

مُسَلَّم است گل آلود می شود ذهنش
چرا که آمده ابن ابوتراب از آب

گشود برقع خود را و بعد با دستش
گرفت در وسط علقمه نقاب از آب

برای آنکه ببوسد لبان خشکش را
فرات بسته به دست عمو طناب از آب

بدون آنکه بنوشیم مست علقمه ایم
درست کرده اباالفضل ما شراب از آب

پس از تو آه تعجب نمی کنم هرگز
در این دیار بگیرند گلاب از آب

به جای آنکه فرات از لبت ثواب برد
تو با نخوردن خود برده ای ثواب از آب

نداد لب چو به عباس بعد از آن خورشید
هنوز ظهر که شد می کشد حساب از آب

کتاب دست اباالفضل باز شد در رود
چه شد که بسته درآمد همان کتاب از آب

پس از پسر همه عمر وقت نوشیدن
گرفت حضرت ام البنین حجاب از آب

چه قدر زود به زانو درآمدی با مشک
درست مثل بنایی که شد خراب از آب

و اوج فاجعه این است چون سه شعبه پرید
تکان نخورد ز پرتاب تیر آب از آب

حسین گریه کنان می کند خضاب از خون
به خنده حرمله هم می کند خضاب از آب

پس از گلوی علی که شد سه شعبه به تیر
کسی ندید بگیرد وضو رباب از آب

#مهدی_رحیمی_زمستان

_____________________________
#شب_تاسوعا
#ایها_العشق
#حضرت_ساقی
#السلام_علی_حامل_لواء_الحسین

مهتاب در آب

من آب فرات را مکدّر دیدم
او را خجل از ساقی کوثر دیدم
مردم همه عکس ماه بینند در آب
من چهرهٔ مهتابی اصغر دیدم

#علی_انسانی

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#مثنوی

کوه غیرت

مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند

گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت

پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر

گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند

شانه در شانه دو تا کوه، خودت می‌دانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت می‌دانی

که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده‌ست
اتفاقی‌ست که یکبار فقط افتاده‌ست

ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
شاه شمشمادقَدان، خسرو شیرین‌دهنان

ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
رود برخاست، که موسی به میان آمده است

رود، از بس که شعف داشت تلاطم می‌کرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم می‌کرد

ماه اگر چه همهٔ علقمه را پیموده
«غرقه گشته‌ست و نگشته‌ست به آب آلوده»

رود را تا به ابد، تشنهٔ مهتاب گذاشت
داغ لب‌های خودش را به دل آب گذاشت

می‌توانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آن‌گونه که می‌خواست دلش، جنگ کند

دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد

بنویسید که در علقمه سقّا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد

عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند
داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند

بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب

داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرمله‌تر خواهد کرد

#سیدحمیدرضا_برقعی