نقد و بررسی دیدگاه دکتر سروش پیرامون مکانیسم نزول وحی

تب‌های اولیه

281 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام
مدتی است که به یک موضوعی فکر میکنم:

«آیا هدایت بشر یک علم است یا نه؟»
- به نظر حقیر، بله
اگر یک علم است میتواند هر طوری باشد؟
- به نظر حقیر، خیر.

پس قرآن که «هدی للمتقین» است نمی تواند به هر گونه ای و در هر قالبی از کلام باشد؟!
بلکه قالب و سبک و سیاقی مشخص دارد.

«بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ » - عنکبوت - 49
«بلکه قرآن آياتی است روشن ، که در سينه اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی کنند»

[SPOILER]در آيه بعد نشانه هاى ديگرى براى حقانيت قرآن بيان مى كند، مى گويد:اين كتاب آسمانى مجموعه اى است از آيات بينات كه در سينه هاى صاحبان علم قرار مى گيرد (بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم ).
تعبير به ((آيات بينات )) بيانگر اين واقعيت است كه نشانه هاى حقانيت قرآن در خود آن به چشم مى خورد و در پيشانى آيات مى درخشد، و دليل آن با خود آن است .
در حقيقت همچون آيات تكوينى است كه انسان از مطالعه آن بدون نياز به چيز ديگر به حقيقت پى مى برد؟ اين آيات تشريعى نيز از نظر ظاهر و محتوى چنان است كه خود دليل صدق خويش است .
از اين گذشته ، طرفداران اين آيات و طالبان و دلدادگان آن ، كسانى هستند كه بهره اى از علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پايشان برهنه است .
به تعبير روشنتر يكى از طرق شناخت اصالت يك مكتب بررسى حال مؤ منان به آن مكتب است ، اگر گروهى نادان يا شياد، دور كسى را گرفتند به نظر مى رسد كه او نيز از همين قماش باشد، اما اگر كسانى كه اسرار علوم در سينه هاى آنها نهفته است اعلام وفادارى به مكتبى كردند دليل بر حقانيت آن است ، و ما مى بينيم گروهى از علماى اهل كتاب و شخصيتهاى با تقواى ممتازى همچون ابوذرها و سلمانها، مقدادها و عمار ياسرها و شخصيت والائى همچون على (عليه السلام ) حاميان و عاشقان اين مكتب بودند.
در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده اين آيه به ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) تفسير شده است ، اين نه به معنى انحصار است ، بلكه بيان مصداق روشنى است براى ((الذين اوتوا العلم )).
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات ، تصريح شده به اينكه منظور خصوص امامان است در حقيقت اشاره به مرحله كامل علم قرآن مى باشد كه در اختيار آنها است و هيچ مانعى ندارد كه علما و دانشمندان بلكه توده هاى فهميده مردم بهره اى از اين علوم قرآن داشته باشند.
ضمنا اين آيه نشان مى دهد كه علم و دانش منحصر به آنچه در كتاب و از محضر استاد مى خوانند و مى آموزند نيست ، چرا كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق صريح آيات گذشته به مكتب نرفت و خط ننوشت ولى برترين مصداق ((الذين اوتوا العلم )) بود، پس در ماوراى علم رسمى ، علمى است برتر و والاتر كه از سوى پروردگار به صورت نورى در قلب آدمى القاء مى شود كه العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء و اين جوهره علم است ، و علوم ديگر پوسته علم .
در پايان آيه اضافه مى كند: ((آيات ما را جز ستمگران از روى عناد انكار نمى كنند)) (و ما يجحد باياتنا الا الظالمون ).
چرا كه نشانه هاى آن روشن است : پيامبر امى و درس نخوانده آورنده آن است .
آگاهان انديشمند مؤ منان به آن هستند.
از اين گذشته خود آن نيز مجموعه آيات بينات (سخنانى با محتواى روشن و آشكار) مى باشد.
و در كتب پيشين نيز نشانه هاى آن آمده است .
با اينهمه آيا كسى جز آنها كه بر خويشتن و بر جامعه ستم مى كنند آن را انكار مى نمايد؟ (تكرار مى كنيم كه تعبير به جحد در موردى است كه انسان چيزى را مى داند و بر خلاف علمش انكار مى كند).
تفسیر نمونه[/SPOILER]

در پناه خدا

مؤمن;383053 نوشت:
هر چه در طبیعت رخ می دهد یا توسط انسان ها انجام می شود به طریق تکوینی در طول اراده خداست.

سلام دوست گرامي
اگر قرار باشد وحي را به نوعي در همين عوامل طبيعي بگنجانيم پس آن جنبه اعجاز چه ميشود؟
مثلا در مورد مائده آسماني چگونه مي توان عوامل طبيعي را دخيل دانست؟

من در مورد وحي به تعابيري برخورده ام كه اگر جابيافتد آن جنبه اعجاز منتفي ميشود به اين صورت كه حقيقتي جز هستي و عقل ما در عالم نيست حال اگر عقلي قوي و كامل باشد هستي را خوب ميفهمد و تعريف ميكند، دقت كنيد در اين نوع تعبير اعجاز تنزل پيدا ميكند به يك خودآگاهي باطني افراد خاص، شايد حقيقت همين باشد اما خوشايند نيست...
انتظار ما از خدا چيزي فراتر از قوانين حاكم بر هستي است درسته؟

با سلام خدمت شما دوست عزیز.

سلمان14;383024 نوشت:
خداوند باید کلماتی را به همه میرساند که رساند

مطمئن هستید؟ شواهد تجربی به وضوح چیزی خلاف این را اثبات می کند. اتفاقا انگیزه اصلی بنده یا شاید هم جناب سروش از بیان چنین مباحثی دقیقا همین جنبه هدایت گری خداوند بوسیله دین است. اگر کمی تاریخ را رصد کنید یا به جامعه جهانی امروز نظری بیافکنید خواهید دید درصدی بسیار کمی از مردم با همین کلام خداوند آشنایند. البته ما نمی خواهیم درصد بگیریم و در این زمینه بحث کنیم. چه اینکه اگر یک نفر حتی یک نفر را هم بیابیم که با این کلام الهی آشنایی نداشته باشد ( جبرا نه از سر تقصیر و کوتاهی خود ) جنبه هدایت گری خداوند زیر سوال می رود. ما با طرح مبحث بشری بودن قرآن و دین می خواهیم این شبهه که در هدایت گری خداوند وارد است را پاسخ دهیم.

سلمان14;383024 نوشت:
خب هیچ کس صلاحیت علمی هدایت بشر را ندارد، چون هر روز علم ما زیاد میشود، پس همیشه ناقص هستیم. پس فقط خدا میتواند بشر را به طرزی خداگونه هدایت کند، یعنی کتابی بفرستد که برای بشر در تمام دوران کافی باشد. با توجه به اینکه بشر هر روز عالمتر میشود(اگر بشود).

شما از گزاره اول چگونه گزاره دوم را نتیجه گرفتید. شما که تا به الان می گفتید ما در شناخت افعال الهی عاجزیم. حال چگونه شیوه ای را برای هدایت بشر توسط خداوند بیان می کنید. اصلا چرا باید هدایت بشر توسط خداوند بوسیله کتابی باشد که این همه محدودیت زاست. محدودیت زا به این معنی که هم امکان تحریف در آن است. هم امکان سوء تفسیر و هم امکان عدم انتقال آن به تمام انسان های روی زمین. می توانست به همان هدایت تکوینی و هدایت بشر از طریق عقل کفایت کند. عقل انسان را طوری بیافریند که قدرت هدایت او را داشته باشد منتها تاثیری در اختیار او نداشته باشد. آیا این شیوه بهتر از ارسال کتاب نیست؟
ما هم نمی گوییم که غیر از خدا کسی صلاحیت هدایت دارد. بحث سر شیوه این هدایت است. شما باید ثابت کنید که خداوند می خواسته انسان را از طریق دین هدایت کند. از طریق ارسال کتاب و ... . شما باید ثابت کنید که اراده ای که خداوند در ارسال کتاب و دین داشت با اراده او در نزول باران فرق دارد. ما قاعده ای را بیان کردیم که هر فعلی در عالم هستی در طول اراده الهی قرار دارد. از این نظر اراده خداوند در نزول دین و کتاب با اراده او در نزول باران هیچ فرقی نمی کند. شما می گویید ارسال کتاب خارج از این قاعده است. خوب اثبات کنید؟
به نظر شما هدایت بشر توسط عقلش جهانشمول تر است با توسط دین؟ شاید همان پاسخ کلیشه ای را بدهید که عقل بشر ناقص است و محدود و نیاز به چیز دیگری هست برای هدایت؟ مگر این محدودیت شامل دین نمی شود؟ اصلا مگر فهم همین کتاب و معارف ارسالی توسط خداوند بر عهده عقل انسان نیست؟ ما می گوییم خداوند به همه مردم دنیا عقل داده ولی برای همه دین نازل نکرده است. اکثریت قریب به اتفاق پیامبرانی که ما می شناسیم در محدوده خاورمیانه ظهور پیدا کرده اند. نمی دانم شاید این مربوط به شرایط خاص این سرزمین باشد. ولی به هر حال با اندکی رصد در تاریخ جوامع مختلف غیر از خاورمیانه هیچ پیامبری را نمی بینیم. آیا خداوند قادر مطلق آنها را از قلم انداخته است؟!!!

مؤمن;383046 نوشت:
دوباره هم که مطالب ایشان را خواندم نتوانستم به این نتیجه قطعی برسم که به نظر ایشان خدا نمی تواند وحی را در قالب کلمات نازل کند. به نظرم برداشت بنده از مطالب ایشان آبرومندانه تر بود!

نه ایشان گفته که نمی تواند نه بنده. عرض ما این است که نمی خواسته نه نمی توانسته. البته همین تعبیر نمی تواند را در یک حدیثی توسط امامان بدین شکل بیان شده که خداوند ابا دارد از اینکه کارها را بدون اسبابش انجام دهد. هر چند که این تعبیر آبرومندانه تر است ولی در نفس قضیه فرقی نمی کند. بحث ما این نیست که خدا چه کاری را می تواند یا چه کاری را نمی تواند. بلکه صحبت ما همانی است که امام گفته. وحی الهی هم مانند نزول آب از آسمان با اسباب زمینی و بشری و در ظرف مادی و محدود نازل شده است. مثل این است که بگوییم از یک تکه ابر کوچک در آسمان بارانی ببارد که کل زمین زیر آب برود. آیا اگر بگوییم این شدنی نیست یعنی خداوند را محدود کرده ایم. خیر اصلا اینگونه نیست. اراده خداوند در ظرف مادی جاری می شود. اگر اراده خداوند نا محدد باشد ظرف بشر محدود است. اصلاو ابدا امکان پذیر نیست که یک معرفت نا محدود در ظرف مادی و محدودی چون زبان بشری جاری شود. این امکان ندارد. ولی این عدم امکان برای خداوند محدودیت نمی آفریند. مانند همان مثال باران که عرض شد.
مؤمن;383046 نوشت:
چه محدودیتی می آفریند؟ خلقت انسان ها که صورت دارند به چه کسی موصوف است؟ به غیر از خدا؟ چگونه خداوند صورت آفریده است؟ به همان شکل قرآن را خلق کرده است. حالا مشکلش کجاست؟

آیا انسان موجودی نا محدود است؟ آیا می تواند پرواز کند؟ آیا می تواند کوهی را جابه جا کند؟ آیا می تواند .... ؟ اگر بگوییم انسانی که خدا خلق کرده محدود است یعنی خداوند را محدود کرده ایم؟ دقیقا خداوند به همان شکلی که صورتی محدود مثل انسان را آفریده کتابی محدود مانند قرآن را هم نازل کرده است. از ماده چیزی جز محدودیتی انتظار نیست. زبان هم ساخته انسانی مادی است. کلمات هم مانند همان زبان محدود است. در پست قبل عرض شد که معرفتی نامحدود را نمی توان در ظرف مادی محدود نازل کرد. این شدنی نیست. ولی خدشه ای به نامحدود بودن خداوند وارد نمی کند. چون خداوند نمی خواسته که بشر را به وسیله دین هدایت کند. بلکه هدایت بشر بوسیله دین را بر عهده خود بشر گذارده است. و البته بخشی از آن را هم به عهده عقل انسان.

مؤمن;383046 نوشت:
چگونه خداوند صورت آفریده است؟

توضیحاتی را در پیام خصوصی برایتان قبلا ارسال کرده بودم. ولی اگر بخواهم اینجا بیاورم بحث منحرف می شود. به طور خلاصه ماده مرتبه نازل تجرد است. البته خود اقرار می کنم که این تعریف کامل نیست و ممکن است اشتباه باشد. ولی به هر حال جواب سوال شما در یک کلمه می شود : نمی دانم!

معلق;383212 نوشت:
من در مورد وحي به تعابيري برخورده ام كه اگر جابيافتد آن جنبه اعجاز منتفي ميشود به اين صورت كه حقيقتي جز هستي و عقل ما در عالم نيست حال اگر عقلي قوي و كامل باشد هستي را خوب ميفهمد و تعريف ميكند، دقت كنيد در اين نوع تعبير اعجاز تنزل پيدا ميكند به يك خودآگاهي باطني افراد خاص، شايد حقيقت همين باشد اما خوشايند نيست...
انتظار ما از خدا چيزي فراتر از قوانين حاكم بر هستي است درسته؟

به نظر شما این تعبیر چگونه است :
خداوند منبع فیض است. خداوند موجود مجرد محض است. فیض الهی مدام و پیوسته از خداوند ارسال می شود. ولی این فیض و نور الهی بی صورت است. ولی وقتی این فیض و نور الهی به ماده و جسم می رسد تغییر پیدا می کند. صورت پیدا می کند. نور الهی ( یا همان وحی الهی ) نامحدود است. ولی زمانی که از منشوری چون وجود پیامبر می گذرد و زمانی که تبدیل به ماده می شود ( زبان عربی) محدود می گردد. وجود پیامبر چون منشوری است که معارف بی صورت الهی را صورت می بخشد. ولی این صورت بخشی چون در ظرف مادی انجام می گیرد محدود می گردد. در این تعبیر نفس پیامبر چون کامپایلری است که معارف بی صورت الهی را بر اساس شخصیت خودش و عادات و سلیقه هایش و براساس علم ناقص بشری و آداب و رسوم جامعه آن زمان صورت می دهد. حتی حالات درونی وی چون خوشحالی و غمگینی و عصبانیت و ... نیز در این وحی تاثیر دارد. زمانی که وی بی تجربه است آیا کوتاه می شود و زمانی که تجربه پیدا می کند در مدینه آیات بلند می شود. توانمندی اتصال و ظرفیت عبور نور الهی از منشور پیامبر رفته رفته با تجربه های پیامبر بیشتر می شود.
نظر شما چیست؟
و من الله توفیق

سلام بر همه دوستان

با توجه به اینکه ایاتی در قران وجود دارد که تاکید صریح دارد که قران کلام خداست
و با توجه به اینکه پیامبر دارای مقام عصمت است
مباحث علمی مطرح شده در قران را که با واقعیات علمی امروز ممکن است هم خوانی نداشته باشد
به دو صورت توجیه کرد
فرض اول تحریف در بعضی ایات قران است که می دانیم اکثرا این مساله را رد می کنند ولی می توان همچنان بعنوان
یک احتمال به ان نگاه کرد

و فرض دوم را می توان اینگونه در نظر گرفت

قران کتاب هدایت است نه یک کتاب علمی
و تاکید مطالب ان بیشتر روی مبانی هدایت می باشد
و هرگز نخواسته است اصول علمی را بطور دقیق بیان کند زیرا هدف قران ان نیست
و زمانی که از اصول و مطالب علمی نمونه هایی را برای هدایت و یاداوری بیان می کند
به همان مقدار اطلاعات و مطالب قابل دید و لمس مردم ان زمان اکتفا می کند
چرا که هدفش ان نیست وارد مطالب دقیق علمی شود که اگر بشود برای بیان هرمطلب علمی
باید کتابی جداگانه بیاورد

که گفتن ان مطالب هم در حد فهم و مردم ان روزگار نیست و باعث تعجب بیشتر و اتهام دروغ گویی
و جادوگری بیشتر به پیامبر می شود

مثلا انجا که از ستارگان بعنوان چراغهای دنیا و زیبایی اسمان سخن می گوید
در واقع اشاره به چیزی می کند که عرب ان روزگار ان را کاملا لمس می کند و می بیند

انجا که اشاره به این می کند بشر از ابی جهنده افریده شده دقیقا مشخص است چون
به چیزی اشاره می کند که مردم عرب می بینند و ان قسمت که مربوط به تخمدان زن و قابل دیدن نیست
دیگر سخنی نمی گوید
و گفتنش هم لزومی ندارد چرا که هدف خدا این نیست که بطور دقیق و علمی مراحل افرینش انسان
را بیان کند
بلکه هدفش تنبه و یاداوری تا جایی است که عرب می بیند لمس می کند و می فهمد

با این دیدگاه هیچ ابهامی در مورد مطالب علمی قران پیش نمی اید

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

شریعت عقلانی;383245 نوشت:
ما با طرح مبحث بشری بودن قرآن و دین می خواهیم این شبهه که در هدایت گری خداوند وارد است را پاسخ دهیم.

دلیلتان چیست؟
اینکه گفتم باید به همه می رسید که رسید، در کلمه «همه» دقت لازم را بکار نبرده بودم، فرض کنید به «همه کسانی که باید می رسید رسید».

شریعت عقلانی;383245 نوشت:
شما از گزاره اول چگونه گزاره دوم را نتیجه گرفتید. شما که تا به الان می گفتید ما در شناخت افعال الهی عاجزیم. حال چگونه شیوه ای را برای هدایت بشر توسط خداوند بیان می کنید.

حقیر گفتم که:

سلمان14;383024 نوشت:
خب هیچ کس صلاحیت علمی هدایت بشر را ندارد، چون هر روز علم ما زیاد میشود، پس همیشه ناقص هستیم.

خب از این نتیجه می گیریم که بدون دخالت خدا، هدایت اگر از سوی انسان باشد ناقص است، دلیلش هم واضح است.
ترجمه این گزاره:
اگر هدایتی از سوی انسان باشد آنگاه آن هدایت ناقص است.
هم ارز: اگر هدایتی کامل باشد آنگاه آن هدایت از سوی انسان نیست.

آنچه که ما در آن عاجزیم، شناخت خداست، ولی در شناخت ناتوانایی های خودمان که خیلی عاجز نیستیم، این گزاره های هم ارز، در این طور موارد خیلی کمک می کند،
ببینید، ما میدانیم که مخلوق خدا هستیم، خب پس میدانیم که قابل شناخت کامل هم توسط خدا هستیم، همین کافی است که بگوییم خدا هدایت کامل ما را می داند.
در ثانی اگر هدایت کاملی برای بشر موجود نباشد، خب خلقت خدا ناقص خواهد بود. بیهوده به انسان عقل و علم داده است و کار بیهوده از او محال است.

و البته ما هنوز هم نمیدانیم که خدا چطور و چگونه این هدایت را انجام میدهد.

شریعت عقلانی;383245 نوشت:
می توانست به همان هدایت تکوینی و هدایت بشر از طریق عقل کفایت کند. عقل انسان را طوری بیافریند که قدرت هدایت او را داشته باشد منتها تاثیری در اختیار او نداشته باشد. آیا این شیوه بهتر از ارسال کتاب نیست؟

عقل انسان کافی است،
اما شرایط باید به گونه ای باشد که آزمون و آزمایش الهی هم اجرا شود
اگر منظور شما این است که همه چیز در عقل از قبل قرار داده میشد، خب در این صورت چطور باید انسان را می آزمود؟
اگر همه به طور یقینی میدانستیم «خدا هست» دیگر چه تفاوتی میان دانا و نادان، کوشا و تنبل بود؟

ما از گزاره بالا متوجه شدیم که کسی جز خدا نمیتواند این هدایت را انجام دهد.
اینکه بگم چگونه، شاید درست نباشد
شما بفرمایید، توضیح بدید نزول باران و دخالت تکوینی خدا چگونه است تا حقیر شاید تونستم توضیح بدم.

شریعت عقلانی;383245 نوشت:
به نظر شما هدایت بشر توسط عقلش جهانشمول تر است با توسط دین؟ شاید همان پاسخ کلیشه ای را بدهید که عقل بشر ناقص است و محدود و نیاز به چیز دیگری هست برای هدایت؟ مگر این محدودیت شامل دین نمی شود؟ اصلا مگر فهم همین کتاب و معارف ارسالی توسط خداوند بر عهده عقل انسان نیست؟

از یک نظر بله، این محدودیت هم شامل دین است. و این متناسب با این است که باید شرایط به گونه ای باشد که من و شما آزموده شویم یا نه؟
اگر قرار بود بدون تلاشی همه چیز را بفهمیم خب چه آزمونی در کار بود؟
ولی از این نظر که دین «مواد اولیه و مهم» را در اختیار ما قرار داده، خیر این محدودیت شامل دین نمیشود.

در پناه خدا

معلق;383212 نوشت:
اگر قرار باشد وحي را به نوعي در همين عوامل طبيعي بگنجانيم پس آن جنبه اعجاز چه ميشود؟
مثلا در مورد مائده آسماني چگونه مي توان عوامل طبيعي را دخيل دانست؟

سلام و عرض ادب خدمت شما.

تکوین در مقابل تشریع است که می تواند شامل قوانین عادی و یا غیرعادی باشد. وقتی مائده ای آسمانی نازل می شود به هر حال از قانونی پیروی می کند. هرچند آن قانون همه جایی یا همیشگی نباشد. از نظر تکوین فرقی نمی کند که وحی اعجاز (فوق العاده) است یا نیست. از استدلال جناب سروش هم انسانی بودن وحی اثبات نمی شود. بلکه فقط بحث می شود که این مطلب عقلاً امکان پذیر است که کسی با این امکان عقلی هم مخالفتی ندارد. لذا با این فرمایش حضرتعالی هم منافاتی ندارد که فرمودید:

معلق;383212 نوشت:
من در مورد وحي به تعابيري برخورده ام كه اگر جابيافتد آن جنبه اعجاز منتفي ميشود به اين صورت كه حقيقتي جز هستي و عقل ما در عالم نيست حال اگر عقلي قوي و كامل باشد هستي را خوب ميفهمد و تعريف ميكند، دقت كنيد در اين نوع تعبير اعجاز تنزل پيدا ميكند به يك خودآگاهي باطني افراد خاص

اساساً تا جایی که عقل بنده می رسد دکتر سروش هم بجز این چیزی نمی گوید. اما اشکالش این است که با خود کلام خدا (یا تراوشات روح پیامبر) منافات دارد و به راحتی قابل رد است.

معلق;383212 نوشت:
شايد حقيقت همين باشد اما خوشايند نيست...
انتظار ما از خدا چيزي فراتر از قوانين حاكم بر هستي است درسته؟

انتظار مردم عادی شاید. اما به نظرم انتظار عقلا چیزی است که قابل خدشه نباشد. چه از طریق غیرعادی و اعجاز یا چه طرق دیگری که مقصود هدایت را برآورده کنند.

موفق باشید. :Hedye:

شریعت عقلانی;383250 نوشت:
نه ایشان گفته که نمی تواند نه بنده. عرض ما این است که نمی خواسته نه نمی توانسته.

سلام جناب شریعت عقلانی.

خوب پس دوباره به حرف بنده رسیدیم که دکتر سروش تعبیر مجاز بودن کلام وحی را صحیح تر می داند و خلاف آن را غیرممکن نمی داند.

شریعت عقلانی;383250 نوشت:
آیا اگر بگوییم این شدنی نیست یعنی خداوند را محدود کرده ایم.

بله محدود کرده ایم. طبق باورهای توحیدی خداوند می تواند بدون ابر هم باران نازل کند. منتها به قول روایت مورد اشاره ابا دارد (نمی خواهد). پس باید بجای شدنی نیست بگوییم غیرعادی است.

شریعت عقلانی;383250 نوشت:
اصلاو ابدا امکان پذیر نیست که یک معرفت نا محدود در ظرف مادی و محدودی چون زبان بشری جاری شود. این امکان ندارد.

چه کسی ادعا کرده است که تمام معرفت نامحدود خدا در ظرف محدود بشری ریخته شده است؟

شریعت عقلانی;383250 نوشت:
دقیقا خداوند به همان شکلی که صورتی محدود مثل انسان را آفریده کتابی محدود مانند قرآن را هم نازل کرده است.

خوب پس مشکل کجاست؟ بنده هم سؤال کردم که همین را عرض کنم.
حقیقتش را بخواهید احساس می کنم یا داریم بر اساس فرضی موهوم بحث می کنیم یا این که منظور شما را متوجه نمی شوم. :Gig:

شریعت عقلانی;383251 نوشت:
البته خود اقرار می کنم که این تعریف کامل نیست و ممکن است اشتباه باشد.

سلام.

البته بنده هم به دنبال جزئیات چگونگی آن نیستم. فقط خواستم عرض کنم وقتی خدا می تواند با قانون کن فیکون صورتی مادی را ایجاد کند می تواند قرآن کریم را نیز در قالب کلام ایجاد کند. لذا نسبت دادن خلق قرآن به خداوند هیچ امتناع یا استبعاد عقلی ندارد. این طور نیست؟

با تشکر.

شریعت عقلانی;383253 نوشت:
نور الهی ( یا همان وحی الهی ) نامحدود است.

سلام.

وحی (آیات نورانی قرآن که بر پیامبر نازل شده اند) محدود است.

شریعت عقلانی;383253 نوشت:
زمانی که وی بی تجربه است آیا کوتاه می شود و زمانی که تجربه پیدا می کند در مدینه آیات بلند می شود.

اتفاقاً بلاغت آیات کوتاه قرآن از دید زبان شناسان بیشتر است.

موفق باشید. :Gol:

بی نظیر;383311 نوشت:
قران کتاب هدایت است نه یک کتاب علمی
و تاکید مطالب ان بیشتر روی مبانی هدایت می باشد
و هرگز نخواسته است اصول علمی را بطور دقیق بیان کند زیرا هدف قران ان نیست
و زمانی که از اصول و مطالب علمی نمونه هایی را برای هدایت و یاداوری بیان می کند
به همان مقدار اطلاعات و مطالب قابل دید و لمس مردم ان زمان اکتفا می کند
چرا که هدفش ان نیست وارد مطالب دقیق علمی شود که اگر بشود برای بیان هرمطلب علمی
باید کتابی جداگانه بیاورد
که گفتن ان مطالب هم در حد فهم و مردم ان روزگار نیست و باعث تعجب بیشتر و اتهام دروغ گویی
و جادوگری بیشتر به پیامبر می شود

سلام.

بنده با این تعبیر موافقم.

در تکمیل فرمایش شما نکته دیگری نیز از صحبت های جناب سروش نیز قابل استفاده است. ایشان مطالب متشابه و مبهمی از این دست را عرضیاتی می داند که در رسالت پیامبر و پیام بنیادین دین مدخلیتی ندارند. به نظر بنده این دیدگاه به هضم ناهمواری ها در فهم آیات کمک می کند.

با تشکر.

سلمان14;383386 نوشت:
اینکه گفتم باید به همه می رسید که رسید، در کلمه «همه» دقت لازم را بکار نبرده بودم، فرض کنید به «همه کسانی که باید می رسید رسید».

با سلام و احترام.

مشکل اصلی همین جاست! :ok: این تبعیض یا محلی بودن دعوت پیامبران ضرورت ارسال رسل و هدایت الهی (که مقدمه اثبات نبوت و عصمت است) را مخدوش می کند. چرا که وقتی می شود بدون وحی و نبوت هدایت شد پس نیازی به پذیرش اخبار تاریخی (که بسیاری ظنی و بعضاً متناقض اند) وجود ندارد. چرا که اصلاً ضرورتی برای رد یا قبول آنها وجود ندارد!

به عنوان مطلب مرتبط می توانید به سؤال و جواب بنده در پست های زیر با جناب میقات نیز مراجعه فرمایید:
http://www.askdin.com/thread29838-4.html#post382288
http://www.askdin.com/thread29838-4.html#post382288

البته به نظر حقیر این مطلب خارج از موضوع این تاپیک است و پیشنهاد می کنم اگر دوستان موافق باشند حتی الامکان زیاد از بحث اصلی دور نشویم.

با تشکر. :Gol:

با سلام. این بخش از مطالبتان با عرض شرمندگی جاماند.

مؤمن;383053 نوشت:
هر چه در طبیعت رخ می دهد یا توسط انسان ها انجام می شود به طریق تکوینی در طول اراده خداست. اما لزوماً مورد رضایت خدا نیست. جنایات انسان ها نیز در طول اراده کلی خداست. اما خداوند به این جنایات راضی نیست و روزی از ابزار اراده اینان که به ناصوابی از آن استفاده کرده اند بازخواست می کند. اگر تصرف بشری پیامبر در کلام وحی را بپذیریم خواسته یا ناخواسته پذیرفته ایم که خداوند به امکان دخالت خطای بشری در دریافت و ابلاغ پیام وحی راضی است. در حالی که این نه با منطق هدایت سازگار است و نه با آیاتی از قرآن کریم که بر مصونیت و اصالت پیام وحی دلالت دارند.

چرا خداوند باید از ورود خطا در دین راضی باشد؟ ما می گوییم دین ناشی از اراده بشری است. مانند تمام جنایاتی که در دنیا رخ می دهد ( با عرض پوزش قصد مقایسه دین را با جنایات بشری ندارم. ) تمام اینها ناشی از اراده بشر است. ما می گوییم ناراضی است. ولی چه کنیم که خداوند ابادارد که امور عالم هستی را با غیر اسبابش انجام دهد. وحی الهی هم چون در ظرف محدود و خظاپذیر بشری ریخته شده ( همان اسباب ) در آن خطا می تواند راه پیدا کند و البته خداوند به این ورود خطا ناراضی است. مگر اگر قایل به این باشیم که خطا در قرآن راه پیدا نکرده مشکل هدایت الهی توسط دین حل می شود. بالخره فهم ما انسان ها از قرآن محدود و خظاپذیر است. در ضمن این هدایت بالاخره بر اساس قوانین علی و معلولی جهان امکان صدور برای همه انسان ها را نیافت فلذا مشکل همچنان باقی است. پس بهتر است آن را به گردن خدا نیاندازیم و قرآن را با این همه محدودیت ها و خظاهایش از انسان بدانیم.

مؤمن;383522 نوشت:
بله محدود کرده ایم. طبق باورهای توحیدی خداوند می تواند بدون ابر هم باران نازل کند. منتها به قول روایت مورد اشاره ابا دارد (نمی خواهد). پس باید بجای شدنی نیست بگوییم غیرعادی است.

عرض کردم که چه بگوییم ابا دارد و چه بگوییم نمی تواند در اصل مسئله هیچ فرقی نمی کند. چرا که به هر حال چنین چیزی محقق نمی شود. حال می خواهد دلیلش عدم خواست خدا باشد یا عدم توانایی آن. به هر تحقق یافتنی نیست.
مؤمن;383522 نوشت:
چه کسی ادعا کرده است که تمام معرفت نامحدود خدا در ظرف محدود بشری ریخته شده است؟

کمی سوالتان گنگ است. منظورتان این است که ظرف بشری که در آن وحی الهی ریخته شده نامحدود است. یا می خواهید بگویید تمام معرفت نامحدود خدا در قرآن نیست و بخشی از آن هست؟ :Gig:
در هر حال تمام دینداران ادعا دارند که معرفتی که در کلمات قرآن وجود دارد نامحدود است. حاوی تمام آن چیزی است که بشر به آن نیازمند است. در آن هیچ خطایی وجود ندارد. اگر گزاره هایش با علم تناقض داشتند مشکل از علم است نه وحی. تا ابد الدهر گزاره هایش صحیح است و البته بالاترین منبع هدایت. هیچ متنی نمی تواند در حد هدایت گری قرآن باشد و .... . اینها مشخصات یک معرفت نامحدود است. این طور نیست؟
مؤمن;383522 نوشت:
خوب پس مشکل کجاست؟ بنده هم سؤال کردم که همین را عرض کنم.

دقیقا مشکل همینجاست. دینداران ادعا دارند که معرفتی که در قرآن است نامحدود است. هر چه علم پیشرفت کند تازه به بخشی کوچک از علمی که در قران نهفته است می رسد.
بنده عرض کردم همانطور که انسانی که مخلوق خداست محدود است. قرآن هم که کتاب خداست محدود است. همان طور که انسانی که مخلوق خداست خظاپذیر است. قرانی هم که در طریق این ظرف خطاپذیر و محدود نازل شده است خطاپذیر است و محدود.
ما اختلافمان در شکل بوجود آمدن انسان است. بنده اصلا معتقد نیستم که انسان با همین شکل و شمایل یک دفعه ای و یکهو توسط خداوند آفریده شد. دخالت اراده خداوند در بوجود آمدن انسان غیرمستقیم بود. به همین شکل در بوجود آمدن قرآن. اراده خداوند در تمام افعال هستی اینچنین است. یعنی همه افعال هستی در طول اراده الهی قرار دارند.

مؤمن;383525 نوشت:
البته بنده هم به دنبال جزئیات چگونگی آن نیستم. فقط خواستم عرض کنم وقتی خدا می تواند با قانون کن فیکون صورتی مادی را ایجاد کند می تواند قرآن کریم را نیز در قالب کلام ایجاد کند. لذا نسبت دادن خلق قرآن به خداوند هیچ امتناع یا استبعاد عقلی ندارد. این طور نیست؟

راستش را بخواهید هنوز ثابت نشده که خداوند صورتی مادی را براساس قانون کن فیکون خلق کرده است. باز هم عرض می کنم وقتی خداوند اباداشته باشد از اینکه امور عالم را بدون اسبابش انجام دهد لذا همان صورت مادی هم بر اساس یک سری قوانین و اسباب عالم هستی ایجاد می شود. به همین طریق کلام قرآن هم بر اساس اسباب عالم هستی تولید شده است.
دقت کنیم بحث ما اصلا روی توانایی های خدا نیست. بحث ما روی چیزی است که محقق شده است. اصلا خداوند هر کاری را می تواند انجام دهد. ولی بر اساس چه دلایلی قرآن را از قاعده اسباب جدا می کنید. بحث ما روی یک متن فرضی که آیا می تواند توسط خداوند ایجاد شود یا نشود نیست. بحث ما روی قرآن است. چیزی که محقق شده.
خواهش میکنم کمی کاربردی تر به مسئله نگاه کنیم. اینکه بگوییم استبعاد عقلی دارد یا ندارد مشکلی را حل نمی کند.
چرا ما قران را تا پای نزول و ابلاغ مصون از خطا و اراده و اختیار بشر را ناتوان در دخل و تصور در آن می دانیم ولی پای هدایت تمام انسان ها که می رسد می گوییم خداوند ابا دارد. می گوییم اختیار انسان ها باعث شده که وحی به 99 درصد انسان ها نرسد. یعنی قاعده کن فیکون فقط تا پای ابلاغ از سوی پیامبر کاربرد دارد و نقصان ها و محدودیتهای پس از آن را به گردن اراده و اختیار انسان و اسباب عالم هستی می گذاریم؟ مگر قرآن برای چه آمده؟ غیر از این است که برای هدایت انسان ها آمده؟ یا دخالت و اراده مستقیم خداوند در هدایت بشر باید تا آخرش برود یا اصلا آن را در مسئله دین وارد نکنیم.

بی نظیر;383311 نوشت:
قران کتاب هدایت است نه یک کتاب علمی
و تاکید مطالب ان بیشتر روی مبانی هدایت می باشد

با سلام خدمت شما دوست عزیز. سروش در کتاب بسط تجربه نبوی اتفاقا به این مورد اشاره کرده منتها با اندکی اختلاف. و آن این است که ایشان می گوید مفاهیم و معارفی که در قران و شریعت اسلام وجود دارد حتی در زمینه خداشناسی هم تمام معارف مورد نیاز انسان در دین وجود ندارد. بلکه حداقل لازم برای بشر در معارف دینی وجود دارد. حداکثر آن بر عهده انسانها گذاشته شده است. همین من و شما که داریم در این سایت مباحثه می کنیم سهمی هر چند کوچک در بسط تجربه نبوی داریم. دلیلش هم این است که اگر قرار بود در زمینه خداشناسی حداکثر لازم در دین باشد این همه اختلاف بین علمای اسلام وجود نداشتو نیک می دانید مخالفان فلسفه طرفداران آن را تکفیر می کند. حتی در درون خود فلسفه اسلامی هم اختلافات در زمینه خداشناسی بسیار زیاد است. اختلاف بر سر اصالت وجود یا ماهیت نمونه کوچکی از آن است.
همین طور است معارف دین در زمینه اخلاق و .... .
برای اینکه منظور سروش را از این مسئله بهتر متوجه شوید به صفحه 47 این کتاب :
بسط تجربه نبوی
مراجعه فرمایید.
و من الله توفیق

با سلام.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
مگر اگر قایل به این باشیم که خطا در قرآن راه پیدا نکرده مشکل هدایت الهی توسط دین حل می شود.

تمام آن حل نمی شود. اما بخشی از آن حل می شود.
البته بنده این مطلب را به عنوان استدلال عرض نمی کنم. چون علاوه بر اشکالات شما همان ایراداتی که ما در بحث عصمت به برهان نقض غرض و قاعده لطف می گرفتیم اینجا هم صادق است.

بنابراین بنده ادعا نمی کنم که از این طریق مصونیت وحی از خطای بشری اثبات می شود. استدلال اصلی بنده تعارض این ادعا با ادعای خود پیامبران است! تعارض این ادعا با محتوای وحی است.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
ولی چه کنیم که خداوند ابادارد که امور عالم هستی را با غیر اسبابش انجام دهد.

از این مطلب هیچ چیزی اثبات نمی شود. چون کلام عربی و جبرئیل هم از جمله همین اسباب اند.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
چرا که به هر حال چنین چیزی محقق نمی شود.

چه چیزی محقق نمی شود؟

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
کمی سوالتان گنگ است. منظورتان این است که ظرف بشری که در آن وحی الهی ریخته شده نامحدود است. یا می خواهید بگویید تمام معرفت نامحدود خدا در قرآن نیست و بخشی از آن هست؟

حالت اول که غیرمنطقی است. بشریت یعنی مخلوقیت و لذا یعنی محدودیت. منظورم دقیقاً دومی بود. قرآن هم مخلوق خداست. پس محدود است. البته این مطلب منافاتی با لایه های معرفتی آن نیز ندارد. قرآن می تواند لایه ها و سطوحی داشته باشد که پایین ترین آنها همین اوراق مجلد است که ظاهر مادی آن است. آنچه که پیامبر از آن می فهمد نیز هرچند بالاترین فهم ممکن برای انسان هاست اما بالاخره محدود است. پس تناقضی از این نظر وجود ندارد.
شریعت عقلانی;383550 نوشت:
در هر حال تمام دینداران ادعا دارند که معرفتی که در کلمات قرآن وجود دارد نامحدود است.

طبق صحبت های بالا بنده چنین اعتقادی ندارم.
شریعت عقلانی;383550 نوشت:
حاوی تمام آن چیزی است که بشر به آن نیازمند است.

نمی دانم. بعید است! فکر می کنم چنین ادعایی یا اشتباه است یا مبهم است. مثلاً شاید منظور تمام مسائل حیاتی برای هدایت بشر بوده باشد نه همه جزئیات علوم طبیعی. شاید منظور کلید حل سؤالات مختلف باشد نه پاسخ آنها.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
در آن هیچ خطایی وجود ندارد. اگر گزاره هایش با علم تناقض داشتند مشکل از علم است نه وحی. تا ابد الدهر گزاره هایش صحیح است و البته بالاترین منبع هدایت. هیچ متنی نمی تواند در حد هدایت گری قرآن باشد و .... . اینها مشخصات یک معرفت نامحدود است. این طور نیست؟

نامحدود که نه. اما فراگیر و جاودانه چرا.

با تشکر.

:Gol:

با سلام و عرض ادب و تشکر از توجه شما.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
بنده عرض کردم همانطور که انسانی که مخلوق خداست محدود است. قرآن هم که کتاب خداست محدود است.

بله این دقیقاً مطابق عرض حقیر است.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
همان طور که انسانی که مخلوق خداست خظاپذیر است. قرانی هم که در طریق این ظرف خطاپذیر و محدود نازل شده است خطاپذیر است و محدود.

اما این یکی هنوز اثبات نشده است. اگر خود آیات وحی ادعای مصونیت از خطا نداشتند بنده با شما هم نظر می شدم و احتمالاً بعد از آن قید دین را می زدم. چون چیزی که خطاپذیر شد ارزش اعتماد چشم بسته را ندارد.

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
ما اختلافمان در شکل بوجود آمدن انسان است. بنده اصلا معتقد نیستم که انسان با همین شکل و شمایل یک دفعه ای و یکهو توسط خداوند آفریده شد. دخالت اراده خداوند در بوجود آمدن انسان غیرمستقیم بود.

آهان. این خوب شد. حالا بفرمایید واسطه دخالت غیرمستقیم خدا چه بوده است؟ یعنی خدا انسان را بطور غیرمستقیم از چه طریقی آفریده است؟

با تشکر. :Hedye:

با سلام مجدد خدمت شما دوست عزیز. خوشحالم که همچنان برای نقد مطالب بنده وقت می گذارید. مباحثه با انسان های فهیمی چون شما جای بسی خرسندی و افتخار است.

سلمان14;383386 نوشت:
ما شرایط باید به گونه ای باشد که آزمون و آزمایش الهی هم اجرا شود
اگر منظور شما این است که همه چیز در عقل از قبل قرار داده میشد، خب در این صورت چطور باید انسان را می آزمود؟
اگر همه به طور یقینی میدانستیم «خدا هست» دیگر چه تفاوتی میان دانا و نادان، کوشا و تنبل بود؟

سلمان14;383386 نوشت:
اگر قرار بود بدون تلاشی همه چیز را بفهمیم خب چه آزمونی در کار بود؟

البته تا آنجایی که بنده از آموزه های دینی متوجه شدم اگر قرار بر پاداش و عذابی هم باشد به فهم انسان نیست به عنلکرد انسان بر اساس فهم اوست. به عملکرد انسان بر اساس معرفتی است که خدا به او داده.
گویند که خادم بی سواد مسجدی بود که پای منبر روضه امام حسین می نشست. روحانی ای هم بود که روضه می خواند. وقتی که قیامت شد نوبت به حسابرسی و پرسش و پاسخ نکیر و منکر از خادم سوال شد خدایت کیست گفت حسین گفتند پیامبرت کیست گفت حسین گفتند امامت کیست گفت حسین. این پاسخ ها را از او قبول کردند روحانی که این صحنه را دید خیال کرد همین پاسخ ها را بدهد از او قبول می کنند. ولی متاسفانه قبول نشد.
این داستان خارج از صحت و سقم آن بیانگر این است که معیار و میزان مشخصی برای آزمایش انسان ها نیست. هر انسانی با یک میزان مخصوص به خودش آزمایش و امتخان می شود. اگر قرار بر این باشد که کلمانی که خداوند ارسال می کند از فیلتر فهم و درک و عقل ناقص بشر عبور کند و خطا در فهم آن اتفاق بیافتد آیا این قصه عبث نخواهد بود. همان بهتر که این مفاهیم را از بشر بدانیم تا از خدا.

سلمان14;383386 نوشت:
شما بفرمایید، توضیح بدید نزول باران و دخالت تکوینی خدا چگونه است تا حقیر شاید تونستم توضیح بدم.

اراده خداوند در نزول باران در طول اسباب طبیعی قرار دارد. قابل توجه شما این که هم اکنون علم فیزیک در تبیین و تشریح چگونگی بوجود آمدن عالم هستی به نقاط بسیارخوبی رسیده است. لذا دخالت خداوند در بوجود آمدن کل عالم هستی غیر مستقیم است. قصه وحی و قرآن هم اینچنین است.

شریعت عقلانی;383555 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزیز. سروش در کتاب بسط تجربه نبوی اتفاقا به این مورد اشاره کرده منتها با اندکی اختلاف. و آن این است که ایشان می گوید مفاهیم و معارفی که در قران و شریعت اسلام وجود دارد حتی در زمینه خداشناسی هم تمام معارف مورد نیاز انسان در دین وجود ندارد. بلکه حداقل لازم برای بشر در معارف دینی وجود دارد. حداکثر آن بر عهده انسانها گذاشته شده است

سلام

منظور از کتاب هدایت راهنمایی بسوی رستگاری است و در این راه تمام معارف مربوط به خداشناسی و یا حتی معاد و جهان اخرت مورد نیاز
نیست چه اینکه شناخت دقیق این موارد حتی غیر ممکن است و هرگز انسان هم به ان نخواهد رسید
انسان فقط می تواند طبق فهم خودش نظریات مختلفی ارایه کند همچنان که می کند

شریعت عقلانی;383555 نوشت:
همین طور است معارف دین در زمینه اخلاق و

اما در زمینه اخلاق حقیر قبول ندارم کمبودی وجود داشته باشد
چه اینکه اگر اساس اخلاق را در جمله کوتاه پندار نیک و گفتار نیک و رفتار نیک قرار دهیم
سراسر قران توصیه به این موارد است

اگر کمبودی مشاهده می کنید و یا چیز دیگری منظورتان است بفرمایید

با تشکر

مؤمن;383527 نوشت:
بنده با این تعبیر موافقم.

در تکمیل فرمایش شما نکته دیگری نیز از صحبت های جناب سروش نیز قابل استفاده است. ایشان مطالب متشابه و مبهمی از این دست را عرضیاتی می داند که در رسالت پیامبر و پیام بنیادین دین مدخلیتی ندارند. به نظر بنده این دیدگاه به هضم ناهمواری ها در فهم آیات کمک می کند.

با تشکر.

سلام

البته به غیر از مواردی که حقیر در باره مطالب علمی قران گفتم و مطلبی که شما فرمودین
مطلب مهم دیگر این است که بعضی از دستورات قران مطابق با فرهنگ و جامعه عرب ان زمان است که ان هم ناگزیر از ان می باشد
چون مخاطب اولیه ان مردمی هستند که در ان جامعه زندگی می کنند

اگر این موارد را در باره قران در نظر داشته باشیم کلیه ناهمواریهای علمی و بعضا اخلاقی ان برطرف می شود

با تشکر

شریعت عقلانی;383253 نوشت:
خداوند منبع فیض است. خداوند موجود مجرد محض است. فیض الهی مدام و پیوسته از خداوند ارسال می شود. ولی این فیض و نور الهی بی صورت است. ولی وقتی این فیض و نور الهی به ماده و جسم می رسد تغییر پیدا می کند. صورت پیدا می کند

حرف شما درست ، به هر حال اين هم يك تعبير قابل تاملي است كه شايد درست باشد

اما حرف بنده اينه:
با ديدگاه شما چگونه نازل شدن مائده آسماني را مي توان توجيه كرد؟ شما ميگوييد فيض خدا بي صورت است كه در مجراي عِلّي معلوليِ متداول، قرار ميگرد مثل باران ، عسل زنبور و ميگوييد قرآن هم ،چنين است دقت كنيد- اما مائده آسماني از اين جنس ِ نزول نيست يعني آن مجراي متداول در كار نيست و معناي اعجاز اين مي تواند باشد
سوال: اگر خدا مي تواند خارج از مجراي متداول و طبيعي انسان را غذا دهد چرا نتواند كلام دهد؟ كدام با معناي اعجاز هم سنخ تر است؟

شریعت عقلانی;383558 نوشت:
راده خداوند در نزول باران در طول اسباب طبیعی قرار دارد. قابل توجه شما این که هم اکنون علم فیزیک در تبیین و تشریح چگونگی بوجود آمدن عالم هستی به نقاط بسیارخوبی رسیده است. لذا دخالت خداوند در بوجود آمدن کل عالم هستی غیر مستقیم است. قصه وحی و قرآن هم اینچنین است.

سلام بر شما دوست گرامی

اینکه عالم هستی نظام علی و معلولی است هیچ شکی در ان نیست و به قول شما علم فیزیک هم بر مبنای همان نظام تنوانسته است
پیشرفت کند

ولی یک سوال اینجا برای من واقعا مطرح است
ایا همان خدایی که این قوانین علی و معلولی را خلق کرده است قادر نیست ان را نقض کند ؟
ایا افرینش اولیه مشگل تر است یا نقض ان ؟
اگر ما خداوند را در قوانین علی و معلولی طبیعت حبس کنیم ایا دست خداوند را نبسته ایم ؟
طبق ایه ای از قران که می گوید یهود فکر می کنند دست خدا بسته است در حالی که این طور نیست ؟
مثلا اگر ما یک رباط بسازیم که طبق قوانین از پیش تایین شده یک کارخانه را اداره کند
ایا دیگر قادر نیستیم در کار ان رباط دخالت کنیم ؟

مثلی دیگری که ذهنم را مشغول کرده این است
که حرف زدن عیسی درون گهواره را چطور با قوانین طبیعی ربط دهیم ؟
یا باردار شدن حضرت مریم را بدون شوهر ؟

ایا اینها هم از قوانین علی و معلولی تبعیت می کند ؟

با تشکر

سلام خدمت شما دوست بزرگوار

شریعت عقلانی;383550 نوشت:
دقیقا مشکل همینجاست. دینداران ادعا دارند که معرفتی که در قرآن است نامحدود است. هر چه علم پیشرفت کند تازه به بخشی کوچک از علمی که در قران نهفته است می رسد.
بنده عرض کردم همانطور که انسانی که مخلوق خداست محدود است. قرآن هم که کتاب خداست محدود است. همان طور که انسانی که مخلوق خداست خظاپذیر است. قرانی هم که در طریق این ظرف خطاپذیر و محدود نازل شده است خطاپذیر است و محدود.

جناب شریعت راستش من دقیقا متوجه شکالی که وارد میکنید نمیشم.چون محدودیت قران نسبت به خداوند منافاتی ندارد با معرفت نامحدود قابل کسب برای انسان از طریق ان

و مسئله دیگه
ممکنه این جمله تونو توضیح بدین:همان طور که انسانی که مخلوق خداست خظاپذیر است. قرانی هم که در طریق این ظرف خطاپذیر و محدود نازل شده است خطاپذیر است و محدود.
اگر قران رو نازل شده ی خدا میدانید چرا به ان خطا نسبت میدهید؟یعنی میگویید پیامبر خدا در انچه خدا بر او نازل کرده تغییر ایجاد کرده؟چون از مطالب قبلیتان این طور برداشت کردم که منظور این بوده که خود پیامبر قران رو نوشتند(العیاذ بالله) و اصلا بحث نزول نیست.این دو دو مقوله متفاوتند.ممکنه توضیح بدین؟

دو سوال دیگه همه داشتم.
از نظر شما الان در قران خطا و اشتباه هست؟یعنی شهادت خود ایات رو به نزول وحی و یا امی بودن پیامبر هنگام نزول قران و یا وحیانی و الهی بودن قران و... رو حجت نمیدانید؟

سول دومم هم اینه که اگر قران رو حاصل فکر بشر میدانید تحدی قران رو چه طور توجیه میکنید؟به خصوص تحدی ایه ی 23 بقره که اجازه داده هرکسی غیر از خدا(یعنی شامل خود پیامبر هم میشه) میتواند در مثل اوری قران شرکت کند.یعنی این ایه میگوید اگر خود پیامبر هم بخوهد نمیتواند مثل قران را بیاورد.
چه طور با وجود انکه تحدی هنوز اعتبار دارد و هیچ بشری بعد از 1400 سال نتوانسته مثل ان رو بیاورد میتوان قران رو حاصل فکر بشر دانست؟

معلق;383851 نوشت:
با ديدگاه شما چگونه نازل شدن مائده آسماني را مي توان توجيه كرد؟ شما ميگوييد فيض خدا بي صورت است كه در مجراي عِلّي معلوليِ متداول، قرار ميگرد مثل باران ، عسل زنبور و ميگوييد قرآن هم ،چنين است دقت كنيد- اما مائده آسماني از اين جنس ِ نزول نيست يعني آن مجراي متداول در كار نيست و معناي اعجاز اين مي تواند باشد
سوال: اگر خدا مي تواند خارج از مجراي متداول و طبيعي انسان را غذا دهد چرا نتواند كلام دهد؟ كدام با معناي اعجاز هم سنخ تر است؟

با سلام خدمت شما و تشکر از حسن توجه شما.
شما ابتدا بر اساس منابع تاریخی ثابت کنید این اتفاق افتاده است و سپس ثابت کنید با چه کیفیتی اتفاق افتاده است؟ در همین دنیای امروزی با این همه پیشرفت ارتباطات اتفاقاتی می افتد که ممکن است در عرض چند ساعت با یک کلاغ چهل کلاغ کردن بسیار بزرگ جلوه کند ولی وقتی تحقیق می کنی می بینی اصل قضیه چیز دیگری بود. حال تصور کنید در آن دنیای بدون فن آوری اطلاعات اخبار چگونه و با چه کیفیتی منتقل می شدند و چه بلایی سر این اتفاقات می افتاد تا به نسل های دیگر می رسید. بنابراین شما وجود نزول مائده آسمانی را ابتدا ثابت کن بعد روی کیفیتش با هم بحث می کنیم.
و من الله توفیق

بی نظیر;384023 نوشت:
ولی یک سوال اینجا برای من واقعا مطرح است
ایا همان خدایی که این قوانین علی و معلولی را خلق کرده است قادر نیست ان را نقض کند ؟
ایا افرینش اولیه مشگل تر است یا نقض ان ؟
اگر ما خداوند را در قوانین علی و معلولی طبیعت حبس کنیم ایا دست خداوند را نبسته ایم ؟
طبق ایه ای از قران که می گوید یهود فکر می کنند دست خدا بسته است در حالی که این طور نیست ؟
مثلا اگر ما یک رباط بسازیم که طبق قوانین از پیش تایین شده یک کارخانه را اداره کند
ایا دیگر قادر نیستیم در کار ان رباط دخالت کنیم ؟

با سلام خدمت شما.
ببینید جناب مومن هم چنین مسئله ای را عنوان کردند و بنده پاسخ دادم. ولی باز هم پاسخ می دهم. ببینید بحث با مباحث عقلی صرف و ریاضی و فلسفی صرف نیست. بلکه از جهاتی کاربردی هم هست. اینکه ما بگوییم خدا می تواند قوانین را نقض کند یا نمی تواند مشکلی حل نمی شود و چیزی اثبات نمی شود. بحث سر این است که اگر هم خدا بتواند آیا می خواهد؟ طبق حدیثی از امام نمی خواهد و در واقع ابا دارد. لذا ما هم باید تا آنجایی که می توانیم تمام اتفاقات عالم هستی را بر اساس قوانین علی و معلولی تبیین کنیم. لذا اگر خواستیم قایل به این باشیم که خدا در موردی خاص قانونی را نقض کرده است باید آن را اثبات کنیم. در واقع پیش فرض نگرش ما به تمام وقایع عالم هستی باید در چهارچوب همان قوانین علی و معلولی باشد مگر اینکه خلافش ثابت شود. اندکی تامل در متن قرآن می بینیم که به شدت تحت تاثیر فضای اجتماعی سیاسی آن روز عربستان و البته شخصیت اخلاقی رفتاری پیامبر بوده است. فلذا این ها بر اساس همان قوانین علی و معلولی ثابت می شود. حال شما خلافش را ثابت کنید.

بی نظیر;384023 نوشت:
مثلی دیگری که ذهنم را مشغول کرده این است
که حرف زدن عیسی درون گهواره را چطور با قوانین طبیعی ربط دهیم ؟
یا باردار شدن حضرت مریم را بدون شوهر ؟

ایا اینها هم از قوانین علی و معلولی تبعیت می کند ؟


همانطور که شما قبول کردید که زبان قرآن زبان علمی نیست چون پیامبر پیامبر بود نه دانشمند یا نظریه پرداز و هدف دین هم رساندن انسان به رستگاری بود نه بیان مطالب علمی همچنین است در مورد تاریخ و وقایع تاریخی. پیامبر پیامبر بود نه مورخ. لذا داستان های قرآنی را هم حمل بر مجاز بگیرید و تصور کنید دین با استفاده از آنها خواسته به همان هدف رستگاری برسد. لزوما نمی تواند چنین وقایعی در تاریخ رخ داده باشد. اگر هم رخ داده ممکن است کیفیتش متفاوت باشد. اگر هم کیفیتش همانی بوده که ذکر شده چیزی باز اثبات نمی شود. صرفا نشان می دهد که خدا در موردی قوانین را نقض کرده. ولی ثابت نمی شود که در داستان وحی به پیامبر هم این قوانین نقض شده است.
در کل بنده این داستان ها را واقعی نمی دانم.
و من الله توفیق

بی نظیر;383818 نوشت:
منظور از کتاب هدایت راهنمایی بسوی رستگاری است و در این راه تمام معارف مربوط به خداشناسی و یا حتی معاد و جهان اخرت مورد نیاز
نیست چه اینکه شناخت دقیق این موارد حتی غیر ممکن است و هرگز انسان هم به ان نخواهد رسید
انسان فقط می تواند طبق فهم خودش نظریات مختلفی ارایه کند همچنان که می کند

البته فراموش نشود همین واژه رستگاری هم بسیار مبهم است و نیاز به توضیح بیشتری دارد که اصلا رستگاری یعنی چه؟

بی نظیر;383818 نوشت:
اما در زمینه اخلاق حقیر قبول ندارم کمبودی وجود داشته باشد
چه اینکه اگر اساس اخلاق را در جمله کوتاه پندار نیک و گفتار نیک و رفتار نیک قرار دهیم
سراسر قران توصیه به این موارد است

لازم به ذگر است که اخلاق امروزه علمی است که در مباحث آن مجادله ها کمتر از مباحث خداشناسی و فلسفی نیست.
عمل صالح یا همان رفتار نیک مصداق های فراوانی می تواند داشته باشد.
مثلا همین مسلمانان عده ای قایل به حسن و قبح شرعی اند و عده ای قایل به حسن و قبح عقلی. ولی همه مسلمانند. این یعنی اینکه زبان دین در علم اخلاق هم تمام و کمال نبوده است.
سروش در همان کتاب بسط تجربه نبوی به مسئله جالب دیگری هم اشاره می کند و آن اینکه کامل بودن با جامع بودن متفاوت است. توضیح اینکه یک دین می تواند کامل باشد ولی ممکن است جامع نباشد. شما ممکن است پیراهنی بپوشید که کامل باشد. ییعنی آستین و جیب و دکمه و ... داشته باشد و از این منظر کامل باشد. ولی آیا این پیراهن جامع است. یعنی برای همه انسان ها می تواند استفاده شود.
به آیه الیوم اتممت لکم دینکم دقت کنید. اولا اشاره به کامل کردن دین دارد. ثانیا گفته : لکم. یعنی برای شما دین را کامل کردم. یعنی برای مخاطبان وحی. دقت کنید.
و من الله توفیق

hoorshid;384060 نوشت:
سلام خدمت شما دوست بزرگوار

علیکم السلام خدمت شما سرکار هورشید.
بسیار خرسندم که بالاخره ما را قابل دانستید و به بحث ما وارد شدید. ورود شما به بحث نوید بحثی پویا و علمی را می دهد. امید است که از نقدهای سازنده شما استفاده های کافی را ببریم.
ای کاش تمام مطالب بنده را نقد می کردید تا استفاده کنیم.
hoorshid;384060 نوشت:
جناب شریعت راستش من دقیقا متوجه شکالی که وارد میکنید نمیشم.چون محدودیت قران نسبت به خداوند منافاتی ندارد با معرفت نامحدود قابل کسب برای انسان از طریق ان

وقتی می گوییم محدود است یعنی متناسب با شخصیت پیامبر و اتفاقاتی که برای وی رخ می داده و شرایط فرهنگی جامعه عربستان نازل شده است. برای همین محدود است. حتی حالات رفتاری پیامبر نظیر شادمانی و غمگینی و .... هم در آن تاثیر داشته است. یعنی جامع نیست. یعنی حقیقتی ورای شب قدر و ماه رمضان و .... نیست. اینها همه عرضیات دین هستند. قرآن و دین اسلام می توانست در جامعه ای دیگر با فرهنگی دیگر نازل شود با احکامی بسیار متفاوت و البته همان دین اسلام باشد با قرآنی متفاوت. مهم این است که بر اساس این نظریه ذات دین را کشف کنیم. یعنی چیزی از دین را از آن بیرون بکشیم که اگر در هر جامعه ای با هر فرهنگی و بر هر شخصیتی نازل می گشت آن مسئله لایتغیر بود. این می شود ذات دین. الباقی عرضیاتی دین هستند که می توانستند در دین نباشند. به ناچار خودشان را به دین چسباندند. با این دیدگاه کل فقه یا اکثریت آن می تواند صرفا عرضی دین باشد نه جزو ذات دین. حال پیدا کنید ذات دین را؟!
hoorshid;384060 نوشت:
اگر قران رو نازل شده ی خدا میدانید چرا به ان خطا نسبت میدهید؟یعنی میگویید پیامبر خدا در انچه خدا بر او نازل کرده تغییر ایجاد کرده؟چون از مطالب قبلیتان این طور برداشت کردم که منظور این بوده که خود پیامبر قران رو نوشتند(العیاذ بالله) و اصلا بحث نزول نیست.این دو دو مقوله متفاوتند.ممکنه توضیح بدین؟

دقیقا در اینجا بحث از نزول است. معانی در عالم عقل بی صورتند. بی رنگ و بو هستند. پیامبر با اراده و اختیار خود و با اتصال به عالم ملکوت معانی را از عالم عقل اخذ کرد. ولی چون این مفاهیم عقلی بی صورت بودند پیامبر خود به آنها صورت بخشید. این صورت بخشی هم بر اساس شخصیت پیامبر و شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه انجام پذیرفت. در واقع وحی حاصل کشف و شهود پیامبر بود. کلمات قرآن مرتبه نازل شده و تنزل یافته مفاهیم عقلی اند. در واقع اراده ای که وحی را نازل کرد از جنس همان اراده ای است که جنایات هیتلر را رقم زد. اراده انسان. همه افعال عالم هستی در نهایت به اراده الهی می رسند. و در واقع اراده خدا در تمام افعال عالم هستی در طول اراده انسان قرار دارد و وحی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
hoorshid;384060 نوشت:
از نظر شما الان در قران خطا و اشتباه هست؟یعنی شهادت خود ایات رو به نزول وحی و یا امی بودن پیامبر هنگام نزول قران و یا وحیانی و الهی بودن قران و... رو حجت نمیدانید؟

در ذات دین خطا نیست. ولی جامع هم نیست. ولی در عرضیات آن می تواند خطا راه پیدا کند. مانند مسایلی که در زمینه های علوم طبیعی در قرآن و دین وجود دارد. همه اینها از جنش علم ناقص زمانه اند. البته چون جزو ذات دین نیستند لذا به دین خدشه ای وارد نمی شود. شهادت قرآن به نزول وحی و امی بودن پیامبر همه صحیح است و تناقضی با نظریه سروش ندارد.
hoorshid;384060 نوشت:
سول دومم هم اینه که اگر قران رو حاصل فکر بشر میدانید تحدی قران رو چه طور توجیه میکنید؟به خصوص تحدی ایه ی 23 بقره که اجازه داده هرکسی غیر از خدا(یعنی شامل خود پیامبر هم میشه) میتواند در مثل اوری قران شرکت کند.یعنی این ایه میگوید اگر خود پیامبر هم بخوهد نمیتواند مثل قران را بیاورد.
چه طور با وجود انکه تحدی هنوز اعتبار دارد و هیچ بشری بعد از 1400 سال نتوانسته مثل ان رو بیاورد میتوان قران رو حاصل فکر بشر دانست؟

دقیقا تحدی هم از جنس آداب و رسوم زمانه است. نیک می دانید که در آن زمان هماوردطلبی و رجزخوانی از آداب جنگ در آن زمان بوده و بسیار هم مرسوم بوده است. خارج از این شما داور منصف و بی طرف بیاورید که بین بنده و خدا داوری کند آنگاه بنده تحدی خواهم کرد. خارج از این هم بنده می توانم تحدی کنم. ببینید : کاف میم شین. این همه آیه ای به مانند یکی از آیات قرآن. ( با عرض پوزش )
و من الله توفیق

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم
[=&quot]با سلام و خداقوت
[=&quot]جناب شریعت عقلاتی
[=&quot]حقیر اوضاع کانکشنم خیط خیط است، معذرت میخوام بابت تاخیر و ...

[/HR][=&quot]در مورد اون داستانی که فرمودید به نظر حقیر باز هم موید این است که فهم انسانها در پاداش و جزا و ... تاثیر دارد، هر چند معتقدم منظور آن فرد این بوده که جسین(ع) خدای خوبی هاست انسانی که با او خدا را میتوان شناخت، ولی حتی اگر تفسیر شما را هم بپذیرم باید بپرسم که چرا نگفت: «شمر خدای من است؟» پس باز هم فهمی داشته است.
[=&quot]ما و شما هم که با هم بحث میکنیم، فهممان در یک حد است، البته اگر خودم را بالا تیاورده باشم.
[=&quot]حرف حقیر:
[=&quot]1- [=&quot]انسان نیاز به هدایت دارد[=&quot]
[=&quot]2- [=&quot]هدایت در قالب خاصی از کلمات قرار دارد(نه هر قالبی)[=&quot]
[=&quot]درست نیست؟ دلیل؟

[/HR][=&quot]در مورد اینکه فرمودید اراده خدا در طول علل طبیعی بارش باران هست هم چیزی نفهمیدم، لطفاً کمی بیشتر توضیح بدید اختلاف طول وعرض در دخالت اراده در این مورد چیست؟
[=&quot]و یک سوال دیگر شما میخواهید همه چیز را قانونمند کنید، به نظرتان آیا ممکن است؟ آیا خلق خود این قوانین هم منوط به داشتن قانونی است؟
[=&quot] چطور خدا میتواند خلقی مثل انسان داشته باشد، که کلام و منطق و ... دارد، ولی نمیتواند مخلوقی داشته باشد که فقط کلام باشد؟
[=&quot] [=&quot]

[/HR]
[=&quot]در مورد اختلاقات ظاهری قرآن با علوم، هم به نظر حقیر:
[=&quot]هنوز هیچ تناقضی پیدا نشده، گاهی سبک صحبت قرآن متفاوت است، گاهی اصطلاحات با هم فرق دارد(قرآن می فرمایید خلق، علوم می گویند: تشکیل!) یعنی هیچ جایی نیست که قران برخلاف علوم طبیعی حکم داده باشد و صحت آن علوم هم تایید شده باشد. در مورد علوم طبیعی ما همیشه نقصان داریم، فرض کنید زمانی که در قرآن صحبت از حرکت خورشید شده است، شما می رفتید در مجامع علمی می گفتید خورشید حرکت میکند، خب شما را مثل گالیله دار میزدند، حالا از کجا معلوم که «خلق» در قرآن همان «تشکیل شدن» در علوم باشد؟ از کجا معلوم که علم اشتباه نمی کنید، علاوه بر این حقیر دلیل آوردم که ذاتاً علم انسان روز به روز تغییر می کند، لذا همیشه ناقص است، در این مورد چه می فرمایید؟
[=&quot]
آیا شما دلیل عقلی دارید، که آنچه علم میگوید به طور قطع و یقین درست است؟

در پناه خدا

مؤمن;383556 نوشت:
تمام آن حل نمی شود. اما بخشی از آن حل می شود.
البته بنده این مطلب را به عنوان استدلال عرض نمی کنم. چون علاوه بر اشکالات شما همان ایراداتی که ما در بحث عصمت به برهان نقض غرض و قاعده لطف می گرفتیم اینجا هم صادق است.
بنابراین بنده ادعا نمی کنم که از این طریق مصونیت وحی از خطای بشری اثبات می شود. استدلال اصلی بنده تعارض این ادعا با ادعای خود پیامبران است! تعارض این ادعا با محتوای وحی است.

باسلام.
منظورم این بود که بالاخره فهم بشر از آن خطاپذیر خواهد بود. شاهد ان هم همین اختلافات زیاد در فهم قرآن از سوی مسلمانان است که همه آنها به عدم خطا در آن اعتقاد دارند.
مؤمن;383556 نوشت:
از این مطلب هیچ چیزی اثبات نمی شود. چون کلام عربی و جبرئیل هم از جمله همین اسباب اند.

بله. ولی متاسفانه عقل ناقص بشر و البته علم ناقص زمانه هم از همین اسباب است.
مؤمن;383556 نوشت:
چه چیزی محقق نمی شود؟

اینکه با قانون کن فیکون صورتی مادی خلق شود. یا اینکه بدون ابر باران ببارد. اینها فرضیات عقلی اند که اگرچه به قول شما استبعاد عقلی ندارند ولی محقق نمی شوند. چون که خداوند ابا دارد. اگر قائلید که در زمینه وحی این اتفاق رخ داده باید ثابت کنید. وگرنه پبش فرض مسئله همان است. یعنی کل حادث مسبوق به ماده و مده. یعنی پیش فرض مسئله این است که خواست خدا در هدایت بشر بوسیله دین بر اساس اراده بشر که همان اسباب هدایت است رخ داده. یعنی اراده خداوند در این مسئله هم مطابق با تمام افعال عالم هستی و مانند جنایات هیتلر در طول اراده بشر قرار دارد.
در توضیح این مسئله نقل قوی از نامه دوم سروش به سبحانی که در پست های اول آوردم را دوباره می آورم :
سروش;383556 نوشت:
تجدد ارادات هم در مورد باری تعالی فرض محالی است. خداوند چون معرض حوادث واقع نمی شود و تغییر نمی کند، نمی تواند هر دم اراده یی بکند و تصمیمی بگیرد. لذا رفت و آمد جبرئیل میان خدا و رسول، و پیام آوردن و پیام بردن و برای هر حادثه یی آیه یی دریافت کردن و بزمین آوردن، مطلقا با متافیزیک فیلسوفان و متکلمان مسلمان موافقت ندارد و بهیچ رو معقول و موجه نیست. بلی با یک تصویر عامیانه از خدایی سلطان وار و جبرئیلی بالدار، و آسمان و زمینی بطلمیوسی سازگار است (و این تصویری ست که عموم مفسران قرآن در دوران ما قبل مدرن بدست داده اند).
نیز می افزایم که بنا بر حکمت اسلامی افعال الهی مسبوق و معلل به اغراض نیست، و در جای خود مدلل شده است که محال است باری تعالی برای رسیدن به غرضی و هدفی کاری بکند. او فاعل بالقصد نیست. اینکه گاهگاه اراده تازه یی بکند و آیه تازه یی را برای تحصیل غرضی و توضیح مطلبی یا ایجاب و تحریمی نازل کند، از اشد محالات است. گرچه همه چیز به اذن و علم و اراده باری است اما این اراده ورزی بشیوه انسانی نیست.

مؤمن;383556 نوشت:
نظورم دقیقاً دومی بود. قرآن هم مخلوق خداست. پس محدود است. البته این مطلب منافاتی با لایه های معرفتی آن نیز ندارد. قرآن می تواند لایه ها و سطوحی داشته باشد که پایین ترین آنها همین اوراق مجلد است که ظاهر مادی آن است. آنچه که پیامبر از آن می فهمد نیز هرچند بالاترین فهم ممکن برای انسان هاست اما بالاخره محدود است. پس تناقضی از این نظر وجود ندارد.

درست می فرمایید. ولی منظور بنده از نامحدود بینهایت نبود. بلکه همان فهم بشر از آن بود. وقتی می گویید فهم پیامبر بالاترین است یعنی فهم هیچ کسی به آن حد نمی رسد و این تعریف چندان فرقی با نامحدود ندارد. یعنی برای بشر دست نیافتنی است. البته بنده منکر این نیستم که در برخی آیات مفاهیم عمیقی نهفته است که سروش هم به برخی از آنها اشاره کرده است. ولی بسیاری از انها هم آمیخته به علم ناقص زمانه اند.
سوال : آیا فهم قران بوسیله مردم می تواند خطا داشته باشد یا خیر؟ اگر می تواند آیا فلسفه اراده خدا در هدایت بشر توسط دین زیر سوال نمی رود؟!
مؤمن;383556 نوشت:
مثلاً شاید منظور تمام مسائل حیاتی برای هدایت بشر بوده باشد نه همه جزئیات علوم طبیعی.

در پاسخ به جناب بی نظیر اشاره ای کردم. سروش معتقد است مفاهیم قران در هیچ حوزه ای حتی خداشناسی و اخلاق هم جامع و حداکثری نیست. قرآن حاوی حداقل مطالب مورد نیاز برای هدایت بشر است. حداکثر آن حد و مرز مشخصی ندارد. به عهده بشر گذاشته شده است. البته ابهام در مسئله هدایت هم مسئله مهمی است. هدایت بشر یعنی چه؟ رستگاری یعنی چه؟
مؤمن;383556 نوشت:
نامحدود که نه. اما فراگیر و جاودانه چرا.

چندان این دو واژه فرقی با هم ندارند. در ضمن باز هم می گویم. فهم بشر از آیات قران محدود و البته خطاپذیر است.

مؤمن;383557 نوشت:
اما این یکی هنوز اثبات نشده است. اگر خود آیات وحی ادعای مصونیت از خطا نداشتند بنده با شما هم نظر می شدم و احتمالاً بعد از آن قید دین را می زدم. چون چیزی که خطاپذیر شد ارزش اعتماد چشم بسته را ندارد.

1. ادعای قرآن از عدم خطا در آن صحیح است ولی بر اساس علم همان زمانه.
2. خود قرآن هم نگفته آیات مرا چشم بسته قبول کنید. سراسر قرآن دعوت به تعقل و تذبر حتی در خود همین آیات قرآن است.
مؤمن;383557 نوشت:
آهان. این خوب شد. حالا بفرمایید واسطه دخالت غیرمستقیم خدا چه بوده است؟ یعنی خدا انسان را بطور غیرمستقیم از چه طریقی آفریده است؟

در پیام خصوصی که راجع به چگونگی بوجود آمدن ماده از موجود مجرد است توضیحات ناکاملی دادم. علم ناقص بنده نمی تواند جواب روشنی به این سوال بدهد. ولی نظریه داروین می تواند جواب خوبی باشد. بگذارید در کنار آن عدم خلیفه الهی انسان. عدم اشرف بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات. ماده مرتبه نازل شده از تجرد است.

سلمان14;384314 نوشت:
حقیر اوضاع کانکشنم خیط خیط است، معذرت میخوام بابت تاخیر و ...

علیکم السلام.
خواهش می کنم. خوشبختانه خداوند به بنده صبوری قابل ملاحظه ای عطا کرده است. اگر بیشتر هم طول می کشید باز هم منتظر نقدهای شما می ماندم.
سلمان14;384314 نوشت:
1- انسان نیاز به هدایت دارد
2- هدایت در قالب خاصی از کلمات قرار دارد(نه هر قالبی)
درست نیست؟ دلیل؟

اصلاح می کنم. لزوما هدایت در قالب کلمات نیست. چرا که بسیاری از مردم دنیا در طول تاریخ از همین کلمات تحریف نشده خداوند بی بهره بودند.
سلمان14;384314 نوشت:
در مورد اینکه فرمودید اراده خدا در طول علل طبیعی بارش باران هست هم چیزی نفهمیدم، لطفاً کمی بیشتر توضیح بدید اختلاف طول وعرض در دخالت اراده در این مورد چیست؟

منظور این است : خداوند می خواهد بشر را هدایت کند چه با دین و چه بی دین. اختلافی هم بین هیچ کدام از این هدایت ها نیست. ادیان الهی هم مانند تمام ادیان و مکاتب بشری دیگر. هیچ فرقی نمی کند. خداوند همانطور که یک بودایی را هدایت می کند به همان شکل یک مسلمان را هدایت می کند. لذا کلمات قران می تواند از خود پیامبر باشد ولی ایه هدایت مسلمانان. دقیقا مانند کلماتی که بودا ساخته است. اراده خداوند در بوجود آمدن تمام این کلمات یک جور است. در طول اراده انسان است. قرار نیست همه کلمات قرآن به همین شکل در عالم معنا و نزد خداوند باشد. یعنی نمیشود که این کلمات ساخته دست بشر باشد و مایه هدایت. شاید بگویید اگر ساخته دست بشر باشد خطا در آن راه پیدا می کند می گوییم این خطا بالاخره بوجود می اید. اگر در کلمات نباشد در فهم بشر می تواند رخ دهد. همان طور که رخ داده است. مهم این است که بنا بر آیات خود قران باید در آن تدبر کرد. مانند تمام کتابهای دیگر. و بعد از تدبر و تفکر آنها را پذیرفت. داستانی که عرض کردم مقصود این بود که خداوند انسان ها را بر اساس میزان مشخصی حسابرسی نمی کند. بلکه انسان ها بر اساس فهم خودشان حسابرسی می شود. این فهم هم خطا پذیر است. چه آیات از خود خداوند باشد. چه با واسطه بشر باشد.
سلمان14;384314 نوشت:
و یک سوال دیگر شما میخواهید همه چیز را قانونمند کنید، به نظرتان آیا ممکن است؟ آیا خلق خود این قوانین هم منوط به داشتن قانونی است؟

حقیقتا دانش ناقص بنده به اینجاها دیگه قد نمی ده. ولی مشاهدات بنده و تجربیات عالم خارج و یافته های علمی که هر روز رو به افزایش و گسترش است موید این مطلب است که همه چیز در چهارچوب قوانینی است. مهم این است که ما بتوانیم این قوانین را کشف کنیم.
هر چند که فیلسوفی می گفت فلاسفه تا به الان در پی شناخت جهان بودند بحث ما بر سر تغییر آن است.
سلمان14;384314 نوشت:
چطور خدا میتواند خلقی مثل انسان داشته باشد، که کلام و منطق و ... دارد، ولی نمیتواند مخلوقی داشته باشد که فقط کلام باشد؟

باز هم می گویم بحث ما سر امکان عقلی نیست. بلکه می گوییم همه چیز بر اساس اسباب و قوانینی جاری می شود. کلام مولود انسان ناطق است. لذا باید بوسیله خود او تولید شود. خداوند خلقی مثل اسان داشته است ولی این خلقت هم با واسطه قوانینی انجام شده است. تولید کلمات هم بر اساس قوانینی صورت می گیرد. بر اساس اسبابی صورت می گیرد. اسباب آن هم انسان است.

سلمان14;384314 نوشت:
هنوز هیچ تناقضی پیدا نشده، گاهی سبک صحبت قرآن متفاوت است، گاهی اصطلاحات با هم فرق دارد(قرآن می فرمایید خلق، علوم می گویند: تشکیل!) یعنی هیچ جایی نیست که قران برخلاف علوم طبیعی حکم داده باشد و صحت آن علوم هم تایید شده باشد. در مورد علوم طبیعی ما همیشه نقصان داریم، فرض کنید زمانی که در قرآن صحبت از حرکت خورشید شده است، شما می رفتید در مجامع علمی می گفتید خورشید حرکت میکند، خب شما را مثل گالیله دار میزدند، حالا از کجا معلوم که «خلق» در قرآن همان «تشکیل شدن» در علوم باشد؟ از کجا معلوم که علم اشتباه نمی کنید، علاوه بر این حقیر دلیل آوردم که ذاتاً علم انسان روز به روز تغییر می کند، لذا همیشه ناقص است، در این مورد چه می فرمایید؟

راستش در مورد خلق و تشکیل منظور شما را متوجه نشدم. و نیز متوجه نشدم که توجیهان برای حرکت خورشید چیست. البته نمی خواهیم در این تاپیک در مورد اختلافات آیات قرآن با علم بشری سخن بگوییم. چون بحث منحرف می شود. ولی در مورد علم ناقص بشر ترجیح می دهم پاسخ شما را از متن نامه سروش به آیت الله سبحانی بیاورم :
در باب اشارات و تنبیهات حضرت آیت لله در خصوص تعارض ظواهر قرآن با علم، سخن را بدرازا نمی کشانم. تنها اظهار شگفتی می کنم از اینکه روحانیت مسلمان و شیعه، گویی هیچ پندی و درسی از تجربه های کلیسا نمی خواهد بیاموزد و درست همان سخنها را که کلیسا در مقابل کپرنیک و گالیله گفته بود،تکرار می کند و باز هم آنها را بدیع و گره گشا می داند و دمی نمی اندیشد که بانیان نخستین دیری است که آن شیوه های سترون را ترک گفته اند و تن به قبض وبسط ها و پیچش ها و چرخش های عنیف و عظیم در فهم (هرمنوتیک) صحف مقدس داده اند. آنها هم یک چند به سازگاری علم حقیقی و وحی حقیقی دل خوش کردند، یک چند علم را تخفیف کردند، یک چند سخن از در نیافتن مراد جدی متکلم گفتند، یک چند به تاویلات بعید دست بردند، اما با همه زیرکی ناکام ماندند. منصفانه تسلیم مشکل شدند، و راهی تازه در پیش گرفتند و در ساختار تئولوژی و دین شناسی طرحی نو در افکندند. درک خود از خدا، از وحی، از متن، از علم ...را نو کردند، و از آن چالش مهیب، نیرومند تر بیرون جستند. حجم ادبیات و مکتوبات مربوط به تعارض علم و وحی، اکنون سر به فلک می ساید و من در عجبم از اینکه سهم ما از این خوان گسترده نواله یی چنین اندک است.
آخر اگر مراد جدی متکلم پس از هزار و چهار صد سال هنوز معلوم نشده، پس این مراد جدی برای که و کجا است؟ و اگر باید بانتظار نشست تا علم تجربی معلوم کند که مراد از هفت آسمان چیست، پس چرا اینهمه بر سر علم باید کوفت؟ آنهم علمی که در برهان نظم برای اثبات وجود خدا از آن بهره می جوئیم، و علمی که آقای طباطبایی با استناد به آن، معنای پرتاب شهاب به شیاطین را پاک عوض می کند و بر خلاف همه مفسران فتوا می دهد؟ و اگر یافتن مراد جدی متکلم این همه دیریاب و دشوار یاب است، آن هم در مسائل خردی چون آسمانهای هفت گانه که با سعادت و شقاوت مومنان پیوندی ندارد، پس در مورد مسائل مهمتری چون مبداء و معاد چگونه میتوان به یافتن مراد جدی متکّلم اطمینان یافت؟ آیا این شیوه در فهم و استفاده از قرآن رخنه های رفو ناپذیر نمی افکند؟ و بر همه چیز غبار تردید و تیرگی نمی افشاند؟ و امن و اعتماد به کلام و متکلّم را نمی ستاند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
اصلاح می کنم. لزوما هدایت در قالب کلمات نیست. چرا که بسیاری از مردم دنیا در طول تاریخ از همین کلمات تحریف نشده خداوند بی بهره بودند.

واقعاً نظرتان این است؟
یعنی وقتی کسی چیزی را میفهمد، غیر از این است که در قالب کلمات میفهمد؟
میشه یک مثال بیارید.
صحبت ما در مورد کسانی است که این کلمات باید به آنها می رسید.

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
اراده خداوند در بوجود آمدن تمام این کلمات یک جور است. در طول اراده انسان است.

کاش همین را توضیح میدادید،
بنده یک جا نوشتم این مشکلات ناشی از فلسفه صدرایی است، شاید به مذاق خیلی ها خوش نیامد.
وقتی خدا را در طول انسان قرار میدهیم، دیگر خدایی در عرصه عمل نیست، تا «لا موثر فی الوجود باشد»، برخلاف آنچه که داد میزنند
خدا در یک جایی به بالا است، انسان زیر آنجا، میشود معنا و ماده، میشود حقیقت و مجاز و ....
و داستان همان پادشاهی که برای گرفتن فرمان باید به خدمتش رفت(تعبیر جناب سروش)
بر عکس حقیر فکر میکنم، خدا در همه عرصه ها هست، فلسفه صدرایی و علم میگوید:
اکسیژن + دو تا هیدروژن = آب
من میگویم: خدا + اکسیژن + دوتا هیدروژن = خدا + آب
من خدا را همه کاره می دانم(حالا در عمل هم دعا کنید خدا قسمت کند اینطور باشم)، تساوی بالا الزامی ندارد،
همانطور که خدا + ابراهیم + آتش = خدا + ابراهیم + گلستان شد.

ما هیچوقت چگونگی این امور را نمی فهمیم، بلکه فکر میکنیم، می فهمیم!

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
قرار نیست همه کلمات قرآن به همین شکل در عالم معنا و نزد خداوند باشد.

اصلاً چرا باید اینها نزد خدا باشد؟ چه نیازی دارد؟
مگر برای ما نیست؟ پس چرا باید تحریف شده به دست ما برسد؟

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
مشاهدات بنده و تجربیات عالم خارج و یافته های علمی که هر روز رو به افزایش و گسترش است موید این مطلب است که همه چیز در چهارچوب قوانینی است. مهم این است که ما بتوانیم این قوانین را کشف کنیم.

به هر حال این را می فهمیم، که این روابط چه طولی باشد و چه عرضی باید به خدا ختم، شود، خب اگر خدا خودش هم در قانونگذاری مجبور باشد که همه چیز به هم می ریزد!

داشتم میگفتم که:

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
باز هم می گویم بحث ما سر امکان عقلی نیست. بلکه می گوییم همه چیز بر اساس اسباب و قوانینی جاری می شود. کلام مولود انسان ناطق است. لذا باید بوسیله خود او تولید شود. خداوند خلقی مثل اسان داشته است ولی این خلقت هم با واسطه قوانینی انجام شده است. تولید کلمات هم بر اساس قوانینی صورت می گیرد. بر اساس اسبابی صورت می گیرد. اسباب آن هم انسان است.

شما میگویید، کلام مولود انسان ناطق است و باید توسط او تولید شود
حقیر میگویم، حذف خدا از این واقعه(تولید کلام) یعنی محدودیت خدا، محدودیت عملی خدا، یعنی خدا در یک حیطه هست و در یک حیطه نیست، این فرق دارد با مصلحت خدا که برای عده ای کلام بفرستد و برای عده ای نفرستد!
وقتی سر رشته قوانین را بگیریم باید به جایی برسد! باید به خدا برسد، لذا قانون خود خداست!
یاد کلمه «سنت الهی» در قران افتادم، قرآن تعبیر سنت الهی دارد، یعنی راه و رسم خدا این است، نه اینکه خدا قانونی ایجاد کند و آن قانون عمل کند و خودش در گوشه ای بنشیند، خب همین یعنی محدودیت خدا، این همان چیزی است که از نظر حقیر امکان ندارد! وقتی وجود مخلوقات از خداست، به ناچاز تمام آثار حیاتی و وجودیشان نیز به اراده او تحقق می یابد.

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
راستش در مورد خلق و تشکیل منظور شما را متوجه نشدم. و نیز متوجه نشدم که توجیهان برای حرکت خورشید چیست. البته نمی خواهیم در این تاپیک در مورد اختلافات آیات قرآن با علم بشری سخن بگوییم. چون بحث منحرف می شود.

منظورم این بود که یک سری حقایق در قرآن مطرح شده است، این حقایق در زمان طرح توسط قرآن، در نزد دانشمدان به صورت دیگری بوده است، بعداً دانشمندان فهمیده اند که قرآن درست می گفته است.
در مورد تشکیل آب و خلق گلستان از آتش در بالا توضیح دادم، سوالی بود بفرمایید،سعی میکنم توضیح بدم.

در مورد اظهارات سروش:
اول اینکه ما(منظور دنیای اسلام است یا برداشت حقیر از دنیای اسلام) هیچوقت با علم مخالفتی نداشتیم، ولی باید در معنای آن دقیق شویم، بنده می گویم علم یعنی «سنت معمول الهی». لذا قوانین شرعی بر قوانین علمی ترجیح دارد.(اگر تعارضی دیده شود)
دوم اینکه چندبار عرض کردم، علم ما ناقص است.
سوم اینکه بر فرض چیزهایی بر ما پنهان مانده است، چه چیزی را ثابت میکند؟ غیر از این است که ما آنرا از مسیر صحیح تفسیر خودش(توسط اهل بیت(ع)) خارج کرده ایم؟ اتفاقاً به نظرم باید هم اینطور باشد که از همه اش سردر نیاوریم(همه که هیچ از قلیلش).

شریعت عقلانی;384413 نوشت:
اگر یافتن مراد جدی متکلم این همه دیریاب و دشوار یاب است، آن هم در مسائل خردی چون آسمانهای هفت گانه که با سعادت و شقاوت مومنان پیوندی ندارد، پس در مورد مسائل مهمتری چون مبداء و معاد چگونه میتوان به یافتن مراد جدی متکّلم اطمینان یافت؟

فرض کنید که مراد متکلم همین است که حقانیت حضرت حجت(ع) با تفسیر دقیق قرآن ثابت شود!(فرض کنید، این یک فرض مهم)

اگر اینطور بخواهیم صحبت کنیم باید بپرسیم چرا خدا به همه به یک اندازه عقل نداده؟!!!

به هر حال ما یک چیزهایی را میفهمیم و چیزهایی را نه، ندانستن آنها هم به ما ضرر میزند، خب این چه ربطی به این دارد که گفتار قران انسانی است و نه خدایی؟
ما وقتی میتوانیم بگوییم قران کلام بشری است، که تناقض روشنی در آن با موارد عقلی و منطقی بیابیم و یا موارد علمی تایید شده با عقل.
وقتی علم هنوز عقلش به این چیزها قد نداده است، چطور میتوانیم تعارضی بین آن و قرآن بیابیم؟

در پناه خدا

شریعت عقلانی;384239 نوشت:
علیکم السلام خدمت شما سرکار هورشید.
بسیار خرسندم که بالاخره ما را قابل دانستید و به بحث ما وارد شدید. ورود شما به بحث نوید بحثی پویا و علمی را می دهد. امید است که از نقدهای سازنده شما استفاده های کافی را ببریم.
ای کاش تمام مطالب بنده را نقد می کردید تا استفاده کنیم.
سلام.ممنون از شما لطف دارین.چندبار سر زدم ولی چون هنوز وارد بحث نشده بودید پستی نزدم
شریعت عقلانی;384239 نوشت:
وقتی می گوییم محدود است یعنی متناسب با شخصیت پیامبر و اتفاقاتی که برای وی رخ می داده و شرایط فرهنگی جامعه عربستان نازل شده است. برای همین محدود است. حتی حالات رفتاری پیامبر نظیر شادمانی و غمگینی و .... هم در آن تاثیر داشته است. یعنی جامع نیست. یعنی حقیقتی ورای شب قدر و ماه رمضان و .... نیست. اینها همه عرضیات دین هستند. قرآن و دین اسلام می توانست در جامعه ای دیگر با فرهنگی دیگر نازل شود با احکامی بسیار متفاوت و البته همان دین اسلام باشد با قرآنی متفاوت. مهم این است که بر اساس این نظریه ذات دین را کشف کنیم. یعنی چیزی از دین را از آن بیرون بکشیم که اگر در هر جامعه ای با هر فرهنگی و بر هر شخصیتی نازل می گشت آن مسئله لایتغیر بود. این می شود ذات دین. الباقی عرضیاتی دین هستند که می توانستند در دین نباشند. به ناچار خودشان را به دین چسباندند. با این دیدگاه کل فقه یا اکثریت آن می تواند صرفا عرضی دین باشد نه جزو ذات دین. حال پیدا کنید ذات دین را؟!
خب این ذات دین رو شما چه طور تشخیص میدهید؟ایا ملاکی دارید؟اگر ملاکی هست لطفا بفرمایید چه هست و اگر نیست این ضعف متوجه خداوند میشود که از شیوه ای بهره گرفته برای رساندن پیامش که شیوه ای تضمین شده نیست.یعنی خداوند که قادر مطلق است هدفی داشته که در هیچ سطحی محقق نشده و نمیشود.کما اینکه به نظر بنده اگر ملاکی هم هست باید توسط همین دین به مردم معرفی میشد.کسی که چنین ادعایی میکند باید بتواند ملاک تشخیص را هم مستدل ارائه دهد.این یک مطلب
دوم،بزرگوار این صحبت شما با بسیاری از ایات قران که اون رو هدایتی برای اهل عالم معرفی میکند در تضاد است.از طرفی جنب شریعت با این وصف اسلام نباید اخرین دین میبود چرا که یا وجود انچه شما از ان به عنوان عرض بر دین نام بردید ضروریست که این با اخرین دین الهی بودن اسلام در تضاد است یا ضروری نیست که در ان صورت باید بگوییم العیاذ بالله پیامبر با بیان احکام ان هم با این صراحت و در بسیاری موراد ریزه کاری ها و... که فرموده خداوند دستور داده فلان کار را بکنید یا فلان را به خداوند نسبت دروغ داده!!و اگر چنین فرضی رو بپذیریم چه طور میشود به ایشان در مورد حقایق دین اعتماد کرد؟!
مشکل سوم هم این است که پذیرش چنین ادعایی ملغی کردن اهادف نبوت است.جناب شریعت یک پیامبر فقط وظیفه ی ابلاغ پیام وحی رو ندارد (که تازه همین هدف هم با فرض شما محقق نمیشود) وظیفه ایشان اموزش این ها هم هست این مسئله هم تایید عقلی دارد و هم نقل از قران...

[=arial narrow] وَ الزُّبُر ِوَ أَنزَلْنَا إِلَيْك []الذِّكرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْاز نظر عقلی هم میتوان گفت که اگر صرف رسانن یک سری جملات به مردم بود خداوند به هزار شیوه میتوانست این کار را انجام دهد، قران را (ان هم نه قرانی که العیاذبالله توسط پیامبر تحریف شده و همه اش کلام وحی نیست) بر کوهی قرار دهد و با ندای اسمانی مردم را به پیروی از ان دعوت کند یا..... همین که پیامبر یک انسان است نه جن یا فرشته نشان گر این مسئله است که شخص ایشان و رفتارش باید برای مردم حجت باشد که در ایات بسیاری هم به این مسئله اشاره شده مثلا در سوره بقره پیامبر را اسوه ی حسنه معرفی میکند ان هم نه برای مردم زمان حیات ایشان!و یا ایاتی مثل قل اطیعوا الله و رسول و... هم همین مسئله را تایید میکند که از همان فعلی که برای اطاعت از خدا استفاده شده در مورد پیامبر هم به کار برده شده است.[=arial narrow]

شریعت عقلانی;384239 نوشت:
دقیقا در اینجا بحث از نزول است. معانی در عالم عقل بی صورتند. بی رنگ و بو هستند. پیامبر با اراده و اختیار خود و با اتصال به عالم ملکوت معانی را از عالم عقل اخذ کرد. ولی چون این مفاهیم عقلی بی صورت بودند پیامبر خود به آنها صورت بخشید. این صورت بخشی هم بر اساس شخصیت پیامبر و شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه انجام پذیرفت. در واقع وحی حاصل کشف و شهود پیامبر بود. کلمات قرآن مرتبه نازل شده و تنزل یافته مفاهیم عقلی اند. در واقع اراده ای که وحی را نازل کرد از جنس همان اراده ای است که جنایات هیتلر را رقم زد. اراده انسان. همه افعال عالم هستی در نهایت به اراده الهی می رسند. و در واقع اراده خدا در تمام افعال عالم هستی در طول اراده انسان قرار دارد و وحی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در همه ی موارد که نمیتوانیم بگوییم اراده خدا در طول اراده ماست به وضوح خلاف ان را میبینیم!..ما در بسیاری از موارد با وجود تلاش بسیار قادر به نجام عمل مورد ارادهمن نیستیم.انچه واقعیت دارد ان است که لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین!البته نمیخواهم بگویم پیامبر در موضوع مورد بحث مختار نبودند ولی اگر خدا بتواند مکانیزیمی طراحی کند که این اشکال شما برطرف شود یعنی مصون ماندن وحی از تغییر این باید توسط خدا انجام میشد به خاطر قدرت و حکمتش و این مکانیزم همان عصمت رسول خداست ک9 به خاطر وجود بینش است نه وجود جبر...

ببینید جناب شریعت شما در بخش اول دین رو به ذات و عرض تقسیم کردید و گفتید باید به ذات ان رسید این یعنی صورت های شهودی ثابتی وجود دارد برای مفاهیم اصلی که بدون تغییر میماند و ما باید ان را پیدا کنیم.حالا چه طور پیامبری که خود به این معارف دسترسی داشته نتوانسته به ان دست پیدا کند ولی ما که فقط به شکل (به قول شما) تغییر یافته ان دسترسی داریم میتوانیم ان را پیدا کنیم؟!و ایا این ضعف خدا نیست اگر کسی را انتخاب کند به نبوت که قادر به تشخیص ان نیت در حالی که امکان تشخیصش توسط دیگران وجود دارد؟!(با توجه به اینکه این ذات باید قابل درک برای مردم زمن حیت رسول خدا هم میبود یعنی مردم باید در مان حیات ایشان هم قادر به فهم انها میبودند و الا هدف دین محقق نمیشود در هیچ سطحی)


شریعت عقلانی;384239 نوشت:
در ذات دین خطا نیست. ولی جامع هم نیست. ولی در عرضیات آن می تواند خطا راه پیدا کند. مانند مسایلی که در زمینه های علوم طبیعی در قرآن و دین وجود دارد. همه اینها از جنش علم ناقص زمانه اند. البته چون جزو ذات دین نیستند لذا به دین خدشه ای وارد نمی شود. شهادت قرآن به نزول وحی و امی بودن پیامبر همه صحیح است و تناقضی با نظریه سروش ندارد.
در مورد بخشی که در در باره موارد علمی توضیح دادید متوجه نشدم...!
یعنی چه که دین جامع نیست؟!اگر اصل وجود دین به خاطر نقصان عقل انسان است و اگر قران خودش به کامل بونش شهادت میدهد این حرف چه طور میتواند درست باشد؟!و راستش رو بخواهید من جواب صریحتری برای سوالم میخوام:
از نظر شما الان در قران خطا و اشتباه هست؟یعنی شهادت خود ایات رو به نزول وحی و یا امی بودن پیامبر هنگام نزول قران و یا وحیانی و الهی بودن قران و... رو حجت نمیدانید؟


شریعت عقلانی;384239 نوشت:
دقیقا تحدی هم از جنس آداب و رسوم زمانه است. نیک می دانید که در آن زمان هماوردطلبی و رجزخوانی از آداب جنگ در آن زمان بوده و بسیار هم مرسوم بوده است. خارج از این شما داور منصف و بی طرف بیاورید که بین بنده و خدا داوری کند آنگاه بنده تحدی خواهم کرد. خارج از این هم بنده می توانم تحدی کنم. ببینید : کاف میم شین. این همه آیه ای به مانند یکی از آیات قرآن. ( با عرض پوزش )
بزرگوار تحدی حد اقل به یک سورست.نه یک ایه.
شما تحدیی بکنید که نشود از ان ایرادی گرفت چرا نپذیریم؟!...

شریعت عقلانی;384218 نوشت:
خدا می تواند قوانین را نقض کند یا نمی تواند مشکلی حل نمی شود و چیزی اثبات نمی شود. بحث سر این است که اگر هم خدا بتواند آیا می خواهد؟ طبق حدیثی از امام نمی خواهد و در واقع ابا دارد. لذا ما هم باید تا آنجایی که می توانیم تمام اتفاقات عالم هستی را بر اساس قوانین علی و معلولی تبیین کنیم. لذا اگر خواستیم قایل به این باشیم که خدا در موردی خاص قانونی را نقض کرده است باید آن را اثبات کنیم. در واقع پیش فرض نگرش ما به تمام وقایع عالم هستی باید در چهارچوب همان قوانین علی و معلولی باشد مگر اینکه خلافش ثابت شود.

سلام

ببینید همین که قبول دارید خدا می تواند گام بزرگی برای ادامه راه است

شما می گویید ایا می خواهد ؟ من میگویم خدا هرگز قسم نخورده است که نمی خواهد تا دستش بسته باشد

نمونه های ان معجزات پیامبران در قران حرف زدن عیسی در گهواره یا باردار شدن مریم باکره

ممکن است بگویید داشتانهای قران را قبول ندارید ولی مورد حضرت مریم که جهانی است و مربوط به قران نیست

مثال دیگر
ببینید قاعده کلی این است که اتش می سوزاند حال اگر انسانی بر روی اتش راه برود و نسوزد قاعده را تغغیر داده است

انسان اگر بتواند بر نظام علی و معلولی دنیا غلبه کند ایا خالق انسان نمی تواند

مورد دیگر جهش های سلولی است می دانید همیشه سلولها با خارج شدن از نظم طبیعی جهش پیدا می کنند
و بیماریهای جدید بوجود می اورند این بی نظمیها ایا خارج شدن از نظام علی و معلولی نیست ؟

شریعت عقلانی;384218 نوشت:
اندکی تامل در متن قرآن می بینیم که به شدت تحت تاثیر فضای اجتماعی سیاسی آن روز عربستان و البته شخصیت اخلاقی رفتاری پیامبر بوده است. فلذا این ها بر اساس همان قوانین علی و معلولی ثابت می شود. حال شما خلافش را ثابت کنید.

این طبیعی است چون قران برای ان جامعه نازل شده است و گریزی ان نیست

شریعت عقلانی;384218 نوشت:
پیامبر پیامبر بود نه مورخ. لذا داستان های قرآنی را هم حمل بر مجاز بگیرید و تصور کنید دین با استفاده از آنها خواسته به همان هدف رستگاری برسد. لزوما نمی تواند چنین وقایعی در تاریخ رخ داده باشد. اگر هم رخ داده ممکن است کیفیتش متفاوت باشد. اگر هم کیفیتش همانی بوده که ذکر شده چیزی باز اثبات نمی شود.

درباره داستانهای قرانی اگر دقت کنیم همه داستانهای پیامبران است نه داستانهای پادشاهان و تاریخ نگاری چون همانطور که گفتید قران کتاب تاریخی و پیامبر مورخ نیست

هدف از بیان هر داستان اگر دقت کنیم و عمیق بنگریم مسایل اخلاقی و اجتماعی و درسهای عبرتی و همچنین سنتهای الهی در هرکدام
وجود دارد

البته همانطور که قران در توصیف بهشت و جهنم و وقایع جهان اخرت از مجاز استفاده می کند نه اینکه انها حقیقی نباشند
به نظر بنده این داستانها حقیقی اند و منتها مجاز در انها بکار رفته است

یعنی زبان قران در بیان این داستانها زبان مجاز و تشبیه است

موفق باشید

سلمان14;384458 نوشت:
با سلام و عرض ادب

علیکم السلام.
سلمان14;384458 نوشت:
واقعاً نظرتان این است؟
یعنی وقتی کسی چیزی را میفهمد، غیر از این است که در قالب کلمات میفهمد؟
میشه یک مثال بیارید.
صحبت ما در مورد کسانی است که این کلمات باید به آنها می رسید.

منظور بنده این بود که ممکن است کسی بدون اینکه کلماتی از خداوند برای او هدایت آفرین باشد بوسیله اتفاقی یا تصویری یا ..... هدایت شود. ولی در کل با نظر شما موافقم. فهم آن اتفاق یا هر چیز دیگر بوسیله کلمات در ذهن فرد شکل می گیرد. ولی این چیزی را ثابت نمی کند.
در مورد این مسئله که کسانی که این کلمات باید به آنها می رسید در صورتی حرف شما را می پذیرم که تحلیلتان از نوع تحلیل بعد از وقوع حادثه نباشد. یعنی شما وقتی دیدید که دینی برای مردمی خاص نازل شده گفتید دین باید به همینها می رسید. این تحلیل از نوع تحلیل بعد از وقوع حادثه است و اثبات تلقی نمی شود. صرفا توجیه حادثه است. شما بدون در نظر گرفتن نزول دین در مکان های مختلف می توانستید بگویید چه کسانی به دین نیاز داشتند و دین باید به چه کسانی می رسید؟ اصلا اگر قرار است خدا انسان را بوسیله دین هدایت کند چرا باید برخی از انسان ها باشد؟ مگر چه فرقی بین انسان ها وجود دارد؟ دین را ناشی از اراده بشر بگیرید تا همه این ابهامات برطرف گردد.

سلمان14;384458 نوشت:
کاش همین را توضیح میدادید،
بنده یک جا نوشتم این مشکلات ناشی از فلسفه صدرایی است، شاید به مذاق خیلی ها خوش نیامد.
وقتی خدا را در طول انسان قرار میدهیم، دیگر خدایی در عرصه عمل نیست، تا «لا موثر فی الوجود باشد»، برخلاف آنچه که داد میزنند
خدا در یک جایی به بالا است، انسان زیر آنجا، میشود معنا و ماده، میشود حقیقت و مجاز و ....
و داستان همان پادشاهی که برای گرفتن فرمان باید به خدمتش رفت(تعبیر جناب سروش)
بر عکس حقیر فکر میکنم، خدا در همه عرصه ها هست، فلسفه صدرایی و علم میگوید:
اکسیژن + دو تا هیدروژن = آب
من میگویم: خدا + اکسیژن + دوتا هیدروژن = خدا + آب
من خدا را همه کاره می دانم(حالا در عمل هم دعا کنید خدا قسمت کند اینطور باشم)، تساوی بالا الزامی ندارد،
همانطور که خدا + ابراهیم + آتش = خدا + ابراهیم + گلستان شد.
ما هیچوقت چگونگی این امور را نمی فهمیم، بلکه فکر میکنیم، می فهمیم!

ببینید حرف شما چندان تفاوتی با حرف ملاصدرا ندارد. ایشان هم اراده خدا را در تمام پدیده های هستی جاری می داند. اتفاقا صدرا هم معتقد است بدون اراده خداوند حتی یک مولکول آب هم تشکیل نمی شود. منتها تفاوتی که با شما داراد این است که شما می گویید چگونگی دخالت خدا در تشکیل یک مولکول آب را نمی دانم ولی صدرا سعی دارد یک چگونگی برای آن تبیین کند. تفاوت در این است. البته خاطر نشان می کنم اینکه سروش نریه اش را بر اساس فلسفه صدرایی تبیین می کند به دلیل این است که مخاطبش صدرایی است. سروش در این زمینه می گوید :
آنچه آمد بر وفق حکمت حکیمان اسلامی بودکه مقبول مخاطب محترم است . بر وفق فلسفه جدید حکایت یکسره از لونی دیگر می شود.
لذا این بدین معنا نیست که تمام نظریه ایشان بر پایه فلسفه صدرایی است.
حال 2 سوال :
1. اینکه کلمات قرآن از سوی خود محمد (ص) باشد و اراده او در وحی دخیل باشد و خدا را هم به همان شیوه تشکیل مولکول آب در کنار آن بگذاریم چه فرقی با نظریه سروش دارد؟ سروش هم همین را می گوید. سروش نمی گوید که خداوند و اراده او هیچ کاره هستند. چه اینکه اگر اراده خدا نباشد هیچ اتفاقی در عالم هستی نمی افتاد. اصلا هستی ای نبود. لذا خواهش می کنم دقیقا بفرمایید تفاوت در چیست؟
2. تفاوت کلامی که از زبان محمد (ص) جاری شده است با کلامی که از زبان مارکس و کانت و بودا و ..... جاری شده است در چیست؟ یعنی خدا فقط در کلام محمد (ص) بوده است یا در کلام باقی افراد هم بوده است؟ تفاوت بودن خدا در کلام افراد بالا چیست؟
سلمان14;384458 نوشت:
اصلاً چرا باید اینها نزد خدا باشد؟ چه نیازی دارد؟
مگر برای ما نیست؟ پس چرا باید تحریف شده به دست ما برسد؟

اگر نزد خدا نبوده باشد آنوقت کلامی که از زبان محمد (ص) جاری می شود از همان جنسی است که از زبان ما جاری می شود. بالاخره طرفداران نظریه از خدا بودن عین کلمات وحی معتقدند که محمد (ص) دخالتی در وحی نداشتند. شما باید نظرتان را روشن بیان کنید : محمد (ص) در کلام وحی دخالت داشتند یا خیر؟ اگر جوابتان مثبت است می شود همان نظریه سروش. اما اگر معتقدید که عین این کلمات را خداوند ساخته است و بدون اختیار محمد بر زان او جاری کرده است در نقطه مقابل قرار می گیرید. شاید هم نظر دیگری دارید.
در ضمن این را تحریف نمی نامند. ما معتقدیم چیزی که از خداوند به انسان ها می رسد بی صورت است. این ماییم که به آن صورت می بخشیم. این صورت بخشی را تحریف نمی نامند.
سلمان14;384458 نوشت:
شما میگویید، کلام مولود انسان ناطق است و باید توسط او تولید شود
حقیر میگویم، حذف خدا از این واقعه(تولید کلام) یعنی محدودیت خدا، محدودیت عملی خدا، یعنی خدا در یک حیطه هست و در یک حیطه نیست، این فرق دارد با مصلحت خدا که برای عده ای کلام بفرستد و برای عده ای نفرستد!
وقتی سر رشته قوانین را بگیریم باید به جایی برسد! باید به خدا برسد، لذا قانون خود خداست!
یاد کلمه «سنت الهی» در قران افتادم، قرآن تعبیر سنت الهی دارد، یعنی راه و رسم خدا این است، نه اینکه خدا قانونی ایجاد کند و آن قانون عمل کند و خودش در گوشه ای بنشیند، خب همین یعنی محدودیت خدا، این همان چیزی است که از نظر حقیر امکان ندارد! وقتی وجود مخلوقات از خداست، به ناچاز تمام آثار حیاتی و وجودیشان نیز به اراده او تحقق می یابد.

کدام خداوند قدرت بالاتری دارد :
خدایی که به همه چیز علم دارد به گذشته و آینده تمام اجزای عالم هستی علم دارد و و اراده ای می کند و قوانینی را وضع می کند بر اساس آن چه میخواهد تا بر اساس این قوانین دقیقا به آنچه می خواهد برسد.
خدایی که عالمی را با اراده ای خلق می کند و قوانینی را هم بر آن وضع می کند ولی بدلیل اینکه این قوانین خواست و نظرش را تامین نمی کند مجبور می شود در این قوانین دخل و تصرف کند و دخالت دفعی نماید.
این مقایسه دقیقا در دنیای ما هم صادق است. ما مدیری را لایق تر می دانیم که سیستمی را چینش کند که زیاد نیاز به نظارت و دخالت مدیری که در راس است ندارد و افراد آن چنان به صورت شایسته چینش شدهاند که خود به خود کار می کنند و نیاز به دخالت دفعی مدیر ندارند. آیا این طور نیست؟
حال ما به همان خدایی اعتقاد داریم که قدرت بالاتری دارد. قوانینی وضع کرده است که او را نیازمند دخالت دفعی در امور آن نکرده است.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مچدد

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
فهم آن اتفاق یا هر چیز دیگر بوسیله کلمات در ذهن فرد شکل می گیرد. ولی این چیزی را ثابت نمی کند.

چرا ثابت نمی کند؟
ما برای فهم نیاز به کلمات داریم، همین کافی نیست که باید کلمات ثابتی برای هدابت باشد؟
شما میگویی:
فهم ثابتی از کلمات متغییری ممکن است؟
یا
فهم ثابتی برای هدایت بشر مورد نیاز نیست؟(مثلاً امروز خدا هست و فردا خدا نیست، امروز خدا واحد است و فردا خدا شئونات دارد و ....)

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
در مورد این مسئله که کسانی که این کلمات باید به آنها می رسید در صورتی حرف شما را می پذیرم که تحلیلتان از نوع تحلیل بعد از وقوع حادثه نباشد. یعنی شما وقتی دیدید که دینی برای مردمی خاص نازل شده گفتید دین باید به همینها می رسید. این تحلیل از نوع تحلیل بعد از وقوع حادثه است و اثبات تلقی نمی شود. صرفا توجیه حادثه است. شما بدون در نظر گرفتن نزول دین در مکان های مختلف می توانستید بگویید چه کسانی به دین نیاز داشتند و دین باید به چه کسانی می رسید؟ اصلا اگر قرار است خدا انسان را بوسیله دین هدایت کند چرا باید برخی از انسان ها باشد؟ مگر چه فرقی بین انسان ها وجود دارد؟ دین را ناشی از اراده بشر بگیرید تا همه این ابهامات برطرف گردد.

اینجانب گفتم تشخیص خیلی جیزها در حد دانش ناقص انسان نیست، بعد چطور خودم بیایم بگویم دین برای این هست برای آن نیست؟
آیا لازمه این چیزی که شما میخواهید یک علم قطعی نیست؟ که در این صورت باز گفته های خودتان زیر سوال میرود.
تمام علم بشر بر اساس تحلیل بعد از وقوع حادثه است و آنچه هم پیش بینی میکند براساس معادلاتی است که از تحلیل بعد از وقوع حوادث کشف کرده این از ارزش آنها میکاهد؟

به این سوال آخرتان چند بار پاسخ داده ام:
«فرض کنید بار حفاظت از دین را کسی جز نبی اکرم(ص) نمی توانست بکشد، آیا استغفرالله من و شما و سروش و . .. . میتوانستیم؟!!»
فرض کنید خدا نخواسته همیشه به یک شیوه دخالت کند، گاهی با «سنن معمول الهی» و گاهی هم با «سنن غیرمعمول» چه مشکلی دارد؟

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
ببینید حرف شما چندان تفاوتی با حرف ملاصدرا ندارد. ایشان هم اراده خدا را در تمام پدیده های هستی جاری می داند. اتفاقا صدرا هم معتقد است بدون اراده خداوند حتی یک مولکول آب هم تشکیل نمی شود. منتها تفاوتی که با شما داراد این است که شما می گویید چگونگی دخالت خدا در تشکیل یک مولکول آب را نمی دانم ولی صدرا سعی دارد یک چگونگی برای آن تبیین کند. تفاوت در این است. البته خاطر نشان می کنم اینکه سروش نریه اش را بر اساس فلسفه صدرایی تبیین می کند به دلیل این است که مخاطبش صدرایی است.

حالا شاید حرف ایشان را دقیق ندانم چیست، باید از فلاسفه بپرسید
ولی منظورم این است که خدا و اراده او اینطور نیست که از طریق اراده موجودات در طبیعت دخالت کند، خودش هم میتواند دخالت مستقیم داشته باشد.

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
1. اینکه کلمات قرآن از سوی خود محمد (ص) باشد و اراده او در وحی دخیل باشد و خدا را هم به همان شیوه تشکیل مولکول آب در کنار آن بگذاریم چه فرقی با نظریه سروش دارد؟ سروش هم همین را می گوید. سروش نمی گوید که خداوند و اراده او هیچ کاره هستند. چه اینکه اگر اراده خدا نباشد هیچ اتفاقی در عالم هستی نمی افتاد. اصلا هستی ای نبود. لذا خواهش می کنم دقیقا بفرمایید تفاوت در چیست؟

در این صورت با تغییر فرد و شخص باید علم هدایت نیز تغییر کند، در صورتی که ما گفتیم علم هدایت ثابت است، لذا باید از سوی کسی باشد که احاطه کامل دارد و نه دخالت از سوی مخلوقی باپد که علمش دائماً افزوده میشود لذا ناقص است.

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
2. تفاوت کلامی که از زبان محمد (ص) جاری شده است با کلامی که از زبان مارکس و کانت و بودا و ..... جاری شده است در چیست؟ یعنی خدا فقط در کلام محمد (ص) بوده است یا در کلام باقی افراد هم بوده است؟ تفاوت بودن خدا در کلام افراد بالا چیست؟

یه نگاه به تاپیک فلسفه و کلام بیاندازید، تفاوتها را متوجه میشوید، خدا که فقط یک کلمه نیست؟ هست؟
یک خدا را طولی میداند، یک عرضی، یک یک آدم نشسته در جایی، یکی یک فرآگاهی میداند، یک خدا را خیر محض و خوبی مطلق میداند و ....
قرآن خدا را «احد، صمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» میداند
کدام یک از آنها خدا را اینگونه شناخته اند؟

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
اما اگر معتقدید که عین این کلمات را خداوند ساخته است

بارها گفته ام عین کلمات مقصود خدا بوده است.
لطفاً نظر شخصی خودتان را هم بنویسید.

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
ما معتقدیم چیزی که از خداوند به انسان ها می رسد بی صورت است. این ماییم که به آن صورت می بخشیم. این صورت بخشی را تحریف نمی نامند.

یعنی چه بی صورت است؟
این بی صورتها ثابتند یا نه؟ یا هر چیزی میتواند باشد؟
چطور آن خدا به خود شما صورت داده است؟
چطور مکانیزمی درون شما تعبیه کرده که به بی صورت، صورت بدهید؟

شریعت عقلانی;384710 نوشت:
این مقایسه دقیقا در دنیای ما هم صادق است. ما مدیری را لایق تر می دانیم که سیستمی را چینش کند که زیاد نیاز به نظارت و دخالت مدیری که در راس است ندارد و افراد آن چنان به صورت شایسته چینش شدهاند که خود به خود کار می کنند و نیاز به دخالت دفعی مدیر ندارند. آیا این طور نیست؟

آن قوانین را چطور وضع کرده؟
آیا آنها هم خود مخلوقند؟
برای وضع آنها هم قوانینی وضع کرده؟
این سلسله در کجا بازمیایستد؟
این تصور که شما دارید یعنی خدا در یک گوشه بنشیند و قوانین مثل یک برنامه کامپیوتری اجرا شود!!! خب این کجایش دخالت خداست؟ اصلاً قانون چیست که از خودش حیات داشته باشد و بتواند به چیزی اعمال شود؟
جناب برداشت شما ناشی از تشبیهی است که میان خالق و مخلوق انجام داده اید!

موفق باشید

[="Navy"]سلام
من پست ها را نخواندم چون صفحات طولانی شده اما با توجه به موضوع مطالبی را قرار می دهم! امیدوارم که به موضوع ربط داشته باشد!!!!

1- منبع وحی چیست که به پیامبر وحی می شود:
منبع قرآن لوح محفوظی است که نزد خداست و به صورت کلمات آن لوح نزول پیدا می کند و بر زبان پیامبر جاری می شود
إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ

2-خداوند به چند صورت به پیامبرش الفاظ را وحی می کند:
به دو صورت خداوند وحی انجام می دهد
الف-چونکه ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها خداوند بعضا کلمات قرآن را از طریق جبریل وحی می کند
قُلْ مَنْ كانَ عَدُوّاً لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنينَ

ب-همانطور که گفته شد خداوند ابا دارد کارها را بدون واسطه قرار دهد و این به آن معنا نیست که خداوند هرگز بدون واسطه کار ها را انجام نمی دهد و گاها خداوند وحی را بدون واسطه یعنی بدون جبریل به پیامبرش می رساند
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى[/]

hoorshid;384488 نوشت:
خب این ذات دین رو شما چه طور تشخیص میدهید؟ایا ملاکی دارید؟اگر ملاکی هست لطفا بفرمایید چه هست و اگر نیست این ضعف متوجه خداوند میشود که از شیوه ای بهره گرفته برای رساندن پیامش که شیوه ای تضمین شده نیست.یعنی خداوند که قادر مطلق است هدفی داشته که در هیچ سطحی محقق نشده و نمیشود.کما اینکه به نظر بنده اگر ملاکی هم هست باید توسط همین دین به مردم معرفی میشد.کسی که چنین ادعایی میکند باید بتواند ملاک تشخیص را هم مستدل ارائه دهد.

ذات ادیان را سروش در کتاب بسط تجربه نبوی به صراحت بیان کرده است.
به قول مولانا :
به معراج برآیید چو از آل رسولید رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید.
رسیدن به عالم معنا را سروش جزو ذات ادیان می داند که اگر در هر جامعه ای و در هر شرایط فرهنگی اجتماعی دین نازل می شد ابن مسئله لایتغیر بود. پیامبر صرفا از ابزارهایی که در اختیار داشت مانند زبان عربی و تقویم قمری و تمام تصورات و آداب و رسوم اعراب آن زمان سعی کرد که مردم را به همین سمت بکشاند.
پیامبر در حدیثی زیبا می گوید :
الشریعه اقوالی الطریقه افعالی الحقیقه احوالی
و البته منظور پیامبر احوالش در زمان نزول وحی بود. در زمان اتصالش به عالم بالا بود. حقیقت دین را ایشان همین مسئله ذکر کردند.
در حدیثی دیگر می فرماید :
برای خداوند بندگانی است که اگر چه نبی نیستند ولی نبوت به وجود آنها غبطه می خورد.
به نظر شما منظور پیامر چه کسانی است؟ چرا باید پیامبر با وجود این همه قرب و اتصالی که با عالم بالا دارد باید به بندگانی از خدا غبطه بخورد. مسلما منظور ایشان عارفان واصلی هستند که طعم اتصال به عالم بالا را کشیده اند. منتها چون مسئولیت پیامبری نداشتند بیشتر می توانستند از لذت این اتصال بهره ببرند. پیامبر هم چون مسئولیت نبوت داشت مسئولیت هدایت داشت مجبور بود به طریقی این راه را برای اعراب جاهل آن زمان با آن فرهنگ های پست نشان دهد.
hoorshid;384488 نوشت:
دوم،بزرگوار این صحبت شما با بسیاری از ایات قران که اون رو هدایتی برای اهل عالم معرفی میکند در تضاد است.از طرفی جنب شریعت با این وصف اسلام نباید اخرین دین میبود چرا که یا وجود انچه شما از ان به عنوان عرض بر دین نام بردید ضروریست که این با اخرین دین الهی بودن اسلام در تضاد است یا ضروری نیست که در ان صورت باید بگوییم العیاذ بالله پیامبر با بیان احکام ان هم با این صراحت و در بسیاری موراد ریزه کاری ها و... که فرموده خداوند دستور داده فلان کار را بکنید یا فلان را به خداوند نسبت دروغ داده!!و اگر چنین فرضی رو بپذیریم چه طور میشود به ایشان در مورد حقایق دین اعتماد کرد؟!

ببینید داستان خاتمیت پیامبرهم نکته جالبی دارد که دقیقا با نظریه سروش هم خوانی دارد.
در قرآن آیه ای که به خاتمیت پیامبر اشاره دارد دقیقا دو سه آیه بعد از آیاتی است که به داستان زید و ازدواج پیامبر با همسر زید بعد از طلاق از او اشاره دارد. زینب زن بسیار زیبایی بود. پیامبر هم یک روز که به در خانه زید رفته بود زینب با عجله و بدون اینکه جامه مناسبی بپوشد با همان لباس خانه به دم در خانه آمد و پیامبر تا او را دید روی گرداند و خویشتن داری کرد. و احتمالا در قلب او دگرگونی ای پدیدارگشت. خوب پیامبر انسان بود مانند تمام انسان ها و دارای تمایل جنسی. مهم این است که انسانی وارسته و خویشتن دار بود. برای همین هم خود را به گناه آلوده نکرد. ولی اینکه با دیدن زینب دگرگونی ای در او ایجاد شد کاملا طبیعی است و اصلا توهین حساب نمی شود. اما او این دگرگونی را پنهان می کرد.
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ - آیه 37 سوره احزاب
زید که این قضیه را فهمید زینب را طلاق داده تا پیامبر بتواند با او ازدواج کند. مردم که تعجب کردند که چرا پیامبر با همسر فرزند خود ازدواج می کند در حالیکه این حرام است آیه نازل شد که پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست و او خاتم پیامبران است.
به نظر شما چه ارتباطی بین پدر زید نبودن پیامبر و خاتمیت او وجود دارد که این دو جمله دقیقا در کنار هم آمده اند؟! البته خودم پاسخی برای آن دارم ولی دوست دارم نظر شما را ابتدا بدانم.
مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ [=times new roman]ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿٤٠﴾ احزاب
نکته دیگر در مورد خاتمیت ایشان این است که اعتقاد به خاتمیت پیامبر یک اعتقاد درون دینی است و فقط مسلمانان به آن اعتقاد دارند. اینگونه نیست که از قبل مشخص بوده که او آخرین پیامبر است. فکر می کنم حتی خود وی تا قبل از نزول این آیه این را نمی دانسته.
و البته آیه هم بر اساس یک سلسله اتفاقاتی که در زندگی شخصی پیامبر افتاده بر او نازل شده است و اگر این اتفاقات نمی افتاد شاید این آیه نازل نمی شد و محمد خاتم یامبران نمی گشت. و این است که می گویم قران آینه ای است که تمام اتفاقات زندگی خصوصی و اجتماعی پیامبر بر اساس شخصیت اخلاقی و رفتاری وی و بر اساس آداب رسوم زمانه را منعکس کرده است.

شریعت عقلانی;384767 نوشت:
داستان زید و ازدواج پیامبر با همسر زید بعد از طلاق از او اشاره دارد. زینب زن بسیار زیبایی بود. پیامبر هم یک روز که به در خانه زید رفته بود زینب با عجله و بدون اینکه جامه مناسبی بپوشد با همان لباس خانه به دم در خانه آمد و پیامبر تا او را دید روی گرداند و خویشتن داری کرد. و احتمالا در قلب او دگرگونی ای پدیدارگشت. خوب پیامبر انسان بود مانند تمام انسان ها و دارای تمایل جنسی. مهم این است که انسانی وارسته و خویشتن دار بود. برای همین هم خود را به گناه آلوده نکرد. ولی اینکه با دیدن زینب دگرگونی ای در او ایجاد شد کاملا طبیعی است و اصلا توهین حساب نمی شود. اما او این دگرگونی را پنهان می کرد.
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ - آیه 37 سوره احزاب
زید که این قضیه را فهمید زینب را طلاق داده تا پیامبر بتواند با او ازدواج کند. مردم که تعجب کردند که چرا پیامبر با همسر فرزند خود ازدواج می کند در حالیکه این حرام است آیه نازل شد که پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست و او خاتم پیامبران است.
به نظر شما چه ارتباطی بین پدر زید نبودن پیامبر و خاتمیت او وجود دارد که این دو جمله دقیقا در کنار هم آمده اند؟! البته خودم پاسخی برای آن دارم ولی دوست دارم نظر شما را ابتدا بدانم.

سلام
قسمت هایی از داستان زید و همسرش را که بیان کردید صحیح نیست مثل اینکه پیامبر دگرگونی خود پس از مشاهده همسر زید را پنهان کرد:

[SPOILER](وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).منظور از نعمت خداوند همان نعمت هدايت و ايمان است كه نصيب" زيد بن حارثه" كرده بود، و نعمت پيامبر ص اين بود كه وى را آزاد كرد و همچون فرزند خويش گراميش داشت.
از اين آيه استفاده مى‏شود كه ميان زيد و زينب، مشاجره‏اى در گرفته بود و اين مشاجره ادامه يافت و در آستانه جدايى و طلاق قرار گرفت، و با توجه به جمله" تقول" كه فعل مضارع است پيامبر ص كرارا و مستمرا او را نصيحت مى‏كرد و از جدايى و طلاق باز مى‏داشت.
آيا اين مشاجره به خاطر عدم توافق وضع اجتماعى زينب با زيد بود كه او از يك قبيله سرشناس و اين يك برده آزاد شده بود؟
يا به خاطر پاره‏اى از خشونتهاى اخلاقى زيد؟ و يا هيچكدام؟ بلكه توافق روحى و اخلاقى در ميان آن دو نبود، چرا كه گاه ممكن است دو نفر خوب باشند، ولى از نظر فكر و سليقه اختلافاتى داشته باشند كه نتوانند به زندگى مشترك با هم ادامه دهند.به هر حال تا اينجا مساله پيچيده‏اى نيست، بعد مى‏افزايد:" تو در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند، و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى"! (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
مفسران در اينجا سخنان فراوانى گفته‏اند و ناشى گرى بعضى از آنان در تعبيرات، بهانه‏هايى به دست دشمنان داده است، در حالى كه از قرائنى كه در خود آيه و شان نزول آيات و تاريخ وجود دارد، مفهوم اين آيه مطلب پيچيده‏اى نيست، زيرا:
پيامبر ص در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايى بيانجامد پيامبر ص براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏اش زينب شده كه حتى برده‏اى آزاد شده او را طلاق داده، وى را به همسرى خود برگزيند، ولى از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند.
نخست اينكه:" زيد" پسر خوانده پيامبر ص بود، و مطابق يك سنت جاهلى پسر خوانده، تمام احكام پسر را داشت، از جمله اينكه ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده را حرام مى‏پنداشتند.
ديگر اينكه پيامبر ص چگونه حاضر مى‏شود با همسر مطلقه برده آزاد شده‏اى ازدواج كند و اين شان و مقام او است.
از بعضى از روايات اسلامى به دست مى‏آيد كه پيامبر ص به هر حال اين تصميم را به فرمان خدا گرفته بود، و در قسمت بعد آيه نيز قرينه‏اى بر اين معنى وجود دارد.
بنا بر اين اين مساله، يك مساله اخلاقى و انسانى بود و نيز وسيله مؤثرى براى شكستن دو سنت غلط جاهلى (ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و ازدواج با همسر مطلقه يك غلام و برده آزاد شده).
مسلم است كه پيامبر ص نبايد در اين مسائل از مردم بترسد و از جوسازيها و سم‏پاشيها واهمه‏اى به خود راه دهد، ولى به هر حال طبيعى است كه انسان در اين گونه موارد به خصوص كه پاى مسائل مربوط انتخاب همسر در كار بوده باشد، گرفتار ترس و وحشتى مى‏شود، به خصوص اينكه ممكن بود اين گفتگوها و جنجالها در روند پيشرفت هدف مقدس او و گسترش اسلام اثر بگذارد، و افراد ضعيف الايمان را تحت تاثير قرار دهد و شك و ترديد در دل آنها ايجاد كند.
لذا در دنباله آيه مى‏فرمايد:" هنگامى كه زيد حاجت خود را به پايان برد و او را رها كرد ما او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده‏هاى خود، هنگامى كه از آنها طلاق بگيرند، نباشد" (فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و اين كارى بود كه مى‏بايست انجام بشود" و فرمان خدا انجام شدنى است" (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
" ادعياء" جمع" دعى" به معنى پسر خوانده و" وطر" به معنى نياز و حاجت مهم است، و انتخاب اين تعبير در مورد طلاق و رهايى زينب در حقيقت به خاطر لطف بيان است كه با صراحت عنوان" طلاق" كه براى زنان و حتى مردان عيب است مطرح نشود گويى اين دو به يكديگر نيازى داشته‏اند كه مدتى زندگى مشترك داشته باشند و جدايى آنها به خاطر پايان اين نياز بوده است.
تعبير به" زَوَّجْناكَها" (او را به همسرى تو در آورديم) دليل بر اين است كه اين ازدواج يك ازدواج الهى بود، لذا در تواريخ آمده است كه" زينب" بر ساير همسران پيامبر ص به اين امر مباهات مى‏كرد و مى‏گفت: زوجكن اهلوكن و زوجنى اللَّه من السماء:" شما را خويشاوندانتان به همسرى پيامبر ص درآوردند، ولى مرا خداوند از آسمان به همسرى پيامبر خدا ص درآورد" «1».
قابل توجه اينكه قرآن براى رفع هر گونه ابهام، با صراحت تمام، هدف اصلى اين ازدواج را كه شكستن يك سنت جاهلى در زمينه خوددارى ازدواج با همسران مطلقه پسرخوانده‏ها بوده است بيان مى‏دارد، و اين خود اشاره‏اى است به يك مساله كلى ازدواجهاى متعدد پيامبر ص امر ساده‏اى نبود بلكه هدفهايى را تعقيب مى‏كرد كه در سرنوشت مكتب او اثر داشت.
جمله كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا اشاره به اين است كه در اينگونه مسائل بايد قاطعيت به خرج داد و كارى كه شدنى است بايد بشود، زيرا تسليم جنجالها شدن در مسائلى كه ارتباط با هدفهاى كلى و اساسى دارد بى معنى است.
با تفسير روشنى كه در مورد آيه فوق آورديم معلوم مى‏شود كه پيرايه‏هايى را كه دشمنان و يا دوستان نادان خواسته‏اند به اين آيه ببندند كاملا بى اساس است، و در بحث نكات توضيح بيشترى در اين زمينه به خواست خدا خواهيم داد.
آخرين آيه مورد بحث در تكميل بحثهاى گذشته چنين مى‏گويد:" هيچگونه سختى و حرجى بر پيامبر ص در آنچه خدا براى او واجب كرده است نيست" (ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا كه خداوند فرمانى به او مى‏دهد، ملاحظه هيچ امرى در برابر آن جائز نيست، و بدون هيچ چون و چرا بايد به مرحله اجرا در آيد.
رهبران آسمانى هرگز نبايد در اجراى فرمانهاى الهى گوش به حرف اين و آن دهند يا ملاحظه جوسازيهاى سياسى و آداب و رسوم غلط حاكم بر محيط را كنند چه بسا آن دستور براى شكستن همين شرائط نادرست و در هم كوبيدن بدعتهاى زشت و رسوا باشد.
آنها بايد به مصداق وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ (مائده- 54) بدون خوف از سرزنشها و جنجالها، فرمان خدا را به كار بندند.
اصولا اگر ما بخواهيم بنشينيم تا براى اجراى فرمان حق، رضايت و خشنودى همه را جلب كنيم چنين چيزى امكان پذير نيست، گروه‏هايى هستند كه تنها هنگامى راضى مى‏شوند كه ما تسليم خواسته‏ها يا پيرو مكتب آنها شويم، چنان كه قرآن مى‏گويد: وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ:
" هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا از آئين آنها بى قيد و شرط پيروى كنى" (بقره- 120).
و در باره آيه مورد بحث مطلب چنين بود، زيرا ازدواج پيامبر ص با زينب- چنان كه گفتيم- در افكار عمومى مردم آن محيط دو ايراد داشت: يكى ازدواج با" همسر مطلقه پسر خوانده" كه در نظر آنها همچون ازدواج با همسر پسر حقيقى بود، و اين بدعتى بود كه مى‏بايد در هم شكسته مى‏شد.
و ديگر ازدواج مرد با شخصيتى همچون پيامبر ص با همسر مطلقه يك برده آزاد شده عيب و ننگ بود، چرا كه پيامبر را با يك برده همرديف قرار مى‏داد اين فرهنگ غلط نيز بايد برچيده شود، و ارزشهاى انسانى بجاى آن بنشيند،" و كفو" بودن دو همسر تنها بر اساس ايمان و اسلام و تقوا استوار گردد.
اصولا سنت‏شكنى و برچيدن آداب و رسوم خرافى و غير انسانى همواره با سر و صدا توأم است، و پيامبران هرگز نبايد به اين سر و صداها اعتنا كنند.
لذا در جمله بعد مى‏فرمايد:" اين سنت الهى در مورد پيامبران در امم پيشين نيز جارى بوده است" (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نيستى كه گرفتار اين مشكلى، بلكه همه انبياء به هنگام شكستن سنتهاى غلط گرفتار اين ناراحتيها بوده‏اند.
مشكل بزرگ در اين قضيه، منحصر به شكستن اين دو سنت جاهلى نبود، بلكه چون پاى ازدواج پيامبر ص در ميان بود، اين امر مى‏توانست دستاويز ديگرى به دشمنان براى عيبجويى بدهد كه شرح آن خواهد آمد.
و در پايان آيه براى تثبيت قاطعيت در اين گونه مسائل بنيادى مى‏فرمايد" فرمان خدا همواره روى حساب و برنامه دقيقى است و بايد به مرحله اجرا در آيد" (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).
تعبير به" قَدَراً مَقْدُوراً"، ممكن است اشاره به حتمى بودن فرمان الهى باشد، و ممكن است ناظر به رعايت حكمت و مصلحت در آن باشد اما مناسبتر با مورد آيه اين است كه هر دو معنى از آن اراده شود، يعنى فرمان خدا هم روى حساب است و هم بى چون و چرا لازم الاجراء است.
جالب اينكه در تواريخ مى‏خوانيم: پيامبر اسلام در مورد ازدواج با زينب آن چنان دعوت عامى براى صرف غذا از مردم به عمل آورد كه در مورد هيچيك از همسرانش سابقه نداشت! «1».
گويا با اين كار مى‏خواست نشان دهد كه به هيچوجه مرعوب سنتهاى خرافى محيط نيست، بلكه به اجراى اين دستور الهى افتخار مى‏كند، بعلاوه در نظر داشت كه از اين راه آوازه شكستن اين سنت جاهلى به گوش همگان در سراسر جزيره عرب برساند.
نكته‏ها:
1- افسانه‏هاى دروغين
داستان ازدواج پيامبر اسلام ص با زينب با تمام صراحتى كه قرآن در اين مساله و هدف اين ازدواج به خرج داده و آن را شكستن يك سنت جاهلى در ارتباط با ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده معرفى كرده باز مورد بهره‏بردارى سوء جمعى از دشمنان اسلام گرديده است، آنها خواسته‏اند از آن يك داستان عشقى بسازند كه ساحت قدس پيامبر را با آن آلوده كنند و احاديث مشكوك و يا مجعولى را در اين زمينه دستاويز قرار داده‏اند.
از جمله اينكه نوشته‏اند: هنگامى كه پيامبر ص براى حال‏پرسى زيد به خانه او آمد همين كه در را گشود چشمش به جمال زينب افتاد، و گفت:
" سبحان اللَّه خالق النور تبارك اللَّه احسن الخالقين"!:" منزه است خداوندى كه خالق نور است و جاويد و پر بركت است خدايى كه احسن الخالقين مى‏باشد"! و اين جمله را دليلى بر علاقه پيامبر ص به زينب گرفته‏اند.
در حالى كه شواهد روشنى- قطع نظر از مساله نبوت و عصمت- در دست است كه اين افسانه‏ها را تكذيب مى‏كند.
نخست اينكه: زينب دختر عمه پيامبر ص بود و در محيط خانوادگى تقريبا با او بزرگ شده بود، پيامبر ص شخصا او را براى زيد خواستگارى كرد، و اگر زينب جمال فوق العاده‏اى داشت و فرضا جمال او جلب توجه حضرت را كرده بود نه جمالش امر مخفى بود و نه ازدواج با او قبل از اين ماجرا مشكلى داشت، بلكه با توجه به اينكه زينب هيچگونه تمايلى براى ازدواج با زيد نشان نمى‏داد بلكه مخالفت خود را صريحا، بيان كرد، و كاملا ترجيح مى‏داد همسر پيامبر ص شود بطورى كه وقتى پيامبر ص به خواستگارى او براى زيد رفت خوشحال شد زيرا تصور مى‏كرد پيامبر ص او را براى خود خواستگارى مى‏كند، اما بعدا با نزول آيه قرآن و امر به تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر تن به ازدواج با زيد داد.
با اين مقدمات چه جاى اين توهم كه او از چگونگى زينب با خبر نباشد؟
و چه جاى اين توهم كه تمايل ازدواج با او را داشته باشد و نتواند اقدام كند؟
ديگر اينكه هنگامى كه زيد براى طلاق دادن همسرش زينب به پيامبر ص مراجعه مى‏نمايد حضرت بارها او را نصيحت مى‏كند و مانع اين طلاق مى‏شود، اين خود شاهد ديگرى بر نفى آن افسانه‏ها است.
از سوى ديگر قرآن با صراحت هدف اين ازدواج را بيان كرده تا جايى براى گفتگوهاى ديگر نباشد.
از سوى چهارم در آيات فوق خوانديم كه خدا به پيامبر مى‏گويد: در ماجراى ازدواج با همسر مطلقه زيد جريانى وجود داشت كه پيامبر از مردم مى‏ترسيد در حالى كه بايد از خدا بترسد.
مساله ترس از خدا نشان مى‏دهد كه اين ازدواج به عنوان يك وظيفه انجام شده كه بايد به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را كنار بگذارد تا يك هدف مقدس الهى تامين شود، هر چند به قيمت زخم زبان كوردلان و افسانه‏بافيهاى منافقان در زمينه متهم ساختن پيامبر تمام گردد و اين بهاى سنگينى بود كه پيامبر در مقابل اطاعت فرمان خدا و شكستن يك سنت غلط پرداخت و هنوز هم مى‏پردازد! اما لحظاتى در طول زندگى رهبران راستين فرا مى‏رسد كه بايد ايثار و فداكارى كنند، و خود را در معرض اتهام اينگونه افراد قرار دهند تا هدفشان پياده شود.
آرى اگر پيامبر هرگز زينب را نديده بود و نشناخته بود و هرگز زينب تمايل با ازدواج او نداشت و زيد نيز حاضر به طلاق دادن او نبود (قطع نظر از مسئله نبوت و عصمت) جاى اين گفتگو و توهمات بود، ولى با توجه به نفى همه اين شرائط، ساختگى بودن اين افسانه‏ها روشن مى‏شود.
به علاوه تاريخ زندگى پيامبر ص به هيچ وجه نشان نمى‏دهد كه او علاقه و تمايل خاصى نسبت به زينب داشت، بلكه همچون ساير همسران بلكه شايد از جهاتى كمتر از بعضى همسران پيامبر بوده، و اين خود شاهد تاريخى ديگرى بر نفى آن افسانه‏ها است. آخرين سخنى كه در اينجا اشاره به آن را لازم مى‏دانيم اينكه ممكن است كسى بگويد شكستن چنين سنت غلطى لازم بود اما چه ضرورتى داشت كه شخص پيامبر اقدام به سنت‏شكنى كند، مى‏توانست مساله را به صورت يك قانون بيان نمايد و ديگران را تشويق به گرفتن همسر مطلقه پسر خوانده خود كند.
ولى بايد توجه داشت گاهى يك سنت جاهلى و غلط مخصوصا مربوط به ازدواج با افرادى كه دون شان انسان از نظر ظاهرى هستند با سخن امكان پذير نيست، و مردم مى‏گويند اگر اين كار خوب بود چرا خود او انجام نداد،؟ چرا او با همسر برده آزاد شده‏اى ازدواج نكرد؟! چرا او با همسر مطلقه فرزندخوانده‏اش عقد همسرى نبست؟!.

در اينگونه موارد يك نمونه عملى به همه اين چراها پايان مى‏دهد. و بطور قاطع آن سنت غلط شكسته مى‏شود. گذشته از اينكه نفس اين عمل يك نوع ايثار و فداكارى بود.

[/SPOILER]
شریعت عقلانی;384767 نوشت:
نکته دیگر در مورد خاتمیت ایشان این است که اعتقاد به خاتمیت پیامبر یک اعتقاد درون دینی است و فقط مسلمانان به آن اعتقاد دارند. اینگونه نیست که از قبل مشخص بوده که او آخرین پیامبر است. فکر می کنم حتی خود وی تا قبل از نزول این آیه این را نمی دانسته.

خاتم بودن وی از کتب آسمانی دیگر مشخص بوده (طبق اعتقادات مسلمانان) حتی قبل از بعثتش.

hoorshid;384497 نوشت:
در مورد بخشی که در در باره موارد علمی توضیح دادید متوجه نشدم...!
یعنی چه که دین جامع نیست؟!اگر اصل وجود دین به خاطر نقصان عقل انسان است و اگر قران خودش به کامل بونش شهادت میدهد این حرف چه طور میتواند درست باشد؟

بنده نگفتم کامل نیست بلکه عرض کردم جامع نیست. بنده پاسخ این مورد را در پاسخ به جناب بی نظیر دادم که نقل قول می کنم :
شریعت عقلانی;384223 نوشت:
سروش در همان کتاب بسط تجربه نبوی به مسئله جالب دیگری هم اشاره می کند و آن اینکه کامل بودن با جامع بودن متفاوت است. توضیح اینکه یک دین می تواند کامل باشد ولی ممکن است جامع نباشد. شما ممکن است پیراهنی بپوشید که کامل باشد. ییعنی آستین و جیب و دکمه و ... داشته باشد و از این منظر کامل باشد. ولی آیا این پیراهن جامع است. یعنی برای همه انسان ها می تواند استفاده شود.
به آیه الیوم اتممت لکم دینکم دقت کنید. اولا اشاره به کامل کردن دین دارد. ثانیا گفته : لکم. یعنی برای شما دین را کامل کردم. یعنی برای مخاطبان وحی. دقت کنید.

hoorshid;384497 نوشت:
راستش رو بخواهید من جواب صریحتری برای سوالم میخوام:
از نظر شما الان در قران خطا و اشتباه هست؟یعنی شهادت خود ایات رو به نزول وحی و یا امی بودن پیامبر هنگام نزول قران و یا وحیانی و الهی بودن قران و... رو حجت نمیدانید؟

باز هم می گویم در عرضیات آن می تواند خطا وجود داشته باشد. ولی اگر بر اساس علم همان زمان بخواهیم گفته های قران را تحلیل کنیم خطایی در آن نیست.
در مورد نزول وحی و یا امی بودن پیامبر و یا وحیانی و الهی بودن قرآن متوجه نشدم که چه تعارضی با نظریه سروش یا گفته های بنده دارد؟
ببینید بنده معتقد حالات پیامبر حتی در معرفتی که در آیات قران نهفته است تاثیرگذار بوده است. به این شعر مولانا دقت کنید :
سخت خاک آمیز می آید سخن آب تیره شد سر چه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند آنکه تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نی شتاب صبر کن والله اعلم بالصواب
مولانا صبر می کند تا وجود خاک آمیزش دوباره با عالم بالا اتصال برقرار کند تا بتواند اشعاری بسراید که در آن معارف بالاتری هست. هر چه اتصال پیامبر به عالم ملکوت بیشتر و بهتر انجام می شد معارفی که بر زبان او جاری می شد متعالی تر می شد. سروش در آن مباحثه با سبحانی مقایسه جالبی را بین آیات مختلف قران انجام داده است.
hoorshid;384497 نوشت:
بزرگوار تحدی حد اقل به یک سورست.نه یک ایه.
شما تحدیی بکنید که نشود از ان ایرادی گرفت چرا نپذیریم؟!...

نشود از آن ایراد گرفت؟ چه کسی از آن ایراد بگیرد؟ باز هم می گویم آن داور منصفی که بتواند بین کلام بنده و خداوند داوری کند کیست؟ در ضمن هر ایرادی هم از آن بگیرند من هم مانند مسلمانان می گویم عقل شما ناقص است و به بزرگی این کلام من واقف نیستید!! در ضمن چه بسا افراد زیادی باشند که از آیات قران ایراد گرفتند ولی با تفسیر ها و تاویل های آنچنانی مواجه شدند.

بی نظیر;384560 نوشت:
ممکن است بگویید داشتانهای قران را قبول ندارید ولی مورد حضرت مریم که جهانی است و مربوط به قران نیست

با سلام.
وقتی ما درمورد شریعت اسلام و کتاب قران که ظاهرا بالاترین شریعت و کتاب است چنین دیدی داریم شرایع و کتب مقدس دیگر که جای خود دارند. اگر داستان مریم جهانی است چون شریعت عیسی جهانی است. در جایی خواندم که یک مورخ یهودی باکرگی حضرت مریم را زیر سوال برده است. لذا این ها صرفا مسایل اعتقادی است و ایمانی نه واقعیات تاریخی.
در ضمن به اعتقاد بنده بحث را منحرف نکنیم. در پاسخ به جناب سلمان به مسئله زیر اشاره کردم :
شریعت عقلانی;384710 نوشت:
کدام خداوند قدرت بالاتری دارد :
خدایی که به همه چیز علم دارد به گذشته و آینده تمام اجزای عالم هستی علم دارد و و اراده ای می کند و قوانینی را وضع می کند بر اساس آن چه میخواهد تا بر اساس این قوانین دقیقا به آنچه می خواهد برسد.
خدایی که عالمی را با اراده ای خلق می کند و قوانینی را هم بر آن وضع می کند ولی بدلیل اینکه این قوانین خواست و نظرش را تامین نمی کند مجبور می شود در این قوانین دخل و تصرف کند و دخالت دفعی نماید.
این مقایسه دقیقا در دنیای ما هم صادق است. ما مدیری را لایق تر می دانیم که سیستمی را چینش کند که زیاد نیاز به نظارت و دخالت مدیری که در راس است ندارد و افراد آن چنان به صورت شایسته چینش شدهاند که خود به خود کار می کنند و نیاز به دخالت دفعی مدیر ندارند. آیا این طور نیست؟
حال ما به همان خدایی اعتقاد داریم که قدرت بالاتری دارد. قوانینی وضع کرده است که او را نیازمند دخالت دفعی در امور آن نکرده است.
و من الله توفیق

بی نظیر;384560 نوشت:
ببینید قاعده کلی این است که اتش می سوزاند حال اگر انسانی بر روی اتش راه برود و نسوزد قاعده را تغغیر داده است

خیر قاعده سوزاندگی آتش را تغییر نداده است. بلکه آن را خوب شناخته است و توانسته است با تمرین بسیار زیاد بدنش را جوری تربیت کند که آتش روی آن کارگز نباشد.
ببینید ما قوانینی داریم که خود معلول قوانین دیگری است. نمی توان گفت خداوند تمام قوانین عالم هستی را به طور مستقیم خلق کرده است. بلکه ممکن است خداوند فقط یک قانون را خلق کرده باشد و الباقی قوانین به ترتیب شکل گرفته باشند. به عنوان مثال ما قانونی داریم به نام قانون جاذبه. خوب آیا نمی توان بر آن غلبه پیدا کرد و آن را تغییر داد. البته که می توان. مهم این است که بفهمیم که این قانون معلول چه قانونی است و چگونه شکل گرفته است. چرا سیبی که از درخت رها می شود به پایین می رود. چرا جاذبه وحود دارد؟ خوب جاذبه معلول قانون بر هم نهی مواد است و اینکه هر ماده ای نیروی بر ماده دیگر بر اساس وزن و فاصله اش وارد می کند. بنده تخصص لازم را در فیزیک ندارم که بگویم همین قانون از کجا نشئت می گیرد. ولی ظاهرا علم فیزیک توانسته است تبیینی از چگونگی بوجود امدن عالم هستی ارایه دهد که از یک نقطه و در واقع یک قانون شروع شده باشد.

سلمان14;384740 نوشت:
چرا ثابت نمی کند؟
ما برای فهم نیاز به کلمات داریم، همین کافی نیست که باید کلمات ثابتی برای هدابت باشد؟
شما میگویی:
فهم ثابتی از کلمات متغییری ممکن است؟
یا فهم ثابتی برای هدایت بشر مورد نیاز نیست؟(مثلاً امروز خدا هست و فردا خدا نیست، امروز خدا واحد است و فردا خدا شئونات دارد و ....)

باز هم عرض می کنم مشاهدات عالم خارج ثابت می کند که هدایت کل بشر بوسیله کلمات ثابتی اتفاق نیافتاده است. هر کسی با یک سری از کلمات. یکی با کلمان قران. یکی با انجیل. یکی با کلمات بودا و .... . حال چرا باید یکی مستقیما توسط خدا خلق شود و بدون خطا باشد و الباقی تحریف شده و پر از خطا. آنهم چه خطاهایی. اعتقاد به خداناباوری. یا جسمانیت خدا یا .... . به اعتقاد بنده با کمی اغماض می توانیم دعوت به معنویت را ذات تمام ادیان بدانیم. حتی ادیان خداناباور. در تمام ادیان چه الهی و چه غیر الهی عرفان نقشی مهم دارد. خدا که نیاز به طرفدار ندارد. نمی خواهد که بوسیله دین و دعوت به خداپرستی برای خود دارودسته جمع کند. اگر انسان را به خداپرستی دعوت کرده است این هم می تواند به دلیلی اولی تر باشد. این دیل اولی شاید دعوت به معنویت باشد. البته به یقین نمی توانم اظهار نظر کنم. ولی حداقل می توانم بگویم این مسئله جهانشمول تر از دیدگاه رایج دین است.

سلمان14;384740 نوشت:
اینجانب گفتم تشخیص خیلی جیزها در حد دانش ناقص انسان نیست، بعد چطور خودم بیایم بگویم دین برای این هست برای آن نیست؟
آیا لازمه این چیزی که شما میخواهید یک علم قطعی نیست؟ که در این صورت باز گفته های خودتان زیر سوال میرود.
تمام علم بشر بر اساس تحلیل بعد از وقوع حادثه است و آنچه هم پیش بینی میکند براساس معادلاتی است که از تحلیل بعد از وقوع حوادث کشف کرده این از ارزش آنها میکاهد؟
به این سوال آخرتان چند بار پاسخ داده ام:
«فرض کنید بار حفاظت از دین را کسی جز نبی اکرم(ص) نمی توانست بکشد، آیا استغفرالله من و شما و سروش و . .. . میتوانستیم؟!!»
فرض کنید خدا نخواسته همیشه به یک شیوه دخالت کند، گاهی با «سنن معمول الهی» و گاهی هم با «سنن غیرمعمول» چه مشکلی دارد؟

مشکلی ندارد. فرض کنیم که خدا می تواند. ثابت کنید چنین کاری کرده است و چنین امری محقق شده است.
سلمان14;384740 نوشت:
ه نگاه به تاپیک فلسفه و کلام بیاندازید، تفاوتها را متوجه میشوید، خدا که فقط یک کلمه نیست؟ هست؟
یک خدا را طولی میداند، یک عرضی، یک یک آدم نشسته در جایی، یکی یک فرآگاهی میداند، یک خدا را خیر محض و خوبی مطلق میداند و ....
قرآن خدا را «احد، صمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» میداند
کدام یک از آنها خدا را اینگونه شناخته اند؟

منظور بنده تفاوت محتویات کلمات آن افراد نبود. منظور بنده تفاوت بودن خدا در کنار تمام این کلمات بود. مگر شما نگفتید خدا در تمام امور عالم هستی همه کاره است. مگر شما خدا را در کنار مولکول اکسیژن و هیدروژن قرار نداده اید. خوب حالا بفرمایید خدا در کنار کلمات افرادی چون مارکس و بودا و ... نیز هست یا نیست؟ همانطور که در کنار کلمات محمد (ص) است؟ منظورم این بود. وگرنه اگر بخواهیم مقایسه ای بین محتوای آنها انجام دهیم این مقایسه را به چه وسیله ای انجام می دهیم؟ خوب با عقلمان. خوب چه فرقی کرد؟ اگر قرار باشد کلمات قرآن را هم با عقل ناقصمان با کلمات افراد دیگر مقایسه کنیم دیگر چه فرقی می کند که این کلمات مستقیما از خدا باشد یا با واسطه محمد (ص)؟
سلمان14;384740 نوشت:
بارها گفته ام عین کلمات مقصود خدا بوده است.
لطفاً نظر شخصی خودتان را هم بنویسید.

کلمات مارکس و بودا و ... چی؟ آنها هم عین مقصود خداست یا خیر؟ اگر هست پس فرقی بین محمد (ص) با آنها نیست و مقصود ما تامین می شود و اگر نیست چگونه ثابت می کنید که برای قرآن هست و برای آنان نیست؟
سلمان14;384740 نوشت:
یعنی چه بی صورت است؟
این بی صورتها ثابتند یا نه؟ یا هر چیزی میتواند باشد؟
چطور آن خدا به خود شما صورت داده است؟
چطور مکانیزمی درون شما تعبیه کرده که به بی صورت، صورت بدهید؟

یعنی مجردند. یعنی مادی نیستند. یعنی جسمانی نیستند. مانند نفس انسان که مادی نیست. مانند خدا که جسم ندارد. مانند ملائکه که جسمانی نیستند و روحانی اند. بی صورت یعنی روحانی یعنی عقلی یعنی مجرد. نمی دانم چگونه توضیح دهم.
اما اینکه ثابتند یا متغیرند و .... حقیقتا نمی دانم. ولی حدس می زنم چون بی صورتند ممکن است ثابت باشند. مانند نور که ثابت است ولی با گذر از هر چیزی یک جور می شود. بر اساس زاویه ای که آن جسم نسبت به نور می گیرید. می دانید که نور سفید با گذشت از منشور به هفت رنگ در می آید. ( این یک مثال بود. ) فلاسفه ایده ای را برای تبدیل عقل و موجود مجرد به جسم ارایه داده اند تا بوسیله آن تولید ماده از موجود غیر مادی را توجیه کنند. بنده در مورد درستی یا نادرستی آن استدلال ها نمی توانم اظهار نظر کنم. ملاصدرا معتقد است خداوند چون مجرد است از او موجود مجرد صادر می شود. این موجود مجرد را عقل اول می نامد و سپس بیان می کند که از عقل اول عقل ثانی و نفس کلی و موجود جسمانی صادر می شود که عالم ماده را تشکیل می دهد. الباقی عالم هستی نیز بر اساس همان قوانین مذکور شکل می گیرد. لازم به ذکر است علم فیزیک توانسته نحوه بوجود امدن کل عالم ماده را تبیین کند. اگر چه ممکن است خطا در آن وجود داشته باشد ولی پیشرفت بسیار خوبی نسبت به گذشته انجام شده که روز به روز در حال توسعه است. بنده تخصص چندانی در این مباحث فیزیکی ندارم. ولی ظاهرا فیزیکدان ها نحوه بوجود امدن انسان را هم در طی همین مراحل بوجود آمدن عالم هستی می دانند.
لذا با این تفاسیر ماده مرتبه نازل شده از موجود مجرد است که البته می تواند با طی فرایندی که بنده از آن بی خبرم با همان مبدا مجرد خود اتصال برقرار کند و مفاهیم عقلی و بی صورت را اخذ نماید.
مقصود آیه انا لله و انا الیه راجعون هم ممکن است همین باشد و صرفا مخصوص مرگ نیست. یعنی ما می توانیم به همان اللهی که مجرد محض است بازگردیم. حال چه بعد از مرگ و چه در زمان زندگی و حیات و با کشف و شهود و معراج.

anti;384769 نوشت:
خاتم بودن وی از کتب آسمانی دیگر مشخص بوده (طبق اعتقادات مسلمانان) حتی قبل از بعثتش.

با سلام و تشکر از شما از اینکه وارد بحث ما شدید. از همین جا هم که وارد شدید چیزی از دست نداده اید.
همان طور که فرمودید بنابراعتقاد مسلمانان. البته معلوم نیستکه این اعتقاد بعد از نزول آیه مذکور شکل گرفته با بعد از آن؟ همانطور که می دانید اشخاص دیگری هم بعد از پیامبر ادعای نبوت کرده اند. نمونه آن بهاء الله است که بنیانگذار فرقه بهائیت است.

شریعت عقلانی;384805 نوشت:
باز هم عرض می کنم مشاهدات عالم خارج ثابت می کند که هدایت کل بشر بوسیله کلمات ثابتی اتفاق نیافتاده است.

این قسمت بحث حقیر عقلی محض بود.
می پرسم هدایت چیست؟ آیا غیر از پاسخ به سوالاتی مانند سوالات زیر است؟
خدا کیست؟ چند تاست؟ کجاست؟ واحد است یا انتزاع است یا ...؟ پیغمبر کیست؟ مستقل است یا از سوی کسی می آید و ....
آیا این سوالات هر جوابی می تواند داشته باشد یا جواب آنها یکتاست من کار ندارم الان فلانی چه می گوید و بهمان چه می گوید، می گویم آیا این سوالات یک جواب مشخص دارد یا نه؟
ارتباط با خدا چگونه است؟ با نماز با دعای مسیحی با تمرکز بودایی؟ کدام یک ؟ آیا انسان نیاز به امام دارد یا نه؟
اصلاً سوالات ریزتر از اینها: همینکه شما بدنبال جواب مشخصی برای سوالتان در مورد گفتار سروش هستید، نشان نمیدهد که هر سوال یک جواب مشخص دارد.
من کاری به جواب سوالات بالا ندارم، می پرسم آیا هر سوال مشخص جواب مشخصی دارد یا نه؟

شریعت عقلانی;384805 نوشت:
مشکلی ندارد. فرض کنیم که خدا می تواند. ثابت کنید چنین کاری کرده است و چنین امری محقق شده است.

اثبات کنم کسی جز نبی اکرم(ص) نمیتوانسته بار قران را به دوش بکشد؟
چه چیزی بهتر از اینکه کتاب هر نابغه و هر نبی ای را که بگیرید تحریف شده و روایتهای مختلفی دارد غیر از کتابی که توسط ایشان برای ما آورده شده است؟

شریعت عقلانی;384805 نوشت:
خوب حالا بفرمایید خدا در کنار کلمات افرادی چون مارکس و بودا و ... نیز هست یا نیست؟

خب حقیر گفتم که خدا در اکثر جاها «سنت معمول الهی دارد» سنت این است که هر انسانی محتویات فکر خود را به دیگران عرضه کند تا مسئول کار خویشتن باشد، مثل کاری که الان من و شما میکنیم، ولی اگر خدا خواست خودش ما را هدایت کند، نبی می فرستد، این دو چه ربطی به هم دارند؟

شریعت عقلانی;384805 نوشت:
کلمات مارکس و بودا و ... چی؟ آنها هم عین مقصود خداست یا خیر؟ اگر هست پس فرقی بین محمد (ص) با آنها نیست و مقصود ما تامین می شود و اگر نیست چگونه ثابت می کنید که برای قرآن هست و برای آنان نیست؟

تفاوت اینکه کلمات از که باشد در دقت خواننده و در رندی گوینده است، مسلماً انسان تو دار کلماتش تودار است و ...
کلام مارکس عین کلام خداست؟ من همچین چیزی گفته ام؟! شما کلام مارکس را بیاور ببینیم اصلاً خود مارکس همچین ادعایی دارد یا نه، تا بعد برسیم به بررسی آن، اخوی، قران خودش ادعا دارد کلام خداست.
کلام مارکس عین مقصود خدا نیست و لی انسانی به نام مارکس که دارای اراده انسانی است و میتواند کلام خودش را بیا کند مقصود خداست.

شریعت عقلانی;384805 نوشت:
بی صورت یعنی روحانی یعنی عقلی یعنی مجرد. نمی دانم چگونه توضیح دهم.

اتفاقاً کلمات هم صورت ندارند و عقلی هستند، غیر از این است که ما انسانهای منطقی هستیم، برادر عزیز حرفم همین است که فلسفه پر است از چیزهایی که نمیدانم ... خب چرا نمیدانم را تکرار کنم وقتی نمیدانم معنا چیست؟ شاید معنا هم د رعالم خودش صورتی دارد!

مابقی بحثها ربطی به این تاپیک ندارد(به تاپیک خالق روح یا صادر روح و ... مراجعه بفرمایید)
ما این جا صرفاً در این مورد صحبت می کنیم که آیا «عین کلام قران مقصود خدا بوده است یا نه؟»
ضمناً اعتقاد خودتان را مبنی بر اینکه قرآن کلام خداست یا نه شرح نفرمودید، لطفاً بیان کنید!

موفق باشید.

[="Navy"]

شریعت عقلانی;384811 نوشت:
با سلام و تشکر از شما از اینکه وارد بحث ما شدید. از همین جا هم که وارد شدید چیزی از دست نداده اید.
همان طور که فرمودید بنابراعتقاد مسلمانان. البته معلوم نیستکه این اعتقاد بعد از نزول آیه مذکور شکل گرفته با بعد از آن؟ همانطور که می دانید اشخاص دیگری هم بعد از پیامبر ادعای نبوت کرده اند. نمونه آن بهاء الله است که بنیانگذار فرقه بهائیت است.

سلام
البته طبق آنچه که در ویکی پدیا آمده http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D9%84_%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7#.D9.85.D8.AD.D9.85.D8.AF.D8.8C_.D8.AE.D8.A7.D8.AA.D9.85_.D9.BE.DB.8C.D8.A7.D9.85.D8.A8.D8.B1.D8.A7.D9.86_.D8.A7.D8.B2_.D8.AF.DB.8C.D8.AF.DA.AF.D8.A7.D9.87_.D8.A7.D9.8ام6.D8.AC.DB.8C.D9.84_.D8.A8.D8.B1.D9.86.D8.A7.D8.A8.D8.A7

در کتب آسمانی قبلی مثلا انجیل برنابا هم آمده که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است (دروغ و راست بودنش با ویکی پدیا!!)
[h=2]نام محمّد از دیدگاه انجیل برنابا[ویرایش][/h]مسیح بر اساس آنچه در انجیل برنابا [۱۸] ثبت شده است، در پاسخ سوال کاهنی که نام آن حضرت را پرسیده بود پاسخ داد: نام مسیا عجیب است، زیرا که خدا وقتی روان او را آفرید و او را در نور آسمانی گذاشت، برای او نامی انتخاب کرد [۱۹] خدا فرمود: صبر کن ای محمّد! زیرا می‏خواهم برای تو (و فقط برای تو) بهشت و جهان خلق کنم. و می‌خواهم به خاطر تو بسیاری از خلایق [گناهکار] را که می‏بخشم. حتی هر که نام تو را مبارک، مبارک می‌کنم و هر که تو را لعنت کند [ و با تو دشمنی ورزد] ملعون [و دور از رحمت من] می‏شود.
و سپس فرمود [۲۰]: همانا نام مبارک او محمّد است. آن وقت همه مردم [که در اطراف یسوع بودند] با صدای بلند گفتند: ای خدا! پیامبر خود را به سوی ما بفرست. ای محمّد! خیلی زود برای خلاص جهان [از ظلم و فساد] بیا.[۲۱]

اما اینکه اشخاص دیگری ادعا کردند که پیامبر هستند هم چیزی ثابت یا رد نمی شود!!! چون فرض هم بگیریم در کتب دیگر خاتم بودن حضرت محمد نیامده و اصلا کسی هم نمی دانسته تا آیه محمد رسول الله خاتم النبیین نازل شده!! خوب ادعای نبوت بهاء الله کدام گفته من یا شما را نقض می کند؟؟[/]

شریعت عقلانی;384206 نوشت:
شما ابتدا بر اساس منابع تاریخی ثابت کنید این اتفاق افتاده است و سپس ثابت کنید با چه کیفیتی اتفاق افتاده است؟ در همین دنیای امروزی با این همه پیشرفت ارتباطات اتفاقاتی می افتد که ممکن است در عرض چند ساعت با یک کلاغ چهل کلاغ کردن بسیار بزرگ جلوه کند ولی وقتی تحقیق می کنی می بینی اصل قضیه چیز دیگری بود. حال تصور کنید در آن دنیای بدون فن آوری اطلاعات اخبار چگونه و با چه کیفیتی منتقل می شدند و چه بلایی سر این اتفاقات می افتاد تا به نسل های دیگر می رسید. بنابراین شما وجود نزول مائده آسمانی را ابتدا ثابت کن بعد روی کیفیتش با هم بحث می کنیم.

سلام
ماجراي مائده آسماني داستان خود قرآن است
شما اينطوري جداي از فاعل بودن يا نبودن پيامبر در نزول قرآن، راستگويي آن را هم داريد زير سوال مي بريد(موضعتان را روشن كنيد)
به هر حال اگر خداوند بدون اسباب متداول طعام نازل كرده است كلام هم مي تواند نازل كند و اشارات خود قرآن هم ناظر بر همين است كه آنچه كه نازل شده كلام بوده نه معنا

شریعت عقلانی;384778 نوشت:
با سلام.
وقتی ما درمورد شریعت اسلام و کتاب قران که ظاهرا بالاترین شریعت و کتاب است چنین دیدی داریم شرایع و کتب مقدس دیگر که جای خود دارند. اگر داستان مریم جهانی است چون شریعت عیسی جهانی است. در جایی خواندم که یک مورخ یهودی باکرگی حضرت مریم را زیر سوال برده است. لذا این ها صرفا مسایل اعتقادی است و ایمانی نه واقعیات تاریخی.

سلام خدمت شما

بزرگوار شما معتقید که نقش پیامبر در دریافت وحی فاعلی است یعنی معنا از خدا و کلام از پیامبر است

بر فرض محال که این را بپذیریم ایا پیامبر دروغگو یا گیج هم بوده است معاذالله !!!!!!!!!!!!!
چطور پیامبر نتوانسته پیام خدا را درباره حضرت مریم بدرستس تشخیص دهد یا پیامبر دروغگو باید باشد
یا گیج که اینچنین اشتباهی مرتکب شده باشد

بزرگوار ما کلام محمد ص و باور همه مسیحیان جهان را قبول نکنیم انوقت حرف یک یهودی را که معلوم نیست
کی بوده باور کنیم
در ضمن اگر هم زیر سوال برده ایا توانسته است اثباتی ارایه دهد ؟
زیر سوال بردن که کاری ندارد مهم اثبات است

در ضمن مطلبی دیگر اینکه بکگر زایی در طبیعت وجود دارد و اتفاق می افتد
پس بکر زایی یک مساله خیلی عجیب و غریبی نیست
منتهی بکر زایی حضرت مریم از این جهت معجزه است که ایشان جنسیتی مخالف خودش را بدنیا
اورد
ولی اگر ایشان دختر بدنیا می اورد دیگر مساله معجزه منتفی بود

شریعت عقلانی;384778 نوشت:
خیر قاعده سوزاندگی آتش را تغییر نداده است. بلکه آن را خوب شناخته است و توانسته است با تمرین بسیار زیاد بدنش را جوری تربیت کند که آتش روی آن کارگز نباشد.

بهتر است بگویید این قدرت را خدا در ذهن و مغز انسان قرار داده است که انسان می تواند با استفاده از ان قدرت بر قاعده سوزانندگی اتش
فائق اید
یعنی اون قانون قدرت ذهنی انسان هم مخلوق خداست

شریعت عقلانی;384778 نوشت:
ببینید ما قوانینی داریم که خود معلول قوانین دیگری است. نمی توان گفت خداوند تمام قوانین عالم هستی را به طور مستقیم خلق کرده است. بلکه ممکن است خداوند فقط یک قانون را خلق کرده باشد و الباقی قوانین به ترتیب شکل گرفته باشند.

این جمله قرمز رنگ شما بی معنا است خدا خلق مستقیم و غیر مستقیم ندارد
بلکه ممکن است بعضی قوانین زودتر توسط انسان کشف شود و بعضی قوانین دیر تر

شریعت عقلانی;384778 نوشت:
البته که می توان. مهم این است که بفهمیم که این قانون معلول چه قانونی است و چگونه شکل گرفته است. چرا سیبی که از درخت رها می شود به پایین می رود. چرا جاذبه وحود دارد؟ خوب جاذبه معلول قانون بر هم نهی مواد است و اینکه هر ماده ای نیروی بر ماده دیگر بر اساس وزن و فاصله اش وارد می کند

قانون جاذبه و غلبه بر ان هردو خلق مستقیم خداست و معنا ندارد بگیم قانون جاذبه خلق مستقیم است و دیگری خلق غیر مستقیم
منتهی این انسان هست که اول پی به قانون جاذبه می برد چون شناخت ان اسان تر است بعد پی به چگونگی غلبه بران

شریعت عقلانی;384778 نوشت:
ولی ظاهرا علم فیزیک توانسته است تبیینی از چگونگی بوجود امدن عالم هستی ارایه دهد که از یک نقطه و در واقع یک قانون شروع شده باشد.

تا جایی که من اطلاع دارم این تبیین کامل نیست هنوز موارد مبهم بسیاری در این رابطه وجود دارد و هنوز در حد نظریه است
مثلا انرژی تاریک چیست ؟ منشا ان کجاست ؟و ...
و چه بسا بعدها نظریاتی جدید مطرح شود و این نظریه بیگ بنگ را زیر سوال ببرد

با تشکر

موضوع قفل شده است