مستند شرعی توسل به زور در نهی از منکر چیست؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مستند شرعی توسل به زور در نهی از منکر چیست؟

[="Black"]سلام.
در بحث مراتب نهی از منکر مرتبه سوم آن را توسل به زور می دانند مرحوم امام در تحریر الوسیله (1/479) می فرماید:
المرتبة الثالثة- الإنكار باليد‌
مسألة 1 لو علم أو اطمأن بأن المطلوب لا يحصل بالمرتبتين السابقتين‌ وجب الانتقال إلى الثالثة، و هي أعمال القدرة مراعيا للأيسر فالأيسر.

همچنین:
مسألة 10 لو لم يحصل المطلوب إلا بالضرب و الإيلام فالظاهر جوازهما‌ مراعيا للأيسر فالأيسر و الأسهل فالأسهل، و ينبغي الاستيذان من الفقيه الجامع للشرائط، بل ينبغي ذلك في الحبس و التحريج و نحوهما.
مسألة 11 لو كان الإنكار موجبا للجر إلى الجرح أو القتل فلا يجوز إلا بإذن الإمام‌ عليه السلام على الأقوى، و قام في هذا الزمان الفقيه الجامع للشرائط مقامه مع حصول الشرائط.

چند مسئله پیرامون این موضوع مطرح است؟
اولا مستند شرعی این فتوا چیست که می توان بلکه واجب است با اعمال قدرت با رعایت مراتب و شرایط شخص را از گناه برداشت؟ (اصل سوال بنده این موضوع است و بقیه سوالات در حکم فرع را دارد)
ثانیا در مساله 10 از ینبغی الاستیذان ظاهرا بر خلاف مساله 11 وجوب استیذان از فقیه جامع الشرایط فهمیده نمی شود،آیا این مطلب درست است؟ (بحث ما پیرامون این نیست که در حکومت اسلامی هستیم یا نه فرض را بر این می گذاریم که می خواهیم در جایی که حکومت اسلامی برقرار نیست نهی از منکر را با مراتب آن انجام دهیم)
ثالثا آیا این مسئله مربوط به تمام مسائل است فرض بفرمایید شخصی نماز نمی خواند،می خواهیم او را از این منکر نهی کنیم با مرحله اول و دوم شخص همچنان نماز نمی خواند،آیا اینجا واجب است مثلا وی را مجبور به نماز خواندن کنیم با اعمال قدرت؟
[/]

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عمار

[=arial]با سلام و ادب
در زمینه امر به معروف و نهی از منکر روایات مفصل و متعددی داریم که به مراحل آن هم اشاره شده است. مرحله سوم نیز در روایات اشاره شده که بنده به چند نمونه اشاره می کنم که البته حکم شرعی و استدلال فقهی اون در تخصص بنده نیست. لذا بنده صرفا نمونه ای از روایات رو ذکر میکنم(اجمالا عرض میکنم که باید توجه داشت،مرحله امر به معروف با دست و قدرت نیاز به اجازه حاکم شرع دارد):

حضرت علی علیه السلام فرموده اند:
ایها المومنون انه من رای عُدوانا یعمل به و منکرا یدعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و بری و من انکره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انکره بالسیف لتکون کلمة الله هم العلیا و کلمة الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین

ای مومنان! هرکس تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد و در دل آن را انکار کند خود را سالم نگه داشته است و هرکس با زبان آن را انکار کند پاداش داده خواهد شد و از اولی بهتر است و آن کس که با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد او راه رستگاری را یافته و نور یقین در دلش تابیده.(نهج البلاغه (نسخه مرحوم دشتی) /حکمت 373)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:

مَنْ رَأَى مُنْکَراً فَلْیُنْکِرْهُ بِیَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِکَ کَارِهٌ.
هر کس منکری را ببیند، اگر بتواند باید با دست و قدرت جلو آن را بگیرد و اگر نتوانست چنین کند پس با زبانش او را باز دارد و اگر با زبان هم نتواست همین که خداوند متعال ببیند در قلبش از این کار ناراضی است کافی است.
بحارالأنوار ج : ۹۷ ص : ۸۵ ح۵۷

در یک روایتی است که خداوند متعال به شعیب پیغمبر وحی کرد که من می‌خواهم صد هزار نفراز امت تو را عذاب کنم. 40 هزار نفر از بدهایشان را و 60 هزار نفر از خوبهایشان را. شعیب تعجب کرد، پروردگارا تو عادلی! این که بدها را می‌خواهی عذاب بکنی جا دارد، اما خوبان را چرا؟ - آنها که خوبند، نماز می‌خوانند، روزه می گیرند، حج می‌روند، دروغ نمی‌گویند، غیبت هم نمی‌کنند، این افراد را چرا عذاب می‌کنی؟ - خطاب رسید برای اینکه با اهل معصیت سازش و رفاقت کردند، خوش و بش کردند، هیچ فکر اینکه دارند معصیت می‌کنند نبودند. دیگر این که اینها برای غضب من غضبناک نشدند، از این رو، من آن ها را عذاب می کنم.»
کافی ج 5، ص 55 ح 1.

در بخشی از سخنان امام باقر (ع) نیز به این مراتب اشاره شده است:

«فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِه‏.»

با قلب خود منکر را انکار کنید و با زبانتان به نهی از منکر بپردازید و به وسیله آن شوکت دشمن را سرکوب کنید و در راه خدا از ملامت کنندگان نهراسید! اگر (گنهگاران) پذیرفتند و به سوی حق باز گشتند دیگر آنان سزاوار سر زنش نیستند، همانا اشکال متوجه کسانی است که نسبت به مردم ستم روا داشته و در روی زمین به ناحق سر کشی می کنند که عذاب دردناکی در انتظار آنان است ، در این صورت با آنان مبارزه کنید و از عمق دل دشمنشان بدارید، و در این امر نه در پی کسب قدرت و نه در صدد بدست آوردن مال باشید و در مقام این باشید که از روی زور بر دیگران پیروز شوید، تا آن گاه که سر به فرمان خدا بگذارند و در مسیر اطاعت او گام بردارند.
وسائل الشیعة، ج 16، ص 131 ح 21162.و ميزان الحكمه ج7 ص 350.

الإمامُ عليٌّ عليه السلام: ـ في قولِهِ تَعالى : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ الله‏( البقره 207 ) : إنَّ المُرادَ بِالآيَةِ الرَّجُلُ يُقتَلُ عَلَى الأمرِ بِالمَعروفِ و النَّهيِ عَنِ المُنكَرِ .امام على عليه السلام ( ـ درباره آيه «و برخى از مردم، براى به دست آوردن خشنودی خدا جان خویش را فدا می کنند ) فرمود : مراد از اين آيه آن مرد است كه در راه امر به معروف و نهى از منكر كشته مى شود.وسائل الشيعة:ج 11 ص 109، ح.۲.و ميزان الحكمه ج7 ص 350.

[=arial]عنه عليه السلام :أنكِرِ المُنكَرَ بيَدِكَ و لِسانِكَ ، و بايِنْ مَن فَعَلَهُ بِجُهدِكَ . نهج البلاغة : الكتاب ۳۱ و ميزان الحكمه ج7 ص 350.

[=arial]امام على عليه السلام :با دست و زبان خود بر زشت كارى اعتراض كن و تا مى توانى از زشت كار دورى نما.


[=arial]عنه عليه السلام :السَّيفُ فاتِقٌ ، و الدِّينُ راتِقٌ ، فالدِّينُ يَأمُرُ بِالمَعروفِ ، و السَّيفُ يَنهى عَنِ المُنكَرِ . غرر الحكم : ۲۱۳۵ و ميزان الحكمه ج7 ص 350.
امام على عليه السلام :شمشير شكافنده است و دين به هم آورنده؛ زيرا دين به معروف امر مى كند و شمشير از منكر نهى مى كند.

عمار;828517 نوشت:
در زمینه امر به معروف و نهی از منکر روایات مفصل و متعددی داریم که به مراحل آن هم اشاره شده است. مرحله سوم نیز در روایات اشاره شده که بنده به چند نمونه اشاره می کنم که البته حکم شرعی و استدلال فقهی اون در تخصص بنده نیست. لذا بنده صرفا نمونه ای از روایات رو ذکر میکنم(اجمالا عرض میکنم که باید توجه داشت،مرحله امر به معروف با دست و قدرت نیاز به اجازه حاکم شرع دارد):

سلام.
در این زمینه که فرمودید این مرحله از نهی از منکر (با دست و قدرت) نیاز به اجازه حاکم دارد مستفاد از کدام یک از روایات مذکور یا ادله شرعی دیگر است؟ چون بنده تا آنجا که تفحص نموده ام برخی از جمله شیخ در نهایه و قاضی ابن البراج در المهذب قائل به اذن از حاکم شرع هستند و برخی هم مانند ابن ادریس در سرائر و سید مرتضی وجوب اذن را ذکر نکرده اند کثیری از فقها هم قائل به تفصیل هستند به این معنا که اگر نهی از منکر بالید موجب جرح یا قتل شود نیاز به اذن وجود دارد اما اگر انکار بالید به این مرجله نرسد خیر اذن واجب نیست به اقتضای عمومات و اطلاقات ادله امر به معروف و نهی از منکر با جمیع مراتبش که مشروط به اذن امام یا غیر نیست.

عمار;828517 نوشت:
ایها المومنون انه من رای عُدوانا یعمل به و منکرا یدعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و بری و من انکره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انکره بالسیف لتکون کلمة الله هم العلیا و کلمة الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین

از جهت سند ظاهرا مرسل است.
از جهت دلالت هم امام (ع) در روزى كه با مردم شام در صفين روبه‌رو شد، چنين فرمود و روایت به مراحل جهاد مرتبط است تا امر به معروف و نهی از منکر (در واقع جهاد نوع خاصی از نهی از منکر (منکری مثل بغی علیه حاکم جامعه یا ...) و این روایت اخص از مدعا است در اینکه مقتضای جهاد استفاده از سیف است شکی نیست اما به چه دلیلی انکار بالسیف به سایر منکرات نیز تسری می یابد؟ چون ظاهرا اطلاق منکرا یدعی الیه در این روایت با توجه به فضای صدور روایت منصرف است به بغی و نهی از منکر با سیف به جهاد با بغات و مراحل آن.

در واقع آیا اینجا امام (ع) در مقام بیان خصوصیات است یا اینکه در صدد بیان نیست که در اینصورت نمی توان به اطلاق آن تمسک نمود؟ عبارت امیرالمومنین ظاهرا در مقام بیان حکم نبوده بلکه در مقام تشجیع افراد لشکر بوده­ است که حضرت آن را در صفین خوانده‎­اند پس اطلاق قابل تمسک نیست چون امام در مقام بیان نیستند و قدر متیقن آن که انکار بالسیف در برابر بغات است را می توان از روایت برداشت نمود.

حالا بنده در مورد اولین روایتی که مطرح کردید هم بحث سندی و هم دلالی را مطرح کردم اما به جهت دوری از اطاله کلام روایات بعدی را فقط از حیث سندی بررسی می کنیم چون ظاهرا هیچیک از روایات مورد اشاره شما دارای سند صحیح نیست.

عمار;828517 نوشت:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:

مَنْ رَأَى مُنْکَراً فَلْیُنْکِرْهُ بِیَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِکَ کَارِهٌ.
هر کس منکری را ببیند، اگر بتواند باید با دست و قدرت جلو آن را بگیرد و اگر نتوانست چنین کند پس با زبانش او را باز دارد و اگر با زبان هم نتواست همین که خداوند متعال ببیند در قلبش از این کار ناراضی است کافی است.
بحارالأنوار ج : ۹۷ ص : ۸۵ ح۵۷


علامه مجلسی در بحار روایت را از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری نقل کرده اند که بسیاری از جمله علامه حلی و محقق داماد و محقق شوشتری و آیت الله خویی و ... انتساب این کتاب را ثابت نمی دانند به دلایل :

  1. مجهول بودن یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار (یسار) و پدران آنها.
  2. مجهول بودن راوی اولی این کتاب که شیخ صدوق نیست.
  3. وجود اضطراب در متن بسیاری از روایات آن.
  4. وجود داشتن مطالب مخالف اعتبار مشهور شیعه.
  5. وجود داشتن مطالب مخالف قطعیات علمی یا تاریخی در این کتاب (مثلا در صفحه ۵۴۷ این کتاب داستان مفصلی از برخورد مختار ثقفی با حجاج بن یوسف ثقفی آمده است که حجاج در زمان حکومت برکوفه قصد داشته مختار را بکشد اما مانند داستان ذبح اسماعیل شمشیرهای برنده به مختار اثر نکرده و مختار در توجیه این موضوع گفته بوده که او باید کاری انجام دهد که تا آن کار انجام نشود، خدا نمی گذارد که او کشته شود. این در حالی است که قتل مختار در سال ۶۷ ه.ق بوده و شروع حکومت حجاج در سال ۷۵ ه.ق قمری یعنی ۸ سال بعد از کشته شدن مختار به دست مصعب بن زبیر)

عمار;828517 نوشت:
در یک روایتی است که خداوند متعال به شعیب پیغمبر وحی کرد که من می‌خواهم صد هزار نفراز امت تو را عذاب کنم. 40 هزار نفر از بدهایشان را و 60 هزار نفر از خوبهایشان را. شعیب تعجب کرد، پروردگارا تو عادلی! این که بدها را می‌خواهی عذاب بکنی جا دارد، اما خوبان را چرا؟ - آنها که خوبند، نماز می‌خوانند، روزه می گیرند، حج می‌روند، دروغ نمی‌گویند، غیبت هم نمی‌کنند، این افراد را چرا عذاب می‌کنی؟ - خطاب رسید برای اینکه با اهل معصیت سازش و رفاقت کردند، خوش و بش کردند، هیچ فکر اینکه دارند معصیت می‌کنند نبودند. دیگر این که اینها برای غضب من غضبناک نشدند، از این رو، من آن ها را عذاب می کنم.»

در این روایت به مرتبه انکار بالید در نهی از منکر اشاره ای نشده و در مورد اصل وجوب و برخی از مراتب آن است نه تمام مراتب.

عمار;828517 نوشت:
در بخشی از سخنان امام باقر (ع) نیز به این مراتب اشاره شده است:

«فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِه‏.»

با قلب خود منکر را انکار کنید و با زبانتان به نهی از منکر بپردازید و به وسیله آن شوکت دشمن را سرکوب کنید و در راه خدا از ملامت کنندگان نهراسید! اگر (گنهگاران) پذیرفتند و به سوی حق باز گشتند دیگر آنان سزاوار سر زنش نیستند، همانا اشکال متوجه کسانی است که نسبت به مردم ستم روا داشته و در روی زمین به ناحق سر کشی می کنند که عذاب دردناکی در انتظار آنان است ، در این صورت با آنان مبارزه کنید و از عمق دل دشمنشان بدارید، و در این امر نه در پی کسب قدرت و نه در صدد بدست آوردن مال باشید و در مقام این باشید که از روی زور بر دیگران پیروز شوید، تا آن گاه که سر به فرمان خدا بگذارند و در مسیر اطاعت او گام بردارند.
وسائل الشیعة، ج 16، ص 131 ح 21162.و ميزان الحكمه ج7 ص 350.


علاوه بر ارسال در سند (احمد بن محمد بن خالد عن بعض اصحابنا) ، بشر بن عبد الله‏ و أبي عصمة قاضي مرو که در سند روایت قرار دارند مجهول هستند.

عمار;828517 نوشت:
الإمامُ عليٌّ عليه السلام Sad ـ في قولِهِ تَعالى : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ الله‏( البقره 207 ) : إنَّ المُرادَ بِالآيَةِ الرَّجُلُ يُقتَلُ عَلَى الأمرِ بِالمَعروفِ و النَّهيِ عَنِ المُنكَرِ .امام على عليه السلام ( ـ درباره آيه «و برخى از مردم، براى به دست آوردن خشنودی خدا جان خویش را فدا می کنند ) فرمود : مراد از اين آيه آن مرد است كه در راه امر به معروف و نهى از منكر كشته مى شود.وسائل الشيعة:ج 11 ص 109، ح.۲.و ميزان الحكمه ج7 ص 350.

مرفوع (طبرسی از امیر المومنین در مجمع البیان)

عمار;828517 نوشت:
عنه عليه السلام :أنكِرِ المُنكَرَ بيَدِكَ و لِسانِكَ ، و بايِنْ مَن فَعَلَهُ بِجُهدِكَ . نهج البلاغة : الكتاب ۳۱ و ميزان الحكمه ج7 ص 350.

مرسل

عمار;828517 نوشت:
عنه عليه السلام :السَّيفُ فاتِقٌ ، و الدِّينُ راتِقٌ ، فالدِّينُ يَأمُرُ بِالمَعروفِ ، و السَّيفُ يَنهى عَنِ المُنكَرِ . غرر الحكم : ۲۱۳۵ و ميزان الحكمه ج7 ص 350.
امام على عليه السلام :شمشير شكافنده است و دين به هم آورنده؛ زيرا دين به معروف امر مى كند و شمشير از منكر نهى مى كند.

مرسل

***
آیا روایتی صحیح در مورد وجوب انکار بالید در نهی از منکر وارد شده است؟

سلام.
در این مورد به روایاتی می رسیم که شاید در برخورد با آنها تعارضی به مرحله سوم نهی از منکر در ذهن توهم شود،پاسخ چیست؟ (این روایات به تدریج برای پاسخ قرار داده خواهد شد.)

فعلا روایت اول:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ جَاءَ قَوْمٌ بِخُرَاسَانَ إِلَى الرِّضَا ع فَقَالُوا إِنَّ قَوْماً مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ يَتَعَاطَوْنَ أُمُوراً قَبِيحَةً فَلَوْ نَهَيْتَهُمْ عَنْهَا فَقَالَ لَا أَفْعَلُ قِيلَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنِّي سَمِعْتُ أَبِي ع يَقُولُ النَّصِيحَةُ خَشِنَةٌ

از ريان بن صلت مروى است كه گفت قومى در خراسان نزد حضرت رضا (ع) آمدند و عرض كردند كه گروهى از اهل بيت تو مرتكب اعمال قبيحه ميشوند كاش آنها را از آن اعمال نهى مي فرمودى فرمود چنين كارى نمی کنم عرض كردند چرا فرمود زيرا كه از پدر بزرگوارم شنيدم كه نصيحت زبر و درشت است.

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 290

سند این روایت صحیح است از جهت دلالت هم می توان گفت تاثیر عجیب نرمی در رفتار و گفتار آن‌چنان عظیم است که خداوند متعال وقتی حضرت موسی را مامور ابلاغ دعوت الهی به فرعون طغیانگر می‌کند به او امر می‌نماید که به نزد فرعون برو و با او به نرمی سخن بگو تا شاید متذکر شود یا از خدا بیم داشته باشد؛ فقولا له قولا لینا لعله یتذکراو یخشی در این روایت هم آن کسی که به امام علیه السلام می فرماید که این افراد را از منکر نهی نما حضرت تعلیلی که برای عدم نهی می آورد این است که نصیحت کردن بر شنونده خشن است بنا بر این از این جهت نهی را انجام نمی دهد زمانی که نصیحتی چون خشن است ترک می شود به طریق اولی نهی از منکر بالید که خشن بودن ذاتی آن به نحو اشد و اقوی نسبت به نصیحت است باید ترک شود در واقع تعلیل آورده شده برای ترک نصیحت در نهی به وسیله ید چون اقوی و اشد است فلذا به طریق اولی وجوب آن ثابت نیست.

حدود و تعزیرات میتواند مصداق نهی از منکر باشد که خشن هستند
و کسی که انها را اجرا نکند در واقع نهی از منکر را ترک کرده است.

سلام

ما در هر زمانی باید با استفاده از سیره ی پیامبرِ رحمت حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمّۀ معصوم علیهم السّلام

با برهان و استدلال قوی و موعظه حسنه و جدال احسن برخورد کرده و دل های آنان را متأثر کرده،

و به سمت حق ، سوق دهیم کما اینکه آن حضرت در برابر ملحدان و مشرکان و پیروان مذاهب و ادیان دیگر این روش را اعمال کردند

«ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن»

با حکمت و اندرز نیکو مردم را به سوی پروردگارت دعوت نما و با آن ها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.

با توجه به این آیه ی شریفه یکی از وظائف پیامبر بزرگوار اسلام دعوت مردم به سوی خداست،

دعوت مردم به سوی خدا ابزار می طلبد،

ابزاری که خدای سبحان برای دعوت معرفی کرده است سه تا است:

حکمت، موعظه حسنه، جدال احسن

و طاها;829956 نوشت:
حدود و تعزیرات میتواند مصداق نهی از منکر باشد که خشن هستند
و کسی که انها را اجرا نکند در واقع نهی از منکر را ترک کرده است.

سلام.
نهی از منکر چیزی جدای از اجرای حدود و تعزیرات است و ما بالجمله آنچه که موجب اعمال قدرت و به کار گیری سیف و در ظاهر خشن است را مورد سوال قرار ندادیم چنانچه در پاسخ به روایت اول یکی از مصادیق منکر که بغی است و در برابر آن جهاد و قیام بالسیف وارد شده است را پذیرفتیم و همچنین اقامه حدود و تعزیرات. تنها سوال این بود که مستند شرعی برای انکار بالید در عموم منکرات چیست؟(در نهی از منکر)
مثالی هم که زدیم همان نوشته اول در باب صلاة بود که کسی که نماز را اقامه نمی کند و لسانا هم نهی شده است.

باید به این نکته توجه داشت که امر به معروف و نهی از منکر صبغه و وجهه غالب تربیتی به معنایی که مراد ما در فقه‌ التربیه است را دارد،اما صبغه غالب جهاد، صبغه تربیتی به معنای خاص نیست همان طور که دفاع هم همین‌طور است. البته جهاد برای کسانی که در جبهه دفاع از حق شکست می‌خورند و برای دیگرانی که پیشرفت حق را می‌بینند، بازتاب‌های تربیتی دارد. این علل إعدادی تربیتی و تمهیدات تربیتی است. علاوه بر این در مقدمه جهاد هم، ابعاد تربیتی وجود دارد، چون جهاد ابتدایی مشروط به دعوت است، اول باید دعوت انجام شود و این دعوت کاملا یک امر تربیتی است، البته جهاد محفوف است به دو امر تربیتی، در آغاز و انجام. اما ذات آن وجهه غالب تربیتی ندارد، بر خلاف امر به معروف و نهی از منکر.
در باب حدود و تعزیرات می توان گفت که امری مابین جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است، به این معنا که شاکله ذاتی امر به معروف و نهی از منکر، تربیت بوده، در دل فقه‌ التربیه جا می‌گیرد، و مانند ارشاد جاهل است. در نقطه مقابل شمول جهاد، ذاتی نبوده که هویت و شاکله آن، ایجاد تغییر در دیگری و اصلاح‌گری و تربیت باشد، گرچه محفوف به مقدمات و مؤخراتی بود که تبعات و آثار تربیتی داشت ولی ذات و هویت آن تربیت نمی‌باشد. حدود و تعزیرات تقریبا در مرزی میانه این دو قرار گرفته است و ذات حدود و تعزیرات در مرحله اول همان کیفر و مجازات خاطی است، منتها این کیفر و مجازات یک تبعات و حواشی و ابعاد تربیتی نیز داراست.
پس می توان گفت در جهاد ذات و هویت فقه‌التربیه‌ای نبود ولی حواشی‌ ای داشت که فقه‌التربیه نیز می‌توانست از آن حواشی استفاده کند. در امر به معروف یک هویت اصلی که همان تربیت است، محوری است، البته ممکن است ابعاد دیگری هم داشته باشد، همان طور که امر به معروف و نهی از منکر آثاری در عالم تکوین نیز دارد ولی ذات آن تربیت است و در حدود و تعزیر هویت اصلی آن کیفر و مجازات است که ممکن است تبعات تربیتی هم برای غیر داشته باشد.

فلذا ما می بینیم در نهی از منکر که صبغه تربیتی دارد شرط احتمال تاثیر وارد شده است اما در حدود خیر صرف وقوع جرم ولو با علم اینکه اعمال مجازات تاثیری در تربیت وی ندارد وارد شده است در همین جهت می بینیم که توصیه شده در نهی از منکر با لسان لین نهی انجام شود و حتی از نصیحت خشن دوری شود زیرا جنبه تربیتی ندارد و تاثیر در مخاطب نمی گذارد. (روایتی که به آن استدلال شد).

و طاها;829956 نوشت:
و کسی که انها را اجرا نکند در واقع نهی از منکر را ترک کرده است.

همانگونه که گفتیم تلازمی میان این دو نیست در برخی موارد نهی از منکر واجب است اما اقامه حدود و تعزیر خیر و در برخی موارد اقامه حدود و تعزیر واجب است اما نهی از منکر خیر
فرض بفرمایید شخصی مرتکب عمل زنا می شود و شما و دو مرد عادل دیگر این موضوع را مشاهده می کنید چون حد زنا با چهار شاهد مرد عادل ثابت می شود اینجا حد بر این شخص جاری نمی شود و حتی اگر شما به او در نزد حاکم شرع این نسبت را به او بدهید و نتوانید شاهد کافی ارائه کنید حد قذف هم بر شما و آن دو مرد دیگر جاری می شود اما آیا وظیفه نهی از منکر شما و آن دو مرد دیگر در آن شرایط ساقط می شود؟ با شرایط نهی از منکر خیر یعنی شما وظیفه دارید لسانا نهی از منکر کنید و اگر قائل به انکار بالید هم باشیم وظیفه دارید با رعایت شرایط و مراتب عملا و با اعمال قدرت جلوی او را بگیرید و اگر این هم فایده نداشت اگر قائل به اجازه فقیه نباشیم حتی با ضرب او را از این منکر نهی کنید.
در باب تعزیر هم همینطور (همانند حدود) که یکی از راه های ثبوت آن در نزد حاکم شرع شهادت دو شاهد عادل است.
البته اینکه آیا تعزیر به تمام محرمات تعلق می گیرد یا خیر اختلاف وجود دارد برخى از فقها از جمله آیت الله گلپایگانی (بر خلاف مشهور) تعزیر را به مواردى اختصاص داده ‏اند كه شارع امر به تأدیب و تعزیر كرده است و نه عموم منکرات:
إلا أن الله تعالى قد قرر طرقا ومناهج لحفظ النظام وصيانته كالحدود المقررة والعقوبات الخاصة والامر بالمعروف والنهي عن المنكر بمراحلهما ومراتبهما المختلفة، وأما حفظه بشي آخر غير ما جعله الشارع من الحدود، والتعزيرات في موارد منصوصة في الكتاب أو السنة، والامر بالمعروف والنهي عن المنكر في غير تلك الموارد فلا يستقل به العقل، ويشكل جدا - في موارد لم يجعل له الشارع عقوبة حدا أو تعزيرا ولم ينص بها - القول بوجوب هذه العقوبة الخاصة أعني التعزير مع عدم العلم بوصوله من الشارع أو العلم بالعدم.
الدر المنضود،ج2،ص:154

البته تعزیر می تواند مصادیق متعددی داشته باشد که خشن هم نباشد مثلا جریمه مالی یا حتی نصیحت:

سؤال: آیا در اسلام بدون توجه به مسائل دیگر، برای بی حجابی مجازاتی وجود دارد؟
پاسخ: اینگونه گناهان تعزیر دارد و تعزیر گاهی به صورت نصیحت است و گاهی به صورت جریمه مالی و یا غیر آن.
http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&mid=61281

موضوع قفل شده است