جمع بندی قلمروی دین و science
تبهای اولیه
با سلام
از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟
به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است.
science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است.
دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند. تا در مورد مباحث دینی از دید صخت بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین.
علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست.
همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد قول سدید | |
[TD][/TD] | |
از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟ به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است. دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند. تا در مورد مباحث دینی از دید صخت بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین. علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست. همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.
با سلام
science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است.
با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. برای تعریف دین از دو منظر می توان اقدام کرد:
یکی تعریف دین آن چنان که هست؛
و دیگری تعریف دین آن چنان که باید باشد.
در تعریف اول، دین را بر اساس آموزه هایی که دارد تعریف می کنیم؛
ولی در تعریف دوم، دین را بر اساس آن چیزی که ما تعیین می کنیم تعریف می کنیم.
2. بر این اساس، وقتی به دین می نگریم، دین را دربردارنده معارف فقهی و اخلاقی و عقیدتی می دانیم و اینطور نیست که دین صرفا حاوی معارف اخلاقی باشد. همچنین در حوزه معارف عقیدتی، دین صرفا مبین و مبلغ معارف نیست بلکه افزون بر این گاهی استدلالهایی برای اثبات مدعایش ذکر می کند. مثلا در آیه 22 سوره انبیاء کوشش می شود توحید به صورت مستدل بیان شود. به این آیات بنگرید:
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ؛ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ؛ أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ»(1)
آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه(خلق مىكنند و) منتشر مىسازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز اللَّه خدايان ديگرى بود، فاسد مىشدند(و نظام جهان به هم مىخورد). منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مىكنند. هيچ كس نمىتواند بر كار او خرده بگيرد؛ ولى در كارهاى آنها، جاى سؤال و ايراد است. آيا آنها معبودانى جز خدا برگزيدند؟! بگو: دليلتان را بياوريد! اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى[ پيامبرانى] است كه پيش از من بودند. امّا بيشتر آنها حق را نمىدانند؛ و به همين دليل(از آن) روى گردانند. ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.
3. این آیه درصدد اثبات توحید ربوبی و نفی شرک ربوبی مشرکان است.
توضیح مطلب این که نزاع ميان اسلام و مشرکان مکه، در توحید در خالقیت نیست چرا که آنها نیز توحید در خالقیت را می پذیرند: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»(2)؛ و هر گاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلّماً مىگويند: اللَّه.
این مطلب در آیات دیگر قرآنی نیز بیان شده است(3).
از این رو، نزاعى كه اسلام با مشرکان دارد در توحید در خالقیت نیست بلکه در این است که آنها معتقدند که خداوند در ربوبیت و تدبیر جهان شریک دارد بدین معنا که خداوند تدبیر جهان هستی را به موجوداتی شریف و مقرب واگذار کرده است و ما باید برای دفع ضرر و کسب خیرات، به آنها متوسل شویم و آنها را عبادت کنیم؛ همانند رب آسمانها، و رب زمين، و رب انسان، و همچنين اربابى ديگر. مفاد این آیات این است که قائل شدن به شرک ربوبی نه تنها ادعایی بدون دلیل است بلکه دلایلی بر علیه آن داریم همچون این که: اگر غیر از خداوند، آلهه دیگر تدبیر جهان را بر عهده داشتند -که مثلا برخی رب زمین بودند و برخی رب آسمان- در این صورت، در زمین و آسمان فساد رخ می داد(4).
4. بنابراین، دین صرفا دربردارنده معارف اخلاقی نیست و شامل حوزه های مختلف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است و گاهی به شیوه استدلالی آنها را تبیین می کند و معقتد است که معارفش مستدل و عقلانی و مطابق با واقع هستند.
از این رو، اگر قرار باشد دین را بر اساس آنچه هست، تعریف کنیم، این تعریف نادرست است که دین یک نظام اجتماعی است که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است و کاری به درستی و نادرستی اعتقاد به وجود خداوند ندارد.
5. اما اگر قرار باشد دین را آن چنان که می خواهیم، تعریف کنیم، در این صورت، باید معیاری برای ترجیح مدعای خودمان داشته باشیم؛ یعنی باید به صورت مستدل نشان بدهیم که چرا دین باید چنین باشد.
مثلا به درستی، متفکران به این امر اذعان می کنند که دین باید مطابق با اخلاق باشد و نباید غیراخلاقی باشد.
دلیل این مطلب نیز چنین است که اخلاقیات حکم قطعی و مطلق عقل است و از حجیت فراگیر برخوردار است و دینی که حق باشد نمی تواند غیرعقلی باشد.
در این صورت، اگر شما معتقدید که دین باید صرفا شامل اخلاقیات باشد و از معارف عقیدتی و صحت آنها سخن نگوید، نیازمند دلیل است.
6. ممکن است گفته شود دلیلش این است که چنین کاری بر عهده علم تجربی (science) است و اگر دین به این حوزه ورود کند، وارد قلمرو علوم دیگر شده است.
در نقد این سخن گفتنی است که اساسا معارف عقیدتی مربوط به مبدا و معاد، در حوزه علم تجربی نیستند. در علوم تجربی با حوادث مادی سروکار داریم و به دنبال تبیین علل مادی آنها هستیم. اساسا در علوم تجربی فقط با مشاهده و تجربه سروکار داریم و می خواهیم قوانین موجود در طبیعت را کشف کنیم تا بر طبیعت مسلط شده و آن را مهار کنیم و به بهترین شکل از آن بهره مند شویم.
از این منظر، اساسا مسائل الهیاتی مربوط به علوم تجربی نیست بلکه مربوط به الهیات است چرا که اساسا مسائل الهیاتی از سنخ موضوعات تجربی و محسوس نیستند و بر اساس مشاهدات تجربی به تنهایی قابل اثبات یا انکار نیستند. آری، می توان از علوم تجربی برای اثبات خداوند استفاده کرد (چنانچه که در برهان نظم برای اثبات نظم جهان چنین می کنیم) اما این مقدمه یکی از مقدمات است نه تمام مقدمات و سیر استدلالی. این استدلال از یک مقدمه تجربی و یک مقدمه عقلی استفاده می کند و به نتیجه مطلوب ختم می شود. مقدمه تجربی از این قرار است که جهان نظم دارد؛ و مقدمه عقلی از این قرار است که هر نظمی ناظم دارد؛ و نتیجه الهیاتی از این قرار است که جهان ناظمی دارد.
7. کوتاه سخن این که اگر دین را آن چنان که هست تعریف کنیم، دین شامل معارف عقیدتی و استدلالی نیز می شود و اگر آن را آن چنان که باید تعریف کنیم، می بایست آن معیار و باید را مستدل نماییم.
با مراجعه به دین مشخص می شود که دین ما را از یکسری حقایق در باب مبدا و معاد و تاریخ و آینده و ... مطلع می سازد و از ما می خواهد که به این حقایق معتقد شویم و آنها را صادق بدانیم و از آنها عبرت گرفته و بر اساس آنها زندگی کنیم. حتی گاهی هم برای اثبات آنها دلیل و استدلال نیز ارائه می کند.
البته اینطور نیست که دین برای اثبات تمامی این حقایق استدلال و دلیل ارائه کرده باشد.
گاهی استدلال و دلیل ارائه می کند و گاهی هم اثبات آن را به عقل و خرد و تجربه حواله می دهد؛ اما در این مورد نیز نباید چنین تلقی کرد که دین آن عقاید را حقیقت نمی داند و یا مدعی صدق آنها نیست.
8. در مورد علوم دینی نیز گفتنی است که علوم دینی انواع مختلفی دارند:
برخی از آنها به دنبال کشف معارف دینی از متن دین هستند؛ مثلا در فقه به دنبال کشف احکام فقهی از متون دینی هستیم و هیچ گاه درصدد ارزیابی درستی و نادرستی یک حکم نیستیم.
اما برخی از علوم دینی به دنبال کشف و اثبات معارف دینی است؛ مثلا در علم کلام سعی می شود که معارف عقیدتی را از متن دین کشف کنیم و سپس به صورت عقلانی و فرامتنی، درستی آنها را اثبات کنیم.
وجود علوم دینی به معنای آن نیست که دین حاوی عقاید و حقایق و استدلال و اثبات درستی دعاویش نیست؛ بلکه بدین معنا است: دینی که حاوی معارف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است، نیازمند علومی است که این معارف را بفهمد و برای عموم مردم تبیین نماید. در راستای اثبات درستی عقایدش، گاهی دین خودش چنین رسالتی را به انجام رسانیده و گاهی هم از ما خواسته که چنین کنیم.
پی نوشت ها:
1. انبیاء: 21-25.
2. لقمان: 25.
3. عنکبوت: 61؛ عنکبوت: 63؛ زمر: 38؛ زخرف: 9؛ زخرف: 87.
4. طباطبائی، المیزان، ترجمه موسوی، ج14، صص374-375.
[="Tahoma"][="Navy"] از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟ به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است. دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند. تا در مورد مباحث دینی از دید صخت بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین. علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست. همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.با سلام
science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است.
سلام
اول اینکه پاسخ سوال اول شما معلوم نشد. ظاهرا شما نه دین و نه علم را موفق در پاسخ نمی دانید.
دوم اینکه تعالیم دین هرچند به ادعای طرح از سوی خدای متعال است اما خالی از برهان عقلی نیست لذا برهان خود از ابزارهای شناخت دینی است و نمی توان آنرا با عنوان علم دینی از دین جدا کرد.
سوم اینکه علم می تواند در ارائه صغرای براهین عقلی نقش آفرین باشد لذا دین و علم هم بی ارتباط نیستند.
چهارم اینکه آورنده دین از ارائه سایر شناختها با همه جزئیاتش ناتوان نیست ولی ماموریتش طرح تعالیمی است که در همه زمانها با توجه به ساختار وجودی انسان قابل استفاده برای وی باشد به همین خاطر دین به حوزه افکار و اعمال و اخلاق ورود کرده نه به حوزه شناخت وجود تکوینی موجودات که موضوع علم است. در مقابل ورود علم به حوزه اعمال و افکار و اخلاق تدریجی و با پیش فرض های قابل نقض است لذا چندان قابل اتکا هم نیست.
دین ثمره نهایی دانش در راستای کمال بخشی به انسان است. دین غذای آماده برای انسان کمال جو است. این در حالیستکه علم بخاطر عدم احاطه بر حقایق دار وجود حتی درک درستی از استعدادهای انسان هم ندارد چه رسد به ارائه نسخه کمال بخشی به او...
یا علیم[/]
دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند.
ه نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است.
science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است.
[=arial]با سلام از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟قلمروی دین و science
از نظر من این سؤال به علت عدم رعایت تقدم و تاخر اشکال اساسی دارد چرا که باور و ورود به ساحت دین نیازمند مقدمه ای اساسی تر هست و آن اعتقاد به وجود خدا هست اگر از این اشکال اساسی سؤال شما بگذریم
و اینطور با سؤال شما همراه شویم که برای اثبات وجود امور ماورائی یا متافیزیکی میتوان از علم که ابزاری جز تجربه و ساحتی جز فیزیک ندارد میتوان استفاده کرد باز این هم دچار یک مشکل اساسی میشویم چرا که علم و Science جز پوزیتویسم را نه به رسمیت میشناسد و نه توان استفاده از نقلیات فاقد مصداق و شاهد [=arial]را دارد در توان علم هست که بتواند موضوعاتی را بررسی کند که خود یا آثار یا نتایجش قابل اندازه گیری باشند.
شاید در گذشته زمانی که زندگی بشر آنقدر ساده و خالی از ابزار و پیچیدگیهای جهان امروز بود و ذخیره مستندات و تجارب بشر غنای کافی را نداشتند و و روز مرگی های بشر هنوز با ملقمه ای از افسانه و حقایق قابل گذران بود و هنوز روش تحقیق علمی نه تبیین شده بود و نه نیازی به تحقیق برای اثبات ادعاها لازم بود
در بین اندیشمندان چنین باورهایی به شدت رواج داشت که میتوان با تفکر ناب مستقل از مشاهده و آزمایش، به یقین رسید.
معرفت شناسی و شناخت بشر مقوله در هم تنیده ای از دانش و دین بود چنین سوالهایی جایی برای بحث نداشت
ولی
با پیشرفت بشر دیگر نمیتوان دین و علم را دو بال برای ساحت معرفت بشر معرفی کرد.
دین بر مقدسات غیر قابل نقد و نقلیاتی فاقد سند تکیه میزند. در دین آنقدر کلی گویی و ایهام و ابهام وجود دارد که میتوان از کلیات دین راجع به هر چیز استفتا کرد بی آنکه خود را مسئول صحت و کذب مطالب ارائه شده خود بداند بی آنکه از عواقب نظرات خود بیمی به خود راه دهد شاهد این بی مسئولیتی و هرز گویی وحود ادیان مختلف هست وشاهد بالاتر برای این مدعا وجود مذاهب و فرقه های مختلف منشعب از ادیان هست. که هر کدام در زمانه خود ادعای راست بودن و تکفیر دیگران یا ناحق بودن دیگر مذاهب غیر از خود را دارند و عواقب چنین بی مسئولیتی و نقد ناپذیر بودن دین؛ [=arial]فساد و زوال حکومتهای دینی[=arial] و همینطور بوجود آمدن و ناتمام بودن جنگهای مذهبی بسیار در طول تاریخ هست این نابسامانی ها را چه در زمانه خود و چه در طول تاریخ شاهد هستیم. اصولا هر مکتب و تفکری که از نقد مبری باشد موجب چنین مفسده هایی است خواه این مکاتب خود را منتسب به دین و عالم بالا بدانند یا خود را منتسب به علم و غیر قابل نقد معرفی کننند.ه سوء استفاده از علم به عنوان پشتوانه ایدئولوژی صورت گرفته و خواهد گرفت مادام که چیزی مقدس و غیر قابل نقد شمرده شود همیشه این خطر هست نمونه سوء استفاده علمی کاپیتالیسم کمونیسم فاشیسم نازیسم یا ناسیونالیسم و قوم گرایی و نژاد پرستی هست.
علم هرگز نمیتواند راجع به راستی یا ناراستی هر ادعا ورود پیدا کند مثل وجود جن یا روح ، خدا یا قوری راسل و از این قبیل تنها میتواند آنها را رد کند یا نادیده بگیرد. چون هیچ تجربه قابل اتکایی از آنها در دسترس ندارد و اگر روزی آنها را مورد تایید قرار دهد دیگر این مقولات از جنس متافیزیک یا ماوراء نیستند بلکه مانند دیگر پدیده های فیزیکی ملموس و آشنا هستند
علم تنها راجع به موضوعاتی صحبت میکند که قابل اندازه گیری باشد بتواند آنها را در محک تجربه بگذارد با آمار و ارقام آنها را واکاود مستندات و شواهد و مصداق برای آنها بیابد و بعد با عقل و منطق آنها را تجزیه و تحلیل کند آن موقع اظهار نظر کند
بسته به شدت تجربه و مدارک و هم خوانی آن با اصول و منطق آن موقع اعتبار اظهاراتش میتواند از حد یک گزارش تا ،نظریه ، فرضیه ، یا اصل و قانون باشد.
موفق باشید.
با سلاماز دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟
به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است.
science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است.دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند. تا در مورد مباحث دینی از دید صخت بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین.
علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست.
همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.
اگر من دانش را محدود به بررسی مادیات بدانم
و خدا را غیر مادی بدانم
آیا امکان دارد خدا را با دانش اثبات کرد؟!
با دانشی که مادیات را اثبات میکند فقط خدای مادی قابل اثبات است.
لذا اشکال عمده در این است که شما نباید دانش را محدود کنید.
مثلا ما مقالاتی داریم که برخی دانشمندان از تجربیات انسانها استفاده کرده و در صدد اثبات خدا هستند.
شما میتوانید ادراکات انسان را به چشم و گوش تقلیل دهید.
ولی اگر تجربه برای شما به عنوان مبنا اهمیت دارد میتوان تجربیات انسانها را مبنای اثبات خدا قرار داد.
مثلا شما اگر با میکروسکوپ یک باکتری را مشاهده کنید، میتوانید بگویید اینها خطای دید است و اصلا باکتری وجود ندارد. اما میتوانید بگویید من مبنا هستم و ادراکات من، نشان دهنده یک واقعیت است پس باکتری وجود دارد.
خدا نیز همین طور. وقتی شما یا هر شخصی در وجودتان، وجود خدا را کشف کنید بدان معنا است که خدا وجود دارد. مشکل این است که ما خودمان، ادراکات و شناخت خودمان را به موارد محدودی تقلیل میدهیم.
یعنی خودمان، خودمان را محدود میکنیم.
مثل اینکه شما چشم خود را از دایره ادراکات خویش خارج کنید. وقتی خودمان دانش را بدون تصاویر تعریف کنیم، تمام ادراکات دیداری ما غیر علمی خواهد بود.
وقتی خودمان در تعریف دانش ، تصاویر ابزاری ( مثلا انچه با میکروسکوپ دیده میشود) را از قلمرو دانش خارج کنیم ، دیگر نمیتوانیم خلاف تعریف خودمان عمل کنیم .
پس اینها بستگی به خودمان دارد
اینکه چه بخشهای از ادراکات خودمان را قبول کنیم.
آیا باید دید تنگ نظرانه داشته باشیم؟
مثلا اگر کسی در وجودش خدا را درک کرد، آیا باید آن را قبول نکند و بگوید علم را اینطوری تعریف نکردم پس خدا نیست؟!
[="Arial"] لذا اشکال عمده در این است که شما نباید دانش را محدود کنید. یعنی خودمان، خودمان را محدود میکنیم.اگر من دانش را محدود به بررسی مادیات بدانم
و خدا را غیر مادی بدانم
آیا امکان دارد خدا را با دانش اثبات کرد؟!
با دانشی که مادیات را اثبات میکند فقط خدای مادی قابل اثبات است.
مثلا ما مقالاتی داریم که برخی دانشمندان از تجربیات انسانها استفاده کرده و در صدد اثبات خدا هستند.
شما میتوانید ادراکات انسان را به چشم و گوش تقلیل دهید.
ولی اگر تجربه برای شما به عنوان مبنا اهمیت دارد میتوان تجربیات انسانها را مبنای اثبات خدا قرار داد.
مثلا شما اگر با میکروسکوپ یک باکتری را مشاهده کنید، میتوانید بگویید اینها خطای دید است و اصلا باکتری وجود ندارد. اما میتوانید بگویید من مبنا هستم و ادراکات من، نشان دهنده یک واقعیت است پس باکتری وجود دارد.
خدا نیز همین طور. وقتی شما یا هر شخصی در وجودتان، وجود خدا را کشف کنید بدان معنا است که خدا وجود دارد. مشکل این است که ما خودمان، ادراکات و شناخت خودمان را به موارد محدودی تقلیل میدهیم.
مثل اینکه شما چشم خود را از دایره ادراکات خویش خارج کنید. وقتی خودمان دانش را بدون تصاویر تعریف کنیم، تمام ادراکات دیداری ما غیر علمی خواهد بود.
وقتی خودمان در تعریف دانش ، تصاویر ابزاری ( مثلا انچه با میکروسکوپ دیده میشود) را از قلمرو دانش خارج کنیم ، دیگر نمیتوانیم خلاف تعریف خودمان عمل کنیم .
پس اینها بستگی به خودمان دارد
اینکه چه بخشهای از ادراکات خودمان را قبول کنیم.
آیا باید دید تنگ نظرانه داشته باشیم؟
مثلا اگر کسی در وجودش خدا را درک کرد، آیا باید آن را قبول نکند و بگوید علم را اینطوری تعریف نکردم پس خدا نیست؟!
خباء عزیز
اینکه شما میگویید تعریف جدیدی از دانش هست که با آنچه مورد قبول هست متفاوت و مغایر هست
دانش بر پایه تجربه های تکرار پذیر منطق و عدم مغایرت با شواهد و امکان تحقیق و تجزیه و تحلیل هست .
شاید بتوان از تجارب شخصی در اعتلای دانش استفاده کرد به شرطی که آن تجارب مستند و در شرایط مشابه قابل تکرار باشد
اگر این چنین باشد هر رویا یا کابوسی و یا هر توهمی میتواند پایه و دست آویز دانش باشد آن موقع که تمام گزاره ها ارزش یکسان داشته باشند دیگر با چه معیاری سره از ناسره را میتوان تشخیص داد
[="Arial"]
خباء عزیز
اینکه شما میگویید تعریف جدیدی از دانش هست که با آنچه مورد قبول هست متفاوت و مغایر هست
دانش بر پایه تجربه های تکرار پذیر منطق و عدم مغایرت با شواهد و امکان تحقیق و تجزیه و تحلیل هست .
شاید بتوان از تجارب شخصی در اعتلای دانش استفاده کرد به شرطی که آن تجارب مستند و در شرایط مشابه قابل تکرار باشد
اگر این چنین باشد هر رویا یا کابوسی و یا هر توهمی میتواند پایه و دست آویز دانش باشد آن موقع که تمام گزاره ها ارزش یکسان داشته باشند دیگر با چه معیاری سره از ناسره را میتوان تشخیص داد
ممنون از توجهتان
انچه عرض شد را میتوان از جنبه های مختلفی بررسی کرد.
مثلا میتوان گفت :
ما میتوانیم انسان بیمار را از غیر بیمار تشخیص دهیم.
یا میتوانیم میکروسکوپ خراب را از غیر خراب تشخیص دهیم.
وقتی چیزی سالم باشد، به انچه به ما میشناساند به چشم واقعیت مینگریم.
پس اگر میکروسکوپ به ما در ابعاد هزارم میکرون چیزی نشان داد قبول میکنیم که چنین ذراتی وجود دارد.
همانطور اگر فردی سالم به ادراکی دست یافت، قبول میکند که واقعیت را دیده است.
البته قبول داریم اگر من ذره ای را زیر میکروسکوپ دیدم نمیتوانم ادراک خود را به شما نشان دهم مگر اینکه خودتان بیایید و از میکروسکوپ استفاده کنید.
یا اگر من تصویری دیدم نمیتوانم به یک کور نشان دهم مگر اینکه کور بینا شود.
اینها تجربیات هستند. و تنها یک مورد کفایت میکند. زیرا قوه ادراک انسان مثل میکروسکوپ نیست مگر اینکه علم به گونه ای پیشرفت کند که من بتوانم از شما به عنوان یک انسان به مانند یک میکروسکوپ جهت شناخت بهره ببرم.
پس ریشه در ادراک ما است اگر چه ما یک نفر هستیم. مثلا من میتوانم قورباغه ای را ببینم و بعد از آن ، قورباغه منقرض شود. دیدن بنده برای اثبات وجود قورباغه کافی است اگر چه بقیه ان را ندیده باشند.
البته ما میدانیم تعداد افراد سالمی که چنین ادراکی دارند زیاد است. مثلا در همین مثال قورباغه اگر تعداد زیادی از افراد بگویند ما قورباغه را دیده ایم سایرین میتوانند به گفتار انها اعتماد کنند. ولی عرض کردم ریشه بحث در ادراک خودمان است.
[="Arial"]
خباء عزیز
اینکه شما میگویید تعریف جدیدی از دانش هست که با آنچه مورد قبول هست متفاوت و مغایر هست
دانش بر پایه تجربه های تکرار پذیر منطق و عدم مغایرت با شواهد و امکان تحقیق و تجزیه و تحلیل هست .
شاید بتوان از تجارب شخصی در اعتلای دانش استفاده کرد به شرطی که آن تجارب مستند و در شرایط مشابه قابل تکرار باشد
اگر این چنین باشد هر رویا یا کابوسی و یا هر توهمی میتواند پایه و دست آویز دانش باشد آن موقع که تمام گزاره ها ارزش یکسان داشته باشند دیگر با چه معیاری سره از ناسره را میتوان تشخیص داد
همانطور که عرض شد
شما خودتان ادراکات خویش را محدود کرده و بخشی را دور میریزید و بخش محدودی از ادراکات خودتان، نام دانش و علم میدهید
و همین امر اشتباه است.
مثل اینکه من بگویم انسان کسی است که بینا و شنوا باشد. و بعد همه کورها و ناشنوایان را از دایره انسان بودن خارج کنم.
در مورد اشکالی که فرمودید
کابوس و خیال
دو راه کار وجود دارد.
راه کار اولیه را عرض کردم.
راه کار دوم این است که ما چیزی به نام خیال و کابوس نداریم. در این راهکار میتوان از فلسفه نیز کمک گرفت. مثلا فلسفه ملاصدرا.
اگر لازم شد بیشتر توضیح خواهم داد.
سلام و عرض ادب
اگر من دانش را محدود به بررسی مادیات بدانم
و خدا را غیر مادی بدانم
آیا امکان دارد خدا را با دانش اثبات کرد؟!
با دانشی که مادیات را اثبات میکند فقط خدای مادی قابل اثبات است.لذا اشکال عمده در این است که شما نباید دانش را محدود کنید.
با شما موافقم که علم به معنای مطلق آگاهی، محدود به شناخت مادیات نیست بلکه دایره وسیعتری دارد.
اما حتما مستحضرید که علم به معنای ساینس ناظر به حیطه ای از علوم و آگاهی است که با روش تجربی درباره موضوعات مادی نظر میدهد.
البته قبول دارم کسانی که علم را در این حوزه به کار بردند، درصدد بودند که سایر معارف بشری را غیرعلمی و در نتیجه، غیرواقعی جلوه دهند.
البته خوشبختانه اینک چنین دیدگاهی وجاهت خودش را از دست داده است؛ اما با این حال، آن اصطلاح همچنان محفوظ مانده است.
در این صورت، وقتی سخن درباره علم و دین است و منظور از علم، ساینس است، در این صورت، باید مباحث را ناظر به همین حوزه پی گرفت و بنا بر اصطلاح رایج، همان محدوده از آگاهی را مورد بحث قرار داد.
به هر حال، تذکر شما مفید است اما سیر بحث علم و دین، همچنان ناظر به ساینس باید دنبال شود. (و این به معنای محدود کردن آگاهی به ساینس نیست بلکه صرفا درصدد بررسی نسبت محدوده ای از آگاهی های
خودمان با دین هستیم.)
مثلا ما مقالاتی داریم که برخی دانشمندان از تجربیات انسانها استفاده کرده و در صدد اثبات خدا هستند.
همچون آلستون که از تجربه دینی و عرفانی سخن می گوید. اما دقت بفرمایید که او هم ملتفت است که تجربه دینی و معرفت حاصل از او، متمایز است از تجربه حسی و معرفت حاصل از او. از این رو، ضمن برشمردن مشترکات تجربه دینی و تجربه حسی، مفترقات آنها را نیز مورد توجه قرار می دهد.
بنابراین، پیشنهاد می دهم بحث علم و دین را در همان گفتمان مشهور دنبال کنیم اگرچه این گفتمان ناشی از علم بسندگی بود اما اینک چنین رویکردی به علم وجود ندارد یا حداقل ما چنین رویکردی نداریم.
پس وقتی بحث علم و دین را دنبال می کنیم، ناظر به محدوده ای از آگاهی ها هستیم که تجربی هستند و با فرآیند خاصی تولیده شده اند و درباره موضوعات مادی و محسوس و تجربی نظر می دهند. در بحث علم و دین، می خواهیم علوم حاصل از این فرآیند را با معارف دینی مقایسه کنیم و نسبت سازگاری یا ناسازگاری یا تکاملی آنها را توضیح دهیم.
[="Arial"]ممنون از توجهتان
انچه عرض شد را میتوان از جنبه های مختلفی بررسی کرد.
مثلا میتوان گفت :
ما میتوانیم انسان بیمار را از غیر بیمار تشخیص دهیم.
یا میتوانیم میکروسکوپ خراب را از غیر خراب تشخیص دهیم.
وقتی چیزی سالم باشد، به انچه به ما میشناساند به چشم واقعیت مینگریم.
پس اگر میکروسکوپ به ما در ابعاد هزارم میکرون چیزی نشان داد قبول میکنیم که چنین ذراتی وجود دارد.
همانطور اگر فردی سالم به ادراکی دست یافت، قبول میکند که واقعیت را دیده است.
البته قبول داریم اگر من ذره ای را زیر میکروسکوپ دیدم نمیتوانم ادراک خود را به شما نشان دهم مگر اینکه خودتان بیایید و از میکروسکوپ استفاده کنید.
یا اگر من تصویری دیدم نمیتوانم به یک کور نشان دهم مگر اینکه کور بینا شود.
اینها تجربیات هستند. و تنها یک مورد کفایت میکند. زیرا قوه ادراک انسان مثل میکروسکوپ نیست مگر اینکه علم به گونه ای پیشرفت کند که من بتوانم از شما به عنوان یک انسان به مانند یک میکروسکوپ جهت شناخت بهره ببرم.
پس ریشه در ادراک ما است اگر چه ما یک نفر هستیم. مثلا من میتوانم قورباغه ای را ببینم و بعد از آن ، قورباغه منقرض شود. دیدن بنده برای اثبات وجود قورباغه کافی است اگر چه بقیه ان را ندیده باشند.
البته ما میدانیم تعداد افراد سالمی که چنین ادراکی دارند زیاد است. مثلا در همین مثال قورباغه اگر تعداد زیادی از افراد بگویند ما قورباغه را دیده ایم سایرین میتوانند به گفتار انها اعتماد کنند. ولی عرض کردم ریشه بحث در ادراک خودمان است.
اینکه چیزی برای مشاهده باشد و مشاهده گری برای آن نباشد همچنانکه دلیلی برای نبود نیست ولی دلیلی برای وجودش هم نیست ولی موجودات میکروسکوپی که مثال آوردید مثلا میکروب ها آثارشان هست میتوان حتی با ندیدنشان آثار شان را دریافت میتوان میکروب را کشت داد کلونی های آنرا دید با بیماری ناشی از ان مواجه شد
حتی ذراتی هستند مثل اتم یا ذرات ریز اتمی هرگز نمیتوان آنها را مشاهده کرد ولی با آثارشان به آنها پی میبریم چرا که آثارشان را به کرات میتوان آنالیز کرد و یا اثبات کرد
اشعه فرابنفش یا ایکس چه ما یا یک نابینا نمیتوانیم ببینیم ولی میتوان آنها را آشکار کرد چه با تصویر سازی برای افراد و چه با مشابه سازی صوتی یا لمسی برای افراد نابینا این مثالها که میآورید برای ادعاهای ماورایی و متافیزیکی کارساز نیست
ودیگر اینکه از ادعاها و تجربیات دیگران از امور ماورایی آن هم به کرات میگویید اول آنکه آن تجربه ها هیچکدام مشابه هم نیستند هرکس گزارشی میآورد مطابق علم و دانش خودش حتی با همراهی و همزاد پنداری با آنها باز به یک چیز و صفت مشترک نمی رسیم یک هندو از ماورا سخنان و فهمی می آورد که یک مسیحی ان را به هیچ مینگارد و یک مسلمان اعتباری برای تجربیات دینی آنها قایل نیست حال چگونه این اخبار غیبی متعدد با پیام اوری دیدن قورباغه از خیل مشاهده کنندگان برای آنها که قورباغه را ندیده اند! یکی هست؟
سلام و عرض ادببا شما موافقم که علم به معنای مطلق آگاهی، محدود به شناخت مادیات نیست بلکه دایره وسیعتری دارد.
اما حتما مستحضرید که علم به معنای ساینس ناظر به حیطه ای از علوم و آگاهی است که با روش تجربی درباره موضوعات مادی نظر میدهد.
البته قبول دارم کسانی که علم را در این حوزه به کار بردند، درصدد بودند که سایر معارف بشری را غیرعلمی و در نتیجه، غیرواقعی جلوه دهند.
البته خوشبختانه اینک چنین دیدگاهی وجاهت خودش را از دست داده است؛ اما با این حال، آن اصطلاح همچنان محفوظ مانده است.
در این صورت، وقتی سخن درباره علم و دین است و منظور از علم، ساینس است، در این صورت، باید مباحث را ناظر به همین حوزه پی گرفت و بنا بر اصطلاح رایج، همان محدوده از آگاهی را مورد بحث قرار داد.
به هر حال، تذکر شما مفید است اما سیر بحث علم و دین، همچنان ناظر به ساینس باید دنبال شود. (و این به معنای محدود کردن آگاهی به ساینس نیست بلکه صرفا درصدد بررسی نسبت محدوده ای از آگاهی های
خودمان با دین هستیم.)همچون آلستون که از تجربه دینی و عرفانی سخن می گوید. اما دقت بفرمایید که او هم ملتفت است که تجربه دینی و معرفت حاصل از او، متمایز است از تجربه حسی و معرفت حاصل از او. از این رو، ضمن برشمردن مشترکات تجربه دینی و تجربه حسی، مفترقات آنها را نیز مورد توجه قرار می دهد.
بنابراین، پیشنهاد می دهم بحث علم و دین را در همان گفتمان مشهور دنبال کنیم اگرچه این گفتمان ناشی از علم بسندگی بود اما اینک چنین رویکردی به علم وجود ندارد یا حداقل ما چنین رویکردی نداریم.
پس وقتی بحث علم و دین را دنبال می کنیم، ناظر به محدوده ای از آگاهی ها هستیم که تجربی هستند و با فرآیند خاصی تولیده شده اند و درباره موضوعات مادی و محسوس و تجربی نظر می دهند. در بحث علم و دین، می خواهیم علوم حاصل از این فرآیند را با معارف دینی مقایسه کنیم و نسبت سازگاری یا ناسازگاری یا تکاملی آنها را توضیح دهیم.
سلام استاد
استارتر میخواستند بین دین و ساینس برای اثبات خدا داوری کنند.
لکن اثبات خدا توسط عقل و قلب صورت میگیرد.
در واقع ساینسی که شما تصور کرده اید و نه حتی دین، خودشان خدا را اثبات نمیکنند.
عقل و قلب است که خدا را اثبات میکند.
مبحث اصلی حجیت و اعتبار اینها است.
حجیت دین بعد از اثباتش است. و اثبات دین مشروط به دلایل عقلی و قلبی است.
در واقع نزاع اصلی بین دین و ساینس نیست
بلکه نزاع اصلی بین ساینس و عقل است
به تعبیر دیگر نزاع اصلی به تعریف علم است.
البته مقصود من از این بحث مطلق آگاهی نبود
بلکه بحث از حجیت بود.
ما ادراکات عقلی را آن دانشی میدانیم که حجیت دارد
لکن آنها تنها دانشی را حجت میدانند که ساینس باشد. و ادراکات عقلی را حجت نمیدانند.
[="Arial"]
اینکه چیزی برای مشاهده باشد و مشاهده گری برای آن نباشد همچنانکه دلیلی برای نبود نیست ولی دلیلی برای وجودش هم نیست ولی موجودات میکروسکوپی که مثال آوردید مثلا میکروب ها آثارشان هست میتوان حتی با ندیدنشان آثار شان را دریافت میتوان میکروب را کشت داد کلونی های آنرا دید با بیماری ناشی از ان مواجه شد
حتی ذراتی هستند مثل اتم یا ذرات ریز اتمی هرگز نمیتوان آنها را مشاهده کرد ولی با آثارشان به آنها پی میبریم چرا که آثارشان را به کرات میتوان آنالیز کرد و یا اثبات کرد
اشعه فرابنفش یا ایکس چه ما یا یک نابینا نمیتوانیم ببینیم ولی میتوان آنها را آشکار کرد چه با تصویر سازی برای افراد و چه با مشابه سازی صوتی یا لمسی برای افراد نابینا این مثالها که میآورید برای ادعاهای ماورایی و متافیزیکی کارساز نیست
ودیگر اینکه از ادعاها و تجربیات دیگران از امور ماورایی آن هم به کرات میگویید اول آنکه آن تجربه ها هیچکدام مشابه هم نیستند هرکس گزارشی میآورد مطابق علم و دانش خودش حتی با همراهی و همزاد پنداری با آنها باز به یک چیز و صفت مشترک نمی رسیم یک هندو از ماورا سخنان و فهمی می آورد که یک مسیحی ان را به هیچ مینگارد و یک مسلمان اعتباری برای تجربیات دینی آنها قایل نیست حال چگونه این اخبار غیبی متعدد با پیام اوری دیدن قورباغه از خیل مشاهده کنندگان برای آنها که قورباغه را ندیده اند! یکی هست؟
درباره ذرات جواب ساده است
همه اینها اثار خداست.
اما در مورد اختلافاتی که مطرح کردید
بله این اختلافات وجود دارد ولی راه حل هم دارد.
اگر یادتان باشد من گفتم باید انسان سالم باشد
حتی در علوم تجربی یک سیر استدلالی طی میشود.
محک صحت و سقم ادراکها به عقل و استدلال واگذار میشود.
ولی مقصود از استدلال فقط گزاره های روی کاغذ نیست.
شما حتما متوجه مغالطات زیادی در اینجا میشوید. این مغالطات عموما عامدانه نیست ولی ممکن است به صورت ناخودآگاه و به خاطر حب نفس و غیره رخ دهد.
به هر حال محک و سنگ بنای صحت و سقم همه چیز عقل است. یا همان قوه ادراکی و تحلیل و استدلال انسان. قوه ای که سره را از ناسره تشخیص میدهد. ما دست آویزی بهتر از عقل نداریم که بخواهیم به آن رجوع کنیم.
سلام استاد
استارتر میخواستند بین دین و ساینس برای اثبات خدا داوری کنند.
لکن اثبات خدا توسط عقل و قلب صورت میگیرد.
در واقع ساینسی که شما تصور کرده اید و نه حتی دین، خودشان خدا را اثبات نمیکنند.
عقل و قلب است که خدا را اثبات میکند.
با شما موافقم.
پرسش:
از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟ به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است. science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است. دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند تا در مورد مباحث دینی از صحت ادعاهای دینی بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین. علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست. همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.
پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. برای تعریف دین از دو منظر می توان اقدام کرد: یکی تعریف دین آن چنان که هست؛ و دیگری تعریف دین آن چنان که باید باشد. در تعریف اول، دین را بر اساس آموزه هایی که دارد تعریف می کنیم ولی در تعریف دوم، دین را بر اساس آن چیزی که ما تعیین می کنیم تعریف می کنیم.
2. بر این اساس، وقتی به دین می نگریم، دین را دربردارنده معارف فقهی و اخلاقی و عقیدتی می دانیم و اینطور نیست که دین صرفا حاوی معارف اخلاقی باشد. همچنین در حوزه معارف عقیدتی، دین صرفا مبین و مبلغ معارف نیست بلکه افزون بر این گاهی استدلالهایی برای اثبات مدعایش ذکر می کند. مثلا در آیه 22 سوره انبیاء کوشش می شود توحید به صورت مستدل بیان شود. به این آیات بنگرید:
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ؛ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ؛ أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ»(1)
آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه(خلق مىكنند و) منتشر مىسازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز اللَّه خدايان ديگرى بود، فاسد مىشدند(و نظام جهان به هم مىخورد). منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مىكنند. هيچ كس نمىتواند بر كار او خرده بگيرد؛ ولى در كارهاى آنها، جاى سؤال و ايراد است. آيا آنها معبودانى جز خدا برگزيدند؟! بگو: دليلتان را بياوريد! اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى[ پيامبرانى] است كه پيش از من بودند. امّا بيشتر آنها حق را نمىدانند؛ و به همين دليل(از آن) روى گردانند. ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.
3. این آیه درصدد اثبات توحید ربوبی و نفی شرک ربوبی مشرکان است. توضیح مطلب این که نزاع ميان اسلام و مشرکان مکه، در توحید در خالقیت نیست چرا که آنها نیز توحید در خالقیت را می پذیرند: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»(2)؛ و هر گاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلّماً مىگويند: اللَّه.
این مطلب در آیات دیگر قرآنی نیز بیان شده است(3).
از این رو، نزاعى كه اسلام با مشرکان دارد در توحید در خالقیت نیست بلکه در این است که آنها معتقدند که خداوند در ربوبیت و تدبیر جهان شریک دارد بدین معنا که خداوند تدبیر جهان هستی را به موجوداتی شریف و مقرب واگذار کرده است و ما باید برای دفع ضرر و کسب خیرات، به آنها متوسل شویم و آنها را عبادت کنیم؛ همانند رب آسمانها، و رب زمين، و رب انسان، و همچنين اربابى ديگر. مفاد این آیات این است که قائل شدن به شرک ربوبی نه تنها ادعایی بدون دلیل است بلکه دلایلی بر علیه آن داریم همچون این که: اگر غیر از خداوند، آلهه دیگر تدبیر جهان را بر عهده داشتند -که مثلا برخی رب زمین بودند و برخی رب آسمان- در این صورت، در زمین و آسمان فساد رخ می داد(4).
4. بنابراین، دین صرفا دربردارنده معارف اخلاقی نیست و شامل حوزه های مختلف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است و گاهی به شیوه استدلالی آنها را تبیین می کند و معتقد است که معارفش مستدل و عقلانی و مطابق با واقع هستند. از این رو، اگر قرار باشد دین را بر اساس آنچه هست، تعریف کنیم، این تعریف نادرست است که دین یک نظام اجتماعی است که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است و کاری به درستی و نادرستی اعتقاد به وجود خداوند ندارد.
5. اما اگر قرار باشد دین را آن چنان که می خواهیم، تعریف کنیم، در این صورت، باید معیاری برای ترجیح مدعای خودمان داشته باشیم؛ یعنی باید به صورت مستدل نشان بدهیم که چرا دین باید چنین باشد. مثلا به درستی، متفکران به این امر اذعان می کنند که دین باید مطابق با اخلاق باشد و نباید غیراخلاقی باشد. دلیل این مطلب نیز چنین است که اخلاقیات حکم قطعی و مطلق عقل است و از حجیت فراگیر برخوردار است و دینی که حق باشد نمی تواند غیرعقلی باشد.
در این صورت، اگر شما معتقدید که دین باید صرفا شامل اخلاقیات باشد و از معارف عقیدتی و صحت آنها سخن نگوید، نیازمند دلیل است.
6. ممکن است گفته شود دلیلش این است که چنین کاری بر عهده علم تجربی (science) است و اگر دین به این حوزه ورود کند، وارد قلمرو علوم دیگر شده است.
در نقد این سخن گفتنی است که اساسا معارف عقیدتی مربوط به مبدا و معاد، در حوزه علم تجربی نیستند. در علوم تجربی با حوادث مادی سروکار داریم و به دنبال تبیین علل مادی آنها هستیم. اساسا در علوم تجربی فقط با مشاهده و تجربه سروکار داریم و می خواهیم قوانین موجود در طبیعت را کشف کنیم تا بر طبیعت مسلط شده و آن را مهار کنیم و به بهترین شکل از آن بهره مند شویم.
از این منظر، اساسا مسائل الهیاتی مربوط به علوم تجربی نیست بلکه مربوط به الهیات است چرا که اساسا مسائل الهیاتی از سنخ موضوعات تجربی و محسوس نیستند و بر اساس مشاهدات تجربی به تنهایی قابل اثبات یا انکار نیستند. آری، می توان از علوم تجربی برای اثبات خداوند استفاده کرد (چنانچه که در برهان نظم برای اثبات نظم جهان چنین می کنیم) اما این مقدمه یکی از مقدمات است نه تمام مقدمات و سیر استدلالی. این استدلال از یک مقدمه تجربی و یک مقدمه عقلی استفاده می کند و به نتیجه مطلوب ختم می شود. مقدمه تجربی از این قرار است که جهان نظم دارد؛ و مقدمه عقلی از این قرار است که هر نظمی ناظم دارد؛ و نتیجه الهیاتی از این قرار است که جهان ناظمی دارد.
7. کوتاه سخن این که اگر دین را آن چنان که هست تعریف کنیم، دین شامل معارف عقیدتی و استدلالی نیز می شود و اگر آن را آن چنان که باید تعریف کنیم، می بایست آن معیار و باید را مستدل نماییم.
با مراجعه به دین مشخص می شود که دین ما را از یکسری حقایق در باب مبدا و معاد و تاریخ و آینده و ... مطلع می سازد و از ما می خواهد که به این حقایق معتقد شویم و آنها را صادق بدانیم و از آنها عبرت گرفته و بر اساس آنها زندگی کنیم. حتی گاهی هم برای اثبات آنها دلیل و استدلال نیز ارائه می کند. البته اینطور نیست که دین برای اثبات تمامی این حقایق استدلال و دلیل ارائه کرده باشد. گاهی استدلال و دلیل ارائه می کند و گاهی هم اثبات آن را به عقل و خرد و تجربه حواله می دهد؛ اما در این مورد نیز نباید چنین تلقی کرد که دین آن عقاید را حقیقت نمی داند و یا مدعی صدق آنها نیست.
8. در مورد علوم دینی نیز گفتنی است که علوم دینی انواع مختلفی دارند: برخی از آنها به دنبال کشف معارف دینی از متن دین هستند؛ مثلا در فقه به دنبال کشف احکام فقهی از متون دینی هستیم و هیچ گاه درصدد ارزیابی درستی و نادرستی یک حکم نیستیم. اما برخی از علوم دینی به دنبال کشف و اثبات معارف دینی است؛ مثلا در علم کلام سعی می شود که معارف عقیدتی را از متن دین کشف کنیم و سپس به صورت عقلانی و فرامتنی، درستی آنها را اثبات کنیم.
وجود علوم دینی به معنای آن نیست که دین حاوی عقاید و حقایق و استدلال و اثبات درستی دعاویش نیست؛ بلکه بدین معنا است: دینی که حاوی معارف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است، نیازمند علومی است که این معارف را بفهمد و برای عموم مردم تبیین نماید. در راستای اثبات درستی عقایدش، گاهی دین خودش چنین رسالتی را به انجام رسانیده و گاهی هم از ما خواسته که چنین کنیم.
پی نوشت ها:
1. انبیاء/ 21-25.
2. لقمان/ 25.
3. عنکبوت/ 61؛ عنکبوت/ 63؛ زمر/ 38؛ زخرف/ 9؛ زخرف/ 87.
4. طباطبائی، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، ج14، صص374-375.