نقد و بررسی دیدگاه دکتر سروش پیرامون مکانیسم نزول وحی

تب‌های اولیه

281 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

anti;384883 نوشت:
اما اینکه اشخاص دیگری ادعا کردند که پیامبر هستند هم چیزی ثابت یا رد نمی شود!!! چون فرض هم بگیریم در کتب دیگر خاتم بودن حضرت محمد نیامده و اصلا کسی هم نمی دانسته تا آیه محمد رسول الله خاتم النبیین نازل شده!! خوب ادعای نبوت بهاء الله کدام گفته من یا شما را نقض می کند؟؟

با سلام.
موضوع تاپیک در مورد مکانیزم نزول وحی است. منظور بنده از ذکر شان نزول آیه خاتمیت این بود که ثابت کنم حتی مسئله خاتمیت هم بر اساس یک سلسله اتفاقاتی که برای پیامبر افتاده نازل شد. یعنی اگر آن اتفاقات نمی افتاد شاید آن آیه نازل نمی شد و خاتمیتی هم مطرح نمی گشت. بنده این سوال را در آن پست مطرح کردم که به نظر شما چه رابطه ای بین اینکه پیامبر پدر زید یا هیچ یک از مردان اعراب نیست و خاتمیت او وجود دارد؟ چرا این دو جمله دقیقا در کنار هم آمده است؟

معلق;384932 نوشت:
ماجراي مائده آسماني داستان خود قرآن است
شما اينطوري جداي از فاعل بودن يا نبودن پيامبر در نزول قرآن، راستگويي آن را هم داريد زير سوال مي بريد(موضعتان را روشن كنيد)

با سلام.
پیامبر راستگوترین راستگویان بود. در این شکی نیست.
ببینید فرق است بین دروغ منطقی و دروغ اخلاقی. سخنانی که پیامبر در قرآن گفته می توانسته صحت نداشته باشد ولی بدلیل اینکه خود به آنها ایمان داشته دروغ تلقی نمی شود. پیامبر حقیقتا به همان چیزی که می گفته اعتقاد داشته است. ولی لزوما نمی تواند صحت داشته باشد. سروش یک نظریه جدیدی نیز دارد که می گوید روایات قران رویاهای پیامبر بوده است. پیامبر آنها را در عالم رویا دیده است و عینا بیان کرده است. لذا متن قرآن نیاز به تفسیر ندارد که نیاز به تعبیر دارد. لذا تمام تصویرسازی های قرآن و روایات و داستان های آن می تواند خواب و رویا باشد که تعبیر نیاز دارد. لزوما نیاز نیست عینا همه آنها صادق باشد. بلکه تعبیر می خواهد. البته نمی خواهیم حالا در مورد نظریه دوم سروش بحث کنیم چون بحث منحرف می شود. در کل خواستم بگویم که اعتقادات بنده و البته سروش مستلزم این نیست که پیامبر را دروغگو بپنداریم.
در ضمن دکتر سروش در نامه دوم خود به آیت الله سبحانی در این مورد چنین می گوید :
اینک بخاطر شما می آورم که در موسسه حکمت و ادیان که سخن از "حسن عقلانی صدق" و قبح عقلانی کذب می گفتید، پرسیدم مگر به اعتقاد معتزلیان آنکه عقلاً قبیح است "کذب ضار" نیست (دروغ زیان بخش نه کذب مطلق)؟ و شما تصدیق کردید. آنگاه گقتم پس بنظر شما منعی ندارد که خداوند با خلق خود دروغی بگوید سودمند (در قرآن یا جای دیگر) و شما گفتید محتمل است اما احتمالش یک در میلیون است! آیا این را به خاطر می آورید؟

معلق;384932 نوشت:
به هر حال اگر خداوند بدون اسباب متداول طعام نازل كرده است كلام هم مي تواند نازل كند و اشارات خود قرآن هم ناظر بر همين است كه آنچه كه نازل شده كلام بوده نه معنا

هر چند فلاسفه گفته اند از خداوند مجرد محض فقط موجودی مجرد به طور مستقیم صادر یا خلق می شود الباقی تماما به طور غیر مستقیم است. ولی اگر هم این فرض را بپذیریم که خدا می تواند مستقیما طعام نازل کند فلذا می تواند کلام هم نازل کند باز چیزی ثابت نمی شود. فقط ثابت می شود که می تواند. ثابت نمی شود که انجام داده است. شما ثابت کنید که این کلام هم مثل همان طعام مستقیما از خداوند صادر شده است نه با واسطه شخصیت محمد(ص).

سلمان14;384852 نوشت:
این قسمت بحث حقیر عقلی محض بود.
می پرسم هدایت چیست؟ آیا غیر از پاسخ به سوالاتی مانند سوالات زیر است؟
خدا کیست؟ چند تاست؟ کجاست؟ واحد است یا انتزاع است یا ...؟ پیغمبر کیست؟ مستقل است یا از سوی کسی می آید و ....
آیا این سوالات هر جوابی می تواند داشته باشد یا جواب آنها یکتاست من کار ندارم الان فلانی چه می گوید و بهمان چه می گوید، می گویم آیا این سوالات یک جواب مشخص دارد یا نه؟
ارتباط با خدا چگونه است؟ با نماز با دعای مسیحی با تمرکز بودایی؟ کدام یک ؟ آیا انسان نیاز به امام دارد یا نه؟
اصلاً سوالات ریزتر از اینها: همینکه شما بدنبال جواب مشخصی برای سوالتان در مورد گفتار سروش هستید، نشان نمیدهد که هر سوال یک جواب مشخص دارد.
من کاری به جواب سوالات بالا ندارم، می پرسم آیا هر سوال مشخص جواب مشخصی دارد یا نه؟

بله در حقیقت امر ج.اب مشخصی دارد. ولی بنده باز هم عرض می کنم اینها صرفا نمی تواند نهایت هدایت باشد. اینکه خدا کیست یا چند تاست یا ..... همه این سوالات هم برای هدفی بالاتر است. مگر خداوند نیاز دارد به عبادت و پرستش ما. لذا اینها هدف نهایی نیست که بگوییم اگر به اینها رسیدیم همه مسایل حل می شود. اینها هم وسیله است. ممکن است خدا کسی را بدون اینکه بخواهد به خدا اصلا اعتقادی داشته باشد هدایت کند.
در ضمن اگر هم بگوییم هدف اصلی هدایت پاسخ به این پرسش هاست باز هم مشکل دیگری وجود دارد و آن این است که مگر دین پاسخروشنی به انها داده است. اگر داده بود اینهمه اختلاف در خداشناسی و ..... نبود. این همه تکفیر نبود. این را برای بار چندم عرض می کنم فهم ما از کلمات بسیار متفاوت و البته خظاپذیر است. لذا نیاز نیست که خدا کلامی را مستقیم بفرستد که بشر را بوسیله آن هدایت کند چرا که باز هم فهم بشر از این کلمات خطاپذیر است. پس چه بهتر که ساختن همین کلمات را هم به بشر واگذار کند. شان خداوند بسیار بالاتر از این حرفهاست. هدایت خداوند اصلا در این قالبهای مادی نیست.
سلمان14;384852 نوشت:
اثبات کنم کسی جز نبی اکرم(ص) نمیتوانسته بار قران را به دوش بکشد؟

خیر نمی خواهم این را ثابت کنید. می خواهم ثابت کنید که خداوند از خارج از قوانین علی و معلولی اقدام به خلق کلمات کرده است. در واقع به قول جناب مومن از قاعده کن و فیکون استفاده کرده است. چرا که پیش فرض مسئله در درک تمام پدیده های هستی قوانین و اسباب معمول و متداول است. مگر خلافش ثابت شود.
سلمان14;384852 نوشت:
اتفاقاً کلمات هم صورت ندارند و عقلی هستند، غیر از این است که ما انسانهای منطقی هستیم،

خیر بنده با عرض معذرت با شما مخالفم. کلمات هم صورت دارند. زبان ساخته دست انسان است. از دمیدن هوا و عبور آن از لای حنجره انسان پدید می آید. کلمات هم بر اساس پیشرفت تمدن بشری ایجاد شده اند. کاملا با دنیای مادی انسان عحجین اند. کاملا مادی و باصورتند.

بی نظیر;384946 نوشت:
بر فرض محال که این را بپذیریم ایا پیامبر دروغگو یا گیج هم بوده است معاذالله !!!!!!!!!!!!!
چطور پیامبر نتوانسته پیام خدا را درباره حضرت مریم بدرستس تشخیص دهد یا پیامبر دروغگو باید باشد
یا گیج که اینچنین اشتباهی مرتکب شده باشد

با سلام. پاسخ شما را در پاسخ به جنب معلق دادم.
شریعت عقلانی;385017 نوشت:
پیامبر راستگوترین راستگویان بود. در این شکی نیست.
ببینید فرق است بین دروغ منطقی و دروغ اخلاقی. سخنانی که پیامبر در قرآن گفته می توانسته صحت نداشته باشد ولی بدلیل اینکه خود به آنها ایمان داشته دروغ تلقی نمی شود. پیامبر حقیقتا به همان چیزی که می گفته اعتقاد داشته است. ولی لزوما نمی تواند صحت داشته باشد. سروش یک نظریه جدیدی نیز دارد که می گوید روایات قران رویاهای پیامبر بوده است. پیامبر آنها را در عالم رویا دیده است و عینا بیان کرده است. لذا متن قرآن نیاز به تفسیر ندارد که نیاز به تعبیر دارد. لذا تمام تصویرسازی های قرآن و روایات و داستان های آن می تواند خواب و رویا باشد که تعبیر نیاز دارد. لزوما نیاز نیست عینا همه آنها صادق باشد. بلکه تعبیر می خواهد. البته نمی خواهیم حالا در مورد نظریه دوم سروش بحث کنیم چون بحث منحرف می شود. در کل خواستم بگویم که اعتقادات بنده و البته سروش مستلزم این نیست که پیامبر را دروغگو بپنداریم.
در ضمن دکتر سروش در نامه دوم خود به آیت الله سبحانی در این مورد چنین می گوید :
اینک بخاطر شما می آورم که در موسسه حکمت و ادیان که سخن از "حسن عقلانی صدق" و قبح عقلانی کذب می گفتید، پرسیدم مگر به اعتقاد معتزلیان آنکه عقلاً قبیح است "کذب ضار" نیست (دروغ زیان بخش نه کذب مطلق)؟ و شما تصدیق کردید. آنگاه گقتم پس بنظر شما منعی ندارد که خداوند با خلق خود دروغی بگوید سودمند (در قرآن یا جای دیگر) و شما گفتید محتمل است اما احتمالش یک در میلیون است! آیا این را به خاطر می آورید؟

بی نظیر;384946 نوشت:
بزرگوار ما کلام محمد ص و باور همه مسیحیان جهان را قبول نکنیم انوقت حرف یک یهودی را که معلوم نیست
کی بوده باور کنیم
در ضمن اگر هم زیر سوال برده ایا توانسته است اثباتی ارایه دهد ؟
زیر سوال بردن که کاری ندارد مهم اثبات است

منظور بنده این نبود که به کلام آن یهودی استناد کنیم. اصلا بنده او را نمی شناسم و اصلا نمی دانم که راست می گوید را غرضی داشته است. مقصود بنده این بوده که این باورها ایمانی است. به دین مردم مربوط است. لزوما یک واقعه تاریخی نمی تواند باشد.
بی نظیر;384946 نوشت:
قانون جاذبه و غلبه بر ان هردو خلق مستقیم خداست و معنا ندارد بگیم قانون جاذبه خلق مستقیم است و دیگری خلق غیر مستقیم
منتهی این انسان هست که اول پی به قانون جاذبه می برد چون شناخت ان اسان تر است بعد پی به چگونگی غلبه بران

در ابتدای خلقت و در هنگام بیگبنگ جاذبه کره زمین وجود داشت؟ اصلا کره زمین وجود داشت؟ زمانی که کره زمین به شکل سنگی از آن انفجار بزرگ رها شد و اتمسفری نداشت آیا جاذبه وجود داشت؟
ببینید باز هم می گویم علم فیزیک در این زمینه پیشرفت های قابل ملاحظه ای کرده است. بنده تخصص چندانی در این زمینه ندارم. ولی نیک می دانم این علم توانسته است چگونگی پدید آمدت عالم هستی و قوانین حاکم بر آن را تشریح و تبیین کند. به عبارتی برای آن علت های طبیعی و علمی پیدا کند.
بی نظیر;384946 نوشت:
تا جایی که من اطلاع دارم این تبیین کامل نیست هنوز موارد مبهم بسیاری در این رابطه وجود دارد و هنوز در حد نظریه است
مثلا انرژی تاریک چیست ؟ منشا ان کجاست ؟و ...
و چه بسا بعدها نظریاتی جدید مطرح شود و این نظریه بیگ بنگ را زیر سوال ببرد

بله ناض است و ممکن است اشتباهاتی داشته باشد. ولی روز به روز به جلو می رود. به طوری که هر روز با پیشرفت علم بهتر می تواند قواعد و قوانین حاکم بر عالم هستی و نحوه بوجود آمدن آنها را پیدا کند.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;385017 نوشت:
روایات قران رویاهای پیامبر بوده است. پیامبر آنها را در عالم رویا دیده است و عینا بیان کرده است. لذا متن قرآن نیاز به تفسیر ندارد که نیاز به تعبیر دارد. لذا تمام تصویرسازی های قرآن و روایات و داستان های آن می تواند خواب و رویا باشد که تعبیر نیاز دارد. لزوما نیاز نیست عینا همه آنها صادق باشد. بلکه تعبیر می خواهد

آيا خود قرآن هم(به عنوان كتاب هدايت) اين موضوع را تصديق كرده؟ سروش چه نتيجه ايي مي خواهد بگيرد؟

شریعت عقلانی;385017 نوشت:
شما ثابت کنید که این کلام هم مثل همان طعام مستقیما از خداوند صادر شده است نه با واسطه شخصیت محمد(ص).

اقتضاي اعجاز بودن حكم مي كند

معلق;385053 نوشت:
آيا خود قرآن هم(به عنوان كتاب هدايت) اين موضوع را تصديق كرده؟ سروش چه نتيجه ايي مي خواهد بگيرد؟

ما داریم خود کلام قرآن را تحلیل می کنیم. نحوه بوجود آمدن آن را تحلیل می کنیم. نمی توانیم که از خود متن شاهد بیاوریم.
معلق;385053 نوشت:
اقتضاي اعجاز بودن حكم مي كند

اعجاز چنین اقتضایی ندارد. هر کلامی ممکن است اعجاز مخصوص به خود را داشته باشد. البته نظریه سروش نمی گوید که متن قرآن خیلی معمولی است مانند تمام متون معمولی. بلکه می گوید در آن اعجاز وجود دارد و این بدلیل اتصالی است که پیامبر با عالم ملکوت داشت. همین طور که کلام مولانا هم ممکن است اعجاز داشته باشد. بدلیل همان اتصالش به عالم ملکوت.
همان طور که ابیات اشعار مولانا ممکن از معارف سطح بالا و پایین داشته باشد آیات قرآن هم همانطور می تواند سطح بالا و پایین داشته باشد. مثلا آیه : الله نور السموات و الارض بسیار عمیق تر و حاوی معرافی بالاتر از آیه تبت یدا ابی لهب وتب است. و اینها همان اقتضایی است که نظریه سروش دارد. یعنی وحی الهی ارتباط مستقیم با احوال عرفانی پیامبر دارد بدلیل اینکه این آیات کشف و شهود پیامبر بوده است.

پیشنهاد می کنم مقاله " تعارض آیات و روایات با گمانه خلق الفاظ قرآن از سوی پیامبر اكرم (ص) " از آقای مصطفی آذرخشی را دانلود و مطالعه بفرمائید...

http://trainbit.com/files/4376494884/ayaat_noormag.mihanblog.com.pdf.html

سلمان14;384852 نوشت:
ضمناً اعتقاد خودتان را مبنی بر اینکه قرآن کلام خداست یا نه شرح نفرمودید، لطفاً بیان کنید!

البته نظر شخصی بنده اصلا مهم نیست. نظر منطقی و عقلی و استدلالی بنده مهم است. نظر شخصی بنده ممکن است اصلا عقلانی نباشد. صرفا ایمانی باشد. ما اینجا که مجادله نمی کنیم که نظر خودمان را به دیگری تحمیل کنیم. ما داریم در پرتو نظرات ارزشمند شما چیز یاد می گیریم. ان شاء الله نظر شخصی ما هم در پایان بحث مشخص خواهد شد. لذا ممکن است نظر شخصی بنده در طول بحث تغییر کند. هر چند که نظر شخصی بنده تا اینجا نزدیک به نظر سروش است. تا که خدا چه بخواهد.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;385017 نوشت:
ببینید فرق است بین دروغ منطقی و دروغ اخلاقی. سخنانی که پیامبر در قرآن گفته می توانسته صحت نداشته باشد ولی بدلیل اینکه خود به آنها ایمان داشته دروغ تلقی نمی شود. پیامبر حقیقتا به همان چیزی که می گفته اعتقاد داشته است. ولی لزوما نمی تواند صحت داشته باشد.

سلام

دوست گرامی می دانید این گفته شما یعنی چی ؟ یعنی پیامبر بیمار روانی بوده است
تنها در حالات بیماریهای روانی است که شخص توهمات خودش را راست تصور می کند
بیماریهایی نظیر اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی و مانیا و ...

در حالت عادی و یک انسان کامل با عقل سالم هرگز این مساله اتفاق نمی افتد

شریعت عقلانی;385017 نوشت:
سروش یک نظریه جدیدی نیز دارد که می گوید روایات قران رویاهای پیامبر بوده است. پیامبر آنها را در عالم رویا دیده است و عینا بیان کرده است. لذا متن قرآن نیاز به تفسیر ندارد که نیاز به تعبیر دارد. لذا تمام تصویرسازی های قرآن و روایات و داستان های آن می تواند خواب و رویا باشد که تعبیر نیاز دارد. لزوما نیاز نیست عینا همه آنها صادق باشد. بلکه تعبیر می خواهد.

چرا پیامبر حتی در یک مورد نگفته است در رویا دیدم که مثلا ....

اینجا واقعا هزاران نقد بهش وارد میشه ....

با تشکر

« چکیده مقاله »

مفاد آیات قرآن و روایاتِ ائمه (ع) گویای آنند كه پیامبر اكرم (ص) در دریافت وحی الهی كاملاً منفعل است، و امینِ خدا دردریافت وابلاغ كلام او به شمار می رود؛ ازاین رو، آیات و روایات ،همزبان، نزول الفاظ و معانی قرآن را بر آخرین رسول الهی تایید می كنند؛ حال آن كه انگاره دخالت پیامبر اكرم(ص) درخلق الفاظ قرآن، آشكارا با آیات و روایات در تعارض است. آنچه مؤید این نظریه است، عبارت است از: توجه به دو شان متمایز تبلیغی و تبیینی پیامبر اكرم (ص)؛ آیاتی كه قرآن كریم را نازل شده به زبان عربی قلمداد و ازآن با عنوان «كلام الله» تعبیر می كند؛ آیاتی كه از قرائت و تلاوت قرآن بر پیامبراكرم (ص) سخن می گوید؛ آیاتی كه كلام خدا را ازكلام رسول تفكیك می كند وهمزمان به هر دو حجیت می بخشد؛ روایاتی كه قرآن را نازله به همین الفاظ موجود نشان می دهد؛ احادیثی كه تكلم فرشته وحی را ابزارِ انتقال آیات قرآن به پیامبر(ص) می داند و روایاتی كه قرآن ، حدیث قدسی و حدیث نبوی را دارای هویت مستقل برمی شمارد.

شریعت عقلانی;385042 نوشت:
منظور بنده این نبود که به کلام آن یهودی استناد کنیم. اصلا بنده او را نمی شناسم و اصلا نمی دانم که راست می گوید را غرضی داشته است. مقصود بنده این بوده که این باورها ایمانی است. به دین مردم مربوط است. لزوما یک واقعه تاریخی نمی تواند باشد.

سلام

ببینید گفتین لزوما نمی تواند یک واقعه تاریخی باشد پس احتمال تاریخی بودنش و رد نکردین
و اگر احتمال تاریخی بودنش را صددرصد رد کنین
این حرف شما معنایش این است که این وقایع حقیقی نیستند و ساخته پرداخته دین است
یعنی یا دروغ است یا توهم است یا بقول شما رویا

که همانطور که بالا گفتم پس پیامبر می باید دچار بیماری روحی می بوده است

شریعت عقلانی;385042 نوشت:
در ابتدای خلقت و در هنگام بیگبنگ جاذبه کره زمین وجود داشت؟ اصلا کره زمین وجود داشت؟ زمانی که کره زمین به شکل سنگی از آن انفجار بزرگ رها شد و اتمسفری نداشت آیا جاذبه وجود داشت؟

خوب این یعنی خلق مداوم یعنی خداوند همیشه در حال خلق است
نمی دونم منظورتون از خلق مستقیم و غیر مستقیم چی بود ؟
اگر منظورتون همینه که این یعنی خلق مداوم و پیوسته
و همیشه جریان داره مثل نظریه تکامل
حتی انسان که جانشین خدا روی زمینه همیشه در حال خلقه

با تشکر

شریعت عقلانی;385067 نوشت:
ما داریم خود کلام قرآن را تحلیل می کنیم. نحوه بوجود آمدن آن را تحلیل می کنیم. نمی توانیم که از خود متن شاهد بیاوریم.
نقل قول نوشته اصلی توسط معلق نمایش پست ها

بحث شما در رابطه با كيفيت نزول است نه راستي و نادرستي كه ما نتواينم از قرآن سند بياوريم ،درسته؟
عرض ما اين است كه اين كتاب هدايت چه اشاره ايي به اين موضوع دارد كه منطبق با نتايج بحث شما باشد اگر ندارد ديگر كتاب هدايت نيست
شما اينكه خدا مي تواند كلام نازل كند را رد نكرديد
حال مي ماند كه كدام حالت بوده؟ خدا فاعل كلام است يا پيامبر؟
خود قرآن داره به خودش(يعني الله)نسبت ميده فعل نزول كلام را ! ديگر چه حرفي مي ماند؟
اگر بگوييم كه نه اين گفته ها تعبيير داره و نه تفسير، اون ديگه خارج از اين بحثه

ومطلب بعدي اينكه روايت مربوط به معراج پيامبر(ص) ، كه خداوند با صداي حضرت علي با او تكلم فرموده... فرضيه شما را تضعيف ميكند

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب

شریعت عقلانی;385086 نوشت:
لذا ممکن است نظر شخصی بنده در طول بحث تغییر کند. هر چند که نظر شخصی بنده تا اینجا نزدیک به نظر سروش است. تا که خدا چه بخواهد

نفرمودید: هر سوال مشخص جواب مشخصی دارد یا نه؟
اگر بله چطور علم هدایت که سوالات مشخصی دارد می تواند متغییر باشد؟
اگر خیر آن سوالی که هر جوابی به آن درست است را ذکر کنید.

بی نظیر;385091 نوشت:
سلام

دوست گرامی می دانید این گفته شما یعنی چی ؟ یعنی پیامبر بیمار روانی بوده است
تنها در حالات بیماریهای روانی است که شخص توهمات خودش را راست تصور می کند
بیماریهایی نظیر اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی و مانیا و ...

در حالت عادی و یک انسان کامل با عقل سالم هرگز این مساله اتفاق نمی افتد


با سلام.
چه توهمی؟ اینها همه از اعتقادات رایج زمانه بودند. ناشی از علم زمانه بودند و در قرآن منعکس شده اند. یعنی همه آنهایی که در گذشته به آنها اعتقاد داشته اند بیمار روانی بوده اند؟ یعنی اگر ما الان به یافته های علمی ای اعتقاد داشته باشیم و آیندگان خلاف آنها را ثابت کنند یعنی ما روانی بوده ایم؟ این چه استدلالی است.
به قول ابن خلدون :
و در اجتماعات بادیه نشیین نوعی پزشکی وجود دارد که غالبا تجربیات کوتاه و کم دامنه برخی از اشخاص مبتنی است. و قبایل عرب از اینگونه تجارب طبی بهره وافری داشتند. ..... و طبی که در شرعیات نقل می شود نیز از همین قبیل است و به هیچ رو از عالم وحی نیست. زیرا وی از این رو مبعوث شد که ما را به شرایع آگاه کند نه اینکه طب یا دیگر امور عادی را به ما بیاموزد.
و به قول شاه ولی الله دهلوی از عرفا و علما و فقهای بزرگ اهل سنت :
و راسخان در علم می دانند که شرع اسلام در باب نکاح و طلاق و معاملات و ... هیچ چیز نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ می داد مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و و از آن نهی شدند. دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود دید که با ده شتر دست از آدمکشی برنمی دارند آن را به صد شتر رساند پیامبر هم آن را نگاه داشت و تغییر نداد. اولین قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت یک چهارم به رئیس قوم می رسید. پیامبر آن را یک پنجم کرد. قباد و انوشیروان پسرش مالیت و و عشره می گرفتند. شرع هم چیزی نزدیک به آن را اورد. بنی اسرائیل زانیان را سنگسار می کرد و دست دزد را می بریدند و قاتل را می کشتند قرآن هم همان ها را آورد و امثال اینها بسیار است که بر شخص محقق مخفی نخواهد ماند. بلکه اگر تو زیرک باشی و به جانب احکام محیط باشی خواهی دید انبیا ع در آیین و آداب و عبادات هم چیزی نیاوردند که خودش یا مثلش در میان قوم نباشد. البته تحریفات جاهلی را از آن زدودند و اوقات و ارکان مبهم و امور مهجور مانده را ضبط و ترویج کردند.
ببینید بیاییم کمی کاربردی تر به مسئله نگاه کنیم و نتیجه گیری نماییم و از بحث های فلسفی صرف خودداری کنیم. اینکه خدا می تواند یا نمی تواند بحث های عقلی صرف هستند.
بیاییم منظور و مقصود سروش را تحلیل و بررسی کنیم. سروش می گوید بدلیل اینکه قرآن آینه ای است از حوادث زمان پیامبر و شخصیت و شرایط فرهنگی و اجتماعی زمان او یعنی اینکه زیاد نباید به ظاهر کلمات قرآن تمسک بجوییم. در واقع ما باید روح حاکم بر آیات قرآن را در یابیم نه ظاهر کلمات آن را. وقتی قرآن از شب قدر می گوید دلیل بر ای نیست که شب قدر همان 1 روز در سال است می تواند هر روزی باشد. وقتی از ماه های قمری سخن می گوید دلیل بر این نیست که این ماه ها با هم فرق دارد و فیض الهی در این ماه ها متفاوت است. خداوند منبع دایم فیض است. وقتی از خمس و زکات و ... سخن می گوید منظور این نیست که این احکام باید تا ابدالدهر جاری باشد. وقتی از مناسک و آداب و رسوم حج و نماز می گوید منظور این نیست که حقیقتی ورای این حرکات نهفته است. این ها همه نماد است. باید دید روح حاکم بر آنها چیست. وقتی قوانین برده داری و احکام ناعادلانه در مورد زنان را ( به دید قوانین حقوق بشر امروز ) برمی شمرد منظور این نیست که حقیقتی ورای آن احکام نهفته است تا ما تلاش کنیم به هر زور و زحمتی که شده آنها را توجیه کنیم. وقتی احکام مربوط به خمش مطرح می شود باید دید روح حاکم بر آن قانون چیست و از همان تبعیت کرد نه از ظاهر آن. تمام حرف سروش این است.

بی نظیر;385094 نوشت:
خوب این یعنی خلق مداوم یعنی خداوند همیشه در حال خلق است

بله. اتفاقا بنده طرفدار همین مورد هستم. خلق مداوم. خداوند همیشه ناظر و حاضر است. در تمام پدیده های هستی. در تمام کلمات تولید شده توسط انسان. هر انسانی. هیچ فرقی نمی کند. خداوند همه جا حضور دارد. هم در کلام شما. هم در کلام من. هم در کلام محمد (ص). چرا خداوند را در کلام جاری شده بر زبان محمد(ص) همه کاره می دانید و خود محمد (ص) را هیچ کاره و در باقی کلمات تولید شده توسط مردم آنها را همه کاره و خدا را نظاره گر.

معلق;385096 نوشت:
بحث شما در رابطه با كيفيت نزول است نه راستي و نادرستي كه ما نتواينم از قرآن سند بياوريم ،درسته؟

وقتی کیفیت نزول مشخص شود کاملا به درستی و نادرستی آن تاثیر می گذارد. کاملا به دیدی که ما باید به کلمات قرآن داشته باشیم تاثیر می گذارد. این طور نیست؟
معلق;385096 نوشت:
عرض ما اين است كه اين كتاب هدايت چه اشاره ايي به اين موضوع دارد كه منطبق با نتايج بحث شما باشد اگر ندارد ديگر كتاب هدايت نيست

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. در تمام آیات قرآن این نظریه مشهود است. تمام آیات قرآن متناسب با فهم و درک و سلیقه اعراب آن زمان و البته خصوصیات شخصیتی خود پیامبر و البته اتفاقاتی که بر وی می افتاده نازل شده است. شاهد بهتر از این می خواهید؟ آیا لازم است عین همین مطلب در آیات قرآن باشد؟
معلق;385096 نوشت:
خود قرآن داره به خودش(يعني الله)نسبت ميده فعل نزول كلام را ! ديگر چه حرفي مي ماند؟

مگر ما گفتیم کلام خدا نیست؟ محمد کتاب خدا بود و قرآن کتاب محمد و اینچنین شد که قرآن کلام خدا شد. چرا که محمد خدایی شد. الهی شد.
منظور از این نظریه این است که دیدمان را مسبت به آیات قرآن عوض کنیم. روح حاکم بر آن را بیابیم نه ظاهر آن را بپرستیم.

سلمان14;385122 نوشت:
نفرمودید: هر سوال مشخص جواب مشخصی دارد یا نه؟
اگر بله چطور علم هدایت که سوالات مشخصی دارد می تواند متغییر باشد؟

جواب سوالات یک چیز بیشتر نیست. ولی پاسخ اصلی و حقیقی آنها هیج جا یافت نمی شود. اصلا مگر پاسخ به این سوالات مایه هدایت است؟ حقیقت نزد هیچ شخص بخصوصی نیست. حقیقت هدایت همان اتصال به ملکوت است که برای هر کس می تواند یک جور باشد. این که خدا چیست و معاد چیست و ... سوالاتی است که اگر چه شاید یک پاسخ حقیقی داشته باشد ولی انسان را در فهم آن راهی نیست. لازم هم نیست انسان پاسخ درست آنها را بفهمد. انسان پاسخی نیاز دارد که او را هدایت کند هر چند که این پاسخ غلط باشد. هر کس به اندازه فهم خودش نیاز به پاسخ به این سوالات دارد به اندازه ای که برای هدایتش لازم باشد.
حضرت علی می گوید اگر خدا هم وجود نداشت ما با شما را به مکارم اخلاق دعوت می کردیم.
حالا یک سوال : اگر شما بعد ازتحقیقاتتان فرضا به این نتیجه رسیدید که مثلا معاد جسمانی وجود ندارد. ولی می دانید که اگر آن را به فلان کس بگویید از زندگی مایوس می شود. انگیزه اش را از زندگی از دست می دهد. آیا باز هم به او راست می گویید؟ اگر از شما در مورد معاد سوال کرد حقیقت را می گویید یا دروغ مصلحتی به او می گویید؟
لذا انسان به پاسخ واقعی این سوالات نیاز ندارد. هر کس به یک پاسخ نیاز دارد. پاسخی متناسب با فهمش که هدایتگر او به سمت معنویت باشد. این پاسخ ها بر اساس قوانین حاکم بر عالم هستی به بشر رسیده است. قرآن هم از همین قوانین تبعیت می کند. پاسخ هایش در مورد خداشناسی و معادشناسی و ... متناسب با فهم و سلیقه اعراب آن زمان بوده است. چراکه محمد (ص) عرب بوده است و از همان مردم. منتها چون به عالم بالا اتصال برقرار کرده است از جنبه ای برگزیده شد برای پاسخ به سوالات مردم.

سلام

شریعت عقلانی;385163 نوشت:
جواب سوالات یک چیز بیشتر نیست. ولی پاسخ اصلی و حقیقی آنها هیج جا یافت نمی شود.

وقتی سوالات یک پاسخ دارند، پس هدایت هم یک نوع است،

چون علم انسان دائماً تکامل می یابد پس علم انسانی ناقص است پس جواب تمامی این گونه سوالات در ظرف علم بشری نیست!!!!
پس هدایت نمیتواند از سوی بشر باشد.

این میشود لزوم وحی(دخالت خدا)، که خودتان در بخش دوم پاسخ تان(قسمت آبی رنگ) به طور ضمنی آن را بیان کردید(که نزد هیچ کسی(جایی) نیست).

شریعت عقلانی;385150 نوشت:
روح حاکم بر آن را بیابیم نه ظاهر آن را بپرستیم

اين كه در قرآن فرهنگ خاصي ديده ميشود نمي تواند دليل بر سخن شما باشد
خداوند اگر قرار است با زبان يك قومي سخن بگويد عقلا نمي تواند فرهنگ لغات آن قوم را به ميان نياورد، براي رسيدن به آن مغز (كه شما ميگوييد) گريزي از اين پوسته نيست(عقلا)
روايت است كه در هنگام ظهور ِ آخرين منجي خيلي ها ايراد مي گيرند كه اين ديني كه تو تبليغ ميكني اسلام نيست
بناي بنده اين نيست از جناح مقابل سروش دفاع كنم
اما به نظر مياد كه غفلت از روح اصلي دين ارتباط چنداني با سخن شما ندارد

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
ما می گوییم ناراضی است. ولی چه کنیم که خداوند ابادارد که امور عالم هستی را با غیر اسبابش انجام دهد.

سلام.

بابت تأخیر عذرخواهی می کنم.

ما نمی گوییم ناراضی است. بلکه قرآن می گوید. وگرنه از دید عقلی هر دو امکان پذیرند.

شریعت عقلانی;383553 نوشت:
بر اساس چه دلایلی قرآن را از قاعده اسباب جدا می کنید.

جدا نکردیم. جبرئیل و کلام عربی آیات و فرهنگ قوم پیامبر همان اسبابند.

شریعت عقلانی;383553 نوشت:
خواهش میکنم کمی کاربردی تر به مسئله نگاه کنیم. اینکه بگوییم استبعاد عقلی دارد یا ندارد مشکلی را حل نمی کند.

پس اگر قبول دارید که نقش فاعلی و قابلی پیامبر هر دو امکان پذیرند باید به خود قرآن مراجعه کنیم تا ببینیم کدام یک را تأیید می کند. چون قرآن در این زمینه صراحت دارد.

شریعت عقلانی;384218 نوشت:
بحث سر این است که اگر هم خدا بتواند آیا می خواهد؟ طبق حدیثی از امام نمی خواهد و در واقع ابا دارد.

سلام مجدد.

خدا چه چیزی را نمی خواهد؟ نمی خواهد قرآن را با اسبابی به نام جبرئیل و کلمات عربی و محمد (ص) نازل کند؟ فقط می خواهد با سببی به نام محمد (ص) نازل کند؟
وقتی می گوییم خدا می تواند یعنی این راه هم عقلانی و محتمل است. اگر بخواهیم آن را رد کنیم یا راه دیگری را اثبات کنیم دلیل محکم می خواهیم.

این طور نیست؟

شریعت عقلانی;384407 نوشت:
اینکه گاهگاه اراده تازه یی بکند و آیه تازه یی را برای تحصیل غرضی و توضیح مطلبی یا ایجاب و تحریمی نازل کند، از اشد محالات است.

سلام.

راستش را بخواهید من که نفهمیدم چه مشکلی دارد که خداوند بر اساس شرایط زمان آیاتی نازل کند. قرآن از قبل نوشته شده و بر اساس اتفاقاتی که در علم ازلی خداوند است نازل می شود.

شریعت عقلانی;384407 نوشت:
وقتی می گویید فهم پیامبر بالاترین است یعنی فهم هیچ کسی به آن حد نمی رسد و این تعریف چندان فرقی با نامحدود ندارد.

چطور فرق ندارد؟ بالاخره فهم بشر محدود است. آیا قدرت قوی ترین مرد جهان نامحدود است؟!

با تشکر.

شریعت عقلانی;384407 نوشت:
سروش معتقد است مفاهیم قران در هیچ حوزه ای حتی خداشناسی و اخلاق هم جامع و حداکثری نیست. قرآن حاوی حداقل مطالب مورد نیاز برای هدایت بشر است. حداکثر آن حد و مرز مشخصی ندارد. به عهده بشر گذاشته شده است.

سلام.

تعبیر درستی به نظر می رسد.

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
تولید کلمات هم بر اساس قوانینی صورت می گیرد. بر اساس اسبابی صورت می گیرد. اسباب آن هم انسان است.

اسباب آن لزوماً منحصر در انسان نیست.

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
محمد (ص) در کلام وحی دخالت داشتند یا خیر؟ اگر جوابتان مثبت است می شود همان نظریه سروش.

البته به نظرم نمی شود. چون نظریه سروش به هر دخالتی اشاره نمی کند. دخالت پیامبر با نقش قابلی را نمی توان انکار کرد. اما حرف دکتر سروش این است که دخالت پیامبر از نوع فاعلی است.

بی نظیر;384946 نوشت:
در ضمن مطلبی دیگر اینکه بکگر زایی در طبیعت وجود دارد و اتفاق می افتد
پس بکر زایی یک مساله خیلی عجیب و غریبی نیست
منتهی بکر زایی حضرت مریم از این جهت معجزه است که ایشان جنسیتی مخالف خودش را بدنیا
اورد
ولی اگر ایشان دختر بدنیا می اورد دیگر مساله معجزه منتفی بود

با سلام.

بکرزایی حضرت مریم از این جهت معجزه نیست که ایشان پسر به دنیا آورده اند. از این جهت معجزه است که انسان موجود بکرزایی نیست.

موفق باشید.


شریعت عقلانی;385017 نوشت:
دکتر سروش در نامه دوم خود به آیت الله سبحانی در این مورد چنین می گوید :
اینک بخاطر شما می آورم که در موسسه حکمت و ادیان که سخن از "حسن عقلانی صدق" و قبح عقلانی کذب می گفتید، پرسیدم مگر به اعتقاد معتزلیان آنکه عقلاً قبیح است "کذب ضار" نیست (دروغ زیان بخش نه کذب مطلق)؟ و شما تصدیق کردید. آنگاه گقتم پس بنظر شما منعی ندارد که خداوند با خلق خود دروغی بگوید سودمند (در قرآن یا جای دیگر) و شما گفتید محتمل است اما احتمالش یک در میلیون است! آیا این را به خاطر می آورید؟

سلام.

جهت اطلاع دوستان بنده این مطلب را به عنوان سؤالی در پست زیر مطرح کرده ام.
http://www.askdin.com/thread30028.html

موفق باشید.


شریعت عقلانی;385067 نوشت:
ما داریم خود کلام قرآن را تحلیل می کنیم. نحوه بوجود آمدن آن را تحلیل می کنیم. نمی توانیم که از خود متن شاهد بیاوریم.

باز هم سلام!

البته بنده امیدوارم این بحث ها به نتایج خوبی برسد. اما چنان که در ابتدای تاپیک اشاره شد معتقدم نمی توان بدون توجه به آیات قرآن به توافقی عقلی در این زمینه رسید.

شریعت عقلانی;384407 نوشت:
چه چیزی محقق نمی شود؟
اینکه با قانون کن فیکون صورتی مادی خلق شود. یا اینکه بدون ابر باران ببارد. اینها فرضیات عقلی اند که اگرچه به قول شما استبعاد عقلی ندارند ولی محقق نمی شوند. چون که خداوند ابا دارد.

اگر به قانون کن فیکون معتقد نباشیم به نظرم در تحلیل خلقت ماده به مشکل بر می خوریم (مگر این که اصلاً به خالق متعال اعتقاد نداشته باشیم). چون بالاخره باید جایی اراده مجرد خداوند به خلقت صورت مادی پیوند بخورد.

البته برداشت بنده از کلیت سخنان جنابعالی این است که می فرمایید نزول مستقیم وحی بر قلب پیامبر و نقش قابلی ایشان با قوانین معمول مادی ناسازگار است. یعنی عقلاً غیرممکن نیست اما خرق عادت است. یا به بیان دیگر تصور نقش فاعلی برای پیامبر ملموس تر و محتمل تر از فرضیه نخست است. آیا درست فهمیدم؟

اگر درست متوجه شدم تقاضا می کنم به این عرض بنده عنایت بفرمایید:

اگر شما به عنوان مهندس یا فیزیکدان با پدیده ای مواجه شوید که با قوانین شناخته شده ذهن شما قابل توجیه نباشد آن را انکار می کنید یا این که فرض می کنید قوانین دیگری هم هستند که شما نمی شناسید؟ دانشمندان در این مواقع چه کار می کنند؟

این که بنده از نحوه خلقت مستقیم خداوند پرسیدم علتش این بود که عرض کنم قوانین آفرینش محدود به آنچه ما می بینیم نیستند و آنهایی که نمی بینیم یا نمی شناسیم نیز در زمره اسباب الهی اند.

از این منظر پذیرفتن نزول کلام الهی با واسطه یا بدون واسطه فرشته وحی همان قدر قابل قبول و ملموس است که ریختن مفاهیم خیالی و مکاشفات ناملموس یک انسان در قالب الفاظ و چه بسا القای کلام خلق شده در آسمان بر قلب و ذهن پیامبر همچون دیدن کلمات در خواب با سلسله اسباب سازگارتر باشد تا این که فرض کنیم حس غریبی بر قلب پیامبر حاکم شده یا رؤیای نامفهومی در مکاشفات او شکل گرفته و او بعداً آنها را به کلام منظوم درآورده است! آن هم کسی که خیلی در شعر گفتن استاد نیست.

این که معانی توسط خداوند بر ذهن کسی القا شود راحت تر است یا این که در قالب الفاظ و از طریق اسباب طبیعی مثل فرشته به دست پیامبر برسد؟
لذا از دید بنده هیچ یک از دو نظریه منافاتی با جریان امور از طریق سلسله اسباب ندارند و بلکه نظریه دکتر سروش از این قانون دورتر است.

موفق باشید. :Gol:

مؤمن;385302 نوشت:
بکرزایی حضرت مریم از این جهت معجزه نیست که ایشان پسر به دنیا آورده اند. از این جهت معجزه است که انسان موجود بکرزایی نیست.

سلام

بکرزائی در آئینه‌ی علم

تصور ولادت فرزند بدون دخالت پدر، اگر در گذشته باور کردنی نبوده اما امروز از نظر علوم زیستی ممکن است.امروزه با پیشرفت علم، بحثی مطرح شده، به نام «تولید مثل‌های غیرمزدوج». یعنی تولیدی که در آن فرد ماده، ظاهراً بدون تماس با فرد نر، بارور می‌شود. و شواهدی از این قبیل باروری‌ها را ذکر می‌نمایند. و نیز از نظر علمی نشان می‌دهند که در نوع انسان هم بعضی از زن‌ها ذوجنبتین ( دارای دو جنبه ) می‌باشند یعنی ساختمان درونی خاصی دارند که خود به تنهایی قادر به تولید فرد جدید می‌باشند، این ویژگی را در اصطلاح «نرمادگی » و چنین زایشی را « بکرزایی » می‌گویند، که بیشتر، در زن‌ها بروز می‌کند. چنین زن‌هایی ممکن است علاوه بر داشتن غده‌های تناسلی مختلط، بعضی از صفات ظاهری مردها مانند موی صورت را نیز داشته باشند. همچنین افرادی دیده شده‌اند که در آن‌ها لزوماً « اسپرماتوژنزیس » همراه با « اوولاسیون » ‌و قاعدگی وجود داشته است.
بکرزایی در میان حشرات و باکتری‌ها اثبات شده است و شاید در مورد انسان نیز اثبات شود.صاحب نظران می‌گویند: وجود شخص دو جنسی حقیقی، که دارای بافت‌های بیضه و تخمدان باشد می‌تواند بدون تماس، تولید مثل نماید، در حالی که در تاریخ بشر چنین افرادی به ندرت دیده می‌شوند و حالت عادی و طبیعی ندارند بلکه استثناء هستند.

حتی برخی نویسندگان نام افرادی را ذکر کرده‌اند که بدون تماس با مرد، باردار شده‌اند: برای مثال: خانم «امی ماری جونز» فرزند بدون پدر به دنیا آورد. پزشکان بعد از آزمایشات به این نتیجه رسیداند که در خون دختر او ( مونیکا ) کوچکترین علامت یا اثر مرد خارجی وجود ندارد

مؤمن;385356 نوشت:
لذا از دید بنده هیچ یک از دو نظریه منافاتی با جریان امور از طریق سلسله اسباب ندارند و بلکه نظریه دکتر سروش از این قانون دورتر است.

با سلام و تشکر از مطالب ارزنده شما.
چرا دورتر است؟ سروش کلام قرآن را با کلام عارفانی چون مولانا مقایسه می کند؟ حال بفرمایید تعداد این عارفان بیشتر بوده اند یا پیامبرانی چون محمد (ص) ؟ شما کلماتی را که به قلب یا زبان یک شاعر الهام می شود چگونه توجیه می کنید؟ بنده با عرض پوزش می گویم نظریه سروش خیلی عام تر و معمول تر است تا نظریه رایج در مورد وحی.
بله مسلما اگر بنده به عنوان یک دانشمند به پدیده ای برخوردنمایم که نتوانم آن را با قوانینی که تا به الان کشف شده تحلیل نمایم فرض را بر این می گیرم که قوانینی دیگری در کارند که من از آنها بی خبرم.
ولی آیا ما نتوانستیم که پدیده وحی را با قوانین معمول کشف شده تحلیل کنیم که به سراغ قوانین ناشناخته رفتیم؟ پدیده وحی با همان قوانین حاکم که منجر به خلق کلمات توسط شعرا می شود هم خوانی دارد. منتها در درجه ای بالاتر است. هر زمان که فرد شاعر اتصال بیشتری با عالم ملکوت برقرار سازد روح حاکم بر کلمات ساخته شده متعالی تر خواهد بود. دقیقا برای همین هم هست که آیات قرآن را می توان به لحاظ محتوایی دسته بندی کرد.
و من الله توفیق

سلمان14;385122 نوشت:
فایده ندارد

با سلام.
چی فایده ندارد؟ نکنه از بحث با بنده خسته شدید؟ به هر حال تصمیم با خودتان هست. بنده از مباحثه شما لذ می برم.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام وعرض ادب

شریعت عقلانی;385465 نوشت:
چی فایده ندارد؟ نکنه از بحث با بنده خسته شدید؟ به هر حال تصمیم با خودتان هست. بنده از مباحثه شما لذ می برم.

خیر منظورم مطلبی بود که گذاشتم(فایده نداشت!:khaneh:)
اتفاقاً منتظر بحثهای شما هستم/

در پناه خدا

کتاب در آمدی بر معناشناختی قرآن
نویسنده : جعفر نکونام عضو هیئت علمی دانشگاه قم
[h=2]تعمیم گزاره‌های کلی قرآن به مردمان اعصار دیگر؛ دلیلی بر جاودانگی هدایت قرآن[/h]پاره‌ای از آموزه‌های قرآن که مختص عرب عصر نزول بوده، از طریق الغای خصوصیت، قابل تعمیم به مردمان دیگر بوده و ما می‌توانیم از همین آموزه‌ها، گزاره‌های کلی استخراج کنیم که مختص عصر و قوم خاصی نخواهد بود و این امر از جمله دلایل جاودانه بودن هدایت قرآن آن است.
جعفر نکونام، عضو هیئت علمی دانشگاه قم و نویسنده کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» در گفت‏‌وگو با خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، در باب شبهه رهیافت خطا در آموزه‌های علمی قرآن و در پاسخ به این سؤال که آیا در قرآن اعجاز علمی وجود دارد؟ اظهار کرد: اگر ما پذیرفتیم که خداوند در قرآن به‌گونه‌ای سخن گفته که عرب عصر نزول آن را بفهمد، نمی‌توانیم ادعا کنیم که در قرآن آیاتی وجود دارد که مراد آنها را مردم عرب عصر پیامبر(ص) نفهمیدند و اکنون بر اثر گذشت زمان و رشد دانش بشری، قادر به کشف مراد آنها شده‌اند.
نویسنده کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» افزود: لازمه ادعای اعجاز علمی در قرآن این است که مردم طی قرن‌ها آیات الهی را نفهمیده‌اند یا بد فهمیده‌اند و اکنون با رشد دانش بشری قادر به فهم مراد الهی شده‌اند. حال آن که چنین چیزی خلاف فصاحت و بلاغت قرآن است.
این محقق و پژوهشگر اضافه کرد: وقتی که ما می‌پذیریم، خداوند از زبان عرب حجاز عصر نزول استفاده کرده و خطاب به آنها سخن گفته و نیز قصد القای مقصود به آنان را داشته و به ذهن آنان هم اشراف داشته و می‌دانسته که آنان چه چیزی را می‌‌فهمند و چه چیزی را نمی‌فهمند، معنا ندارد که ادعا کنیم که آنان مراد الهی را درک نکرده‌اند و انسان‌های امروزی بر اثر پیشرفت دانش قادر به درک آن شده‌اند.
وی در ادامه تصریح کرد: بر این اساس باید گفت، ادعای اعجاز علمی در قرآن به این معناکه عرب عصر نزول مراد الهی از آیات قرآن را درک نکرده و اکنون قادر به کشف آن شده‌اند، باطل است. این ادعا بدان معناست که قرآن فصاحت و بلاغت نداشته و خداوند در قرآن عرب عصر نزول را به گمراهی و سرگردانی انداخته است؛ حال آن که چنین چیزی قابل پذیرش نیست.
قرآن و فرهنگ زمانه
عضو هیئت علمی دانشگاه قم در پاسخ به این سؤال که قرآن از فرهنگ زمانه متأثر بوده یا با آن همراهی کرده است؟ بیان کرد: اگر ما بپذیریم که قرآن برای هدایت عرب عصر نزول نازل شده و از موضوعات و مسائل آنها سخن گفته، این امر بدان معناست که خداوند ظرفیت‌های فرهنگی عرب عصر نزول را مورد توجه قرار داده و در قالب آن ظرفیت‌ها سخن گفته است.
وی ادامه داد: دانش خدواند مطلق است، مانند دریا؛ اما چون افراد خاصی از آنها بهره می‌گیرند، خداوند آن را در ظرف خاصی(برای مثال یک لیوان یا پارچ) ریخته است. این محدودیت‌ها نه به خاطر خدا، بلکه به خاطر این است که عرب عصر نزول، اقتضای آموزه‌های خاصی را داشته است.
نویسنده کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن افزود: این‌که ما توقع داشته باشیم، خداوند در قرآن برای همه اقوام، در همه اعصار سخن گفته باشد، مانند آن است که انتظار داشته باشیم که در یک پارچ یا لیوان، یک دریا را بریزند و چنین چیزی امکان ندارد.

وی با تأکید بر این‌که البته این معنا که قرآن برای هدایت مردم عرب عصر نزول نازل شده است، به این معنا نیست که هدایت آن نیز اختصاص به آنها داشته است، اظهار کرد: برای تقریب به ذهن می‌توان گفت که این موضوع مانند آن است که یک پزشک نسخه‌ای را برای بیماری خاص پیچیده، ولی بیماران دیگر وقتی نسخه او را مشاهده می‌کنند، درمی‌یابند که این نسخه برای بیماری آنها نیز کارساز است.
این محقق و قرآن‌پژوه تصریح کرد: مخفی نماند که رعایت ظرفیت‌های فرهنگی عرب عصر نزول در قرآن هرگز به معنای تأیید اباطیل و خرافات و سنت‌های باطل آنها نیست. بی شک خداوند در قرآن در صدد برآمده است که آنها را از میان برچیند و سنن و باورهای صحیحی را بیاموزاند.
دلایل جاودانه بودن هدایت قرآن
وی افزود: باید دانست که هدایت قرآن جاودانه است؛ زیرا اولاً، این باورها و سننی که قرآن با آنها مبارزه کرده، اختصاص به آن عصر هم نداشته است. برای مثال آنان خدای یگانه را نمی پرستیدند و به قیامت باور نداشتند و به یتیمان رسیدگی نمی‌کردند، خوش‌گذران و مال‌دوست بودند، مرتکب فحشاء می‌شدند، دزدی می‌کردند و... که این باورها و سنن باطل در اعصار دیگر، از جمله در عصر ما، نیز وجود دارد.
نکونام در تبیین دومین دلیل جاودانگی هدایت قرآن ادامه داد: انسان معاصر به لحاظ فطری همان انسان عصر نزول است. بسیاری از آموزه‌های قرآن نیز فطری است؛ به این معنا برای همه زمان‌ها و اقوام ثابت است و تغییر و تبدیل پیدا نمی‌کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه قم خاطرنشان کرد: سومین دلیل بر جاودانه بودن هدایت قرآن آن است که پاره‌ای از آموزه‌های قرآن که مختص عرب عصر نزول بوده، از طریق الغای خصوصیت قابل تعمیم به مردمان دیگر است. ما می‌توانیم از همین آموزه‌ها، گزاره‌های کلی استخراج کنیم و گزاره‌های کلی نیز مختص عصر و قوم خاصی نخواهد بود.

شریعت عقلانی;385478 نوشت:
کتاب در آمدی بر معناشناختی قرآن
نویسنده : جعفر نکونام عضو هیئت علمی دانشگاه قم
تعمیم گزاره‌های کلی قرآن به مردمان اعصار دیگر

سلام
سخن بنده هم به نوعي به همين موضوع اشاره داشت(پست 120 ) كه ظاهرا ملاحظه نفرموديد

جناب شریعت قبل از شروع بحث و پاسخ به پستهاتون یک مطلب رو میخواستم عرض کنم
راستش من دچار تناقض در استدلال های شما شدم.شما از یک سو به قران ی احادیث پیامبر استناد میکنید از سوی دیگه حجتاهایی رو که از این دو هست نمیپذیرید!مثلا عرض کردم تحدیی که قران او رو بیان میکنه به صراحت پیامبر رو هم از نوشتن مثل قران عاجز میداند و یا ایات قران(که به نمونه هایی اشاره شد قبلا) و احادیث بسیاری از رسول خدا هست که با عقیده مورد بحث در تضاد است معروف ترینش حدیث ثقلین که رسول خدا میگویند هر کس پیرو قران و اهل بیتش نباشد گمراه است.البته احادیث صریح تر زیاد هست...که اصلا جای بحث نمیگذارند
ببینید شریعت بزرگوار.حدود پانزده صفحه از بحث گذشته هنوز ابزار بحث مشخص نیست.هنوز مزر نقاط اشتراک مشخص نیست...با این وضع من زیاد خوش بین نیستم به به نتیجه رسیدن بحث .
برای همین چند بار پرسیدم که ایا از نظر شما در قران غلط هست یا نه؟!که جواب مناسب نگرفتم که با شیوه استدلال شما هماهنگ باشد

شریعت عقلانی;384767 نوشت:
ذات ادیان را سروش در کتاب بسط تجربه نبوی به صراحت بیان کرده است.
به قول مولانا :
به معراج برآیید چو از آل رسولید رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید.
رسیدن به عالم معنا را سروش جزو ذات ادیان می داند که اگر در هر جامعه ای و در هر شرایط فرهنگی اجتماعی دین نازل می شد ابن مسئله لایتغیر بود. پیامبر صرفا از ابزارهایی که در اختیار داشت مانند زبان عربی و تقویم قمری و تمام تصورات و آداب و رسوم اعراب آن زمان سعی کرد که مردم را به همین سمت بکشاند.
پیامبر در حدیثی زیبا می گوید :
الشریعه اقوالی الطریقه افعالی الحقیقه احوالی
و البته منظور پیامبر احوالش در زمان نزول وحی بود. در زمان اتصالش به عالم بالا بود. حقیقت دین را ایشان همین مسئله ذکر کردند.
در حدیثی دیگر می فرماید :
برای خداوند بندگانی است که اگر چه نبی نیستند ولی نبوت به وجود آنها غبطه می خورد.
به نظر شما منظور پیامر چه کسانی است؟ چرا باید پیامبر با وجود این همه قرب و اتصالی که با عالم بالا دارد باید به بندگانی از خدا غبطه بخورد. مسلما منظور ایشان عارفان واصلی هستند که طعم اتصال به عالم بالا را کشیده اند. منتها چون مسئولیت پیامبری نداشتند بیشتر می توانستند از لذت این اتصال بهره ببرند. پیامبر هم چون مسئولیت نبوت داشت مسئولیت هدایت داشت مجبور بود به طریقی این راه را برای اعراب جاهل آن زمان با آن فرهنگ های پست نشان دهد.

جناب شریعت بنده یک ملاک واضح میخوام.دین شامل یک سری دستور العملهای مشخص است برای زندگی دنیوی شما گفتید بخش زیادی از اینها عرض است.خیلی خب ملاک مشخص بدید به بنده که دقیقا کدام رو عرض میدانید کدام رو ذات.این جواب مبهم است.
در مورد حدیث هم اولا باید سند بررسی شود دوم انکه بر فرض صحت سند متن ان مشکلی ندارد.فهم حدیث با دانستن معنی مقام امامت به راحتی امکان پذیر است.مقام امامت با توجه به ایات قران از نبوت بالاتر است...البته شبهه نشود حضرت رسول هم نبی بودند هم رسول هم امام (که هم با ایات قران میشود اثباتش کرد هم با احادیث)_میدانید که نبوت با رسالت متفاوت است با امامت هم متفاوت است هر کدام یک معنی دارد و ممکن است هر سه در فردی جمع شود یا فقط یکی از این سه مقام در فردی صدق کند مثلا نبی باشد ولی رسول نباشد..._
نکته بعد اینکه اسلام تضاد و تناقضی بین عرفان و مسئولیتهای اجتماعی نمیبیند.اتفاقا رسول خدا مسئولیتی داشتند و وظیفه ای از سوی خداوند که باعث قرب بیشتر شده.اینطور که شما میگویید انجام وظیفه ای که خدا به ایشان واگذار کرده بود و انجام دستور خداوند مانع پیشرفت ایشان شده!!!!!!چنین چیزی ممکن است؟!؟!
در ضمن واجب بودن بعضی عبادات برای رسول خا که برای دیگران مصتحب است مثل نماز شب نشان میدهد که ایشان سیر تکاملی را بیشتر و بهتر طی کردند چرا که خداوند میفرماید لا یکلف الله نفس الا وسعها.وقتی تکلیف رسول خدا بیشتر بوده از هر کس دیگر پس وسع ایشان هم بیشتر بوده...
از طرف دیگر خداوند در قران ایشان رو سوه و الگو معرفی کردند بای همه ی امتها.این یعنی ایشان کاملترین هستند.
از طرفی بنده سوالی پرسیدم که پاسخ ندادید:گفتم کسی که به قول شما به این حقایق دسترسی داشته نتوانسته انها را خوب درک کند بعد کسانی که دسترسیشان فقط قران است که شما ان رو پر از عرضیات میدانید میتوانند؟!البته حکمت خداوند اقتضا میکند که اگر فردی بهتر از ایشان است او پیامبر شود!پس سخن شما درست نیست.

شریعت عقلانی;384767 نوشت:
ببینید داستان خاتمیت پیامبرهم نکته جالبی دارد که دقیقا با نظریه سروش هم خوانی دارد.
در قرآن آیه ای که به خاتمیت پیامبر اشاره دارد دقیقا دو سه آیه بعد از آیاتی است که به داستان زید و ازدواج پیامبر با همسر زید بعد از طلاق از او اشاره دارد. زینب زن بسیار زیبایی بود. پیامبر هم یک روز که به در خانه زید رفته بود زینب با عجله و بدون اینکه جامه مناسبی بپوشد با همان لباس خانه به دم در خانه آمد و پیامبر تا او را دید روی گرداند و خویشتن داری کرد. و احتمالا در قلب او دگرگونی ای پدیدارگشت. خوب پیامبر انسان بود مانند تمام انسان ها و دارای تمایل جنسی. مهم این است که انسانی وارسته و خویشتن دار بود. برای همین هم خود را به گناه آلوده نکرد. ولی اینکه با دیدن زینب دگرگونی ای در او ایجاد شد کاملا طبیعی است و اصلا توهین حساب نمی شود. اما او این دگرگونی را پنهان می کرد.
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ - آیه 37 سوره احزاب
زید که این قضیه را فهمید زینب را طلاق داده تا پیامبر بتواند با او ازدواج کند. مردم که تعجب کردند که چرا پیامبر با همسر فرزند خود ازدواج می کند در حالیکه این حرام است آیه نازل شد که پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست و او خاتم پیامبران است.
به نظر شما چه ارتباطی بین پدر زید نبودن پیامبر و خاتمیت او وجود دارد که این دو جمله دقیقا در کنار هم آمده اند؟! البته خودم پاسخی برای آن دارم ولی دوست دارم نظر شما را ابتدا بدانم.
مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿٤٠﴾ احزاب
نکته دیگر در مورد خاتمیت ایشان این است که اعتقاد به خاتمیت پیامبر یک اعتقاد درون دینی است و فقط مسلمانان به آن اعتقاد دارند. اینگونه نیست که از قبل مشخص بوده که او آخرین پیامبر است. فکر می کنم حتی خود وی تا قبل از نزول این آیه این را نمی دانسته.
و البته آیه هم بر اساس یک سلسله اتفاقاتی که در زندگی شخصی پیامبر افتاده بر او نازل شده است و اگر این اتفاقات نمی افتاد شاید این آیه نازل نمی شد و محمد خاتم یامبران نمی گشت. و این است که می گویم قران آینه ای است که تمام اتفاقات زندگی خصوصی و اجتماعی پیامبر بر اساس شخصیت اخلاقی و رفتاری وی و بر اساس آداب رسوم زمانه را منعکس کرده است.

اولا تفسیری که کردید درست نیست خود ایه در انتها به صراحت دلیل این ازدواج را بیان میکند که برای شکستن سنت غلط رایج یعنی تحریم ازدواج با همسر ثابق پسر خوانده بوده.یعنی بر خلاف گفته شما اتفاقا این کار حلال است.از طرفی خود ایشان زینب رو برای زید خواستگاری کردند و خود ایه هم توصیه پیامبر به زید برای طلاق ندادن زینب رو بیان میکند : أَمْسِك عَلَيْك زَوْجَك و انچه ایشان در دل پنهان میکردند هم در تفسیر المیزان به خوبی بیان شده.اتفاقا ترس از همین تهمتی بوده که بعضی زدند و بیان شده.میتوانید خلاصه ان را ر این لینک ببینید: http://www.tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=33&AYID=37&TPIV=T2
در ضمن انچه شما گفتید در تفسیر ایه بیانگر حمایت خداوند از یک کر غیر اخلاقی است که فرد دیگری با بیغیرتی(!!)همسرش را طلاق دهد و....!خودتان در مورد چنین افرادی چه طور قضاوت میکنید؟!

از طرف دیگر این ایه نشان میدهد که صحبت شما در مورد تاثیر پذیری پیامبر از اداب ان زمان غلط است چرا که این ایه یکی از چندیدن نمونه ایست که پیامبر با اداب مرسوم مبارزه کرده اند.

اما در مورد خاتمیت.اینکه خاتمیت درون ینیست ربطی به بحث ما ندارد.هر چه تا کنون گفتیم درون دینی بود!(همین حرف شما نشان میدهد که هنوز ابزار بحث مشخص نشده حتی برای خودتان) اما ربط خاتمیت و مخالفت ان با فرضیه ی شما رو قبلا توضیح دادم که وقتی اخرین ین باشد یعنی همهی معارف مورد نیاز بشر برای تکامل باید توسط ان ارائه شده باشد،باید کامل و جامع باشد،باید بی نقص باشد...چرا که در غیر این صورت لازم است دین دیگری ان را کامل کند.

شریعت عقلانی;384772 نوشت:
نشود از آن ایراد گرفت؟ چه کسی از آن ایراد بگیرد؟ باز هم می گویم آن داور منصفی که بتواند بین کلام بنده و خداوند داوری کند کیست؟ در ضمن هر ایرادی هم از آن بگیرند من هم مانند مسلمانان می گویم عقل شما ناقص است و به بزرگی این کلام من واقف نیستید!! در ضمن چه بسا افراد زیادی باشند که از آیات قران ایراد گرفتند ولی با تفسیر ها و تاویل های آنچنانی مواجه شدند.
مخاطبتان که معتقد به صحت قران است نتواند از ان ایراد بگیرد!
ایراد عقلانی از قران گرفته شده؟!؟!؟....اینکه بگوییم مفهوم بعضی ایات رو نمیدانیم متفاوت است با اینکه بگوییم به وضوح در ان مشکل عقلانی هست.
در ضمن انچه گفتید در مورد در دسترس نبودن بعضی مفاهیم به علت در دسترس نبودن مفسر قران یعنی معصوم است.شما اگر تحدی کنید چنین مشکلی نخواهید داشت چون بهترین مفسر ودتانید بعد هم ما تاویل یات رو منحصر به معصوم میدانیم نه تفسیر ان را.من هنوز منتظر تحدی شما هستم.
راستی چند مورد از مطلب بنده بدون پاسخ ماند:
hoorshid;384488 نوشت:
دوم،بزرگوار این صحبت شما با بسیاری از ایات قران که اون (قران)رو هدایتی برای اهل عالم معرفی میکند در تضاد است.از طرفی جناب شریعت با این وصف اسلام نباید اخرین دین میبود چرا که یا وجود انچه شما از ان به عنوان عرض بر دین نام بردید ضروریست که این با اخرین دین الهی بودن اسلام در تضاد است یا ضروری نیست که در ان صورت باید بگوییم العیاذ بالله پیامبر با بیان احکام ان هم با این صراحت و در بسیاری موراد ریزه کاری ها و... که فرموده خداوند دستور داده فلان کار را بکنید یا فلان را به خداوند نسبت دروغ داده!!!و اگر چنین فرضی رو بپذیریم چه طور میشود به ایشان در مورد حقایق دین اعتماد کرد؟!که ایا درست ارائه و منتقل شه یا نه؟!ایا شما ایشان رو العیاذ بالله دروغگو میدانید؟!!؟

مشکل سوم هم این است که پذیرش چنین ادعایی ملغی کردن اهداف نبوت است.جناب شریعت یک پیامبر فقط وظیفه ی ابلاغ پیام وحی رو ندارد (که تازه همین هدف هم با فرض شما محقق نمیشود) وظیفه ایشان اموزش این ها هم هست این مسئله هم تایید عقلی دارد و هم نقل از قران...
وَ الزُّبُر ِوَ أَنزَلْنَا إِلَيْك []الذِّكرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْاز نظر عقلی هم میتوان گفت که اگر صرف رسانن یک سری جملات به مردم بود خداوند به هزار شیوه میتوانست این کار را انجام دهد، قران را (ان هم نه قرانی که العیاذبالله توسط پیامبر تحریف شده و همه اش کلام وحی نیست) بر کوهی قرار دهد و با ندای اسمانی مردم را به پیروی از ان دعوت کند یا..... همین که پیامبر یک انسان است نه جن یا فرشته نشان گر این مسئله است که شخص ایشان و رفتارش باید برای مردم حجت باشد که در ایات بسیاری هم به این مسئله اشاره شده مثلا در سوره بقره پیامبر را اسوه ی حسنه معرفی میکند ان هم نه برای مردم زمان حیات ایشان!و یا ایاتی مثل قل اطیعوا الله و رسول و... هم همین مسئله را تایید میکند که از همان فعلی که برای اطاعت از خدا استفاده شده در مورد پیامبر هم به کار برده شده است.

hoorshid;384488 نوشت:
در همه ی موارد که نمیتوانیم بگوییم اراده خدا در طول اراده ماست به وضوح خلاف ان را میبینیم!..ما در بسیاری از موارد با وجود تلاش بسیار قادر به نجام عمل مورد ارادهمن نیستیم.انچه واقعیت دارد ان است که لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین!البته نمیخواهم بگویم پیامبر در موضوع مورد بحث مختار نبودند ولی اگر خدا بتواند مکانیزیمی طراحی کند که این اشکال شما برطرف شود یعنی مصون ماندن وحی از تغییر این باید توسط خدا انجام میشد به خاطر قدرت و حکمتش و این مکانیزم همان عصمت رسول خداست که به خاطر وجود بینش است نه وجود جبر...

ببینید جناب شریعت شما در بخش اول دین رو به ذات و عرض تقسیم کردید و گفتید باید به ذات ان رسید این یعنی صورت های شهودی ثابتی وجود دارد برای مفاهیم اصلی که بدون تغییر میماند و ما باید ان را پیدا کنیم.حالا چه طور پیامبری که خود به این معارف دسترسی داشته نتوانسته به ان دست پیدا کند ولی ما که فقط به شکل (به قول شما) تغییر یافته ان دسترسی داریم میتوانیم ان را پیدا کنیم؟!و ایا این ضعف خدا نیست اگر کسی را انتخاب کند به نبوت که قادر به تشخیص ان نیت در حالی که امکان تشخیصش توسط دیگران وجود دارد؟!(با توجه به اینکه این ذات باید قابل درک برای مردم زمن حیت رسول خدا هم میبود یعنی مردم باید در مان حیات ایشان هم قادر به فهم انها میبودند و الا هدف دین محقق نمیشود در هیچ سطحی)

بی نظیر;385378 نوشت:
در نوع انسان هم بعضی از زن‌ها ذوجنبتین ( دارای دو جنبه ) می‌باشند یعنی ساختمان درونی خاصی دارند که خود به تنهایی قادر به تولید فرد جدید می‌باشند

سلام بزرگوار.

یعنی حضرت مریم (پناه بر خدا) دوجنسیتی بوده اند که توانسته اند بکرزایی انجام بدهند؟
اگر اینگونه بوده است پس باز از نظر اعجاز فرقی نمی کند چه فرزندی (پسر یا دختر) به دنیا آورده باشند.

ضمن این که به نظرم مباحث با یکدیگر خلط شده است. ادعای شما در مورد معجزه بودن تولد پسر و معجزه نبودن تولد دختر از مادر مربوط به موجوداتی است که بکرزایی غیرجنسی انجام می دهند و عرض شد چنین بکرزایی در انسان وجود ندارد.

موفق باشید.

شریعت عقلانی;385478 نوشت:
اگر ما پذیرفتیم که خداوند در قرآن به‌گونه‌ای سخن گفته که عرب عصر نزول آن را بفهمد، نمی‌توانیم ادعا کنیم که در قرآن آیاتی وجود دارد که مراد آنها را مردم عرب عصر پیامبر(ص) نفهمیدند و اکنون بر اثر گذشت زمان و رشد دانش بشری، قادر به کشف مراد آنها شده‌اند.

سلام.

خیر این طور نیست. اغلب متون علمی اینشتین هم به زبان انگلیسی بود اما در آن زمان کمتر کسی به همه ابعاد آن اشراف پیدا کرد. پس می تواند برای عرب آن زمان سخن گفته باشد و برخی سخنانش را هم نفهمند! استبعادی ندارد.

شریعت عقلانی;385478 نوشت:
این‌که ما توقع داشته باشیم، خداوند در قرآن برای همه اقوام، در همه اعصار سخن گفته باشد، مانند آن است که انتظار داشته باشیم که در یک پارچ یا لیوان، یک دریا را بریزند و چنین چیزی امکان ندارد.

پذیرفتنی و منطقی است.

تشکر از جناب شریعت عقلانی بخاطر این مباحث مفید و سازنده. :Gol:

شریعت عقلانی;385422 نوشت:
بنده با عرض پوزش می گویم نظریه سروش خیلی عام تر و معمول تر است تا نظریه رایج در مورد وحی.

سلام برادر.

دقت بفرمایید بنده نگفتم الهام کلمات به ذهن شاعر از قاعده اسباب دورتر است. از این بعد وحی با الهام فرقی ندارد. سخن بنده در مورد بعد دیگری از نظریه جناب سروش بود. عرض بنده این بود که ریختن مفاهیم مبهم و خیالی و مکاشفات ناملموس یک انسان در قالب الفاظ توسط خود فرد خیلی ناملموس است تا این که فرض کنیم مستقیماً جمله ای یا کلماتی به ذهنش رسیده است.

برای این که راحت تر به اشتراک عقلی برسیم شاید بهتر باشد ابتدا نقش فاعلی را تعریف کنیم تا ببینیم اختلاف ما بر سر مفاهیم است یا الفاظ.

موافق هستید؟

مؤمن;385865 نوشت:
خیر این طور نیست. اغلب متون علمی اینشتین هم به زبان انگلیسی بود اما در آن زمان کمتر کسی به همه ابعاد آن اشراف پیدا کرد. پس می تواند برای عرب آن زمان سخن گفته باشد و برخی سخنانش را هم نفهمند! استبعادی ندارد.
در تایید صحبتتون میشه به بسیاری از ایت قران اشاره کرد (و البته احادیث) که برای قران بطن و ظاهر قائلند.(البته طبق انچه در تفاسیر مفصل امده..)حتی بهتر است بگوییم بطون.
در نتیجه هر کس به اندازه کمالی که به ان رسیده میتواند به این بطون دست پیدا کند و از ان بهره ببرد.
[SPOILER]در روایات:
لكلّ آیة ظهر و بطن، و لكلّ حرف حدّ، و لكلّ حدّ مطلع.
ان القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون، لاتنقضی عجائبه و لاتبلغ غایته…
انزل القرآن علی سبعة احرف لكلّ آیة منها ظهر و بطن.
[/SPOILER]

با سلام خدمت شما سرکار هورشید.
دیر به دیر به ما سر می زنید. 5 صفحه ای هست که از شما خبری نبود. بیشتر از اینها دوست داریم از مطالب ارزنده شما بهره ببریم.

hoorshid;385674 نوشت:
من دچار تناقض در استدلال های شما شدم.شما از یک سو به قران ی احادیث پیامبر استناد میکنید از سوی دیگه حجتاهایی رو که از این دو هست نمیپذیرید!

تناقضی نیست. شما از بنده خواستید که از متن دین شاهد بیاورم من هم در حد سواد ناقصم اوردم. ولی اصولا این بحث ها تحلیلی است. با اندکی تامل و تفکر و تعقل می توان به انها رسید.

hoorshid;385674 نوشت:
ثلا عرض کردم تحدیی که قران او رو بیان میکنه به صراحت پیامبر رو هم از نوشتن مثل قران عاجز میداند و یا ایات قران(که به نمونه هایی اشاره شد قبلا) و احادیث بسیاری از رسول خدا هست که با عقیده مورد بحث در تضاد است معروف ترینش حدیث ثقلین که رسول خدا میگویند هر کس پیرو قران و اهل بیتش نباشد گمراه است.البته احادیث صریح تر زیاد هست...که اصلا جای بحث نمیگذارند

با عرض پوزش در مورد تحدی با شما همچنان مخالفم. اینکه هماوردطلبی از سنت های دیرین عرب آن زمان در جنگ ها بود امری مسلم و بدیهی است. پیامبر هم که کلام خود را کلام خدا می دانست ( به جهت اتصال شدیدش به عالم ملکوت ) با آنها به تحدی و هماوردطلبی برخواست. در واقع محمد چیزی جدای از خدا نبود. وقتی محمد به جای خدا سخن می گوید دیگر محمدی در کار نیست. همه اش خداست. لذا محمدی نیست که بخواهد با قرآن تحدی کند.
در مورد حدیث ثقلین نمی دانم چه تناقضی با ادعای سروش دارد. سروش هم می گوید باید پیرو قرآن بود. در واقع پیرو آورنده قرآن بود. بحث روی چگونگی و کیفیت پیروی است. نه نفس پیروی.
hoorshid;385674 نوشت:
ببینید شریعت بزرگوار.حدود پانزده صفحه از بحث گذشته هنوز ابزار بحث مشخص نیست.هنوز مزر نقاط اشتراک مشخص نیست...با این وضع من زیاد خوش بین نیستم به به نتیجه رسیدن بحث .

ایراد و انتقاد شما کاملا وارد است. می پذیرم. حقیقتش را بخواهید بنده در این تاپیک در یک طرف قرار دارم و حدود 7 - 6 نفر در مقابل بنده. البته می دانم که جنگ نیست. داریم چیز یاد می گیریم. ولی وقت زیادی که در پاسخ دادن به انتقادات دوستان صرف کردم اجازه نداد تا تاپیک را مدیریت بکنم. ان شاء الله در ادامه جمع بندی کرده و ان شاء الله با همراهی شما و دوستان تاپیک را تا اینجا جمع بندی می کنیم.
hoorshid;385674 نوشت:
برای همین چند بار پرسیدم که ایا از نظر شما در قران غلط هست یا نه؟!که جواب مناسب نگرفتم که با شیوه استدلال شما هماهنگ باشد

قبول کنید که سوالتان خیلی کلی و مبهم است. روشن تر بفرمایید منظورتان از غلط چیست؟ یعنی اختلاف با علم امروزی؟ اختلاف با علم دیروزی؟ اختلاف با فلسفه هدایت؟ به نظر شما بهتر نیست این موضوع را خصوصا تاپیکی که جناب مومن ایجاد کردند دنبال کنیم که بحث پراکنده نشود؟
آیا خدا هم دروغ مصلحتی می گوید؟
hoorshid;385674 نوشت:
جناب شریعت بنده یک ملاک واضح میخوام.دین شامل یک سری دستور العملهای مشخص است برای زندگی دنیوی شما گفتید بخش زیادی از اینها عرض است.خیلی خب ملاک مشخص بدید به بنده که دقیقا کدام رو عرض میدانید کدام رو ذات.این جواب مبهم است.

ببینید بنده خیلی واضح گفتم. آنچیزی که اگر دین در شرایط زمانی و مکانی و فرهنگی متفاوت نازل می شد تغییر می کرد عرض است. آن چیزی که اگر دین در هر جامعه ای و در هر زمانی نازل می شد لایتغیر باقی می ماند ذات است.
معلمی را در نظر بگیرید. مطلب مشخصی را برای طرح در کلاس آماده کرده است. ولی وقتی شروع به درس می کند آنقدر سوال و جواب از حواشی غیر ضروری درس شاگردان از او می کنند که محتوای اصلی در آن گم می شود. و البته تمام این سوال و جواب ها به محتوای اصلی درس الحاق می شود و از اول جزو محتوای اصلی نبود. به عبارتی می توان گفت آن منظور نظر اصلی معلم می شود ذات درس و آن سوال و جواب ها که بنا بر شرایط کلاس به درس تحمیل شد می شود عرضیات آن.
این مثال در کتاب بسط تجربه نبوی به تفصیل توسط سروش بیان شده است.
با این توضیحات اگر نگوییم کل فقه ولی اکثریت احکام فقهی جزو عرض دین محسوب می شوند. از مهمترین عرضیان دین زبان عربی است. تقویم قمری است. اگر دین در زمان و مکان دیگری نازل می شد اینها تفاوت می کرد.
با این توضیحات لازم نیست ذات دین را بتوان براحتی در متن دین پیدا کرد. بلکه نیازی به اندکی تامل و تفکردر تاریخ ادیان و محتوای آنها دارد. البته تمام ادیان نه صرفا ادیان الهی.
hoorshid;385674 نوشت:
در مورد حدیث هم اولا باید سند بررسی شود دوم انکه بر فرض صحت سند متن ان مشکلی ندارد.فهم حدیث با دانستن معنی مقام امامت به راحتی امکان پذیر است.مقام امامت با توجه به ایات قران از نبوت بالاتر است...البته شبهه نشود حضرت رسول هم نبی بودند هم رسول هم امام (که هم با ایات قران میشود اثباتش کرد هم با احادیث)_میدانید که نبوت با رسالت متفاوت است با امامت هم متفاوت است هر کدام یک معنی دارد و ممکن است هر سه در فردی جمع شود یا فقط یکی از این سه مقام در فردی صدق کند مثلا نبی باشد ولی رسول نباشد..._
نکته بعد اینکه اسلام تضاد و تناقضی بین عرفان و مسئولیتهای اجتماعی نمیبیند.اتفاقا رسول خدا مسئولیتی داشتند و وظیفه ای از سوی خداوند که باعث قرب بیشتر شده.اینطور که شما میگویید انجام وظیفه ای که خدا به ایشان واگذار کرده بود و انجام دستور خداوند مانع پیشرفت ایشان شده!!!!!!چنین چیزی ممکن است؟!؟!
در ضمن واجب بودن بعضی عبادات برای رسول خا که برای دیگران مصتحب است مثل نماز شب نشان میدهد که ایشان سیر تکاملی را بیشتر و بهتر طی کردند چرا که خداوند میفرماید لا یکلف الله نفس الا وسعها.وقتی تکلیف رسول خدا بیشتر بوده از هر کس دیگر پس وسع ایشان هم بیشتر بوده...

علی رغم توضیحات شما بنده متوجه دلیل غبطه خوردن پیامبر نشدم. سروش این حدیث را در کتاب بسط تجربه نبوی از کلاصدرا نقل می کند. ملاصدرا هم ذیل این حدیث این توضیح را می دهد که اگر چه راه نبوت بسته شده است ولی راه الهام و اشراق باز است. لذا مخاطب حدیث تمام کسانی است که راه الهام و اشراق را طی نموده اند و در این راه پا گذاشته اند.
hoorshid;385674 نوشت:
از طرف دیگر خداوند در قران ایشان رو سوه و الگو معرفی کردند بای همه ی امتها.این یعنی ایشان کاملترین هستند.
از طرفی بنده سوالی پرسیدم که پاسخ ندادید:گفتم کسی که به قول شما به این حقایق دسترسی داشته نتوانسته انها را خوب درک کند بعد کسانی که دسترسیشان فقط قران است که شما ان رو پر از عرضیات میدانید میتوانند

همه چیز باز بر می گردد به این که ذات و عرض دین را چه می دانید.
ببینید پیامبر عرب بود. از آداب و رسوم عربی پیروی می کرد. سبک زندگی عربی داشت. البته منافاتی با این ندارد که بگوییم سبک زندگی اسلامی داشت. بنده معتقدم اسلام فرهنگی نیست بلکه دین است. ما فرهنگ های بسیار زیادی در دنیا داریم. فرهنگ عشایری - لری - کردی - عربی- بلوچی - .... هر شرایط اقلیمی ای نوعی فرهنگ خاص خود را می طلبد. همچنین است جامعه آن روز عربستانو هیچ دلیلی وجود ندارد که کسانی که مثلا در اروپای امروزی زندگی می کنند از تمام آداب و رسوم و فرهنگ عربی که در متن دین هم منعکس شده است پیروی کنند. لذا موقتی می گوییم پیامبر اسوه است این اسوه بودنش دو وجه دارد : یک وجه اسوه بودنش برای مردم همان زمان و همان مکان که آنها می توانستند از تمام گفتار و کردار پیامبر الگوگیری کنند. ولی وقتی زمان و مکان تغییر می کند باید از آن گفتار و رفتاری از پیامبر پیروی کرد که با ذات دین که لایتغیر است همراه باشد. درواقع روح حاکم بر رفتار و گفتار پیامبر اینجا تعیین کننده می شود نه تمام ظاهر آن.
ادامه دارد ....
ان الله مع الصابرین
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب

شریعت عقلانی;386110 نوشت:
وقتی محمد به جای خدا سخن می گوید دیگر محمدی در کار نیست. همه اش خداست. لذا محمدی نیست که بخواهد با قرآن تحدی کند.

خیر، میتوان قرآن(کلام خدا) را با حدیث نبوی(کلام پیامبر(ص)) مقایسه کرد.

شریعت عقلانی;386110 نوشت:
از آداب و رسوم عربی پیروی می کرد. سبک زندگی عربی داشت.

ببینید، شما یک جا میگویید، فلان حکم مثل یهودیت است، فلان حکم مثل مسیحیت است پس از آنها اقتباس شده است
فلان رسم مال عرب است
خب به هر حال باید یک سوال از خودمان بپرسیم؟
آیا «عرب بودن، مسیحی بودن، یهودی بودن، و ..... به معنی این است که همه چیز آنها اشتباه باشد؟»
به نظرم خیر
ولی قرآن: «همه چیزش - منهای آنهایی که نسخ شده - درست است».

به بیانی همان بحثی است که قبلاً داشتیم و بی پاسخ ماند:
هر سوال مشخص پاسخ مشخصی دارد، حالا میخواد نزد هر قومیتی باشد،
گفتیم که علم انسان ناقص است، پس این ناقص میتواند برخی امور درست را تشخیص دهد و نه همه را.
پس کاملاً بدیهی است که برخی درستها نزد برخی اقوام، یا ادیان باشد.

بنابراین شما نمیتوانی بگویی چون در میان عربها بوده است، نیمتواند الگوی کاملی باشد!
برای رد اینکه الگوی کاملی نیست، شما فقط میتوانی بگویی که فلان دستور در قران یا احادیث معتبر درست نیست و آن را ثابت کنید.

در پناه خدا

سلام خدمت شما
قبل از شروع بحث درخواستی داشتم.لطف بفرمایید نام پیامبر رو به تنهایی نیاورید یا با القاب ایشون خطابشون کنید.شاید منطبق بر اعتقادتان نباشد اما اگر به خاطر مخاطبتان رعایت کنید ممنون میشم چون خواندن متن شما با این ادبیات برایم سخت است!(لطف میکنید:Gol:)

شریعت عقلانی;386110 نوشت:
تناقضی نیست. شما از بنده خواستید که از متن دین شاهد بیاورم من هم در حد سواد ناقصم اوردم. ولی اصولا این بحث ها تحلیلی است. با اندکی تامل و تفکر و تعقل می توان به انها رسید.
اها.حالا درست شد.من بالاخره متوجه عقیده شما شدم.بازگو میکنم اگر درست است تایید بفرمایید:پس هیچ اعتباری برای ایات قران و احادیث رسول خدا قائل نیستید درست است؟یعنی نبوت و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و اله رو قبول دارید ولی نه احادیثش و نه قرانش رو دارای اعتبار نمیدانید؟(اگر درست هست بفرمایید بحث رو از همین جا ادامه بدم.)
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
با عرض پوزش در مورد تحدی با شما همچنان مخالفم. اینکه هماوردطلبی از سنت های دیرین عرب آن زمان در جنگ ها بود امری مسلم و بدیهی است. پیامبر هم که کلام خود را کلام خدا می دانست ( به جهت اتصال شدیدش به عالم ملکوت ) با آنها به تحدی و هماوردطلبی برخواست. در واقع محمد چیزی جدای از خدا نبود. وقتی محمد به جای خدا سخن می گوید دیگر محمدی در کار نیست. همه اش خداست. لذا محمدی نیست که بخواهد با قرآن تحدی کند.
بزرگوار چه ربطی دارد؟!عرض بنده این است که قران حتی پیامبر رو هم به تحدی دعوت میکند.یعنی صراحتا میگویید ایشان هم قادر به نوشتن مثل قران نیستند.دو مسئله هست یا قران را العیاذ بالله خود پیامبر نوشتند یا عین انچه به ایشان وحی میشد رو انتقال دادند(که این به صاحت در ایات و احادیث هست) حالا شما میگویید اولیست.بنده عرض کردم قران به صراحت ان را رد کرده(در ضمن اتفاقا تحدی قران بهترین شیوه برای اثبات ایجاز ان است چرا که معجزه انی است که عجز انسان رو نشان دهد و تحدی هم دقیقا همین کار را میکند.قران چه شیوه ای به کار میبرد برای اطمینان خاطر مخاطبانی که هزاران سال بعد میخواهند قران را قضاوت کنند و معجزه را ببینند وقتی پیامبرشان در میان انها نیست؟)
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
در مورد حدیث ثقلین نمی دانم چه تناقضی با ادعای سروش دارد. سروش هم می گوید باید پیرو قرآن بود. در واقع پیرو آورنده قرآن بود. بحث روی چگونگی و کیفیت پیروی است. نه نفس پیروی.
وقتی حدیث میگوید پیرو ان نباشید گمراهید به چه معناست؟!پیرو کل قران!نه بخشی از ان!پیرو هر نچه اهل بیت گفتند نه بخشی از ان!اعاید شما با هر دو در تضاد است.هم با احادیث ائمه علیهم السلام و هم با ایات(که امثالش عرض شده مثل همان تحدی و یا ایاتی که قرن رو هدایتی برای اهل عالم میداند نه اعراب و...) شما میگویید پیروی باید گزینشی باشد؟!این چه جور پیرویی است از یک بخش که دوست داشتیم پیروی کنیم از یک بخش نه؟!این با حدیث سازگار است؟!با ایاتی که صراحتا به پیروی از قران(نه پیروی از بخشی از ان) دستور میدهند سازگار ست؟!اگر عقل ما این رو تشخیص میدهد که کجای قران را باید پیروی کرد کجا را نه که اصلا چه نیازی به دین؟!با این فرض شما عقل ما بهتر از قران بد و خوب را تشخیص میدهد!چه ضرورتیست به دین؟!
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
ایراد و انتقاد شما کاملا وارد است. می پذیرم. حقیقتش را بخواهید بنده در این تاپیک در یک طرف قرار دارم و حدود 7 - 6 نفر در مقابل بنده. البته می دانم که جنگ نیست. داریم چیز یاد می گیریم. ولی وقت زیادی که در پاسخ دادن به انتقادات دوستان صرف کردم اجازه نداد تا تاپیک را مدیریت بکنم. ان شاء الله در ادامه جمع بندی کرده و ان شاء الله با همراهی شما و دوستان تاپیک را تا اینجا جمع بندی می کنیم.
درست میفرمایید ولی بحث بنده مشخص شدن روشن عقیده شماست.وقتی بنده ان رو نفهمم نمیتوانم بحث کنم.امثالش رو هم بیان کردم که چطور مشکل ایجاد میشود...انچه بنده از صحبتهای شما برداشت کردم و عقاید دکتر سروش این است که شما با وی هم اختلاف نظر دارید چون او به قران و احادیث استناد میکند وقتی کسی درستی مطلبی را قبول نداشته باشد استناد به ان بی معنیست چه مطلب مورد پذیرش مخاطب باشد چه نه (چون بر فرض هم ایشان بتوانند با قران و احادیث عقیدهشان را اثبات کنند ولی این برای خودشان ثبات نشده چون متون انها مورد پذیرش عقل خودش نیست!!...میرسد به پارادکس.به همین جهت عرض میکنم که عقیده شما با او متفاوت به نظر میرسد)
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
قبول کنید که سوالتان خیلی کلی و مبهم است. روشن تر بفرمایید منظورتان از غلط چیست؟ یعنی اختلاف با علم امروزی؟ اختلاف با علم دیروزی؟ اختلاف با فلسفه هدایت؟
هر غلطی!هر چیزی که درست نباشد.ببینید برای من قران مطلق درست است.خب در این پست اخیر و پاراگراف اول فهمیدم شما قران و متن ان را قبول ندارید.این رو پرسیدم ببینم میتوانم از قران و ایاتش به عنوان ابزار بحث استفاده کنم یا نه...!
دقیقا بفرمایید ایا میشود به قران استناد کرد برای بحث یا خیر؟به احادیث میشود استناد کرد یا خیر؟!...(ببینید مشکل این است که اگر بگویید خیر به این میرسیم که العیاذ بالله ائمه و رسول خدا دروغ گفتند چون صراحت احادیث واضح است.یا فرض شما را بپذیریم مبنی بر انکه پیامبر قران را نوشتند باز هم همین نسبت را به ایشان دادیم چون همین فقهی که شما زیر سوالش میبرید همین تقویم قمری و حتی زبان عربی و... به صرات جز ملزومات خوانده شده و رسول خدا انها را صراحتا به خود خداوند نسبت میدهند و در حدیثی فرمودند حرام خدا نا ابد حرام و حلالش تا ابد حلال ست... و مصادیق این حرام و حلال را با جزییات مشخص کردند و گفتند دستور خداست.میخواهم بدانم چنین نسبتی به ایشان میدهید یا نه؟)

شریعت عقلانی;386110 نوشت:
ببینید بنده خیلی واضح گفتم. آنچیزی که اگر دین در شرایط زمانی و مکانی و فرهنگی متفاوت نازل می شد تغییر می کرد عرض است. آن چیزی که اگر دین در هر جامعه ای و در هر زمانی نازل می شد لایتغیر باقی می ماند ذات است.
معلمی را در نظر بگیرید. مطلب مشخصی را برای طرح در کلاس آماده کرده است. ولی وقتی شروع به درس می کند آنقدر سوال و جواب از حواشی غیر ضروری درس شاگردان از او می کنند که محتوای اصلی در آن گم می شود. و البته تمام این سوال و جواب ها به محتوای اصلی درس الحاق می شود و از اول جزو محتوای اصلی نبود. به عبارتی می توان گفت آن منظور نظر اصلی معلم می شود ذات درس و آن سوال و جواب ها که بنا بر شرایط کلاس به درس تحمیل شد می شود عرضیات آن.
این مثال در کتاب بسط تجربه نبوی به تفصیل توسط سروش بیان شده است.
با این توضیحات اگر نگوییم کل فقه ولی اکثریت احکام فقهی جزو عرض دین محسوب می شوند. از مهمترین عرضیان دین زبان عربی است. تقویم قمری است. اگر دین در زمان و مکان دیگری نازل می شد اینها تفاوت می کرد.
عربی بودن زبان قران را میشود به چندین شیوه دیگر تفسیر کرد.مثلا دانشگاه هاردوارد که بیش از هشت سال پیاپی دانشگاه اول دنیا بود طی تحقیقی عربی را اولین و کاملترین زبان دنیا و بعد از ان فرانسه و بعد... معرفی کرد.پس عربی بهترین گزینه بود.(از نزدیکان بنده متخصص ادبیات عرب هم هست.این رو از خودم نمیگویم:شما اگر بخواهید یک متن عربی را به فارسی ترجمه دست کنید چندین برابر باید توضیح بدید تا حقیقت کلام را بتوانید ترجمه کنید اعراب برای ریز ترین مفاهیم هم کلمات جداگانه ای دارند.گاهی چند ه کلمه برای لغتی که ما در فارسی فقط یک کلمه برای ان داریم تا جزیی ترین تفاوت ها را نشان دهند مثلا خون شاهرگ با خونی که از زخم از بدن خارج شده با خونی که در گ قلب جریان دارد و... هر کدام لغات متفاوتی دارند به همین خاطر است که تعداد حروف بیشتری هم دارند تا بتوانند کلمات بیشتری بسازند...از نظر دستور هم همین طور.نمیخواهم حوصله تان را سر ببرم فقط من باب مثال عرض کردم) .
نهایت اینکه یا ما قبول داریم عقلمان در رسیدن به کمال کامل نیست و نیازمند دین هستیم و بایدی نسبت به ان تعبد داشته باشیم(حتی اگر حکمت دستوراتش را نفهمیدیم) یا نه...!یا ضرورت دین را میپذیریم یا نه...باید تکلیفمان را روشن کنیم.
در مورد تاثیر پذیری از اداب زمانه هم عرض کردم این دین که خودش را هدایت برای اهل عالم معرفی میکند و خود ایات میگویند که بر کتب قبلی الهی هیمنه دارد و همه باید از ان پیروی کنند و کاملترین و جامع ترین است(به خاطر هادی بودن برای اهل عالم) نمیتواند از زمانه تاثیر بگیرد!از طرف دیگر مبارزه و مخالفت قران با بسیاری از اداب زمن رسول خدا خود نشان دهنده غلط بودن این ادعاست.
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
با این توضیحات لازم نیست ذات دین را بتوان براحتی در متن دین پیدا کرد. بلکه نیازی به اندکی تامل و تفکردر تاریخ ادیان و محتوای آنها دارد. البته تمام ادیان نه صرفا ادیان الهی.
تاریخ ادیان؟!؟ادیانی که قران صراحتا میگوید پیروانشان انها را تحریف کردند؟!اگر این ذات را نتوان در دینی که خود را کاملترین معرفی میکند پیدا کد کجا میخواهیم پیدایش کنیم؟!ببینید دین قرار است دستوراتی به ما بدهد تا در دنیا انها را انجام دهیم و بتوانیم راه سعادت را طی کنیم.من میخواهم بدانم اگر این دستورات را نمیتوان از قران و اهل بیت گرفت پس چه طور میشود ان را پیدا کرد؟!شما فقط میگویید ان درست نیست!بسیار خب!جانشین به من بدهید!دین برای همه است نه برای عده ای خاص!شما دین رو منحصر به عده خاصی میکنید!گر قرار است فقط عرفا ا دین بهره ببرند و تازه شما هم میگویید مسئولیت اجتماعی اجازه رسیدن به این مقامات را نمیدهد پس هر کس بخوهد از دین بهره ببرد که باید زندگی را رها کند و... این جامعه ، جامعه اید ال شماست؟!؟!...
ببینید دکتر سروش میگوید این دستورات(فقه)دستورات خدا نیست.اگر از دستوراتی که پیامبر داده (و به عقیده من خدا داده)نمیتوان به حقیقت دین رسید از چه راهی میتوان؟!عارف باید چه کند؟!نماز و روزه و مناجات و ادعیه و چله و.... غلط است.خب چه کنیم به جای ان؟!!
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
علی رغم توضیحات شما بنده متوجه دلیل غبطه خوردن پیامبر نشدم. سروش این حدیث را در کتاب بسط تجربه نبوی از کلاصدرا نقل می کند. ملاصدرا هم ذیل این حدیث این توضیح را می دهد که اگر چه راه نبوت بسته شده است ولی راه الهام و اشراق باز است. لذا مخاطب حدیث تمام کسانی است که راه الهام و اشراق را طی نموده اند و در این راه پا گذاشته اند.

دقیق نخواندید....عرض کرم حضرت محمد صلی الله علیه و اله هم نبی بودند هم امام بودند هم رسول.در متنی که نقل کردید گفته شده نبوت حسرت میخورد...نه من حسرت میخورم.ایشان خودشان امام بودند.(ربط باقی صحبتتان را نفهمیدم راستش)
شریعت عقلانی;386110 نوشت:
ببینید پیامبر عرب بود. از آداب و رسوم عربی پیروی می کرد. سبک زندگی عربی داشت. البته منافاتی با این ندارد که بگوییم سبک زندگی اسلامی داشت. بنده معتقدم اسلام فرهنگی نیست بلکه دین است. ما فرهنگ های بسیار زیادی در دنیا داریم. فرهنگ عشایری - لری - کردی - عربی- بلوچی - .... هر شرایط اقلیمی ای نوعی فرهنگ خاص خود را می طلبد. همچنین است جامعه آن روز عربستانو هیچ دلیلی وجود ندارد که کسانی که مثلا در اروپای امروزی زندگی می کنند از تمام آداب و رسوم و فرهنگ عربی که در متن دین هم منعکس شده است پیروی کنند. لذا موقتی می گوییم پیامبر اسوه است این اسوه بودنش دو وجه دارد : یک وجه اسوه بودنش برای مردم همان زمان و همان مکان که آنها می توانستند از تمام گفتار و کردار پیامبر الگوگیری کنند. ولی وقتی زمان و مکان تغییر می کند باید از آن گفتار و رفتاری از پیامبر پیروی کرد که با ذات دین که لایتغیر است همراه باشد. درواقع روح حاکم بر رفتار و گفتار پیامبر اینجا تعیین کننده می شود نه تمام ظاهر آن.
خب این درست مثلا چون پیامبر شتر سوار میشدند ما نباید شتر سواری کنیم!!ولی وقتی ایشان میگویند فلان چیز سنت من است و باید پیرو سنتم باشید چه؟!...میگویند فلان چیز حلال است دیگری حرام چه؟!میگویند این کار لازمه ی قرب است و باید انجام دهید چه (یعنی همان فقه)
بعد هم قصد بنده این بود که از طریق این ایه اثبات کنم ایشان کاملترین انسانها بین همه ی امت ه در همه ی زمانها هستند چون الگوی همه معرفی شدن و در نهایت بپرسم که اگر این کاملترین انسان نتوانسته به ذات دین دست پیدا کند یا دست پیدا کرده و با کلماتی بیان کرده اما انها مناسب ترین کلمات نبودند چه طور دیگران میخواهند به فهم بهتری از دین برسند؟!چه طور میخواهند به ذات برسند؟ایشان که به حقیقت دین دسترسی داشتند راهکار مناسب رسیدن به این جقیقت را نتوانستند ارائه دهند چه طور دیری میتواند؟!ان ذات را میتوانیم پیدا کنیم ایشان نتوانست؟!؟

شریعت عقلانی;386110 نوشت:
ادامه دارد ....
منتظر ادامه پاسخهای شما هستم:Gol:

موفق باشید

با سلام خدمت تمام دوستان و کاربران محترم و شرکت کننده در بحث علی الخصوص سرکار هورشید.
چند نکته :
1. موضوع اصلی تاپیک مکانیزم نزول وحی است. متاسفانه بدلیل ابعاد گسترده ای که موضوع دارم حواشی زیادی در آن رقم خورد و نتوانستیم در این تاپیک بعد از گذشت 15 صفحه به نتیجی برسیم.
2. سرکار هورشید! بنده به پست های اول شما پاسخی دادم و 3 پست دیگر مانده بود که شما مجددا دو پست نسبتا طولانی زدید. بنده ازشما عاجزانه تقاضا کردم که فعلا صبر کنید تا بتوان به انتقادی که خودتان در مدیریت بحث وارد کردید بپردازم. ولی اگر قرار باشد پشت سر هم پست بزنید نمی شود.
ان الله مع الصابرین.
3. بنده احترام بسیار زیادی برای پیامبر اسلام (ص) قایل هستم. چرا که خود را مسلمان می دانم. اتفاقا معتقدم هیچ کس به اندازه او نتوانسته به بالاترین درجه عالم ملکوت دست پیدا کند. اگر هم در جایی اسم ایشان را به تنهایی اوردم منظور بدی نداشتم. باز هم پوزش می طلبم.
4. بحث ورود خطا در قرآن هم در اولویت های بعدی قرار دارد. ابتدا باید ببینیم وحی با چه مکانیزمی نازل می شود بعد برویم سراغ خطاها در قرآن. شاید هم تاپیک جداگانه ای بطلبد. هر چند که به اعتقاد بنده در بحث ما موضوعیتی ندارد. چرا که اگر هم قایل به این باشیم که وحی از مبدایی خطا ناپذیر نازل شده باز فرقی نمی کند. چرا که فهم ما از وحی فهمی خطاپذیر است. شاهد آن هم تفسیر های متعددی که از گذشته تا به الان از قرآن می شود و روز به روز با پیشرفت علم تفسیرها تغییر می کند. شاید بگویید ما امامانی داریم که فهم خطاناپذیر از قرآن دارند. باید گفت باز هم فهم ما از احادیث و روایات هم خطاپذیر است. در وافع اگر احکام قرآن خطاناپذیر هم باشد نحوه استخراج احکام از آن خطاپذیر است. بالاخره فقه علمی انسانی و بشری و اکتسابی است. شما که ادعای عدم ورود خطا در آن را که ندارید؟ شاهد آن هم احتلافات بسیار زیادی که در فتواهای مراجع وجود دارد و تفاوت های بعضا اساسی که در صدور احکام توسط علما وجود دارد. شاید بگویید این خطاها مورد مغرفت خداوند است. بنده هم می گویم همین مغرفت خداوند می تواند شامل حال همان خطایی باشد که در ابتدا در هنگام نزول وحی اتفاق می افتد. چه فرقی میکند. به هر حال اگر هم بنده بگویم خطا وجود دارد می گویید چه خطایی و بحث مصداقی می شود و به انحراف می رود. لذا بهتر است این بحث اینجا مطرح نشود.
5. در مورد اینکه آیا می توان در این بحث به قرآن استناد کرد یا خیر؟ ببینید من دوست دارم به قرآن استناد کنم. ولی هر کدام از ما فهمی و درکی و استنباطی جداگانه از قرآن داریم. بنده می گویم روح حاکم بر آیات و روایات را باید دید. شما می گوید طاهر آن هم مورد قبول است. لذا به اعتقاد بنده استناد کردن به قرآن نمی تواند راه به جایی ببرد و بیشتر موضوع بحث را به انحراف می برد. لذا به نظر به قرآن استناد نشود بهتر است.
6. بحث صرفا عقلی باشد بهتر است. از مباحث فلسفی هم استفاده شود خوبست. بنده مشکلی با فلسفه ندارم.
7. بحث در مورد تحدی هم باز در بحث ما موضوعیتی ندارد. چرا که اگر هم این تحدی را از طرف خدا بدانیم ولی باز هم بدلیل اینکه از سنت های مرسوم آن زمان بوده نهایتا می توان گفت خدا از این سنت استفاده کرده است. لذا باز بر می گردد به محور بودن شخصیت پیامبر و آداب و رسوم زمانه. در واقع اگر قرآن در زمان و مکان متفاوتی نازل می شد شاید این تحدی صورت نمی گرفت. بهتر است در این زمینه بحث نشود. اگر هم خواستید می توانیم این بحث را جداگانه در تاپیک دیگری دنبال کنیم.
8. بحث در مورد خاتمیت هم همین گونه است. ببینید صرف نظر از صحت و سقم داستانی که ذکر کردم ( منبع آن کتاب معتبر طبقات ابن سعد بود ) به هر حال رابطه این اتفاقات با نزول آیه خاتمیت تنگاتنگ است. بنده قصد پائین آوردن شخصیت پیامبر را نداشتم. بلکه بحث اصلی ای که می خواستم مطرح کنم محور بودن اتفاقاتی بود که برای پیامبر افتاد و بر اساس آن آیه خاتمیت نازل شد. سوالی هم کردم که بی پاسخ ماند. چه رابطه ای بین پدر زید نبودن و خاتمیت او وجود دارد؟ آیا جای بهتری نبود که خداوند مبحث خاتمیت را مطرح کند الا در این داستان؟
9. در مورد نسبت دروغ به پیامبر و امامان هم اگر پست های تاپیک را خوب می خواندید بنده در پاسخ به جناب بی نظیر دقیقا به همین سوال پاسخ دادم. عرض شد پیامبر به آنچه در قرآن آمده کاملا ایمان داشته است و آن را با قوم خود در میان گذاشته است. نمی دانم کجای آن نسبت دروغ است؟ نگرش بنده به دین اسلام یک نگرش بیرونی است. بین دروغ منطقی و اخلاقی فرق است. اخلاقا نمی توان چنین نسبتی به پیامبر داد. بنده معتقدم علم پیامبر چیزی فراتر از علم زمانه خویش نبوده است. چه در زمینه مباحث فلسفی و چه علوم تجربی. حال اگر هدف و ذات دین این باشد که از تمام اسباب و لوازم در اختیار خود متناسب با زمانه خویش نهایت استفاده را کرده در جهت هدایت قومش دیگر نسبت دروغ دادن معنی و مفهومی نخواهد داشت. یعنی نمی توان گفت که قران دروغ گفته است. چون هدف آن پرداختن به علوم و مناسبات جهان مادی نبوده است. اینها به خود بشر واگذار شده است. قرآن کتاب هدایت است. همین. هدایت به این معنی نیست که در قرآن باید گزاره های علمی وجود داشته باشد. باید مثلا گزاره های فلسفی وجود داشته باشد چرا که قرآن کتاب فلسفی هم نیست. وجود تناقض در گزاره های قرآن با علم بشری را اگر هم بپذیریم باز نمی توان گفت قرآن دروغ گفته است. چون هدف چیز یگری بوده است. اگر شما معتقد به این هستید که بالاترین حقایق علمی ( علوم تجربی - انسانی - الهیات ) در قرآن وجود دارد لطفا بگویید کدام حقیقت علمی در طول این سالیان بر اساس قرآن کشف شده است؟ کدام دانشمند بزرگ جهان بر اساس قرآن نظریات علمی داده است؟ قرآن کتاب هدایت است. البته قبول دارم همین واژه های هدایت و رستگاری و سعادت واژه های مبهمی است که باید روی آن بحث کنیم. بعد از مشخص شدن مکانیزم نزول وحی می توان به این مبحث در همین تاپیک پرداخت.
10. ان شاء الله در ادامه مباحثی را دوباره و از نو در مورد مکانیزم وحی بیان می کنم. امیدوارم این بار بحث خوب پیش برود.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;386811 نوشت:
سرکار هورشید! بنده به پست های اول شما پاسخی دادم و 3 پست دیگر مانده بود که شما مجددا دو پست نسبتا طولانی زدید. بنده ازشما عاجزانه تقاضا کردم که فعلا صبر کنید تا بتوان به انتقادی که خودتان در مدیریت بحث وارد کردید بپردازم. ولی اگر قرار باشد پشت سر هم پست بزنید نمی شود.
ان الله مع الصابرین.
سلام خدمت شما دوست گرامی
من عذر خوهی میکنم.بله.کاملا درست میفرمایید کار بنده اشتباه بود.تا پایان پستهاتون صبر میکنم بعد پاسخ میدم ان شالله....

با سلام مجدد خدمت تمام دوستان.
در مورد خداوند و اراده و فعل او توضیحاتی را از کتاب شواهد الربوبیه ملاصدرا می آورم :
در بیان کیفیت وساطت صادر اول در ایجاد سایر موجودات
اگر از هر عقلی عقلی دیگر صادر گردد و سلسله صدور عقول همواره ادامه یابد هیچگاه نوبت به ایجاد اجسام نمی رسد و اگر از واحد حقیقی یعنی ذات واجب الوجود موجودی جز او بالذات ( و بدون واسطه موجود واحدی مانند عقل که در صفت وحدت مناسبتی با او داشته باشد ) صادر گردد هر آینه در ذات او کثرتی بالذات و واقعی وجود خواهد داشت ( زیرا صدور کثیر از واحد بالذات محال است. )
پس در تحقیق این مسئله بر اساس یک نهج عرشی می گوییم برای صادر اول از جهت اینکه او موجودی است صادراز ذات واجب الوجود وحدتی است بالذات و .......... و چون شاهد اول هم ذات خویش را تعقل می کند و هم شاهد و ناظر وجود و وجوب و کمال حضرت معبود مطلق و عاشق جلال و جمال اوست و هم دارای ماهیت و امکان ذاتی است لذا از جهت وجود ذات او که همواره او را تعقل می کند موجودی به نام نفس کلی از وی صادر می شودو از جهت مشاهده حضرت معبود و وجوب وجود و قدرت او و عشق به جمال و کمال او موجود دیگری به نام عقل ثانی صادر می گردد و از جهت ماهیت و امکان ذاتی و فقر و احتیاج وی به ذات علت موجود دیگری به نام جسم صادر می گردد و هر معلول اشرفی به علت اشرفی نسبت داده می شودو سپس به همین ترتیب در علل و اسباب که در سلسله طولیه وجود و قوس نزول قرار گرفته اند به نسبت قرب و بعد آنها از مبدا کل تکثری پدید می آید و بدین جهت تعدد و کثرت در معلولات و مسببات حاصل می گردد تا آنجا که به هیولی که آخرین معلول و نازلترین موجود نسبت به مبدا کل است منتهی می گردد و باید دانست که با اینکه صدرو موجودات از واجب الوجود به ترتیب علی و معلولی و باواسطه بوده است مع الذالک همگی معلول و مخلوق اویند و همگی بالذات و به طور حقیقت منسوب به اویند. چنانکه گفته اند لا موثر فی الوجود الا الله.

در ادامه صحبت های دکتر سروش را در مباحثه اش با آیت الله سبحانی که بر اساس فلسفه اسلامی گفته شده برای چندمین بار می اورم.

تجدد ارادات هم در مورد باری تعالی فرض محالی است. خداوند چون معرض حوادث واقع نمی شود و تغییر نمی کند، نمی تواند هر دم اراده یی بکند و تصمیمی بگیرد. لذا رفت و آمد جبرئیل میان خدا و رسول، و پیام آوردن و پیام بردن و برای هر حادثه یی آیه یی دریافت کردن و بزمین آوردن، مطلقا با متافیزیک فیلسوفان و متکلمان مسلمان موافقت ندارد و بهیچ رو معقول و موجه نیست. بلی با یک تصویر عامیانه از خدایی سلطان وار و جبرئیلی بالدار، و آسمان و زمینی بطلمیوسی سازگار است (و این تصویری ست که عموم مفسران قرآن در دوران ما قبل مدرن بدست داده اند).
بنا بر حکمت اسلامی افعال الهی مسبوق و معلل به اغراض نیست، و در جای خود مدلل شده است که محال است باری تعالی برای رسیدن به غرضی و هدفی کاری بکند. او فاعل بالقصد نیست. اینکه گاهگاه اراده تازه یی بکند و آیه تازه یی را برای تحصیل غرضی و توضیح مطلبی یا ایجاب و تحریمی نازل کند، از اشد محالات است. گرچه همه چیز به اذن و علم و اراده باری است اما این اراده ورزی بشیوه انسانی نیست.

همچنین سروش در زمینه مقارن بودن کلمات عربی وحی با شرایط مادی می افزاید :
استناد و استفاده یی که از قاعده فلسفی "کل حادث مسبوق بماده و مده" کرده بودم و وحی را نیز مسبوق و مقارن با شرایط مادی دانسته بودم و برین اساس، شرایط ذهنی و جسمی پیامبر را زمینه ساز نزول وحی شمرده بودم، مورد نقد و اعتراض حضرت آیت الله قرار گرفته است. با طلب پوزش، نقد شما را وارد نمی یابم و گمان می کنم که شاید انغمار و ممارست در فقاهت از خاطرتان زدوده باشد که به تصریح صدر الدین شیرازی (مرحله هفتم، فصل شانزدهم، ج سوم اسفار اربعه ص ٥٥)، چنان نیست که این قاعده فقط در صور جسمیه و حادثات مادی جاری باشد (چنانکه شما پنداشته اید) بلکه هم در صور جسمیه و هم در نفوس انسانیه جاری و صادق است و فقط مفارقات محضه اند که از شمول آن خارج اند. همچنین یادآوری می کنم که استاد شما، مرحوم علامه طباطبایی در حاشیه برین موضع از اسفار، می آورند که این قاعده حتی بنا بر قول مشائین که نفوس را از آغاز مجرد می دانند، در نفوس هم جاری است. وگرنه بنا بر نظر صدرالمتالهین که نفوس را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا می داند، این امر واضح تر است.
لذا با توجه به این توضیحات اراده خداوند در تمام امور عالم هستی و در تمام پدیده ها طولی است و بر همین اساس وحی هم به صورت طولی به اراده خدا وصل می شود. لذا اراده پیامبر را در وحی دخیل دانستن مطابقت بیشتر با قواعد فلسفی دارد.
سروش معتقد است رسیدن به عالم معنا همان ذات دین است که پیامبر این هدف را بر اساس استعداد خود و قومش در چهارچوب احکام بیان کرد. چون مسلما خود با انجام همین احکام بود که عالم معنا راه پیدا کرده بود. این احکام مطابق با ظرفیت وجودی خود پیامبر و قومش و بر اساس تجربیاتش بیان شده بود. وقتی نماز می خواند در نمازش آنچنان حضور قلب بود که او را به آن مبدا کل وصل می کرد. وقتی خضوع و خشوع در مقابل حضرت حق می کرد و مردم را هم به پرستش خدا و خضوع و خشوع در مقابل خدا او دعوت می کرد خود با همین پرستش بود که روحش سبک می شد و به عالم بالا راه پیدا می کرد. خلاصه اینکه پیامبر از وحی تجربه ای داشت که حقیقتش را در قالب هیچ کلمه ای و هیچ جمله ای نمی توان وصف کرد. اصلا معراج و رسیدن به عالم معنا و ملکوت وصف ناشدنی است. و همین ذات ادیان را تشکیل می دهد. غرق شدن مردم در بعد جسمانیتشان باعث شد که دین شکل بگیرد و مردم را دعوت به آن جنبه دوم و متعالی تر وجودشان کند. تجربیان قبل از رسالت پیامبر اسلام در غار حرا بدون شک تاثیر بسزایی در برگزیده شدنشان داشت.
فعلا تا همین جا را نقد کنید تا بعد.
و من الله توفیق

مؤمن;385865 نوشت:
خیر این طور نیست. اغلب متون علمی اینشتین هم به زبان انگلیسی بود اما در آن زمان کمتر کسی به همه ابعاد آن اشراف پیدا کرد. پس می تواند برای عرب آن زمان سخن گفته باشد و برخی سخنانش را هم نفهمند! استبعادی ندارد.

بنده مخالفم.
ای کاش ادله نویسنده را هم می اوردید آن را نقد می کردید. ایشان فرمودند :
شریعت عقلانی;385478 نوشت:
بر این اساس باید گفت، ادعای اعجاز علمی در قرآن به این معناکه عرب عصر نزول مراد الهی از آیات قرآن را درک نکرده و اکنون قادر به کشف آن شده‌اند، باطل است. این ادعا بدان معناست که قرآن فصاحت و بلاغت نداشته و خداوند در قرآن عرب عصر نزول را به گمراهی و سرگردانی انداخته است؛ حال آن که چنین چیزی قابل پذیرش نیست

و

شریعت عقلانی;385478 نوشت:
لازمه ادعای اعجاز علمی در قرآن این است که مردم طی قرن‌ها آیات الهی را نفهمیده‌اند یا بد فهمیده‌اند و اکنون با رشد دانش بشری قادر به فهم مراد الهی شده‌اند. حال آن که چنین چیزی خلاف فصاحت و بلاغت قرآن است

در ضمن قرآن کتاب هدایت است و حضرت محمد(ص) پیامبر. ولی انیشتاین یک شخصیت علمی است. مقایسه کردن این افراد و مقایسه قرآن با نوشته های علمی انیشتاین اصلا علمی نیست.
با تشکر
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;386850 نوشت:
گر از هر عقلی عقلی دیگر صادر گردد و سلسله صدور عقول همواره ادامه یابد هیچگاه نوبت به ایجاد اجسام نمی رسد و اگر از واحد حقیقی یعنی ذات واجب الوجود موجودی جز او بالذات ( و بدون واسطه موجود واحدی مانند عقل که در صفت وحدت مناسبتی با او داشته باشد ) صادر گردد هر آینه در ذات او کثرتی بالذات و واقعی وجود خواهد داشت ( زیرا صدور کثیر از واحد بالذات محال است. )
پس در تحقیق این مسئله بر اساس یک نهج عرشی می گوییم برای صادر اول از جهت اینکه او موجودی است صادراز ذات واجب الوجود وحدتی است بالذات و .......... و چون شاهد اول هم ذات خویش را تعقل می کند و هم شاهد و ناظر وجود و وجوب و کمال حضرت معبود مطلق و عاشق جلال و جمال اوست و هم دارای ماهیت و امکان ذاتی است لذا از جهت وجود ذات او که همواره او را تعقل می کند موجودی به نام نفس کلی از وی صادر می شودو از جهت مشاهده حضرت معبود و وجوب وجود و قدرت او و عشق به جمال و کمال او موجود دیگری به نام عقل ثانی صادر می گردد و از جهت ماهیت و امکان ذاتی و فقر و احتیاج وی به ذات علت موجود دیگری به نام جسم صادر می گردد و هر معلول اشرفی به علت اشرفی نسبت داده می شودو سپس به همین ترتیب در علل و اسباب که در سلسله طولیه وجود و قوس نزول قرار گرفته اند به نسبت قرب و بعد آنها از مبدا کل تکثری پدید می آید و بدین جهت تعدد و کثرت در معلولات و مسببات حاصل می گردد تا آنجا که به هیولی که آخرین معلول و نازلترین موجود نسبت به مبدا کل است منتهی می گردد و باید دانست که با اینکه صدرو موجودات از واجب الوجود به ترتیب علی و معلولی و باواسطه بوده است مع الذالک همگی معلول و مخلوق اویند و همگی بالذات و به طور حقیقت منسوب به اویند. چنانکه گفته اند لا موثر فی الوجود الا الله.

با عرض پوزش از آوردن متن های سنگینی از کتاب ملاصدرا لازم به ذکر است بنده هم علاقه ای به این متون سنگین ندارم ولی چیزی که از این متن دستگیرم شد این است که از وجود واجب الوجود غیر از عقول صادر نمی گردد و اراده واجب الوجود در خلق جسمانیات و مادیات و عالم ماده اراده ای با واسطه است. لذا بنده خواستم این مسئله را به آیات و کلمات قرآن هم تعمیم دهم و. بگویم که اراده خدا در خلق آیات قرآن هم با واسطه پیامبر بوده است.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام وعرض ادب

شریعت عقلانی;386937 نوشت:
با عرض پوزش از آوردن متن های سنگینی از کتاب ملاصدرا لازم به ذکر است بنده هم علاقه ای به این متون سنگین ندارم ولی چیزی که از این متن دستگیرم شد این است که از وجود واجب الوجود غیر از عقول صادر نمی گردد و اراده واجب الوجود در خلق جسمانیات و مادیات و عالم ماده اراده ای با واسطه است. لذا بنده خواستم این مسئله را به آیات و کلمات قرآن هم تعمیم دهم و. بگویم که اراده خدا در خلق آیات قرآن هم با واسطه پیامبر بوده است.

حقیر به اصل گفتار ملاصدرا ایراد میگیرم
که جز از خدا خلق کردن از کسی دیگر ممکن نیست
این هم به خاطر این است که تمام موجودات چون خودشان وابسته به غیر هستند
استقلال وجودی را نمیفهمند
وقتی استقلال وجودی را نمی فهمند، نمیتوانند خالق چیزی باشند
هر چند ایشان مفهوم صدور را به کار برده اند که به نظر حقیر نزدیک به خیالپردازی است.

پس درست فکر میکردم که همه اینها از فلاسفه آب میخورد!:khandeh!:

موفق باشید

سلمان14;386944 نوشت:
حقیر به اصل گفتار ملاصدرا ایراد میگیرم
که جز از خدا خلق کردن از کسی دیگر ممکن نیست

با عرض سلام خدمت شما.
ببینید ما باید بدانیم مبنای فکریمان و نقطه مشترکمان چیست تا بتوانیم با هم جلو برویم. بنده این طور فکر می کردم که سرکار هورشید فلسفه اسلامی را قبول دارند و از این موضع وارد شدم.
حال شما باید بگویید که گزاره هایی را که در مورد خداوند می آورید از کجا وام می گیرید؟
مثلا همین گزاره بالا : جز از خدا خلق کردن از کس دیگری ممکن نیست.
اولا این یعنی چه ؟ ثانیا اثبات کنید؟
آیا شما معتقد به وحدت وجود هستید که این را می گویید؟ یعنی وقتی که من چیزی را خلق می کنم چون وجودی غیر از خدا ندارم پس یعنی اینکه خدا خلق کرده یا منظور دیگری دارید؟

سلمان14;386944 نوشت:
این هم به خاطر این است که تمام موجودات چون خودشان وابسته به غیر هستند
استقلال وجودی را نمیفهمند

منظورتان از غیر صرفا خداست یا موجود دیگری هم می تواند باشد؟ مثلا وقتی نانوا نا می پزد این نان وابسته به نانوا هم هست یا فقط وابسته به خداست و وابسته به هیچ غیر دیگری نیست؟ اگر هم خداست و هم موجود دیگری حال این موجود دیگر را که براحتی می توان درک کرد. حال خدا چی؟ خداوند چگونه اثرش در تمام افعال عالم هستی وجود دارد؟ می توان ثابت کنید؟ مثلا وقتی بنده فعلی انجام می دهم اراده خدا در فعل بنده چگونه است؟ طولی است؟ اگر بله که می شود همانی که عرض شد. و اگر هم نه پس چگونه است؟ اگر چگونگی اش را نمی دانید از کجا می گویید که خدا در اراده من هم وجود دارد؟
و من الله توفیق

موضوع قفل شده است