جمع بندی نظر علمای شیعه در مورد عرفان

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر علمای شیعه در مورد عرفان

سلام علیکم و رحمة الله. برخی از منتقدین عرفان، معتقد هستند که اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه، علی الخصوص اکثر فقها، وحدت وجود را، حتی در معنای دقیق و صحیح آن، غلط می دانند.

از اینجا نتیجه گرفته می شود که نگرش اکثریت کارشناسان یک مکتب در مورد یک مسئله، باید معیار باشد.

پاسخ این مسئله چیست؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

tazkie;654108 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله. برخی از منتقدین عرفان، معتقد هستند که اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه، علی الخصوص اکثر فقها، وحدت وجود را، حتی در معنای دقیق و صحیح آن، غلط می دانند.

از اینجا نتیجه گرفته می شود که نگرش اکثریت کارشناسان یک مکتب در مورد یک مسئله، باید معیار باشد.

پاسخ این مسئله چیست؟

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید

1- اینکه وحدت وجود با آن معنای دقیق و صحیح آن خدمت فقهای عظام مطرح شود، تازه اول کلام است. نسبت به این مساله تفسیرهای غلط و برداشت های اشتباه صورت گرفته که حتی خود عرفا نیز آن تفاسیر را قبول نداشته و با آن مخالفت کرده اند.
«حلول و اتحاد اینجا محال است/ که در وحدت دوئی عین ضلال است»[1]

2- در طول تاریخ اختلاف بین علما در هر رشته ای وجود دارد. و یک فقیه در یک مساله‌ای نظری دارد و بقیه نظرها را صحیح نمی داند به عنوان مثال، نسبت به یک مساله جزئی اتمام یا قصر نمازهای 4 رکعتی، در مدینه و مکه برای انسان مسافر، ما چندین قول از فقها داریم.
الف:در کل مدینه و مکه انسان مخیر است بین قصر و اتمام
ب:فقط در مدینه و مکه قدیم انسان مخیر است بین قصر و اتمام
ج:فقط در مسجد النبی و مسجد الحرام انسان مخیر است بین قصر و اتمام
د:فقط در مسجد النبی و مسجد الحرام قدیم انسان مخیر است بین قصر و اتمام

3- اما صحبتی هم با کسانی که در این سایت، نسبت ناروا به بزرگان علمای اهل عرفان واقعی و اسلامی می دهند:

«معمولاً تکفیرها، اهانتها و مخالفت‌ها از طرف مخالفان فلسفه و عرفان، صورت می‌گیرد و عرفا و حکمای جا افتاده ما، همه اهل تحمل بوده‌اند و به طرف مقابل، کمال تکریم و احترام را اعمال می‌کردند.
چقدر از همین افراد اهل عرفان و معرفت را می‌شناسیم که به مخالفانشان -علی رغم همه لعن و تکفیرها- اقتدا می‌کردند. فلاسفه و عرفای بزرگ ما، مخالفانشان را به پاکی و تقدس قبول داشتند و می‌دانستند آنها روی احساس دین دوستی و ارزش مداری و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حرکت‌هایی را انجام می‌دهند، گرچه شاید متوجه نبوده باشند. لذا تا به حال این طور نبوده که خدای نکرده مقابله به مثل کنند، تنها چیزی که گاهی اوقات از طرف اهل فلسفه و عرفان، صادر شده، قضیه «تجهیل» بوده است. یعنی می‌گفتند شما نمی‌دانید، در جریان نیستید و چون نمی‌دانید و در جریان نیستید این مخالفت‌ها را انجام می‌دهید. و گاهی هم می‌گویند شماها چون نمی‌دانید وارد نشوید، ندانسته رد نکنید و از این گونه حرف‌‌ها. اما از ناحیه مخالفان عرفان، تکفیر و تفسیق و گاهی هم لعن و نفرین است و معلوم است که بین «تکفیر» و «تجهیل»، خیلی فاصله و فرق است. «تجهیل» فوقش این است که می‌گوییم طرف نمی‌داند، در جریان نیست و ندانستن هم که جرم نیست، تنها چیزی که هست این است که اگر احتمال قصور و عدم اطلاع در شخص باشد باید از شدت هجمه‌ها و حمله‌های خودش بکاهد و محتاطانه برخورد ‌کند. مثل خیلی از بزرگان ما که اهل احتیاط بوده‌ و هستند و درعین عدم اطلاع لازم از مبانی اهل عرفان، علی رغم شبهه‌های موجود، احتیاط کرده و از اظهار نظرهای عجولانه وغیرمعقول اجتناب داشته و دارند.
چقدر خوب است اینجا از حضرت آیت الله شبیری زنجانی «دام ظله» نام ببرم. کسی از ایشان پرسیده بود: نظر شما نسبت به وحدت وجود چیست؟ آیا همانطوری است که برخی از آقایان می‌گویند مستلزم شرک و کفر و حلول و اتحاد است؟ ایشان کاملاً صاف فرموده بود: بعید می‌دانم آقایانی که قائل به وحدت وجود هستند این جور دیدی داشته باشند و بگویند که خداوند در اشیاء حلول کرده، یا با اشیاء یکی شده است، این طوری نیست؛ چون در بین آنها افرادی هستند که من آنها را به عظمت می‌شناسم و این اتهام‌ها به آنها نمی‌چسبد؛ لذا ما که در این زمینه تخصص لازم را نداریم نباید «نفیا یا اثباتا» وارد بشویم.
این بسیار زیبا است که از یک مرجع تقلید و فقیه برجسته این انصاف را می‌بینیم و می‌شنویم و توقع ما از دیگران نیز همین است که اگر خودشان در جریان نیستند، حداقل این احتمال را بدهند که شاید مراد آقایان چیز دیگری باشد که بر آنها مخفی مانده است، نه اینکه با همان برداشت های سطحی و مبتذل از وحدت وجود، با اهل معرفت مخالفت کنند و به کفر و شرک قائلین به وحدت وجود فتوا بدهند. نمونه دیگر جناب آقای شیخ عباس قمی (ره) است که در کتاب فوائد رضویه وقتی اقاویل موافقان و مخالفان فیض کاشانی را نقل می‌کند، می‌فرماید: واما نظر من، من کوچکتر از آنم که در حریم این بزرگان وارد شوم و نفیاً یا اثباتاً درباره آنها چیزی بگویم. این برخورد چقدر زیبا و دلنشین است، کسی که حد خودش را می‌شناسد و در حد خودش حرف می‌زند بسیار قابل تکریم و احترام است. اما متأسفانه می‌بینیم برخی از افراد با تعصب خاص و گرایش‌ منفی نسبت به قضیه، نه احترام بزرگان را نگه می‌دارند و نه افرادی را که در این زمینه تخصص دارند به تخصص می‌پذیرند و قبول دارند و همان برداشت‌های سطحی و ظاهری خودشان را ملاک قضاوت قرارداده و برای خود و دیگران مایه دردسر و اسباب زحمت می‌شوند.»[2]

پی نوشت:
1-شیخ محمو شبستری
2- استاد رمضانی http://ostadramazani.ir

سمیع;654512 نوشت:
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید

1- اینکه وحدت وجود با آن معنای دقیق و صحیح آن خدمت فقهای عظام مطرح شود، تازه اول کلام است. نسبت به این مساله تفسیرهای غلط و برداشت های اشتباه صورت گرفته که حتی خود عرفا نیز آن تفاسیر را قبول نداشته و با آن مخالفت کرده اند.
«حلول و اتحاد اینجا محال است/ که در وحدت دوئی عین ضلال است»[1]

سلام علیکم و رحمة الله.

ابتدا در مورد بخش دوم و سوم فرمایش شما، تکیۀ شبهه بر نظر اکثریتی علما و فقهاست و نه در مورد متعصبین یا امور متساوی بین علما.

اما در مورد بخش اول فرمایشات شما، این نگرش خود باعث عدم اعتماد به فقها می شود، زیرا لازمه اش این است که اکثر فقها، بدون اینکه مسئله ای را درست بفهمند و آنگونه که هست، آنرا بشناسند، اقدام به تکفیر آن و گویندگانش نموده اند. پس چگونه به چنین فقهایی اعتماد کنیم و مرجع تقلید خویش قرارشان دهیم؟

tazkie;654593 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله.

ابتدا در مورد بخش دوم و سوم فرمایش شما، تکیۀ شبهه بر نظر اکثریتی علما و فقهاست و نه در مورد متعصبین یا امور متساوی بین علما.

اما در مورد بخش اول فرمایشات شما، این نگرش خود باعث عدم اعتماد به فقها می شود، زیرا لازمه اش این است که اکثر فقها، بدون اینکه مسئله ای را درست بفهمند و آنگونه که هست، آنرا بشناسند، اقدام به تکفیر آن و گویندگانش نموده اند. پس چگونه به چنین فقهایی اعتماد کنیم و مرجع تقلید خویش قرارشان دهیم؟

باسمه تعالی
خیر لطفا دقت کنید
منظور این بود وقتی ما تفسیر اشتباه و غلطی از این مسئله را خدمتشان ببریم و بگوییم کسانی هستند که چنین نظریاتی دارند طبیعی است که آنها چنین فتوایی را می دهند. چنانچه خود عرفا هم چنین برداشت هایی را رد نموده‌‌اند. و از آنان به جهله از صوفیه یاد نموده اند.
و اگر با توجه به معنای دقیق چنین مسائلی به ردّ آن‌ها پرداخته اند، مانند سایر نظراتشان محترم است.


آیت الله خامنه ای:
هر کسی آسان به حدّ مراجع تقلید نمی‏رسد صلاحیتهای زیادی لازم است، غالباً مراجع قله ‏های علمی حوزه‏ های علمیه محسوب می‏شوند بنابراین احترام مراجع بایستی محفوظ باشد باید تکریم شوند.

سـخنرانی در تاریخ 29/7/89 در قم
13 ذی القعده 1431


اشاره:
مرزداران حریم مکتب وحی مراجع تقلید و بزرگان دین، پیوسته به بطلان عقیده وحدت وجود تصریح داشته، و در این باره کتاب‏ها نوشته ‏اند، و تمامی عالمان بزرگ که در پیوند با دین, فقه اکبر و اصغرند، و لو اینکه در مقامی به تشریح و تبیین عقیده وحدت وجود پرداخته باشند، اما هرگاه در مقام فتوی و اظهار نظر برآمده ‏اند متفقا به «مخلوقیت حقیقی ما سوی الله»، و بطلان اعتقاد به «عینیت و یکی بودن وجود خالق و خلق» تصریح کرده ‏اند. بنابراین، کسانی که خیال می‏کنند عقیده «وحدت وجود» معجزه شگفت و شگفتی فزای فکر و اندیشه است، و فهم آن تنها اختصاص به کسانی دارد که آن را پذیرفته‏ اند، باید متوجه باشند که به چه کسانی نسبت نفهمی و جهالت می‏دهند. و عقیده ‏ای را که از فرآورده‏ های افکارخود اندیشان به دور از تعالیم و براهین قاطع معلمان آسمانی در هند و یونان باستان است، و با هزاران توجیه و تأویل نادرست شواهدی از متشابهات دینی بر آن اقامه می‏شود به ستاره‏های آسمان می‏ آویزند. اگر این عقیده تا این حد غیر قابل فهم است، از کجا می‏توان دانست آنان که آن را پذیرفته ‏اند از نفهمیدن آن نبوده است؟!! گویا شرط فهمیدن این عقیده پذیرفتن آن است که هر کس آن را بپذیرد حتماً آن را فهمیده است!! و هر کس زیر بار آن نرود حتما آن را نفهمیده است!!
در واقع صوفیه به قله های علمی حوزه های علمیه نسبت جهالت می دهند و پناه می بریم به خدا از شر شیطان!
در حالی که امام عصر فرمودند فاما الحوادث الواقعه فارجعو فیها الی رواه احادیثنا و در زمان غیبت ائمه معصوم ما را به مراجع رجوع داده اند برای اتفاق هایی که به وقوع می پیوندد جریان تصوف سعی بر نعوذ بالله تجهیل مراجع عظام دارند تا منبع هدایت در زمان غیبت را از دست مردم کوتاه نمایند.

سمیع;654636 نوشت:
منظور این بود وقتی ما تفسیر اشتباه و غلطی از این مسئله را خدمتشان ببریم و بگوییم کسانی هستند که چنین نظریاتی دارند طبیعی است که آنها چنین فتوایی را می دهند. چنانچه خود عرفا هم چنین برداشت هایی را رد نموده‌‌اند. و از آنان به جهله از صوفیه یاد نموده اند.

حتما آقای داوود صمدی آملی را می شناسید که از شاگردان آقای ... می باشد و حتما کتاب های ایشان را هم مطالعه نموده اید بخشی از مطالب کتب ایشان را عینا از مراجع عظام تقلید اعلی الله مقامهم الشریف استفتا می کنیم که به این شبهه شما پاسخ داده شود.
منابعی که استفتا می شود
1 تا 6- مدارک مطالب مورد سؤال به ترتيب: شرح نهاية الحکمة، داوود صمدی آملی، صفحات: 124؛ 15؛ 110 ـ 111؛ 115؛ 47؛ 86.
7) آداب سالک الی الله، داوود صمدی آملی، 79

تمام این مطالبی که استفتا می شود عین مطالبی است که اهل تصوف (یا همان عرفان مصطلح آن را جز مسلمات می دانند و حتما جمله به جمله این مطالب را شما هم قبول دارید)
متن استفتا:
باسمه تعالی

سؤال:
مدتي است در برخي از شهرها فرزندان ما در جلساتي شرکت مي‌کنند که مباني درس‌هاي آن‌ها مطالبي است که در ذيل مي‌آيد. لطفا بیان فرمایید که شرکت در این جلسات جایز است یا خیر؟

1- (وجود حق متعال متن وجود جمادات و نباتات و حيوانات و انسانها است، يعني ما دو وجود نداريم، بلکه هر‌چه‌هست يک وجود است که در قوالب و اندازه‌هاي گوناگون ظهور کرده‌است، نه‌اين‌که وجود زمين غير از وجود آسمان و وجود آسمان غير از وجود حق متعال بوده باشد).

2- (از آنجا که حقايق هستي بي‌منتها است پس فهم حقايق اشياء نيز بي‌منتها بوده و همچنان ادامه دارد. يا نبايد الف را به زبان آورد همچون سوفسطائیها که اصلا قائل به موجود بودن خود نيستند، و يا اين که به محض اقرار نمودن بدان بايد آن را ادامه داد. و چه راحت است که از همان ابتدا سوفسطي بشويم و بگوييم اصلا الفي نداريم. و چه عجيب است که بالاخره همه ما در اين مسير بايد سوفسطي شويم و بگوييم نه ما هستيم و نه ديگران هستند. فقط خداست و خدا. حرف اول و آخر خدا است، و خدا است دارد خدايي مي‌‌کند. از آن به بعد ديگر انسان هيچ نگراني ندارد و راحت مي‌شود).

3- (نه تنها نمي‌خواهيم از معلول به علت برسيم بلکه قصد نداريم از علت به معلول هم راه يابيم به دليل اين که ما اصلا معتقد به علت و معلول جدا نيستيم).

4- (مراد ما از وحدت وجود، عينيت وجود زمين و وجود آسمان با وجود حق متعال است).

5- (فيلسوف و عارف هر دو قائل به وحدت وجود هستند... تمام انبياء و ائمه و همه حجج و رسولان الهي فيلسوفند و اينان فلاسفه اصلي‌اند). (انسان قابليت رسيدن تا مقام ذات را دارد، و چون مي‌بيند که نمي‌تواند آن ذات را پايين بياورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا مي‌رود و او مي‌شود).

6- (جنات درجات دارد تا آن جا که مي‌فرمايد ((وادخلي جنتي))، که اين جنت، جنت ذات است).


پاسخ رهبر معظم انقلاب :
بسمه تعالی شرکت در جلسات مذکور که با عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل است، جایز نیست مگر برای کسانی که قدرت پاسخگویی به شبهات و ارشاد و راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکرِ متصدیان جلسات مذکور را دارند.


حضرت آيت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپايگانی دامت برکاته :
بسم الله الرحمن الرحیم
شرکت در چنین جلساتی حرام و موجب گمراهی و غضب خدای متعال است و هر مکلّفی علاوه بر اینکه نباید خودش شرکت کند باید دیگران را نیز آگاه کند تا گمراه نشوند.
واالله العالم 29/11/1430 ق


حضرت آيت الله العظمی مکارم شيرازی دامت برکاته :
وحدت وجود گاه به معناي... وحدت مصداق وجود است به اين معنا که در عالم هستي وجودي جز خدا نيست و همه چيز عين ذات اوست. اين سخن مستلزم کفر است و هيچ يک از فقها آن را قبول نکرده اند.


حضرت آیت الله العظمی حکیم :
السلام علیكم و رحمة الله و بركاته
ج- شرکت در این جلسات حرام است و تمام این مطالب باطل است و اعتقاد به آن کفر روشن است و خروج از دین است و هرکس معتقد به وحدت وجود باری تعالی با ما سوی الله بشود از توحید خارج شده و لادین است و آنها ابا ندارند که به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و ائمهعلیه السلام تهمت بزنند ... و هیچ انسانی حتی خاتم الانبیاء که اشرف مخلوقات است نمی تواند بذات حق تعالی برسد فضلاً از اینکه ذات پایین بیاید چون خلاف ضرورت است و از خداوند متعال دوری از این عقاید فاسده را خواستاریم.


حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی :
شرکت در این قبیل جلسات (با توجه به مراتب فوق الاشعار) که باعث اضلال مؤمنین و مؤمنات می گردد جائز نیست.
دهم ذی الحجة الحرام 1430


حضرت آیت الله العظمی بهجت :
بسمه تعالی: شرکت در این جلسات بالخصوص برای جوانان و مبتدی ها جائز نیست.


حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید محمد باقر شیرازی ـ مشهد
... اگر چه شکی در حرمت شرکت در مجالس مذکور برای عموم، خاصه جوانان عزیز نیست (مگر برای افرادمعدودی که اولاً کاملا اطمینان ازاثبات ایمان خود داشته باشند و برای رفع شبهات و اثبات بطلان آنها باشد). لکن تنها فتوا به حرمت شرکت در مجالس مذکور و شرکت ننمودن افراد در آنها کافی نیست، بلکه بستن این مجالس، و ممنوع نمودن انعقاد آنها قانونا لازم است، و ممنوع نمودن انعقاد این مجالس قانونا و شرعاً اگر از ممنوع نمودن شراب خانه ها و مبارزه با بی حجابی یا بد حجابی و امثال آنها لازم تر نباشد کمتر نیست، خاصه آن که این گونه افکار خرافی و باطله باعث سوء استفاده دشمنان مکتب امامت و ولایت خاصه وهابیت، در نسبت دادن شیعه به کفر و نجاست می گردد

24/5/1389 مصادف با 4
رمضان المبارک 1431
محمد باقر بن عبدالله الشیرازی


حضرت آیت الله العظمی دوزدوزانی:
بسمه تعالی
وحدت وجود به آن معنی که در سؤال ها آمده سخیف ترین عقیده ی بعضی صوفی هاست که این قول را به جهله صوفیه نسبت داده اند، پس نباید در این جلسات شرکت نمود و باید دیگران را از رفتن به این گونه مجالس بازداشت.
30/8/89


حضرت آيت الله العظمی نوری همدانی دامت برکاته :
بسمه تعالی
سلام علیکم؛ در فرض سؤال اینگونه بیانات جزء افکار انحرافی است و حضور در اینگونه مجالس جایز نیست.
6/9/88


حضرت آيت الله العظمی سبحانی دامت برکاته :
بسمه تعالی
جلساتی که این نوع بحث ها مطرح می شود شرکت در آنها برای افراد ناوارد جائز نیست مگر فردی که بتواند پاسخ این نوع اندیشه ی باطل را بدهد و چنین فردی نادر است.
والله العالم 28 ذی قعدة الحرام 1430


پاسخ آیت الله مظاهری:
کلیه مطالبی که نوشته اید خلاف اسلام است .

[h=2]
[/h]

حضرت آیت الله آقای حاج سید محمد باقر شیرازی ـ مشهد

جای تعجّب و تأثر است که در جامعه اسلامی خاصّه در مذهب شریف و پاک و حقّه اثناعشری این مسائل و افکار مطرح شود با آنکه بطلان و فساد و مخالفت آنها نه فقط با اسلام بلکه با تمام ادیان الهی بلکه با فطرت و عقل، واضح و آشکار، ((كالشمس فی رابعة النهار)) (1) می باشد و بطلان و واضح بودن فساد آنها کمتر از افکار کمونیستی (2) و الحاد و مادیت نیست.

اگر چه شکی در حرمت شرکت در مجالس مذکور برای عموم، خاصه جوانان عزیز نیست (مگر برای افراد معدودی که اولاً کاملاً اطمینان از ثبات ایمان خود داشته باشند و برای رفع شبهات و اثبات بطلان آنها باشد)

لکن تنها فتوا به حرمت شرکت در مجالس مذکور و شرکت ننمودن افراد در آنها کافی نیست بلکه بستن این مجالس و ممنوع نمودن انعقاد آنها قانوناً لازم است و ممنوع نمودن انعقاد این مجالس قانوناً و شرعاً اگر از ممنوع نمودن شرابخانه ها و مبارزه با بی حجابی یا بد حجابی و امثال آنها لازمتر نباشد کمتر نیست خاصه آنکه این گونه افکار خرافی و باطله باعث سوء استفاده دشمنان مکتب امامت و ولایت خاصّه وهابیت در نسبت دادن شیعه به کفر و نجاست می گردد و آنکه مذهب شیعه پدید آمده از مجوسیت و مسیحیت و مانند آنست کما اینکه احمد امین مصری در فجر الاسلام این معنی را ذکر کرده و می گوید شاهد بر این امر قول به اتحاد و یا حلول ذات مقدس الهی در پاره ای از اولیاء و افراد است.

لکن مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در اصل الشیعه و اصولها او را ردّ می نمایند و می گویند آنانی که قائل به حلول یا اتحاد ذات باری تعالی در پاره ای از افراد و مخلوقین هستند مانند منصور حلاج و امثال او از ما نیستند و مورد طرد و بلکه لعن از طرف ائمهعلیه السلام وعلما ما می باشند.

با کمال تأسف هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد، بنابر نقل بعضی روزنامه های رسمی، رحیم مشائی رئیس دفتر رئیس جمهور در یک سخنرانی گفته است انسان ظرفیت خدا شدن را دارد و آنکه مأموریت انسان بر روی زمین این است که جانشین خدا باشد، به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند و آنکه خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده است که این مطلب مورد استنکار بسیاری از بزرگان و مراجع عظام واقع گردیده و آقای سرلشکر فیروزآبادی نسبت به اظهارات مشائی می گوید: چرا وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و قوه قضائیه مانع از این مسائل نمی شود.

اما مسئله ای که مطلب را خیلی مهمتر و مشکلتر نموده آنست که این گونه افکار باطله و فاسده که فساد و بطلان آنها واضح و مورد اتفاق می باشد مانند فصوص الحکم محی الدین عربی (که بدتر از اینگونه مطالب در آن است) با کمال تأسف اکنون یکی از کتابهای رسمی و درسی در حوزه علمیه قم واقع گردیده است.

فصوصی که گوساله پرستی را عین خداپرستی می داند و افتراء و نسبت دروغ علنی و مخالفت با قرآن به حضرت موسیعلیه السلام می دهد و آنکه آن پیغمبر عظیم الشأن با شدت ناراحتی و غضب به هارون گفت: چرا مانع از بت پرستی آنان گردیدی و ندانستی که گوساله پرستی عین خداپرستی است.

فصوصی که بر خلاف ادیان که برای منع از بت پرستی آمدند مع ذلک بت پرستی را عین خداپرستی می داند و بعضی از معاصرین این مطالب خلاف ضرورت دین را از اسرار ولایت می دانند.
محی الدینی که بر خلاف ضرورت دین بلکه تمام ادیان می گوید آتش برای اهل جهنم عذب و گوارا می شود و از آن لذت می برند و ملاصدرا نیز این مطلب باطل را از محی الدین می پذیرد.

محی الدینی که در فصوص می گوید فرعون با ایمان از دنیا رفت و ((ذهب طاهراً مطهّراً)) با وجود آن همه آیاتی که صریحاً در عدم قبول ایمان او نازل شده

((فَأخَذهُ الله نكالَ الْآخِرَة وَ الْأولی)) (3)
و اتفاق تمام ملل و ادیان بر ملعون و اهل جهنم بودن او.

و عجب آنست که ملاصدرای شیرازی در تفسیر قرآن پس از بیان نظر محی الدین نسبت به ایمان فرعون می گوید: و این نظر مخالف با اسلام و تمام ادیان آسمانی می باشد لکن مقتضی کشف شیخ است.
محی الدینی که انبیاء و مرسلین را مخطی و خطاکار می داند و می گوید قوم نوح و سایر کفار مانند فرعون عارفان والامقام می باشند.
محی الدینی که در فصوص به دروغ می گوید: پیغمبر به من دستور داد کتاب «فصوص» را به مردم برسانم و تعلیم نمایم با آنکه خود وی در فص داودی می گوید پیغمبر درگذشت و وصیتی برای احدی ننمود ((ذهب ولم یوص الی أحد)) و مرحوم امام(ره) در تعلیقه خود می فرمایند: ((هذا من اقبح القبائح))، این مطلب از قبیح ترین قبایح است که وصیتی که در آیه شریفه با تأکید بیان شده است و خود پیغمبر فرموده ((مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ وَصيَّةٍ ماتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة)) (4) آن وقت خود پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم که اعقل تمام افراد بشر می باشند آن هم در مسئله خلافت و امامت با آن اهمیت، در برابر آن ساکت بماند. (5)

واقعاً بسیار جای تأثر است پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلمکه به اتفاق تمام اهل سنت حتی بخاری امر کردند کاغذ و قلم بیاورید تا برای شما وصیت بنویسم که گمراه نشوید (علاوه بر مسئله غدیر و امثال آنها) و عمر با آن کلام بسیار قبیح امر پیغمبر را رد کرد و مانع شد از آوردن قلم و کاغذ، آن وقت بگویند: رسول خدا ((مات بلا وصیة))!!

محی الدینی که از پاره ای از هم کیشان و هم مسلکان خود به صورت یک داستان جعلی نقل می کند که آنها در مکاشفه خود شیعه را مانند خنزیر مشاهده نموده اند و مرحوم امام (ره) در تعلیقه مصباح الانس می فرمایند: چون شیعه به سبب ایمان و اعتقاد به امامت و ولایت سینه و قلب او مانند آیینه می باشد لذا این دسته از عرفای بنام چون خودشان به صورت خنزیر بوده در آیینه آنان واقع گردیده اند لذا خیال کرده اند که شیعه هستند.

محی الدینی که در فصوص می گوید پیغمبر فرمودند: ((لو كنت متخذا خليلا لاتخذت أبا بكر خليلا )) (6) با آنکه مرحوم آیت الله امینی (ره) در الغدیر بطلان آن را ثابت می نماید و خرافات و مسائل زیادی امثال آن که انصاف مطلب آنست که انقلاب اسلامی ایران فوائد و آثار برکات بسیاری داشته و دارد و در عین حال سوء استفاده هایی هم از آزادی آن شده و می شود.


24/5/1389 مصادف با 4 رمضان المبارک 1431
محمد باقر بن عبدالله الشیرازی

مطالبی دیگر از مراجع تقلید در رد وحدت وجود در ادامه ذکر خواهد شد که ارتباطی با استفتا ذکر شده در اول بحث ندارد و مربوط به استفتا دیگری است
در مورد وحدت وجود صوفیه و برخی دیگر از فرق ضاله از آیت الله شبیری زنجانی سوال شده و جواب داده اند:


پاسخ حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی:
بسمه تعالی؛ انحراف از طریقه فقهاء بزرگ امامیه انحراف از جاده مستقیم و القاء در تهلکه است و باید از آن اجتناب شود.


حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی:
این سنخیتی که بین علت و معلول قائلند باطل است، وحدت وجود و موجود از ابطل اباطیل است و کفر محض است.
ما امام صادق را نشناختیم، اگر جعفر بن محمد را می شناختیم، دنبال این و آن نمی رفتیم، قی کرده های فلاسفه یونان را نشخوار نمی کردیم، زباله های عرفان اکسلوفان را هضم نمی کردیم.


سؤال: نظر حضرتعالی در مورد عرفانی که قائل به طریقیت و وحدت وجود و موجود و حلول و مهدویّت نوعیّه و صلح کلّ و ترک عبادات و محرمات می باشند، چیست؟ با توجه به این که داشتن این گونه عقاید مستلزم انکار ضروری دین می باشد، آیا این گونه افراد در حکم بقیّه کفارند یا خیر؟ و اگر کسی قبلاً در سلک مسلمانها بوده ولی بعدها در اثر ارتباط با این فرقه دارای چنین عقایدی شده باشد و عقایدش را هم برای دیگران اظهار کند، آیا چنین کسی در حکم مرتدّ است یا خیر؟
جواب: بسمه تعالی، فِرَق صوفیّه، عموماً گرفتار انحرافاتی هستند، بعضی بیشتر و بعضی کمتر. کسی که عقائد فوق را داشته باشد مانند: حلول و اتحاد و وحدت موجود و ترک عبادات و انکار محرمات، تردیدی در کفر او نیست و اگر قبلاً مسلمان بوده و بعد به این عقائد پیوسته است بدون شک مرتدّ شده است و تا آنجا که ممکن است باید در رفع شبهات آنها از طریق منطقی کوشید و اگر ممکن نشد، باید از آنها جدا شد.
همیشه موفق باشید 15/1/77
ناصرمکارم شیرازی

در پاسخ به سؤال دیگری که در خصوص تفکر وحدت وجود از آن بزرگوار شده است چنین مرقوم فرموده اند:
وحدت وجود معانی متعددی دارد، آنچه به طور قطع باطل و به عقیده ی همه ی فقها موجب خروج از اسلام است، این است که کسی معتقد باشد خداوند عین موجودات این جهان است5 و خالق و مخلوق و عابد و معبودی وجود ندارد همانطور که بهشت و دوزخ عین وجود اوست و لازمه ی آن انکار بسیاری از مسلمات دین است، هرگاه کسی ملتزم به لوازم آن بشود خارج از اسلام است و غالب فقهای معاصرـ اعم از احیاء و اموات (رضی الله عنهم) این موضوع را پذیرفته و در حواشی عروه، به آن اشاره کرده اند.
همیشه موفق باشید 11/3/1384

پاسخ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی:
علیکم السلام و رحمة الله؛ خواندن علم کلام برای تصحیح و تکمیل عقائد حقّه مستحسن بلکه برای رفع شبهات لازم است و عرفان حقیقی همان قرآن مجید و نهج البلاغه و معارف مأثوره از حضرت رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت سلام الله علیهم و صحیفه سجادیه و ادعیه معتبره دیگر است. در معرفت و خداشناسی و سایر عقاید احتیاج به مراجعه به کسانی که فساد عقیده بعضی آنها مسلم است نیست و اگر کسی در این رشته ها وارد شد و منتهی به انحراف گردید بی شبهه مسؤول است و کتب مذکوره در سؤال که در بیان و ترویج عقائد صوفیه نوشته شده، جزء کتب ضالّه است.
این افراد دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روش های خرافی می باشند و گفتارها و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد. این افراد طریقه متشرعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را نداشته اند و اگر هم برخی آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند برای شخص مسلمان آراء و عقائدشان حجت نیست، و قدر مسلم اینست که این افراد و آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیّع هیچگاه مرجع و ملجأ نبوده است، و در همه ادوار و اعصار رهبران عقیدتی شیعه، افرادی مثل ابن بابویه پدر صدوق و خود صدوق و شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها و علّامه حلّی ها و مجلسی ها و صدها و هزارها علما از این قبیل بوده اند که در ارائه مرزهای بین کفر و اسلام همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است، اکنون هم راه و صراط المستقیم همان راه آنها است مع ذلک برای مزید شناسایی به حال این افراد می توان به کتاب هایی مثل خیراتیه، و فضائح الصوفیه و عرفان و تصوّف، و جستجو در عرفان اسلامی رجوع نمود. خداوند همه را به راه مستقیم الهی هدایت فرماید.

پاسخ آیت الله العظمی سید صادق شیرازی:
قرآن مجید، رسول خدا و اهل بیت عصمت و طهارتعلیه السلام دستور اکید بر گرفتن دانش های دینی را از قرآن، رسول و اهل بیت نموده و نهی شدید از گرفتن آن از غیر این سه منبع فرمودند و گرفتن از غیر آنان مساوی با انکار آنان است، لذا بر مؤمنین واجب است که اول دانشهای دینی خود مخصوصاً اصول دین را با گرفتن از کتاب هایی مانند «توحید مفضل» و «توحید» و نیز «معانی الاخبار» شیخ صدوق و «اصول کافی» محکم و استوار نموده و سپس برای واقف شدن بر اشتباهات متون فلسفی و مانند آن به مطالعه ی آن بپردازند که آن گاه در اثر پشتوانه حدیثی اصول دین به خوبی می توانند اشتباهات را واقف گردند و حتی رد نمایند.

پاسخ آیت الله العظمی دوزدوزانی:
لازم به تذکر است: افرادی که می خواهند در علم فلسفه و عرفان اشتغال داشته باشند، باید ابتداءً پایه ی اعتقادات دینی خود را از کتب معتبره ی اسلامی و احادیث مأثوره از حضرت ائمه معصومینعلیه السلام مستحکم نمایند تا در مبانی اصول مسلمه ی شیعه خللی وارد نشود و شاید بدین جهت بوده است که مراجع بزرگ مانند حضرت آیت الله العظمی اصفهانی و آیت الله العظمی بروجردی قدس سرهما از تدریس و تحصیل فلسفه به شدت منع می کردند، و اساساً به این کیفیت که در حوزه های علمیه مرسوم گردیده (هر فردی بدون قید و شرط) وارد این رشته می شود نه به صلاح حوزه ها و نه به صلاح جامعه ی اسلامی می باشد.
و اینجانب بارها در مجالس خصوصی و غیر خصوصی به طلاب و محصلّین گوشزد کرده ام که اکثر مطالب فلسفه گمراه کننده است و باید با احتیاط به این وادی قدم گذاشت.

پاسخ آیت الله العظمی حاج سید صادق روحانی:
کسانی که استعداد قوی دارند و قادر بر رد شبهات می باشند خواندن فلسفه اشکال ندارد ولی تعلیم و تعلم در مجتمعات که افراد غیر قوی و در اشتباه واقع می شوند جائز نیست.

پاسخ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی مجلسی:
تعلیم و تعلم فلسفه و عرفانهای رایج که از غیر منابع وحی نشات گرفته حرام می باشد و انتماء به معارف الهیه از طریق اهل بیت عصمت وطهارت علیهم الصلوة والسلام واجب خواهد بود.

پاسخ آیت الله العظمی حاج سید محمد شاهرودی:
از آنچه که بر خلاف مکتب اهل بیتعلیه السلام باشد اجتناب بنمایید. مگر آن که به قدری در تعالیم اهل بیتعلیه السلام قوی باشید که بتوانید شبهات وارده را دفع بنمایید و خلاصه آنچه بر خلاف تعالیم اهل بیتعلیه السلام باشد ضلالت است.

آیت الله العظمی بهجت:
خواندن فلسفه خطرناک است مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات.
ایشان به کسی که قبل از کلام می خواست فلسفه بخواند فرمودند: آقا می خواهد برود کافرشود! (2)

آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی:
فلاسفه با فندگان آراء و نظریات فاسد و موهومات بیهوده، و قاطعان طریق انبیاء مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند، خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید. (3)

آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی(ره):
فکر خام فلاسفه و اشتباه صد در صد آنها

نیروهای ادراکی انسان در این حد نیست که بتواند گلیم خودش را از آب دربیاورد. این فکر خامی است که بعضی از فلاسفه کرده اند و به خیال خودشان گفته اند که مثلاً با ورود به علم و حکمت خودمان می توانیم خودمان را اصلاح کنیم، می توانیم با همان علم و حکمت و درک و فهمی که داریم به مقام شامخ انسانیت و به کمال نهایی انسانی برسیم، معلوم شده که اینها صد در صد در اشتباهند. (4)

آیت الله حاج شیخ مرتضی رضوی متفکر بزرگ معاصر:
ملاصدرا هیچ نیازی به قرآن و اهل بیتعلیه السلام در تبیین حکمت متعالیه که دین اوست نداشت و اگر آن چند آیه و حدیث را از متن اسفار بردارید هیچ لطمه ای به حکمت متعالیه نمی خورد. (5)

علامه حلی:
از جمله کسانی که جهاد با آنها واجب است فلاسفه اند. (6)

2- در محضر آیت الله بهجت 3/26
3- تذییلات إحقاق الحق 1/182
4-فصلنامه نورالصادق 11/203
5- محی الدین در آیینه ی فصوص 2/19
6-تذکرة الفقهاء 9/41، چاپ جدید

tazkie;654108 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله. برخی از منتقدین عرفان، معتقد هستند که اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه، علی الخصوص اکثر فقها، وحدت وجود را، حتی در معنای دقیق و صحیح آن، غلط می دانند.

از اینجا نتیجه گرفته می شود که نگرش اکثریت کارشناسان یک مکتب در مورد یک مسئله، باید معیار باشد.

پاسخ این مسئله چیست؟


سلام علیکم و رحمة الله،
به قول آن عالم بزرگوار وحدت وجود در سوره‌ی توحید آمده است: «لم یلد»
یا علی علیه‌السلام

همواره فلسفه، مورد مخالفت بسیاری از دانشمندان دینی از صدر اسلام تا کنون قرار داشته است. آیا با وجود این حجم از مخالـفت با فلسفه، می­توان فلسفه را با دیـن یکـسان دانـست؟ آیـا می­توان دانشمندانی که نام برخی از آنان ذیلاً ذکر خواهد شد، تجهیل نمود؟ چه، نسبت جهل به مخالفان فلسفه امری رایج است و هر کس که به مخالفت با فلسفه برخیزد یا مغزش خشک شده و یا فلسفه را نفهمیده است. عجب است این چه کالایی است که هر کس آن را بپذیرد اگر چه فردی کم سواد، فلسفه را فهمیده و هر کس آن را انکار کند و لو قاضی سعید قمی باشد آن را نفهمیده است!
اینک شماری از بزرگانی که دارای مبانی و عقایدی مخالف با ملاصدرا و هم‏فکران او بوده و با اندیشه‏ های او مخالفت ورزیده‏اند، به عنوان نمونه ذکر می­کنیم تا همگان بخصوص طلاب جوان، با احتیاط به داده های فلسفی نگاه افکنند:(۱)
درمناظرات یا مباحثی که مطرح می شود بسیاری از مدافعان فلسفه مخالفانشان رابه عدم فهم فلسفه متهم کرده ومی گویند باید چندین سال فلسفه بخوانید تا بفهمیدما می گوییم:
اگر اینگونه باشد تمام ادیان وفرق منحرف مثل مسیحیت،یهودیت،وهایبت و…در جواب ما بگویند شما یهود یا مسحیت یا …را نمی فهمیدباید ۱۰ یا ۲۰ سال مکتب وعلم واصول مارا بخوانید تا بفهمید لذا اکر کسی برود بدون فهمیدن ودرک صحیح مذهب تشیع یقینا گمراه می شود مگر خداوند کمکش کند

۱ . ملا مراد بن علی خان تفرشی.
۲ . شمس‏الدین محمد بن نعمه ‏اللّه‏ گیلانی(ملاشمسا).
۳ . محمد ابراهیم بن صدرالدین محمد شیرازی. (پسر ملاصدرا)
۴ . ملا عبدالرزاق لاهیجی قمی ملقب به فیاض.
۵ . ملا محمد بن علی رضا استرآبادی.
۶ . ملا محمد باقر بن محمد مؤمن سبزواری.
۷ . میرزا حسن بن ملا عبدالرزاق لاهیجی قمی.
۸ . ملا محمد ملقب به جمال رضوی.
۹ . ملا محمد صادق اردستانی.
۱۰ . ملا محمد نعیم بن محمد تقی طالقانی (ملانعیما).
۱۱ . سید حسن تفریشی.
۱۲ . میرزا حسن کرمانشاهی.
۱۳ . آقا بزرگ شهیدی.
۱۴ . شیخ فضل اللّه‏ زنجانی.
۱۵ . آقا ضیاء الدین درّی اصفهانی.
۱۶ . مولی رجب علی تبریزی.
۱۷ . مولی محمد رفیع پیرزاده زاهدی.
۱۸ . قاضی سعید قمی.
۱۹ . میرزا محمد حسین طبیب قمی.
۲۰ . شیخ علی خان ترکمانی اصفهانی قمی.
۲۱ . مولی محمد شفیع اصفهانی.
۲۲ . میر سید محمد یوسف طالقانی قزوینی.
۲۳ . ملا حسن لنبانی دیلمانی گیلانی اصفهانی.
۲۴ . حکیم ملا عباس مولوی.
۲۵ . ملا میر محمد اسماعیل خاتون آبادی.
۲۶ . ملا فریدون شیرازی.
۲۷ . ملا عبداللّه‏ یزدی.
۲۸ . لطف علی بیک افشار.
۲۹ . میر قوام الدین رازی تهرانی اصفهانی.
۳۰ . ملا محمد تنکابنی گیلانی (فاضل سرابی).
۳۱ . آقا جمال خوانساری (جمال المحققین).
۳۲ . حاج ملا اسماعیل بروجردی حائری.
۳۳ . شیخ عبدالرحیم حائری.
۳۴ . حاج ملا علی بن میرزا خلیل طبیب تهرانی.
۳۵ . حاج شیخ علی حائری مازندرانی.
۳۶ . علامه شیخ محمد صالح مازندرانی سمنانی.
۳۷ . سید محمد میر لوحی سبزواری.
۳۸ . مولی محمد صالح مازندرانی.
۳۹ . مولی محمد طاهر قمی.
۴۰ . عبدالعظیم بن حسین بیدگلی کاشانی.
۴۱ . شیخ علی بن محمد عاملی اصفهانی مشهدی.
۴۲ . علامه محمد باقر بن محمد تقی مجلسی.
۴۳ . ملا فضل اللّه‏ بن محمد شریف کاشانی.
۴۴ . ملا محمد سعید لاهیجی گیلانی.
۴۵ . میرمحمد نصیر بن محمد معصوم بارفروشی.
۴۶ . مولی علی بن حسین کربلایی.
۴۷ . سید محمد طباطبایی اصفهانی بروجردی.
۴۸ . ملا اسماعیل مازندرانی خواجویی.
۴۹ . شیخ یوسف بن احمد بحرانی.
۵۰ . ملا فتحعلی بن حسن علی.
۵۱ . سید محمد علی طباطبایی شیرازی.
۵۲ . میرزا ابوالقاسم قمی (میرزای قمی).
۵۳ . شیخ محمد بن عبد علی آل عبدالجبار قطیفی.
۵۴ . میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی.
۵۵ . آخوند ملا فیض اللّه‏ دربندی شیروانی مجتهد.
۵۶ . آقا میرزا محمد هاشم چهار سوقی خوانساری.
۵۷ . شیخ محمد قاسم اردوبادی بن محمد تقی.
۵۸ . ملا عبدالعزیز بن احمد مقدس شیروانی.
۵۹ . مولوی اعجاز حسن حاجی امروهی.
۶۰ . میرزا علی اکبر بن محسن اردبیلی.
۶۱ . حاج شیخ محمد جواد خراسانی نجفی.
۶۲ . علامه محقق فقیه شیخ جعفر کاشف الغطاء.
۶۳ . شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر.
۶۴ . شیخ اعظم انصاری.
۶۵ . شیخ محمد تقی آملی.
۶۶ . سید احمد خوانساری.
۶۷ . علامه خویی مؤلف “منهاج البراعه”.
۶۸ . شیخ حرّ عاملی.
۶۹ . سید یونس اردبیلی موسوی.
۷۰ . شیخ علی فرزند مرحوم صاحب جواهر.
۷۱ . سید اسماعیل طبرسی نوری.
۷۲ . سید عبداللّه‏ شبر.
۷۳ . علامه سید علی بهبهانی.
۷۴ . سید محمد کاظم یزدی.
۷۵ . سید ابراهیم اصطهباناتی (میرزا آقا شیرازی).
۷۶ . میرزا محمد حسین نائینی.
۷۷ . سید محمود حسینی شاهرودی.
۷۸ . سید محسن طباطبایی حکیم.
۷۹ . شیخ عبداللّه‏ غروی مامقانی.
۸۰ . سید محمد حجت کوه کمره‏ای.
۸۱ . حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی.
۸۲ . سید ابوالحسن الموسوی اصفهانی.
۸۳ . حاج آقا حسین طباطبایی قمی.
۸۴ . سید ابوالحسن رفیعی.
۸۵ . شیخ عبد النبی عراقی.
۸۶ . شیخ عبد الکریم حائری یزدی.
۸۷ . سید محمد رضا گلپایگانی.
۸۸ . سید شهاب الدین مرعشی نجفی.
۸۹ . سید ابوالقاسم موسوی خویی.
مضاف بر این، رساله هشام در رد ارسطو و فضل بن شاذان بر رد فلاسفه، از موضع شاگردان مکتب وحی در قبال این پدیده پرده بر می­دارد. علامه مجلسی در مورد هشام می­نویسد:
…و اصحاب، در کتب او، کتاب رد بر اصحاب طبایع را برشمردند و هم کتاب رد بر ارسطو را در توحید و شیخ منتجب الدین در فهرست خود کتاب «تهافت الفلاسفه» را از کتب قطب الدین راوندی شمرده و نجاشی در کتب فضل بن شاذان کتاب رد بر فلاسفه را بر شمرده و او از جمله اصحا­ب است. (باب سی و چهارم در معادن و احوال جمادات و طبایع و تأثیرات آنها و انقلابات جواهر و بر­خی نوادر آیات قران مجید.)
۱-رجوع شود به: “وجود العالم بعد العدم عند الامامیه”؛ “تنزیه المعبود فی الرد علی وحده الوجود” (علی‏ احمدی، سید قاسم)؛ مقاله “خرده‏ گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألهین (مکارم، هادی)، مجله حوزه.

عرفان اهل بیت;654793 نوشت:

سؤال: نظر حضرتعالی در مورد عرفانی که قائل به طریقیت و وحدت وجود و موجود و حلول و مهدویّت نوعیّه و صلح کلّ و ترک عبادات و محرمات می باشند، چیست؟ با توجه به این که داشتن این گونه عقاید مستلزم انکار ضروری دین می باشد، آیا این گونه افراد در حکم بقیّه کفارند یا خیر؟ و اگر کسی قبلاً در سلک مسلمانها بوده ولی بعدها در اثر ارتباط با این فرقه دارای چنین عقایدی شده باشد و عقایدش را هم برای دیگران اظهار کند، آیا چنین کسی در حکم مرتدّ است یا خیر؟
جواب: بسمه تعالی، فِرَق صوفیّه، عموماً گرفتار انحرافاتی هستند، بعضی بیشتر و بعضی کمتر. کسی که عقائد فوق را داشته باشد مانند: حلول و اتحاد و وحدت موجود و ترک عبادات و انکار محرمات، تردیدی در کفر او نیست و اگر قبلاً مسلمان بوده و بعد به این عقائد پیوسته است بدون شک مرتدّ شده است و تا آنجا که ممکن است باید در رفع شبهات آنها از طریق منطقی کوشید و اگر ممکن نشد، باید از آنها جدا شد.
همیشه موفق باشید 15/1/77
ناصرمکارم شیرازی

در پاسخ به سؤال دیگری که در خصوص تفکر وحدت وجود از آن بزرگوار شده است چنین مرقوم فرموده اند:
وحدت وجود معانی متعددی دارد، آنچه به طور قطع باطل و به عقیده ی همه ی فقها موجب خروج از اسلام است، این است که کسی معتقد باشد خداوند عین موجودات این جهان است5 و خالق و مخلوق و عابد و معبودی وجود ندارد همانطور که بهشت و دوزخ عین وجود اوست و لازمه ی آن انکار بسیاری از مسلمات دین است، هرگاه کسی ملتزم به لوازم آن بشود خارج از اسلام است و غالب فقهای معاصرـ اعم از احیاء و اموات (رضی الله عنهم) این موضوع را پذیرفته و در حواشی عروه، به آن اشاره کرده اند.
همیشه موفق باشید 11/3/1384


باسمه تعالی
جناب عرفان اهل بیت
وقتی عرض می کنم تفسیر اشتباه از وحدت وجود را خدمت مراجع عظام می‌برند، منظور همین تفاسیری است که شما اینجا کپی کردید. که صحبت از حلول و ترک عبادات و ... می کند. لزومی نداشت وقت آن بزرگواران گرفته شود. اگر این سوال را از عرفا هم بنمایید همین جواب را خواهند داد.
کدام عارف حقیقی است که قائل به حلول و ترک عبادات و ... این گونه مسائل شود
. در واقع عرفای حقیقی با فقها در بطلان تفسیر اشتباه از وحدت وجود با آن معنای دقیقی که دارد همراه هستند و حتی خود عرفا به آنها نسبت جهله صوفیه داده اند.

عرفان اهل بیت;654798 نوشت:

۶۵. شیخ محمد تقی آملی.
۶۶ . سید احمد خوانساری.
۶۷ . علامه خویی مؤلف “منهاج البراعه”.
۶۸ . شیخ حرّ عاملی.
۶۹ . سید یونس اردبیلی موسوی.
۷۰ . شیخ علی فرزند مرحوم صاحب جواهر.
۷۱ . سید اسماعیل طبرسی نوری.
۷۲ . سید عبداللّه‏ شبر.
۷۳ . علامه سید علی بهبهانی.
۷۴ . سید محمد کاظم یزدی.
۷۵ . سید ابراهیم اصطهباناتی (میرزا آقا شیرازی).
۷۶ . میرزا محمد حسین نائینی.
۷۷ . سید محمود حسینی شاهرودی.
۷۸ . سید محسن طباطبایی حکیم.
۷۹ . شیخ عبداللّه‏ غروی مامقانی.
۸۰ . سید محمد حجت کوه کمره‏ای.
۸۱ . حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی.
۸۲ . سید ابوالحسن الموسوی اصفهانی.
۸۳ . حاج آقا حسین طباطبایی قمی.
۸۴ . سید ابوالحسن رفیعی.
۸۵ . شیخ عبد النبی عراقی.
۸۶ . شیخ عبد الکریم حائری یزدی.
۸۷ . سید محمد رضا گلپایگانی.
۸۸ . سید شهاب الدین مرعشی نجفی.
۸۹ . سید ابوالقاسم موسوی خویی.
مضاف بر این، رساله هشام در رد ارسطو و فضل بن شاذان بر رد فلاسفه، از موضع شاگردان مکتب وحی در قبال این پدیده پرده بر می­دارد. علامه مجلسی در مورد هشام می­نویسد:
…و اصحاب، در کتب او، کتاب رد بر اصحاب طبایع را برشمردند و هم کتاب رد بر ارسطو را در توحید و شیخ منتجب الدین در فهرست خود کتاب «تهافت الفلاسفه» را از کتب قطب الدین راوندی شمرده و نجاشی در کتب فضل بن شاذان کتاب رد بر فلاسفه را بر شمرده و او از جمله اصحا­ب است. (باب سی و چهارم در معادن و احوال جمادات و طبایع و تأثیرات آنها و انقلابات جواهر و بر­خی نوادر آیات قران مجید.)
۱-رجوع شود به: “وجود العالم بعد العدم عند الامامیه”؛ “تنزیه المعبود فی الرد علی وحده الوجود” (علی‏ احمدی، سید قاسم)؛ مقاله “خرده‏ گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألهین (مکارم، هادی)، مجله حوزه.

باسمه تعالی

کاربر محترم کاش قبل از کپی کردن صرف، کمی هم دقت و تحقیق می کردید. در میان اسامی که به عنوان مخالف فلسفه مطرح نمودید، افرادی به چشم می خورند که خود از مدرسین و اساتید فلسفه بودند.
به عنوان مثال در شماره 65 نام شیخ محمد تقی آملی را ذکر نموده اید در حالی که باید بدانید ایشان بر اشارات بوعلی و منظومه حاج ملاهادی سبزواری حاشیه دارند.
و یا در بند 81 نام مرحوم حاج آقا حسین بروجردی آن مرجع عظیم الشان را به عنوان مخالف ذکر نموده اید در حالیکه
الف: از حضرت امام خمینی(ره) نقل شده که «مرحوم آیت الله بروجردی شخصا فلسفه و حکمت متعالیه (اسفار) را نزد بزرگان این فن مانند آخوند کاشی و حکیم جهانگیرخان قشقایی خوانده بود و شخص ایشان به علامه طباطبایی فرموده بود من خودم اسفار را مخفیانه خوانده‌ام»[1]

ب:آیت الله شیخ محمد رضا کلباسی می‌فرمودند: من سعی کردم آقای بروجردی را به درس فلسفه راغب کنم و او را به حلقه درس جهانگیرخان ببرم، و ایشان تا پایان حیاتش از من تشکر می‌کرد.[2]
ج:مرحوم آیت الله بروجردی تحت فشار شدید برخی علمای نجف و مشهد بودند.

در نقل مرحوم دوانی از امام خمینی آمده است: «امام ...گفتند: ... آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس می کنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدسان آن را ترک کردند.»

د:« یکی از افرادی که در آن زمان قصد فلسفه خوانی داشته اینگونه نقل می‌کند: در آن زمان هر کس می‌‌خواست درس فلسفه بخواند، به او می‌گفتند: «فلسفه نخوان کافر می‌‌شوی!» وقتی بنده تصمیم گرفتم فلسفه بخوانم، عده‌ای رفتند پیش پدرم و به ایشان گفتند: اگر پسرت فلسفه بخواند، دینش را از دست خواهد داد و کافر خواهد شد!
پدرم به من گفت: به این دلیل من راضی نیستم شما فلسفه بخوانی. گفتم: برویم پیش آقای بروجردی، هرچه ایشان بگوید، قبول می کنیم. پدرم گفت: ایشان مرجع من است و اگر بگوید جایز است، قبول می‌کنم.
یک روز وقت گرفتیم و رفتیم خدمت آقای بروجردی. ایشان در اندرونی در اتاق کوچکی نشسته بود ... پدرم دست آقای بروجردی را بوسید. بعد من از ایشان سوال کردم: آقا! من می‌خواهم فلسفه بخوانم، آیا جایز است یا نه؟ ایشان، در حالی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، فرمود: فلسفه خواندن هیچ اشکالی ندارد، مسأله‌ای نیست. خود من هم فلسفه خوانده‌ام، لکن بهتر است قبل از آن، یک مقدار رسائل و مکاسب بخوانید، بعد فلسفه بخوانید. گفتم: آقا! من رسائل و مکاسب خوانده‌ام. فرمود: پس هیچ مانعی ندارد.»


و البته مشت نمونه خروار است.

پی‌نوشت:
[1]. سلسله موی دوست ، خاطرات دوران تدریس امام خمینی(ره) ، ص 97 تا 100 ؛ مهر تابان ص 103
[2].محمد واعظ زاده خراسانی، زندگی آیت الله العظمی بروجردی، ص 30
[3]. سلسله موی دوست ، خاطرات دوران تدریس امام خمینی(ره) ، ص 97 تا 100
[4].تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، ص 219

پرسش:
برخی از منتقدین عرفان، معتقد هستند که اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه، علی الخصوص اکثر فقها، وحدت وجود را، حتی در معنای دقیق و صحیح آن، غلط می دانند.از اینجا نتیجه گرفته می شود که نگرش اکثریت کارشناسان یک مکتب در مورد یک مسئله، باید معیار باشد.
پاسخ این مسئله چیست؟
پرسش:

1- اینکه وحدت وجود با آن معنای دقیق و صحیح آن خدمت فقهای عظام مطرح شود، تازه اول کلام است. نسبت به این مساله تفسیرهای غلط و برداشت های اشتباه صورت گرفته که حتی خود عرفا نیز آن تفاسیر را قبول نداشته و با آن مخالفت کرده اند.
«حلول و اتحاد اینجا محال است/ که در وحدت دوئی عین ضلال است»[1]

2- در طول تاریخ اختلاف بین علما در هر رشته ای وجود دارد. و یک فقیه در یک مساله‌ای نظری دارد و بقیه نظرها را صحیح نمی داند به عنوان مثال، نسبت به یک مساله جزئی اتمام یا قصر نمازهای 4 رکعتی، در مدینه و مکه برای انسان مسافر، ما چندین قول از فقها داریم.
الف:در کل مدینه و مکه انسان مخیر است بین قصر و اتمام
ب:فقط در مدینه و مکه قدیم انسان مخیر است بین قصر و اتمام
ج:فقط در مسجد النبی و مسجد الحرام انسان مخیر است بین قصر و اتمام
د:فقط در مسجد النبی و مسجد الحرام قدیم انسان مخیر است بین قصر و اتمام

3- اما در مورد نسبت ناروا به بزرگان علمای اهل عرفان واقعی و اسلامی، باید دانست:

«معمولاً تکفیرها، اهانتها و مخالفت‌ها از طرف مخالفان فلسفه و عرفان، صورت می‌گیرد و عرفا و حکمای جا افتاده ما، همه اهل تحمل بوده‌اند و به طرف مقابل، کمال تکریم و احترام را اعمال می‌کردند.
چقدر از همین افراد اهل عرفان و معرفت را می‌شناسیم که به مخالفانشان -علی رغم همه لعن و تکفیرها- اقتدا می‌کردند. فلاسفه و عرفای بزرگ ما، مخالفانشان را به پاکی و تقدس قبول داشتند و می‌دانستند آنها روی احساس دین دوستی و ارزش مداری و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حرکت‌هایی را انجام می‌دهند، گرچه شاید متوجه نبوده باشند.
لذا تا به حال این طور نبوده که خدای نکرده مقابله به مثل کنند، تنها چیزی که گاهی اوقات از طرف اهل فلسفه و عرفان، صادر شده، قضیه «تجهیل» بوده است. یعنی می‌گفتند شما نمی‌دانید، در جریان نیستید و چون نمی‌دانید و در جریان نیستید این مخالفت‌ها را انجام می‌دهید. و گاهی هم می‌گویند شماها چون نمی‌دانید وارد نشوید، ندانسته رد نکنید و از این گونه حرف‌‌ها.

اما از ناحیه مخالفان عرفان، تکفیر و تفسیق و گاهی هم لعن و نفرین است و معلوم است که بین «تکفیر» و «تجهیل»، خیلی فاصله و فرق است.
«تجهیل» فوقش این است که می‌گوییم طرف نمی‌داند، در جریان نیست و ندانستن هم که جرم نیست، تنها چیزی که هست این است که اگر احتمال قصور و عدم اطلاع در شخص باشد باید از شدت هجمه‌ها و حمله‌های خودش بکاهد و محتاطانه برخورد ‌کند. مثل خیلی از بزرگان ما که اهل احتیاط بوده‌ و هستند و درعین عدم اطلاع لازم از مبانی اهل عرفان، علی رغم شبهه‌های موجود، احتیاط کرده و از اظهار نظرهای عجولانه وغیرمعقول اجتناب داشته و دارند.
چقدر خوب است اینجا از حضرت آیت الله شبیری زنجانی «دام ظله» نام ببرم. کسی از ایشان پرسیده بود: نظر شما نسبت به وحدت وجود چیست؟ آیا همانطوری است که برخی از آقایان می‌گویند مستلزم شرک و کفر و حلول و اتحاد است؟ ایشان کاملاً صاف فرموده بود: بعید می‌دانم آقایانی که قائل به وحدت وجود هستند این جور دیدی داشته باشند و بگویند که خداوند در اشیاء حلول کرده، یا با اشیاء یکی شده است، این طوری نیست؛ چون در بین آنها افرادی هستند که من آنها را به عظمت می‌شناسم و این اتهام‌ها به آنها نمی‌چسبد؛ لذا ما که در این زمینه تخصص لازم را نداریم نباید «نفیا یا اثباتا» وارد بشویم.
این بسیار زیبا است که از یک مرجع تقلید و فقیه برجسته این انصاف را می‌بینیم و می‌شنویم و توقع ما از دیگران نیز همین است که اگر خودشان در جریان نیستند، حداقل این احتمال را بدهند که شاید مراد آقایان چیز دیگری باشد که بر آنها مخفی مانده است، نه اینکه با همان برداشت های سطحی و مبتذل از وحدت وجود، با اهل معرفت مخالفت کنند و به کفر و شرک قائلین به وحدت وجود فتوا بدهند.نمونه دیگر جناب آقای شیخ عباس قمی (ره) است که در کتاب فوائد رضویه وقتی اقاویل موافقان و مخالفان فیض کاشانی را نقل می‌کند، می‌فرماید: واما نظر من، من کوچکتر از آنم که در حریم این بزرگان وارد شوم و نفیاً یا اثباتاً درباره آنها چیزی بگویم.این برخورد چقدر زیبا و دلنشین است، کسی که حد خودش را می‌شناسد و در حد خودش حرف می‌زند بسیار قابل تکریم و احترام است. اما متأسفانه می‌بینیم برخی از افراد با تعصب خاص و گرایش‌ منفی نسبت به قضیه، نه احترام بزرگان را نگه می‌دارند و نه افرادی را که در این زمینه تخصص دارند به تخصص می‌پذیرند و قبول دارند و همان برداشت‌های سطحی و ظاهری خودشان را ملاک قضاوت قرارداده و برای خود و دیگران مایه دردسر و اسباب زحمت می‌شوند.»(2)

پی نوشت:
1.شیخ محمو شبستری
2.استاد رمضانی
http://ostadramazani.ir

موضوع قفل شده است