๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1438

تب‌های اولیه

707 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی

با وجودت در هجوم درد سنگر داشتم
دست تو در دست‌هایم بود شَه‌پَر داشتم
گرچه در دل داغ قاسم، داغ اکبر داشتم
لا اقل دلخوش به این بودم برادر داشتم
تکیه‌گاه شانه‌ی مجروح من بودی اَخا
تو برای قلب من مثل حسن بودی اَخا

جان من در علقمه افتاده ای جانم بیا
من اسیر شام تارم ماه تابانم بیا
رحم کن عباس بر حال پریشانم بیا
من اگر گفتم که سقا شو پشیمانم بیا
تشنگی سخت است اما بی‌کسی مشکل‌تر است
به حرم برگرد که در خیمه‌هایم محشر است

از نفس افتاده‌ام که با تقلا می‌رسم
تشنه‌لب دارم سر بالین سقا می‌رسم
قامتم خم می‌شود بالا سرت تا می‌رسم
بوی زهرا می‌رسد هر وقت اینجا می‌رسم
حال و روز پیکرت از جوشنت معلوم بود
لطف مادر از برادر گفتنت معلوم بود

تیرهایی که سریعا پیکرت را می‌شکست
داشت زیبایی چشمان ترت را می‌شکست
پابه پای چشم قلب مادرت را می‌شکست
گرز آهن آن زمانی که سرت را می‌شکست
ناگهان دیدم رباب از خیمه‌اش بیرون دوید
برسرش زد گریه کرد و از جگر آهی کشید

تیر بود و تیر بود و تیر بود و تیر بود
چشم تا می‌دید روبَه دور جسم شیر بود
طاق ابروی قمر مجروح از شمشیر بود
تیر درآوردن از چشم تو بی‌تاثیر بود
دست سویش می‌برم دردت مکرر می‌شود
حال و روز کاسه‌ی چشم تو بدتر می‌شود
بعد تو دیگر زمان هتک حرمت می‌شود

بعد تو دیگر زمان هتک حرمت می‌شود
خیمه‌ها از حمله‌ی اشرار غارت می‌شود
وای من بر چادر زینب جسارت می‌شود
از کنیزی‌بردن و تحقیر صحبت می‌شود
خیز و از این لشگر بی‌عاطفه جان را بگیر
هرزه‌چشمند این جماعت چشم‌هاشان را بگیر

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_کردی

ای ماه هاشمی سر و جانم فدای تو
شیواترین ترانه‌ی عمرم برای تو

عشق از حضور چشم تو تکثیر می‌شود
جاریست عطر عشق و غزل در هوای تو

نامت حواس شعر مرا پرت می‌کند
اینجا من و قلم دل من کربلای تو

آقا دخیل بسته نگاهم به دست‌هات
من مؤمنم به معجزه‌ی دست‌های تو

تو عبد صالحی و سلام نماز ما
عرض ارادتی‌ست نثار صفای تو

دریا هنوز چشم به راهت نشسته است
شرمنده‌اند آب و عطش از وفای تو

انگار واژه‌های من آتش گرفته‌اند
با یاد هُرم لعل لبت از حیای تو

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
#امیر_عظیمی

دستی از معجزه سرشار تویی یا عباس
قمر حیدر کرار تویی یا عباس

به همان نهر که طوف تو نموده است قسم
کعبه ی گنبد دوار تویی یا عباس

مادر دهر شبیه تو نمی زاید باز
گوهر بی بدل انگار تویی یا عباس

حلقه ی عشق وسیع است و در این حلقه فقط
آن که شد نقطه ی پرگار تویی یا عباس

کاشف الکرب حسینی و به لشگر آنکه
زهره برد از دل کفار تویی یا عباس

جرعه ای بوسه به لب های اباعبدالله
از لب آب طلبکار تویی یا عباس

ساقی مشک به دوشی که لب آب فرات
به عطش می زند افسار تویی یا عباس

دستت افتاد زمین، آب به خیمه نرسید
خجل از فاطمه اینبار تویی یا عباس

هر چه آمد به سرت، نور سرت کم نشده
بر سر نیزه قمربار تویی یا عباس

سنگ ها نرخ سرت را چقدر چوب زدند
یوسف رفته به بازار تویی یا عباس

سر بازار بیا اهل حرم را دریاب
که به این قافله ستار تویی یا عباس

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#فاضل_نظری

ای چشم تو بیمار،گرفتار،گرفتار
برخیز چه پیش آمده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محسن_ناصحی

افتادی و هرکس که در دور و برت بود
با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود

دست تو سویی مشک سویی دشمنت باز
راضی نشد ، در فکر دست دیگرت بود

افتادی و از بغض دیدم می فشارد
آن نیزه ای را که میان پیکرت بود

می زد تو را و با زبان طعنه می گفت ؛
ایکاش ای عباس ! اینجا مادرت بود

افتادی ای سقا و از آن لحظه دشمن
با چشم دنبال حجاب خواهرت بود

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#سیدحمیدرضا_برقعی

چشمان خیس علقمه امواج رود بود
آن روز رود، شاهد کشف و شهود بود

آن روز سرخ، علقمه محراب کوفه شد
در دست ابن ملجم میدان، عمود بود

از شوق سجده صالح دین از فراز اسب
بر خاک سبز کرب و بلا در سجود بود

شکر خدا که راه تماشا گرفت خون
آخر هنوز صورت مادر کبود بود

این قصّه آب می خورد از چشم شور ماه
نسبت به ماه طایفه از بس حسود بود

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#غلامرضا_سازگار

تو کیستی لب تشنۀ جام بلایی
فرماندۀ کل قوای کربلایی

سقایی و سردار مقطوع الیدینی
باب العطا باب الکرم باب الحسینی

خون خدا خون خدا خون خدایی
ابن و اخ و عم امامان هدایی

هم اشرف الخلق استی و هم اشجع الناس
آری تو عباسی تو عباسی تو عباس

سرتا قدم مولا امیر المؤمنینی
فرزند زهرا زادۀ ام البنینی

با مهر ثار الله وجودت را سرشتند
نام ید الله را به بازویت نوشتند

جبریل پیشانی نهد برخاک راهت
کافر مسلمان می شود با یک نگاهت

چشم تو تفسیر امیرالمؤمنین است
ابروت شمشیر امیر المؤمنین است

والله ان قطعتوا یمینی از توست
وعن امام الصادق الیقینی از توست

بی دستی تو عالمی را دستگیر است
کی مثل تو اینسان به نفس خود امیر است

کی مثل تو در آب دست از آب شسته
جام عطش را در درون بحر جسته

کی مثل تو فانی به راه دوست گشته
یک لحظه از دست و سر و چشمش گذشته

کی مثل تو گردیده عالم پای بستش
کی مثل تو حیدر زده بوسه به دستش

تو جعفر طیار دشت کربلایی
حقا که پرچمدار دشت کربلایی

هم آب بی تو از درونش شعله خیزد
هم مشک بر بی آبی تو اشک ریزد

از قلب آتش ره به دریا باز کردی
در آب بودی و به دریا ناز کردی

دریا گریبان چاک زد بحر وصالت
گفتا که شیر فاطمه بادا حلالت

شرح وفاداریت را ام البنین گفت
زهرا به ایثار و وفایت آفرین گفت

دریا به تو از حنجر تو تشنه تر بود
با حنجر خشک تو داغش برجگر بود

آتش زسوز سینۀ تو تاب می خواست
آب از لب خشکیدۀ تو آب می خواست

از اشک چشمت ماهیان خون خورده بودند
امواج دریا از خجالت مرده بودند

برغربت تو مرکبت خون گریه می کرد
حتی عطش هم بر لبت خون گریه می کرد

دستت جدا اشکت به رخ سوزت به سینه
عذرت موجه بود در نزد سکینه

دل بر دل دریا زدی آبی نخوردی
دیگر چرا یک جرعه بر اصغر نبردی

سر در قدوم دوست بنهادی اباالفضل
سقایی و لب تشنه جان دادی اباالفضل

تنها نه میثم با غمت از تاب رفته
تا صبح محشر آبرو از آب رفته

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#سيدهاشم_وفایی

چه بلايي است خدايا به سرم آمده است
ازره دور غمي در نظرم آمده است

تاپذيراي غمي سخت شوم، باردگر
اشك غم بدرقۀ چشم ترم آمده است

ما جگرسوختگان آب نخواهيم ولي
اين چه داغي است كه سوي جگرم آمده است

اشكها پرده به چشمان تر من نـزنيد
آه با قد خميده پدرم آمده است

خبر از ساقي مـا نيست ولي مي دانم
چه غمي بر جگرشعله ورم آمده است

علم خيمۀ سقا كه روي خاك ا فتاد
گشت معلوم بلائي به سرم آمده است

علقمه عطرگل ياس گرفت و پيداست
از جنان مادر نيكو سيرم آمده است

عمۀ غمزده ام باهمه غم هاي دلش
به تسّلاي دل نوحه گرم آمده است

اي «وفائي»بنويس از اثر غصه و غم
اشك و خون همره هم از بصرم آمده است

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محمود_ژولیده

طوفانِ تیر،کار عمو را خراب کرد
این مشکِ پاره، نقشۀ او را بر آب کرد

میخواست«یاسکینه» به قولش عمل کند
بارانِ تیر،سخت عمو را جواب کرد

شرمندۀ تبِ لبِ اطفال شد عمو
عباس را خجالت زینب مذاب کرد

احساس شد،صدای حروف مقطعه
ارباب را بریده بریده خطاب کرد

نعش مرا به خیمه مبَر جان اصغرت
سقای با وفای تو شرم از رباب کرد

میخواست«یاحسین» به پایت ادب کند
دستان من،مسیر تو را انتخاب کرد

دستی،یمین و دست دگر در یسار ماند
این کار،حرفِ علقمه را یک کتاب کرد

دستی نمانده بود،علم بر زمین فتاد
یک بی حیا رسید و بسویم عتاب کرد

آمد عمود و تاجِ غرورِ مرا شکست
دشمن جسور شد،زد و پا در رکاب کرد

خصمِ من از حماسۀ صفین کینه داشت
در کربلا حساب مرا بی حساب کرد

چشمم به خیمه بود که تیری ز ره رسید
این دیده را ز بُرد نگاهش مُجاب کرد

انگار پیشِ چشم من آمد مصائبی
کز گفتنش زبانِ مرا در حجاب کرد

خون گریه میکنم که پس از این زنند جار
این قوم،حمله بر حرم بوتراب کرد

گفتید ماهِ علقمه،ماهِ رُخم گرفت
مادر رسید و علقمه را آفتاب کرد

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محمود_ژولیده

هیچ کس مانندِ عباسم مرا یاری نکرد
هیچ کس مثل ابوفاضل علمداری نکرد

دست از دست و سر و از آبروی خود کشید
با مُواساتش کسی اینگونه دینداری نکرد

گفت برگردان امان نامه، امانِ من خداست
هیچ کس با دشمنش اینگونه رفتاری نکرد

کس ندیده،هیچ سقایی بمیرد تشنه لب
یادی از لبهای خود وقت گرفتاری نکرد

بر مقامش غبطه خورده هر شهید و هر امیر
هیچ سرداری چنین بی دست طیاری نکرد

بسکه چشمانش برآن طفلان عطشان خون گریست
از ادب مانند او کس جوی خون جاری نکرد

یا اخی را گفت و از زین واژگون شد بر زمین
وقتِ جانبازی به جز جان باختن کاری نکرد

دید چون یاسِ کبود،،از غصه چشمش تیر خورد
بیش از این عباس با آن یاس دیداری نکرد

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#امیر_اکبرزاده

هم میان دست و بازو فاصله افتاده است
هم میان هر دو ابرو فاصله افتاده است

تیر سوزن شد، که دوزد پیکر او را به هم
بین اعضا از همه‌سو فاصله افتاده است

نکته‌ای سر بسته را بر دوش با خود باد برد
این‌که بین شانه و مو فاصله افتاده است!

تیغ‌ها در پیکرش پهلو به پهلو می‌شوند
در دل هر زخم از این رو فاصله افتاده است

ازدحام تیر شد در سینه که بین نفس
با نفس در این هیاهو فاصله افتاده است

ناامیدی ساخت کارش را همین‌که غرق زخم
دید بین مشک با او فاصله افتاده است

غیر او در هر کسِ دیگر طبیعی هست اگر
بین تیر و چشم و زانو فاصله افتاده است
***
شیر می‌گویند امّا بین ابروهای او
مثل دو بال پرستو فاصله افتاده است

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#رضا_قربانی

عمود خوردی و سرو و صنوبرم پاشید
صدا زدی که بیا کاسه ی سرم پاشید

همینکه تا برسم قطعه قطعه ات کردند
قد بلند امیر دلاورم پاشید

کنار علقمه تا لشگر کمانداران
تورا به نخل که بستند لشگرم پاشید

چهار هزار کماندار پیش چشمانم
چقدر تیر به جسم برادرم پاشید

دم وداع که رفتی ز خیمه پشت سرت
دو کاسه گریه ی افسوس دخترم پاشید

همینکه دست تو بر روی خاکها افتاد
به دست حرمله حلقوم اصغرم پاشید

رقیه فاتحه ی گوشواره اش را خواند
خبر رسید که افتاده ای "حرم" پاشید

عليِّ اکبر من... قاسم ام... ابالفضلم...
برای حفط النگوی خواهرم پا، شید

پس از تو امنیت یک قبیله در خطر است
کفیل زینب کبری ، "عقیله" در خطر است

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#علی_اکبر_لطیفیان

نياز داشت چو طفل رباب ، جو به عمو
سپرد علقمه چون تشنه ها گلو به عمو

به سمت رود که دريا نميرود ،بايد
که علقمه برسد بعد جستجو به عمو

به رتبه اش شهدا غبطه ميخورند اما
نميرسد به خدا بال آرزو به عمو

شبيه ماه نبوده ست، او شبيه عموست
عمو به ماه نرفته ست، رفته او به عمو

عمو، عمو ، چه عمويى که مَحرم عمه ست
چقدر داده خداوند آبرو به عمو

چگونه دست به دستش زدند اين مردم
فرشته دست نداده ست بى وضو به عمو

بساط خجلت عباس را فراهم کرد
امان، امان ز امان نامه ى عدو به عمو

سکينه جان! نفس کودکم نميايد
بلند شو برو ميدان، برو بگو به عمو

عمو که رفت به عمه چقدر سخت گذشت
ميان محمل خود مي نشست رو به عمو

کنار علقمه رفتند دختران اما
نداد گيسويشان شرح مو به مو به عمو

درست اول بازار شام فهميدند
پدر که نيست کنارت، چقدر خوبِ عمو ....

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع_شهادت
#محسن_عرب_خالقی

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد

وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود

هیبت دریا

هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
گویند که از هیبت دریای دلت
آن‌روز زبانِ آب، بند آمده بود

#سلمان_هراتی

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
فرازی از یک #قصیده

#شعر_عاشورایی
#شهیدان_کربلا
#حضرت_عباس‌ علیه‌السلام
#قصیده

یدُ الله فَوقَ اَیدیهِم

به یاد دست قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست

به طبع گفتم از این دست، دست‌ها بنویس
که دست بهتر از این دست، حق نیاورده‌ست

بزن درون دوات این قلم به نیّتِ غسل
که با طهارت گویم از آن «مطهّر دست»

ببین ظهور «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که حیدر است به حق دست و او به حیدر، دست

بریده دستِ امان‌نامه‌آوران بادا
که پای دادن جان، داده با برادر، دست

چه غم که زخم ببارد، اُحد شود تکرار؟
که برنداشت دمی حیدر از پیمبر، دست

دمی ز یاد گل یاس تشنه، غافل نیست
که روی آب کند قابِ عکسِ اصغر، دست

رسیده بود مگر هُرم تشنگی به فرات؟
که دید آب چو آتش شده‌ست و مِجمَر، دست

عبث نبود لبِ خشک، تر نکرد از آب
نخورد آب که یابد به آب کوثر، دست

نوشت: عشق، فتوت، ادب، عطش، ایثار
قلم به دست، علم بود وگشت دفتر، دست

ببین به غیرت و همت، وفا، علمداری
که دست شد قلم از تن ولی علم در دست

چو تیر خورد به مشک، آبروی دریا ریخت
که یک حرم پی یک مشک بود یکسر دست

مطیع امر ولی هر که می‌شود ز ادب
به روی چشم گذارد به امر رهبر، دست

به‌راستی که نیاورده خَم به ابرویش
هر آنچه تیغ، فزون گشته و فزون‌تر دست

ز جام عشق، چنان گشت و سر ز پا نشناخت
که بهر دست‌فشانی، نداشت دیگر دست

«چگونه سر ز خجالت بر آورم برِ دوست؟»
نه مشک، دارد آب و نه آب‌آور، دست

عمود آمد و بی‌دست رفت سر به سجود
نبود، ورنه به سر می‌گذاشت مادر، دست

علی به مهد زدش بوسه و حسین به خاک
چه نقشی اول‌دست و چه بردی آخردست

چه غم که بار گناهان به دوش سنگین است
که فاطمه بَرَد از او به روز محشر، دست

بیار مشکل خود را مگو که بی‌دست است
که دست او شده مشکل‌گشا‌تر از هر دست...

#علی_انسانی

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ مِنْ سُلَالَهِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ
.
هرچه بالا ببرد هرچه سری را پسری
خم کند گاه به آنی کمری را پسری

دیده ای پشت در خانه به خود می بالی
روی تو باز کند چون که دری را پسری

دوست دارد به پسر اول سر عرضه کند
هرچه آموخته از هر هنری را پسری

لحظه ی جنگ،پدر دست گرفته ست به چشم
چونکه برداشته باشد سپری را پسری

از عمو یاد گرفته ست به ابرو و به تیغ
شیوه ی کشتن عباس تری را پسری

دو قدم پیش پدر رفته و با میل خودش
دور انداخته بر نیزه سری را پسری

کربلا صحنه ی جنگی ست که یک بار نشد
از شهیدی برساند خبری را پسری

علی اکبر بعد از علی اصغر اینسان
سخت تر کرده نبود پسری را پسری

پسری را پدری برده به کرات ولی
نشده تا که بیارد پدری را پسری

#مهدی_رحیمی_زمستان
@aleyasein_ir
____________________________
#شب_هشتم_محرم
#ایها_العشق
#شب_جوان_ارباب
#شب_آقا_علی_اکبر_علیه_السلام
#وَلَدی
#قَتَل_الله_قوم_قَتَلوک
#عليٰ_الدّنيا_بعدك_العفا

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ مِنْ سُلَالَهِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ
.
که گفته بال کبوتر اضافه آمده است
فقط زجسم تو یک سر اضافه آمده است

برای کشتن تو چون که چون پیامبری
کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

کجای دشت به خون سر گذاشتی برگرد
زمان بازی خواهر اضافه آمده است

یکی خمیده چو زهرا و دیگری لیلا
چرا کنار تو مادر اضافه آمده است

فقط به روی عبا وقت جمع کردن تو
چه قدر پاره ی پیکر اضافه آمده است

بگو به حرمله از پیکر علی اکبر
هزارتا علی اصغر اضافه آمده است

#مهدی_رحیمی_زمستان

____________________________
#شب_هشتم_محرم
#ایها_العشق
#شب_جوان_ارباب
#شب_آقا_علی_اکبر_علیه_السلام
#وَلَدی
#قَتَل_الله_قوم_قَتَلوک
#عليٰ_الدّنيا_بعدك_العفا

بسم الله الرحمن الرحیم

#حضرت_عباس_ع
#ساقی_العطاشا
#شب_نهم

ای قد بلند از دل صحرا بلند شو
قدم خمیده ،ای قد طوبا بلند شو

بعد ازتو نیست قوت قلبی به خواهرم
بعدِ تو می شوم تک و تنها بلند شو

از خیمه گاه تا به کنارت که آمدم
ناله زدم مُدام که سقّا بلند شو

دوروبرم ببین همه درحال شادی اند
پایان بده به خنده و هورا بلند شو

بنگر که دشمنان همه نزدیک تر شدند
آرامش دلِ همه زن ها بلند شو

راضی نشو که گریه کنم اینهمه در این
دشتی که هست غرق تماشا بلندشو

یک دشت چشمشان به من واهل خیمه ست
تا که نرفته خیمه به یغما بلند شو

دست تو روی خاک ولی دست دخترم
از ترس رفته است به بالا بلند شو

حالا که مادرم به کنار تو آمده
حدِّاقل به خاطر "زهرا" بلند شو

محمدحسن بیات لو

#مرثیه_حضرت_عباس_ (ع)

با خنده پای اهل جفا می خورد زمین
ساقی میان علقمه تا می خورد زمین

کارش تمام می شود آن کس که عاقبت
سرلشگرش کنار لوا می خورد زمین

باید که دختران حرم گریه سر دهند
وقتی عمو به دست قضا می خورد زمین

چیزی نمی کشد که عدو حمله می کند
آن لحظه هر کسی به جفا می خورد زمین

سر نیزه های لشگریان می رود هوا
شاه غریب کرب و بلا می خورد زمین

طفلی سه ساله بین تکاپوی نیزه ها
با ضربه های سخت عصا می خورد زمین

یک خواهری محجّبه بالای تپّه ای
تا می دود به سمت اخا می خورد زمین

#علی_حسنی

#مرثیه_حضرت_عباس_(ع)

افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال و پرت شکست

وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست

با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی
در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست

در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی
سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست

بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا
بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست

یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت
آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست

#علی_حسنی

#علی_اکبر_علیه_السلام
قسمتی از ترکیب بند

...

کربلا عطر جان فزا پیچید
خبری بین خیمه ها پیچید

چقدر یاس خوش بوی لیلا
به خودش زیر دست و پا پیچید

پدرش قطعه های اکبر را
وسط سطح یک عبا پیچید

گریه ها کرد و نسخه ی خود را
با دم "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" پیچید

آهِ زینب فقط حیاتش داد
قسم خواهرش نجاتش داد

#محمد_جواد_شیرازی

#علی_اکبر_علیه_السلام
قسمتی از ترکیب بند

...

اذان بگو که مسیحا شوی علی اکبر
مسیح عالم بالا شوی علی اکبر

رجز بخوان وسط کارزار تا این که
دلیل بهجت لیلا شوی علی اکبر

دعای ام بنین بوده که میان نبرد
قرین حضرت سقا شوی علی اکبر

رقابتی است که قبل از عمو بیایی و
رکاب زینب کبری شوی علی اکبر

بمان کنار پدر تا که نیرویش باشی
عصای پیری بابا شوی علی اکبر

از این نسیمِ گل یاس پهلویت پیداست
شبیه حضرت زهرا شوی علی اکبر

خودت کمک بده هر طور می شود به حسین
درون سطح عبا جا شوی علی اکبر

هنوز جای لبت بر لب پدر مانده
ببین کنار تنت "...بَعْدَكَ الْعَفٰا" خوانده

#محمد_جواد_شیرازی

ای #آب اگر #رقیه سراغ مرا گرفت
حتما به او بگو که به اینجا نیامده

حتما به او بگو که به این نام واین نشان
شخصی برای آب به دریا نیامده

اصلا بیا و پیشقدم شو خودت برو
برو به سمت خیمه ی او تا نیامده

ای #علقمه بگو که چه دیدی که سالهاست
حال شما هنوز سر جا نیامده

بدرود بچه های عطش، بچه های عشق
یک #مشک از آب علقمه به ما نیامده...

#بیقرار_زینبم
#یا_اباالفضل_ادرکنی
#شیری_افتاد_ز_پا_و_همگی_شیر_شدند

وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، 

▪️در همان حال شِمرِ ملعون بر سینه مبارکت نشسته،

وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، 

▪️و شمشیر خویش را بر گلـویت سیراب مینمود،

قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، 

▪️با دستى مَحاسنِ شریفت را در مُشت میفِشرد،

ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ، 

▪️(و با دست دیگر) با تیغِ آخته اش سر از بدنت جدا مى کرد،

قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، 

▪️تمامِ اعضا و حواسّت از حرکت ایستاد،

وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ، 

▪️نَفَسهاىِ مبارکت در سینه پنهان شد ،

وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ، 

▪️و سرِ مقدّست بر نیزه بالا رفت،

ادامه دارد ...

نه در توصیف شاعر ها نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه، فراوان تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می گوید الایاایها الساقی تمام کودکان معراج را توصیف می کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می شود در عرصهء میدان چنان رفتی که بعد ازآن بخوانندت هوالباقی بدون دست می آیی و از دستت گریزانند پراز زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه ها یا (عدتی فی شدتی) برگرد که تو بی مشک سقایی، که تو بی دست رزاقی شنیدم بغض بی گریه به آتش می کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه ام باقی #سید_حمیدرضا_برقعی

خیلی گران تمام شد این آب خواستن یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت #علی_اکبر_لطیفیان

«شیدایی عاشقی در خون»

مناجات امام حسین علیه السلام در گودال قتله گاه

متن و گفتار : کارشناس محترم جناب اویس

برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیک نمایید:



تیر بود و تیر بود و تیر بود و تیر بود
چشم تا می‌دید روبَه دور جسم شیر بود

طاق ابروی قمر مجروح از شمشیر بود
تیر درآوردن از چشم تو بی‌تاثیر بود

دست سویش می‌برم دردت مکرر می‌شود
حال و روز کاسه‌ی چشم تو بدتر می‌شود

بعد تو دیگر زمان هتک حرمت می‌شود
بعد تو دیگر زمان هتک حرمت می‌شود

خیمه‌ها از حمله‌ی اشرار غارت می‌شود
وای من بر

چادر زینب جسارت می‌شود

از کنیزی‌بردن و تحقیر صحبت می‌شود

خیز و از این لشگر بی‌عاطفه جان را بگیر
هرزه‌چشمند این جماعت چشم‌هاشان را بگیر


السّلام علیک یا اباالفضل العبّاس

بسم الله الرحمن الرحيم


يا رب الحسين بحق الحسین(ع)
اشف صدر الحسين (ع)
بحضور الحجة(عج)

آید صدایِ العطش اندر میانِ خیمه ها
بانگِ انا الحقّی رسد زان پس میانِ نیزه ها

شاه شهیدان را ببین تنها میانِ کارزار
سقایِ آب آور شده دستش جدا با دشنه ها

خونین شده ماهِ رخش با سنگِ کینِ أشقیا
کلگون شده حلقِ علی با ضربِ چندین شعبه ها

زینب شده در قتلِگه جسمِ حسینش در برش
سوزد خیامِ اهل حق در نارها و شعله ها

گشته به روی نیزه ها آن ماه های هاشمی
اهل حرم گشته اسیرِ خصم ها و فتنه ها

طفل سه ساله را ببین با سر چه زاریها کند
صوتش شده خاموش از نیرنگها و عقده ها

یک کاروان آزاده را با تازیانه می برند
شام غریبانش شده ویرانه ی مخروبه ها

خوانند خطابِ آتشین سجاد و عمّه ىْ عالمش
کاخ یزیدانِ زمان مخروبه شد زان خطبه ها

هفتاد ودو آلاله تنْ هفتاد و دو گلگون کفن
هفتاد و دو آزاد یلْ خونینِ ظلمِ پنجه ها

یا منتقم فریاد کن بهر حسینِ فاطمه
شو شافی صدر حسین زین شِکوه ها و غصه ها

ز.ا.الحسینی


اکنون حسین(ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه تاریخ، در کنار فرات شهادت بدهد:

تاریخ زمین پر از غم و احساس است
در راه بشر وسوسه ای خناس است
اما به خدا هنوز من معتقدم
آب است که سخت تشنه ی عباس است

#یــاذخـــر_الحسیـــــــن

آن نخل به خون طپیده رامی بوسید
آن مشک ز هم دریده را می بوسید

خورشید،کنار علقمه خم شده بود
دستان ز تــن بریده را می بوسید

#شب_عاشورا

مُهلَتی گِرَفتَم من از سِپاهِ شِیطان
تاکُنَم مُناجاتِ با خدایِ سُبحان
عاشِقِ کَلامِ خُدایِ ذوالجَلالَم
مینَمایَم اِمشب تِلاوَتی,زِقرآن

شب, شبِ اَمان نامِه باشَد برایِ ساقیِ حَرَم
امشبی شبِ پاسِبانِیِ بُوَد به صاحِبِ عَلَم
لَحظه ی وِداع وصَفا ومِزاح وناله امشب است
شب شبِ بُروزِ اِرادَت بُوَد دراین زمانِ کَم

شَب شَبِ آخِراست,حَق به ماناظِراست
نورِحق زماظاهِراست
من حسین حسینم حسینم حسین حسینِ تشنِه لب....

#سیدهادی_موسوی

#شب_عاشورا

☑️ بند اول

پناه حرم -صدای مادرم میاد نزن بی حیا 

عزیز قلب مصطفی بگو که چرا 

افتادی زیر تیغ و نیزه و دست و پا

☑️ بند دوم

پناه حرم – تو زیر چکمه های شمر توی قتلگاه

من بالای مقتل و با دلی پرزآه 

دارم میبینم  که داری می شی سرجدا 

☑️ بند سوم

حسین جان من – داره رگای گردن تو را می بره 

ولی چرا سرت را ازقفا می بره

جلوی چشم خواهرت چرا می بره 

#یاسر_مسافر

#شب_عاشورا

☑️ بند اول

پناه حرم -صدای مادرم میاد نزن بی حیا 

عزیز قلب مصطفی بگو که چرا 

افتادی زیر تیغ و نیزه و دست و پا

☑️ بند دوم

پناه حرم – تو زیر چکمه های شمر توی قتلگاه

من بالای مقتل و با دلی پرزآه 

دارم میبینم  که داری می شی سرجدا 

☑️ بند سوم

حسین جان من – داره رگای گردن تو را می بره 

ولی چرا سرت را ازقفا می بره

جلوی چشم خواهرت چرا می بره 

#یاسر_مسافر

#شب_عاشورا

آمده هنگام میثاقی با جانان
شب بیعتِ با سالار شهیدان
یا ثارالله
در شب عاشورا،می بندیم پیمان با،شما چون شهدا
وَبنَ ثارِه
یا اباعبدالله...

امشب حسین باشد کنار خواهرش
عصر فردا رَوَد بر نیزه ها سرش
چه بگویم
از اشک دو دیده،از قد خمیده،از سر بریده
وا غربتا
واویلا واویلا...

#امیر_عباسی

#اصحاب
#شب_عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام

☑️ بند اول

شَبِ,عاشورا رِسیدِه وُ دِلم صَبور
باگُناهام ازحُسِین شُدَم چِه دور
شُده باز بَساطِ نوکَری چه جور
حسین حسین حسین حسین

(خوش به حالِ نُوکَرات,نوُکَرایِ بی ریات)٢
یه کاری کن منم بِشَم باهات

اِی اِمامِ من,مَن کُجاوُهِیئَتِ تو,من کُجاوُحُرمَتِ تو,من کُجاوُغُربَتِ تو

ای آقاجونَم,مَنو هَم توباصَفاکُن,مَنوازگُنَه رَها کُن,مَنوازخودَم جُداکُن
ای حسین حسین جانم ای حسین حسین...

☑️ بند دوم

زُهِیر,یه چِنین شَبی به عاشِقا چی گُفت
کِه یِهُو وُجودِاَطهَرِش شِکُفت
دَردِ دِلهاشو به غیرِ حق نَگُفت
آقا آقا آقا آقا

(کاش میشُدمِثِه زُهِیر,مَنَم کُنَم مَسیرو سِیر)٢
بِرِم به سویِ کارِخِیر,آقا

ازتومیخوام که,نَذاری دِلِ مَنو جا,نَذاری مَنو تو تنها,تویِ اینهَمِه مُعَمّا

ازتومیخوام کِه,جوری دَستَمو بِگیری,که بِشَم مِثِه اسیری,به رَهِ تو یااَمیری
ای حسین حسین جانم ای حسین حسین

☑️ بند سوم

امشب,پاسِبانِ خیمه ها میزَد قَدَم
نِگَرانِ بچه ها بود و حَرَم
آری اون یِگانِه صاحِبِ عَلَم
عباس عباس عباس عباس

(این طَرَف توخِیمه ها,حبیب میگُفت به یاوَرا)٢
زودتر شُمابِشید فَدا,یِ یار

سِبقَتِ عِشقو, از بنی هاشِم بِگیرید,زودترازاونابِمیرید,دَستِ دُشمنو نگیرید

یاوَرانِ حق,مابایَد فردا فَداشیم,باحُسینِ کَربلاشیم,نَبایدازَش جُداشیم
ای حسین حسین جانم ای حسین حسین...

#سیدهادی_موسوی (نوشاد_همدانی)

#دودمه

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است    مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است            مکن ای صبح طلوع
******
امشبی را عاشقان دارند به لب ذکر و دعا    عصر فردا سر جدا
در میان خیمه ها نجوا نمایند با خدا             عصر فردا سر جدا
********************
دم پـاره
امشب پریشان زینب است         محزون و گریان زینب است
******
امان از دل زینب          چه خون شد دل زینب

گرفته خون چشِ برادر حسین
بال و پر حسین دلاور حسین

غریبی حسینُ امشب ببین
امون میدن به شیر ام‌البنین 

دلش گرفته که بهش امون میدن
فرشته‌ها دارن تو خیمه جون میدن 

میگن دیگه نباش کنار حسین
برو کنار تموم شه کار حسین 

میگن تو اون طرف همیشه سربه‌زیر
تو این همه سپاه بیا بشو امیر 

تو خیمه شما که قحط آبه
ولی ماها اسبامونم سیرابه

غضب تو چشمایِ برادر حسین
میگه که زندگی‌م فدا سر حسین

من اومدم براش بمیرم فردا
دامن زهرا رُ بگیرم فردا

قیامتی شده کنار علقمه
فاطمه اومده برید کنار همه

الهی عباست بمیره مادر
نیزه به پهلو هات نگیره مادر

شرمندم و از شرم خونی شده اشکم
مادر حلالم کن که پاره شد مشکم

کشته من و خجالت از شیر خواره
فکر طناب و خواهر اواره

حالا که اومدی مادر قد کمون
حسین داره میاد یه کم دیگه بمون

باید ببینه من سرم رو پاته
بازم یکی از پسرات همراته

یه جمله روضه شد روضه مو به مو
دست رو شونم بذار یه یا علی بگو

رو گونه جای دست اون بی دین بود
بشکنه دستش چقدر سنگین بود

#شب_عاشورا

آقا دیگه بیا الغوث الامان
فدای گریه هات یا صاحب الزمان

دلم گرفته ماتم خیمه ها
بیا که سینمون شده کربلا ای وای

دل رئوف تو تحت فشاره و
زخم دل حسین مرحم نداره و

تو گریه میکنی برای حرم
فدای گریه هات پدر مادرم

اقا به ما بگو کجایی امشب و
فقط تو میشنوی صدای زینب و

صدای گریه همه تشنه ها
صدای پای عمه تو خیمه ها

اقا اگه بدم برای ابروت
دست رو سرم بکش به خاطر عموت

به خاطر امیر صاحب علم
من و ببر برا دفاع از حرم

#شب_عاشورا
امان نامه

شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست
میان خیمه‌یِ اصحاب روضه‌ی زهراست

شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد
دوباره دورِ خیامِ امام می‌گردد

صدایِ پایِ نگهبان خیمه می‌آید
دوباره خواب به چشمانِ خیمه می‌آید

کسی خیالِ حرم را نمی‌کند تا اوست
سکینه صحبتِ غم را نمی‌کند تا اوست

عَلَم به دوشِ علمدار تا قدم می‌زد
هراس را به دلِ دشمنان رقم می‌زد

اگر صدایِ قدمهاست جایِ غربت نیست
میان لشکرِ دشمن نگرد  جرات نیست

به مَشک سمتِ حرم برده آب را عباس
حرام کرده به بیگانه خواب را عباس

گذشته نیمه‌ای از شب مدام می‌گردد
شب است و باز به گِرد خیام می‌گردد

که دید بِینِ سیاهیِ شب کسی‌آید
زِ دور سمتِ امیر عرب کسی‌آید

به خشم خیره شده شیرِ هاشمی غُرید
نَهیبِ غُرشِ عباس در فضا پیچید

که هستی اینهمه جرات به خویشتن دادی؟
و دودمانِ خودت را به سوختن دادی؟

عَلَم ندیده ای از دور با علمدار است
چگونه آمده ای چشم خیمه بیدار است

اگر قدم زِ قدم رویِ خاک برداری
قدم به خاک نخورده دو چاک برداری

کلام او که به پایان رسید جانش سوخت
صدایِ ناله‌ی زینب شنید جانش سوخت

به رویِ چشمِ زمین ماهِ خاندان اُفتاد
زمین به پیشِ قدمهایِ آسمان اُفتاد

مرا ببخش چرا آمدید تا اینجا
سلام حضرت بانو شما کجا اینجا

دو چشمِ خسته‌یِ خاتون کربلا وا شد
تمام زمزمه اش ذکرِ واحسینا شد

رسیده‌ام که ببینی مرا قراری تو
وصیتِ پدرم را به یاد داری تو

گرفت دست تو و گفت ای توانِ حسین
همیشه جانِ تو و جانِ کودکانِ حسین

چه شد که خاک به دامان و چنگ بر جامه است
ببین به خیمه‌مان صحبتِ امان نامه است

جهان به چشمِ علمدار تار تر شده بود
تمامِ قامتِ عباس شعله ور شده بود

میانِ شب عرقِ شرم از جبین می‌ریخت
سرش به زیر چه اشکی بر آن زمین می‌ریخت

گرفت چادرِ بانو و بال و پَر میزد
برایِ غربت او داد از جگر میزد

سوار رفرف خود شد توان به مرکب داد
علم به دوش گرفت و توان به زینب داد

کشید تیغ دو سر را به دورِ سر چرخاند
سپاه را به نگاهی به جنبشی لرزاند

رگی به صفحه‌ی پیشانی‌اش تورم کرد
تمام لشکرِ شب دست و پایِ خود گم کرد

دوباره مرکبِ خود را به رقص آورده
شبیه سینه‌ی آتش فشان تلاطم کرد

به بیرقی که به دوشش نهاده موج اُفتاد
امیر سمت حرم آمد و تبسم کرد

کشیده نعره که امشب امانتان بِبُرم
برای حرف امان نامه دودمانتان بِبُرم

به زخم تیغ علی بازوانتان شکنم
به ضربه‌ای همه‌ی استخوانتان شکنم

رسید ظهرِ دهم نوبت علمدار است
تنش به رویِ زمین های گرم خونبار است

وزید سوزِ حزینی به خیمه‌گاهِ رباب
که ای برادرِ تشنه برادرت دریاب

میان علقمه خونش به راه اُفتاده
دو چشم خون شده و از نگاه اُفتاده

کنارِ پیکرِ او بویِ یاس پیچیده
شکسته مادری آنجا به آه اُفتاده

حرامیان همه با نیزه های خود رفتند
امیر مانده و در قتلگاه اُفتاده

حسین می رسد و جمع می‌کند او را
میانِ راه چرا تکه ماه اُفتاده

به پا بخیز که سمت حرم کسی نَرَود
ببین به خیمه ی زینب نگاه اُفتاده

#حسن_لطفی

#شب_عاشورا امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شودفردا میان قتلگه در خون شناور می شودامشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگوفردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شودامشب بهع سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگیفردا تمم باغ او لب تشنه پرپر می شودامشب چو شمعی پر شرر تا صبح می سوزد ولیفردا ز جور کوفیان بی عون جعفر می شودامشب همه پروانه ها دور و برش پر می زنندفردا فدای راه حق بی شیر اصغر می شودامشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عموفردا ز سم اسبها صد پاره پیکر می شودامشب تمام دیده ها رو جانب لیلا بودزیرا که چون فردا شود مجنون اکبر می شودامشب مناجات حسین تا عرش اعلا می رودفردا سرش از تن جدا مهمان مادر می شودامشب کند زینب دعا هر گز نگردد صبحدمفردا ز جور خصم دون بی یار و یاور می شودامشب ز راز دشت خون زینب حکایت می کندفردا کنار علقمه او بی برادر می شودامشب برای روز نو در کف نمانده چاره اشفردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر می شود#حبیب_الله_موحد

#گودال

دمی که لب به لب از آه میشود گودال
ردیف و قافیه ناخواه میشود گودال

اگر که سوره یوسف درست خوانده شود
حدیث پیرهن و چاه میشود گودال

صدای مادر پهلو شکسته می آید
گریز مرثیه هرگاه میشود گودال

میان روضه کوچه لهوف باید خواند
چرا که آخر این راه میشود گودال

شمرده ایم چهل زخم میشود کوچه
هزار و نهصد و پنجاه میشود گودال

دوازده دفعه، دشنه را تصور کن ...
مسیر روضه هر ماه میشود گودال

دوازده یعنی که، امام ها را کشت
نه زهر کینه، نه، اصلاح میشود؛ گودال

#حجت_الإسلام_محسن_حنیفی

شعر روضه حضرت #ابالفضل_العباس (ع)
روز نهم دهه اوّل محرّم

گوشه محراب ، عکس روی تو پیدا
طاق دو ابروت،قوس قاب مصلا

کار قنوتت ،کشیده جانب معراج
چارستون تن توکعبه حجاج

ای جبل النور ِ با فضائل زینب
توجبل الرحمه ای مقابل زینب

آینه افتاد،شکست از اثرتو
رکن یمانی است یا که فرق سر تو

کی زره تو شده باتیر ملبس؟
دست تو را برد هجوم کس وناکس

هر دو کفت راهی رمی جمرات است
مشک اگر نیست،لبت آب حیات است

بوی مدینه است که پیچیده به صحرا
علقمه را نیز، مگر سرزده زهرا

"سایه زینب!چه شده سایه نداری؟
سوره زینب !چه شده آیه نداری؟"

بال دعایت پر من بود ولی ریخت
هرمژه ات لشکر من بودولی ریخت

چشم ترت بود دو تا چشمه کوثر
منکه دلم سوخت به حال علی اصغر

زندگیم! میل نداری که بپاشی
تا گره ی کور به کارم زده باشی

آه ندیدم دوسه جای بدنت را
آه بمیرم متلاشی شدنت را

هرکسی ازدور، به جسم تو رسیده
قد تو را ،آمده برنیزه کشیده

پیکرت افتاد،حرم سلسله هم دید
پرچمت افتاد ،ببین حرمله هم دید

منکه سرم رفت، زبس کف زده دشمن
یک قدمی حرمت آمده دشمن

دارو ندارت جگرم بود ولی سوخت
چشم امیدت به حرم بود ولی سوخت

امنیتی نیست، ببین خیمه بهم ریخت
هرچه بلا بود به روی کمرم ریخت

ماکه ندیدیم پس از تو علمت را
ماکه کشیدیم ،عمود حرمت را

غصه ام آوار شده بر سر زینب
دل نگرانیم شده معجر زینب