مهارتهای تصمیم گیری

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مهارتهای تصمیم گیری

یکی از مهارت های مهم و ضروری در زندگی همین مهارت تصمیم گیری است، اگر توجه کنیم ریشه برخی از مشکلات ما به همین اصل برمی گردد، تصمیم اشتباه باعث انتخاب مسیر اشتباه خواهد شد، در نتیجه سختی ها و مشکلات طاقت فرسا گریبان گیر ما می شود.
اگر بتوانیم با اصول و مهارت تصمیم گیری بهتر و خوب آشنا شده و در مقام عمل رعایت کنیم، در آن صورت رسیدن به موفقیتهای بزرگ برای ما سهل خواهد شد.

اولین مهارت در تصمیم گیری:

1. شناختن خود

اگر قبل از تصمیم گیری، انسان از خود شناخت صحیح و منطقی و عاقلاننه داشته باشد، می تواند بهترین تصمیم را با شرایط خود اتخاذ کند.
پس موقع تصمیم باید یک تحلیل خوب از خود داشته باشیم؛ مثلا:
موقع ازدواج
من چه روحیاتی دارم، در چه فرهنگی بزرگ شده ام، با کدام روحیه توانایی زندگی را دارم، چه فردی می تواند برای من مفید باشد، چه هدفی vh این اقدام را دارم، چه ضعف هایی دارم و باید قبل از ازدواج حل کنم، چه قدر آمادگی روحی دارم چه ملاکهایی را باید بیشتر توجه کنم، و…
موقع انتخاب رشته تحصیلی
استعداد و توانایی من در کدام زمینه بیشتر است علاقه ام در چه زمینه ای بیشتر است، اهدافم، برنامه هایم، محل تحصیل، و... باید طبق تحلیل از موقعیت خود باید در نظر گرفت، تا به تصمیم درست و صحیح برسیم.
موقع انتخاب دوست، خریدن کتاب، ماشین، لباس، خانه، مطالعه کتابهای خاص و...
پس انسان باید در موقعیتهای مناسب خود را محک بزند، به توانایی های استعدادها و روحیات خود به دقت تامل کند، معمولا افرادی که شناخت کاملی از خود دارند تصمیم گیریهای آنها معمولا عاقلانه و منطقی می شود و در نتیجه به راحتی می توانند به مقصد برسند.
البته در کنار شناخت بالا بردن سطح توانایی و کسب مهارت نیز ضروری است، نمی توان صرف اینکه من اینجوری نیستم و یا بلد نیستم، از انجام خیلی از کارها دست برداشتن، روش صحیحی نیست. بلکه باید در کنار شناخت، نقاط قوت و ضعف را شناسایی و برای ترمیم و جبران ضعف و ارتقاء نقاط قوت حرکت کنیم.

[="Purple"]

نشاط;771097 نوشت:
با کدام روحیه توانایی زندگی را دارم

استاد شاید یه نفر تصورکنه میتونه با یه شرایطی کنار بیاد و از عهده ش برمیاد ولی وقتی وارد زندگی شد ببینه نه!!!
فقط حرفشو میزده و به قولی مرد عمل نیست و شاید تصوراتش احساساتش و.... باعث بشه فکرکنه میتونه ...
فکر میکنم اگر به این فکر کنیم باعث میشه تصمیم های احساسی بگیریم نه منطقی درسته؟؟؟[/]

ترگل;771104 نوشت:

استاد شاید یه نفر تصورکنه میتونه با یه شرایطی کنار بیاد و از عهده ش برمیاد ولی وقتی وارد زندگی شد ببینه نه!!!
فقط حرفشو میزده و به قولی مرد عمل نیست و شاید تصوراتش احساساتش و.... باعث بشه فکرکنه میتونه ...
فکر میکنم اگر به این فکر کنیم باعث میشه تصمیم های احساسی بگیریم نه منطقی درسته؟؟؟

با سلام
احسنتم، خواهر خوبم؛
اتفاقا به این موضوع هم اشاره کرده ام اگر به تجربه گذشته و شرایط مختلف توجه کند،اگر خود را در مواقع مختلف محک بزند، می تواند خود را به راحتی بسنجد، مثلا: فردی که خیلی کم حوصله است، طاقت یک ساعت مطالعه مداوم را ندارد این کاملا مشخص است که این فرد در زمینه صبر باید اقداماتی را انجام دهد، شاید دلیلش جسمی است، یا در مواقع خسته و ناراحتی کارهایش را انجام می دهد و نین مسئله ای برایش پیش میاد.
ملاکهای اصلی را باید توجه کنیم: روحیه صبر، تلاش، تحمل، تدبیر،ارداه و همت بالا، روحیه سازش، اهل دقت و مشورت و...
اگر این روحیات را با دقت در مواقع مختلف می توان کشف کرد، نیاز به تامل و دقت در موقعیتهایی که تجربه کرده ایم( نوشتن مواقع و شرایط خاص هم یک کار خوبی است برای شناسایی خود) در تصمیم گیری مشکلی نخواهیم داشت.

نشاط;771117 نوشت:
اگر به تجربه گذشته و شرایط مختلف توجه کند،اگر خود را در مواقع مختلف محک بزند، می تواند خود را به راحتی بسنجد،

خب اگه تاحالا تجربه نکرده باشه چی؟؟؟
برای مثال فردی که پرتوقع نیست ولی همیشه همه چیز در اختیار داشته و طعم نداشتن،نبودن، رو نچشیده وارد زندگی ای بشه و فکرکنه قانعه ولی بعد از مدتی ببینه نه با تصوراتش خیلی متفاوت بود!!!
یا مثلا فردی احساس کنه میتونه دوری همسرش رو درصورتی که درجای دیگه ای باشه تحمل کنه ولی وقتی وارد زندگی بشه واسش سخت باشه از کجا باید فهمید این توانایی ها رو داره یانه؟؟؟؟

ترگل;771122 نوشت:

خب اگه تاحالا تجربه نکرده باشه چی؟؟؟
برای مثال فردی که پرتوقع نیست ولی همیشه همه چیز در اختیار داشته و طعم نداشتن،نبودن، رو نچشیده وارد زندگی ای بشه و فکرکنه قانعه ولی بعد از مدتی ببینه نه با تصوراتش خیلی متفاوت بود!!!
یا مثلا فردی احساس کنه میتونه دوری همسرش رو درصورتی که درجای دیگه ای باشه تحمل کنه ولی وقتی وارد زندگی بشه واسش سخت باشه از کجا باید فهمید این توانایی ها رو داره یانه؟؟؟؟

با سلام
احسنتم سوال خوبی را مطرح کردید؛
برای کشف چنین مسائلی باید به ملاکها و خصوصیات و اخلاق اصلی خودشان باید بنگرند:
مثلا: برای کشف پرتوقع بودن( کسی که سیر نشود، کسی که قانع نشود و توانایی درک محرومیتها را نداشته باشد، یعنی انتظار بیش از حد ظرفیت خود چیزی را بخواهد، میشه گفت فرد پر توقع است)
مثلا: ببیند اگر چیزی را که خیلی ضروری نیست، و خانواده نگیرند و یا نتوانند تهیه کنند چه حسی خواهد داشت،یا اگر برایش تهیه کنند خیلی راضی نباشد بلکه همیشه بالاترین ها و بهترین ها را می خواهد و هر طور شده بدست بیاورد، و قانع هم نباشد،خوب چنین روحیاتی نشانگر این است که این فرد در یک شرایط ویژه رشد کرده در محرومیتها شاید نتواند زندگی کند، البته شاید هم برچسب پرتوقع بودن را نتوانیم به او بزنیم، ولی خوب معلوم است که جنین فردی را نمی توان مذمت کرد ولی در عین حال باید این ضعف را یک طور دیگر حل کند.
و شاید هم بگویید خیلی برایم مهم نیست و یا بگویید: من نمی توان چنین تصوری را بکنم خوب معلوم هست که چنین فردی توانایی روبرو شدن با محرمیتها را ندارد و باید یک فکر چارهای داشته باشد.
البته ما تلاشمون در این است که شخص برای تصمیم خود با انتخاب راه درست اقدام بکند، اگر شخص خودش نتواند شرایط را تشخیص و تصمیم بگیرد باید از دیگران کمک بگیرد.

ترگل;771122 نوشت:

خب اگه تاحالا تجربه نکرده باشه چی؟؟؟
برای مثال فردی که پرتوقع نیست ولی همیشه همه چیز در اختیار داشته و طعم نداشتن،نبودن، رو نچشیده وارد زندگی ای بشه و فکرکنه قانعه ولی بعد از مدتی ببینه نه با تصوراتش خیلی متفاوت بود!!!
یا مثلا فردی احساس کنه میتونه دوری همسرش رو درصورتی که درجای دیگه ای باشه تحمل کنه ولی وقتی وارد زندگی بشه واسش سخت باشه از کجا باید فهمید این توانایی ها رو داره یانه؟؟؟؟

باسلام
باز در این موارد هم عدم شناخت کافی از خود هست
اگر من در زندگی مجردی تحمل یک لحظه دوری پدر مادر رو ندارم مثلا بعد وقتی حرف از دوری پیش میاد میگم میتونم پس اشتباه فکر کردم
اگه تو زندگی با پدر مادر یک نیازم به یک وسیله مثلا برآورده نشه من ناراحت میشم پس مطمئنا حتی اگر فکر کنم زندگی مشترک به مشکل بر نمی‌خورم اشتباه

نه اصلا تو زندگی با خانواده و در مجردی تجربیات این چنینی داشتم خیلی ضعیف همین طور که اون موقع تونستی در مقابل اون سختی تحمل کنی با ازدواج به پله رفتی جلوتر پس آزمون سختتر میشه:Nishkhand:
اینبار یه مشکلات بزرگتر
البته اینها مشکلات نیست مسئله بگیم بهتره
مثلا تو اول ابتدای ۲+۳ رو باید حل میکردی
رفتی کلاس بالاتر حالا باید ۲ضربدر ۳ روذحل کنی
:ok::Nishkhand:
حالا یا تلاش میکنی مهارت پیدا میکنی مشورت می‌گیری میری بالاتر یا نه تو همون مرحله درجا میزنی
این دیگه به همت خودت بستگی داره
انشاءالله موفق باشی:ok::Gol:

اللیل والنهار;771134 نوشت:
باسلام
باز در این موارد هم عدم شناخت کافی از خود هست
اگر من در زندگی مجردی تحمل یک لحظه دوری پدر مادر رو ندارم مثلا بعد وقتی حرف از دوری پیش میاد میگم میتونم پس اشتباه فکر کردم
اگه تو زندگی با پدر مادر یک نیازم به یک وسیله مثلا برآورده نشه من ناراحت میشم پس مطمئنا حتی اگر فکر کنم زندگی مشترک به مشکل بر نمی‌خورم اشتباه

نه اصلا تو زندگی با خانواده و در مجردی تجربیات این چنینی داشتم خیلی ضعیف همین طور که اون موقع تونستی در مقابل اون سختی تحمل کنی با ازدواج به پله رفتی جلوتر پس آزمون سختتر میشه
اینبار یه مشکلات بزرگتر
البته اینها مشکلات نیست مسئله بگیم بهتره
مثلا تو اول ابتدای ۲+۳ رو باید حل میکردی
رفتی کلاس بالاتر حالا باید ۲ضربدر ۳ روذحل کنی

حالا یا تلاش میکنی مهارت پیدا میکنی مشورت می‌گیری میری بالاتر یا نه تو همون مرحله درجا میزنی
این دیگه به همت خودت بستگی داره
انشاءالله موفق باشی


با سلام
احسنتم خواهر گرامی
خوب توضیح دادید.

اللیل والنهار;771134 نوشت:
اگر من در زندگی مجردی تحمل یک لحظه دوری پدر مادر رو ندارم مثلا بعد وقتی حرف از دوری پیش میاد میگم میتونم پس اشتباه فکر کردم

سلام ممنون قبول دارم حرفاتونو ولی فکر نمی کنید پدر مادرو همسر متفاوتن؟؟؟
من خودم دوستانی رو دارم که میگن دلمون میخواد کاملا جدا از خانواده باشیم در حد زندگی در یک شهر دیگه ولی لحظه ای جدا از همسر خیر!!
اما در مقابل کسایی رو میبینم که از لحاظ روحی احساسی و فوق العاده وابسته بودن به خانواده ولی تونستن به راحتی با نبودن همسر کنار بیان (نه اینکه دوسش نداشتن اتفاقا علاقه زیادی بوده)
اینا با حرفای شما جور درنمیاد!!:Gig::Gig:

بالاخره چطور میشه فهمید این توانایی رو داری یاخیر؟؟؟(بعد مکانی)
خوشحال میشم جواب این سوال رو استاد نشاط بفرمایند!!

ضمن اینکه زندگی مجردی ومتاهلی خیلی باهم متفاوتن!
به نظرم یکی از تفاوتهای اصلیشم اینه همه چیز زندگی با خودته!! اگه قبل نگاهت به پدرومادرت بود الان مسئول تصمیم گیر مدیر مدبر همه چی خودتی!!
(البته منظورم درنظر نگرفتن همسر نیست منظورم اینه باید هرطرف مسئولیتاشو بشناسه و نسبت به وظایفش آگاه باشه بالاخره میشه گفت هرکدوم یه مدیر هستن توی زندگی بخوایم تقسیم کنیم یکی داخل خونه یکی خارج خونه)

ترگل;771167 نوشت:
بالاخره چطور میشه فهمید این توانایی رو داری یاخیر؟؟؟(بعد مکانی)

با سلام
بزرگوار فایده اش چیه؟!
چنین تصمیمی هم شاید اوائل خوب باشد، ولی تصمیم منطقی نیست، هر چند شخص می تواند دور از خانواده زندگی کند، باید چهارچوب تصمیم ها منطقی باشد، بر فرض یک شخص توانایی هم دارد و وابسته هم نیست و...این دلیل نمیشه که با توجه به آن کاری را اقدام کند که خیلی صلاح نیست.باز باید به صورت موردی چنین تصمیماتی را باید از نگاه مشاوره مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم.
گاها علاوه بر توانایی ملاکهای دیگری هم مطرح است، لذا باید مورد بررسی قرار بگیرد، تا تصمیم منطقی و عقلانی گرفته شود.

نشاط;771097 نوشت:
البته در کنار شناخت بالا بردن سطح توانایی و کسب مهارت نیز ضروری است، نمی توان صرف اینکه من اینجوری نیستم و یا بلد نیستم، از انجام خیلی از کارها دست برداشتن، روش صحیحی نیست. بلکه باید در کنار شناخت، نقاط قوت و ضعف را شناسایی و برای ترمیم و جبران ضعف و ارتقاء نقاط قوت حرکت کنیم.

سلام

متشکرم .. تاپیک بسیار خوبیه.

در تصمیم گیری برای ازدواج ، چیزی که خیلی نظر من رو جلب کرده و خیلی تو انتخاب های اطرافیانم دخیل دیدمش ، اینه که کمبودهایی که در خودشون و یا درزندگی با پدرمادر حس میکنن رو به عنوان مهمترین ملاک برای تصمیم گیری قرار میدن... بخاطر همین هم هست که این کمبودها بسیار بولد و پررنگ میشن در ذهن انسان و بقیه موارد کمرنگ جلوه میکنه اما در زندگی مشترک بعد از مدتی که اون کمبودها نسبتا پر شد ، واقعیاتی که ندیده بودیم خودشو شون میده!

البته در درجه ی اول مقصر پدرمادر هستن که به مسائل تربیتی واقف نیستن ... اما متاسفانه و بدبختانه تمام این نقاط ضعف بعدا ممکنه بطرز وحشتناکی خودشو نشون بده ...

بخاطر همینه که برای ازدواج باید خیلی از مسائل رو کنار گذاشت و حتما باید با یک مشاور خوب مشورت کرد چون کسیکه بیرون از گود نشسته این بالا و پایین های وجودی مارو خیلی بهتر درک میکنه و میبینه و حس میکنه ! اگر هم خود شخص این توانایی رو داره که از خودش بیرون بیاد و بدون درد و رنج و با واقع بینی کامل همه چیزو بررسی کنه که خب نشون از تسلط بالای شخص داره و خوش بحالشه!

:Gol:

2. واقع گرا باشید
یکی از ابعاد مهارت تصمیم گیری واقع نگر بودن است.
تصمیم منطقی تصمیمی است که باید مطابق با واقعیت باشد، اگر به طور اید ه ال بنگریم، آن موقع تصمیم ها منطقی نخواهد بود و دچار مشکل خواهیم شد.
مثلا: یکی از استاید نقل می کرد، که دختری با یک آقا پسر معتاد ازدواج می کند، به امید آنکه او را دوست دارد، و قرار است کمک کند در آینده این فرد خودش را اصلاح کند، در این ازدواج خانواده خیلی بر سر این ازدواج مخالفت نشان می دهند، ولی به هرحال نمی توانند منصرف کنند و این وصلت اتفاق می افتد، در طول زندگی نتنها این خانم نمی تواند این فرد را اصلاح کند، بلکه بدتر هم می شود، و تمام شبانه روز در حالت خماری به سر می برد و به جای فعالیت و اصلاح و ترک اعتیاد، زندگی تبدیل به مشاجره و دعوا و عدم آرامش تبدیل شده است.

پاسخ این سوالات در واقع نگر بودن کمک می کند؛
من الان در چه شرایطی هستم؟
من چه قدر توانایی دارم؟
مهمترین نیاز و اولویت من در چیست؟
تجربه دیگران در این مورد چه می باشد؟
اهداف من چیست؟
تجربه گذشته ام در این مورد چه می باشد؟
به طور کلی:
1. توجه به شرایط حال و حاضر
2. استفاده از تجربه دیگران
3. توجه به توانایی و استعداد خود
4. اولویت بندی تصمیم ها
5. مشورت با متخصص
6. متناسب با اهداف زندگی
7. جلب رضایت الهی
می تواند در مهارت تصمیم گیری واقع بینانه ما موثر شود.

3. در نظر گرفتن جوانب کار
تصمیمی که جوانب کار در آن ملاحضه نشود، یا بعبارتی آسیب شناسی نشود، چنین تصمیاتی ضعیف و شکننده و سست خواهد بود.

برای این کار:
1. هدف گذاری
2. تامل و تفکر
3. کسب آگاهی های لازم ومتناسب با اهداف
4. مشورت
5. پرسش از تجربیات دیگران
6. تحقیق
می تواند در در تصمیم منطقی و آگاهانه فرد کمک کند. تصمیم بدون آسیب شناسی نتیجه خوب و دلخواهی را نمی دهد.

نشاط;771097 نوشت:
اولین مهارت در تصمیم گیری:

1. شناختن خود


سلام علیکم

تاپیک خوبی است.
موضوعی که مدت ها با آن درگیرم.
در مورد هر چیزی بسیار سخت تصمیم می گیرم. به خاطر همین هم گاهی از خرید کردن متنفر می شوم...از انتخاب چیز ساده ای مثل خودکار گرفته تا رشته ی تحصیلی.
واقعا تصمیم گیری عذاب آور است...
و دقیقا ما با انتخاب هایمان شکل میگیریم
"ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها...."
البته فکر می کنم شناخت خود جای بحث و تامل بیشتری داشت.

پس به طور کلی در کسب مهارت تصمیم گیری باید این موارد را به خوبی رعایت کنیم، تا بتوانیم به یک تصمیم سازنده و مفید برسیم.
1.توکل به خدای متعال
2. شناختن خود
3. کسب اطلاعات و آگاهی های لازم
4. خارج شدن از مرحله شک و تردید( وقتی ذهن انسان بعد از کسب اطلاع از توانایی درونی و احساس نیاز و مناسب بودن ایده و هدف و مهیا بودن شرایط را کشف کرد، دیگر شک و تردیدی نخواهد بود. هر گونه نقص درآگاهی از هدف یا خود تصمیم مورد نظر، یا جهل از برنامه یا توانایی و یا نا امیدی و یا ظهورموانع غیر منطقی می تواند موجب آسیب در برنامه ها باشد.
5. مشورت با اهل خبره و با تجربه
6. تقویت اراده ( کسانی که اراده های قوی دارند، از تصمیمات محکم و قوی برخوردار هستند)
7. واقع نگر بودن
8. داشتن امید( افرادی که از اول خود را فرد نا توان و یا از رسیدن به اهداف خود را کم انرژی می دانند و یا امیدوار نیستند، می تواند بزرگترین آسیب باشد)
9. هدف گذاری (هدفها باید با توانایی واستعداد درونی وانگیزه فرد همسو باشند)
10. تلقین های مثبت
خوش بین بودن و تلقین رسیدن به موفقیت می تواند در میزان و تلاش و رشد افراد موثر شود.

در عین حال که باید مهارت تصمیم گیری را خیلی جدی بگیریم، لازم است در کنار تصمیم قوی و مرحله اجرا به این موارد هم توجه کنیم:
1. عدم توجه به افکار اشتباه محیط
گاهی فشارهای دیگران که برخواسته از نظرات اشتباه و یا تمسخر آمیز می باشد، اگر همت بلندی نداشته باشیم می توانند در اجرای تصمیم منطقی ما تاثیرات منفی بگذارند، و مانع پیشرفت ما بشوند. این موضوع مسئله ای است که هر فرد باید با اراده و توکل به خدای متعال باید این موضع را در ذهن و فکر خود حل کند.
2. ترس
گاهی ترس و عدم اعتماد باعث می شود که فرد بعد از سیر مراحل تصمیم گیری دچارشک و تردید شود، و از تصمیم سرنوشت ساز خود منصرف شود، ترس می تواند مانع بسیاری از پیشرفت های بشری شود، در چنین شرایطی توکل به خدا، تلقین کردن ( من می توانم، من اصلا نمی ترسم) و توجه به ثمرات و آینده تصمیم می تواند دراجرای بهتر کارها به فرد کمک کند.
3. به تعویق انداختن
گاهی ما تصمیم محکمی می گیریم، و واقعا می دانیم که آینده این تصمیم به نفع ماست، و ضرری نخواهیم دید، منتها در مرحله اجرا فردا فردا می کنیم، به تعویق می اندازیم، و سستی می کنیم، در نتیجه از انجام تصمیم باز می مانیم، و بسیاری از فرصت های پیشرفت را از دست می دهیم.
پس باید با خود عهد ببندیم که هر تصمیمی داریم، باید عملی سازیم.
4. بی اهمیت شدن
گاهی افراد در ذهن و خیال خودشان نسبت به انجام کار بی اهمیت می شوند، و احساس می کنند که شاید موقعیت های دیگری پیش بیاد ، شاید تصمیم بهتری بعدا داشته باشم و... و این موارد باعث می شود که فرصتها را ازد دست بدهیم و بعدا حسرت هم بخوریم.

5. واگذاری تصمیم به دیگران
گاهی افراد کارهای خود را به خاطر راحتی به دیگران واگذار می کنند و همین موضوع شاید به جای پیشرفت باعث ایجاد کندی یا قطع مراحل کار و یا ایجاد مانع در رسیدن به انجام بهتر کار خواهد شد.
منابع:
1. مهارت های زندگی دکتر حسن خنیفر، دکتر مژده پورحسینی،ص107-109
2. 30 مهارت زندگی ویژه نوجوانان و جوانان، حسن ملکی، انتشارات آبیژ