[=arial]زنان خبیث برای مردان خبیث و زنان پاک برای مردان پاک هستند و ان زنان از تهمتهایی که میگویند مبرا هستند و برای انها مغفرة و روزی کریم است
[=arial]
منظور از خباثت در این آیه آلودگی های مخالف عفت است همانند آیه الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ
و ما اهل تشیع معتقدیم همه همسران پیامبران حتی همسر نوح و لوط از آلودگی جنسی مبرا هستند
توجه کنید که این آیه نمیتواند صالح بودن همسران پیامبر را اثبات کند که در این صورت همسر لوط نیز باید صالح باشد!
عمر فاروق;351643 نوشت:
اینکه ضمیر کم به لفظ کلمه اهل بیت برمیگردد و همه میدانیم که کلمه اهل مذکر است
در این صورت باید گفته میشد اهل البیوت تا همانند ضمیر کم به صورت جمع باشد
و از این گذشته اگر اینطور است چرا در آیات قبلی این اتفاق نیفتاد: [=Traditional Arabic][=arial]وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ
عمر فاروق;351643 نوشت:
دوست عزیز در لغت عرب و حتی در زبان خودمان، به همسران و فرزندان شخص، اهل بیت میگن. حال اگر مرد هزار همسر هم داشته باشه وقتی میخواهید مثلا حال همسرانش رو بپرسید میگید اهل بیت چطور هستند. حال ممکن هست این اهل بیت در هزار خانه هم ساکن باشند ولی بازهم لفظ اهل بیت به کار میره نه اهل بیوت...
خداوند در این آیه تاکید میکند که ما اراده کردیم رجس و پلیدی را از اهل این خانه دور کنیم. حال باید دید اهل این خانه چه کسانی بوده اند. آیا همه همسران پیامبر اهل آن خانه بوده اند؟
عمر فاروق;351643 نوشت:
اولین چیزی که از این روایت به دست می اید ان است که سبب نزول ایه تطهیر حدیث کساء نبوده است چون در روایت هم امده که پس از نزول ایه پیامبر این
کار را انجام داد و همه میدانیم که سبب نزول قبل از نزول واقع میشود
نه بعد از نزول...
ثانیا در این روایت پیامبر برای حضرت علی فاطمه و حسنین دعا میکنند که انها نیز شامل این ایه شوند و اگر نه اگر منظور از اهل بیت در ایه تطهیر فقط این
حضرات بودند دیگر چه احتیاجی بود که پیامبر در حدیث
کساء برای انها دعا کند معنی نخواهد داشت
و در روایت دیگری ام سلمه نیز میخواهد در زیز کساء پیامبر قرار گیرد ولی پیامبر مانع میشود و میفرماید:
انک علی خیر..
چرا پیامبر باید به ام سلمه بفرمایند انک علی خیر؟ دلیلش غیر از این است که پیامبر ام سلمه را جزء مصادیق ایه تطهیر میدانست و دیگر نیازی نمیدیدند
که برا ی او نیز دعا کنند
چطور این برداشت را کردید؟!!
ابن تيميه مي گويد :
والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه على علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا
منهاج السنة النبوية ج4/ص561
پیامبر دعا میکند که ای خدا این چهار نفر اهل بیت من هستند و پلیدی و رجس را از آنها دور ساز و الله در جواب آیه تطهیر را نازل میکند. حال شما چطور میگویید حدیث کسا سبب نزول آیه تطهیر نمیباشد؟؟!!
و اما در مورد ام سلمه در حدیثی داریم که او میخواست وارد کسا شود اما پیامبر کسا را از دست ایشان کشید!!
کاملا واضح است که اگر ام سلمه جزو اهل البیت بود پیامبر به ا نیز اجازه میداد وارد کسا شود و این دعا را شامل حال او نیز میکرد و میگفت ام سلمه نیز از اهل بیت من است پس چرا نگفت؟؟؟
عمر فاروق;351643 نوشت:
اولا این اشکال به خدا شما نیز وارد است چرا که اگر إنما را به معنای حصر در محصور فیه بگیریم در این صورت تکلیف دیگر ائمه شما چه میشود شما که میگویید که شان نزول این
ایه در مورد خمسه طیبه است!!!
ثانیا منظور از اراده در این ایه اراده تشریعی میباشد نه تکوینی
یعنی خداوند اراده کرده است که اهل بیت پیامبر را به واسطه احکام شرعی از قبیل نماز روزه زکات و حجاب تطهیر کند نه به صورت دفعی و تکوینی
دقیقا همین تعبیر در ایه 6 سوره مائده امده است:
ملاحظه میکنید که در این ایه منظور از تطهیر ، تطهیر تشریعی است نه تکوینی
نتیجه اینکه اگر کسانی از اهل بیت به احکام شرعی عمل نکردن در این صورت تطهیر نخواهند شد
اولا این اشکال بر ما وارد نیست . چرا که طبق آیه تطهیر آنها از هر خطا بدور هستند بنابراین گفتار آنان حق میباشد و قول آنان قول و خواست الله است
یک نمونه از قول ایشان از پیامبر (ص) آمده که :
«المهدىّ منّا أهل البيت» . سنن ابنماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085
ثانیا همانطور که ذکر شد آیه با انما یرید حصر شده است بنابراین اراده از نوع تکوینی میباشد
عمر فاروق;351643 نوشت:
نتیجه اینکه اگر کسانی از اهل بیت به احکام شرعی عمل نکردن در این صورت تطهیر نخواهند شد
در این صورت ام المومنین عایشه که بر امام زمان خود خروج کرده است نیز تطهیر نخواهد شد
مگر در کتب شما نیامده هر کس بر حاکم زمانش حتی اگر فاسق باشد خروج کند به مرگ جاهلی میمیرد؟؟؟
قال النبي صلى الله عليه وسلم من رأى من أميره شيئا فكرهه فليصبر فإنه
ليس أحد يفارق الجماعة شبرا فيموت الا مات ميتة جاهلية
بخاری ج8 ص105
هر کس از خلیفه اش چیز بد و خلاف شرعی ببیند باید صبر کند . هر کس از توده ی مردم جدا شود و علیه حاکم قیام کند مرگش مرگ جاهلی است
مگر ام المومنین عایشه بر خلاف آیه 33 همان سوره (و قرن فی بیوتکن) رفتار نکرد؟؟ و در برابر امام زمان خود قیام نکرد؟؟ و موجب کشتار 30 هزار نفر نشد؟؟
نقل قول:
در مورد جناب قتیله بنده از صحت و صقم ان چندان اطلاعی ندارم
1-قتیله ام المومنین بود:
2-ام المومنین قتیله مرتد شد!!!
سوال؟؟ چطور ممکن است اهل بیت پیامبر که طبق حدیث ثقلین باید از او اطاعت شود مرتد باشد؟؟؟!!!
یه نتیجه کلی از بحثهایی که تا اینجا شده بگیریم بد نیست:
عبارت «من دون الله» شامل غير خدا مي شود .حال اين غير خدا هرچه و هر كه مي خواهد باشد، اگر بنابر استدلال وهابيون حساب كنيم نبايد از رسولان و پيامبران هم اطاعت شود. و از خلفاي پيامبر به عقيده اهل سنت مثل ابوبكر و عمر هم اطاعت نشود. بنابراين عقيده، ابوبكر و عمر هم من دون الله است. پس عقيده شما اهل سنت هم زير سؤال مي رود.
فرقش در زنده و مرده بودن است!!!
او به مرده توسل نکرد
اگر بگویی خدایا به حق بت ها شر است!!!!!
جناب استدلال ما رسول الله(ص) را مرده نمیدانیم ، فقط دربین ما حضور مادی و فیزیکی ندارند چرا که ما در مورد شهیدان که مرتبه ای بمراتب نازل تر از رسول الله(ص) دارند معتقدیم:
سئوال از اهل سنت؟
اگر معتقدید آیه تطهیر در مورد همسران رسول الله(ص) است پس خداوند در ابتدای همان آیه میفرماید:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
پس چگونه است که سرکار خانم عایشه بر خلاف دستور قران رفتار کرده و سوار بر جمل میشود و علیه امیرالمومنین علی(ع) خروج میکند؟
اگر ایشان را مشمول این قسمت از ایه یعنی: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا میدانید پس چگونه است که ایشان به دستور قران اعتنا نمیکند و خلاف ان رفتار میکند ؟
شما نام امام صادق (ع) را از کجا آوردید؟؟؟؟
این داستان را خود علی بن ابراهیم القمی در تفسیر آیه ای از سوره تحریم نقل میکند و سندی از معصوم ارائه نداده است.
قال علي بن إبراهيم في قوله ( ضرب الله مثلا )
ثم ضرب الله فيهما مثلا فقال : ( ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة
لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما ) فقال والله ما عنى بقوله فخانتاهما
إلا الفاحشة وليقيمن الحد على فلانة فيما أتت في طريق وكان فلان يحبها فلما
أرادت ان تخرج إلى . . . قال لها فلان لا يحل لك ان تخرجي من غير محرم
فزوجت نفسها من فلان
آنان که به خدا و رسولان او کافر شوند و خواهند که میان خدا و رسولانش جدایى اندازند و گویند: ما به برخى ایمان آورده و به برخی ایمان نیاوریم و خواهند که میان کفر و ایمان راهى اختیار کنند به حقیقت کافر اینها هستندو ما براى کافران عذابى خوار کننده مهیا ساختهایم.
از این آیه شریفه فهمیده می شود که کسانی که قصد دارند تا بین خدا و رسول جدائی بیاندازند کافران حقیقی هستند. و نکته جالب اینجاست که قران تنها درباره این نوع کافران فرموده است که این ها کافران حقیقی هستند !
اما ببینیم چگونه عمر سعی کرد تا بین خدا و رسولش جدائی بیاندازد:
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند:
قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.
ولی عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجعو عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!!
و این هم منبع از کتب خود اهل سنت دقت کنید:
حدثنا : إبراهيم بن موسى ، حدثنا : هشام ، عن معمر وحدثني : عبد الله بن محمد ، حدثنا : عبد الرزاق ، أخبرنا : معمر ، عن الزهري ، عن عبيد الله بن عبد الله عن بن عباس (ر) قال : لما حضر رسول الله (ص) وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي (ص) : هلم أكتب لكم كتاباًً لا تضلوا بعده ، فقال عمر : أن النبي (ص) قد غلب عليه الوجعوعندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فإختلف أهل البيت فإختصموا منهم من يقول : قربوا يكتب لكم النبي (ص) كتاباًً لن تضلوا بعده ومنهم من يقول : ما قال عمر فلما أكثروا اللغو والإختلاف عند النبي (ص) قال رسول الله (ص) : قوموا قال عبيد الله فكان بن عباس يقول : إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله (ص) وبين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من إختلافهم ولغطهم ، . . . از عبد الله از بن عباس (ر) گفت: وقتی که رسول خدا به محضر وفات رسیدند و در منزلش مردانی بودند که عمر بن الخطاب بن آنها بود و رسول خدا (ص) گفت: می خواهم کتابی را برای شما بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: همانا رسول خدا مرض(درد) بر او غلبه کرده و کتاب خدا را دارید و کتاب خدا کافی است، و حاضرین در خانه اختلاف پیدا کردند و در بین آنها مشاجره شد و بعضی از آنها می گویند نزدیک شوید به رسول خدا برایتان کتاب بنویسد که بعد از آن گمراه نشویدو بعضی از آنها به گفته عمر عمل کردند و اختلاف و نزاع بیشتر شد بین ایشان در نزد رسول خدا، رسول خدا گفت: بلند شوید و ابن عباس می گفت: مصیبت و کل مصیبت در همان حال بود که می خواهد آن کتاب را بنویسد از اختلاف و فریادشان مانع بود. مصادر: صحيح مسلم في آخر كتاب الوصية ج5ص75 ط محمد علي صبيح وج2ص16 ط عيسى الحلبي وج11 ص95 ط مصر بشرح النووي ومسند أحمد بن حنبل ج4ص356 حديث 2992 بسند صحيح ط دار المعارف بمصر و صحيح البخاري: باب قول المريض قوموا عني: ج ٧ص ٩، وباب آراهية الخلاف: ج ٨ ص ١ و صحيح البخاري: آتاب العلم، باب آتابة العلم: ج ١ ص ٣
در قسمت اول جمله عمر توهین بسیار بزرگی به رسول الله صلی الله علیه و اله می کند. و پناه برخدا رسول الله(ص) را متهم به هذیان گویی در اثر بیماری میکند ولی بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: “کتاب خدا ما را بس است” عمر با گفتن این جمله همان کاری را کرد که در ایه شریفه مذکور در مورد آن صحبت میکند. یعنی او با این جمله قصد بر این داشت تا بین کلام خدا (قران) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جدائی بیافکند. و در واقع او چنین گفت که خدا یک چیز می گوید و پیامبر ص چیز دیگر! و در میان این دو ما باید به کلام خدا تمسک بجوئیم ! در حالیکه خود قران درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. خلاصه این بحث: عمر بن خطاب با گفتن “کتاب خدا ما را بس است” بین خدا و رسول جدائی افکند. قران کریم کسانی که بین خدا ورسول جدائی می افکنند را کافر حقیقی می نامد. نتیجه: عمر (طبق قران و روایت معتبر اهل سنت) کافر حقیقی می باشد.
همه فهميدند بجز رسول الله (ص) !! +سند عايشه و حفصه و معاويه فهمیدند که باید بعد از عمر کسی خلیفه باشد ولی آخرین پیامبر واشرف مخلوقات متوجه این مهم نبود؟!!! به نقل صحيح مسلم : حفصه به عمر گوشزد میكند كه كسى را به عنوان جانشين خود معيّن كند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى میگويد : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند ، به وى اعتراض خواهى كرد كه چرا باعث نابودى آنها گرديدى؟پس به فكر اين امّت باش ! و كسى را بهعنوان خليفه براى آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازمتر است : عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟قال : قلت : ما كان ليفعل .قالت : إنّه فاعل .قال ابن عمر : فحلفت أنّي أكلّمه في ذلك . فسكت ، حتّى غدوت ولم أكلّمه .قال : فكنت كأنّما أحمل بيميني جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت عليه ، فقلت له : إنّي سمعت ، الناس يقولون مقالة فآليت أن أقولها لك ، زعموا أنّك غير مستخلف ، وأنّه لو كان لك راعي إبل ، أو راعي غنم ثمّ جاءك وتركها رأيت أن قد ضيّع ، فرعاية الناس أشدّ(صحيح مسلم ، ج 6 ص 5 ، كتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وتركه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 )
همچنين عايشه به وسيله عبد اللّه بن عمر به عمر پيام میدهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مكن وكسى را به عنوان جانشين تعيين نما ، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند : « ثمّ قالت ( أي عائشة ) : يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلاراع ، استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملاً ، فإنّي أخشى عليهم الفتنة »(الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 42 و بتحقيق الزيني ، ج 1 ص 28 ) و همينطور ، معاويه كه به قصد گرفتن بيعت براى يزيد وارد مدينه شد ، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت :« إنّي أرهب أن أدع أمّة محمّد ( ص) بعدي كالضأن لاراعي لها »من وحشت دارم ، كه امّت پيامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم(تاريخ الطبري ، ج 4 ص 226 ؛ الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 206 ، وبتحقيق الزيني ، ج 1 ص 159) ومطابق نقل ابن سعد در طبقات ، عبد اللّه بن عمر به پدرش گفت : اگر چنانچه كسى را كه وكيل تو بر روى زمينهاى كشاورزى است ، فرا خوانى ، آيا كسى را جايگزين آن خواهى كرد يا خير؟ گفت : آرى!و پرسيد : اگر كسى را كه گوسفندان تو را چوپانى میكند فراخوانى ، كسى را به جاى آن قرار خواهى داد يا خير؟ گفت : آرى وقال عبداللَّه بن عمر لأبيه : لو استخلفت ؟ قال : من ؟ قال : تجتهد فإنّك لست لهم بربّ ، تجتهد ، أرأيت لو أنّك بعثت إلى قيّم أرضك ألم تكن تحبّ أن يستخلف مكانه حتّى يرجع إلى الأرض ؟ قال : بلى . قال : أرأيت لو بعثت إلى راعي غنمك ألم تكن تحبّ أن يستخلف رجلاً حتّى يرجع؟(طبقات ابنسعد ، ج3 ، ص343 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 44 ص 435 .)
آيا اين بالاترين اهانت به رسول الله ( ص ) نيست كه به اندازه عايشه و حفصه و معاويه ، به فكر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آيا كسى نبود به رسول اكرم ( ص ) تذكر دهد كه كسى را به عنوان جانشين تعيين كند؟!
در جواب برادرباغ بهشت
برادر باغ بهشت شما یک روایت از حاکم اوردید و از ان برداشتی کردید
که اصلا ربطی به ایه افک ندارد
چرا که اولا طبق ظاهر روایت کسی تهمت زنا به همسر پیامبر نمیزند بلکه اهل افک میگویند
فقال اهل الافك والزور: «من حاجته إلى الولد ادعى ولد غيره»
ملاحظه میکنید که در اینجا سخن اهل افک خطاب به پیامبر است نه همسر پیامبر
ثانیا شما از کجا مطمئنید که منظور از اهل افک در این روایت همان اهل افک در قران باشد
کلمه افک در زبان عرب به معنای کذب و دروغ است همانطور که در لسان اعرب امده:
فك: الإِفْك: الكذب. و الأَفِيكةُ: كالإِفْك، أَفَكَ يَأْفِك و أَفِكَ إِفْكاً و أُفُوكاً و أَفْكاً و أَفَكاً و أَفَّك [=arial narrow]یعنی هرکسی که دروغ بگوید میتوان به ان گفت اهل افک برادر دقت کن هر گردی گردو نیست
ثالثا شما از کجای روایت در اوردید که حضرت عایشه فرمودند : از روی حسادت گفتم که شباهت
ندارد ، شاید واقعا شباهت به پیامبر نداشته
شما با استناد به یک روایت قصیرالدلاله از یکی از منابع ما میخواهید ثابت کنید که شان نزول
ایات افک در مورد حضرت عایشه نبوده
حال بنده با استناد به کثیری از کتب تفسیری معتبر شما اثبات میکنم که شان نزول این ایات
کسی جزء حضرت ام المومنین عایشه رضی الله عنها نبوده است:
و قال ابن عباس: منهم (عبد اللَّه بن أبي سلول) و هو الذي تولى كبره، و هو من رؤساء المنافقين. و (مسطح بن اثاثة، و حسان بن ثابت، و حمنة بنت جحش) و هو قول عائشة، و كان سبب الافك ان عائشة ضاع عقدها في غزوة بني المصطلق، و كانت تباعدت لقضاء الحاجة، فرجعت تطلبه، و حمل هودجها على بعيرها ظناً منهم بها أنها فيه فلما صارت الى الموضع وجدتهم قد رحلوا عنه، و كان صفوان ابن معطل السلمي الذكواني من وراء الجيش فمر بها، فلما عرفها أناخ بعيره حتى ركبته، و هو يسوقه حتى أتى الجيش بعد ما نزلوا في قائم الظهيرة. هكذا رواه الزهري عن عائشة التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 415
إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ: اى مسلمانان، آنهايى كه آن دروغ بزرگ را جعل كردند و باعث اشتباه مردم شدند، گروهى از خود شمايند. ابن عباس و عايشه گويند: يكى از آنها عبد اللَّه بن ابى است كه بار اين گناه و اشاعه آن را بدوش گرفت و ديگر مسطح بن اثاثه و حسان بن ثابت و حمنة بنت جحش است.
لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: اين خطاب بعايشه و صفوان است زيرا
هدف تير تهمت، آنها بودند. همچنين به كسانى است كه به سبب اين تهمت ناراحت و غمگين شده بودند. يعنى: اين تهمت را بد تصور نكنيد، بلكه خير شماست. زيرا خداوند عايشه را تبرئه ميكند و او را بخاطر صبرش اجر ميدهد و سزاى گناه آنها كه تهمت زدهاند، مىدهد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج17، ص: 110
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ
فإذا عقد من جزع «1» ظفار قد انقطع، فرجعت، و حمل هودجها على بعيرها ظنّا منهم أنّها فيه، فلمّا عادت إلى الموضع وجدتهم قد رحلوا، فجلست كي يرجع إليها أحد. و كان صفوان بن المعطل السلمي من وراء الجيش، فلمّا وصل إلى ذلك الموضع وجدهم قد رحلوا و عرفها، فأناخ بعيره حتّى ركبته و هو يقوده حتّى أتى الجيش، و قد نزلوا في وقت الظهيرة، فاتّهمت به. فنزلت:
بأبلغ ما يكون من الكذب. و أصله الإفك، و هو الصرف، لأنّه قول مأفوك عن وجهه. و المعنى: بالكذب العظيم الّذي قلب فيه الأمر عن وجهه. و المراد ما أفك به على عائشة. عُصْبَةٌ مِنْكُمْ جماعة منكزبدة التفاسير، ج4، ص: 483
جماعتى منافقان فرستاد كه ايشان تهمت كردند عايشه را «1»، و سبب آن بود كه رسول را- صلّى اللّه عليه و آله- عادت چنان بود كه چون به سفرى خواستى رفتن، قرعه زدى ميان زنان، آن كه نام او بر آمدى او را با خود ببردى. در اين غزو «2» قرعه زد به نام عايشه بر آمد- و اين پس از آن بود كه آيت حجاب آمده بود- و خداى تعالى زنان را فرموده بود كه: از مردان روى بپوشند.
عايشه گفت: رسول- عليه السّلام- هودجى فرمود براى من، و مرا در آن جا نشاند و برفت، و آن غزا بكرد و باز گشت. چون بنزديك مدينه رسيديم در شب فرو آمديم. من برخاستم «3» در شب با زنى ديگر كه با من بودى، و از لشكرگاه دور برفتم به قضاى حاجت. چون باز آمدم مرا عقدى بود از مهرك «4» يمانى بر گردن داشتم، دست بماليدم نمانده بود، گمان بردم كه آن جا ضايع كردهام كه به قضاى حاجت رفته بودمروض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج14، ص: 105
بعد ازين آيتها در باب قصّه افك است و براءت ذمه عايشه صديقه رضى اللّه عنها و آن حكايت دور و دراز است و رعايت ادب اقتضاى آن ميكند كه بساط اطناب در ايراد جزئيات آن مطوى باشد و كلى آن بر سبيل اجمال آنست كه سال پنجم از هجرت كه غزوه مريسيع اتفاق افتاد و صديقه رض در ان سفر همراه بود و در بعضى منازل بضرورتى از هودج بيرون آمده عقدى از جزع ظفار گم كرده و بطلب آن از منزلگاه دور شده زمانى مكث افتاد در آن زمان خادمان هودج را بىتفحص ساكن آن بار كردند و رفتند و عايشه رض باز آمد و منزل خالى ديده همانجا توقف فرمود تا صفوان بن معطل كه بامر حضرت رسول صلى اللّه عليه و سلّم از عقب لشكر آمدى برسيد و صديقه رض بر شتر او سوار شده بمعسكر همايون ملحق شد مواهب علیه ص 770
[=arial narrow]
برادران برای جلوگیری از اطناب بحث من فقط ادرس این کتب تفسیری را میدهم خودتان
مراجعه کنید و توجه داشته باشید که همه مفسرین این کتب شیعه میباشند:
1-إرشاد الأذهان إلى تفسير القرآن، ص: 563
2 ترجمه جوامع الجامع، ج4، ص: 294
3 تفسير الصافي، ج3، ص: 42
4 تفسير الكاشف، ج5، ص: 40
5 تفسير صفي، ص: 502
6 تفسير عاملي، ج6، ص: 30
7 تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج9، ص: 259
8 تفسير من وحي القرآن، ج16، ص: 24
9 تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج6، ص: 25
10 تفسير نور، ج8، ص: 152
11 الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج5، ص: 96
12 جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج6، ص: 285
13 حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج5، ص: 9
14 مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 20
15 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج9، ص: 86
16 الوجيز في تفسير القرآن العزيز، ج2، ص: 377
17 فتح القدير، ج4، ص: 1 [=arial narrow]
برادران رافضه تمام این کتب تفسیری که از مفسرین شیعه هستند
شان نزول ایات افک 23-26نور را حضرت عایشه میدانند
اگر شما کتب تفسیری خودتان را قبول ندارید ما چه کنیم؟؟
[=times new roman] یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا یأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَینَّا لَكُمُ الْآیاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ«آل عمران/118»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شر و فسادی در باره شما، کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههای) دشمنی از دهان (و کلام)شان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید!
1- دون به معنی فقط یکی نیست بلکه گروه را شامل میشود و در ایه به معنی از نامحرمان است !
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیكُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا«النساء/144»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و تکیهگاه خود قرار ندهید! آیا میخواهید (با این عمل،) دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!
2- و در اینجا مومنین واقعی را شامل میشود !
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ[=times new roman]«المائدة/51» [=times new roman]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولی (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند
3- ودر اینجا معلوم میشود برخی از کشورهای به ظاهر اسلامی من دون الله شده اند !
خداوند همه گمراهان را به راه راست هدایت فرماید آمین یا رب العالمین .
بنده در پست های قبلی چندین سوال مطرح کرده بودم که نادیده گرفتید و فقط در مورد ام المومنین قتیله از سایت فتاوا مطلبی آوردید
به نویسنده این مطالب یادآوری کنید که در قرآن آمده است ازواج پیامبر ام المومنین هستند و قتیله نیز طبق دو روایت صحیح السندی که آوردم با پیامبر ازدواج کرده است پس ام المومنین است
اما در مورد ارتداد ایشان همراه قومش ، بنده نمیخواستم مطرح کنم اما حالا که خودتان مطلب را آوردید ، این سوال پیش می آید چرا او همراه قومش به دلیل مخالفت با امام زمانش یعنی ابوبکر مرتد شد اما عایشه به همراه قومش به دلیل جنگ با امام زمانش یعنی امام علی علیه السلام مرتد نشد؟؟
در دین شما انقدر تناقضات زیاد است که هرجا رو بخواهید درست کنید 3 -4 تا تناقض جدید سر بیرون میاورد
سؤال اول: من دون الله از منظر قرآن به چه معنا است؟
با تتبع در آیات قرآن کریم و بررسی آیاتی که واژه گان: من دون الله، من دونه، غیر الله، در آنها آمده است، به این نتیجه می رسیم که مراد از این آیات پرستش غیر خدا و اعتقاد به رب و سرپرستی غیر از الله،[1] و استقلال بخشیدن به غیر خدا؛[2] می باشد.(هر آنچه از شئون الله است استقلالا به غیر الله داده شود).در تمام استعمالات قرآنی هنگامی که لفظ«یدعون» یا «تدعون» به همراه«من دون الله» آمده، مراد از آن پرستش است نه مطلق خواندن؛ لذا آیاتی که لفظ «یدعون» و یا «تدعون» با «من دون الله» آمده مراد از آن پرستش غیر خدا خواهد بود،نه توسل به اولیای الهی با این اعتقاد که ولی خدا واسطه ای است که هر چه دارد از خدا است و به اذن او منشاء تصرفات خواهد بود. که ما برای نمونه به دو مورد اشاره می گردد:
با توجه به آیات فوق می یابیم واژه« تدعون» در قرآن به معنای پرستش است نه مطلق خواندن، و پرستش نیز دارای دو رکن اساسی است که با فقدان یکی از آن دو نمی توان عملی را متصف به این نام نمود.
1) انجام فعلي که گوياي خضوع و تذلّل باشد.
2) عقيده و انگيزه خاصي که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به آن شخص وا داشته است، از قبيل: الف) اعتقاد به الوهيت کسي که در مقابل اوخضوع کرده است. ب) اعتقاد به ربوبيت کسي که بر او خضوع شده است. لازمۀ عدم اخذ این دو رکن در مفهوم پرستش چنین است که سجدۀ ملائکه برآدم سجدۀ عبادی باشد و عنوان شرک بر عمل آنها صدق نماید و ملائکۀ مقرب الهی در خیل مشرکین جای گیرند و شیطان متمرد در سلک موحدین، در حالی که چنین سخنی باطل محض است.
[/HR][1]. همانند آیۀ:الانعام/164.
[2]همانند آیۀ:البقره/107.
[3]. انعام/56. ». بگو من از پرستش كسانى كه غير از خدا مىخوانيد نهى شدهام، بگو من از هوى و هوسهاى شما پيروى نمىكنم اگر چنين كنم گمراه شدهام و از هدايت يافتگان نخواهم بود.
[4]. اعراف/194-195. آنهايى را كه غير از خدا مىخوانيد (و پرستش مىكنيد) بندگانى همچون خود شما هستند، آنها را بخوانيد و اگر راست مىگوئيد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را بر آورند).آيا (آنها لا اقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند)؟ يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ (نه، هرگز، هيچكدام) بگو (اكنون كه چنين است) اين بتهايى را كه شريك خدا قرار دادهايد (بر ضد من) بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظهاى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست!).
سؤال دوم: آیا توسل به اولیای الهی توسل به من دون الله است؟
جواب: در توسل مطلوب حقیقی خداوند است و (ولی خدا )تنها وسیله ای است که وصول انسان به مطلوبش را سهل می گرداند و شخص متوسل نیز هیچگاه وسیله را مستقل و در عرض خدا نمی داند، بلکه آن ولی خدا هرچه دارد به عنایت وتوجه خاص خداوند نسبت به اواست؛ لذا توسل به اولیای الهی که به قصد توجه به خداوند متعال صورت می پذیرد تخصصا از تحت آیات پرستش خارج است؛ وعنوان من دون الله بر آنها صادق نخواهد بود، بلکه آنها واسطۀ ماذون در امر تکوین و تشریع می باشند؛ همچنان که قرآن کریم در مورد معجزۀ حضرت عیسی علیه السلام واطاعت از اولیای دین می فرماید:
«وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»؛[1]و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى گويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرندهاى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم مسلماً در اينها، نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد.
«اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»؛[2]سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند. بنابراین آیات مذکور ارتباطی با بحث توسل به اولیای الهی نخواهند داشت.و توسل به اهل بیت علیهم السلام نیز توسل به من دون الله نخواهند بود. سؤال سوم:آیا در عدم تحقق شرک قدرت داشتن و حیات مادی و حضور خوانده شده شرط می باشد؟ جواب:آنچه ملاک شرک است اعتقاد به شرکت برای غیر خدا به صورت مستقل و جدای از خدا است؛ اما عدم وجود برخی از صفات همچون عدم قدرت و حیات و حضور ربطی به تحقق شرک ندارد و هیچ عالمی ملتزم به چنین تعریفی نشده است؛ زیرا اینگونه نیست که اگر خوانده شده قدرت و حیات و حضور داشته باشد خواندن او با هر اعتقادی شرک نباشد، اما خواندن کسی که در قیدحیات دنیوی نباشد و حضور ظاهری نداشته باشد به صورت مطلق شرک باشد؛ زیرا بر فرض عدم تحقق این شرایط در صورتی که خواننده اعتقادی به تاثیر گذاری خوانده شده نداشته باشد، نهایتا امر لغوی را مرتکب شده نه اینکه مرتکب شرک شده باشد، ودر مقابل نیز اینچنین است، ممکن است کسی حیات و قدرت و حضور داشته باشد اما خواندن او با اعتقادی خاص شرک محسوب گردد، همچنان که در امت بنی اسرائیل گروهی از آنان به خاطر اعتقاد ربوبی به حضرت عیسی علیه السلام کافر گشتند ، قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ، لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ ؛ أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» آنها كه گفتند: «خداوند همان مسيح بن مريم است»، بيقين كافر شدند، (با اينكه خود) مسيح گفت: اى بنى اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد! زيرا هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران، يار و ياورى ندارند. آنها كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» (نيز) بيقين كافر شدند معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست بر ندارند، عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند،) خواهد رسيد.
بنابراین آنچه ملاک شرک است؛ اعتقاد به شرکت برای غیر خدا در هر امری است و لو اینکه آن امر کاری ساده ودر توان همه بوده باشد.
منظور از خباثت در این آیه آلودگی های مخالف عفت است همانند آیه الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ
و ما اهل تشیع معتقدیم همه همسران پیامبران حتی همسر نوح و لوط از آلودگی جنسی مبرا هستند
توجه کنید که این آیه نمیتواند صالح بودن همسران پیامبر را اثبات کند که در این صورت همسر لوط نیز باید صالح باشد!
در این صورت باید گفته میشد اهل البیوت تا همانند ضمیر کم به صورت جمع باشد
و از این گذشته اگر اینطور است چرا در آیات قبلی این اتفاق نیفتاد:
[=Traditional Arabic][=arial]وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ
خداوند در این آیه تاکید میکند که ما اراده کردیم رجس و پلیدی را از اهل این خانه دور کنیم. حال باید دید اهل این خانه چه کسانی بوده اند. آیا همه همسران پیامبر اهل آن خانه بوده اند؟
چطور این برداشت را کردید؟!!
ابن تيميه مي گويد :
والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه على علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا
منهاج السنة النبوية ج4/ص561
پیامبر دعا میکند که ای خدا این چهار نفر اهل بیت من هستند و پلیدی و رجس را از آنها دور ساز و الله در جواب آیه تطهیر را نازل میکند. حال شما چطور میگویید حدیث کسا سبب نزول آیه تطهیر نمیباشد؟؟!!
و اما در مورد ام سلمه در حدیثی داریم که او میخواست وارد کسا شود اما پیامبر کسا را از دست ایشان کشید!!
کاملا واضح است که اگر ام سلمه جزو اهل البیت بود پیامبر به ا نیز اجازه میداد وارد کسا شود و این دعا را شامل حال او نیز میکرد و میگفت ام سلمه نیز از اهل بیت من است پس چرا نگفت؟؟؟
اولا این اشکال بر ما وارد نیست . چرا که طبق آیه تطهیر آنها از هر خطا بدور هستند بنابراین گفتار آنان حق میباشد و قول آنان قول و خواست الله است
یک نمونه از قول ایشان از پیامبر (ص) آمده که :
ثانیا همانطور که ذکر شد آیه با انما یرید حصر شده است بنابراین اراده از نوع تکوینی میباشد
در این صورت ام المومنین عایشه که بر امام زمان خود خروج کرده است نیز تطهیر نخواهد شد
مگر در کتب شما نیامده هر کس بر حاکم زمانش حتی اگر فاسق باشد خروج کند به مرگ جاهلی میمیرد؟؟؟
قال النبي صلى الله عليه وسلم من رأى من أميره شيئا فكرهه فليصبر فإنه
ليس أحد يفارق الجماعة شبرا فيموت الا مات ميتة جاهلية
بخاری ج8 ص105
هر کس از خلیفه اش چیز بد و خلاف شرعی ببیند باید صبر کند . هر کس از توده ی مردم جدا شود و علیه حاکم قیام کند مرگش مرگ جاهلی است
مگر ام المومنین عایشه بر خلاف آیه 33 همان سوره (و قرن فی بیوتکن) رفتار نکرد؟؟ و در برابر امام زمان خود قیام نکرد؟؟ و موجب کشتار 30 هزار نفر نشد؟؟
1-قتیله ام المومنین بود:
2-ام المومنین قتیله مرتد شد!!!
سوال؟؟ چطور ممکن است اهل بیت پیامبر که طبق حدیث ثقلین باید از او اطاعت شود مرتد باشد؟؟؟!!!
انَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَلَكَ بِنْتَ الْأَشْعَثِ قُتَيْلَةَ، وَتَزَوَّجَهَا عِكْرِمَةُ بْنُ أَبِي جَهْلٍ بَعْدَ ذَلِكَ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ مَشَقَّةً شَدِيدَةً، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللهِ، إِنَّهَا لَيْسَتْ مِنْ نِسَائِهِ، وَلَمْ يُخَيِّرْهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَمْ يَحْجُبْهَا، وَقَدْ بَرَّأَهَا اللهُ مِنْهُ بِالرِّدَّةِ الَّتِي ارْتَدَّتْ مَعَ قَوْمِهَا، فَاطْمَأَنَّ أَبُو بَكْرٍ وَسَكَنَ "
معرفت الصحابه ابی نعیم ج6 ص3246
رسول اله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ تَزَوَّجَ قُتَيْلَةَ، فَارْتَدَّتْ مَعَ قَوْمِهَا فَلَمْ يُخَيِّرْهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ، وَلَمْ يَحْجِبْهَا، فَبَرَّأَهُ الله منها.
تاریخ ابی زرعه ج1 ص492
یه نتیجه کلی از بحثهایی که تا اینجا شده بگیریم بد نیست:
عبارت «من دون الله» شامل غير خدا مي شود .حال اين غير خدا هرچه و هر كه مي خواهد باشد، اگر بنابر استدلال وهابيون حساب كنيم نبايد از رسولان و پيامبران هم اطاعت شود. و از خلفاي پيامبر به عقيده اهل سنت مثل ابوبكر و عمر هم اطاعت نشود. بنابراين عقيده، ابوبكر و عمر هم من دون الله است. پس عقيده شما اهل سنت هم زير سؤال مي رود.
جناب استدلال ما رسول الله(ص) را مرده نمیدانیم ، فقط دربین ما حضور مادی و فیزیکی ندارند چرا که ما در مورد شهیدان که مرتبه ای بمراتب نازل تر از رسول الله(ص) دارند معتقدیم:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
حال چگونه رسول الله(ص) که خیر خلق الله است ، مقامش از شهیدان امتش کمتر شود! و مشمول ایه فوق نشود؟؟؟
الحمد لله رب العالمین
سئوال از اهل سنت؟
اگر معتقدید آیه تطهیر در مورد همسران رسول الله(ص) است پس خداوند در ابتدای همان آیه میفرماید:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
پس چگونه است که سرکار خانم عایشه بر خلاف دستور قران رفتار کرده و سوار بر جمل میشود و علیه امیرالمومنین علی(ع) خروج میکند؟
اگر ایشان را مشمول این قسمت از ایه یعنی: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا میدانید پس چگونه است که ایشان به دستور قران اعتنا نمیکند و خلاف ان رفتار میکند ؟
الحمد لله رب العالمین
شما نام امام صادق (ع) را از کجا آوردید؟؟؟؟
این داستان را خود علی بن ابراهیم القمی در تفسیر آیه ای از سوره تحریم نقل میکند و سندی از معصوم ارائه نداده است.
قال علي بن إبراهيم في قوله ( ضرب الله مثلا )
ثم ضرب الله فيهما مثلا فقال : ( ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة
لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما ) فقال والله ما عنى بقوله فخانتاهما
إلا الفاحشة وليقيمن الحد على فلانة فيما أتت في طريق وكان فلان يحبها فلما
أرادت ان تخرج إلى . . . قال لها فلان لا يحل لك ان تخرجي من غير محرم
فزوجت نفسها من فلان
گوینده " حسبنا کتاب الله " کافر است !
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً
آنان که به خدا و رسولان او کافر شوند و خواهند که میان خدا و رسولانش جدایى اندازند و گویند: ما به برخى ایمان آورده و به برخی ایمان نیاوریم و خواهند که میان کفر و ایمان راهى اختیار کنند به حقیقت کافر اینها هستند و ما براى کافران عذابى خوار کننده مهیا ساختهایم.
از این آیه شریفه فهمیده می شود که کسانی که قصد دارند تا بین خدا و رسول جدائی بیاندازند کافران حقیقی هستند. و نکته جالب اینجاست که قران تنها درباره این نوع کافران فرموده است که این ها کافران حقیقی هستند !
اما ببینیم چگونه عمر سعی کرد تا بین خدا و رسولش جدائی بیاندازد:
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند:
قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.
ولی عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!!
و این هم منبع از کتب خود اهل سنت دقت کنید:
حدثنا : إبراهيم بن موسى ، حدثنا : هشام ، عن معمر وحدثني : عبد الله بن محمد ، حدثنا : عبد الرزاق ، أخبرنا : معمر ، عن الزهري ، عن عبيد الله بن عبد الله عن بن عباس (ر) قال : لما حضر رسول الله (ص) وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي (ص) : هلم أكتب لكم كتاباًً لا تضلوا بعده ، فقال عمر : أن النبي (ص) قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله ، فإختلف أهل البيت فإختصموا منهم من يقول : قربوا يكتب لكم النبي (ص) كتاباًً لن تضلوا بعده ومنهم من يقول : ما قال عمر فلما أكثروا اللغو والإختلاف عند النبي (ص) قال رسول الله (ص) : قوموا قال عبيد الله فكان بن عباس يقول : إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله (ص) وبين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من إختلافهم ولغطهم ،
. . . از عبد الله از بن عباس (ر) گفت: وقتی که رسول خدا به محضر وفات رسیدند و در منزلش مردانی بودند که عمر بن الخطاب بن آنها بود و رسول خدا (ص) گفت: می خواهم کتابی را برای شما بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: همانا رسول خدا مرض(درد) بر او غلبه کرده و کتاب خدا را دارید و کتاب خدا کافی است، و حاضرین در خانه اختلاف پیدا کردند و در بین آنها مشاجره شد و بعضی از آنها می گویند نزدیک شوید به رسول خدا برایتان کتاب بنویسد که بعد از آن گمراه نشوید و بعضی از آنها به گفته عمر عمل کردند و اختلاف و نزاع بیشتر شد بین ایشان در نزد رسول خدا، رسول خدا گفت: بلند شوید و ابن عباس می گفت: مصیبت و کل مصیبت در همان حال بود که می خواهد آن کتاب را بنویسد از اختلاف و فریادشان مانع بود.
مصادر: صحيح مسلم في آخر كتاب الوصية ج5ص75 ط محمد علي صبيح وج2ص16 ط عيسى الحلبي وج11 ص95 ط مصر بشرح النووي ومسند أحمد بن حنبل ج4ص356 حديث 2992 بسند صحيح ط دار المعارف بمصر و صحيح البخاري: باب قول المريض قوموا عني: ج ٧ص ٩، وباب آراهية الخلاف: ج ٨ ص ١ و صحيح البخاري: آتاب العلم، باب آتابة العلم: ج ١ ص ٣
در قسمت اول جمله عمر توهین بسیار بزرگی به رسول الله صلی الله علیه و اله می کند. و پناه برخدا رسول الله(ص) را متهم به هذیان گویی در اثر بیماری میکند ولی بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: “کتاب خدا ما را بس است”
عمر با گفتن این جمله همان کاری را کرد که در ایه شریفه مذکور در مورد آن صحبت میکند. یعنی او با این جمله قصد بر این داشت تا بین کلام خدا (قران) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جدائی بیافکند. و در واقع او چنین گفت که خدا یک چیز می گوید و پیامبر ص چیز دیگر! و در میان این دو ما باید به کلام خدا تمسک بجوئیم !
در حالیکه خود قران درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.
وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.
خلاصه این بحث:
عمر بن خطاب با گفتن “کتاب خدا ما را بس است” بین خدا و رسول جدائی افکند.
قران کریم کسانی که بین خدا ورسول جدائی می افکنند را کافر حقیقی می نامد.
نتیجه: عمر (طبق قران و روایت معتبر اهل سنت) کافر حقیقی می باشد.
الحمد لله رب العالمین
همه فهميدند بجز رسول الله (ص) !! +سند
عايشه و حفصه و معاويه فهمیدند که باید بعد از عمر کسی خلیفه باشد ولی آخرین پیامبر واشرف مخلوقات متوجه این مهم نبود؟!!!
به نقل صحيح مسلم : حفصه به عمر گوشزد میكند كه كسى را به عنوان جانشين خود معيّن كند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى میگويد : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند ، به وى اعتراض خواهى كرد كه چرا باعث نابودى آنها گرديدى؟پس به فكر اين امّت باش ! و كسى را بهعنوان خليفه براى آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازمتر است :
عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟قال : قلت : ما كان ليفعل .قالت : إنّه فاعل .قال ابن عمر : فحلفت أنّي أكلّمه في ذلك . فسكت ، حتّى غدوت ولم أكلّمه .قال : فكنت كأنّما أحمل بيميني جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت عليه ، فقلت له : إنّي سمعت ، الناس يقولون مقالة فآليت أن أقولها لك ، زعموا أنّك غير مستخلف ، وأنّه لو كان لك راعي إبل ، أو راعي غنم ثمّ جاءك وتركها رأيت أن قد ضيّع ، فرعاية الناس أشدّ(صحيح مسلم ، ج 6 ص 5 ، كتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وتركه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 )
همچنين عايشه به وسيله عبد اللّه بن عمر به عمر پيام میدهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مكن وكسى را به عنوان جانشين تعيين نما ، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند :
« ثمّ قالت ( أي عائشة ) : يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلاراع ، استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملاً ، فإنّي أخشى عليهم الفتنة »(الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 42 و بتحقيق الزيني ، ج 1 ص 28 )
و همينطور ، معاويه كه به قصد گرفتن بيعت براى يزيد وارد مدينه شد ، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت :« إنّي أرهب أن أدع أمّة محمّد ( ص) بعدي كالضأن لاراعي لها »من وحشت دارم ، كه امّت پيامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم(تاريخ الطبري ، ج 4 ص 226 ؛ الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 206 ، وبتحقيق الزيني ، ج 1 ص 159)
ومطابق نقل ابن سعد در طبقات ، عبد اللّه بن عمر به پدرش گفت : اگر چنانچه كسى را كه وكيل تو بر روى زمينهاى كشاورزى است ، فرا خوانى ، آيا كسى را جايگزين آن خواهى كرد يا خير؟ گفت : آرى!و پرسيد : اگر كسى را كه گوسفندان تو را چوپانى میكند فراخوانى ، كسى را به جاى آن قرار خواهى داد يا خير؟ گفت : آرى
وقال عبداللَّه بن عمر لأبيه : لو استخلفت ؟ قال : من ؟ قال : تجتهد فإنّك لست لهم بربّ ، تجتهد ، أرأيت لو أنّك بعثت إلى قيّم أرضك ألم تكن تحبّ أن يستخلف مكانه حتّى يرجع إلى الأرض ؟ قال : بلى . قال : أرأيت لو بعثت إلى راعي غنمك ألم تكن تحبّ أن يستخلف رجلاً حتّى يرجع؟(طبقات ابنسعد ، ج3 ، ص343 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 44 ص 435 .) آيا اين بالاترين اهانت به رسول الله ( ص ) نيست كه به اندازه عايشه و حفصه و معاويه ، به فكر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آيا كسى نبود به رسول اكرم ( ص ) تذكر دهد كه كسى را به عنوان جانشين تعيين كند؟!
الحمد لله رب العالمین
[=arial narrow]سلام علیکم و رحمة الله
در جواب برادرباغ بهشت
برادر باغ بهشت شما یک روایت از حاکم اوردید و از ان برداشتی کردید
که اصلا ربطی به ایه افک ندارد
چرا که اولا طبق ظاهر روایت کسی تهمت زنا به همسر پیامبر نمیزند بلکه اهل افک میگویند
ملاحظه میکنید که در اینجا سخن اهل افک خطاب به پیامبر است نه همسر پیامبر
ثانیا شما از کجا مطمئنید که منظور از اهل افک در این روایت همان اهل افک در قران باشد
کلمه افک در زبان عرب به معنای کذب و دروغ است همانطور که در لسان اعرب امده:
فك: الإِفْك: الكذب. و الأَفِيكةُ: كالإِفْك، أَفَكَ يَأْفِك و أَفِكَ إِفْكاً و أُفُوكاً و أَفْكاً و أَفَكاً و أَفَّك [=arial narrow]یعنی هرکسی که دروغ بگوید میتوان به ان گفت اهل افک برادر دقت کن هر گردی گردو نیست
ثالثا شما از کجای روایت در اوردید که حضرت عایشه فرمودند : از روی حسادت گفتم که شباهت
ندارد ، شاید واقعا شباهت به پیامبر نداشته
شما با استناد به یک روایت قصیرالدلاله از یکی از منابع ما میخواهید ثابت کنید که شان نزول
ایات افک در مورد حضرت عایشه نبوده
حال بنده با استناد به کثیری از کتب تفسیری معتبر شما اثبات میکنم که شان نزول این ایات
کسی جزء حضرت ام المومنین عایشه رضی الله عنها نبوده است:
و قال ابن عباس: منهم (عبد اللَّه بن أبي سلول) و هو الذي تولى كبره، و هو من رؤساء المنافقين. و (مسطح بن اثاثة، و حسان بن ثابت، و حمنة بنت جحش) و هو قول عائشة، و كان سبب الافك ان عائشة ضاع عقدها في غزوة بني المصطلق، و كانت تباعدت لقضاء الحاجة، فرجعت تطلبه، و حمل هودجها على بعيرها ظناً منهم بها أنها فيه فلما صارت الى الموضع وجدتهم قد رحلوا عنه، و كان صفوان ابن معطل السلمي الذكواني من وراء الجيش فمر بها، فلما عرفها أناخ بعيره حتى ركبته، و هو يسوقه حتى أتى الجيش بعد ما نزلوا في قائم الظهيرة. هكذا رواه الزهري عن عائشة
التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 415
إِنَّ الَّذِينَ جاءُو بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ: اى مسلمانان، آنهايى كه آن دروغ بزرگ را جعل كردند و باعث اشتباه مردم شدند، گروهى از خود شمايند. ابن عباس و عايشه گويند: يكى از آنها عبد اللَّه بن ابى است كه بار اين گناه و اشاعه آن را بدوش گرفت و ديگر مسطح بن اثاثه و حسان بن ثابت و حمنة بنت جحش است.
لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ: اين خطاب بعايشه و صفوان است زيرا
هدف تير تهمت، آنها بودند. همچنين به كسانى است كه به سبب اين تهمت ناراحت و غمگين شده بودند. يعنى: اين تهمت را بد تصور نكنيد، بلكه خير شماست. زيرا خداوند عايشه را تبرئه ميكند و او را بخاطر صبرش اجر ميدهد و سزاى گناه آنها كه تهمت زدهاند، مىدهد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج17، ص: 110
إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ
فإذا عقد من جزع «1» ظفار قد انقطع، فرجعت، و حمل هودجها على بعيرها ظنّا منهم أنّها فيه، فلمّا عادت إلى الموضع وجدتهم قد رحلوا، فجلست كي يرجع إليها أحد. و كان صفوان بن المعطل السلمي من وراء الجيش، فلمّا وصل إلى ذلك الموضع وجدهم قد رحلوا و عرفها، فأناخ بعيره حتّى ركبته و هو يقوده حتّى أتى الجيش، و قد نزلوا في وقت الظهيرة، فاتّهمت به. فنزلت:
بأبلغ ما يكون من الكذب. و أصله الإفك، و هو الصرف، لأنّه قول مأفوك عن وجهه. و المعنى: بالكذب العظيم الّذي قلب فيه الأمر عن وجهه. و المراد ما أفك به على عائشة. عُصْبَةٌ مِنْكُمْ جماعة منكزبدة التفاسير، ج4، ص: 483
جماعتى منافقان فرستاد كه ايشان تهمت كردند عايشه را «1»، و سبب آن بود كه رسول را- صلّى اللّه عليه و آله- عادت چنان بود كه چون به سفرى خواستى رفتن، قرعه زدى ميان زنان، آن كه نام او بر آمدى او را با خود ببردى. در اين غزو «2» قرعه زد به نام عايشه بر آمد- و اين پس از آن بود كه آيت حجاب آمده بود- و خداى تعالى زنان را فرموده بود كه: از مردان روى بپوشند.
عايشه گفت: رسول- عليه السّلام- هودجى فرمود براى من، و مرا در آن جا نشاند و برفت، و آن غزا بكرد و باز گشت. چون بنزديك مدينه رسيديم در شب فرو آمديم. من برخاستم «3» در شب با زنى ديگر كه با من بودى، و از لشكرگاه دور برفتم به قضاى حاجت. چون باز آمدم مرا عقدى بود از مهرك «4» يمانى بر گردن داشتم، دست بماليدم نمانده بود، گمان بردم كه آن جا ضايع كردهام كه به قضاى حاجت رفته بودمروض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج14، ص: 105
بعد ازين آيتها در باب قصّه افك است و براءت ذمه عايشه صديقه رضى اللّه عنها و آن حكايت دور و دراز است و رعايت ادب اقتضاى آن ميكند كه بساط اطناب در ايراد جزئيات آن مطوى باشد و كلى آن بر سبيل اجمال آنست كه سال پنجم از هجرت كه غزوه مريسيع اتفاق افتاد و صديقه رض در ان سفر همراه بود و در بعضى منازل بضرورتى از هودج بيرون آمده عقدى از جزع ظفار گم كرده و بطلب آن از منزلگاه دور شده زمانى مكث افتاد در آن زمان خادمان هودج را بىتفحص ساكن آن بار كردند و رفتند و عايشه رض باز آمد و منزل خالى ديده همانجا توقف فرمود تا صفوان بن معطل كه بامر حضرت رسول صلى اللّه عليه و سلّم از عقب لشكر آمدى برسيد و صديقه رض بر شتر او سوار شده بمعسكر همايون ملحق شد
مواهب علیه ص 770
[=arial narrow]
برادران برای جلوگیری از اطناب بحث من فقط ادرس این کتب تفسیری را میدهم خودتان
مراجعه کنید و توجه داشته باشید که همه مفسرین این کتب شیعه میباشند:
1-إرشاد الأذهان إلى تفسير القرآن، ص: 563
2 ترجمه جوامع الجامع، ج4، ص: 294
3 تفسير الصافي، ج3، ص: 42
4 تفسير الكاشف، ج5، ص: 40
5 تفسير صفي، ص: 502
6 تفسير عاملي، ج6، ص: 30
7 تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج9، ص: 259
8 تفسير من وحي القرآن، ج16، ص: 24
9 تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج6، ص: 25
10 تفسير نور، ج8، ص: 152
11 الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج5، ص: 96
12 جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج6، ص: 285
13 حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج5، ص: 9
14 مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 20
15 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج9، ص: 86
16 الوجيز في تفسير القرآن العزيز، ج2، ص: 377
17 فتح القدير، ج4، ص: 1
[=arial narrow]
برادران رافضه تمام این کتب تفسیری که از مفسرین شیعه هستند
شان نزول ایات افک 23-26نور را حضرت عایشه میدانند
اگر شما کتب تفسیری خودتان را قبول ندارید ما چه کنیم؟؟
یاالله
سلام بر همگی دوستان
تاپیک داره از بحث اصلی خارج میشه. آیا پست های شما با پست اول تاپیک منطبق هست؟
اگر بحثی خارج از موضوع دارید لطفا تاپیک جداگانه ای ایجاد کنید.
دوستان اگر در راستای عنوان تاپیک بحثی مونده بفرمایند به زودی تاپیک جمع بندی خواهد شد.
با تشکر
[=times new roman] یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا یأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَینَّا لَكُمُ الْآیاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ«آل عمران/118»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شر و فسادی در باره شما، کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههای) دشمنی از دهان (و کلام)شان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید!
1- دون به معنی فقط یکی نیست بلکه گروه را شامل میشود و در ایه به معنی از نامحرمان است !
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیكُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا«النساء/144»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و تکیهگاه خود قرار ندهید! آیا میخواهید (با این عمل،) دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!
2- و در اینجا مومنین واقعی را شامل میشود !
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ[=times new roman]«المائدة/51» [=times new roman]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولی (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند
3- ودر اینجا معلوم میشود برخی از کشورهای به ظاهر اسلامی من دون الله شده اند !
خداوند همه گمراهان را به راه راست هدایت فرماید آمین یا رب العالمین .
پس چرا خلیفه اول عمر را جانشین خود منصوب کرد؟
اولین خلیفه خود به شورا پایبند نشد و این سنت را شکست
اما جواب شما:
با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش
چون مباحث بشدت تکراریست وقبلا مفصل بحث شده دو لینک :
درباره عائشه :
http://javdan.blogfa.com/cat-22.aspx
درباره من دون الله وتوسل و خواندن غیرخدا از قرآن :
http://sites.google.com/site/hojjah/doa.zip
جناب عمر فاروق
بنده در پست های قبلی چندین سوال مطرح کرده بودم که نادیده گرفتید و فقط در مورد ام المومنین قتیله از سایت فتاوا مطلبی آوردید
به نویسنده این مطالب یادآوری کنید که در قرآن آمده است ازواج پیامبر ام المومنین هستند و قتیله نیز طبق دو روایت صحیح السندی که آوردم با پیامبر ازدواج کرده است پس ام المومنین است
اما در مورد ارتداد ایشان همراه قومش ، بنده نمیخواستم مطرح کنم اما حالا که خودتان مطلب را آوردید ، این سوال پیش می آید چرا او همراه قومش به دلیل مخالفت با امام زمانش یعنی ابوبکر مرتد شد اما عایشه به همراه قومش به دلیل جنگ با امام زمانش یعنی امام علی علیه السلام مرتد نشد؟؟
در دین شما انقدر تناقضات زیاد است که هرجا رو بخواهید درست کنید 3 -4 تا تناقض جدید سر بیرون میاورد
یا الله
جمع بندی پست من دون الله
سؤال اول: من دون الله از منظر قرآن به چه معنا است؟
با تتبع در آیات قرآن کریم و بررسی آیاتی که واژه گان: من دون الله، من دونه، غیر الله، در آنها آمده است، به این نتیجه می رسیم که مراد از این آیات پرستش غیر خدا و اعتقاد به رب و سرپرستی غیر از الله،[1] و استقلال بخشیدن به غیر خدا؛[2] می باشد.(هر آنچه از شئون الله است استقلالا به غیر الله داده شود).در تمام استعمالات قرآنی هنگامی که لفظ«یدعون» یا «تدعون» به همراه«من دون الله» آمده، مراد از آن پرستش است نه مطلق خواندن؛ لذا آیاتی که لفظ «یدعون» و یا «تدعون» با «من دون الله» آمده مراد از آن پرستش غیر خدا خواهد بود،نه توسل به اولیای الهی با این اعتقاد که ولی خدا واسطه ای است که هر چه دارد از خدا است و به اذن او منشاء تصرفات خواهد بود. که ما برای نمونه به دو مورد اشاره می گردد:
1. «قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ».[3]
2.«إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ».[4]
با توجه به آیات فوق می یابیم واژه« تدعون» در قرآن به معنای پرستش است نه مطلق خواندن، و پرستش نیز دارای دو رکن اساسی است که با فقدان یکی از آن دو نمی توان عملی را متصف به این نام نمود.
1) انجام فعلي که گوياي خضوع و تذلّل باشد.
2) عقيده و انگيزه خاصي که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به آن شخص وا داشته است، از قبيل:
الف) اعتقاد به الوهيت کسي که در مقابل اوخضوع کرده است.
ب) اعتقاد به ربوبيت کسي که بر او خضوع شده است.
لازمۀ عدم اخذ این دو رکن در مفهوم پرستش چنین است که سجدۀ ملائکه برآدم سجدۀ عبادی باشد و عنوان شرک بر عمل آنها صدق نماید و ملائکۀ مقرب الهی در خیل مشرکین جای گیرند و شیطان متمرد در سلک موحدین، در حالی که چنین سخنی باطل محض است.
[/HR][1]. همانند آیۀ:الانعام/164.
[2]همانند آیۀ:البقره/107.
[3]. انعام/56. ». بگو من از پرستش كسانى كه غير از خدا مىخوانيد نهى شدهام، بگو من از هوى و هوسهاى شما پيروى نمىكنم اگر چنين كنم گمراه شدهام و از هدايت يافتگان نخواهم بود.
[4]. اعراف/194-195. آنهايى را كه غير از خدا مىخوانيد (و پرستش مىكنيد) بندگانى همچون خود شما هستند، آنها را بخوانيد و اگر راست مىگوئيد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را بر آورند).آيا (آنها لا اقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دستهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند)؟ يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ (نه، هرگز، هيچكدام) بگو (اكنون كه چنين است) اين بتهايى را كه شريك خدا قرار دادهايد (بر ضد من) بخوانيد و براى من نقشه بكشيد و لحظهاى مهلت ندهيد (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست!).
سؤال دوم: آیا توسل به اولیای الهی توسل به من دون الله است؟
جواب: در توسل مطلوب حقیقی خداوند است و (ولی خدا )تنها وسیله ای است که وصول انسان به مطلوبش را سهل می گرداند و شخص متوسل نیز هیچگاه وسیله را مستقل و در عرض خدا نمی داند، بلکه آن ولی خدا هرچه دارد به عنایت وتوجه خاص خداوند نسبت به اواست؛ لذا توسل به اولیای الهی که به قصد توجه به خداوند متعال صورت می پذیرد تخصصا از تحت آیات پرستش خارج است؛ وعنوان من دون الله بر آنها صادق نخواهد بود، بلکه آنها واسطۀ ماذون در امر تکوین و تشریع می باشند؛ همچنان که قرآن کریم در مورد معجزۀ حضرت عیسی علیه السلام واطاعت از اولیای دین می فرماید:
«وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»؛[1]و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى گويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرندهاى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم مسلماً در اينها، نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد.
«اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»؛[2] سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند. بنابراین آیات مذکور ارتباطی با بحث توسل به اولیای الهی نخواهند داشت.و توسل به اهل بیت علیهم السلام نیز توسل به من دون الله نخواهند بود.
سؤال سوم:آیا در عدم تحقق شرک قدرت داشتن و حیات مادی و حضور خوانده شده شرط می باشد؟
جواب: آنچه ملاک شرک است اعتقاد به شرکت برای غیر خدا به صورت مستقل و جدای از خدا است؛ اما عدم وجود برخی از صفات همچون عدم قدرت و حیات و حضور ربطی به تحقق شرک ندارد و هیچ عالمی ملتزم به چنین تعریفی نشده است؛ زیرا اینگونه نیست که اگر خوانده شده قدرت و حیات و حضور داشته باشد خواندن او با هر اعتقادی شرک نباشد، اما خواندن کسی که در قیدحیات دنیوی نباشد و حضور ظاهری نداشته باشد به صورت مطلق شرک باشد؛ زیرا بر فرض عدم تحقق این شرایط در صورتی که خواننده اعتقادی به تاثیر گذاری خوانده شده نداشته باشد، نهایتا امر لغوی را مرتکب شده نه اینکه مرتکب شرک شده باشد، ودر مقابل نیز اینچنین است، ممکن است کسی حیات و قدرت و حضور داشته باشد اما خواندن او با اعتقادی خاص شرک محسوب گردد، همچنان که در امت بنی اسرائیل گروهی از آنان به خاطر اعتقاد ربوبی به حضرت عیسی علیه السلام کافر گشتند ، قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ، لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ ؛ أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» آنها كه گفتند: «خداوند همان مسيح بن مريم است»، بيقين كافر شدند، (با اينكه خود) مسيح گفت: اى بنى اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد! زيرا هر كس شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است و ستمكاران، يار و ياورى ندارند. آنها كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» (نيز) بيقين كافر شدند معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست بر ندارند، عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند،) خواهد رسيد.
بنابراین آنچه ملاک شرک است؛ اعتقاد به شرکت برای غیر خدا در هر امری است و لو اینکه آن امر کاری ساده ودر توان همه بوده باشد.
موفق باشید.
[/HR] [1].آل عمران/49.