๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1438

تب‌های اولیه

707 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

کوفه...
ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت
ناگهان امدی از راه تو با پای سرت
خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم
نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت
جگرم داغ تر از کنج تنور خولی ست
مثل خاکستر جا مانده به پهنای سرت
کاش بر نیزه در این ظهر سر کودک من
لحظه ای سایه می انداخت به بالای سرت
از لبت ایه نیافتاد در این بارش سنگ
تا که ارام بگیریم به نجوای سرت
دستم از زخم لبت نیزه نشین کوتاه است
تا که مرهم بگذارم به مداوای سرت
حسن کردی

معراج عاشقانه

بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت

او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت

آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود
آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت

خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها
کنج تنور رفتن و افروختن نداشت

هر کس شنید غربت او را سؤال کرد
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟!

#یوسف_رحیمی

باید که از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ های سرخ حنجرت را پس بگیرم

آه ای سلیمان زمانه سعیم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم

باید که ازسرنیزه های تیز و سنگین
ته مانده های پیکرت را پس بگیرم

باید که از غارتگران نا مسلمان
عمامه ی پیغمبرت را پس بگیرم

باید هر آن طوری شده از قاتلانت
آن دست باف مادرت را پس بگیرم

باید که ازآن بی حیای پست و نامرد
خلخال پای دخترت را پس بگیرم

محمدحسن بیات لو

ای که فراز نیزه تو را آشیان شده
بنگر مرا که ناقه ی عریان مکان شده

حرفی که نه! اشاره ای حتی نمیکنی!
از آن زمان که هم سخنت خیزران شده

ازبسکه سنگ خورده ای ازدست کوفیان
خون لخته از کنار لبانت روان شده

سنگی که میخوردبه سرت میخوردبه من
پرتابشان ببین چه قدر با نشان شده

شهری که پایتخت علی بوده یک زمان
حالا دگر محله ی نامردمان شده

ای همسفر!تو روی نی ومن به زیر نی
از روی نی سرت به سرم سایبان شده

محمدحسن بیات لو

امام حسین(ع) - تنور خولی

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد

هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد

چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید
تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد

کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر
برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد

تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما
چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد

هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست
هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد

از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی
به بند آمدنش شعله هم اثر دارد

به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش
که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد

#حسن_لطفی

السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)

زینب زفراق،باخبرمیگردد
درآتش اشک شعله ورمیگردد

یک مرکبِ بی سواروزخمی درباد
بایالِ پریشان شده برمیگردد

#ارباب_حسین_ع

الف لام "حُ سِ ی ن"
سوگند بہ آیہ های تنت
ای معجزه مقطعہ!
ای سرّ هستی!
تو آن راز خدایی کہ
بر روی نیزه ها برملا شد

گرچه تمام تاریخ کربلا شفاف نیست. برخی از حوادث کربلا دستخوش تحولات و تحریف شده است.
ولی در عین حال بیش تر وقایع را خود اهل بیت (ع) گزارش کرده‌اند. به خصوص حضرت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) برخی از فداکاری امام و جنایات دشمن را بیان کرده‌اند که در تاریخ ثبت شده است. مثلا این دو شخصیت در قالب خطبه خواندن، عزاداری، گفتگو با مردم وقایع عاشورا را بازگو نمودند.
بسیاری از وقایع عاشورا از زبان بعضی افراد دشمن گزارش شده است، بدین معنا که آنان در هنگام شهادت امام و یاران حضرت و یا در هنگام غارت اموال و آتش زدن به خیمه‌گاه ... حوادث را نقل کرده‌اند، مثلاً در هنگامی که اسیران را در شام بردند، برخی از لشکریان جهت این که جایگاهی در پیش یزید کسب کنند و یا مال و منال از او بگیرند، جنایات خود را بیان می‌کردند. این امر به دیگران هم منتقل می‌گردید.
برخی اگر چه در سپاه دشمن بودند، اما قلب و دل آن ها با دشمن نبود . به همین خاطر در جنایات عاشورا و کربلا دخالت نداشتند.
برخی از وقایع نیز توسط یاران امام حسین نقل شده که آن ها نیز از طریق اهل بیت و یا دیگران به ما رسیده است.

#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها

ازپی این کاروان از بس دویدم خسته ام
نیست دیگر سوی دیدن در دو چشم بسته ام

مرغ عشق آل طاهایم که از سنگ بلا
لانه کردم کنج ویران با پر بشکسته ام

از حرم ماندم جدا و روی خاکم بنگرید
راس بابایم به دامن گنبد و گلدسته ام

یاد دارم می پریدم روی بام دوش ماه
حال بر خاکم نشانده بالهای بسته ام

بالش دست پدر کو ؟آنهمه شوکت کجاست ؟
که اینچنین در جمع جلادان به خون بنشسته ام

این قد خم روی نیلی داغ باغ لاله است
و رنه در گلزار هستی غنچه ای نو رسته ام

خیز بابا تا رویم از این خرابه جان تو
ازپی این کاروان از بس دویده ام خسته ام

#داریوش_جعفری

#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

راه کوفه

تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین

گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین

سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین

ز شور نغمۀ قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین

به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین

سر شکستۀ من با سر بریدۀ تو
ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین

قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین

یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین

کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین

ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین

به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین

زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است
من و جدایی از تو بُود محال، حسین

#سیدرضا_مؤید

#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد
و سایه‌ات به سرم مستدام هم باشد

بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

کم است اینهمه دشنام‌های طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد

گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد

فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد

شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد

چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد

خدا کند سرِ طفلت نیاُفتد از نیزه
خدا کند که سرش تا به شام هم باشد

لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند
میان کوفه کمی احترام هم باشد

دلم خوش است که با نیزه‌ی تو می آیم
اگرچه فاصله ام یک دو گام هم باشد

#حسن_لطفی

خورشید زینب

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
همچون درخت روشنی در هر کرانه

باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه

خورشید زینب! شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجه‌ای روشنگرانه

کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه

قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه
خیره نگردد سوی ما خیره‌سرانه

اما چه تکریمی شد از لب‌های قاری
طشت طلا و طعنه‌های خیزرانِ...

گل داده از اعجاز لب‌های تو امشب
این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه

در حسرت لب‌های خشکت آب می‌شد
ریحانه‌ات با التماسی دخترانه

آن شب که می‌بوسید چشمت را سه‌ساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبحدم با ناله‌هایی مادرانه

#یوسف_رحیمی

راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم

ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم
چو با توام از این میان ،کجا کناره می کنم

گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم

به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم

هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت ز پی
گاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم

رُخٓت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد
خنده ز آه خویشتن به سنگ خاره می کند

#علي_انساني

❁ #سلطـــان_ویرانہ_ـہا ❁

پایے نمانـده استــ برایم #ولےپدر..
چون ڪم زند عدو کتڪم ، #راه_میروم

از #شرح_رنج ،بعد تو این نکته بس بود
دیوار میکند کمـکم #راه_میروم

#بانوے_خرابـہ_نشین

❁ #سلطـــان_ویرانہ_ـہا ❁

پایے نمانـده استــ برایم #ولےپدر..
چون ڪم زند عدو کتڪم ، #راه_میروم

از #شرح_رنج ،بعد تو این نکته بس بود
دیوار میکند کمـکم #راه_میروم

#بانوے_خرابـہ_نشین

به سند متصل از شيخ صدوق رحمه الله به اسنادش از ابن‌عباس است كه:«علي عليه‌السلام با رسول خدا - صلوات اله عليه - گفت: يا رسول الله! آيا عقيل را دوست مي‌داري؟ گفت: آري، سوگند به خدا او را به دو دوستي دوست مي‌دارم؛ يك دوستي براي خود او و يك دوست داشتن براي آن كه ابوطالب او را دوست داشت و فرزند او در راه دوستي فرزند تو كشته شود،
پس ديده‌ي مؤمنين بر وي اشك ريزند و فرشتگان مقرب الهي بر وي درود فرستند، آنگاه رسول خدا بگريست چنانكه اشكهاي او بر سينه‌اش روان گشت و گفت: شكايت به خدا مي‌كنم از آنچه خاندان من پس از من ملاقات مي‌كنند».

#السلام_علیڪ_یامظلوم

حـسـیـن‌جـان

گـذر تڪ تڪ ایـن
ثـانـیـہ‌هـاے عـمـرم

بـہ قـدیمـے شـدن
نـوڪـرے ام مـے ارزد

❁﷽❁

تو بےتابے،تو مظلومے، تو تنهایے، تو آرامے
تو را اما ڪه با ایݧ شرح حال ساده مےفهمد؟

تو #زینب_زینب یڪ لهجۂ بےغل و غش هستے
تو اوج نوحہ اے! این را #مؤذטּ زاده مےفهمد

#یا_زینب_س

❁﷽❁

تو بےتابے،تو مظلومے، تو تنهایے، تو آرامے
تو را اما ڪه با ایݧ شرح حال ساده مےفهمد؟

تو #زینب_زینب یڪ لهجۂ بےغل و غش هستے
تو اوج نوحہ اے! این را #مؤذטּ زاده مےفهمد

#یا_زینب_س



#حضرت_زینب_س

هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است

می میرم و دم تو مرا زنده می كند
قارى من صدات مسیحاى زینب است

از سربلندى تو سرافراز می شوم
بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است

جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى
جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است

امروز که مشاهده کردى مرا زدند
عین همین مشاهده، فرداى زینب است

در طول زندگانى پنجاه ساله ام
این اولین نماز فراداى زینب است

این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات
از"ما رایت الا جمیلا"ى زینب است

طورى قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است

دارند سمت من صدقه پرت می کنند
خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است

هر چه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت!
آخر حسین گرم تماشاى زینب است

#امام_حسین_ع_دیر_راهب

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهره‌ات شبِ ما را

"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را

به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را

گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را

مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را

خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را

خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات می‌زد
به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را

به پیر‌مرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را

خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را

چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را

چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را

به رویِ نیزه سرت بود و خیمه‌ها می‌سوخت
رسید شعله و زلفِ تو در هوا می‌سوخت

#حضرت_زینب_س_دروازه_کوفه

راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم
سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم

ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم
چو با توام از این میان ،کجا کناره می کنم

گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان
ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم

به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد
گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم

هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت ز پی
گاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم

رُخٓت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد
خنده ز آه خویشتن به سنگ خاره می کند

دروازه_كوفه

اى وجه ذوالجلال چه والا نشسته اى!؟
بر عرش نى به غارت دل ها نشسته اى

از پشت ابر خون رخ ماهت چه ديدنى است
اى يك شبه هلال چه زيبا نشسته اى!

باور مكن فراق تو باور كنم حسين!
باور نمى كنم كه تو آنجا نشسته اى

گه ماه در محاقى و گه مهر در شفق
بر اوج آسمان به تجلّىٰ نشسته اى

دستم دگر به پاى سرت هم نمى رسد
از بس كه قد كشيدى و بالا نشسته اى

در دست باد زلف پريشان رها مكن
جانا! به قصد جان من آيا نشسته اى؟

اى سر به دست نيزه ى اعدا چه مى كنى؟!
آشوب شهر را به تماشا نشسته اى؟!

كنج تنور ديشب و امروز روى نى
چشم انتظار قصه ى فردا نشسته اى

اى ايستاده بر سر نى! با تنت بگو
آيا هنوز در دل صحرا نشسته اى؟


#یا_زینب_کبرے_س

دیگر چہ #زینبی؟
چہ #عزیزی؟
چہ #خواهری؟
وقتی نمانده برایش #برادری

وا زینبا

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت،
کاش از پیکر امام، بماند بقیّه‌اش

بر خاک خفته‌ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام، بماند بقیّه‌اش

❖✨ ﷽ ✨❖

نام تو که عشق ناب دارد عباس (ع)

خاصیت آفتاب دارد عباس (ع)

ماتشنه یک جرعه سخاوت هستیم

مشک تو هنوز آب دارد عباس(ع)

اعجاز مسیحا

نگاهت دارد اعجاز مسيحا
قيامت می‌کند صحرا به صحرا
بخوان قرآن به روی نيزه و بعد
ببين تازه مسلمان‌های خود را

#یوسف_رحیمی

چهار هزار فرشته نزد قبر سيدالشهدا عليه السّلام ژوليده و غبارآلود،
تا روز قيامت بر آن حضرت مى گريند.

كامل الزيارات، ص 119

حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین
ببین که خیس شدم عرق نوکریمه این

دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه

منم باید برم آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره

یه روزیم بیاد نفس آخرم بره
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

یه دست گل دارم برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم

برای قربونی اسماعیلو میدم به عشق
خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق

منم یه مادرم پسرمو دوسش دارم
ولی جوونمو به دست بی بی میسپارم

بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

اونا که از جنون یه کلمه نفهمیدن
شبیه شامیا به گریه هام میخندیدن

کنایه میزنن دلمو میسوزنن و
میخوان با حرفاشون خالی کنن دل منو

قسم به اون بدن که چیدنش روی حصیر
منم شبیه اون عقیله ای که شد اسیر

به غیر زیبایی نمی بینم تو این مسیر
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

ای سایه ی سرم تا که تو رفتی همسرم
همش بهونه ی تو رو میگیره دخترم

به جای لالایی روضه براش میخونمو
دم بابا باباش داره میگیره جونمو

گناه دخترم چی بوده که بابا ندید
گلم بابا میخواد جواب ناله شو بدید

فقط رقیه جون صدای بچمو شنید
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

هم اینکه پیش ِ نگاهم به نیزه ها سرهاست
هم اینکه در نظرم خاطرات پیکرهاست

امام بی بدنم ، رحمت ِ وسیع ِ خدا...
به دست حملِ سرت ، مزد نیزه آورهاست!

قیامتی شده ای روی نی برای خودت
اسیر کردن دل کار ، نازِ دلبرهاست

نگاه میکنی و وحی میشود نازل
به این دلی که دگر قبله ی پیمبرهاست

به چشم ِ بسته ی عباس من بگو آرام...
که نور جایگزینِ نبودِ معجرهاست

کمی به فکر سرت باش خاطرت راحت
که پیکرم سپر ِ ضربه بر کبوتر هاست

یقیناً اینکه گُلت بین ِ راه افتاده...
که میل چشم و سرت رو به آنطرف تر هاست...

#حبیب_نیازی

#مناجات_با_امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین

رميده ايم بيا و شكار كن ما را
به نوكري خودت اختيار كن ما را

به پاي آبله دار پياده گان حرم
بيا به كشتي عشقت سوار كن ما را

اگر چه چشمه اشك است چشم نوكرتان
به پاي كوه غمت آبشار كن ما را

دو چشم اگر كه بگريند تيغه دو لبند
به حرمت پدرت ذوالفقار كن ما را

عوض نمي شوم الا به كيمياي نگاه
چنان زهير به عشقت دچار كن ما را

قسم به موي سپيد حبيب،شاه غريب
شهيد راه محبت دوبار كن ما را

اگر به درد خودت هم نخورد اين دل سنگ
ببر مدينه و سنگ مزار كن ما را

به"مجلسي"كه در آن از"بِحار"مي خوانيم
به اذن مادرت ابر بهار كن ما را

مگر نه اينكه سرت دست نيزه دار افتاد
بيا و ملعبه نيزه دار كن ما را

#سعيد_پاشازاده

#مرثیه
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب_نصرانی

ای سرِ دور از بدن روزی تو سامان داشتی
ای که دل بردی زمن آیا تو ایمان داشتی؟
ساربان گفتا که هستی خارجی اما نگفت
ازچه رو دعوا سر اسلام و قرآن داشتی
من نمیدانم که هستی خود بگو بشناسمت
گو چگونه نسبتی با این اسیران داشتی

آه راهب من حسینم زادهٔ پیغمبرم
جسم من در کربلا و پیش روی تو سرم
باب من حیدر امیرالمومنین شیر خدا
اهل یثرب هستم و زهرای اطهر مادرم
این یتیمان کودکان و این زنان ناموس من
این زن قامت خمیده هست زینب خواهرم
جرم و تقصیرم دفاع از مکتب دین خداست
من حسینم بی پناه و بی کس و بی یاورم

السلام ای آنکه حالی بس پریشان داشتی
پور حیدر یا بن الزهرا رنج دوران داشتی
نیزه دارت را قسم دادم ولی هرگز نگفت
ریشه از پیغمبر و منصب ز قرآن داشتی
حال فهمیدم چرا در این جمال دلربا
هیبت اهل دعا و نور یزدان داشتی
اهل کوفه باتو پیمان نامه امضا کرده اند
گو که پیکار از چه رو با جمع ایشان داشتی

من امام شیعیانم پیک عشق داورم
آمدم کوفه نهال دین به جان ها پرورم
بی خبر بودم که اینان مرد میدان نیستند
تا رسیدم کربلا ازمن جدا شد لشکرم
یک به یک جان عزیزانم فدای یار شد
حال روی خاک افتاده همه برگ و برم
جان و دل دادم به دلبر در ره اثبات دین
جلوه مقتل چنان معراج شد در منظرم

ای حبیبم ای که ریشه از بزرگان داشتی
اب مهر مادرت لبهای عطشان داشتی
ای مسیحا دِیر ما را خوب روشن کرده ای
حلقه انگشتری هم چون سلیمان داشتی
از چه رو خاکستر و خونابه در گیسوی توست
در تنورت کرده اند یا اینکع مهمان داشتی
از صدایت سوز جانکاهی به قلبم میرسد
حرمتت بشکسته گویا جسم عریان داشتی

کاش ای راهب نمی دیدم به این چشم ترم
اربا اربا شد چه بیرحمانه جسم اکبرم
سوختم راهب در آن لحظه که از فرط عطش
دست و پا میزد به آغوشم علیِ اصغرم
صحنه ای دیدم فجیع و گریه کردم روی نی
گوشواره گوش پاره ضجه های دخترم
کربلا آتش گرفت و خیمه ها شعله کشید
پا برهنه شد دوان در هر کجا اهل حرم

#محمد_قاجار (زائر)

⬛️ امشب شب هفتم امام حسین ع ویاران ایشان است.

رسم است برای عزیز ازدست رفته مجلس ختم وهفت میگیرند و بازماندگان را تسلیت میدهند

بمیرم برای بازماندگان امام حسین ع که امشب در بیابانها تازیانه میخورند!

⬛️ امشب شب هفتم امام حسین ع ویاران ایشان است.

رسم است برای عزیز ازدست رفته مجلس ختم وهفت میگیرند و بازماندگان را تسلیت میدهند

یا_زینب_کبرے_س

#عریان بہ روی خاک
نمی ماند این #بدن

با #چـادر خودم
#کفنت می کنم حسین

#حسینم_جان_خواهر

بعد از تو آفتــاب بہ دردے نمےخورد

شب‌هاے ماهتـاب بہ دردے نمےخورد

وقتے توتشـنہ ماندے از آטּ روز تاابد

دجـــلہ٬فــــراٺ٬آب بہ درد نمے‌خورد

❁﷽❁

لـرزه بر پیڪره ے شامــ مے افتد وقتے
چـادر #فاطمہ را بر سر خود مےپوشد

بےسَبَب نیسٺ عَدو از سخنش مےترسد
زینبـــ اسٺ، خوטּ #علـے در رگــ او مےجوشد

#السلام_‌علیک_یاسیدتےیازینب⚜

این روزها
هرچہ بیشتر زیرآب همہ چیز را بزنے
بیشتر مشهور میشوے

این روزها
هرچہ بیشتر
بہ ڪربلاے حسینے و عزادارے او
گیر بدهے
بهانہ هاے واهے بیاورے
تڪذیب ڪنے
بہ دروغ -آرے بہ دروغ- بگویے فلان موضوع غلط است
بیشتر شهرت پیدا میڪنے...

خواش آنانڪہ بدون تلاش براے نان و دڪان و شهرت
زیر لب مے گویند:
#سلام_بر_حسین

خیلے وقت است.
خیلے گذشتہ است.
حتماً اگر بازهم خیلے بگذرد، ڪماڪان همین روش را ادامہ میدهیم.

میدانم
خیلے ها ایراد میگیرند
ولے آنها از قلب ما و چیزے ڪہ در آن میگذرد خبر ندارند!
براے همین شاید حق داشتہ باشند ڪہ بہ ما بگویند: جاهل، خرافاتے و...

مهم نیست
ما ناراحت نمیشویم
یعنے مجالے براے ناراحت شدن بابت خودمان نیست.

میدانے؟
محبت حسین بن علے (ع)
ڪار ما نبود
خواستہ ے ما بود
و خدا خواستہ ے ما را اجابت ڪرد.

حالا یڪ روز عزادارے میگیریم
یڪ روز نذرے مے دهیم
یڪ روز زیارت میرویم
و مدام بہ او فڪر میڪنیم

#سلام_بر_حسین

#حضرت_زینب #مصائب_شام
@harameshah2

دختر فاطمه ، بازار ، خدارحم کند
چادر پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم
شود این حادثه تکرار خدارحم کند

یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها
بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای
یک سر و این همه آزار خدا رحم کند
@harameshah2
نیزه داران همه مستند نیفتی پایین
حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند

گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد
بر من و زلف خم یار خدا رحم کند

ظرفِ خاکستر یک عده هنوز آتش داشت
شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند
@harameshah2
دست انداخت یکی پرده محمل را کَند
جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد
این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند

زنی از بام صدا زد که کدام است حسین
نوبت من شده این بار خدارحم کند

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری
سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند

یا زینب سلام الله علیها

پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم

برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم
@harameshah2
چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم , فقط خون جگر خوردم

منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند
منی که شش برادر داشتم, حالانظرخوردم

به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم

نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟
غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم

شب شام غریبانت از این خیمه‌ به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم
@harameshah2
دلیل تازیانه خوردن ما گریه ما بود
ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم

من پرده نشین را محمل بى پرده اى دادند
به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم

تو و پیراهن پاره , من و این چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى, من از صدها نفر خوردم

ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم

علی اکبر لطیفیان

عالم اگر قطره است، دریا میشود زینب
اشک علی و اشک زهرا میشود زینب
صبر حسن در اوج، معنا میشود زینب

سرجمع، مجموع دو دنیا میشود زینب

عشق علی حتما بهایش میشود زهرا
حیدر تمام شب دعایش میشود زهرا
پای قنوت و ربنایش میشود زهرا

سرریز این اوقات،حالا میشود زینب

اشکی به پایش ریختیم و زود نافع شد
راه شهادت باز شد دعوا مرافع شد
زهرا دعایی کرد و سینه زن، مدافع شد
@harameshah2
دشمن نخواهد دید تنها میشود زینب

با خطبه هایش شام را زیر و زبر کرده
آنقدر که دشمن هم احساس خطر کرده
خود یک تنه زهراست و شق القمر کرده

پس ذوالفقار دست مولا میشود زینب

زینب خدایم بود من چه دیر فهمیدم
در روضه های او که گشتم پیر فهمیدم
قرآن کلام اوست از تفسیر فهمیدم

اصلاً حسین روی نی ها میشود زینب

زیر هجوم سنگ، محور میکند خود را
در کوچه های کوفه حیدر میکند خود را
پیش یهودی ها پیمبر میکند خود را

هرجا که دین محو است پیدا میشود زینب
@harameshah2
کردند اراذل دلخورش اما نمی افتد
رد میشوند از چادرش اما نمی افتد
خورده زمین خانه پُرش اما نمی افتد

با یاحسینی از زمین پا میشود زینب

اینقدر بد مشت و لگد خوردن براى چه ؟
اینقدر مى ترسد از او دشمن براى چه ؟
اصلاً رقیه کشته شد فوراً براى چه ؟

دیدند چون امروز و فردا میشود زینب

دروازه ساعات و ساعتهای طولانی
بازار شام و آن اهانتهای طولانی
چشمان نامرد و جسارتهای طولانی

آنجا دخیل چشم سقا میشود زینب
@harameshah2
در دستهاشان روسری بود و نمی دادند
خلخال پای دختری بود و نمی دادند
چادر نماز مادری بود و نمی دادند

با این مصیبت ها قدش تا میشود زینب

قاری او در دست جمعی تیره بخت افتاد
گاهی مسیرش بر کلیسا و درخت افتاد
گاهی مسیرش بر تنور و تشت و تخت افتاد

بعد حسین إنا هدینا میشود زینب

گاهى سر یارش به رَمل و ماسه ها بوده
گاهى به دست خولى و هم کاسه ها بوده
گاهى میان مجلس رقاصه ها بوده

که آن وسط پایین و بالا میشود زینب

ﺑﯽ ﺗﺎﺏِ ﺗﻮ ﺷُﺪ ﻫَﺮﮐﻪ ﺩِﻟَﺶ ﺭﺍ ﺑِﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺩ/
ﻣَﺤﺒﻮﺏ ﺷَﻮﺩ ﻫَﺮﮐﻪ ﺩِﻟَﺶ ﺭﺍ ﺑِﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩ/

ﺑَﺮ ﺧﺎﺗَﻢ ﻭ ﺑَﺮ ﺣﯿﺪَﺭ ﻭ ﺑَﺮ ﻓﺎﻃِﻤِﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ/
ﺍﯾﻦ ﻋِﺸﻖ ﺍَﺑَﺪ ﺭﺍ ﺑِﻪ ﻫَﻤِﻪ ﺧﻮﻥِ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺩ/

ﺍِﯼ ﺭﻭﺡِ ﺧﺪﺍ،ﺫِﮐﺮ ﺧﺪﺍ،ﻧﺎﻡِ ﺷُﻤﺎ ﺑﻮﺩ/
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺡِ ﺩِﻝ ﺁﺯﺍﺭِ ﻣَﺮﺍ ﺧﻮﺏ ﺷِﻔﺎ ﺩﺍﺩ/

ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑِﻪ ﺁﻥ ﻃِﻔﻞ ﮐﻪ ﻫَﺴﺖ،ﺑﺎﺏِِ ﺣَﻮﺍﺋِﺞ/
ﺗﺎ ﺩﯾﺪ ﮐِﻪ ﺑَﺪﺣﺎﻝ ﺷُﺪَﻡ ﺯﻭﺩ ﺩَﻭﺍ ﺩﺍﺩ/

ﺑﺎﻧﺎﻡ ﺣُﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺧﻮ ﮐِﻪ ﮔِﺮﻓﺘَﻢ/
ﺩﯾﺪَﻡ ﺑِﻪ ﺧُﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﻝِ ﻣَﻦ ﺭﺍ ﭼِﻪ ﺟَﻼ ﺩﺍﺩ/

ﺍَﺭﺑﺎﺏ ﺩِﮔﺮ ﺧَﺴﺘِﻪ ﺷُﺪﻡ ﺍَﺯ ﻏَﻢِ ﺩﻭﺭﯼ/
ﺗﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﺯَﺩﻡ ﺯﻭﺩ ﺑِﻪ ﻣَﻦ ﮐَﺮﺏ ﻭ ﺑَﻼ ﺩﺍﺩ/

ﻣَﻤﻨﻮﻥ ﺧُﺪﺍ ﺗﺎ ﺍَﺑَﺪُﺍﻟﺪَﻫﺮ ﺑِﻤﺎﻧَﻢ/
ﻣَﻤﻨﻮﻥِ ﺧُﺪﺍﯾَﻢ ﮐِﻪ ﺑِﻪ ﻣَﻦ ﻋِﺸﻖِ ﺗﻮﺭﺍ ﺩﺍﺩ/

ﮔَﺮ ﻫَﺴﺖ ﻧِﮕﻬﺪﺍﺭِ ﻣَﻦ ﺍَﺭﺑﺎﺏ ﺩﻭﻋﺎﻟﻢ/
ﺍَﺯ ﻋِﺸﻖ ﺑِــــﭙُﺮﺳﯿﺪ ﭼِﺮﺍ ﺑﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺩ؟!/

محمدحسن رحیمی

#صمد_علیزاده
#امیر_ایزدی
#وحید_دکامین

با مدد از کرامت زینب
کنم آغاز حکایت زینب

سرِ خورشید و عرش بالا هم
بر زمین ارادت زینب
@harameshah2
عشق خواهد که عشق آموزد
تحتِ دست و نظارت زینب

ما گدای علی و فاطمه‌ایم
دست ما و کرامت زینب

فاطمه سیده به نسوان و
ارث مادر سیادت زینب

در ادب هم‌مقام فاطمه و
مثل حیدر شجاعت زینب

ما اهالی عشق آبادیم
گوشه‌ای از ولایت زینب

هر که را دیده‌ام مقدس شد
بوده تحت قداست زینب
@harameshah2
التماس دعای ارباب است
به نماز و عبادت زینب

روز محشر پیمبران حتی
چشم‌شان بر شفاعت زینب

نکند فهم عقل کوته ما
جلوه‌ی بی‌نهایت زینب

او وزیر حسین و بنت حسین
شد دبیر سفارت زینب

هر چه گفتیم در مناقب او
بوده لطف و عنایت زینب

کرده خون اشک ِ چشم مهدی را
روضه‌های اسارت زینب
@harameshah2
از عَلیکُم بِعَمّتی دریاب
فرج از یک اشارت زینب

مایه‌ی فخر آل زهرا شد
در اسارت، امارتِ زینب

کربلا را نموده کرب و بلا
انقلاب و کیاست زینب

خطبه‌هایش به کوفه و شام است
چشمه‌ای از مهابت زینب

اُسکُتوا را شنو از او و ببین
بی‌کرانِ صدارت زینب

گفت با حق،" قلیل ما بپذیر"
عقلْ مبهوت، زین عبارت زینب

در بلا هم زبان او شاکر
نشنَوَد کس شکایت زینب
@harameshah2
اجر ما کاشکی بنویسند
زینبیه... زیارت زینب

زینب است و ولیةُ الله است
عمّه جان بقیةُ الله است